این، جواب سوال نبود! (ملاحظاتی بر جواب مریوان وریا قانع به سوالی در باره رفراندم)
ریبوار احمد
فردی از آقای مریوان وریا قانع (م.و) پرسیده است: " چرا شما نوشته ای ارائه نمیدهید که از نظر شما راه چاره شرایط فعلی ست؟ همه فقط منتقدیم و دارای رویایی درست و صحیح نیستیم که "کرد" بایستی چه راهی را انتخاب کند؟ از جدایی دست کشیده و یا با عراق بماند؟ آیا عراق میتواند متضمن زندگی و همزیستی مشترکی باشد که ما خواهانش هستیم؟ و چه تصمیمی بهترین راه برای خلاصی ازمصائب و آلام کنونی ست؟
(م.و.)
در جواب آسمان و ریسمان را بهم بافته اما از جواب مستقیم به سوال طفره رفته
است. همه پایه ها و واقعیات پشت سر استقلال کردستان را بفراموشی سپرده و برای
آنکه موضوع بحث را بسویی ببرد که خود دوست دارد، وانمود کرده است که گویا خواست
رفراندم و استقلال بخاطر ترس و نگرانی از انفال (نسل کشی) مطرح شده است. وی
میگوید: "امروز یک تصویر تصنعی داده اند که کرد یا بایستی جدا و مستقل شود و یا
اینکه با نسل کشی روبرو و از بین میرود" یکی دیدگاهی ناسیونالیستی است که از جانب جنبش و احزاب و روشنفکران ناسیونالیست و قومپرست کرد طرح و بر استقلال پافشاری میکند. آنها استدلال میکنند که "ملت کرد" بایستی صاحب دولت مستقل خود شود و تاسیس آنرا بعنوان رویا و هدف مقدس ملی و حلال تمامی مشقات مردم در مقابل آنها میگذارد. بویژه اینکه تجربه"فدرالیزم قومی" شان در دنیای واقعی شکست خورده و ناکام مانده است. ناسیونالیستها خوب میدانند و درک میکنند که اکنون شرایط و توازن قوا در عراق و بعد از شکست داعش نه تنها بازگشت به شرایط سیاسی بعداز سرنگونی دولت بعث و اشغال عراق نیست، که حتی با دوران ظهور "داعش" هم متفاوت است. این معادلە برمبنای تعادل و توازن جدید نیروها در عراق، که برپایه تقسیم بندی و هویت های کاذب قومی و مذهبی و مشارکت نیروها این هویتها در حاکمیت بنیان نهاده شده است، دستخوش تغییر و تحول خواهد شد. آنها میدانند که در توزان جدید نه تنها بعید است بتوان به اجرای ماده ١٤٠ قانون اساسی و اختصاص ١٧ درصد بودجه کل کشور به آنها و مطالبات دیگرشان در مورد نیروی پیشمرگ و ...،دلخوش کرد، بعلاوه امید به حفظ پست و مقامهایشان در حکومت فدرال بغداد نیز، بسیار ناروشن و مبهم است. بهمین دلیل موضوع رفراندم و استقلال را پیش کشیده اند و باحتمال زیاد هم از آن تنها بمثابه کارت فشار بر حکومت مرکزی جهت تحمیل اهداف خود استفاده خواهند کرد. جدایی و ایجاد دولت مستقل شاید پلان (ب) آنها در این پروسه باشد که اگر بعنوان کارت فشار جوابی نگرفت، آنهنگام با راضی کردن و تامین خاطر دادن به دول منطقه و قدرتهای جهانی به اینکه دولت آنها در مقابل خواستها و اوامر و منافع آنان گردنی باریکتر از مو خواهند داشت، به تشکیل دولت مستقل دست بزنند. دیدگاه دوم، از ٢٢ سال قبل از منظر کمونیزم و آزادیخواهی بر برگزاری رفراندوم و استقلال پافشاری میکند. در این دیدگاه نیز نگرانی از "نسل کشی" جایگاهی ندارد. دلایل این دیدگاه مبنی بر آن است که علیرغم اینکه ستم ملی علیه مردم کردستان پایان یافته است، اما مسئله کرد بمثابه مسئله ای سیاسی و مشکلی اجتماعی، که نزدیک به سه چهارم قرن است جامعه عراق را تحت تاثیر خود قرار داده و زخمی عمیق بر پیکر این جامعه نشانده است، هنوز بجای خود باقیست. زمانی محتوای این مسئله عبارت بود از؛ ستم ملی و جنگ و تقابل هردوناسیونالیزم عرب و کرد برسر مشارکت ناسیونالیزم کرد در قدرت، و همچنین مقاومت مردم آزادیخواه کردستان علیه سرکوب و ستم دولت مرکزی. اما امروز محتوای این معضل به اختلاف و دودستگی و نفرت و کینه قومی میان "کرد و عرب"، که هردو ناسیونالیزم کرد و عرب آن را تولید کرده اند، و بویژه با تحمیل فدرالیزم قومی عمیقا در میان مردم ریشه دوانده، تغییر کرده است. اقتدار عشیره ای و مافیایی کنونی کردستان و عراق هم از این نفاق و انشقاق بهره میبرند. چه چیزی از این عیانتر که زمانیکه کارگران و مردم ستمدیده کردستان برای احقاق ابتدایی ترین حقوق خود با این حاکمیت در میافتند، حاکمین بر کردستان براحتی و با راه انداختن جنجالی مانند برافراشتن پرچم کردستان، بند ١٤٠ قانون اساسی و سهم "کرد" از حاکمیت و ثروت، آنها را پشت سر سیاستهای خود سازمانداده و نوک تیز حمله و توجه شان را بسوی بغداد خم میکنند. برای خاموش نگه داشتن مردم معترض و ستمدیده کافیست که چنین وانمود کنند که فعلا جنگ برسر سهم "کرد" در عراق است. دلیل دوم این دیدگاه خود فدرالیزم قومی ست. جدا از شکست و بی نتیجه ماندن فعلی این تجربه، خود تقسیم بندی شهروندان عراق بر مبنای کرد و عرب و شیعه و سنی، و سپس تقسیم حاکمیت و ثروت میان "نمایندگان" این اقوام و گروه بندیها، خود عاملی برای ابدیت دادن به جنگ و اختلافی بی پایان برسر کم و زیاد کردن سهم هر طرف و بجان هم انداختن مردم منتسب به این اقوام و طوایف است. فدرالیزم قومی با فدرالیزم اداری و جغرافیایی که در بسیاری نقاط دنیا پذیرفته شده و اجرا میگردد، و در خیلی موارد سیاستمداران و روشنفکران کرد میخواهند آن را به عنوان توجیه و دلیلی درخدمت فدرالیزم قومی خود تبدیل کنند، تفاوتی بنیادی و اختلاف جدی ای دارد. در فدرالیزم اداری و جغرافیایی برای شهروندان هویت متفاوت ایجاد نمیشود، و میان ساکنین مناطق مختلف کینه و نفرت و اختلاف و دشمنی ایجاد نمیکنند. این، دقیقا درست برعکس آن فدرالیزم قومی و طایفه ای ست که هم اکنون در عراق در جریان است. حل مسئله کرد، و پایان دادن به کینه و نفرت و اختلاف و دشمنی قومی، که تاکنون در موارد بسیاری تا سطح جنگ و خونریزی پیش رفته و بعضا به درگیریهای محلی نیز کشیده شده، دو راه بیشتر ندارد. یا برپایی دولتی غیر قومی و غیرمذهبی در عراق که با تمامی شهروندان، جدا از هویت و تعلق قومی و مذهبی، بطرز یکسان و برابری رفتار کند و هیچگونه تقسیم بندی و تبعیضی در میان نماند، یا جدایی کردستان و تشکیل دولتی مستقل است. حتی اگر در عراق دولتی غیرقومی و غیرمذهبی نیز برسرکار میبود، با توجه به ستم دهها ساله ای که از طرف دولتهای سرکوبگرعراق بر مردم کردستان تحمیل شده، بازهم این خود مردم کردستان هستند که بایستی در رفراندمی برای انتخاب یکی از این دو راه تصمیم بگیرند. این مسئله و فاکتورهای واقعی از جانب مریوان وریا قانع (م.و.) کاملا بفراموشی سپرده شده تا بتواند ضدیت خود با حزب دمکرات را در قالب مخالفت با رفراندم بدلیل خطر "نسل کشی" به کرسی بنشاند. (م.و.) و همه آنهایی که پشت سر این دیدگاه صف کشیده اند، ضد قومپرستی و ناسیونالیزم نیستند، علیه قدرت و "سیستمی مدرن" اما بوروکراتیک و بالای سر مردم نیستند، علیه ستم طبقاتی و تبعیض جنسی و قومی و دینی نیستند، علیه تقسیم بندی و هویت تحمیلی ساخته شده نیستند، بلک تنها مخالف خانواده بارزانی و حزب دمکرات هستند. حتی مخالفت با حزب دمکرات آنها را به مرز مخالفت با حق مردم برای برگزاری رفراندم نیز سوق داده است. این دیدگاه بر محور دایره حزب دمکرات و بارزانی دور میزند. بارزانی و حزب دمکرات هرچی بگویند آنها فقط عکس آن را صحیح میدانند. هدفشان نیز سرانجام به همین خاتمه مییابد که حاکمیت از دست بارزانی، بعنوان بخشی از طبقات دارا و ستمگر در کردستان، به بخشی دیگر از همان طبقه منتقل شود. نماینده سیاسی و حزبی این دیدگاه، "جنبش گوران" است، که هنگامیکه به گوشه ای از قدرت دست یافتند از مردم خواستند که خیابان بایستی آرام باشد و کسی ابراز نارضایتی نکند. هم اکنون نیز اگر حزب دمکرات به آنها امکان بدهد و دوباره رئیس پارلمان و وزرایشان بر صندلی پستهایشان بنشینند، همه این جاروجنجال علیه حزب دمکرات و خانواده بارزانی و ضدیت با رفراندم و استقلال را کنار می نهند و مهر مبارک قانونی بر تصمیمات و طرحهای بارزانی میزنند. یکی دیگر از دلایل مخالفت (م.و.) این است که میگوید: "بعقیده من آن نخبه سیاسی صاحب اختیار و اقتداری که هم اکنون بر کردستان حاکم است بسیار ناتوانتر و ضعیفتر و بدون برنامه تر از آن است که توانایی عملی کردن استقلال را داشته باشد". اما، این نمیتواند دلیلی برای رد کردن و مخالفت با خود رفراندم و استقلال باشد، چه بسا خود همین، دلیلی دیگر برای ضرورت پیش بردن و اجرای این موضوع و حق و راه چاره و خودداری از سپردن آن به دست بارزانی و همپیمانانش است. اینها علاوه بر ناتوانی و ناکارآمدی و اینکه هیچ طرح و برنامه ای ندارند، بهیچوجه قابل اعتماد نیز نیستند. بعقیده من تا اول وقت روز ٢٥ سپتامبر نیز، این احتمال وجود دارد کە اینها از رفراندم و استقلال پشیمان شوند. اینها چندین بار برای اهداف خود این مسئله را مطرح کرده اند و بعدا نیز آن را بفراموشی سپرده اند. تاریخ بارها این را بمردم کردستان نشانداده که اینها بهیچوجه قابل اعتماد نیستند. حاکمیت بیش از یک ربع قرن اتحادیه میهنی و حزب دمکرات نبایستی ذره ای توهم و خوشباوری در مورد اینها در میان مردم جاگذاشته باشد. همچنانکه تجربه خوشباوری جنبش اعتراضی ١٧ فوریە ٢٠١١ کردستان عراق و دو دور انتخابات پارلمان نیز نشانداده است، جنبش گوران و اسلامیها نیز از آنها ناتوانترند. اما علیرغم هر نوع کمبود و عیب و نقص این نیروها، سه ربع قرن جنگ و اختلاف قومی، همزیستی مردم کردستان با مردم عراق، آنهم در سایه حاکمیت فدرالیزم قومی و طایفه ای ارتجاعی، را بسیار سخت و پرمشقت کرده است. بهمین دلیل، تضمین کننده توانایی مردم کردستان به تصمیمگیری در مورد آینده خود، فقط در میدان بودن مردم ستمدیده در صفی جدا و با افقی جدا از صف و افق این احزاب بورژوایی ناتوان، حول خواسته برگزاری رفراندمی واقعی و بدور از هرگونه فشار و زورگویی و تحت هدایت و سرپرستی سازمان ملل، در راه جداشدن کردستان و برپایی دولتی غیرقومی و غیر مذهبی است، که همه ساکنین کردستان اعم و بدور از هرگونه هویت کردی، عربی، ترکمن، آسوری و کلدانی، و بدور از هویت اسلامی و شیعه و سنی و مسیحی و یزیدی و کاکایی و ....، همه را بعنوان شهروندان متساوی الحقوق برسمیت بشناسد. مردم کردستان نباید بدلیل نفرت از حزب دمکرات از این حق و راه حل دست بردارند. (م.و.) درباره اینکه راه حل و آلترناتیو ایشان برای رفراندم و استقلال چیست، میگوید: " آلترناتیو ملت ما اصلاح کردن این شیوه و مدل ویران شده حاکمیت در اقلیم است". اولا، این جواب سوالی نیست که از وی شده است. اگر این حاکمیت گندیده و ستمگر، آنطوریکه (م.و.) آن را راه حل میداند، "اصلاح بشود" و یا آنطوریکه من "سرنگونی" آن را راه حل میدانم، یعنی این حاکمیت تصحیح بشود یا نه، و سرنگون بشود یان نە، هنوز سوال از این جناب بجای خود باقیست که؛ رابطه کردستان با عراق چگونه باید باشد؟ برای این نیز امروز تنها دو آلترناتیو، یا ماندن در گرداب فدرالیزم ارتجاعی قومی و یا جداشدن و تشکیل دولتی مستقل، در برابر مردم کردستان قرار دارند. (م.و.) با خودداری از جوابدادن به سوال اصلی و رد رفراندم و استقلال، به بهانه اینکه حزب دمکرات و بارزانی آن را فراخوان داده اند، طرفدار ادامه فدرالیزم قومی آنهم در زمانی ست که حتی صاحبان و مهندسین فدرالیزم خود بر شکست آن اذعان دارند. دوما، تجربه بیش از یکربع قرن نشانداده که این نوع و مدل حاکمیت قابل تصحیح نیست و اصلاحات برنمیدارد. دیدگاه اصلاح این مدل تاکنون ضربه ای کاری بر مبارزات مردم آزادیخواه و ستمدیده وارد کرده است. این در حقیقت، بزرگترین توهم و از راه بدر بردنی ست که تاکنون افکار مردم کردستان را با آن تغذیه کرده و میکنند. پس از پشت سر گذاردن تجربه حکومت چندبنی و ملی، تاریخ توهم اصلاح مدل حاکمیت بسیار گذشته تر از آن است که به نقطه امیدی برای مردم تبدیل شود. سوما و از اینها هم مهمتر، این است که (م.و.) در مورد اصلاح حاکمیت غیر از ارائه چند نصیحت چیز دیگری نگفته و ارائه نداده است. حتی یک کلمه در مورد اینکه چگونه و از چه راهی قدرت را از چنگ خانواده ها و احزاب غارتگر بیرون کشیده و چگونه آن را اصلاح خواهد کرد، برزبان نیاورده است. بعد از سالها و تجاربی زیاد در مورد روند اصلاحات از طریق انتخابات و مبارزات پارلمانی، دیگر توهم اینکه میگوید "راه حل، ایجاد سیستمی اداری و مدرن است که حزب و خانواده آن را پر از افراد ناتوان و فاسد نکرده، ایجاد ارتش ملی، ممانعت از فروش نفت و گاز آنطوریکه تاکنون بفروش رفته، و ...."، بی معنی است. گویی در جهان و منطقه نمونه دولتهایی که دارای سیستم اداری مدرن و ارتش ملی بوده و مانند مافیای حکومت اقلیم نفت را نفروخته اند، اما مردمانش غرق در فقر و ستمدیدگی و بیحقوقی و سرکوب شده اند، کم اند! آنچه روشنفکری مانند ایشان نمایندگیش را میکند، بخشی از بورژوازی ست که از سهم خود در نتیجه استثمار و غارت کارگران و ستمدیدگان ناراضی اند، نه نمایندگی اعتراض و نارضایتی توده های کارگران و ستمدیدگان از اقتدار و ستمکاری موجود! چهارم، مسئله ماهیت سرکوبگر و فاسد و ارتجاعی و ستمکار حاکمیت فعلی کردستان با مسئله کرد و رفراندم و جدایی نه یکی بوده و نه آلترناتیو همدیگر هستند. اینها دو مسئله کاملا متفاوتند. مسئله قدرت در کردستان با اصلاحات حل نمیشود بلکه بایستی آن را با انقلاب پایین کشید و حاکمیتی متکی به اراده مردم را برپا نمود. و در شرایط کنونی راه حل منطقی برای مسئله کرد و خلاصی از گرداب فدرالیزم، برگزاری رفراندم و جدایی ست. آلترناتیوهای (م.و.) برای این دومسئله و موضوع متمایز یعنی "تداوم فدرالیزم قومی و اصلاح مدل حاکمیت" بخشی از آن آلترناتیوهایی هستند که خود (م.و) گفتە تاریخ مصرفشان تمام شداست. در همین رابطه، (م.و.) در نوشته ای دیگر در مورد اهداف بارزانی مینویسد: "برای پرده پوشی غیرمسئولانه و بدور از اخلاق بر آن بحران مرگباری در اقلیم است که زندگی میلیونها مردم را با شرایطی طاقت فرسا روبرو کرده است". در این رابطه من کاملا با ایشان موافق و همنظر هستم، اما راه حل این مصائب مخالفت با رفراندم و استقلال و نگاهداشتن کردستان در گرداب کنونی نیست. بلکه راه حل واقعی گسترش مبارزات توده ای علیه غارت و چپاول، علیه بلعیدن حقوق و مزایانی پرداخت نشده، علیه کمبود و عدم وجود خدمات اجتماعی، علیه سرکوب، و در آخر علیه حاکمیت ستمکار فعلی و بزیر کشیدن آن است. چرا بایستی مردم ستمدیده یا رفراندم و استقلال بخواهند، یا بهبود زندگی و حقوق خودشان ؟ چرا نمیشود و نمیتوان هردوی این میدان مبارزاتی را باهم ادامه داد و وسعت بخشید؟ پنجم، رابطه این دو موضوع باهم این است که، حل مسئله کرد، که امکانی سیاسی برای گردآوری نیرو بدور احزاب خانوادگی و ناسیونالیتها ایجاد کرده، راه شفافتر شدن اختلاف با و مبارزه علیه حاکمیت را هموار ، و امکان گسترش مبارزات مردم آزادیخواه برای سرنگونی آن را فراهم تر میکند. باقی ماندن مسئله کرد و فدرالیزم قومی، بیشترین و بهترین خدمت را به تداوم حاکمیت ستمگر و میلیشیایی حزب دمکرات و اتحادیه میهنی و همراهانشان میکند. وجود این مسئله، به دلیل و علتی برای درجازدن کردستان در میدان تسلط و انحصار این نیروها و از برایی نوک تیز مبارزات مردم ستمدیده علیه این حاکمیت و بزیر کشیدن آن ممانعت میکند. ششم، برای حل مسئله کرد در عراق نمیتوان هر روز رفراندم برگزار کرد، یکبار انجام آن را امکان مشود. حال اگر حزب دمکرات بدفاع از آن برخیزد یا هر حزب دیگر. نتیجه رفراندم هم به رای مردم تبدیل میشود. اگر بنابر اختلاف و مقابله با حزب دمکرات، و یا بهر دلیل دیگری، به رفراندم "نه" گفت، این دیگر به سرنوشت مردم کردستان تبدیل میشود و تغییر آن اگر محال نباشد کاری بسیار دشوار و سنگین خواهد بود. بخاطر همین، ردکردن و مخالفت با مسئله ای که از ٢٢ سال قبل مطرح گردیده و برای آن مبارزه شده، به دلیل اینکه پروژه متعلق به حزب دمکرات معرفی شده، اشتباهی بسیار بزرگ ومرگبار است. چون، اگر تصمیم استقلال برنده شود بناحق حزب دمکرات و بارزانی به قهرمان آن تبدیل میشوند، و اگر هم بخاطر نفرت از حزب دمکرات جواب به استقلال "نه" باشد، این مردم کردستان هستند که با سرنوشتی مملو از مشکلات روبرو خواهند شد. حزب دمکرات و بارزانی خالق و صاحب مسئله رفراندم نیستند، بلکه آنها خیلی دیر به این پروژه تن داده اند که از ٢٢ سال قبل طرح و برای آن مبارزه شده است. یکی از شرطهای اصلی پیروزی این پروژه، خالی نکردن میدان و نسپردن آن بدست حزب دمکرات و ناسیونالیزم کرد است. ردکردن و مخالفت با رفراندم و استقلال با این بهانه که بارزانی خواهان آن بوده و موجبات تقویت حزب دمکرات را فراهم میآورد، استدلالی نادرست و اشتباهی کشنده است. با این منطق، از نگاه چپ، مبارزه و مقاومت جسورانه مردم کوبانی در مقابل داعش که مانع تکرار تراژدی شنگال شد، بدلیل اینکه توسط حزب "ی پ د" ناسیونالیست هدایت و رهبری شد و به تقویت آن حزب انجامید، بی ارزش قلمداد شود. و یا مثلا باید دست رد بر سینه دولت مستقل فلسطین زد بدلیل اینکه فتح یا حماس یا ناسیونالیزم عرب خواهان آن بوده و با آن نیرو میگیرند. ******* آلترناتیو آزادیخوانه برای این شرایط و برای خلاصی از گرداب کنونی عبارت است از: اول، تاکید بر برگزاری رفراندم، و در رفراندم نیز تاکید و انتخاب جدایی و تشکیل دولتی مستقل. دوم، از هم اکنون بایستی و ضروریست که مبارزه توده ای وسیع و متشکل حول پلاتفرمی که متضمن حقوق سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی توده های کارگر و ستمدیدگان بوده و به پایه و چهارچوبی برای قانون و قواعد دولت مستقل تبدیل شود، راه انداخت. از جمله قوانینی که میتوان به آنها اشاره کرد: سکولار و غیر قومی و غیرمذهبی بودن دولت، تاسیس سیستمی متکی بر اراده و حاکمیت دائمی و دخالتگرتوده ای در حاکمیت، متساوی الحقوق و برابر بودن همه ساکنین بعنوان شهروندان، تساوی کامل حقوق زن و مرد، قدغن بودن مجازات اعدام، تامین تمامی خدمات و نیازمندیهای عمومی برمبنای استانداردهای زندگی امروز، تامین و تضمین تمامی آزادیهای سیاسی و مدنی، رایگان بودن سیستم آموزش و پرورش و بهداشت، بیمه بیکاری و حقوق سالمندان و کسانی که توانای کار ندارند و قانون کاری پیشرو و...!
٢٧ ژوئیه ٢٠١٧
این نوشته قبلا در نهمین شماره نشریه "بو پیشه وه" بچاپ رسیده است. ترجمه از زبان کردی به فارسی، بهزاد یونسی
|