برسردوراهی! کارل مارکس آلمانی یا سید جواد طباطبایی ایرانی!
ثریا شهابی
تفحص و تجسس در مشغله ها، مباحثات و مناظرات طیف روشنفکران شرق زده و جهان سومی تماما ملی- وطنی و رسما بسیار ناسیونالیست در ایران، تربیت شدگان حوزه های های علمیه، شخصیت هایی چون سید جواد طباطبایی که در حال حاضر "مدیر گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی" است، کاری عبث و بیهوده است. تنها ارزش مصرف آن، آشنایی با محیط بسته فکری و فرهنگی شرقی اسلامی مجاز امروز در ایران است، که دایره فلسفه و اقتصاد و اندیشه سازی به سبک شریعتی و جلال آل احمد را "به روز" کرده است و از آن نتیجه گیری های معین سیاسی میگیرد. موضع "استاد" طباطبایی در نشریات مهرنامه و فرهنگ امروز با عناوین "از میهن باید دفاع کرد به ننگ یا به نام!" و "جهل دلیل نیست"، که امروز توسط طیفی از مخالفین او مورد نقد و مجادله قرار گرفته است، یکی از این محصولات تماما وطنی، همه فلسفه بافی ها و تاریخ نگاری های این طیف است. در ایران، که درها برروی اعتقاد و اندیشه آزاد تماما بسته است، روشنفکر و جوان پرشور در جستجوی پاسخ به تناقضاتی که در محیط پیرامونی اش می بیند، داده های موجود را نمی پذیرد و تلاش میکند که فکر و اندیشه راه گشایی بیابد، در کوچه پس کوچه های ادبیات مجاز سرگردان به کلاس درس استاد طباطبایی می رسد! کالای "استاد"، که در بازاری انحصاری و با تکیه دادن به دستگاههای امنیتی که راه بر تبلیغ تاریخ کمونیسم و مارکسیسم معاصر در ایران را همچنان بسته نگاه داشته است، در همه غرفه ها جلب توجه میکند. کالایی که تنها و تنها در چنین بازار های انحصاری و بسته ای میتواند عرضه شود. کالایی که در محیط فکری کمی آزاد، قادر نیست حتی نیم ردیف از غرفه و کتابخانه ای را به خود اختصاص دهد! تنها به این دلیل، نباید آسمان ریسمان بافی های ملی، اسلامی، فلسفی و تئوریک امثال طباطبایی را بی پاسخ گذاشت. عنوان مطالب گویای محتوای آنها است. از نظر ایشان امروز باید از تحرکات نظامی جمهوری اسلامی، تحت نام «دفاع از میهن»، «به ننگ یا به نام» دفاع کرد و طی «تاریخ نگاری» های بسیاری، پرفسور ما کلا معتقد است که: یکم دلیل تاریخی همه ناکامی ها و محرومیت ها و جنگ ها و بی حقوقی ها، جهالت مردم و کمبود فرهنگ «تجدد ایرانی» است و ثالثا کمبود احساس و فرهنگ«ایرانشهری» است. به زبان ساده مشکل کمبود «تجدد» خودی، با ریشه و منشا ملی- اسلامی، وطنی و کمبود«افتخارات» و علقه های ملی است! مخاطب طباطبایی در تمام مباحثات بطور واقعی همان طیف «بچه مسلمانهای» سابق دانشگاهها در اواخر دهه ٤۰ و دهه ٥۰ است. کسانی که امروز پس ار تجربه فضاحت بار حکومت قسط اسلامی و عدل علی، به دیالوگی انتقادی درون خانوادگی شان، کمی چاشنی تمدن و تجدد و فرهنگ زده اند! مباحثات او اساسا بحثی در حوزه تفکرات همان طیف «روشنفکران» دینی از جنس شریعتی و آل احمد است. در مکتب شریعتی، معلم «بچه مسلمان ها» مخالف حق زن و فرهنگ غربی آموخته است که برای ورود به دنیای سیاست و محیط روشنفکری در ایران باید به مارکس و مارکسیسم تنه ای زد! باید ابتدا با مارکس و لنین و شخصیت هایی که «غلط یا درست» در جوامع غربی بعنوان «استاد» مارکسیسم شناخته میشوند عکس یادگاری گرفت! از این راه در جامعه ای که مارکس در آن، نزد روشنفکر و کارگرش اعتبار و احترام غیرقابل انکاری دارد، به خود مقام و منزلتی داد! و سپس نشسته بر کرسی «مارکس شناس»، بعنوان منتقد مارکس و «آلترناتیو روز» ، کسی که از «اشتباهات مارکس آموخته است» اراجیفی چون حکومت قسط اسلامی و «جامعه بی طبقه توحیدی» بافت! طباطبایی همان شریعتی به روز شده است که از اشتباهات معلم اش درسهایی آموخته است. همه حکمت "بی عقل دانستن مردم ایران" و کشف ایده "ایرانشهری" و "تجدد ایرانی" و پوچ دانستن آموزه های مارکسیسم و دستاوردهای تمدن غربی، از جانب سید طباطبایی این است که به ملت بقبولاند که ریشه همه مصائب تاریخی شان، نه آنطور که سوسیالیست ها و مارکس میگویند، نظام، ساختار اقتصادی و تولیدی، طبقه حاکم، و مناسبات تولیدی، که کمبود عقل و شعور و مشاهیر و فلاسفه وطنی، ایرانی و با مقتضیات امروز با غلظت اسلامی کمتری، چون جناب طباطبایی است! استخراج چند نقل قول و چند سطر روشن و شفاف از لابلای خروارها رساله فلسفی دینی، از اظهارات «شریعنی پلاستیکی» امروز ما، اگر کار غیرممکنی نباشد کار بسیار شاقی است. از این رو خواننده برای آشنایی با رساله های ایشان، باید مستقیما به سراغ منابع دست اول خود ایشان برود! تلاش این نوشته بیرون کشیدن اصلی ترین تزهای برخی از مهمترین نوشته های او است. ورا قلم فرسایی های "فلسفی و تاریخی و فرهنگی"، باید حرف راست و مستقیم "استاد طباطبایی"، یعنی موضع گیری سیاسی روشن او را جستجو کرد. باید ارزش مصرف همه فلسفه بافی ها و تاریخ نگاری های دلبخواهی، سوبژکتیو، پادرهوا و غیرعلمی طباطبایی را، نشان داد. آن را از زیر آواری از فخر فروشی تئوریک-روشنفکرمابانه، سوادنمایی و گنددماغی "تحصیل کردگان" زاده جوامع عقب مانده روستایی که از کمبود معلم و قلم و کاغذ و سواد در رنج اند، بیرون کشید و آن را به چالش کشید. تا نشان داد که در پس خروارها آسمان ریسمان اسلامی در مورد تاریخ و قدرت معجزه آسای واژه ها، مفاهیم و عنصر"ذهنیت" به جای "موجودیت مادی"، چه خوابیده است. در پس اعتبار آسمانی عنصر "شعور" و پدیده بی اعتبار و زمینی "بی شعور"، در پس مرخص شدن جایگاه "طبقه" و "عینیت" و "پراتیک" در تاریخ جوامع بشری و به عاریت گرفتن تزهایی از هگل برای مهندسی فلسفه و اقتصاد اسلامی "مدرنیزه" و "پاستوریزه" شده، کدام جنبش سیاسی شناخته شده خوابیده است. تا به معجزات سیاسی "تجدد ایرانی" و "ایرانشهری" طباطبایی، پی برد. باید پشت قدرت معجزه آسا "عقل"، که به گفته طباطبایی در ایران مردم از آن بی بهره اند، چرا که اساتید دانشگاهی چون جناب طباطبایی همه آن ها را احتکار کرده است، را دید! خود و جامعه و تمدن بشری را به نادانی زد! استاد طباطبایی می آموزد که: جایگاه قدرت اقتصادی، طبقه و مناسبات تولیدی در تاریخ و در شکل گیری فکر و عقیده و فرهنگ و سیاست، و رابطه زیر بنا و روبنا، و همه داده های امروز جهان متمدن، آموخته های مارکس، را باید همه دور ریخت! مشکل فقدان قدرت عنصر «عقل» و «فلسفه» است! استاد، حکومت فلاسفه و "جمهوریت افلاطونی"، البته نه یونانی که وطنی و "اسلامی"، آنهم با کپی برداری از مدل سه قرن قبل از میلاد، را داروی نجات مردم ایران میداند! مضحک، واژه کمی برای این معجون است! مارکس آلمانی و لنین روسی را مرخص کنید و طباطبایی ایرانی و جمهوریت افلاطونی او را دریابید! کسی که کشفیات او، روی زمین و در جهان مادی، ما را به ادعانامه "از میهن باید دفاع کرد به ننگ یا به نام!" می رساند ! با "سدی" که پروفسور از پیش، در مقابل هر حرکت زمینی از جانب مردم در مقابل این ادعانامه ، بسته است. سدی که بر سردرش نوشته شده است که: اگر مردم ایران ادعانامه جنگ طلبانه جناب طباطبایی را قبول نمی کنند، طبعا عدم قبول شان ناشی از "بی شعوری مردم" است! اگر مردمی که جنگ کور هشت ساله ایران و عراق، جنگ طلبی حکومت و فرستادن کودکان با کلید بهشت برروی میادین مین و کشتن و کشته شدن برای اجرای "نقشه فتح کربلا" و "رسیدن به قدس" را تجربه کرده اند، قبول نمی کنند در جنگ جناب طباطبایی و حکومت اش شرکت کنند، "بی شعور" اند! اگر مردمی که مزه حاکمیت سی و نه ساله یک حکومت کاملا ایرانی و وطنی جمهوری اسلامی، که از بدو به قدرت رسیدن میلیتاریسم یک رکن حاکمیت اش است را چشیده اند و نسخه فیلسوفانه و دانشمندانه امروز جناب طباطبایی را نمی پذیرند، و "به ننگ یا به نام" به جنگ «کرد» و «عرب» در عربستان و عراق و ... نمی روند، ناشی از بی شعوری شان است! "اسلام باید پیروز شود" دیروز، امروز تماما رنگ باخته و عقب نشینی کرده است و جای آن را "ایران باید پیروز شود" گرفته است! این تمام تفاوت جنگ طلبی دیروز و امروز طیف پروحاکمیت در ایران است. ناسیونالیسم روشنفکر شرق زده و اسلام زده، ضدغربی و آل احمدی و شریعتی چی، که دیروز به حمایت از خمینی و جمهوری اسلامی منتهی شد، امروز توسط تفحصات منحصر به فرد جناب طباطبایی، "به روز" و آپ دیت شده است. تزها و فضل فروشی های بسیاری که مهمترین آنها تزهای "ایرانشهر" و "تجدد ایرانی" است. نقش هایی که سردر همان دکان بچه مسلمان های قدیمی است، که جای «فاطمه فاطمه است» و «تشیح علوی و تشیح صفومی» را گرفته است! همه تماما محصول خودی، وطنی و کار اوریژنال بچه مسلمان ها! این تنها تابلو ها و عناوین است که عوض شده است! "دفاع مقدس" به "دفاع با ننگ"، پان اسلامیسم مدعی الحاق کربلا و قدس به خود به پان ایرانیسم مدعی الحاق عراق و مرزهای آریایی به خود! همه یک کالای بنجل ناسیونالیستی است که ایرانشهر جناب طباطبایی آن را بسته بندی جدید و امروز کرده است.
قوطی دربسته «تجدد ایرانی» و «ایرانشهر» "تجدد ایرانی" نام رمز دگردیستی و شعبده بازی ناسیونالیستی، اسلامی و شرق زده ای و "آل احمدیسم" ای است که مطابق نیازهای امروز، بازنویسی شده است. نسخه نرم شده همان ارتجاع چهل سال قبل است که امروز تحت عنوان کشف "تجدد ایرانی" جناب طباطبایی، به بازار عرضه شده است. تا احساس حقارت فکری و فرهنگی و تاریخی روشنفکر شرق زده و از قافله تمدن بشری عقب مانده، جبران شود! جنبش دست راستی، ناسیونالیستی و نژاد پرست در غرب و شرق، بر دستاورهای تاریخ، تمدن و فرهنگ و هنر و زیست انسان متمدن امروزی قرن بیست و یکم، آگاهانه برچسب "غربی" میزند تا آن را از دسترس مردم محروم و فقر زده جوامع عقب مانده در "شرق" دور نگاه دارد! تا محیط مساعدی برای کشت و برداشت تئوری های صدمن یک غاز دیروز آل احمد و شریعتی و امروز جناب طباطبایی در کشف و مهندسی "تجدد ایرانی" در مقابل "تجدد غربی" فراهم شود. «تجدد ایرانی» و «ایرنشهری». "از میهن باید دفاع کرد به ننگ یا به نام!" و "جهل دلیل نیست"، امروز ارزش مصرف های روشن و بی ابهامی دارد. "دفاع" امروز حکومت ایران و سپاه و سردار قاسم سلیمانی، در مقابل حق مردم در کردستان عراق برای برگزاری یک رفراندم مسالمت آمیز، همان « ننگی» است که طباطبایی مبشر آن است! موشک ها و هواپیماها و مسلسل ها و سپاهیان و حشدالشعبی اش، دست به ماشه، در مقابل مردمی که در جغرافیای خود مشغول برگزاری رفراندم و تصمیم گیری هستند، همان « ننگی» است که طباطبایی مبشر آن است! باید به جناب طباطبایی سفارش داد که کمی در زمینه این نوع «دفاع» تئوری و تز جدید تولید کند و کتاب بیشتری بنویسد! زرادخانه ایران پرتر شده است و ایشان از قافله عقب است! کسی که، از یک طرف با نقد احساسات "پان ترکیسم" و "زبان مادری اش" ظاهر متمدنانه و غیرناسیونالیستی به خود میگیرد، در همان حال اعتراف میکند که همیشه احساس خوبی به ایرانی بزرگ و ملتی بالادست، دارد! مهم نیست چه کسانی و به چه شکلی بر سر این "ایران بزرگ" و "ملت بالا" حاکم باشد ! رضا شاه و محمد رضا شاه و خمینی ها و ... همه و همه از نظر طباطبایی جلوه ای از آن ایران بزرگ و "ایرانشهری" است که صوفی ما، جناب طباطبایی، تشنه لبان بدنبال آن گرد جهان میگردد و عمیقا شیفته آن است! در تاریخ نویسی او رضا شاه بر پیشه وری ها و ارانی ها و آوانسیان ها، محمد رضا شاه بر پویان ها و چریک ها، و خمینی بر کمونیست ها، غلبه دارند! آنها شخصت های "ایرانشهر" جناب طباطبایی اند، و شخصیت های جنبش های عدالتخواهانه، علف هرزهای باغچه زیبای "ایرانشهر"! در "تجدد ایرانی" و "ایرانشهر" مهوع طباطبایی، کسانی که در تاریخ ایران، در اندیشه و در رفتار سیاسی شان، کمترین رایحه ای از خواست "عدالت اجتماعی" را منعکس کرده اند، کسانی که خراشی حتی از سر خشم بر پیکر نظام و سیستم های مختنق پلیسی و سیاسی آورده اند، همه علف هرز اند، و صاحبین قدرت عناصر «ایرانشهر»! مهم نیست در "ایرانشهر" طباطبایی، چندین و چند نسل از مردم تحت حاکمیت اختناق و دیکتاتوری، پادشاهی یا اسلامی، ارتشی یا معمم، هرگز جز در مقاطع معین تاریخی، مزه کمترین آزدی سیاسی و حق و حقوق ابتدایی انسان متمدن عصر خود را نچشیده است. ساکنین "ایرانشهر" پروفسور طباطبایی، قرن ها است، جز در مقاطع انقلابی و بحران های سیاسی که جنبش های عتدالتخواهانه ای که پرفسور، بر پیشانی همه شخصیت هایش با شعار "زنده باد ایران بزرگ"، مهر مردود است زده ، طعم زندگی در یک جامعه آزاد را نچشیده اند. چه عنوانی به چنین فلاسفه ای میتوان داد، جز پارازیت های بدبو محصول اختناق! هنگامی که عقب نشینی عظیمی به بشریت تحمیل شده است و در آن لمپن "راکت من" و میلیاردرهایی چون ترامپ بر صندلی ریاست «جهان آزاد» نشسته است، که با پرچم "دوباره آمریکا را عالی کن" میخواهد مرز طبقات را درنوردد و آمریکا را صاحب «ملت سرافراز» کند، نسخه وطنی ان تئوری جناب طباطبایی از آب درمیاید که با کشف تجدد ایرانی میخواهد "دوباره ایران را عالی کند".! با این تفاوت که ترامپ بر صندلی قدرت نشسته است و شریعتی پلاستیکی ما از زیر عبا و پای منبر مقام معظم تکان نمی خورد! "احساس خوب ایرانی بزرگ و ملتی بالا دست"، در مقابل طبقه کارگری است که تاریخا گوشت دم توپ دشمنان طبقاتی اش شده است، در مقابل مردم محروم مناطق کرد و ترک و عرب و بلوچ نشین است، که علیه محرومیت هایشان، حتی به زبانی آغشته به ناسیونالیسم قومی و محلی، ابراز وجود میکند! از طرف دیگر در دستگاه فکری فیلسوف محترم ما، برای جلوگیری از طرح هر سوالی، همگان بی شعور و بی خرد هستند! این فخر فروشی روشنفکر از خود راضی، ارزش مصرف سیاسی دارد. ارزش مصرف سیاسی آن هم از این قرار است که: "ما همه با هم مسئول بدبختی ها هستیم!" حاکم و محکوم و قدرتمند و بی قدرت، بالادست و پایین دست، ندارد! . "خلایق هرچه لایق"! ترشحات فرهنگی بخش مرفه و گنددماغ از خود راضی که، نه قدرت کمترین تغییری دارد! و نه تغییر مهمی میخواهد! تنها و تنها نگران تعرض پایین است که صحنه را بهم بریزد، آرامش ایشان و فضای "هارمونیک" روشنفکرانه ایشان بهم بریزد! تاریخ نگاری طباطبایی آینه تمام نمای تیپی از روشنفکران اخته نوکر سیستم است که هرکس و هر جنبشی را که آرامش سیستم را برهم بزند، مهر باطل است میخورد! اگر دیروز "برای فتح کربلا مهدی بیا مهدی بیا" اسلامی میتوانست بسیح کند و نوجوانان و کودکان را در جنگ طلبی حکومت شریک کند و روی میادین مین بفرستد، امروز با شکست ایدئولوژیک حاکمیت و بلند کردن پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، کلاس های تاریخ و فلسه جناب طباطبایی ها قرار است این وظیفه خطیر را انجام دهد.
گوشه هایی از واقعیات به پشت صحنه رانده شدن دشمنی با آمریکا و شیطان بزرگ، که یک رکن هویتی جمهوری اسلامی از بدو تولد بود، بازتاب وسیعی در حاکمیت و اپوزیسیونی که این دشمنی همه سرمایه زندگی سیاسی اش بود، داشت. چرخ حرکت بخش اعظم اپوزیسیونی که بر این شکاف و دشمنی سرمایه گذاری کرده بود، پنچر و از کار افتاد! بعلاوه و متعاقب تحولات جهانی و منطقه ای، تغییر موقعیت جمهوری اسلامی از عامل شر و ترور در خاورمیانه بعنوان یکی از قدرت های منطقه، موقعیتی که اساسا محصول دریافت مجوز قبولی از دولت های غربی است ، دو بازتاب بسیار مهم داشته است. یکی در صفوف اپوزیسیون و دیگری در صفوف حاکمیت و در ساختار سیاسی و ایدئولوژیک آن. تلاش بورژوزی غرب برای شکل دادن به نقطه تعادلی با جمهوری اسلامی، بعنوان مادر ارتجاع اسلامی در منطقه و در جهان، به موجی از پشیمانی در میان بخشی از مخالفین جمهوری اسلامی، چپ و راست، و در فضای «روشنفکری» ایران دامن زد. گرم شدن فصلی بازار سید طباطبایی، از این رواست. موج پشیمانی از هر دوطرف بالا گرفته است. هم در میان بخشی از اپوزیسیون و هم در صفوف حاکمیت. تولیدات پروپاگاندهای دولتی در تببین از انقلاب ٥٧ و تحولات سالهای اول قدرت گیری جمهوری اسلامی، با نگاه و موقعیت جدید، یکی از این محصولات است. مثل فیلم هایی که ساخته میشود! اظهار ندامت هایی که از جمله از زبان کسانی چون خانواده های رفسنجانی و خلخالی و منتظری و .. شنیده میشود. که "ناچار بودیم خشونت و خونریزی کنیم"! بررسی اپوزیسیون را به بعد موکول کنیم. حاکمیت را نگاه کنیم. جایی که ظاهرا آوردن احساسات ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی به پشت شیعه گری و ولایت فقیه، حکم نوآوری دارد! از نوع نوآوری و "تجدد ایرانی" طباطبایی! امروز، هنگامی که احساسات حقارت ملی بخشی از طرفدار پادشاهی، مجذوب ایرانی گری پاسدار قاسم سلیمانی شده است و او را نه "دشمن ایران" که سردار و ژنرال قاسمیانی خطاب میکند، از "مدیر گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی" که ایدئولوژی دیروزشان را بایگانی کرده اند، چیزی بیش از دست بردن در توبره ناسیونالیسم عظمت طلب در بسته بندی جدید، نمی توان انتظار داشت. مطلب را با بیان مهوع ضدترک و ایرانی پرست فاشیست به پایان ببریم! "تا جایی که به خاطر دارم برای شخص من، همواره ایران بزرگ فرهنگی مطرح بوده است و از این جهت شاید من نماینده خوبی برای پاسخ دادن به این پرسش نباشم ولی هر چه در اطراف خودم می نگرم، کمتر کسی را پیدا می کنم که حس ترک بودن را بر احساس ملیت ایرانی ترجیح دهد"! گفتگوی مهرنامه با جواد طباطبایی تحت عنوان: تاریخ نویسی جز با تکیه بر آگاهی ملی امکانپذیر نیست . تیر ۲۳- ۱۳۹۲
اگر در دنیای متمدنی که علیه فاشیسم و ناسیونالیسم جنگیده و آنرا عقب رانده است، اگر کسی در انگلستان در مورد اسکاتلندی ها یا ایرلندی ها چنین افاضاتی بیان کند، جرم مرتکب شده است! به ایجاد نفاق و نفرت پراکنی بر مبنای قومیت و ملیت متهم میشود! نه تنها ممکن است شغل «کار با کودکان» و «افکار عمومی سازی» را از دست بدهد که باید رسما پوزش بخواهد. اما چه میتوان کرد! زیر سایه اختناق و تعفن حاکمیت جمهوری اسلامی "تجدد ایرانی" این را قبول میکند! سید جواد طباطبایی، شهری یا روستایی، از طایفه عوام یا از قوم خواص، "با شعور" یا "بی شعور"، "جاهل" یا "دانا"، پرفسور یا تهیدست و بی سواد، .... چیزی نیست جز شخصیتی ناسیونالیست افراطی با چاشنی غلیظ فاشیستی!
٢٦ سپتامبر ٢۰١٧
|