رويدادهاي سياسي هفته ۱- بمباران غزه ۲- دولت آبادي؛ آخوند مکلا ۳- توصيه هاي جناب ”رئيس“ ۴- حمله رژيم به کارگران فولاد را پي پاسخ نگذاريم
فواد عبداللهي
نهايتا خشم مردم فلسطين ناچار است به يک ابراز وجود مستقل از جريانات سازشکار و مرتجع موجود - از سازمان فتح تا حماس و حزب الله - تبديل شود؛ جرياناتي که دهه هاست نه تنها منفعتي در احقاق حقوق مردم فلسطين نداشته اند بلکه از آن سود هم برده اند. جرياناتي که با تداوم اين ستم، تا امروز نفس کشيده اند.
مراسم ”افطار روحاني“ با خيل اليت نان به نرخ روز خوري آذين شد که تحت نام ”ادبا“ و ”نويسندگان“ و ”هنرمندان“ و ”هنرپيشه گان“ جامعه ايران، چهار دهه است که از حاکميت استبداد اسلامي، دکاني به هم زده اند. در اين جمع ”خوبان“ فقط آيت الله خامنه اي آنطرف ايستاده بود! اينها رفته بودند تا اعلام کنند که اين دولت و اين استبداد با عمامه و بي عمامه، با کروات و بي کروات بايد بماند تا بساط امثال دولت آبادي ها کماکان ادبيات و هنر رسمي و قانوني در آن مملکت باشد و ”احساسات ملي“ و ”روح ايراني - اسلامي“ جريحه دار نشود؛ اين استبداد بايد کماکان فرهنگ و تمدن و ارزش هاي جهانشمول انساني را بزند و بکشد و قدغن کند تا بازار اخلاقيات شرقي و اجناس داخلي مانند کليدر و سکس زير پالان خرش از رونق نيوفتد. اين نظام بدون اين فدائيان اش چگونه مقاومت آقا را به اقتصاد برگرداند؟! چگونه بردگي و حقارت کارگر و زن و انسان را تحت نام ”فرهنگ سازي“ موعظه کند؟! و چه چيز بهتر از اختناق حاکم اين قابليت را ايجاد ميکند که امثال دولت آبادي ”روايت“ را جايگزين ”واقعيت“ کند. اين طيف تاريخا ابزارهاي فکري و فرهنگي حاکميت اختناق در ايران اند. خميني و جمهوري اسلامي بر شانه هاي اين سنت عتيق به قدرت رسيد. علامت تشخص اين طيف، گل کردن در فضاي اختناق سياسي است؛ اينها در فضاي باز و متمدن و ريلکس شروع به مردن مي کنند. عقبماندگي سياسي اين طيف، سنت دولا و راست شدن در مقابل شاه و شيخ، ترويج افکار و سنت هاي سياسي و فرهنگي بي ريشه اي که هيچگاه اعتماد مردم را بخود جلب نکرده اند، علامت کمپ شان است؛ اين طيف به جامعه و تاريخ و زمانه ما نامربوط است و خود خبر ندارد. اينها افق و آمال و آروزهايشان را از ارتجاع و قرون قبل، از اسلام و شرق و بربريت و قبيله گرايى ميگيرند ولى زندگى درد آور و پر تناقض و گاه مسخره شان را در قرن بيست و يک ادامه ميدهند. جوک تلخ تاريخ است. سنتي که سابقه اجتماعى تاريخى اش به لوطى ها و جاهل هاى چند دهه پيش برميگردد و حالا هم به هم رديف هاى "عاقل" و تحصيل کرده و "امروزى" همان جاهل ها، به آخوند ها و بچه آخوندها، بازارى ها، دکتر مهندس هاى شيفته فرهنگ وحشى و پوسيده ملى اسلامى، نويسندگان زبردست و گرانقدرى که "ايرانى را ايرانى کرد"، تمام طرفداران با مطالعه بوى گند خزينه و "فرهنگ خودمان"، تعلق دارد. اين ”ادبا“، بخشي از همانها هستند که به کنفرانس برلين آمدند تا از حجت الاسلام والمسلمين حاج آقا سيد محمد خاتمي، لوتر و گاندي و گورباچف درست کنند؛ و هنوز هم سخت شان است که باور کنند چگونه آن ”رويا“ توسط ما کمونيست ها و آزاديخواهان دود شد و هوا رفت؛ توسط همانها که خدمت بزرگ و تاريخي به تکامل سياسي در ايران کردند. براي جامعه اي که از اين نظم و نظام و فرهنگ و هنر پوسيده آل احمدي سالهاست عبور کرده، در برابر نسلي که چشم و گوشش بدهکار اين دراکولاهاي عقبمانده در سياست و فرهنگ و جامعه نيست، نميتوان با چماق الله کرم ظاهر شد؛ اگر فکر مي کنيد که داريد در شهر کورها مي چرخيد و سياست بازي مي کنيد، اشتباه مي فرمائيد. همانها که در خيزش ديماه جاري از ”اصلاح طلب و اصولگرا“ عبور کردند، هم اکنون به ريش تان مي خندند؛ به زيرتان مي کشند. توقع مردم ايران از خودشان، از آزادي و برابري و مدرنيسم و آرمان هايشان بالاتر از آن است که به چماق شکسته اختناق سياسي و فرهنگي نظام گنديده امثال دولت آبادي ها تمکين کنند.
نيرويي هست که هر آن محاسبات اين حضرات را بهم ميزند. اين نيرو چيزى جز ما
مردمى که از حکومت مذهبى و تبعيض و اختناق و فقر و بيکارى عاصى شده ايم نيست.
تنها نوک کوه يخي از اين نيرو خود را در خيزش هاي ديماه گذشته نشان داد؛ اين
مردم راديکالتر و انقلابى تر از آن هستند که بشود راحت سرشان را با ”غرور ملي“
و ”روح ايراني“ شيره ماليد. ۳- رئيس انجمن آسيبشناسي اجتماعي ايران در گفتگو با ايلنا گفته است که ايران يکي از ۱۰ کشور نخست افسرده دنياست و به تشخيص ايشان ”خشم يکي از دلايل ايجاد افسردگي ميان شهروندان است و فرهنگ و اعتقادات ايرانيان ميتواند اين خشم را کنترل کند“..
من هم موافقم که ما بايد ”با فرهنگ و اعتقاداتمان“ با خشم و افسردگي مقابله
کنيم؛ بنابراين پيشنهاد مي کنم که فورا و بلاواسطه نظام اسلامي را، اعم از
اصلاح طلب و قاتل و روشنفکر و هنرمند، که عامل اصلي توليد و بازتوليد خشونت در
جامعه اند و اقليتي کوچک در ميان ”ما ايرانيان“ هستند، به همراه صنف سرمايه دار
و بازاري و آخوند (که شايد مورد علاقه آقاي رئيس باشند و آنها را ملت واقعي مي
پندارند)، بفرستيم مريخ (ننوشتم سرنگون کنيم، مبادا رئيس نازک طبع ”ضد خشونت“
ناراحت شود) و به جايش يک حکومت سوسياليستي درست کنيم و به خشونت و خشم و
افسردگي جمعي ميليونها انسان تحت حاکميت نظام اسلامي پايان دهيم و خلاص شويم؛
حتما ده ها ميليون از شهروندان خشمگين در اين جغرافيا که قاطبه اهالي ايران را
تشکيل مي دهند خيلي سريع به حيات انساني با رفاه اجتماعي بالا دست خواهند يافت؛
افسردگي را پشت سر خواهند گذاشت و به زندگي علاقمند خواهند شد و داراي ”منافع
واقعي ملي“ و آرامش خيال خواهند شد! نظر شما چيست آقاي رئيس؟ ۴- يکشنبه ۱۳ خرداد ۵۰۰ تن از کارگران گروه ملي صنعتي فولاد اهواز در چهارمين روز متوالي اعتراضات خود، پس از راهپيمايي اعتراضي در خيابانهاي اهواز، مقابل ساختمان استانداري خوزستان تجمع کردند. خبرها حاکي است که مزدوران نيروي انتظامي به کارگران حمله کرده اند و تعدادي از آنها را به شدت مجروح کرده اند. بايد به اين وضع خاتمه داد؛ بايد مبارزات طبقه مان را متحد و هماهنگ کنيم؛ اين لازمه تعرض جدي ما به دولت و طبقه حاکمه است. بدون سراسري کردن مبارزات و مطالباتمان، بدون اتحاد طبقاتي تمام بخشهاي طبقه کارگر با هم، از عهده تعرض رژيم سرمايه بر نخواهيم آمد؛ قدرت طبقه ما در تشکل و تحزب اوست؛ اين اولين شرط ظهور طبقه کارگر بعنوان رهبر و پيشرو جامعه است؛ اگر قدرت لايزال طبقه ما در اتحاد اش است پس نميتوان به اين پراکندگي و پراکنده کاري در مبارزات هر روزه مان رضايت داد؛ ضعف ما در کمبود اعتراضات کارگري نيست؛ ضعف ما، ماندن در محدوده اي است که سنتهاي غير کارگري و غير کمونيستي تحت نام صنف برايمان تراشيده اند؛ جمهوري اسلامي به اين تفرقه در صفوف ما زنده است؛ تفرقه در خواست ها، در شعارها و در ميان کارگران... فقط يک لحظه تصورش را بکنيد اگرکه طبقه کارگر ايران شعارهاي واحد مبارزاتي اش را در صفوفش تثبيت کرده بود و کارگران کمونيست و مبارز و رهبران عملي جنبش کارگري در مقياسي سراسري به هم بافته شده بودند، رژيم چگونه جرات مي کرد دست روي کارگر فولاد بلند کند؟ چگونه جرات مي کرد کارگر را شلاق بزند؟ چگونه جرات مي کرد رهبران و فعالين کارگري را در تنهايي و خفا دستگير و شکنجه و سر به نيست کند؟ هر گامي که ما در جهت از ميان بردن اين تفرقه برداريم، به هر درجه که بتوانيم وحدت و هماهنگي در شعارها و اعتراضاتمان ايجاد کنيم، طبقه کارگر را يک گام به اعتلا نزديکتر کرده ايم. جلب پيشروترين کارگران به صفوف حزب و ايجاد ارتباط عملي ميان پيشروان و رهبران طبقه کارگر، آن اقدامات عاجلي است که در دستور کار حزب ما قرار دارد.
|