در لباس حمایت، بخشی از کارگران را در مقابل حکومت قرار ندهید!

 

 

 

 

محمد جعفری

 

در سلسله مباحثاتی که قبلاً در مورد وضعیت طبقه کارگر ایران داشتیم، به این واقعیت اشاره شد که متاسفانه در میان تمام سازمانها و احزاب سیاسی دلسوز بحال طبقه کارگر این کشور، یکی پیدا نمی شود که در عرصه های متعدد مبارزه اقتصادی، تشکلیابی (متحد کردن کارگران در تشکل های طبیعی خودشان)، همه جانبه این طبقه را هدایت و رهبری کند. یک حزب سیاسی نیست اشتها و اشتیاق کافی برای ظاهر شدن و مداخله کردن در این جایگاه را داشته و بخواهد فن و درسی در این زمینه کسب نماید. هیچ کدام اولویتهای رفع موانع فکری اساساً در این زمینه ها را بر مسائلی کلی تری که مربوط  به قلمرو سیاست جامعه است ترجیح نمیدهد و از هم تفکیک نمی کنند. (انصافاً حزب کمونیست کارگری حمکتیست (خط رسمی) تا حدودی یک استثنی بر این قاعده است). فاکتورها، نمودها و علائم و مختصات کم تاثیری احزاب موجود را در حد توان نیز بر شمرده و بنقد کشیدیم. تنها یادآوری نحوه برخورد آنها به مبارزه اقتصادی این طبقه و متهم کردن فعالین این عرصه به اکونومونیست و صنفی گرا و غیر سیاسی خواندشنان، کافی است تا خط باطلان را بر نود در صد فعالیت های آنان کشید. رویکرد به مبارزه اقتصادی طبقه کارگر ثابت میکند که تا چه حد از اصل مساله پرت بوده و تا چه حد هنوز در عمل با طبقه کارگر فاصله هست! اینجا از منظر بررسی اهداف و عکس العمل چپ موجود به پیروزی و شکست مبارزه کارگری، پرده دیگری از لاقیدی آنان به سرنوشت کارگر، برملا میکنیم.

ما امیدوار بودیم سمپاتی و حمایت احزابی که اسماً خود را کمونیست می نامند از کارگران، حداقل و دستکم در زمینه مبارزه موفقیت آمیز آنان، جای برای ملاحظه، انتقاد و نگرانی نماند. مگر چه اشکالی دارد که هر کسی در هر موقعیتی که هست به سهم خود از مبارزات پیروزمند کارگران حمایت کند؟ چرا نباید خوشحال بود که فتوحات کارگران در این یا آن عرصه توسط همه جشن گرفته شود؟ اخبار و گزارشات آن در سطح هر چه وسیع تر و با شدت تمام تبلیغ و به هر گوشه ای از جهان مخابره نمایند؟ از تجربه و درس های هر پیروزی(ولو کوچک) برای پیروزیهای بزرگ تر جهت رهایی قطعی از سیستم کارمزدی آموخت و درس گرفت!

اما متاسفانه مساله به این سادگی و سهولت نیست. برغم تمام حسن نیتی که به کارگر دارند، خشت کج دیوار آنان دراین زمینه (حمایت و سمپاتی) نیز، تا ثریا کج است! از منظر منافع طبقه کارگر اگر بدقت به انگیزه و فعالیت های حمایتی کنونی اغلب آنها توجه کنید، متوجه یک خطر جدی خواهید شد که بنوعی طرفداری وارونه از مبارزات کارگران است. به این خاطر طرفداری وارونه است، چون مرز میان ریسک کردن، تعیین طبیعت مطالبه و شعارهای که بنابه شرایط زمان و میزان قدرت باید مطرح شوند را تشخیص نمی دهند. در اغلب موارد یک بخش از طبقه کارگر که با هزار و یک زحمت، توانسته یک پیروزی را ممکن کند، آن را در مقابل کل حکومت و در معرض خطر قرار میدهند! وقتی که جریاناتی کاری به این نداشته باشند که فلان بخش از کارگران در چه وضعیتی هستند، درجه اتحاد و ظرفیت آنان چند است، با نیروی که از آن مبارزه بدست آمده- میتوان تا کجا پیش رفت و آنرا تا کجا کش داد؛ از آن کانال تا چه حد به مسائل سیاسی عمومی و کلان پرداخت و موازنه نیروی- نیروهایی اصلی جامعه در آن روز در چه سطحی است، بحساب نیاورده و تنها از روی تمایل یکطرفه ملیتانسی خرده بورژوازیی که دوازده ماه سال برایشان فصلی است؛ درخواهید یافت که رهنمایی ها، توصیه ها، دستورالعمل های حمایتی آنها برای حفظ، تثبیت و تداوم پیروزی بدست آمده کارگران نیست. چون بدون در نظر گرفتن شرایط واقعی، رهنمایی ها، توصیه ها، دستورالعمل های حمایتی خویش را صادر می کنند. درجه لاقیدی، بی ربطی به زندگی روزمره و سیبل کردن بخشی از کارگران در آینه حمایتشان قابل مشاهده است.

تشخیص کدام اقدام کارگران ریسک است و کدام به کم راضی بودن، تشخیصی طبقاتی است نه غریزی. جریاناتیکه فرق اساسی بین نسخه ای که برای صد نفر میپیچند با پلاتفرمی که برای یک میلیون طرح میکنند، احساس نخواهند کرد، این تشخیص را ندارند. آنها چند شعار فیکس از اول تا پایان سال برای کارگران همه رسته های کوره پزخانه ها و صنعت نفت...؛ مبارزه برای پرداخت دستمزدهای معوقه با مبارزه برای سازمان دادن قیام بدست گرفته و با کمی تفاوت در شکل، در محتوا همه آنها در یک ردیفند! از جمله "درود بر... و مرگ بر...، به خیابان بیاید و ببندید و از حق خود کوتاه نیاید و محکوم میکنیم" بوده؛ که در واقع چیزی بدرد بخور و راه گشاه برای کسانی که در محل درگیر مبارزه با کارفرما و حکومت هستند؛ در برندارد. تدابیری که کوچکترین شناخت زمان، درجه بالانس و توازن قوا و میزان ظرفیت بخش مورد حمایت و توان و ظرفیت کل طبقه کارگر در چگونگی حمایت از آنها در آن دخالت داده نمی شود. در واقع و بی توهم باید گفت که حمایتشان در خیلی موارد بی موقع و باعث تضعیف این مبارزات و سر و صدای خروس ناوقت است. چرا که ابتدا به ساکن هدفشان پیروزی فلان جمع از کارگران که مثلاً برای جلوگیری از اخراج همکارانشان، یا افزایش دستمزد و یا گرفتن دستمزدهای معوقه اعتصاب کرده و در حال تظاهرات هستند نیست، بلکه هدفشان مطرح کردن سازمان و حزب خود مقدم بر طبقه کارگر و مبدل کردن آن مبارزه به ابزار و بلندگوی تبلیغاتی خوراک و مهمات جنگ خود با رژیم و نه با طبقه بورژوا است. اگر در یک جمله منصفانه و با ارفاق اهداف آنان از حمایت چیست خلاصه کنیم، باید گفت لیست بلند بالای است که ده ها سوژه را در بر میگیرد که ممکن است در آخر لیست یکی از سوژه ها هم مطالب کارگران باشد. ولی هدف اصلی کمک به موقعیت خود کارگران نیست؛ هدف این است که از دریچه آن حمایت ها به ناتوانی رژیم، شعله ور بودن آتش انقلاب، اناتومی تضادهای نظامات و تسلیم نشدن جامعه به حکومت و به خود امید دادن است. از کانال حمایت از فلان بخش، میخواهند به همه این مقولات بپردازند، تا جان و روحی به تبلیغات کسل کننده سیاستهای خود ببحشند. در آینه کوچک آن بخش...پلاتفرم و شعارهای هر روز سال خود را تکرار و منعکس نمایند. با راه انداختن سرو صدا نامربوط بودن خود را پرده بوشی کنند. خلاصه فعالیت هایشان همه چیز است بجز منعکس کردن ابژکتیو و واقعی وضعیت خود کارگران مورد حمایت. اگر از آنها بپرسید که این (دلسوزی خاله خرسه) بی مسئولیتی ها و این همه مته به خاش خاش زدن در قبال مبارزه پیروزمند بخشی از کارگران برای چیست؟ پاسخ می شنوید: "باید اجازه نداد مبارزه و پیروزی کارگران در خفا و پنهانی  و دور از چشم جامعه به پیش برده شود".

بسیار خوب. اما باید به عرض این دوستان عزیز برسانیم که بین اینکه جامعه را از اعتراضی مطلع کردن با اینکه بدون کمک جامعه، گروهی، رسته ای و جمعی از کارگران معترض را سیبل کنید، فرق هست. بین مطلع کردن و کسب حمایت جامعه از خواست کارگران، تا اینکه یک گروه با آدرس و نام و نشان مشخص، لخت و عریان و یک تنه به میدانی کشید که فعلاٌ آمادگی برای آن ندارند فرق هست. فرق هست بین اینکه کوشید تا در مکانیسم عمومی و با در نظر گرفتن مولفه های زمان، توانایی یک رسته... درجه حساسیت حکومت به همچنین مبارزه ای در آن ایام درست سنجید و مانع پاتک بورژوازی شد. فرق هست بین اینکه پیروزی خود را جشن گرفت و آن را سنگ بنای پیروزی های دیگر کرد، با اینکه سنگر اول هنوز تحکیم نشده، از روی محاسبه غلط و زوق زدگی؛ جار و جنجالی بر پا کرد که با بُنیه و ظرفیت طبقه و شرایط آن روز جامعه تناسبی ندارد. فرق هست بین اینکه چگونه  مبارزه یک جمع و بخشی از طبقه در هر شرایطی را سیبل و به (خط مارجین) تبدیل کرد.  دقیقاً دلنگرانی و فلسفه نقد ما به این روش حمایتی نیز از همینجا سرچشمه میگیرد که نمیشود هر چیزی را هر وقت و با هر بهانه ای گفت. گفته ها و رفتار ما مثل پیچ و مهره می ماند که اگر در جای خود واقع نشوند، باعث از کار انداختن ماشین حرکت ما به مقصد می شود. تمام این مقولات در چهار چوب زمان، شرایط، و میزان قدرت و تشکل می گنجد و بدون در نظرگرفتن این عوامل و درک نکردن پیچیدگی نظام بورژوایی در مقابل کارگر، هیجان (آژیته شدن) و بی حساب و کتاب و در فنجانی آب به شنا افتادن است. بی دلیلی نیست در خیلی موارد کارگران اشتیاقی به این گونه حمایت کردن ها ندارند و در برخی موارد اطلاعیه ها، بیانیه ها و گفته های حمایتی این جریانات را تکذیب  می کنند.

بخشی از علل اینکه چرا کارگران در مواردی تمایل کمتری به منعکس کردن مطالبات خود در سطح عمومی و وسیعاً تبلیغ  کردن آن دارند، ناشی از سیاست و گرایش محافظه کارانه ای است که همیشه در درون این طبقه وجود دارد. اما مهمتر از این، بعلت ترس و واهمه واقعی کارگران از ماجراجویی و بی مسئولیتی جریاناتی است که نامسئولانه مبارزه کارگر را دستمایه از کیسه آنان به خلیفه بخشیدن میکنند. درک این مساله برای فعالین کمونیست مهم است که کارگران داوطلبانه به استقبال این نمیروند که جامعه از مبارزات آنها بی اطلاع باشد، بلکه این است که آنها میدانند وقتی در زمین واقعی زمان احتیاط است، باید محتاط بود. زمانی به جلو رفتن در گرو وجود فضای آرامی است، باید به آرامی حرکت کرد. اقداماتی که به نیروی بیشتر، به شرایطی بهتر و به زمان مناسبتری نیاز دارند، در هر زمان و هرجا و با هر میزان نیرویی نمیتوان آنها را مطرح کرد. چرا که درهم آمیختن یک مبارزه که مستقیماً خواست سرنگونی دارد و باید با سر و صدای هر چه بیشتر و عمومی تر آن را پیگیری نمود، با آن یکی که ظرفیت، مختصات و طبیعت سرنگونی ندارد، در حکم سقط جنین در شکم مادر است. مبارزه سیاسی کارگر الزاما ضد رژیمی نیست. خواست آزادی اعتصاب یا آزادی عقیده و بیان یا آزادی زن و هزار مساله دیگر، که مطالبات طبقه کارگراند و سیاسی هستند، اما ضد رژیم نیستند. اینکه چپ غیر کارگری همه چیز را به سرنگونی و ضد رژیمی مربوط میکند، نامربوطی وی را به دینامیزم مبارزه کارگر نشان میدهد.

خود کارگران با هر سایه روشنی، تشخیص این گونه مواقع را دارند و احتیاط و مخافطه کاریشان تا اندازه ای ناشی از این واقع بینی است. اما نیروهایی که ترس از هیچی دارند، نه ترس از اخراج، نه از بی کاری و نه مجبور هستند فردا دوباره به سر کار برگردند و عملاً دست اندرکار هیچ مبارزۀ عملی کارگران در محل هم نیستند، قدرت برگزیدن و تفکیک کردن این عرصه ها از هم ندارند. آنها چنان سوار بر اسب خیال توهم و موقعیت بی ریشه خویش می تازند که تمامی مولفه های مربوط به حیطه تناسب در ردیفی قرار داده و با شعار دادن از دور، بالانس شرایط معیین بین کارگر- کارفرما و حکومت را بهم میزنند. هنوز سنگر اول حفظ نشده، جبهه دیگری برای کارگران باز میکنند و قدرت تحکیم پیروزی بدست آمده را از آنان سلب می نمایند! کارگران در اصطلاح طنزآمیز خود، این بی توجه ای و لاقیدی جریاناتی که غصه نان و وضعیت واقعی آنان ندارند، بصورت ضرب المثل و عبارات ذیل نامگذاری کردند: " فلانی دست خودش نیست، به آن مار میگیرد! از کیسه خلیفه می بخشند. میانجیگر دلش گشاد است، شکم سیر از گرسنه خبر ندارد"و... .

برای تداوم مبارزه و کسب پیروزی باید با دوستی خاله خرسه هر گرایشی که اگر جاده ای بسته و جای به آتش کشید شد به اهداف خود دست یافته است، مبارزه کرد. چرا که پیروزی در هر مبارزه برای طبقه کارگر چیزی فراتر از جاده بستن و جای به آتش کشیدن... است. شاخص پیروزی کارگر در هر مبارزه نسبت به وضعیت معیشتی، رفاء- آسایش، سعادت و میزان اتحاد صفوفش در آن اقدام و بعد از آن سنجیده میشود. بنابر این هر تظاهر و آکسیون کارگری باید بسیار دقیق و سنجیده بفهمد که خواهان کسب چه هدفی است.

مبارزین غیر کارگری هیچ نقشی در به پیروزی رساندن نهضت مبارزه اقتصادی کارگر نداشته و تنها زمانی که مبارزه آنها پیروز یا شکست بخورد، ظاهر شده و حرفی برای گفتن دارند؛ حرفشان معتبر نیست. لذا در صورت پیروزی، روش حمایتیشان اغراق آمیز، بزرگ نمایی و بی محاسبه است.  مقید نیستند که باید پیروزی یک رسته از طبقه کارگر را در آن ایام تا چه حد "باد" زد. آیا درست است به بهانه پیروزی کارگران در گرفتن دستمزدهای معوقه همه چیزی را گفت؟ یعنی بدون در نظر گرفتن مولفه های آن مرحله مشخص جامعه، گرفتن دستمزدهای معوقه را با خیز برداشتن آنان برای به پایین کشیدن حکومت به خورد جامعه داد و بخواهید یک حکومت وحشی را در مقابل بخش کوچک و ناآماده و تازه پاگرفته طبقه کارگر قرار بدهید؟ باید تا چه حد از مجاری آن به تبلیغات حشر و نشر ضد رژیمی پرداخت؟

در رویکرد کارگران به مساله تبلیغات، علنیت و مبارزه سیاسی، نکات ظریفی هست و کمتر جریانی آن را تشخیص میدهد که چرا اغلب میخواهند مبارزه خود را غیر سیاسی بنامند؟  و چرا حکومت- کارفرما و دوستان نادان سعی دارند آن را سیاسی معرفی نمایند؟ به این خاطر است که سیاسی جلوه دادن هر مبارزه ای، کارگران را محتاط و دست حکومت را باز میکند که سهل تر دست به سرکوب و منحرف کردن آن بزند. سیاسی قلم دادن کردن هر اعتراض و آکسیونی که خود کارگران مایل به آن نیستند، توسط احزاب به این خاطر است، تا از کیسه کارگران به خرده بورژوازی متزلزل که با هر فراز و نشیب و با هر تغییری در مناسبات خود با حکومت روحیه خویش را می بازد و به یاس و تردید از مبارزه با رژیم دچار میشود؛ ببخشند! به این خاطر نقطه عزیمت حمایتشان ارتقای بیشتر فلان جمع از کارگران مثلاً جلوی اخراج همکاران خود را گرفتن نیست، برای این است که بگویند " ای مردم! چرا باید در مبارزه با رژیم تردید داشت، مگر نمی بینید کارگران فلان اعتصاب کرده و فلان جاده را مستود کردند؟ این نیست که فلان رهبر تشکل خود را از زندان آزاد و فلان...؟". هلهله و چراغان شان برای یک پیروزی که آن را با اغراق باد میزنند- باعث توهم و نه تحکیم وحدت و ارتقای مبارزه کارگران، بلکه برای در میدان نگه داشتن اقشار ناپیگیر جامعه در مبارزه با رژیم است که آن را سیبل میکنند! هزار زنگوله به پای یک تک مبارزه مشخص و واقعی آویزان میکنند، تا از آن خوراکی برای تبلیغات صرفاً ضد رژیمی وعده و وعیدهایی بی حساب و کتاب و غیر واقعی خود فراهم نمایند. زورآزمایی و کشمکش همه جانبه دو طبقه به وسعت جامعه و در سطوح مختلف را سوار بر دوش آن بخش کوچکی که در یک جبهه مشخص، در یک مبارزه مشخص درگیر دست و پنجه نرم کردن با رژیم هستند، سیبل کرده- تا از این منظر، صفوف جنبش خرده بورژوازی خود را به سرنگونی حکومت امیدوار نمایند! لذا مهم است با چه پلاتفرمی یک اعتراض را شروع کرده و چگونه آن را ادامه داد و به سرانجام رساند. برای ما این یک مساله مهم صرفاً تاکتیکی نیست، یک رکن اصولی، روانشناسی کارگران و جامعه نیز هست.

تشخص درجه حساسیت و قابل تحمیل کردن خواستی به طبقه بورژوا و حکومتشان در آن روز، مستقیماً روی موفقیت و عدم موفقیت آن مبارزه تاثیر میگذارد. اگر پیروزی کارگران در گرفتن دستمزدهای معوقه را با خیز برداشتن برای به پایین کشیدن حکومت یکی گرفت و به خورد جامعه داد، خود آن پیروزی را کاریکاتور و نقش آن را بی اهمیت کردید! این گونه رفتار نه تنها آن دستآورد را تحکیم نمی کند، بلکه زمینه رشد دستآوردهای دیگر را نیز دشوار خواهند کرد. با توجه به آنچه تا اینجا گفته شد، مشکل تنها این نیست که این احزاب در سوخت و ساز مبارزه اقتصادی و احقاق حقوق کارگران از ابتدا تا پایان نقش آنچنانی ندارند، بلکه آنجایی هم میخواهند ایفای نقش نمایند، برخلاف ادعاهایشان، تلاشی برای پروردن و مواظبت از دستآوردها و پیروزیهای کارگران نیست، بزرگ نمای و در فنجانی آب به شنا افتادن و مخاطره ایجاد کردن برای ادامه کاری و پیروزی بدست آمده و متوهم کردن کارگران به بورژوازی است.

سیاست (وانمود کردن خود بعنوان دایه از مادر دلسوزتر) نامبردگان، نمایشی است. غیر واقعی به منعکس کردن پیروزی و ناموفقیت، به ظرفیت مشخص و محدودیت های هر رسته برخورد کرده و ظرفیت کل طبقه و جامعه در آن روز را در نظر نمیگیرند. رویکرد حمایتی آنان از نظر روش فرصت طلبانه بوده و کمکی به مبارزه طبقه کارگر نمی کند. به این خاطر اگر فرمان صادر یا نکنند، توصیه کنند یا نه، فعال یا پاسیف باشند و بطور کلی تعطیل نمایند، کمترین تاثیری روی روند مبارزات (از جمله این یکی که به موفقیت آنجامیده است) ندارد. کارگران در دنیایی و این احزاب در دینای دیگری به راه خود ادامه میدهند و به پیروز و شکست خویش متفاوت فکر میکنند. حمایتشان اگر چه در شکل دلسوزی برای کارگر خود را بروز می دهد، اما اغراق آمیز و به صد منظور...که سعات، امنیت و رفاه خود آن کارگران یکی از آن صد منظور است. در اکثر موارد این پیروزی ها حقیقتاً اینقدر بزرگ نیستند که آنان آن را نمایش میدهند. اغراق گویی و جنجال کردن را معادل تلاش واقعی برای شکومند کردن دست آوردها می نشانند، تا بدین وسیله خلا را پر نمایند! حمایتشان جنبه تشویقی دارد و نه اینکه بخواهند دلسوزانه مثل خود کارگران، مثل هر حزب و گروه کمونیستی واقعی، از طریق ارزیابی دقیق از نقطه قدرتها و نقطه ضعفها، آن را تثبیت نمایند. کسی بخواهد این کاره باشد، باید یک پیروزی را بر وزن آن سبک سنگین کرده و بصورت یک حلقه از حلقات هزاران مبارزه متنوع و نامتوازن نگاه کند که تنها در یک مرحله مشخص دارای چنان پتانسیلی خواهد بود که بسان سیلی خروشان حکومت بورژوازی را از جامعه جارو کند.

 چپ بورژوایی در صورت شکست و ناموفقیت مبارزه کارگران هم وقتی که سر و کله شان پیدا میشود، با کنایه، حق بجانب و با لحنی طنزآلود به کارگران قور میزند، سرکوفت و سرزنش میکنند و همه خطاها را به پای کارگران نوشته و حساب خود را جدا میکنند. قابل درک نیست که اگر قرار است کارگران به تنهایی مسوولیت شکست و پیروزی مبارزات خود باشند، دیگر فلسفه تاسیسس این همه سازمانها و احزاب "کمونیستی و کارگری" چیست؟  پیدا کردن علت ناموفقیت و جمعبندی از اقدامات و تاکتیک های به کار رفته در هر مبارزه، از اولین وظیفه هر حزبی است که نام کارگر و کمونیست را با خود حمل میکند، و نه تبرئه خود و محکوم کردن کارگران.

حزبی که برای متشکل کردن و متحد کردن طبقه کارگر و برای انقلاب کارگری تاسیس شده باشد، از کانال هدایت مبارزه اقتصادی و افزایش رفاهیات و سعادت آنان است که در جدالهای اصلی سیاسی جامعه شرکت کرده و طبقه کارگر را نمایندگی میکند. علت شکست هر تظاهرات، آکسیون و اعتراض معینی چه بوده در این مکانیسم بررسی و مشخص میکند. هدف هر حرکت و اقدام جمعی و منظور از هر پیروزی چیست، بر متن، زمینه واقعی و پتانسیل آن جمع و ظرفیت آن عمل، برای طبقه کارگر معنی، سهل و قابل دسترس می نماید. مرز اهداف مبارزاتی ریز با کلان را از هم تفکیک و تشخیص میدهد. چرا که حلقه اتصال یک مبارزه معین با هدف نهای از طریق مشخص کردن رابطه آن از کانال نمونه های فوق الذکرد و ریشه یابی دقیق و مسئولانه آن میسر میشود. یعنی باید مکانیسم و ابزار هر کدام از پدیده های مانند سرنگونی حکومت، انقلاب و کسب قدرت سیاسی چیست و آنها هر کدام با چند در صد از کل طبقه کارگر و تعداد قابل معتنابه از مردم جامعه عملی است را از هم متمایز شوند. بر بعکس سبک کار جریانات سیاسی و تعدادی از خود کارگران، باید شعارها، تاکتیک و تبلیغات روزمره مکانیکی نباشد. مبارزه برای تسخیر پادگانها، خلع سلاح ارتش، محاکمه خامنه ای و یا تامین بیمه اجتماعی برای انسان نیازمند بالای ١٦ سال، همه میتواند در دستور فعالیت کارگران باشد. اما فاصله هر کدام از این مطالبات با آن یکی به اندازه زمین تا آسمان است. به اندازه اهمیت این مطالبات تعمق هم لازم است که این یکی چه وقت و آن دیگری در کدام شرایط درست است، براورده نمود. در امروز کدام یکی را باید جلو کشید و با کدام ابزار و حول کدام خواسته ها ممکن است و نه اینکه مکانیکی بخواهید کار یک لشگر را با یک تیم، مهار یک گله گرگ وحشی را با یک کودک و انتظار محصول یک فصل سال را از یک روز مطرح نمایید. اگر مرز بین این عرصه های مبارزاتی و مراحل آنها و هر یک با کدام شعار و با کدام طرح و کدام میزان از نیرو شدنی است، مختلط شد، دیگر هیچ دو خشتی روی هم قرار نخواهد گرفت.

فعالیت های که در این زمینه انجام میشود، از طرفی روشن نکردن و روشن نبودن این  پروژه ها توسط نامبردگان بوده، و از طرف دیگر، عوض کردن صورت مساله روی میز کارگران است.  با عوض کردن صورت مساله اولویتها اعتراض کارگری در هر زمانی باید بر چه اساسی باشد، اغلب کارگران را به میدان یک زورآزمایی نابرابر با حکومت کشیده که نیت شان هر چه باشد، رفتارشان نامسئولانه و بی حساب و کتاب است. باید درست مثل کسانی که خود در محل درگیر کارزار هستند، در نتیجه اتخاذ سیاست و عمل غلط، این خود آنها هستند بی کار میشوند، خود به اوباش حکومت و حقه بازان کارفرما در محل جواب می دهند، خود باید کاری کنند که مبارزه حدالمقدور منجر به زندانی شدن کسی نشود، منجر به اخراج و بی کاری کسی نشود؛ به تمام نکاتی که تا اینجا گفته شد قاطعانه، جدی و با مسئولیت به مساله نگاه کرد.

یعنی باید در فکر همه جوانب مساله بود که اگر وزنه ای در یک زمان برای فلان بخش از کارگران سنگین است را بدوش آنان نگذارد. تشخیص بدهد که اگر امروز حکومت یا فلان سرمایه دار در برابر فلان رسته در یک کارخانه و یا یک محل کوتاه آمده و عقب نشینی میکند، آن را مکانیکی به مرکز ثقل حکومت و جامعه تبدیل نکرد و کاری را که کارگران فلان کارخانه و یا محله آمادگی برای انجام آن ندارند؛ بحکم اینکه آن در یک شرایط مشخصی و توسط کل طبقه و جامعه قابل اجرا است، زوق زده نشد و به آن رسته نسپارند. بدون حساب و کتاب دقیق تمام موازنه های همجانبه بین حکومت (کارگران مورد حمایت تنها یکی از آن مولفه ها هستند) و طبقه بورژوا، نقشه نکشند. بدون در نظر گرفتن این مولفه ها شروع کند به " فلان جا ببندید و به خیابان بیاید" میتواند حفظ سنگر فتح شده را برای کارگر به خطر اندازد و دامنه مبارزات بعدی آنان را محدود کند.

بین وظایف یک حزب سیاسی و مارکسیستی در مورد یک مبارزه- با نقش رهبر عملی در آن مبارزه، تفاوت های وجود دارد. حزبی که به جای رهبری در محل حرف میزند و فکر میکند باید در این سطح ظاهر شود، حتی اگر کمونیستی هم باشد، کار رهبر محلی را خراب میکند و دست او را میبندد. در ثانی به چه حقی آنها فکر میکنند که در هر موردی آموزگار رهبر کارگری هستند؟ بر پایه کدام منطق فکر میکنند هر چه میگویند درست است و مرکز همه چیز هستند؟ برخورد از بالا و نگاه تحقیر آمیز این کمونیسم بورژوایی به فعال و رهبر کارگری، یک مانع است که  بخاطر طولانی نشدن مطلب از آوردن نمونه های بیشتر خودداری میکنم.  کافی است بطور خلاصه گفت که ٩٠ درصد چپ ایران قبل از سال ٥٧  و پس از آن، رفتارشان با رهبر محلی رفتاری معلم و شاگردی است. خود در جایگاه رفیع و مرکز عالم و کارگر را هم نادانی فرض می کنند که باید گوش به فرمان این رهبر از دنیا بیخبر و نامربوط به کار و زندگی و مبارزه باشد. به همین دلیل حرف دلسوزانی که هنوز کارگر برایشان رعیت است، هیچوقت به دل رهبر محلی نمی نشیند. من طرفدار تحزب کمونیستی کارگر هستم؛ ولی نوعی که وی را قوی کند و نه از محل بیرون براند. کارگر با تحزب باید ریشه دارتر شود و نه تحزب وی را  از زمین طبیعی خود ریشنه کن کند.

حمایت درست و سالم یعنی باید مسئولانه در آن روز دید که برای کارگران حی و حاضر با ظرفیت معین و میزان قدرتی که بعنوان انسانهای مشخص و زمینی انسانهایی دارای خانوداده و احساس و گوشت و خون در فلان رسته و کارخانه دارند؛ کدام عمل ممکن است. نه مثل قهرمانان افسانه ای که آب و آتش از آنها اثر نمی کند نسخه برای  اشخاص مجهول تجویز کرد. مبارزه برای پیروزی و نانی به سفر زیاد کردن و امنیت و احترام و سعادت آن کارگران در همین امروز است. حمایت سالم اعلام موضوع، طرح شعاری "رادیکالی" که در عمل نتوان انسانهای را به برداشتن آن متقاعد کرد و فردای پس از اعتراض محل را ترک کردن نیست. بمنظور پیدا کردن سوژه ای برای تبلیغات نیست. برای اجر و پاداش در جهانی دیگر نیست. باید با روح این متدولوژی به خواست، مطالبات، مولفه ها و مقولاتی که به مبارزه کارگری مربوط هستند برخورد نمایم. اگر کسی حرفش در میان کارگران رواج داشته باشد، نباید به تعریف و تمجید از مبارزه انجام شده اکتفا کند، بلکه باید خود عنصر اصلی سازمانده و هدایت کننده آنها باشد. صد التبه با در نظر گرفتن این مولفه ها، حمایت، پخش اخبار و تبدیل کردن مسائل کارگران به اجنده های اجتماعی  وظیفه هر خرب کمونیستی است.

حقیقتاً عدم تشخیص این بالانس برای کسانی که عملاً در این نبردها مستقیماٌ شرکت ندارند مبهم، بغرنج و دشوار است و کر نه؛ علائم و نشانه زنده و قابل فهمی که بتوان به کمک آنها چه انتظاری را در چه جوی مطرح کرد برای کارگر کمونیست در محل اصلاً بغرنج و دشوار نیست. اگر پای خود را در کفش کارگرانی که عملاً درگیر مبارزه کارگری در محل و در کارخانه هستند بگزاریم، تشخیص اینکه در آن فضا در آن محل چه چیزی ممکن است، روشن و ملموس خواهد بود. مثلاً اگر با تشکل و آمادگی موجود فلان تعداد... تنها میتوان قانونی را تغییر داد، کسی را از دست مزدوران نجات داد، دیگر پلاتفرم و شعارهای آزادی احزاب سیاسی در دستور آن جمع نسپارید. اگر چنین شود، آن جمع از عهده آن یکی هم بر نخواهند آمد و زیر منگنه... قرار خواهند گرفت. کاری که وظیفۀ مردم یک شهر، یک کشور و کل طبقه کارگر است، آن هم نه در هر روزی و با هر بهانه ای که شما میل دارید- بلکه در شرایط بسیار ویژه قابل حصول است، مطرح نمایید، رمقی برای تداوم مبارزه کنونی و تداوم آن در آینده آن رسته نیز باقی نخواهند گذاشت. در خیلی موارد انسان می بیند واقعاً هدف جریانات یاد شده انجام کاری برای کارگر نیست، اعلام موضع و پرت کردن شعارهای است که معلوم نیست که کی باید آنها را جنبه عمل بپوشاند. برای عده ای مهم این است که خود شعار رادیکال باشد و نه اینکه عملی است یا خیر.

 با این جهتگیری و قرار دادن پایه هر مبارزه ای بر سکوی آن، غیرممکن است که یک مبارزه بی دست آورد باشد. محاسبه نمودن امکانات خود و با آن امکانات به مبارزه پرداختن، یک امر بدیهی که یاد آوری خیلی از اینها برای کارگر تکرار مکرر و اضافه گویی بنظر میرسد. خلاصه، هر جریانی که یک پیروزی کوچک را به عرش اعلا می برد دو دلیل دارد: یکی خود و جامعه را شایسته کسب پیروزی بزرگتر نمی داند؛ و دوم نیرو و انرژی خاصی برای فراهم آوردن آن پیروزی صرف نکرده تا مواظب باشد که  بهدر نرود. کسانی که هدفشان از مبارزه و اعتراض تغییر مادی، عوض کردن جو و فضای بهتر برای کارگران است، زمینه های واقعی، نقاط قوت و ضعف هر مبارزه را برای دست اندرکاران آن در نظر میگیرند، تا پیروزی بدست آمده را تحکیم و بذر پیروزی های بزرگتر را در دل آن کاشت و سعی کرد هر چه کم دردسرتر و کم هزینه تر به تحقق آن نایل آمد.

 

٢٧ اکتبر ٢٠١٧