درب این منجلاب را ببندید!
فواد عبداللهی
روز شنبه ۹ ژوئن در دانشگاه جورج واشنگتن، کنفرانسي تحت نام "ائتلاف اپوزسيون ايراني" برگزار شد. در ادامه خواهيم ديد که شرکت کنندگان در اين کنفرانس مستقل از وزن سياسي امروزشان، براي آينده مردم در ايران به اندازه خود جمهوري اسلامي خطرناک و نفرت انگيز اند. حاکميت جمهوري اسلامي، يک نظام مبتني بر خرافه اسلام، طبيعي است که در مقابل خود علاوه بر مردم آزاديخواه و طبقه کارگر، دهها نوع خرافه کثيف تر از جنس ناسيوناليسم ايراني و قوم پرستي به بار آورده است. کنفرانس اخير واشنگتن يکي از آنهاست. ۱- اين تجمع بلحاظ ترکيب شرکت کنندگان، تجمع "رنگيني" بود؛ انواع و اقسام باندهاي قومي و دست ساز که زير چتر "کنگره مليت هاي فدرال" سالهاست توسط دولت آمريکا براي روز مبادا در ترشي خوابانده شده اند، همراه با بخشي از ناسيوناليست هاي عظمت طلب ايراني -اين نورچشمي هاي امريکا- حضور به هم رساندند. خلاصه "رنگين کماني" بود متشکل از قوم پرستان فارس و کرد و ترک و عرب و بلوچ و غيره. اينها رفته بودند تا به دولت آمريکا اعلام کنند که نسخه قابل اتکايي براي مهر قومي زدن و ملي زدن به مبارزه مردم ايران عليه رژيم اند؛ به دولت آمريکا اعلام کنند که نه تنها دست کمي از مجاهدين ندارند بلکه ميتوان در آينده تحولات سياسي ايران حساب به مراتب ويژه تري براي اين کنتراهاي قومي - ملي باز کرد. اگر مجاهدين به عنوان يک سکت مذهبي هميشه ظرفيت ارتجاعي خود را در خدمت سياست آمريکا جهت از هم پاشاندن شيرازه مدنيت در جامعه ايران اعلام کرده، چرا جريانات قوم پرست و ناسيوناليست مربوطه نتوانند نقش تفنگچي و سر گردنه بگير سياست آمريکا در ايران را بازي کنند؟! ۲- تمامي مقدمات تشکيل "ارتش هاي آزاديبخش" در کسوو و مقدوني و سوريه، اينبار در کنفرانس واشنگتن و براي ايران تجديد حيات يافته اند. بويژه هنگاميکه کنفراس با هلهله شرکت کنندگان اش براي سخنراني يکي از ژنرال هاي آمريکايي که تاکيد کرد "دونالد ترامپ و همچنين وزير خارجه آمريکا مقيد و متعهد به تغيير رژيم در ايران اند". اين سناريو و اين نوع تغيير رژيم نه از تاريخ گذشته مردم ايران، نه از انقلاب ۵۷ و نقش برجسته کارگران صنعت نفت در تحولات سياسي جامعه ايران، نه از نقش و دخالت نيروهاي کمونيست و آزاديخواه در مبارزه براي به زير کشيدن جمهوري اسلامي، و نه از خيزش سراسري محرومين در ديماه گذشته در نيامده است. اين کنفرانس و اين سناريو نويسي قومي تحت نام "اپوزيسيون و آلترناتيوسازي" توسط جبهه اپوزيسيون راست، سياست رسمي آمريکا بعد از پايان جنگ سرد است؛ ادامه همان استراتژي شکست خورده آمريکا است که بنام "نظم نوين جهاني"، باندهاي کثيف قومي – مذهبي را تحت عناوين "ارتش هاي آزاديبخش" در يوگوسلاوي و عراق و سوريه و ليبي و ... براه انداختند. ادامه همان سياستي است که انقلابات شمال آفريقا و بهار عربي را به خون کشيد و داعش و جبهه النصر را به "جامعه جهاني" هديه داد. پر و بال دادن دوباره به عنصر قوميت و مليت در سياست ايران از جانب اين اپوزيسيون با پشتيباني آمريکا، آنهم بعد از خيزش هاي سراسري محرومين در ديماه گذشته که به چيزي کمتر از سرنگوني رژيم، رفاه و برابري و آزادي رضايت نداده، کوشش جهت منکوب کردن مبارزه مردم براي آزادي و برابري است. داعشيزه کردن مبارزه آزاديخواهانه و مساوات طلبانه توده مردم است؛ تلاشي کثيف براي قيچي کردن دخالت پايين جامعه در سياست است؛ عليه اتحاد عميق طبقه کارگر و محرومين حول يک پلاتفرم و سرنوشت مشترک، حول مطالبات رفاهي و حقوق جهانشمول انسان در برابر جمهوري اسلامي است. تلاش براي راه اندازي گروه هاي فالانژ قومي - مذهبي بخشي از تقابل و "مبارزه" دنياي ديروز بوش ها و بلرها و امروز ترامپ ها، با پا درازي و تهديداتي است که جمهوري اسلامي در منطقه متوجه "دمکراسي" پنتاگوني کرده است. اينجاست که بر متن حقنه کردن هويت قومي و ملي به شهروندان، ناگهان "حزب تضامن دمکراتيک اهواز"، "زحمتکشان کردستان عبدالله مهتدي"، "حزب ملت ترک آذربايجان"، "حزب مردم بلوچستان"، با همراهي سلطنت طلبان دو آتشه و "ستاره هاي" آشنايي در صحنه سياست ايران مثل نوري زاده، محسن سازگارا، شهريار آهي، جمشيد چالنگي و ... ساخته پرداخته مي شوند و دفتر و دستک و مقر باز مي کنند. دامن زدن به نفاق قومي و مذهبي در صفوف مبارزه مردم، پاره کردن شکم شهروندان تحت عنوان "اعاده حقوق قومي و مذهبي مردم" چه با قمه مجاهد و چه با مترسک قومي اين عاليجنابان، هسته اصلي آلترناتيو اپوزيسيون راست در تحولات آتي ايران و بويژه بعد از خيزش هاي ديماه است. نهايت احساس مسوليت جريانات ناسيوناليست و قومي در اين خلاصه مي شود که نقش معماران پشت صحنه سناريوي سياه براي جامعه ايران را بازي کنند. تلاش براي دامن زدن به خصومت ناسيوناليستي چه در سطح عظمت طلبانه آن و چه تحت نام افيون عاميانه حقوق "اقوام و مليت ها"، سناريوي فوق ارتجاعي دولت امريکا و اپوزيسيون راست و قومي در مقابل سرنوشت جامعه ايران است. ۳ - طبقه کارگر ايران از تجربه انقلاب ۵۷ آموخته است که تنها با اتکا به حزب خود و صف مستقل خود به پيروزي ميرسد. امروز و بويژه بعد از خيزش هاي ديماه، طبقه کارگر بار ديگر با عوامفريبي اپوزيسيون بورژوايي روبرو است؛ اما بي اعتنائي طبقه کارگر و محرومين در ديماه به آلترناتيو سازي اين اپوزيسيون و پيش بردن مبارزه خود عليه کليت جمهوري اسلامي نشان داد که رؤياي ارتجاعي قومي - ملي کردن مبارزه مردم و تبديل طبقه کارگر به ابزار دست بدست شدن قدرت ميان بخشهاي مختلف بورژوازي، پوچ است. اين نقطه قدرت عظيم طبقه کارگر در ايران و مشکل اصلي کل بورژوازي ايران براي به بازي گرفتن اين طبقه در دوره آتي است. اين درجه از خودآگاهي طبقاتي محور اصلي شکل دادن به يک جنگ طبقاتي عليه جمهوري اسلامي، و به پيروزي رساندن انقلاب کارگري است. حزب حکمتيست با اتکا به اين واقعيت براى سرنگونى جمهورى اسلامى و پيروزي انقلاب کارگري مبارزه ميکند. مقابله با جمهوري اسلامي بعنوان ارتجاع حاکم بدون مقابله با سناريوها و طرح هاي اپوزيسيون عوامفريب راست، بدون مقابله با جريانات فاشيست قومي - مذهبي، ممکن نيست. بايد ميدان مانور اين سناريوها را تنگ کرد و اين احساس مسوليت را از هر نيرويي که اندک منفعتي در قبال سرنوشت مدنيت در جامعه ايران دارد، مي طلبد. ما حزب حکمتيست، در راه ايجاد سدي هستيم در مقابل طرح ها و آلترناتيو هاي اپوزيسيون راست و مخاطراتي که در مسير سرنگوني جمهوري اسلامي جامعه را تهديد کند. پرچم و پلاتفرم ما "منشور سرنگوني جمهوري اسلامي" است. سرنگوني که در عين حال و همزمان سنگر دفاع از مدنيت جامعه در مقابل معماران سوريه اي کردن ايران است. به اين حزب بايد پيوست و اين سنگر را قدرتمندتر کرد. مردم ايران آزادي و برابري مي خواهند؛ مردم ايران جمهوري اسلامي را نمي خواهند و همين را بايد بگويند. اين پرچم کمونيسم کارگري و پرچم ماست. اين پرچمي است که جنبش رهايي و برابري انسانها را به پيروزي ميرساند. با چشم باز بايد انتخاب کرد! بايد دور اين پرچم حلقه زد و متحد شد.
|