وقتی اهداف ناسیونالیسم قومی به زبان "کمونیستی" بیان میشود
محمد فتاحی
برگزاری رفراندوم در کردستان عراق پیشروی ناسیونالیسم کرد را هم در متن خود داشت. نه فقط این بلکه بدنام ترین حزب ناسیونالیسم کرد، حزب دمکرات کردستان و رهبر آن مسعود بارزانی به عنوان قهرمان این اقدام آبرویی تاریخی برای خود خرید. کسی که پرونده قطوری از کشاندن مردم کردستان پشت دول ترکیه و ایران و عراق و امریکا و شرکت مستقیم در خونریزی های آنها را در سابقه خود دارد، امروز به موقعیت سخنگوی بی رقیب "حق و حقوق" این مردم دست یافته است. کسی که مسئول مستقیم عدم پرداخت حقوق ماهانه مردم و مسئول اول عدم تامین ابتدایی ترین نیاز روزانه این مردم است، امروز به مدافع دروغین نان و آب شان تبدیل شده است. کسی که هزاران زن و مرد شنگالی را همراه شهرشان در روز روشن تحویل داعش داد، امروز مدافع امنیت آنها شده است. همین پیشروی ناسیونالیستی در جامعه کردستان عراق، راه تقویت سنت خود را هم در میان بخشی از آنها که خود را کمونیست و چپ میدانند هموار کرده است. تکرار فرمولاسیون مد نظر ناسیونالیسم کرد، تکرار ادعاهای ناسیونالیستی، تکرار تاریخ تقلاهای ناسیونالیستی و شیوه نگرش آنها به تاریخ و پیروزی و شکست های ناسیونالیسم بخشی از ادبیات و فرهنگ و تبلیغات این دوره بخش قابل توجهی از چپ ناسیونالیست کرد بوده است. هدف این نوشته نگاهی به این مسئله در خدمت به خودآگاهی کارگر کمونیست در جامعه است. تعداد کسانی که در کامنت های فیس بوکی اظهار نظر کرده و یا مستقلا کامنت گذاشته اند و یا در صفحات اینترنتی مقاله و رساله نوشته و یا پیام داده اند، و در متن آنها بوضوح پا در جای پای گرایش ناسیونالیسم کرد گذاشته اند، حقیقتا بیشمارند. از میان شخصیت های شناخته شده این طیف، فاتح شیخ روشن ترین و گویا ترین بیان ناسیونالیسم قومی را در یک پیام ویدئویی به زبان کردی و خطاب به مردم کردستان عراق بدست داده است، که منسجم ترین خط ناسیونالیستی قوم گرایانه در میان این سنت را نمایندگی میکند. لذا برای تسهیل کار، نکات انتقادی این یادداشت بر محور نکات کلیدی پیام نامبرده طرح میشود. برای این کار متن خلاصه شده پیام مذبور که به زبان کردی و خطاب به مردم کردستان عراق است، از نظرتان میگذرد. مسئولیت هرگونه اشتباهی در ترجمه مختصر آن به زبان فارسی به عهده من است. متن را با هم می بینیم و به دنبال سراغ تک تک بخش های ناسیونالیستی این پیام میرویم. فاح شیخ در پیام خود میگوید:
"این پیام فراخوان مردم به شرکت در رفراندوم و رای به استقلال است. ...دولت عراق از همان سال ١٩٢٠ دولتی دست ساز بود و طبق تصمیم انگلستان تشکیل شد. این دولت محصول تصمیمات اتخاذ شده در پیمان سایکس پیکو بود که به دنبال شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، مناطق آن تقسیم و برای کشور امروزی عراق دولتی پادشاهی در نظر گرفتند، که چون پادشاهی در عراق گیر نیاوردند، یک شاه از عربستان برایش آوردند و به این ترتیب این دولت از روز اول دست ساز بود." سپس به پیمان بین المللی سوردر سال ١٩٢٠ میرسد که:
"طبق آن قرار بود مناطق کردنشین حق برگزاری رفراندوم برای استقلال را داشته باشند، که بعدها به دلیل سازش دول امپریالیستی با دولت جدیدال تاسیس کمالیستی ترکیه که در سال ١٩٢٣ تشکیل شده بود، به توافق رسیدند که پیمان جدید لوزان را مبنای عمل خود قرار دهند که در آن بحثی در مورد مسئله کرد نشد. دولت عراق هیچگاه قادر نشد که منطقه کردنشین را تبدیل به بخشی ازقلمرو و منطقه حاکمیت خود کند. منطقه کردنشین عراق همیشه به خیلی لحاظ متفاوت بوده است، به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ فرهنگی. اولین باری که کوشش برای تبدیل این منطقه به یک کشور مستقل به عمل آمد اقدام شیخ محمود بود که انگلیسی ها سرکوبش کردند. این مسئله تا به امروز همانطور که بود مانده است و از بریتانیا بگیر تا دولت های متعدد عراق، چه در دوران پادشاهی و چه بعدا در دوران جمهوری قادر به تبدیل این منطقه به بخشی از کشور عراق نشدند، تا زمانی که بعدا بعثی های به قدرت رسیدند و جنایت ها آفریدند. به این صورت ستم ملی وحشیانه ای به این مردم شد. در کنار این، جنبش ملی کرد و عرب هم قادر به کنار آمدن با هم نشدند و مدام با هم در جنگ و کشمکش بودند و نتیجتا دو بخش این کشور کمترین امکان برای یک زندگی مشترک یافتند. بعد از قیام سال ١٩٩١ بخشی از مناطق کردنشین به تصرف احزاب حاکم در آمدند و دولت دوفاکتو مستقلی داشتند که در سال ٢٠٠٣ بعد از سرنگونی صدام بدون مراجعه به نظر مردم وصل دولت ناموجود عراق شدند....این پیام من در ادامه فعالیت های دوره چند ماه گذشته خود و برای دعوت مردم به دادن رای به استقلال است.... "
تاریخی که فاتح شیخ برای شروع ستم و مسئله ملی در کردستان عراق به دست میدهد، برمیگردد به حدود یک قرن قبل که کشور و دولت عراق شکل گرفت. ایشان دولت شکل گرفته آن روز در عراق را دست ساز میداند، از جمله به این دلیل که دول امپریالیستی به آن شکل دادند و در نبود یک شاه در محل، از عربستان برایش پادشاه آوردند. ظاهرا دست ساز بودن و بخصوص غیر عراقی بودن شاه برای کسی که ادعای کمونیست بودن دارد، دلیل محکمی برای سلب صلاحیت از دولت وقت عراق در برابر "خلق کرد" است. به حساب فاتح شیخ و با متد ایشان و ارجاع به شجره خاندان سلطنت در کشورهای مختلف، همین امروز هم تقریبا دهها کشور جهان دست سازند، چون شکل گیری آنها به دنبال فروپاشی کشورها و امپراتوری های بزرگ در تاریخ و اکثرا طبق تصمیمات قدرت های برتر جهانی در تاریخ معینی بوده اند. و منجمله لیست بلندی از کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا که محصول فروپاشی امپراتوری عثمانی بوده اند. طبق همین نظریه بخشی از قدرتمندترین کشورها و دول غربی در لیست دست ساز های ایشان اند؛ مثلا کشورهایی مانند انگلیس، سوئد، کانادا، استرالیا و نیوزیلند و... کشورهای دست سازی اند، چون تمام اینها شامل "محرومین" و "ستمدیدگانی" اند که در ممالک خویش با کمبود پادشاه روبرو بوده و صاحب تاج و تخت را از جای دیگری به قرض گرفته اند! مثلا شجره نامه پادشاهی انگلستان آلمانی است و کشورهایی مانند کانادا و استرالیا و نیوزیلند بعداز قرنها هنوز پادشاهی الیزابت دوم انگلستان بر آنها حاکمیت دارد. کشور سوئد از آنها هم "محروم تر" بوده، چون موسس خانواده پادشاهی امروز سوئد ژنرال برنادوت از ژنرالهای دوران حکومت ناپلئون در فرانسه است. شاید این اولین بار در تاریخ است که کسی به عنوان کمونیست، برای تعیین اصالت کشورها و دول حاکم وارد "مشکل" شجره نامه پادشاهان و بررسی شناسنامه آنان میشود. اطلاعات ایشان در مورد شکل گیری کشورها و دول مختلف درمتن تاریخ و منشا "غیرخودی" شجره نامه پادشاهان ممالک متعدد ابدا کم نیست. فاتح شیخ در مورد مسائل متعدد جهانی مطلع است و تا جایی که من به خاطر دارم، هیچگاه دیده نشده که ایشان به مشکل اصالت یک کشور و یک شاه و شجره نامه حاکمان و درجه مشروعیت آنها حتی اشاره کند. علت کاربرد معیار و استاندارد متفاوت در این مسئله بحث در مورد منطقه ای است که مردم معینی جد اندر جد در آن زیسته اند؛ "ملت کورد"! ایشان در کنار بحث دست ساز بودن دولت و کشور عراق به کشمکشی اشاره دارد که همان مقطع در جریان بود، آنهم تقلای شیخ محمود برزنجی، معروف به شیح محمد نمر (شیخ محمد جاودان)، یکی از سران قدرتمند قبایل کرد آن دوره با دولت انگلیس و برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان پادشاه کردستان. ظاهرا اگر مناطق کردنشین آن دوره توسط همین قدرتی که کشور عراق را شکل داد، حاکمیت و کشور کردستان را هم شکل داده بود و شیخ محمود "کرد" را به پادشاهی آن گمارده بود، چنین حاکمیت و کشوری در چشم فاتح شیخ بسیار عادلانه، بسیار اصیل، مشروع و طبیعی بود. اما فاتح شیخ در بحث و مراجعه اش به دولت اقلیم کردستان ابدا دست ساز بودن آنرا توسط امریکا، اینکه دولت اقلیم "کرد" بر متن به خون کشیده شدن و نابودی عراق تشکیل شد و احزاب ناسیونالیست در توافق و با حمایت امریکا به ریاست رسیدند را نمی بیند. ایشان در اشاره به دولت "دست ساز" عراق در اوایل قرن قبل، به درست مدعی میشود که آن دولت هیچگاه قادر به ایجاد یک سطله واحد بر کردستان و عراق نشد و نتوانست آنرا به عنوان یک کشور واحد شکل دهد، اما در اشاره به دولت اقلیم کردستان که هنوز در عمل توسط دو خانواده بارزانی و طالبانی و با مرزهای تعیین شده بین خود، اداره میشود را به عنوان شکلی از حاکمیت دست ساز نمی بیند. حکومتی که فقط به یمن حمایت امریکا و قلدری میلیشیای احزاب شکل گرفته است. نقد از "دولت ملی کرد" خط قرمز فاتح شیخ است.
ناسیونالیسم قومی فاتح شیخ فاتح شیخ برای نشان دادن مبارزه کردها برای تشکیل دولت ملی خود دست در توبره عقب مانده ترین و عهد عتیق ترین رگه ناسیونالیسم کرد میکند. به همین دلیل مقطع شروع مسئله کرد و تلاش کردها برای صاحب "دولت خودی" شدن، نزد فاتح شیخ تاریخ اعتراض شیخ محمود برزنجی است. مسعود بارزانی به عنوان شخصیت و رهبر امروزی تر بورژوا، وقتی از غیرممکن بودن زندگی زیر سایه دولت عراق میگوید، اساسا به تاریخ معاصراین کشمکش، به انفال (قتل عام مناطق کردنشین بعد از پایان جنگ ایران و عراق توسط صدام)، به بمباران شیمیایی و قتل عام های دهه هشتاد میلادی اشاره میکند. برای او که این دوره از ضرورت استقلال حرف میزند، "مشکل تاریخی کرد" در عراق و ستم تاریخی بر مردم این منطقه مبنای استدلال های خود برای ضرورت استقلال نیست. بارزانی برخلاف فاتح شیخ در دفاع از "دولت ملی کرد" تلاشی در"عمیق"، "تاریخی" و "ریشه دار" کردن تفرقه قومی میان مردم منتسب به کرد و عرب در عراق، نمیکند. برعکس، او باز هم مانند یک بورژوای امروزی تر و حاکم در آن منطقه، از فاکتورهای متعدد و مسائل متعدد همین امروز و دخیل در فاصله آنها با دولت بغداد را شاهد و نمونه می آورد که از نظر او امکان ادامه زندگی در یک کشور را از بین برده است. مسعود بارزانی بر مشکلات روزانه مردم انگشت میگذارد و فاتح شیخ اساسا به "پروسه تاریخی" ستم ملی و زندگی غیرقابل تحمل امروز زیر یک سلطه قومی مذهبی. برای فاتح شیخ، مسئله همان است که در دستور شیخ محمود بود، یعنی دست یابی "کورد" به دولت خودی، که میگوید تمام دولت های گذشته از بریتانیا تا دول پادشاهی و بعدا جمهوری عراق از حل آن عاجز مانده اند. برای مسعود بارزانی اما مسئله ای است امروزی که با سیستم فعلی حاکم بر عراق غیرقابل حل است. میگوید ما بعد از صدام در شکل فدرالیسم با آنها وارد قدرت و همکاری شدیم ولی نشد که نشد.
نگرش قومی فاتح شیخ باز هم مزاحم است؛ با این نگرش، خط سیاسی فاتح شیخ حداقل در این مسئله از خط سیاسی مسعود بارزانی سنتی تر و برای بورژوای کرد که تلاش دارد پس از استقلال با مردم در منطقه و منجمله عراق همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد، مضرتر است. مسعود بارزانی در یک سخنرانی برای معلمین و کارمندان در اربیل در مورد آینده کردستان و رابطه دولت با مردم میگوید که دولت آتی کردستان یک جمهوری دمکراتیک و غیر قومی خواهد بود. میگوید کشور آتی کردستان متعلق به همه ساکنین آن از ملیت های مختلف خواهد بود. گفت که سرود ملی کرد را سرود رسمی کشور کردستان نخواهد کرد و آنرا تغییر خواهند داد. پرچم کردستان را هم تغییر خواهند داد تا شامل همه ساکنانش بشود. مردم مناطق مختلف را هم در پیشبرد امور خود آزاد خواهند گذاشت و از این زاویه یک سیستم غیر متمرکز فدرال سازمان خواهند داد. با چنین ادعایی، مسعود بارزانی در حرف هم باشد می پذیرد که رئیس جمهور کشور میتواند از ملیت های متفاوت و منجمله غیرکرد سرزمین کردستان باشد. چنین تصویری، صرفنظر از اینکه چقدر واقعی و یا تبلیغات باشد، نزد فاتح شیخ میتواند مورد اعتراض قرار بگیرد، چون نزد او دولت آتی کردستان همانطوریکه شیخ محمود میخواسته، یک دولت برای کردها و نتیجتا از جنس دولت قومی چک، بوسنی و کرواسی خواهد بود. علت این تفاوت، در عقیده یکی و در منافع مادی آن دیگری نهفته است. بارزانی به عنوان یک بورژوا به حیطه وسیع تر منطقه تحت حاکمیت خود در آینده نزدیک می اندیشد، و به اهمیت مشروعیت یافتن دولت آتی نزد مردم غیر کرد زبان ساکن در مناطق مورد مناقشه با دولت مرکزی، بخصوص کرکوک، که در دوره اخیر به تسخیر نیروی پیشمرگ او در آمده اند، واقف است. به زبان دیگر، مسعود بارزانی به دادن چهره ای غیر قومی و غیر مذهبی از خود نیاز مادی و اقتصادی دارد. در مقابل، فاتح شیخ به دنبال برآورده شدن آرزوهای دیرینه "کورد" برای ایجاد یک "دولت خودی" است. مسعود بارزانی به تبعیت از منافع مادی امروزش، این تجربه را از حزب اتحاد دمکراتیک سوریه به رهبری صالح مسلم گرفته است که کانتون ها و مناطق حاکمیت خود را طوری سازمان داد تا مردم منتسب به ملیت های مختلف تسلط جنبش او بر مناطق شان را تحمل کنند. ولی ظاهرا آرزوی ناسیونالیسم کردی که به مقتضیات زمانه خود واقف نیست چنان بر ذهن فاتح شیخ سنگینی میکند که حتی به ذهن اش خطور هم نمی کند که چرا باید به جای مشکل واقعی امروز سراغ تاریخ سازی ناسیونالیست های قومی برود و شخصیت فئودال و رئیس عشیره ای چون شیخ محمود را به یاد نسلی بیاورد که در همین شهر سلیمانیه برایش انواع جوک ساخته اند. این تاریخ سازی بر خلاف تمام مباحث مارکسیستی دو سه دهه اخیر جنبش ما که فاتح شیخ هم در آن بود تلاش برای لباس اصالت پوشیدن به مسئله کرد است، چیزی که نتیجه کارکرد ناسیونالیسم در دولتهای قومی عراق و ناسیونالیستهای کرد است. رفراندم و استقلال برای بارزانی جوابی است به نیاز امروز بورژوازی کرد در کشمکش با بورژوازی عرب در عراق و برای فاتح زنده شدن آرزوی قدیمی اش! اگر بارزانی به روش فاتح شیخ برای استقلال تبلیع میکرد قطعا نمیتوانست مردم غیر کرد زبان را در مناظق مورد مناقشه پای صندوق رای و رای مثبت به استقلال بکشاند. البته فاتح شیخ پیش تر، در سال ۲۰۱۴، هم در دفاع از استقلال کردستان به این آرزوی دیرینه و فرصت مناسب برای "ملت کرد" اشاره کرده و میگوید: "وقت آن است که تاریخ رابطه جامعه کردستان عراق با دولت مرکزی عراق برای همیشه از گذشته نابرابر و ناعادلانه و فاجعه بار گسسته شود و بر مبنایی عادلانه و متمدنانه گذاشته شود و حل و فصل گردد. علاوه بر تجربه چندین دهه جدال و کشمکش پرفاجعه، تجربه نزدیک دو دهه گذشته و مشخصا تجربه رابطه ناروشن و ناپایدار یازده سال اخیر میان منطقه کردستان و دولت بغداد نشان داده است که راههای بینابینی ازجمله ترتیبات موهوم موسوم به "اتحاد فدرالی" کارساز نیستند." برای فاتح شیخ به روال هر ناسیونالیستی "ملت کرد" یک ملت بدون طبقه با یک خواست مشترک است آنهم تشکیل "دولت کردی" است. در سرتاسر پیام فاتح شیخ حتی یک کلمه از موضع کمونیستی طبقه کارگر، از کاذب بودن هویت ملی، از منفعت مشترک طبقه کارگر در کردستان عراق و سایر نقاط عراق، از استفاده ناسیونالیسم کرد از این هویت کاذب برای امتیاز گیری و سهیم شدن در قدرت سیاسی-اقتصادی، از پوچ بودن اینکه "دولت کردی" رفاه و آزادی و سعادت را به همراه می آورد، نیست. حتی یک کلمه در نقد نفاق قومی که ناسیونالیسم کرد دامن زده و میزند، از جنایات آنان علیه مردم "غیرکرد" نمیشنوید. تنها انتقاد فاتح شیخ از بارزانی و احزاب ناسیونالیست کرد ناپیگیری تاریخی شان در تشکیل "دولت مستقل کردی" است.
علت دفاع فاتح شیخ از استقلال کردستان در پیام فاتح شیخ به مردم کردستان آمده است که ستمی که بر مردم کردستان میرود ادامه همان ستمی است که از نزدیک به صد سال قبل همزمان با شکل گیری کشور عراق شروع شده و در دوران حاکمیت های پادشاهی و جمهوری و تا دوره صدام مستمر وجود داشته است. بنا به فرمول فکر شده ای که این خط بدست میدهد، گویا پاسخ نهایی کمونیست ها برای حل مسئله ای که صد سال قبل وجود داشت و امروز هم وجود دارد، رفراندوم به قصد جدایی و استقلال است. شاید باید فاتح شیخ را به برنامه حزبی که وی در رهبری آن نشسته است ارجاع داد که میگوید: "حزب کمونیست کارگری - حکمتیست برای رفع کامل هر نوع ستم ملی و هر نوع تبعیض برحسب ملیت در قوانین کشور و عملکردهای دولت مبارزه میکند. حزب کمونیست کارگری - حکمتیست هویت ملی، عرق ملی و ناسیونالیسم را افکار و تمایلاتی بسیار عقب مانده، مخرب، و مغایر با اصالت انسان و آزادی و برابری انسان ها میداند و با هر نوع تقسیم بندی ملی ساکنین کشور و هر نوع تعریف هویت ملی برای مردم قاطعانه مخالف است. حزب کمونیست کارگری - حکمتیست خواهان برقراری نظامی است که در آن کلیه ساکنین کشور مستقل از ملیت یا احساس تعلق ملی خویش، اعضای متساوی الحقوق جامعه باشند و هیچ نوع تبعیضی چه مثبت و چه منفی در قبال مردم منتسب به ملیت های خاص معمول داشته نشود. حزب کمونیست کارگری - حکمتیست تلاش برای جایگزین کردن هویت طبقاتی و انسانی عام و جهانی کارگران بجای هویت ملی را یک وظیفه حیاتی خود میداند.
در پیام فاتح شیخ شما حتی ردپایی از برخورد کمونیستی به مسئله ملی، هویت ملی، تفرقه ملی و بالاخره حل کمونیستی مسئله ملی دیده نمیشود. دلیل باز هم بی اطلاعی فاتح شیخ نیست بلکه از ناسیونالیسمی است که وی نمایندگی میکند. در دوران طولانی از تاریخ کشور عراق، مشکل موجود یک ستم ملی منتج از وجود یک دولت قومی عربی عراق بوده است، که پاسخ کمونیستی مبارزه علیه آن و تامین حقوق برابر شهروندی برای همه، انقلاب کارگری و تشکیل حکومت سوسیالیستی است نه جدایی و استقلال. در غیاب وجود جنبش سوسیالیستی قوی و انقلاب کارگری بعنوان آلترناتیو فوری برای پایان دادن به هر نوع تبعیضی، مسئله استقلال برای جواب دادن به تبعیض و ستم ملی مطرح میشود. به همین دلیل حزب و جنبش ما امروز خواهان استقلال کردستان ایران نیست. استقلال راهی برای پایان دادن به نفرت قومی و فراهم کردن شرایط مناسبتر برای طبقه کارگر در تقابل با بورژوازی "خودی" است نه صاحب "دولت خودی" کردن آن! برای طبقه کارگر و کمونیست ها چه سودی دارد مردم جوامع مختلف با مشاهده اولین تبعیض و ستم ملی فورا سراغ تکه تکه کردن جوامع انسانی بر مبنای هویت های کاذب ملی و مذهبی و کشور مستقل "خویش" بروند؟ به همین دلیل در برنامه حزب ما که فاتح شیخ هم آنرا برنامه خود میداند گفته ایم:
"حزب کمونیست کارگری - حکمتیست در هر مقطع تنها در صورتی به جدایی کردستان رای موافق میدهد که قویا محتمل باشد چنین مسیری کارگران و زحمتکشان در کردستان را از حقوق مدنی پیشرو تر و موقعیت اقتصادی و مناسبات اجتماعی برابرتر و ایمن تری برخوردار خواهد ساخت. موضع رسمی حزب کمونیست کارگری - حکمتیست در هر مقطع بر مبنای یک بررسی مشخص از موقعیت موجود و مصالح و منافع کل طبقه کارگر و مردم کارگر و زحمتکش در کردستان بطور اخص تعیین خواهد شد." مشکل امروز کردستان عراق برعکس تصویری که فاتح شیخ ارائه میدهد، نه ادامه ستم ملی یک قرن پیش، که وجود مشکل جدیدی است به اسم مسئله کرد. بعدا توضیح خواهم داد که چرا چنین واقعیتی نادیده گرفته و آگاهانه حذف میشود. مسئله کرد، الزاما محصول مستقیم ستم ملی نیست. دولت عراق برای ظاهرا پاسخ به تبعیض و ستم ملی در کردستان، در دهه هفتاد میلادی به سازماندهی یک قدرت و پارلمان منطقه ای کردستان پناه برد که درجه ای از فدرالیسم قومی یا خودمختاری منطقه ای در آن تامین شده بود. زبان کردی در کنار زبان عربی از دوره اول ابتدایی شروع می شد و زبان اداری در کردستان هم کردی بود و به این ترتیب با حضور مقامات کرد در موقعیت های دولتی و اداره منطقه توسط پارلمان متشکل از نمایندگان کرد، ظاهرا ستم ملی حل شده بود. مشکل اما از دو طرف باقی مانده بود؛ از طرفی هویت قومی کشور عراق رسما عربی تعیین شده بود و از این زاویه مردم منتسب به ملیت یا قومیت کرد رسما اعضای درجه دوم جامعه تعریف می شدند. مشکل دیگر سیستم فدرالیسم قومی حاکمیت در کردستان بود که نفاق قومی را دائمی کرده و محلی برای نزاع دائم ناسیونالیسم کرد و عرب بر سر حدود و اختیارات و سهم طرفین بود. نتیجتا شکاف بین کرد و عرب علیرغم پارلمان کردی در منطقه کردستان، از ریشه حذف نشده و مانند زخمی بر تن جامعه باقی مانده بود. همین امر موجب می شد که ناسیونالیسم عرب حاکم بر عراق و ناسیونالیسم کرد در مقاطع مختلف، بر سر سهم بیشتر برای این یا آن، وارد کشمکش و جنگ شوند و توازن قوای میان انها بسته به اوضاع تغییر کند. یا دولت مرکزی قدرت و میدان بیشتری یافته و تعرض کرده و سرکوب خونین کرده بود، یا جناح هایی از جنبش ناسیونالیستی کرد فضا و امکان تعرض یافته و سهم بیشتری از قدرت را مطالبه میکردند. از بدشانسی روزگار، آن دوره دوره جنگ سرد از یک طرف و جنگ و کشمکش اعراب و اسرائیل از طرف دیگر بود. همین امر امکانی برای ناسیونالیسم به دست داده بود تا هم از شکاف اعراب و اسرائیل استفاده کند که صدام یک پای آن بود، و هم از شکاف بلوک غرب با شرق که صدام با دومی بود. نتیجتا ناسیونالیسم کرد دقیقا مانند امروز، اعتراض برحق مردم به تبعیض قومی و نژادی را پشت قدرت های رقیب منطقه ای صدام و دولت عراق می برد. در دوره سلطنت پهلوی در ایران، جنبش ناسیونالیسم کرد امید خود را به قول و قرارهای شاه و اسرائیل، دو متحد اصلی امریکا در منطقه گره زدند و بزرگترین جنبش ناسیونالیسم کرد تا آن تاریخ را شکل دادند و مناطق وسیعی از کردستان عراق را به تصرف خود در آوردند. آن جنبش عظیم اجتماعی به دنبال سازش بین شاه و صدام حسین، به قیمت امتیازاتی که شاه از صدام گرفت، رسما به فروش رفت و آن قدرت در بیست و چهار ساعت رسما آب شد. حالا نوبت دولت ناسیونالیست عربی در عراق رسیده بود تا به جان مردمی بیافتد که روز قبل امیدشان به جنبش ناسیونالیسم کرد و ایران و اسرائیل بود. مردم کردستان این بار به خاطر حمایت شان از جنبش ناسیونالیسم کرد در ابعاد وسیع کشته و زندان و قربانی دادند و دوران دیگری از سرکوب خونین، کشتار و قتل عام های وسیع در کردستان عراق شروع شد. دور دوم بالا گرفتن قدرت جنبش ناسیونالیسم کرد زمان جنگ ایران و عراق بود، که دوباره فیل ناسیونالیستهای کرد یاد هندوستان کرد و افسارش را این دفعه در دستان جمهوری اسلامی نهاد و رسما به نیروی پیاده نظام لشکر ایران در پیشروی اش به خاک عراق در کردستان تبدیل شد. این بار که راه معامله صدام با ایران به دلیل جنگ دو کشور بسته شده بود، منطقه حلبجه که با همکاری و شرکت مستقیم نیروهای ناسیونالیست کرد به تسخیر نیروهای نظامی ایران در آمده بود، بمباران شیمیایی شد که نتیجه آنرا دنیا میداند. قتل عام مردم در مناطق کردنشین و انفال، پس از پایان جنگ نیز انتقام دولت صدام از مردم این مناطق به بهانه ساخت و پاخت احزاب کردی با جمهوری اسلامی بود. با پایان جنگ ایران و عراق، ناسیونالیست های کرد عراقی یکبار دیگر به خلسه رفتند. جنگ خلیج و حمله امریکا به عراق در زمان بوش پدر، فرصتی بود تا ناسیونالیسم کرد یکبار دیگر سر بلند کند. اما پایان حمله امریکا به عراق به بهانه اشغال کویت، برای بار چندم سوت پایانی جنبش ناسیونالیستی را هم به صدا در آورد و همراه با تخلیه شهرها و روستاهای کردستان و حضور مجدد نیروهای دولت عراق در آنها، همراه با فرار رهبران و پیشمرگان آنها، میلیون ها زن و مرد کرد در عراق هم آواره شدند و کردستان ایران شاهد سیل فراریان از جهنم ساخته شده توسط نیروهای ارتجاعی ناسیونالیسم عرب و کرد بود. اگر تا آن زمان مردم در کردستان عراق فقط در کشمکش و جنگ دو جنبش ناسیونالیستی عرب و کرد زندگی شان به نابودی کشیده می شد، این بار بزرگترین قدرت جهانی، امریکا، آنها را از طریق جنبش ناسیونالیستی به بازی گرفته بود. این مردم مستاصل در تمام دوران دشمنی امریکا با عراق، چه در دوران دهساله محاصره اقتصادی و بعد از حمله نظامی و اشغال آن کشور و شروع جنگ و نزاع خونین مذهبی و قومی، چهاردست و پا به امریکا چسپیدند و هر بمب امریکایی بر شهرها و مناطق عرب نشین عراق آب خنکی شد در گلوی آنها که امروز نوبت مرگ "عرب" هایی است که عمری از آنها کشته و خانه خراب شان کرده بود. احزاب ناسیونالیست کرد در دامن زدن به این نفرت قومی، به اتکا به جنایات دولت صدام نقش اساسی داشتند و آنرا دستمایه به قدرت رسیدن خود و مشروعیت دادن به گماشتگی برای دولت امریکا و امیدوار کردن مردم در کردستان عراق به "مراحم و الطاف" دولت امریکا کردند. تکیه به امریکا و دامن زدن به نفرت علیه مردم عرب زبان کلید در قدرت ماندن و مشروعیت احزاب کردی در کردستان عراق بود. اگر در چشم مردم کردستان "عرب" دشمن تاریخی آنها بود، دوره حمله امریکا و محاصره اقتصادی و اشغال و ویرانی عراق، این شهروند کرد عراقی بود که در چشم مردم عرب زبان آن کشور به عنوان خائن و همکار امریکا شریک جرم شناخته می شد و مورد نفرت قرار میگرفت. در همین چند سال گذشته، نیروی پیشمرگ کردستان در کنار جنگ و کشمکش با داعش و همزمان با عقب نشینی های داعش، در مناطق عرب نشین و یا مختلط شامل کرد و عرب مناطق کرکوک و موصل تقریبا همان رفتار را در برخورد به مردمان عرب زبان در پیش گرفته اند که صدام حسین در دهه هشتاد میلادی در کردستان عمل میکرد؛ ویرانی شهرها و روستاهای بسیار زیاد، کوچ اجباری ساکنان عرب زبان، دستگیری و اذیت و آزار عرب زبان ها و... سازمان بین المللی حقوق بشری "هیومن رایتس واچ"(Human Rights Watch) گزارشات مستندی[1] از بیش از صد شهر و شهرک و روستای آن مناطق را فقط در دو فقره منتشر کرده که چگونه پیشمرگان احزاب ناسیونالیست کرد مشابه نیروهای دوران صدام حسین عمل کرده و نفرت و خصومت قومی را میان هر دو طرف کرد و عرب همسایه دیوار به دیوار علیه طرفین تشدید کرده اند. خواننده علاقمند به مطالعه این گزارشات میتواند متون آنها را با استفاده از گوگل به فارسی ترجمه کند. با تشکیل دولت موزائیکی در عراق و همچنین تشکیل دولت اقلیم در کردستان عراق و طرح فدرالیسم قومی در عراق، بورژوازی کرد به آرزوی دیرینه خود و تشکیل دولت خودی کردی و سهیم شدن در قدرت اقتصادی و سیاسی در عراق رسید. کرد ها اینبار نه ملت تحت ستم که یکی از ملتهای صاحب دولت خود و سهیم در قدرت مرکزی بودند و این پایان ستم ملی در کردستان عراق بود اما با این تاریخ جنگ و کشمکش پشت سر، یک شکاف قومی به عمق و وسعت کل آن جامعه ایجاد شده است، که دیگر نه محصول مستقیم ستم ملی که محصول مستقیم کشمکش دو نیروی ناسیونالیست عرب و کرد و اخیرا حضور و نقش خونین امریکا در عراق بود که در کنار کشتار وسیع تمام زیرساخت های این کشور را ویران و زندگی در کل این جامعه را به روز سیاه کشانده بود. این شکاف و اینهمه جدالهای خونین محصول جنگ قومی و ملی، راهی جز جدایی در مقابل این جامعه باقی نگذاشته است. فدرالیسم قومی همانطوریکه ما از روز اول گفته بودیم، راه چاره نیست و در سالهای گذشته امتحان خود را پس داده و شکست خورد، چون هم فدرالیسم و هم خودمختاری نفاق و کشمکش ملی و قومی را ابدی و غیرقابل حل میکنند. ادامه وضع موجود ادامه کشتار و جنگ های قومی و ملی بیشتر و نفاق ملی و قومی بیشتر است. ناسیونالیسم کرد اگر زورش برسد و برایش میسر شود و حامی قدرتمندی در منطقه داشته باشد، وجب به وجب این کشور را برای افزودن به سهم و قدرت خود به میدان جنگ تبدیل میکند. ناسیونالیسم عربی و شیعه عراقی هم اگر به شرایط یک دولت و قدرت تثبیت شده ای برسد که احساس کند زیر پایش مستحکم شده است، از یک لشکرکشی خونین به وجب به وجب مناطق کردنشین، بطور یقین تردید نمیکند. اگر در دوره های گذشته جنگ سرد و دعوای دو بلوک شرق و غرب،بطور نوبتی به اینها میدان میدادند تا در جهت منافع طبقاتی خود و به اسم ملت خون به پا کنند، امروز در خاورمیانه ای که چند برابر گذشته قدرتهای منطقه ای و جهانی با هم در رقابتی خونین به سر می برند و سگ صاحبش را نمی شناسد، امکان و زمینه کافی برای ادامه خونین کشمکش قومی و ملی و مذهبی از هر دو طرف و برای مدت زمانی نامعلوم فراهم است. برخلاف ناسیونالیسم کرد و متفکرین آن مانند فاتح شیخ، کمونیسم اگر به استقلال منطقه کردستان رای میدهد، نه از سر علاقه به صاحب دولت کردن کردها، هرچند که در حال حاضر آنرا دارند، نه از سر تعهد و علاقه به تشکیل کشوری "کردی" و یا به پاره کردن این جوامع به خاطر رفع ستم ملی، که به خاطر گذاشتن نقطه پایانی در مقابل تاریخی طولانی از خونریزی و کشتار و نفاق ملی و قومی است، برای بیرون آوردن مردم کردستان از حالت معلق و سرگردانی امروزاست که رسما کسی از حق و حقوق شهروندی نه در کشور عراق و نه در منطقه کردستان، بهره مند نیست. اگر قرار باشد طبقه کارگر در این مملکت فرصت قرار گرفتن در کنار هم و جنگ علیه بورژوازی پیدا کند، این نه در ادامه وضع موجود که در آینده ای است که در دو کشور هم جوار هم در مقابل طبقه بورژوای "خودی" صف بسته اند و دشمنی و نفاق تاریخی را فراموش کرده اند. فراهم کردن بهترین شرایط برای این مبارزه و ممکن کردن همبستگی و اتحاد طبقاتی طبقه کارگر در کردستان و در عراق تنها دلیل حمایت ما کمونیستها از استقلال کردستان عراق است. هدف فاتح شیخ از گفتن اینکه صورت مسئله موجود همان است که از یک قرن قبل شروع شده، سرپوش گذاشتن بر پرونده سهم ناسیونالیسم کرد در کمک به کشاندن مسئله ساده تر اولیه به جایی است که امروز جز جدایی و استقلال هیچ راه علاجی ندارد. ایشان بر شرایط امروز تمرکز نمی کند که هیچ، از آنهم میگذرد، تا از این طریق دل خودی ها را نرنجانده باشد.
نسخه های بعدی منتج از این فرمول قومی با فرمول فاتح شیخ، پاسخ برای حل این مسئله در کردستان ایران و ترکیه و سوریه هم نه تامین حقوق برابر شهروندی در چهارچوب یک دولت غیر قومی و غیر مذهبی، که یکراست رفراندوم و استقلال است، تا از این طریق "کرد" به آرزوی دولت "خودی" برسد. این فرمول بیشتر از اینکه ربطی به سیاست کمونیستی داشته باشد بیان علائق و تمایل یک ناسیونالیست تمام عیار کرد است. برای ما، اتخاذ سیاست حمایت از استقلال کردستان عراق در اساس یک اجبار و یک عقب نشینی در مقابل ناسیونالیسم در شرایطی است که از طرفی ناسیونالیسم دو طرف امکان زندگی مشترک را از بین برده اند و "قهرمانی" های دو طرف امکان یک زیست ساده را میان مردم در عراق از بین برده است و از طرف دیگر جنبش طبقاتی ما هنوز قدرت متحقق کردن یک انقلاب کارگری برای پایان دادن به همه تبعیض ها و نابرابری های سیاسی-اقتصادی و اجتماعی را ندارد. زمانیکه ناسیونالیست های کرد در این کشورها در رقابت با رقیب حاکم خود "قهرمانی" های بیشتری به خرج دهند و دو دستی با پاشیدن خون به جامعه امکان یک زندگی مشترک را نابود کنند، البته نه ما که همه را ناچار میکنند تا در مقابل شان عقب نشسته و استقلال را به رسمیت بشناسند. کمونیستها برای جلوگیری از شکل گیری این سناریو، انقلاب کارگری و مبارزه برای کسب قدرت سیاسی را در دستور خود قرا میدهند. انقلابی که دست هر نوع ناسیونالیسمی را با سازماندهی یک حاکمیت غیر قومی و غیر مذهبی و سکولار و تامین حقوق برابر شهروندی برای همه مستقل از جنسیت، نژاد قومیت و مذهب و ... از سرنوشت جامعه کوتاه میکند. برای ما کمونیست ها، این سیاست یک تاکتیک در استراتژی سرنگونی بورژوازی و سازماندهی یک حکومت کارگری است که رفع هرگونه ستم ملی و قومی و جنسی و هرگونه نابرابری اقتصادی را تضمین میکند. در مسیر چنین راهی، ما کمونیست ها، هر لحظه در تاریخ، هوادار اتحادهای بزرگتر جوامع جدا افتاده بشری، ایجاد کشورهای هرچه بزرگتر و نهایتا یک جهان بی کشور و بی قومیت و ملیت و بی مرزهستیم.
۱ اکتبر ۲۰۱۷
|