به بهانه "انقلابی" ترین قطعنامه،

رژیمی در محاصره!

 

 

محمد فتاحی

 

بررسی قطعنامه اوضاع سیاسی کنگره چند هفته قبل رفقای سابق ما که هنوز تحت نام حکمتیست فعالیت میکنند، بهانه ای برای نگاهی به چند حکم داده شده کمونیسم بورژوایی ایران است که مداوما تکرار میشود. این یادداشت میکوشد نشان دهد که کل آن قطعنامه در خدمت ارائه تصویری از جمهوری اسلامی است که امروز جز سرنگونی راهی در مقابل خود ندارد. بند اصلی قطعنامه مذکور که در فشرده ترین شکل وارد تحلیل اوضاع سیاسی امروز ایران میشود، میگوید:

"جمهوری اسلامی در چرخه تداوم سیاستِ صدور تروریسم اسلامی و جنگ افروزی و لشکرکشی در منطقه و سیاستِ امتیاز دادن به سرمایه داران خارجی برای توسعه سرمایه داری ورشکسته و بحران زده ایران، گیر افتاده است. راه اول، یعنی ادامه سیاستِ صدور تروریسم با موانع داخلی و خارجی گسترده روبرو است با اینحال جمهوری اسلامی از این سیاست عقب نخواهد نشست. راه دوم، متضمن پائین کشیدن ستونهای اساسی هویتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و لذا تامین امنیتِ کامل سیاسی و حقوقی سرمایه و دفاع از مشروعیتِ آنست، امری که در چهارچوب جمهوری اسلامی غیر ممکن است. مضاف بر تقابل دو روند اساسی داخلی، فاکتورهای جهانی و منطقه ای که سرمایه در آن بسر می برد، به ضرر جمهوری اسلامی عمل میکنند."

تکرار کنکرت تر این احکام جای دیگری میگوید:

"جمهوری اسلامی بعنوانِ اصلی ترین و فعال ترین عامل صدور تروریسم اسلامی به منطقه و دیگر نقاط جهان، دخالت جمهوری اسلامی در امور داخلی کشورهای منطقه...، گسترش تسلیحات جاه طلبانه و جنگ افروزی..." و "وجود هیئت حاکمه متعارف بورژوائی تثبیت شده و تضمین کننده رشد و توسعه اقتصاد کاپیتالیستی در ایران از درون جمهوری اسلامی درنمی آید و فعلا جزو رویاهای غیر عملی بورژوازی ایران است."

هر دو حکم که جمهوری اسلامی را نماینده اصلی اسلام سیاسی در منطقه میداند و استحاله آن به یک هیئت حاکمه  متعارف و باثبات را غیرممکن ارزیابی میکند، مهر تاریخی بیش از دو دهه پیش پشت سر دارند. اولی ورژن جدید ادعاهای اخیر ترامپ و نتانیاهو و شیخ عربستان است که توسط این دوستان کپی شده است. حکم دوم هم مانند اولی، تاریخا از منصور حکمت و در شرایط سیاسی تاریخی معینی صادر شده، که باز توسط همین دوستان مثل آیات قرآن و بدون در نظر گرفتن شرایط متفاوت سیاسی امروز کپی شده است. اما فاکتور "موانع خارجی گسترده" و اینکه  "فاکتورهای جهانی و منطقه ای که سرمایه در آن بسر می برد، به ضرر جمهوری اسلامی عمل میکنند"، مولفه های جدید و  از اختراعات جدید خود این دوستان اند.

 

اصلی ترین و فعالترین عامل صدور ترویسم در منطقه و جهان؟

 در مورد حکم اول، بورژوازی غرب و بخش عمده بورژوازی اروپا چنین ادعایی ندارند. مجموعه این قدرتها در طی مذاکرات طولانی با این حاکمیت، به توافقاتی رسیدند که آرزوی غرب برای کنار آمدن با جمهوری اسلامی بود. هدف غرب در این متن جلب رژیم اسلامی به جرگه حاکمیت هایی بود که در پیشبرد سیاست های بورژوازی غرب در منطقه، آنرا همراهی کرده و به عنوان فاکتوری موثر در تضمین امنیت سرمایه  در منطقه عمل کند.  برای جمهوری اسلامی، این توافق، گشایش مسیری بود تا راه این رژیم برای ورود به جرگه دول مورد قبول غرب و بازار تجارت جهانی را ممکن کند. همین توافقات که به برجام منتهی شد، لایه های مختلف بورژوازی ایران را به حاکمیت اسلامی امیدوارتر کرد. از نظر بورژوازی پرو غرب ایران، از نظر قدرت های غربی و از نظر خود رژیم حاکم بر ایران هم این اقدام قدم بزرگی برای نزدیکی ایران به غرب محسوب میشود. زمان و انرژی بالایی که غرب برای آن مذاکرات گذاشت و دفاعی که همین امروز، در مقابل تهدیدات ترامپ از آن میکند، درجه بالای اهمیت آنرا نزد غرب نشان میدهد. بازنشسته شدن رضاپهلوی به عنوان سخنگوی سابق بورژوازی پروغرب ایران، توسط خود سلطنت طلبان و غرب، یک محصول جانبی همین پروسه سیاسی تحویل گرفتن رژیم اسلامی بود. با این حساب، در صف بورژوازی غرب منهای الیت امروز حاکم بر امریکا، کسی چنین ادعایی در مقابل جمهوری اسلامی ندارد.  نه فقط این بلکه خود بورژوازی بزرگ ایران هم که در حاکمیت است، شاهد تغییرات مهمی در جمهوری اسلامی برای تبدیل به نماینده صاحب صلاحیت کل بورژوازی ایران است. بخشی از این تغییرات محصول کوتاه کردن دست فتوا و آخوند، در دخالت در سوخت و ساز سرمایه و از این مسیر تامین امنیت بیشتر برای سرمایه بوده است. شعار مرگ بر امریکا به عنوان یک پایه ایدئولوژیک و از ستون های اصلی و هویتی اسلام سیاسی از فضای سیاسی ایران جارو شده است.  مردم ایران سالهاست که از نظر اصلی ترین رهبران اسلام سیاسی در این کشور، به عنوان ملت ایران و نه امت خدا خطاب میشوند.

 جمهوری اسلامی در مقابل فشار پائین، جهت ممانعت از آبروریزی در مجامع جهان  و برای بستن در "مدافعین حقوق بشری" غربی، برخورد حاکمیت به جامعه هم تغییراتی کرده است. بطور نمونه سنگسار عملا حذف  شده و برای پرهیز از قصاص، گروههایی توسط خود حاکمیت برای کسب رضایت شاکی سازمان یافته و از این طریق سعی در محدود کردن قوانین فوق ارتجاعی اسلامی را دارند. از شمار اعدامهای رسمی زندانیان سیاسی نسبت به سابق کاسته شده، رژیم سیاست جدیدی در پیش گرفته و به جای اعدام علنی و رسمی، کاری میکند که بعد از آزادی از زندان به مدت کوتاهی، ظاهرا به دلایل دیگری جان میدهند، که همان اعدام اما دور از چشم دنیای بیرون است. برای پائین آوردن سطح فله ای اعدام به بهانه قاچاق مواد مخدر هم "اصلاحاتی" در پیش گرفته اند. در فضای سیاسی هم افشاگریهایی را تحمل میکند که سالهای قبل جرمشان اعدام بود. نام عقب نشینی در ابعاد فرهنگی و سخت گیری ها نسبت به زنان و جوانان، را هم "اصلاحات" و "اعتدال" نام گذاشته اند و نهایتا اینکه عقب نشینی در وحشیگری علنی را دستمایه دادن تصویری مقبول تر از خود نزد "مجامع بین المللی" و صادرکنندگان سرمایه به کشور کرده اند.

در پیش گرفتن این مسیر به خاطر تغییر در ماهیت جنایتکارانه نظام و محافظان و سران ارتجاعی آن نیست. در مقابل این "نرم" گرفتن ها، در عرصه اقتصادی، زندگی مردم را به تباهی بسیار بیشتری کشانده و امید و شادی و آسودگی را از زندگی میلیون ها انسان کارگر و زحمتکش این جامعه جارو کرده اند.

دستگاههای اطلاعاتی چهارچشمی مواظب اند تا پائین آوردن سطح سرکوب و خشونت و وحشیگری شامل حال کارگر و اتحاد و تحزب کارگری نشود.

در عرصه ترور در خارج کشور هم اگر سالهای قبل تروریست های شان مستقیما از تهران عازم مقصد می شدند و برای قتل این و آن علنا فتوا صادر کرده و پول پرداخت میکردند، امروز برای فشار به مخالفین سیاسی، فکول کراوات زده و مانند هر دولت "معتبر" و ارتجاعی دیگر به اینترپول مراجعه میکنند.

همانطور که اشاره کردم علت این تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی و کوتاه کردن دست اسلام سیاسی در داخل و خارج کشور محصول حتی یک ذره هم تغییر در ماهیت جنایتکارانه حاکمان و سران ریز و درشت این نظام نیست. سران جمهوری اسلامی بعد از نزدیک به چهار دهه حاکمیت اسلام سیاسی و صدور ترور و تروریسم و پاشیدن تخم ترور در منطقه، و خفه کردن فضای سیاسی و فرهنگی و هنری و حرام کردن یک قدم زدن آزادانه، امروز به فکر ادامه حیات این نظام وحشی در درازمدت افتاده اند؛ دوران" اقتصاد مال خر است" شان مدتهاست پایان یافته و هر دوره ای برنامه های چندساله برای" پیشرفت اقتصادی" در پیش میگیرند. در چنین مسیری متوجه شده اند تا زمانیکه این ظاهر علنا و رسما وحشی را حفظ کنند و مملکت ربط و ضبطی به دور از فتوای آخوند نداشته باشد، سرمایه به مملکت وارد نمیشود، در بازارهای جهانی بروی شان باز نمیشود، مشکلات اقتصادشان پاسخی نمیگیرد و جامعه هم  قابل اداره کردن و مدیریت شدن نمیشود. این جبر اقتصادی است که تغییر را به آنها دیکته میکند. همین رژیمی که تا امروزش را با اتکا به ترور و وحشیگری در داخل و خارج مرزهای این کشور جلو آمده است، رژیمی که قدم به قدمش را در این کشور و آن کشور با اتکا به ترور شروع کرده بود، امروز با محکم شدن جای پایش در کشورهای مختلف خاورمیانه، در عراق، در سوریه، در یمن، در لبنان و ... با اعتماد به نفس، خواهان صلح فوری در سوریه و یمن است. نام حفظ وضعیت و بالانس موجود در خاورمیانه را ثبات و امنیت گذاشته و خواهان ثبات در منطقه خاورمیانه و امنیت در منطقه، نه از سر عشق به صلح، که بخشا از سر تثبیت حضور خود در آن کشورها، است. امروز نیاز اقتصادی جمهوری اسلامی نگاه داشتن وضع موجود در خاورمیانه و ممانعت از هر کشمکشی است که وضعیت را بی ثبات و نا امن کند.  برای سرمایه های بزرگ جهانی، صرف اینکه داخل این کشور برای سرمایه امن و با ثبات به نظر برسد، کافی نیست، چون هیچ سرمایه بزرگی وارد کشوری نمیشود که تمام اطراف آن سناریوی سیاه و جنگ و ناامنی و ترور است. اینکه خاورمیانه ای که علیرغم اینهمه ذخایر و منابع وسیع زیر زمینی حتی یک کشور موفق در اقتصاد را در خود جای نداده است، ناشی از همین عدم ثبات و امنیت در ابعاد کل منطقه و ترس سرمایه از چنین شرایطی است.

 حذف کامل اسلام سیاسی از حاکمیت در ایران و حرکت بسوی ثبات برای تامین امنیت سرمایه هنوز کار دارد؛ اگر در حالیکه تمام تغییراتی که در سالهای اخیر در ایران در جهت کوتاه کردن دستان اسلام سیاسی از حاکمیت رخ داده است، تحت رهبری مستقیم خامنه ای به عنوان ولی فقیه بوده است، حضور ولی فقیه در راس قدرت هنوز بزرگترین یا اساسی ترین مانع در مقابل جارو کردن اسلام سیاسی است. تغییر در قانون اساسی و قیچی کردن زواید اسلامی آن، قدم مهم دیگر است. شمردن موانع این مسئله و چگونگی امکان فایق آمدن بورژوازی ایران بر آنها،ممکن یا غیر ممکن بودن آن، هدف این یادداشت نیست. هدف از پیش کشیدن این بحث، تاکید بر این مسئله است که جمهوری اسلامی در مسیر طی کردن این جهت است. اینکه در دنیای واقعی طی کردن این مسیر با چه موانعی از بالا و پائین طرف است، هم بحث دیگری است. دعوای جناح ها هم برعکس ادعاهای سطحی، نه صرفا از ترس سرنگونی که دست اندازهای سیاسی مسیر همین خانه تکانی در نظام حاکم است. خواننده علاقمند به این موضوع میتواند به مقاله "سناریوی سیاه، سناریوی سفید، بحثی پیرامون روند اوضاع سیاسی در ایران، بخش مربوط به رژیم اسلامی: استحاله؟" از منصور حکمت مراجعه کند.(http://hekmat.public-archive.net/fa/0810fa.html).

 

آیا شرایط جهانی و منطقه ای به ضرر جمهوری اسلامی است؟

شواهد بی پایه بودن این ادعا را نشان میدهد؛ در مقایسه با تمام تاریخ این رژیم، جمهوری اسلامی تقریبا در موقعیت منحصر به فردی در منطقه و جهان است. کل بورژوازی غرب منهای دولت ترامپ پشت جهتی که  این رژیم در پیش گرفته ایستاده است. اروپا در کنار روسیه در کیس سوریه حضور ایران در مذاکرات سوریه را به عملا به امریکا تحمیل کرد و در کشمکش میان ایران و عربستان از ایران بعنوان عامل ثبات و از عربستان بعنوان عامل تشنج، کشمکش و راه اندختن جنگهای نیابتی نام میبرد. دولت ترامپ که تقریبا هر سیاست اتخاذ شده اش با مانع داخلی روبرو میشود و بخش عمده بورژوازی آن کشور را پشت خود ندارد، دیگر دولت قلدرو  شماره یک جهان نیست. امریکا امروز تنها یکی از قدرت های قطب های مختلف جهان است. نتیجتا حتی با خصومت صد در صدی هم  قادر به کاری نیست که قبلا از دستش برمی آمد.

شکست امریکا و غرب در عراق و سوریه، بطور کلی ورق را به نفع رژیم اسلامی و به ضرر غرب برگردانده است. امروز جمهوری اسلامی در مقایسه با رقبای منطقه ای در خاورمیانه از موقعیت  مناسبتری برخوردار است. به همین دلیل در تمام کشورهایی که حضور دارد، برعکس بقیه رقبا، از موضع اعتماد به نفس در سنگر "مدافع امنیت و ثبات" ایستاده است. طرح جنگ نیابتی عربستان از طریق حزب دمکرات کردستان در خاک ایران، شروع نشده شکست خورد و رفت. در مقابل، عربستان سعودی در مقابل حوثی های یمن تا این لحظه تقریبا هیچ پیشروی به جز بی آبرویی در ابعاد جهانی کسب نکرده است. قطر که قبلا در دایره دیگری بود، حالا به جرگه دوستان رژیم اسلامی پیوسته است.

رژیم سوریه که در مسیر نابودی بود امروز از طرف غرب هم مقبول تر از بدیل های دیگر، منجمله بدیل های دست ساز خود، شناخته میشود. حکومت داعش هم که بخش های مهمی از خاک دو کشور متحد ایران را اشغال کرده بود، دارد جمع میشود. ترکیه که در سالهای گذشته تقریبا متحد عربستان سعودی بود، امروز با جمهوری اسلامی و روسیه بیشتر در همکاری است. این فاکتها نشانی از موقعیت پائین تر رژیم اسلامی در مقایسه با جبهه مقابل خود، عربستان، ندارد. نتیجتا شرایط منطقه ای و همچنین جهانی در فضای امروز طوریکه دوستان سابق ما تصویر میکنند، به ضرر این رژیم نیست و دقیقا همین موقعیت دستمایه به سکوت کشاندن جامعه در مقابل سرکوب و تحمیل فقر و بیکاری و شرایط وخیم اقتصادی است. شرایطی که هر کمونیستی باید نه با انکار آن که با شناخت از آن و برای مقابله با آن سیاستی فعال و رادیکال در پیش بگیرد.

 

علل احکام بالا

اگر تمام واقعیات امروز نشان میدهد که بالاترین موقعیت صدور تروریسم دولتی و غیر دولتی، سازمانده و حامی سازمان های تروریست اسلامی، گسترش تسلیحات و جنگ افروزی وحمله نظامی به کشورهای دیگر، هنوز در اختیار امریکاست، که خلاق نود درصد سازمانهای تروریستی امروز جهان و منطقه است، و اگر خطر شروع جنگ دیگری ممکن باشد، اساسا توسط دولت امریکا و اسرائیل و  سعودی کلید میخورد، آنوقت گذاشتن جمهوری اسلامی بر صندلی محاکمه در محضر پرزیدنت ترامپ و نتانیاهو و شیخ سلمان، آنهم با احکامی چون "صدور ترویسم به همه جهان و منطقه و جنگ افروزی" و... برای چیست؟

 پاسخ سرراست و ساده است؛ اولین محصول آن میتواند بارش رحمت مالی همین قدرت ها برای تکرار احکام شان توسط اپوزیسیون جمهوری اسلامی باشد، ولی قویا جای شک است که چنین امری هدف چنین حکم مورد علاقه خبرگزاری العربیه باشد. مسئله عمیقتر و جدی تر از اینها است. برای درک هدف باید به این فکر کرد که  نبض این چپ با چه مولفه هایی میزند، این چپ چه آرزوهایی دارد که به دنبال آن از این کنگره و تجمع  تا کنگره بعدی و از این فصل تا فصل آتی سرگردان است؟ خودشان میگویند سرنگونی وانقلاب! اما ببینیم واقعیت چیست کدام انقلاب و چطور؟

صاحبان چنین حکمی از نظر خود تصویری از جمهوری اسلامی بدست میدهند که به تمام جهان تروریسم صادر میکند و مشغول تولید سلاح هایی است که تمام جهان را مورد مخاطره قرار داده است؛ یعنی تصویری که ترامپ و اسرائیل و عربستان سعی در القای آن به جهان دارند، و نتیجتا تصویری که در آن، تمام جهان امروز در مقابل این رژیم ایستاده است، از نظر اینها تمام جهان آماده کمک به سرنگونی آن است. در این تصویر، ظاهرا این رژیم در دنیا منزوی و مورد حمایت هیچ دولت و قدرتی نیست. نتیجتا، با توجه به بحران اقتصادی و درگیری های جناحی و بحران سیاسی- اقتصادی ظاهرا لاعلاج، و با توجه به انزوای بین المللی و منطقه ای، یک تکان و فقط یک تکان مردم در ایران میتواند مسیر سرنگونی را شروع و انقلاب را در همان پیچ بعدی ممکن کند. انقلابی که این چپ مدافع آن است انقلابی است نه منتج از تقابل طبقه کارگر و بورژوازی، مستقل از قدرت یا ضعف بورژوازی، نه انقلابی برای خلع ید از بورژوازی، که انقلابی است برای سرنگونی رژیم یک رژیم معین یعنی "رژیم ولایت فقیه، تروریست و اسلامی، در بحران"! به همین دلیل تضعیف هر یک از این خصوصیات کل سناریوی انقلاب و انقلابیگری این چپ را زیر سوال میبرد.

 

حکم سرنگونی با اتکا به بحران اقتصادی!

احکام بعدی کم و بیش از همین جنس یا با همین هدف اند. میگویند چون بحران اقتصادی جمهوری اسلامی راه حل ندارد. نتیجتا سرنگونی در پیش و در پیچ بعدی است! در اینکه جمهوری اسلامی در بحران شدید اقتصادی است و اوضاع هم بدتر و بدتر میشود و شده است، تردیدی نیست. در اینکه جمهوری اسلامی شکننده است هم تردیدی نیست، چون نه فقط مقاومت جامعه در مقابل استبداد سیاسی بلکه صرف  تناقض آن با فرهنگ این جامعه موجب میشود تا کنار زدن حجاب اجباری هر زنی و نشان دادن موهایش شکننده  بودن این نظام را برملا کند. هر مشروب خوری با سلفی گرفتن با یک قوطی خالی آبجو هم میتواند حکم سرنگونی اش را به همین آسانی بدهد. اما هر آدم فهیمی هم میداند که علیرغم بحران اقتصادی و بیجوابی اقتصادی، علیرغم این شکنندگی سیاسی و علیرغم کشمکشهای درونی خود، تا امروز چهار دهه را پشت سرگذاشته و بحران های متعدد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را مدیریت کرده و جان سالم به در برده است. علت ساده است؛ اگر صرف بحران اقتصادی و بیکاری و فقر شدید باعث انقلاب میشد، یونان را می بایست سیل انقلاب از سالها پیش می برد. یا دنیای امروز گیر کرده در بحران را می بایست یک انقلاب جهانی دگرگون میکرد، اما می بینیم که نشده است. درست است که ایران تاریخا انقلاب زاست و سرنگونی حاکمان را بارها در خاطره تاریخی خود دارد، اما آخر روز، در صحنه سیاسی باید جنبش و نیرویی قد علم کند که قادر به جارو کردن کل این سیستم است. بدون این آمادگی،  بدون وجود یک جنبش قوی کمونیستی و کارگری و ابراز وجود قدرتمند این جنبش و احزابش بحران های سیاسی و اقتصادی، هر اندازه عمیق هم به خودی خود انقلاب زا نیستند. علاوه بر این دنیای امروز با دنیای دوران دو قطبی قبل از فروپاشی بلوک شرق  متفاوت است؛ پیچیده تر شدن اوضاع منجمله سناریوی سیاه در کشورهای منطقه و اوضاعی که دیگران در آن زندگی جهنمی تر از ایرانیان دارند، سوالات جدی را در ذهن هر کسی بوجود می آورد و قاعدتا یک جریان چپ و کمونیستی باید از امروز جوابهای خود به مخاطرات انقلاب آتی در ایران را داشته باشد. بخشی از پرت و پلاگویی های این سنت چپ بورژوایی در این بعد وسیع، بخشا محصول شرایط پیچیده تر شده جهان امروز و بیجوابی آنها به همین شرایط است.

 

داستان آشنای غیرمتعارف و بی ثبات!

حکم خیلی ثابت تر و قدیمی تر این چپ غیرممکن نشان دادن تغییر و تحول در درون خود جمهوری اسلامی برای اثبات حتمی و جبری شدن امر سرنگونی است. مدعی میشوند که این رژیم راهی برای تبدیل شدن به یک رژیم متعارف و باثبات بورژوایی ندارد. گیرم که این رژیم بی ثبات و غیرمتعارف است. آیا از قدرت های منطقه ای "متعارف" ترکیه و پاکستان و عربستان و دیگر همسایگان خود بی ثبات تر است؟ چرا سرنگونی دم در آنها نخوابیده ولی هر فصلی از این بی ثباتی همراه مژده سرنگونی برای این یکی است و برای دیگران نیست؟ بعلاوه این مژده چه نتیجه ای به دست کارگر کمونیست در سازماندهی اش برای انقلاب کارگری میدهد جز اینکه خاطر جمعش کند که بالاخره این رژیم در دل این بی ثباتی یک روزی خودش می افتد و چون هنر هم فقط نزد ایرانیان است و بس، پس انقلاب کارگری در یکی از این مراحل بی ثباتی از احتمالات اصلی است؟ جبری نشان دادن سرنگونی جمهوری اسلامی توجیه بی سیاستی حاکم در کل این چپ است.

ثانیا چرا جمهوری اسلامی قابل تغییر نیست؟ چرا استحاله یکی از آن ممکن های واقعی نیست که بعضا خود همین رژیم بخشی از مسیرش را طی کرده است؟ همه می بینند که بخشی بورژوازی بین المللی در آغوشش گرفته است. خودش هم تحت رهبری همین ولی فقیه دست آخوند را از دخالت در امور سرمایه و امر ناامن کردن محیط تا اندازه زیادی کوتاه کرده است. از شعار ایدئولوژیک و هویتی مرگ بر امریکا هم که یک شبه دست شسته و از این زاویه یک گام ایدئولوژیک عقب نشسته است. نماینده بورژوازی بزرگ ایران شده و نمایندگان تمام لایه های بورژوازی ایران را زیر چتر خود جای داده است..به جای تروریسم رسمی و علنی دیروزش، امروز برای عقب راندن اپوزیسیونش به اینترپول و پلیس بین الملل مراجعه میکند. در منطقه بحران زده و شکاف میان قدرتهای جهانی امکان دخالت امثال جمهوری اسلامی را فراهم کرده است.

در اینکه جمهوری اسلامی حکومتی ارتجاعی، بورژوایی با تاریخی سیاه و خونین در به قدرت رسیدن، رژیمی تا دندان مسلح و یکی از عوامل نا امنی در منطقه است، تردیدی نیست. اما این حکم که اینها از هر تغییری در خود، برای تضمین ادامه حیات خود اند، پوچ است. چرا در یک پروسه قادر نیست تا از قدرت ولی فقیه به نفع بازتر کردن دست بازار آزاد بکاهد؟ چرا میتواند شعار هویتی مرگ بر امریکا را کنار بگذارد اما قادر به تخفیف سخت گیری های فرهنگی بر زنان نیست؟ چرا قادر نیست شیعه گری اش را به یک اسلام گرایی بی ضرر به نفع ایجاد حاکمیتی فراگیرتر و مستحکم تر خود کنار بگذارد؟ یعنی اینها اندازه مسعود بارزانی هم عقل طبقاتی ندارند که میگفت در صورت کسب استقلال کردستان پرچم و سرود ملی اش را تغییر و یک دولت غیرقومی فراگیر را در نقشه دارد.

چرا اگر جمهوری اسلامی با کمبود شخصیت با اتوریته در جنبش خود روبرو شود، نمی تواند از سرمایه نیروهای نظامی اش، که در سالهای اخیر قهرمانان پیروزی های جمهوری اسلامی در کشمکش ها و جنگ های منطقه ای بوده اند، خرج کند تا موانع سیاسی و فرهنگی و قانونی را یکشبه کنار بگذارند؟ بخصوص که امروز که قاسم سلیمانی و آقای ظریف از شخصیتهای محبوب بورژوازی و ناسیونالیستهای دو آشته ایرانی اند.

اینها تجربه تبدیل چین به یک قدرت اقتصادی و تغییرات لازم زیر رهبری حزب کمونیست آن کشور را دارند، فروپاشی شوروی را هم شاهد بوده اند. چرا به این فکر نکنند که مسیر چین را برای استحاله خود در پیش بگیرند و به جای محکومیت به نابودی زیر تناقضات متعدد، دوره ای از قدر قدرتی سیاسی اقتصادی را تجربه کنند؟

حقیقت این است که این راهها و مسیرها همه گزینه های ممکن و مطرح اند. با اینهمه، سوال مطرح برای هر ناظر متفکر بیرونی این است که اینهمه اصرار در نامتعارف و بی ثبات بودن جمهوری اسلامی برای چیست؟ چه چیزی و چه فاکتورهایی در یک رژیم متعارف و باثبات سرمایه داری موجود است که این چپ را اینهمه نگران وقوع خود میکند تا جائیکه میگویند "نمیگذاریم این رژیم را متعارف کنید"! مسئله متعارف بودن یا نبودن ، با ثبات یا بی ثبات بودن جمهوری اسلامی نیست. مسئله اصلی استنتاج سیاسی از این حکم است.  

یک رژیم متعارف بورژوایی، در پایه ای ترین کارکرد خود، امکان سوخت و ساز سرمایه را تامین میکند. پدیده ای است که بورژوازی بین المللی یا یکی از قطب های آن به اضافه بورژوازی ایران آنرا رژیم مورد قبول خود تصویر میکنند، حاکمیتی که منافع کلیت بورژوازی را در محل تامین میکند. از نظر این چپ، چنین حکومتی غیرقابل سرنگونی است و سازماندهی انقلاب کارگری علیه آن غیرممکن است. چرا؟ چون همه لایه های بورژوازی را همراه خود دارد. در دوران شاه، از نظر چپ غیرکارگری آن دوره، رژیم شاه سگ زنجیری، وابسته و نماینده بورژوازی کمپرادور بود. چنین احکام و ارزیابی از شاه و رژیم سلطنت، از نظر این چپ، امکانی بود تا بورژوازی"ملی" و "خودی" و"لایه های انقلابی" خرده بورژوازی،  بعنوان نیروهای خلقی در کمک به مبارزه چپ و کارگر، به یاری طلبیده شوند. از نظر بخشی از این چپ هم رژیم سلطنت را بعنوان نماینده تمام کمال بورژوایی، که بورژوازی غیروابسته و ملی "خودمان" هم به آن رضایت داده بود، نمی شد با ترور و سیانور زیر دندان سرنگون کرد. نتیجتا کافی بود توسط موتور کوچک که نیروی فدایی بود، تکانی به اوضاع داده شود تا موتور بزرگ انقلاب که از نظر فدایی، توده ها یعنی همه اقشار و طبقات، منهای بورژوازی کمپرادور و سگ های زنجیری را در بر میگرفت، به حرکت در آیند. بخش دیگر چپ با همین تزها و با قائل شدن به "بورژوازی ملی" بعنوان بخشی از نیروی خلق و متحد طبقه کارگر قرار بود انقلاب علیه رژیم وابسته و سرسپرده امریکا، را به پیروزی برساند .  

داستان غیرمتعارف بودن و بی ثبات بودن جمهوری اسلامی برای چپ غیرکارگری امروز هم  قرار است همان نقش داستان "شاه سگ زنجیری" را ایفا کند تا این چپ به خود دل خوشی دهد که این نه فقط چپ که بقیه هم، منجمله بخش هایی از بورژوازی هم خواهان سرنگونی اند و نتیجتا امر سرنگونی آسان تر و بی دردسرتر ممکن است.

برای این چپ، بزرگترین خطر، شنیدن اخباری در مورد متعارف یا باثبات شدن این رژیم و یا دیدن نشانه هایی از وقوع آن است. در چنین صورتی، اینها از نظر خودشان، کار طاقت فرسا و طولانی و تقریبا غیرممکنی در پیش دارند، که خود را برای آن صحنه تلخ آماده نکرده بوده اند. نیرویی که عادت دارد هر از گاهی افق سرنگونی را به رفقایش مژده دهد، معلوم نیست در مقابل چنین خبر تلخی و برای جلوگیری از ویرانی روحیه خود و "تشکیلات" چه نسخه ای بپیچد.

در متن این تحلیل البته یک امید به سهل تر بودن سازماندهی یک سرنگونی و یک  انقلاب هم نهفته است. از نظر این سنت، جامعه هر اندازه فقرزده تر، مستبد تر، باشد سازماندهی تغییرات بنیادی با اتکا به توده های فقرزده و مستاصل ممکن تر است، چون اگر اوضاع متعارف و باثبات و "نرمال" باشد، از نظر آن چپ، کارگر و انسان زحمتکش چرا باید علیه آن وضع "نرمال" انقلاب کند؟

صرفنظر از اوضاع متشنج جهان امروز و بویژه منطقه ای که جمهوری اسلامی در آن زندگی میکند، که انگار اشکال نامتعارف سیاست و دولت داری و تحزب و جنگ و...هم نوعی ثبات و شکل متعارف پیدا کرده اند، جمهوری اسلامی برای تبدیل شدن به یک رژیم متعارف و باثبات، در صورتیکه کماکان سرکار بماند، ناچار است به ضروریات اقتصادی پاسخ های سیاسی دهد. معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی به جوابهای سیاسی نیاز دارد. اما از زاویه کارگر کمونیست، این رژیم چه در شکل یک رژیم متعارف و باثبات و چه در شکل تا به امروزش، باید برود. برای این کار سیاست، سازمان و تشکیلات و تحزب کمونیستی لازم است. بدون این کار، اگر این رژیم روزی چند بار سرنگون شود، در غیبت تحزب قوی کارگری مطلقا هیچ به طبقه کارگر نمیرسد. 

کمونیست روشن بینی که سرگردان تحلیل و مباحث متعارف و غیرمتعارف و بحران زده و نزده و... نیست، خطاب به طبقه اش و به کارگر کمونیست میگوید که باید سازمان یافت، باید حزب داشت، باید در مقابل کل این سیستم مسیر پیشروی را هموار کرد. باید... ولی چنین خواستی از چپی که سرتاپای تحلیل هایش دل خوشی دادن به صفوف خود و سر در لاک خود کردن و مژده دادن که در پیچ بعدی سرنگونی و انقلاب به استقبال مان می آید، امرش هر چیزی باشد، انقلاب کارگری نیست.

جا دارد در کنار اینهمه مژده به سرنگونی در پیچ بعدی توسط سنت کمونیسم بورژوایی و بی سیاستی مطلق این سنت، کمونیست و رهبر کمونیست طبقه کارگر را فراخوان داد تا حول سیاست ها و افق و استراتژی حزب حکمتیست -خط رسمی برای انقلاب کارگری متحد شده و آنرا از آن خود کنند. جمهوری اسلامی با یا بی بحران، با ثبات و متعارف یا بی ثبات و غیرمتعارف، شایسته نیست بیش از این عمر کند و فرصت ادامه حیات بیش از را داشته باشد. شایسته نیست طبقه کارگر تا ابد شاهد ویرانی های بیشتری در زندگی و حیات خود باشد. این طبقه قدرتمند میتواند و باید این جانیان را جارو کند. این طبقه شایسته آزادی از استثمار ، استبداد و دستیابی به رفاه و آزادی و سعادت است. لازمه این کار تعجیل در سازمان یافتن در صفوف حزبی است که برای این کار ساخته و پرداخته شده است.

 

١١ دسامبر ٢٠١٧