صحبتی با شما!

در باره تحولات کردستان عراق

 

 

مظفر محمدی

 

دوستان !

می خواهم در مورد چشم انداز جنبشی جدید و آلترناتیو در کردستان بر متن نارضایتی های وسیع و عمیق توده های میلیونی مردم صحبت کنم. اما ابتدا در مورد تحولات اخیر نکاتی می گویم که بدون هم تصویر شدن در باره این تحولات، توافق و آمادگی پیشروانه برای هر اقدامی اگر غیر ممکن نباشد اما سخت است.

 تحولات یک ماه اخیر را همه شاهدید و دیدید. نقطه عطف این تحولات رفراندوم است.

اما این تحولات ناگهانی نبود. از رفراندوم شروع نشد. اگر نخواهیم خیلی به عقب برگردیم حداقل به دو سه ساله قبل بر می گردد. به زمانی که رابطه دولت مرکزی و اقلیم سر نفت کرکوک و بودجه سراسری سهم دولت اقلیم، بهم خورد. بودجه قطع شد. نفت کرکوک و کردستان صادر شد اما صرف نیازهای جامعه وحقوق کارکنان و معلمان و پرستاران نشد. اعتراضات مردمی شروع شد ولی به دلیل نداشتن افق سیاسی روشن و رهبری قابل قبول و مورد اعتماد و نبود بدیل سیاسی و اجتماعی صاحبدار و موثر و مصمم، به جایی نرسید.

 در این مدت دولت اقلیم منحل شد. پارلمان بسته شد و جریان "گوران" از حاکمیت به اپوزیسیون و سازمانده اعتراضات مردمی تبدیل شد. اتحادیه میهنی هم نقش میانی بازی کرد. هم در حاکمیت ماند و هم با مردم معترض و ناراضی همسو شد.

زمانی که دولت اقلیم از هم پاشید دولت مرکزی فرصت پیدا کرد تا :

 یک - بعنوان طلبکار خواستار اعاده درآمد نفت کرکوک شد.

دو - با شکست داعش در عراق، خواستار اعاده مناطق تحت تصرف احزاب کرد شد که در جریان جنگ داعش به اقلیم کردستان پیوسته بود.

 در چنین اوضاعی است که بارزانی پرچم رفراندوم و استقلال کردستان را بلند کرد.

از منظر سیاسی برای حزب بارزانی این یک تاکتیک زیرکانه بود. بارزانی اگر چه می گفت رفراندوم به معنی استقلال نیست و برگی در مقابل دولت مرکزی است. اما اگر شرایط مناسب بود او تا استقلال پیش می رفت.

 اما پروژه استقلال کردستان شکست خورد. استدلال های مخالفین رفراندوم واقعی نیستند. کسانی که می گویند رفراندوم زود بود یا ایران و ترکیه و عبادی و امریکا مخالف بودند، در واقع غیر سیاسی بودنشان را نشان می دهند. پروژه استقلال متوقف شد نه بخاطر مخالفت های دیگران بلکه بخاطر این که صفوف استقلال و کسانی که حتی در نهایت هم رای دادند پراکنده و متشتت و ضد و نقیض بودند. این استدلال که هدف بارزانی  منزوی کردن رقبایش بود هم جواب این واقعیت نیست.

 پروژه استقلال شکست خورد چرا که بخشی از احزاب بخصوص جناحی در اتحادیه میهنی از پشت به رفراندوم خنجر زدند. زمانی که حشد شعبی و نیروهای عبادی حمله کردند و خودی ها راهنمایشان شدند، بارزانی که انتظار حمایت امریکا را داشت، مرعوب شد و او هم تسلیم گردید.

 این دلیل اساسی شکست پروژه استقلال کردستان است. در حالیکه میلیون ها رای دهنده و پیشمرگان، حاضر به دفاع از رای خود بودند و مانع شان شدند. مردم در این شکست هیچ دخالتی نداشتند. اگر در صفوف استقلال طلبان چه در میان مردم و چه احزاب ناسیونالیست اتحاد و یکپارچگی وجود داشت اولا  ما شاهد آنچنان فشاری از جانب ایران و ترکیه و عبادی نبودیم. دوما هر گونه دخالتی می توانست خنثی شود.

 

نقش امریکا

انتظار دخالت امریکا و حمایت از رفراندوم و رای مردم پوچ بود. امریکا صراحتا با رفراندوم مخالفت نداشت. اما به دلایلی آن را به مصلحت خود نمی دانست

یکی، حفظ وضع موجود و یکپارچگی عراق تا شکست کامل داعش.

دوم، کمک و فرصت دادن به عبادی برای ابقایش در انتخابات بعدی. عبادی تنها شانس امریکا در حاکمیت عراق است نسبت به مالکی کاملا وابسته به ایران و دیگر رقبا...

دلیل دیگر عدم حمایت امریکا تسلیم شدن در مقابل حمله عبادی بود. اگر در مقابل این حمله مقاومتی یک پارچه می شد اولا تعرض حشد شعبی و عبادی شکست می خورد و دوما امریکا هم نمی توانست نسبت به آن بی تفاوت باشد.

وگرنه تصرف مناطقی از کردستان توسط دولت عبادی و حشد شعبی برای امریکا اهمیتی ندارد. و آن را یک منازعه داخلی بحساب می آورد. حضور قاسم سلیمانی و حشد شعبی هم برای امریکا اهمیت ندارد چرا که این نیرو در جنگ داعش در کنار امریکا حضور داشت و تحمل شد.

***

 این نگاهی اجمالی به جانبی از اوضاعی است که جلو چشمان ما اتفاق افتاد و همه شاهد بودیم و مردم در آن دخالتی نداشتند و خارج از اراده آن ها صورت گرفت. حالا بیاییم از جنبه دیگر و از زاویه منفعت کارگر و زحمتکش و مردم کردستان به این مساله نگاه کنیم.

 مردم کردستان بحق و به درست در رفراندومی رای به جدایی و استقلال کردستان دادند. این رای برای رفع ستم ملی نبود. اگرچه از نظر اکثریت در دولت  قومی مذهبی و عشیرتی بغداد "کردها" کماکان اقلیت و درجه دوم محسوب می شوند.

رای به جدایی قبل از این که مردم به این فکر کنند که چه نتایج مادی و رفاهی و یا آزادی ببار می آورد، اما در وهله اول برای خروج از فدرالیسمی بود که در آن دولت مرکزی دست بالا را داشت و هر وقت دلش می خواست می توانست قواعد بازی را بهم بزند و دیدیم این کار را هم کرد. قانون اساسی و ماده ١٤٠ را که خود توافق کرده بودند دور زد و مناطق مورد مناقشه را با حمله نظامی تصرف و اشغال نظامی کرد.

 پس مردم حق داشتند به این فدرالیسم بی اعتماد و ناباور باشند و به جدایی از وضعیتی رای بدهند که هیچ دورنمای روشن سیاسی و اقتصادی و امنیت و آزادی برایشان نداشت. این دمل می بایست جراحی شود و رفراندوم و رای به استقلال این عمل جراحی بود که تا حالا ناموفق مانده است.

 مطلوب این بود که نمایندگان واقعی و سراسری مردم برگزاری رفراندوم را بر عهده داشته و پیروزیش را تضمین کنند و کل جامعه را برای مقابله با مخاطراتش از جمله مخالفت های دول منطقه و دولت مرکزی بسیج و آماده کنند. ولی هنوز این به معنای این نیست که رفراندوم می بایست صبر می کرد تا این آمادگی حاصل شود. رفراندوم وجدایی حق مسلم مردم کردستان است که می توانست چند سال قبل هم اتفاق بیفتد. حق مسلم را نمی توان منتظر این و آن نگه داشت. یا منتظر موافقت دیگران شد.

 ٩٠ در صد مردم کردستان به جدایی رای دادند. هیچ قدرتی نمی تواند این رای را از مردم باز پس بگیرد. حتی تهدید و زور دولتهای منطقه و دولت عبادی هم نمی تواند این حق را باطل کند. تنها عاملی که توانست این پروژه را نیمه کاره نگه دارد، وفادار نبودن احزاب حاکم به رای مردم و خیانت بخشی از آنها به رای مردم بود. با وجود  همه این ها برگزاری رفراندوم یک دستاورد غیر قابل بازپس گیری است.

 

آیا رفراندوم شکست خورد؟

جواب این سوال قطعا منفی است. رفراندوم وقتی شکست می خورد که مردم بجای رای به جدایی به ماندن در چهارچوب دولت قومی مذهبی عشیرتی عراق رای می دادند. به نظر من رفراندوم پیروز شد. مردم با صراحت قاطع به جدایی رای دادند. این رای و تصمیم قابل بازپس گیری نیست. مساله استقلال روی میز جامعه و در دستور است. رویای استقلال و رهایی از خفت و تحقیر و سرنوشت نامعلوم در جنگلی به نام عراق و دولت قومی مذهبی و عشیرتی اش از ذهن مردم کردستان پاک نمی شود.

 

به نظرم گام اول استقلال برداشته شده است. متوقف شده اما شکست نخورده است.

پرچمداران استقلال پس کشیده  و تسلیم شده اند. اما خواست استقلال و آزادی سر جای خودش است.هر چند بارزانی می گوید رفراندوم برحق است و ما می خواستیم سر استقلال مذاکره کنیم، اما وقتی اکثریت قاطع مردم رای به استقلال دادند دیگر مذاکره بردار نیست بلکه باید پروسه اش ادامه یابد. در نتیجه بارزانی دیگر حتی اگر بخواهد هم نمی تواند صاحب تحقق استقلال کردستان باشد. او تسلیم شده است.

 کردستان آزاد و دمکراتیک و سکولار و غیر قومی در چهارچوب فدرالیسم غیرممکن است. باز هم سپردن سرنوشت مردم کردستان به دست دولت فدرال حکم مرگ جامعه است. در تداوم این وضعیت نه از آزادی خبری خواهد بود و نه رفاه و نه امنیت. احزاب کردی منفعتشان را در ادامه وضع کنونی می بینند. اما عراق یک پارچه یک توهم احمقانه است. یک اشتباه نیست یک خیانت به رای مردم است. عراق یک پارچه دیگر غیر ممکن است مگر به زور و  خیانت و تسلیم احزاب ناسیونالیست کرد که این هم قابل دوام نیست.

 عبادی عملا فدرالیسم را هم منحل کرده است. و کردستان را استانی از عراق می نامد.

احتمالات پیشاروی این ها هستند:

-          احتمال توافق احزاب ناسیونالیست کرد با دولت مرکزی ضعیف است. حتی اگر صورت بگیرد بسیار شکننده و موقتی است. وعده های دولت مرکزی برای پرداخت حقوق کارکنان کردستان یا کاملا پوچ و یا اگر انجام شود بسیار موقتی و گذرا است.

-          احزاب کردی هم برای تشکیل دولت واحد نمی توانند به توافق برسند. احتمال تقسیم کردستان به دو اداره توسط احزاب حاکم زیاد است.

خلاصه هیچ چشم انداز روشنی وجود ندارد. همه منتظر وقایع بعدی اند. اختلافات مدام تشدید شده و انتظار می رود که اوضاع از این هم بدتر شود.

ما حال و وضع مردم کرد زبان مناطق اشغالی توسط نیروهای عبادی و حشد شعبی را می بینیم که تحقیر می شوند، تهدید می شوند. مورد تجاوز قرار می گیرند. اموالشان مصادره و خانه هایشان را روی سرشان خراب می کنند. "کردها" را فراری داده و اقوام وابسته دولت را جایگزین می کنند.

 

صاحب اصلی استقلال کردستان

امروز مساله آزادی و استقلال کردستان صاحب دیگر می خواهد. صاحب اصلیش رای دهندگان هستند. اما همه رای دهندگان یکجا و یک روزه به میدان نمی آیند تا از رای و حق خود دفاع کنند. این حرکت یک نیروی محرکه جدی، قاطع، مصمم و جسور لازم دارد.

 جنبش جدیدی باید به میدان بیاید و کردستان مستقل را تحقق بخشد. جنبش را ما نمی سازیم. این جنبش بالقوه وجود دارد و بارها در اعتراضات و نارضایتی و ابراز نفرت بسیار عمیق و وسیع و توده ای هم خود را نشان داده  است. این شرایط  می تواند به جنبشی اجتماعی و سازماندهی شده تبدیل شود یا ناامید و مایوس و مستاصل گردد. و ما می خواهیم راه اول را برویم. یعنی راه اندازی یک جنبش بر متن نارضایتی عمیق و وسیع و خواستی برحق و مسلم.

 الان دیگر استقلال برای مردم کردستان یک خواست نیست. چیزی نیست از کسی بخواهند. این به امر مستقیم و مستقل مردم کردستان تبدیل شده است. اما مردم بی شکل و سازمان و رهبر نمی تواند این امر را عملی کند.

 نقطه قدرت امروز مردم این است که دیگر به احزابی که تا کنون به جای مردم و بالای سر مردم تصمیم گرفته اند و هر کاری دلشان خواسته کرده اند، غارت و چپاول کرده اند و از مردم سلب حقوق و آزادی کرده اند، اعتماد ندارند. مردم دیگر توهم ندارند. این سکویی است که رهبران جدید جامعه می توانند روی آن بایستند و پرش کنند و به جلو بروند. و این کاری است که ما می خواهیم بکنیم.

 ما میخواهیم نماینده خواست توده های میلیونی مردم باشیم. نماینده و حافظ رای و تصمیم شان به جدایی. ما باید راه حل دیگری از راه حل های موهوم احزاب و دولت مرکزی پیش پای جامعه بگذاریم. جنبشی که بخواهد و بتواند بعنوان آلترناتیو عروج کند، مردم به آن  اعتماد کنند، قانع شوند، خودشان بیایند، مستقل و مستقیم ، کار ساده ای نیست اما قاطعانه می گویم که  ممکن است.

 چیزی که پیروزی این حرکت و جنبش اجتماعی جدید را تضمین می کند، آمادگی و تصمیم و اراده و اعتماد بخود و جسارت پیشروانش است. به نظر من رهبران و پیشروان وجود دارند. کسی را که ناباور است را نمی توان به زور جلو انداخت. و کسی که به این حرکت انسانی و آزادیبخش باور دارد خودش می آید. و کم نیستند این آدم ها.

این یک کار خیریه نیست! سرنوشت جامعه است! سرنوشت همه ما، خانواده ها، کارگران، زنان، فقرا، معلمان، پرستاران، کارکنان، دستفروشان، تن فروشان، بچه ها... همه و  همه به این حرکت بستگی پیدا کرده است. بی تفاوتی به این سرنوشت نابخشودنی است. تسلیمه، و تسلیم حکم مرگ جامعه و شهروندانش است.

 

موانع کدامند؟

-          مخالفین آزادی و اختیار و دخالت مستقیم و از پایین مردم یک مانع است.

-          مخالفین استقلال کردستان و فروختن سرنوشت مردم کردستان به عبادی و قاسم سلیمانی تحت عنوان یک پارچگی عراق و گرفتن سهمیه گدایی از دولت مرکزی مانع جدی دیگر است.

-          مافیای ثروت و اسلحه بخصوص در جناحی از اتحادیه میهنی وابسته به ایران مانع دیگر است.

-          جمهوری اسلامی که عملا در کردستان حضور دارد یک مانع است.

-          حکومت بغداد مانع دیگر است...

 اما ناباوری به نقطه قدرت خود و ناباوری به قدرت مردم مهم ترین مانع است. نقطه قدرت نارضایتی عمومی و بی اعتمادی شان به احزاب ناسیونالیست کرد و دولت مرکزی و مخالفتشان با دخالت خارجی ها در سرنوشت کردستان اگر متحد شود و سازمان یابد می تواند این موانع را یکی پس از دیگری از پیش پا بردارد.

 بخشی از احزاب از جمله پارتی سر مساله استقلال حد اقل در حرف با مردم همسو است. اما کلیه احزاب اقلیم سر آزادی و رفاه مردم و دخالت شان و نوع دیگر از حاکمیت در برابر مردم میایستند. اما قدرت گیری جنبش تلاشهایشان را می تواند خنثی کند. آنها جنبش ضعیف را سرکوب و یا حاشیه ای می کنند اما جنبش قدرتمند و توده ای و مصمم را نمی توانند سرکوب کنند.

 ما می خواهیم قدرت از احزاب به مردم برگردانده شود، و گرفته شود. رهبران جنبش مردم  باید نشان دهند که لیاقت و صلاحیت و شهامیت سازماندهی قدرت مردم از پایین را دارند. این انقلاب یا کودتا یا جنگ مسلحانه نیست. هیچ دولت یا قدرت خارجی یا توطئه ای پشت این حرکت نیست. همه چیز اشکار و صریح و علنی و توده ای و مردمی است. قدرت مردم در اتحادشان و امیدشان و  حرکت شان است.

 

سر و بدنه جنبش

گفتم بدنه ابراز وجود توده ای میلیون ها زن و مرد و انسان آزادیخواه و به تنگ آمده و یک حرکت و جنبش حی و حاضر و موجود است. اما این بدن و هیکل بزرگ  یک سر می خواهد. کسانی باید پا پیش بگذارند و سر و رهبری این بدنه را تامین کنند. شک نداشته باشیم که مردم می آیند. اوایل میلیونی نمی آیند. چند هزار نفری جلو می افتند. ما نمی خواهیم شلوغ کنیم، آکسیون های پشت سر هم خیابانی برگزار کنیم، تظاهرات خیابانی راه بیندازیم. اول باید سازمان مردمی ساخت. در محله، در کارگاه، مدرسه، دانشگاه و در صفوف مردم...

 اگر سر این جنبش درست شود و اعلام موجودیت کند و توجه جامعه را جلب کند، مردم می آیند. از محلات، از مراکز کار، در میان معلمان، کارمندان، پرستاران، پیشمرگان و ... اعلام آمادگی می کنند.

 

 این جنبش چکار می کند؟

-          جنبش ضرب اول نمی تواند قدرت را بگیرد. احزاب سنتی حاکم پول دارند، زور دارند، اسلحه دارند، نان سفره مردم و حقوق کارکنان و پیشمرگان دستشان است و گرو گرفته اند. توطئه و ترور و زورگویی در سنت شان است و فقط آن را بلدند.  ولی بمحض این که جنبش راه بیفتد و توده ای شود، دیگر قابل سرکوب یا حذف نیست و یک پای قدرت می شود. پیشروی جنبش و توازن قوای بعدی تعیین می کند حرف اول را که میزند!

-          حاکمیت مورد نظر جنبش پارلمان نیست. ساختن حاکمیت و مدیریت جامعه از پایین است. در دل و در بطن جامعه.

-          جنبش مسلحانه نیست، اما توده های مردم مسلح اند. تسلیح توده ای جای میلیشیای احزاب را می گیرد.

 حتی اگر احزاب موجود حاکمیت پارلمانی خود را دوباره ساختند، یا دو اداره ای شدند، یا در حکومت فدرال باقی ماندند... در هر حال آن ها کار خود را می کنند و جنبش کار خود را از پایین و عاجل...

چیزی که سرنوشت جامعه و جنبش را تعیین می کند، رهبری و پرچم و سیاست مستقل است. رهبری که منتظر شرکت در حاکمیت احزاب ناسیونالیست نیست، حاضر به شرکت در حکومت فدرال قومی مذهبی عراق نیست، با کسی معامله و بند و بست ندارد، سرپای خودش است، مدعی قدرت است، تمام قدرت.

 جنبش شرایطی فراهم می کند که آنقدر آزادی در آن باشد که احزاب هم کار خود را بکنند و بعنوان شهروند متساوی الحقوق شریک بشوند. بدون زور یا تهدید و بدون تصرف دارایی ها و سلاح هایی که در اختیار دارند. به مرور دارایی های منقول و غیر منقول باید به جامعه و به مردم برگردد. تا صرف رفاه مردم شود. آب، برق کامل، نان، مسکن برای همه، بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و حمل و نقل و آبادانی و امنیت و خوشبختی جامعه...

 پیشروان و رهبران این جنبش ٦ ماهی کم بخوابند، بیشتر بجنبند، حرف بزنند، قانع کنند، سازمان دهند. مردم جدیت رهبرانشان را ببینند می آیند و با جان و دل می آیند...

 اولین و مهم ترین کار تدارک این کار یعنی اتحاد و تصمیم رهبران و پیشروان جنبش آزادی و استقلال کردستان است. این تامین شود، بقیه راه را می شود رفت. سخت است، سر بالایی و نفس گیر است اما ممکن است. ما نیرویی می خواهیم که به این باور داشته باشند و اقدام کنند. این اولین گام است. این گوی و این میدان!

 

 نوامبر ٢٠١٧