انقلاب جنسی دیگر در راه است!*
مظفر محمدی
سرمایه داری عامل بحران های اقتصادی و خانه خرابی طبقه کارگر است. این نظم پلید جهانی با نکبت های استثمار هر چه وحشیانه تر طبقه کارگر، کار مزدی و بردگی مدرن انسان، تحمیل فقر و بیکاری و فحشا و اعتیاد و خرید و فروش انسان، راه انداختن جنگ های جهانی و منطقه ای، ملت سازی های جدید و سازمان دهی و راه اندازی جنبش های قومی و مذهبی و فرقه ای بویژه در خاورمیانه و از افغانستان تا لیبی و سوریه و عراق و یمن و ...، بشریت جهان امروز را بر لبه پرتگاه قرار داده است. عمیقا معتقدم که سرنوشت خاورمیانه ی سیاه امروز که در کوتاه مدت هیچ چشم انداز برون رفتی وجود ندارد، در گرو تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و انقلاب دیگر در ایران است. انقلاب ایران که هیچ شباهتی به انقلابات چند دهه اخیر و بخصوص انقلابات تحت عنوان بهار عربی نخواهد داشت، زلزله ای است که آسیا و افریقا و بویژه خاومیانه را تکان خواهد داد. این یادداشت کوتاه اما در باره چند و چون تدارک و سازماندهی انقلاب دوم ایران بعد از انقلاب ٥٧ نیست. این امر کمونیست ها و بخصوص کارگران کمونیست و رهبران رادیکال و سوسیالیست ایران است. بویژه این امر یک حزب کمونیست و انقلابی است که سازماندهی و رهبری این تحول تاریخی را برعهده گیرد. با اعتقاد راسخ می گویم که پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است. بعلاوه از همین امروز برای برهم زدن نظم مردانه مسلط بر بخش بزرگی از جوامع بشری ، یک انقلاب جنسی دیگر لازم شده است. در این رابطه هم معتقدم که نطفه های یک انقلاب جنسی دیگر در ایران بسته شده است. این یادداشت به مساله زن، ازدواج ، خانواده و تبعات آن در جامعه سرمایه داری ایران تحت حاکمیت رژیم بورژوا اسلامی و مشخصات جنبش برابری زن و مرد و علیه تبعیض جنسی و مردسالاری که آن را نطفه های انقلاب جنسی در ایران می نامم، اختصاص دارد.
خانواده در نظام جرم و جنایت سرمایه داری، خانواده بعنوان نهادی اقتصادی و خرافی چنان در اعماق جامعه بشری امروزه ریشه کرده و بسط و گسترش و تحکیم یافته که آن را به زندانی برای نصف جمعیت کره خالی تبدیل نموده است. خانواده بعنوان یکی از نهادهای مکمل سرمایه داری و مالکیت خصوصی موجبات تباهی زنان که نصف جمعیت کره زمین اند را فراهم کرده است. نهاد خانواده بعنوان یک نهاد اقتصادی در خدمت نظام سرمایه داری و تولید نسل های بعدی طبقه کارگر، ارائه خدمات مجانی به سرمایه داران ...، عملا حافظ تداوم تولید و باز تولید سرمایه داری است. اما سرمایه داری به این هم بسنده نکرده و در جامعه و خانواده یک نظم مردانه برقرار کرده که با قانون و عرف و سنت و کلیسا و مساجد و شریعت و پلیس و دادگاه از آن حفاظت می شود. خانواده ، ازدواج و مالکیت مرد بر زن ابعاد بسیار فاجعه باری بر ضد زنان دارد. حفظ خانواده به قیمت تسلیم زن و تقبل تبعات و مفاهیم و خرافات حول وحوش آن است. تبعاتی چون: مردسالاری و ناموس پرستی، عشق، بکارت، تعهد و وفاداری، ختنه دختران، طلاق، خیانت، فحشا،... و از این قبیل که تخریب شخصیت و روح و روان زنان را در پی دارد و جرم و جنایت سنگینی است که دولت در وهله اول، نظام مالکیت خصوصی و فرهنگ مذهبی و مردسالار، پلیس و غیره نگهبان آن هستند. همه این ها برای زن بار منفی مثل آبرو، قبول مسوولیت و گناه و تقبل ملکیت و در نتیجه تخریب احساس و شخصیت و حرمت انسانی و حتی خطر جانی دارد. تصورکنید چند صد میلیون جوان پسر ودختردر انتظار ازدواج و تشکیل خانواده نگه داشته شده و در تنهایی وحسرت عشق جنسی آزاد و داوطلبانه بسر می برند. عشق به معنای عشق جنسی آزاد و برابر و داوطلبانه یک نیاز است. چیزی که به سادگی در دوران بربریت حل بود، امروزه در بخش عظیمی از جهان، به یک درد تبدیل شده است. ازدواج و خانواده نه تنها این درد را تمام نمی کند بلکه آن را نهادینه کرده و زن را در چنگال عوارض و بدبختی هایش رها می سازد. به بخشی از عوارض و تبعات و خرافات حول و حوش خانواده نگاه کنید:
عشق امروزه در تفکر و فرهنگ مرد سالار، عشق به معنای وفاداری زن به مرد و یک طرفه است. تظاهر به عشق در میان مردان بشدت ریاکارانه و کاسبکارانه است. برای مردان که دسترسی آزاد به روابط جنسی گروهی خارج از خانواده دارند، صحبت از عشق و وفاداری و عواطف انسانی و حتی تمایلات واقعی و عشق جنسی به تک همسر خود پوچ است. عشقی که در اشعار و ادبیات و موسیقی و آهنگهای عاشقانه میخوانیم و می شنویم هم مردانه است و هم ربطی به ازدواج و خانواده و عشق جنسی داوطلبانه نه بر اساس قرارداد و مشروع و نامشروع، ندارد. عاشق و معشوق در این فرهنگ دو پدیده مجازی و عرفانی است که ربطی به عشق جنسی واقعی و داوطلبانه بدون برتری و حس مالکیت و تصاحب زن توسط مرد ندارد. این هم پدیده و ابزاری به شدت ریاکارانه و تخدیری شبیه مذهب است که عشاق را می گریاند و تمایلات جنسی اش را به رویاهای دست نیافتنی تبدیل می کند. زن در اینگونه فرهنگ عاشقانه ی ریاکار و مرد سالار، باز قربانی است. چه بسا جوانانی هستند که با خیالپردازی و توهم به چنین مالیخولیایی به نام عشق و نه عشق جنسی ساده دو فرد، خودکشی هم می کنند. اما این هیچگونه تغییری در اصل مساله ای به نام ازدواج و خانواده مبتنی بر برتری مرد و تصاحب زن و رابطه گروهی مرد خارج از خانواده و خانواده به مثابه زنجیری بر دست و پای زن، نمی دهد. عشق در سنت و فرهنگ مردسالار به معنای عشق جنسی متقابل دو طرفه نیست. پدیده ای است اساسا متعلق به مرد که در ریاکارانه ترین شکل و لفافه بیان احساسات لطیف و شاعرانه و مذهبی پیچیده و پوشانده می شود. اما در عمل برتری مرد در همه ابعاد آن نقش تعیین کننده دارد، نه عشق جنسی آزاد و رابطه و تمایل و علاقه دو فرد تا زمانی که این تمایل دوام دارد. عشق در دوران قدیم و حتی در ازدواج گروهی و مختلط فقط یک تمایل جنسی ساده است بدون حس مالکیت و بدون حس برتری مردسالارانه. الان برعکس است. عشق یا آسمانی می شود یا نقابی برای تصرف زن و برتری مرد. اما تمایل همان تمایل جنسی است که به ظاهر مخفی می گردد. زمانی که زن توسط مرد تصاحب می گردد، آن وقت همه چیز معلوم می شود و جدایی و متارکه را برای زن اگر غیر ممکن نکند، به بدبختی بزرگی تبدیل می شود. بزرگ ترین بدبختی. به دلیل موقعیت اقتصادی زن که صاحب هیچ چیز نیست فحشا از عوارض مهلک این پدیده است. "اگر در عهد کهن پیشروی عشق جنسی متوقف شد و در قرون وسطی زنا جای آن را گرفت، درعصر جدید فحشا جای آن را گرفته است."
بکارت تابو و خرافات بکارت بهانه ای شده تا دختران از همان اوان نوجوانی و جوانی و تا زمانی که ملک کسی می شوند حتی اگر به سنین ٣٠ و ٤٠ سالگی هم می رسند، باید به این خرافات و تابو و حس حقارت و اسارت و بردگی متعهد و وفادار باشند. معمولا وفاداری به زمان بعد از ازدواج مربوط می شود. اما تابو و خرافات بکارت بمانند زنجیری است که از همان دوران نوجوانی بر دست و پای دختر بسته می شود تا تعهد و وفاداری اش را به مردی که معلوم نیست کی به مالکیتش در می اید ثابت کند. من "دختر" باید به تو "مرد"ی که نمی شناسم از همان دوران نوجوانی تا هر سن و سالی که می رسم باکره و متعهد و وفادار بمانم. و این تحمیل حقارت و اسارتی یک طرفه است که بهیچوجه مرد را شامل نمی شود. مرد باکره و متعهد و وفادار به دختری که در آینده میخواهد تصاحبش کند، وجود ندارد. هیچ قید و بندی فیزیکی و روحی و اخلاقی برای مرد وجود ندارد. بهیچوجه نمیتوان ثابت کرد که مرد باکره است یا نه و متعهد مانده و وفادار به کسی است که قرار است امروز یا فردا زنش بشود یا نه. جنایتکاری مردسالاری و ناموس پرستی هنوز به این ها قانع نیست و هر جا بتوانند دختران را ختنه می کنند تا آنها را از لذت جنسی محروم کنند. این هم اشاعه ی دید منفی و یک جدال و ستیز مردسالاری و ناموس پرستی با تمایلات جنسی زن و مخالفت با این غریزه و میل طبیعی انسانی زن است. و همه ی این مزخرفات کثیف مذهبی و عرفی و سنت ارتجاعی و ضد زن درواقع دخولی و خروجی موضوعی است به نام خانواده.
تعهد و وفاداری اما مساله به خرافات بکارت قبل از ازدواج تمام نمی شود. "تعهد" و "وفاداری" زن به مرد، نه مرد به زن، در روزها وسالهای بعد از ازدواج هم باید ادامه یاید. در دنیای مردسالار و تسلط ادیان و مذاهب و خرافات که زن ناموس مرد است آنهم از نوع شرقی اش، تعهد و وفاداری زن، تسلیم ازلی و ابدیش به مرد است. چیزی که هیچ مردی خود مطلقا به آن پایبند نیست. چرا که سلطه نظام مالکیت خصوصی و دولت سرمایه داری و منفعت و معامله و کاسبکاری و برتری مرد و خرافات مذهب که منفعت مردان را بر علیه زنان نمایندگی می کند، فرومایگی مرد را تثبیت کرده و جایی برای تعهد و وفاداری هیچ مردی به زنی را باقی نگذاشته است. در این شرایط نابرابر، مرد به هیچ قرارداد و معامله ای پایبند نیست. چرا که رابطه و تمایل آزاد جنسی شان در بیرون از خانواده و رابطه موجود، تامین و تضمین و مقبول است. ولی برای زن نیست. تنها این بیان تا زمانی که تمایل و علاقه و عشق جنسی و عاطفه انسانی ادامه دارد عشق هم ادامه دارد و زمانی که تمام شد، هر دو آزادند، بیان انسانی و بدون ریا و درستی است. این تنها بیانی است که میشود گفت و هیچ تعهد وقراداد و نوشته ای و یا هیچ قسمی در هنگام ازدواج لازم ندارد. "تعهد" ی که بهنگام ازدواج هر دو قسم می خورند که تا آخر عمر بهم وفادار می مانند، بزرگ ترین دروغ و تحریف حقیقت زندگی انسان و ازلی و ابدی کردن اسارت زن در خانواده است. این زنجیر اسارت زن است نه مرد. مردها بخشا می خواهند زن ها ناموس شان باشند، اما خود ناموس زن نمی شوند.
طلاق این که دولت ها و مذاهب و مساجد از طلاق بسیار بالا حرف می زنند و طبیعی است زنان را مقصر بدانند، نه بی وفایی مردان را، نشان از عصیانی است که زنان علیه زنجیر خانواده می کنند. عصیانی انسانی علیه برتری مردان و علیه رابطه گروهی مردان خارج از خانواده. عصیانی علیه مردسالاری و نفی اینکه مردان زنان را ناموس خود بدانند ونه انسان برابر و با عشق جنسی و تمایل داوطلبانه دو فرد تا زمانی که این تمایل وجود داشته باشد. مردان تمایل جنسی زنان را منحصر به خود می دانند و نه اینکه اگر روزی این تمایل تمام شد زن هم مثل مرد حق دارد به عشق جنسی دیگر و به پذیرش علاقه و تمایل رابطه شورانگیز دیگر برود. طلاق های گسترده و تحمل تنهایی و مشقات زندگی بدون امنیت اقتصادی و اجتماعی و حفاظت از فرزندان و تحمل سرزنشهای اجتماعی و اخلاقی مذموم، تنها یک عکس العمل طبیعی و اجتماعی زنان برای حفظ حرمت انسانی خود و در واقع یک عصیان اجتماعی است.
خیانت خیانت، کثیف ترین موضوعی است که معمولا باز یقه زن را می گیرد نه مرد. در حالی که عشق جنسی و شورانگیز در بیرون از خانواده است، اگر این کار برای نودو نه درصد مردان امری عادی و داده شده و مقبول است ولو با کمی خجالت! اما برای زنان عواقب اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی بشدت دردناکی دارد و یک بدبختی بزرگ است!
فحشا امروز در جوامع عقبمانده و در ابعاد دهشتناک، بیشترین قتل و جنایت و خشونت نسبت به زنان انجام میگیرد. بعلاوه از آنجا که تک همسری و فحشا در جهان امروز دو قطب یک شرایط اجتماعی اند، فحشا از عواقب و عوارض پدیده ای به نام خانواده به مثابه یک واحد اقتصادی است که در آن علاوه بر محدودیتهای استقلال اقتصادی زن، برتری مرد را به کمک مذهب درامر ازدواج و تمایلات و عشق جنسی و جدایی تثبیت کرده است. فحشای آشکاری که مردان را بیش از زنان فاسد می کند.
*** جهان امروز به یک انقلاب جنسی دیگر نیاز دارد. انقلاب فرهنگی و جنسی فرانسه در بیش از نیم قرن اخیر را سرمایه داری به نفع ازدواج مشروع و خانواده مقدس بورژوایی و مذهبی مصادره و عوارض آن را که در بالا به مواردی از آن اشاره شد و از جمله فحشا را به جامعه زنان تحمیل کرده است. موقعیت کنونی ازدواج تک همسری و خانواده مقدس و زن ناموس مرد را، همه می دانند اما جرات اعتراف به فاسد بودن آن ندارند. امروز حتی در کشوری که اولین انقلاب جنسی در آن اتفاق افتاد، کسی از انحلال خانواده بعنوان نهاد اقتصادی بورژوایی و تملک و برتری مرد بر زن، نه بعنوان تمایل و عشق جنسی دو فرد و عشق واقعی که تا زمانی که دوام دارد، حرف نمی زند. رابطه آزاد جنسی در این کشورها برسمیت شناخته شده اما نهاد خانواده و تبعات و عوارض آن چه بلحاظ اقتصادی و چه فرهنگی و اخلاقی به قوت خود باقی است. تخطی از نهاد مقدس خانواده نه در قانون بلکه در عمل و عرف و سنت جوامع سرمایه داری ولو متمدن ترین و آزادترین آن خیانت و ابروریزی تلقی می شود. این نشانه ریاکاری بورژوازی حاکم برای حفظ خانواده بعنوان یک نهاد اقتصادی درخدمت منفعت طبقات دارا است نه دلبستگی آنها و اعتقادشان به قرب و منزلت خانواده ... جمهوری اسلامی سرمایه داران علاوه بر ضدیت طبقاتی با کل طبقه کارگر و زحمتکشان اعم از زن و مرد و پیر و جوان، با زنان بخصوص، دشمنی و خصومت نهادینه ای دارد که یکی از ارکان رژیم را تشکیل می دهد. مساله زن به این اعتبارچشم اسفندیار اسلامیسم و حکومت آن است.
انقلاب جنسی در ایران در رابطه با خانواده و موقعیت زنان ایران در جامعه و خانواده با این حکم شروع می کنم که مقدمات یک انقلاب جنسی در ایران فراهم است. حتی این را می توان نطفه انقلابی دانست که زنان در ایران نیروی عظیم اجتماعی آن در کنار و رهبری طبقه کارگرخواهند بود. این ادعا به دلایل عینی و آشکار متکی است. جمهوری اسلامی که سر کار آمد با اولین تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری روبرو شد. این آخرین و ته مانده شعله های انقلاب ٥٧ که هدفش آزادی و برابری بود، توسط تفنگداران و چاقوکشان جمهوری اسلامی پس رانده شد. اگر به معیار تظاهرات چند هزار و چند ده هزار و میلیونی در خیابان و یا یک جنبش سازمانیافته ی زنان بسنجیم ما در سه دهه اخیر شاهد آن نبودیم. اما این دلیلی برای رد کردن شواهد و علائم و فاکت های درمورد انقلاب جنسی مورد نظر من نیست. فراموش نکنیم ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی می رفت تا در اوایل قرن ٢١ ، به زندان سیاه و تاریک برای زنان و یک بربریت تمام عیار و آپارتاید جنسی آشکار تبدیل شود. اگر این اتفاق می افتاد ایران بسیار وحشی تر و ضد زن تر از دوران طالبان در افغانستان و داعش در خاورمیانه بود. اگر چنین نشد، به دلیل مقاومت زنان و دختران جوان در مقابل تعرض مذهبی و اسلامی ضد زن جمهوری اسلامی است. تاریخ باید مدال افتخار دفاع از آزادی و برابری زن و مرد را بر سینه ی دو نسل از زنان و دختران جوان ایران بزند . زنان در خاورمیانه و همه کشورهای اسلام زده، باید از مقاومت تاریخی زنان ایران علیه ارتجاع اسلامی ضد زن در این دوره، بیاموزند. بدون اغراق می توان گفت مقاومت و مبارزه زنان در افغانستان در همسایگی ایران و با توجه به مهاجرت میلیون ها زن و مرد از افغانستان به ایران، علیه یکی از سیاه ترین نظام های قبیله ای و مذهبی و فرقه ای، متاثر از مقاومت زنان ایران است. اعتراضات و ایستادگی زنان در افغانستان در دفاع از برابری زن و مرد حقوق و حرمت انسان تحسین بر انگیز است. ( این تجربه هم باید توسط خود زنان آزادیخواه و برابری طلب افغانستان به جهانیان و بویژه همسرنوشتان شان در خاورمیانه منتقل شود) در طی بیش از سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، زنان در ایران یکی یکی سنگرهای ضد زن رژیم را فتح کرده اند. در مراکز کار از کارخانه ها تا ادارات و آموزش و پرورش و بیمارستان ها و مشاغل تخصصی و علمی و فنی و هنری و فرهنگی ...، مرز نظم مردانه را رد کرده و درخشیده اند. حجاب اجباری به معنای چادر و چارقد و مقنعه و مانتوی سیاه و گشاد و بلند از جانب میلیون ها زن و دختر جوان عملا لغو شده است. مراکز آموزشی تا عالی ترین سطح در ایران توسط دختران و زنان فتح گشته است. روابط اجتماعی و انسانی و جنسی زن و مرد و پسر و دختر، از بسیاری خط قرمزهای شریعت اسلامی و قانون خانواده آن گذشته است. و همه ی این تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در رابطه با نقش زنان در جامعه ای که می رفت ٣٠-٤٠ میلیون زن و دختر ایرانی از سنین کودکی تا پیری را به اسارت و زنجیر بکشد، برعلیه اهداف مذهبی و ضد زن جمهوری اسلامی و قوانین و مقررات وشریعت آن چرخیده است. این در شرایطی است که مساله نان و معیشت و گذران روزانه به امر حیاتی و مماتی جامعه تبدیل شده است. و این در شرایطی است که ده ها هزار بنگاه مذهبی و مساجد و حوزه ها و صدها هزار آخوند و طلبه و کارمندان دستگاه های تبلیغاتی شبانه روز یک لحظه از تعرض همه جانبه به حرمت انسانی و حقوق اجتماعی زنان غافل نشده اند. پشت این تبلیغات و تعرض کثیف یک دستگاه عریض و طویل از نهادهای سرکوب زنان سازمان داده شده است. و این در شرایطی است که خود رژیم و بنگاه های مذهبی و حوزه های علمیه و مساجد و مراقد امامانش عملا به اماکن خرید و فروش سکس تحت عنوان صیغه که فحشای سازمانیافته دولتی آشکار است، تبدیل شده اند و یک کمپین و سیاست ضد انسانی بردگی جنسی، شکستن حرمت زنان، تحقیر و تبدیل کردن زن به کالا در خدمت مردسالاری کثیف راه انداخته اند. زنان درمقابل دشمنی هیستریک دستگاه های تبلیغاتی و کنترل و دخالت روزمره ی جمهوری اسلامی و بورژوازی پنهان شده در پشت مذهب، این حلقه محاصره را شکسته و با اراده و تصمیم و انتخاب خود، ضربات کاری ای به پیکر نظام ضد زن جمهوری اسلامی وارد آورده اند. دستگاه های قضایی و پلیسی و اجرایی حکومت را نگاه کنید که مدام دادشان نسبت به یاغیگری زنان بلند است. آخوند ها بر سر وسینه ی خود می کوبند که دین و ایمان شان بر اثر تعرض آزادیخواهانه ی زنان برباد رفته و از شریعت شان چیزی باقی نمانده است. همه ی این ها نشان از نطفه ها و جرقه های قوی یک انقلاب جنسی دیگر در ایران است. ادعاهایی مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی جامعه را به عقب برده است، خرافات را دامن زده، بنگاه های فالگیری و توکل به ماوراء الطبیعه را رایج کرده و چفت و بست های خانواده و مردسالاری را سفت و سخت کرده و بخشی از زنان را به تسلیم واداشته و یا اصلا زن بودن به معنای جنس دوم و کم تر از مردان را به ذهنیت بخشی از خود زنان تبدیل و تسلیم شان کرده است...، مطلقا از اهمیت و حقیقت عیان ابعاد تعرض زنان به قوانین و شریعت و سنت ها و نهادها ی ضد زن جمهوری اسلامی و در خانواده، کم نمی کند. ارتجاع بورژوایی و اسلامی ایران، مدیای مجازی و وسایل ارتباط جمعی سریع را عامل رویگردانی از اسلام، مشغله های کاذب و اشاعه ی "بی بند و باری" جنسی در جامعه می دانند و آن را تهاجم فرهنگی غرب می نامند. غافل از اینکه امروز دنیا چنان بهم پیوسته و در هم آمیخته و نزدیک شده است که خود همین بورژوازی و ارتجاع بدون این ادغام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جهانی قادر به ایستادن سر پای خود نیست. شکی نیست که بهم پیوستگی و ادغام و در هم آمیخته شدن فرهنگ و تمدن و شیوه زندگی متمدنانه جزئی از این جهانی شدن است و به همان اندازه بورژوازی از آن بهره می گیرد، پرولتاریا و زحمتکشان و زنان و جوانان جوامع بشری امروز هم از آن بهرمند می شوند. اما سنگرهایی که زنان در ایران فتح کرده اند را کسی به آنها تقدیم نکرده است. تمامی دستاوردهای زنان درایران در نتیجه مبارزات و مقاومت های دلیرانه و انسانی خود زنان به دست آمده اند. آزادی را به کسی هدیه نمی دهند و یا کالای وارداتی از کشوری به کشور دیگر نیست. آزادی گرفتنی است. هر پیشروی زنان چه در عرصه استقلال اقتصادی و چه عرصه آگاهی های سیاسی علمی، هنری، فنی و بویژه آگاهی های اجتماعی در عرصه برابری زن و مرد، یک ضربه کاری بر پیکر نظام تبعیض و آپارتاید جنسی در ایران است. مساله زن در ایران همانند دیگر ستم های اقتصادی سرمایه داری و استثمار و کار مزدی، ستم مضاعف زنان کارگر، اختناق و سرکوب سیاسی، فرهنگ و خرافات اسلامی و غیره مساله ای مورد منازعه و جدال اجتماعی است. همچنین، وقتی مبارزه برای رفاهیات، برای تشکل و تحزب، برای آزادی بیان، علیه دخالت مذهب در زندگی مردم و...، در ایران بلافاصله سیاسی می شود، مساله زن و مبارزه علیه تحمیل موقعیت فرودست، تبعیض جنسی، مردسالاری و تحقیر...، هم سیاسی شده است. همانطوریکه برای استثمار کارگر قانون نوشته شده و علیه آزادی و اراده و اختیار انسان قانون هست، علیه زن به صرف زن بودن، تبعیض جنسی، مردسالاری و شریعت و خرافات قانونی شده است. انقلاب جنسی اگر درآن دوره در فرانسه و اروپا انقلاب فرهنگی نامیده شد، اما انقلاب جنسی در ایران کنونی، جزیی جدایی ناپذیر از یک انقلاب سیاسی است. در ایران امروز علیه ازدواج با برتری مرد، مالکیت مرد، ناموس مرد شدن، تسلیم مرد شدن، یک اعتراض آشکار و یک عصیان آشکار و نهان بمانند، آتش زیر خاکستر، وجود دارد. تا به امروز و در بدترین شرایط نا مساعد برای زنان در ایران، یک اعتراض عمومی و اقدام آزادیخواهانه و برابری طلبانه در جامعه و در خانواده و برای عشق جنسی آزاد و بدون قید و شرط و بدون برتری مرد، شروع شده است. جامعه مردسالار و مذهبی و ناموس پرست به چالش کشیده شده است. به این معنا انقلاب زنانه و انقلاب جنسی دیگری در راه است. باید تا ته این اقدام رفت. خانواده، به مثابه یک واحد اقتصادی که زن در آن هم کارگر با مزد کم و یا بی اجر و مزد کار خانگی است و هم ماشین تولید بردگان فردای نظام سرمایه داری و هم برده جنسی و اسیر تبعیض جنسی و زنجیر برتری مرد و مردسالاری، نه تنها مقدس نیست، مقبول نیست، بلکه به نهادی مانع، زشت ، فاسد و غیر قابل قبول تبدیل شده است. اعتراض به و عصیان علیه نهاد خانواده، ازدواج و تبعات آن و علیه مشکلات ومحدودیتهای روابط جنسی در ایران و چگونگی مقابله جوانان با این محدودیتها در مدیای بورژوازی از جمله ترانه ها و فیلم و اشعار شعرا و غیره هم منعکس می شود. چشم انداز پیشروی های بیشتر و پیروزی های بزرگ تر زنان و دختران جوان و برابری طلب، در پس زدن تعرضات بورژوازی حاکم بر ایران متکی به ارتجاعی ترین سنت و روش های اسلامی و شرعی ضد زن، روشن است. پیروزی هایی که طلیعه ی یک انقلاب جنسی در ایران است. هر پیشروی و تغییری در جهت برابری زن و مرد در ایران، همچنین، جزئی از یک انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر است. انقلابی اجتماعی که با لغو مالکیت خصوصی و اجتماعی و اشتراکی کردن کار و وسایل تولید به همه ی مصیبت ها و نکبت های جامعه سرمایه داری خاتمه می دهد و نهایتا برابری کامل زن و مرد، پاره کردن همه ی زنجیرهای اسارت و تبعیض و بردگی جنسی و پایان دادن به نهاد خانواده بعنوان نهاد اقتصادی بورژوازی و همه تبعات و پلیدی های ناشی از آن را تحقق می بخشد. تنها در نظامی که مالکیت لغو و کار و تولید اجتماعی واشتراکی شده است، نسلی از مردان خواهند آمد که هیچگاه فرصت خریدن تسلیم زن را با پول یا هر وسیله قدرت و موقعیت اجتماعی و برتری مرد و تفکر مردانه و مردسالارانه و حمایت مذهب ، نداشته باشند و یک نسل از زنانی که هیچگاه، مجبور نیستند خود را به هیچ مردی بخاطر هیچ ملاحظه ای بجز عشق آزاد و داوطلبانه تسلیم کنند، یا از پذیرش معشوقه های جدید خود بخاطرترس از عواقب اقتصادی و اخلاقی، خود داری نمایند. نظامی انسانی و اخلاقی انسانی که در آن هیچ انگیزه ای بجز عاطفه متقابل تا زمانی که باقی است و ادامه دارد نمی تواند زنان را به برده جنسی مردان تبدیل کند!
شهریور ٩٦ (سپتامبر ٢٠١٧) *** * انقلاب جنسی (یا زمان «آزاد سازی جنسی») یک جنبش اجتماعی بود که نظام سنتی رفتارهای جنسی و روابط بین فردی را در غرب در فاصلهٔ سالهای دههٔ ۶۰ تا ۸۰ میلادی به چالش کشید. خیلی از تغییرات در هنجارهای جنسی در این دوره، امروزه جریان غالب شدهاند. آزادی سازی جنسی شامل افزایش مقبولیت سکس خارج از روابط دگرجنسگرایانهٔ تکهمسری (ازدواج قدیمی)، جلوگیری از حاملگی و قرصهای ضد بارداری، برهنگی (پوشش آزاد) ، هنجار شدن همجنسگرایی و شکلهای دیگر میلجنسی و قانونیشدن سقط جنین همگی در پی این انقلاب بودند. (نقل از ویکی پدیا)
|