"رفراندم فردی" آقای پهلوی و "رفراندم جمعی" آقای شریعتمداری

 دو آینده رو به گذشته ای مرده برای حفظ وضع موجود

 

 

ثریا شهابی

 

بيانيه دستجمعي تحت عنوان"بيانيه۱۵ فعال سياسي و مدني ايراني جهت تعيين نوع حکومت ايران از طريق رفراندوم"، که نام آقاي حسن شريتعمداري بر فراز آن"ميدرخشد"، مانند بيانيه فردي آقاي رضا پهلوي در مورد "برگزاري رفراندمي براي تعيين نوع حکومت ايران" يک سناريوي ورشکسته، هاليوودي، از پيش خط و جهت دار"جنگ سردي" است. اين دو نوستالژي "طرح رفراندم"،  سناريوهاي پشت به دوآينده مرده و رو به دو "قبله گاه" تاريخا سپري شده است.

اين دو سناريو، مستقل از داعيه هاي “دهن پرکن” بي محتوا و غيرممکن، از جنس داعيه هاي “خوش آب و رنگ” ارتجاع اسلامي قبل از به قدرت رسيدن، فاقد  کمترين رگه آزاديخواهانه تغيير در جهت بهبود است.  خاصيت “جادويي” آنها نه از امکان يا عدم امکان عملي شدن، که در “راهکارها”، “گفتمان ها” و ظرفيت هايي است که براي دخالت در آينده ايران در سير خلاصي از جمهوري اسلامي در حال مهندسي است. "گفتماني" که يک سر آن در دفتر رئيس جمهور روحاني است، يک سر آن در دفتر آقاي پهلوي، و سر ديگر آن در دفتر آقاي شريعتمداري است و صدالبته در حمايت بي دريغ “بي بي سي” و رسانه هاي پيرو سياست هاي وزارت خارجه دولت هاي اروپايي!

در ميان اين "آجيل مشکل گشاي" آقاي شريعتمداري، موقعيت شخصت هاي “اصلاحات چي” ديروز  و “رفراندم چي” امروز که حتي تا يک ماه قبل حاضر نبودند کلمه اي در مخالفت با اصلاحات را تحمل کنند، مضحک تر از آن است که کسي شيفت فرصت طلبانه شان را جدي بگيرد! عناصر بي اعتبار و" پاره تن نظام"،  چون سازگاراها و مخملباف ها، با آن سوابق تلخ “درخشان” خود، قرار است "تندي"  حضور آقاي شريعتمداري در اين “آجيل مشکل گشا”  را خنثي و آن را به مذاق “داخل” خوش کند!

“اش شله قلم کاري” که تنها و تنها براي اين بارگذاشته شده است که کاري را که جمهوري اسلامي در مقابل اعمال اراده مستقيم و ميليوني مردم براي دخالت در سرنوشت شان نمي تواند بکند، سريع و در کوتاه مدت و تا قبل از به ميدان آمدن مدعيان ديگر، به سرانجام برساند! در اين بازار مکاره حضور چهره هاي  “اصلاح طلب” فعال مدني و هنري، که نقشي در حاکميت نداشته اند، تنها چاشني بيش نيست.

بيانيه آقاي پهلوي، حرکتي به رهبري فردي ايشان، شخصيتي “برون حکومتي” براي روزهايي است که کنترل از دست جمهوري اسلامي ايران خارج شده است، براي روزهايي که خلا قدرتي در چشم انداز باشد و ايشان بتواند از نيروهاي درون حکومتي، يارگيري کند و در دسترس اين نيروها باشد. خصوصا براي شرايطي است که کمونيسم ستيزي و پرچم هاي جنگ سردي عليه آن، که  يک رکن و توافق مهم هر دو صف “رفراندم چي” است، برافراشته شده باشد و بر فضاي چپ و کارگري موجود غلبه کرده باشد.

رفراندم آقاي پهلوي و آقاي شريعتمداري متعلق به مقطعي است که هيچ حزب و سازمان و جنبش و قدرت ديگري از بطن جامعه، بخصوص کارگري و چپ و کمونيستي در ميدان نباشد، داعيه کسب قدرت سياسي نداشته باشد و يا به ضرب و زور قدرت موجود جمهوري اسلامي سرکوب،  به آن خون پاشانده شده و صفوف آن از ميدان بدر شده باشد!

الگو مشترک دو گروه “رفراندم چي” سناريو انقلابات"غير خونين و مسالمت آميز" نارنجي بلوک شرق است. قرار است پس از رفتن بخشي از سران حکومت و تحويل دادن دستگاه هاي سرکوب آن، زندان و پليس و ارتش و بخشا سپاه و اطلاعات و  … ، به تيم آقاي پهلوي يا تيم آقاي شريعتمداري مشکل مردم در ايران را سريع و با يک چشم بندي محيرالوقوع حل کنند! تا يک چهل ـ پنجاه سالي هم ايشان با سرنوشت مردم ايران بازي کنند! تا در غياب مردم، در غياب طبقه کارگر و در غياب جنبش هاي چپ و راديکال در غياب دانشجويان و زنان آزاديخواه، با حضور سازمان ملل، مردم ايران چون يوگوسلاوي و اوکراين يا عراق و ليبي به دمکراسي و “رهايي” برسند! تا همان هايي که يوگوسلاوي را بمباران کردند و صرب و کروات را به قتل  عام هم فرستادند و عراق و ليبي را هم “آباد” کردند با پرچم هاي برافراشته جنگ سردي راست در ايران، به نجات مردم در ايران بشتابند.

بيانيه آقاي شريعتمداري، که چهارده نفر ديگر را هم پشت سر خود دارد، همان پروژه آقاي پهلوي است با تامين رهبري جمعي که از بيانيه اقاي پهلوي تماشايي تر است. بيانيه اي که چهارده نفري که برخي عمري براي اصلاح جمهوري اسلامي ايران چه زحمات و رشادت هايي که نکرده اند را هم پشت سر دارد! امثال مخملباف ها و سازگارا ها و  نوري زاد ها و بقيه طيف اصلاح طلب ديروز و حزب اللهي هاي پريروز، اين بار در هيبت ناجيان شال و کلاه کرده اند که مانع پيشروي و موفقيت تحرک و تعرض محرومان و وارد شدن خدشه اي به نظام شوند!

جالب است کساني که هالوکاست اسلامي را در ايران آفريدند، کسانيکه کمونيست ها و چپ ها و رهبران اعترضات و مبارزات کارگري و حتي نوجوانان فدايي و مجاهد را همراه خانواده هايشان قتل عام و سرکوب کرده اند، امروز قربانيان را متهم ميکنند که اگر قربانيان به قدرت مي رسيدند هم همچون آنها “عليه بشريت جنايت” ميکردند! مثل آقايان مخملباف ها و  سازگارا ها و دوستانش در سپاه و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و دفتر امام و وزارت اطلاعات و … عمل ميکردند! مثل اينکه کسي جرات کند وامروز به قربانيان آشويتس نازي ها اتهام بزند که اگر آنها به جاي هيتلر در قدرت بودند با" آلماني هاي آريايي اصيل" همان ميکردند که هيتلر با آنها کرد و کوره آدم سوزي راه مي انداختند! نام اين شارلاتانيسم و وقاحت عريان را هم فاصله از حکومت هاي ايدئولوژيک مي گذارند.

امروز در شرايطي که رهبر ميگويد که: بشرطي که شما مردم ساکت باشيد و به ما وقت بدهيد، ايشان از پيش اعلام غلط کرده اند و بي عدالتي را چهل سال حاکم کرده اند فرموده اند،  باز نوبت به نان به نرخ روزي خواري طيف اصلاح طلب ديروز رسيده است که  دستک و دمبک دست بگيرند که  ساکت باشيد، “اعتراض نکنيد” يا به زبان آنها“خشونت نکنيد” و  به اقا و اقايان و خانم هاي “اصلاح طلب” ديروز و “رفراندم چي” امروز وقت بدهيد تا آنها از يک طرف و  احمدي نژاد از طرف ديگر، نظام را به شکل ديگري "اصلاح" کنند!

بچه مسلمان ها و حزب اللهي هاي دهان کف کرده ديروز، امروز که پشيمان مي شوند، آنقدر وقيح اند که به خود اجازه ميدهند که “شکر” ميل کنند و جنايات خودشان را به قربانيان هالوکاست اسلامي، منتسب کنند! هنوز نظام شان توسط پاييني ها به زير کشيده نشده است که جسارت چنين “شکر ميل کردن” هايي ميکنند! ترس شان واقعي است! انقلاب ۵۷ و قدرت پايين را که يک دهه طول کشيد تا آن سرکوب کنند را ديده اند! همه هنرشان،  براي جلوگيري از اعمال قدرت مردمي است که هم مخلمباف ها و سازگارا ها و روحاني ها و نوري زاد ها را مي شناسند و هم کمونيست هاي خوش نام و معتبر در ايران را!  اينها با جمهوري اسلامي به بهشت و به ملکوت قدرت قدم گذاشتند، و ميخواهند با مرگ جمهوري اسلامي برگه عبور از اين جهنم به بهشت بعدي را خريداري کنند. در اين ميان البته نقش آيت الله بي بي سي ها هم که  باز براي مردم ايران عکس خميني را در ماه جاسازي کنند، ويژه است.

از طرف ديگر لطايف جنگ سردي آقاي پهلوي ديدني است! ابوي ايشان ساواک و کميته مشترک داشت و در زمان حکومت “غيرايديولوژيک” ايشان بردن اسم پرنده و پرواز و سياهي و سرخي در آهنگ خوانندگان ممنوع و حبس و شکنجه داشت، زمان حکومت ابوي “محترم” داشتن عقايد اشتراکي و نقد جامعه طبقاتي حکم اعدام داشت و اعتصاب کارگران گلوله باران شد، حال امثال خسرو گلسرخي ها و روزبه ها و صدها و صدها کمونيست و رهبر کارگري خوشنام قرباني شکنجه گاههاي ساواک و کميته مشترک، بدهکار سلسله خاندان ايشان اند! آقاي پهلوي ميتوانست از اين پرونده سياه ابوي فاصله بگيرد و کماکان کراوات "دمکراسي طلبي" و "ليبرال" منشي بزند!

 اما در مقابل "خطر” طبقه کارگر و  کمونيستها،  هرگز فراموش نمي کند که به اصل خود رجوع و در دفاع از حکومت ابوي اما “خوش خيم تر”،  دست در کيسه حملات جنگي سردي بکند! فراموش نمي کند که در مقابل چپ دست در کيسه “جنگ” سپري شده اي بکند که هم سلسه ايشان و هم سلسله جمهوري اسلامي، تنها در دل آن جنگ و در دل آن تقابل شرق و غرب،  شانس به قدرت رسيدن و در قدرت ماندن پيدا کردند!  حکومت هايي که هيچکدام کمترين ريشه اي در جامعه و در ميان مردم متمدن و متوقع در ايران نداشتند. 

اين جمعيت از نظر سياسي بي آينده، فقط و فقط براي قيچي کردن پروسه قدرتمند شدن و قدرت گيري پايين، محرومين، طبقه کارگر، زنان و جوانان و دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب، به ميدان آمده اند. چهره هايي که در هرکلام عليه حاکميتي که خودشان در اعمال آن سهيم بوده اند، هزار بار عليه کمونيسم و مارکسيسم و عدالتخواهي آن،  “شکر ميل” ميکنند. اسم رمز اين شارلاتانيسم هم" ضديت با حکومت ايدئولوژيک" است! ظاهرا مسئوليت حکومت ايدئولوژيک هيتلر که محصول مستقيم دمکراسي پارلماني بود، پاي کمونيست ها است! جهان غرب مدتها است به اين اراجيف جنگ سردي پشت کرده است. اين رگه راست جهان سومي دير به بازار تخريب به شيوه يوگوسلاويزه کردن و عراقيزه کردن و خاورميانه اي کردن آمده است. با اين جسارت تنها خود را افشا ميکند و آينده اي که ميخواهد بعد از جمهوري اسلامي ببار بياورد را در مقابل چشم همگان ميگذارد.

 جنگ سرد و پرچم چپ و کمونيسم ستيزي در قلب کمپ پيروز آن، در غرب، به پايان رسيده است. برافراشتن آن توسط شخصيت هاي جهان سومي از قافله جهاني عقب مانده، بخصوص بلند کردن آن در ايراني که در آن طبقه کارگر، چپ و کمونيسم آن، يک جنبش قدرتمند و در ميدان است، اگر غير ممکن نباشد ساده نيست.

رفراندم به رهبري فردي يا جمعي، اساسا براي جلوگيري از عروچ چپ و طبقه کارگر و کمونسم و سوسياليسم،  که نسيم آن در ايران در وزش است، به ميدان آمده است. نه براي سکولاريسم است و نه حق راي و نه دخالت مردم در سرنوشت شان و نه براي جلوگيري از خشونت! اين ها طرفدران خشونت هاي قانوني حاکميت، خشونت قانوني ناتو و سازمان ملل و .. اند و عليه تحرک و اعتراض قائم به ذات مردم و دخالت مردم!

سلطنت در ايران، تاريخي سپري شده است! جمهوري اسلامي ايران هم مشرف به موت است! تلاش براي آينده سازي رو به اين دو گذشته مرده، تنها و تنها براي جلوگيري از آينده متفاوت، آزاد و مرفه اي است که تنها به قدرت مردم، و در مقابل اين تلاش ها ساخته ميشود. 

ما تلاش ميکنيم که تضمين کنيم که انقلاب بعدي نه نارنجي و آزادي به شيوه يوگسلاويزه شدن، که انقلاب کارگري، سوسياليستي، بدون خشونت و با کمترين خون و خون ريزي اما پرچم اش سرخ باشد.

 

  ۲٦ فوریه ۲۰۱٨