ایست! عبور از خط قرمز ممنوع
محمد فتاحی
گردش به راست اخیر کومه له ابراهیم عیلزاده و نقد جریانات سیاسی مختلف از این گردش به راست خطرناک، مثل همیشه با سکوت رهبری این سازمان، خود را به کوچه علی چپ زدن و اینکه گویا اتفاقی نیفتاده است روبرو شد. همزمان عده ای از کومه له ای های "اصیل" و ناسیونالیست از خواب زمستانی بیدار شدند و اعتماد به نفس پیدا کرده و به دفاع از "جنبش خلق کرد" و "نماینده راستین آن کومه له" علیه "فارس های شوینیست" دست به تعرض زدند. بخش اعظم این "بیداری" در دنیای مجازی فیس بوک صورت گرفته و همانجا جواب خود را گرفته اند. دفاعی که بعنوان "دفاع سیاسی یک فعال سیاسی غیر کرد" که ظاهرا قرار است اعتبار بیشتری به دفاعش بدهد، فحشنامه بهرام رحمانی است، که قطعا نباید بیجواب گذاشته شود، نه به دلیل اهمیت سیاسی اش، که مطلقا ندارد. به این دلیل که این دفاعیه تمام خط قرمزهای بحث و جدل و نقد سیاسی در میان نیروهای سیاسی اپوزیسیون را زیر پا گذاشته است. دفاعی که فرهنگ نازل و ادبیات آن بیشتر به ادبیات میرزا بنویسهای نشریات معلوم الحال شبیه است تا ادبیات نیروها و شحصیت های سیاسی. مستقل از دوری و نزدیکی سیاسی، مستقل از اختلاف سیاسی کمونیستی مثل من با جریانات و سازمانهای منتقد کومه له علیزاده، مستقل از درجه توافق یا عدم توافق من با انتقاداتی که طرح شده، باید در مقابل چنین فرهنگ و برخورد آلوده، ناسالم و غیر سیاسی ایستاد. جواب نقد سیاسی را باید با استدلال سیاسی و بحث داد و جواب فحاشی را با ایست، عبور از خط قرمز ممنوع! بهرام رحمانی در فحشنامه خود به حزب کمونیست ایران و کومه له ابراهیم علیزاده پرداخته است. تا این لحظه هیچکدام از فعالین خود کومه له، حتی راست ترین شان هم، اجازه این درجه از توهین و بی حرمتی آنهم با چنین فرهنگ نازلی به منتقدین را به خود نداده است. سطح فرهنگ "دفاعیه" حسن رحمان پناه، عضو کمیته مرکزی کومه له علیزاده، علیه منتقدین به گرد "رشادتهای" بهرام رحمانی نمی رسد. متنی که همین لحظه روی سایت آزادی بیان قابل دسترس است*، در نوع خود حقیقتا نایاب است. اگر از فرهنگ غیرسیاسی و نازل نویسنده بگذریم، به کنه "انتقادات" ایشان از منتقدین میرسیم که گویا اکثریت قریب به اتفاق احزاب و گروهها و سازمان های سیاسی به جای نقد به تخریب و فحاشی و بد و بیراه به کومه له پرداخته اند و ظاهرا آقای رحمانی، بعنوان نماینده "فرهنگ سیاسی"، "برخورد سازنده و سالم" و "مدافع حقیقت و انصاف" موظف شده در مقابل این توطئه دستجمعی دست به قلم ببرد. و ما خوانندگان فحشنامه ایشان قرار است از ایشان درس برخورد سیاسی، سازنده و البته مارکسیستی و کمونیستی را بگیریم. قرار است فحاشی های ایشان زیر مراجعه های ایشان به برخورد مارکس و لنین به "کجرویها"، فراموش شده و مشروعیتی پیدا کنند. لباس دفاع از پرنسیب و برخورد سیاسی بر تن آقای رحمانی حقیقتا زیادی گشاد است. بهرام رحمانی اگر پرنسیبی داشته باشد، یا اسناد خود را رو کرده و ادعاهای خود را ثابت میکند و یا رسما و علنا باید معذرتخواهی کند.اما حتی اگر از طرف حزبی یا سازمانی کسی برخورد بد و ناشایستی کرده باشد. حتی اگر در میان صدها انسان صاحب نظر کسی یک صدم همین بهرام رحمانی غیر سیاسی و لیچارگو ظاهر شده باشد. در چنین صورتی، اگر کسی برای نان به قرض دادن و خودشیرینی نزد ناسیونالیستهای کرد سراغ مستمسک نمیگردد، چرا از آن سازمان و یا شخص اسم نمی برد؟ آقای رحمانی چنان با ایما و اشاره به جریانی مشخص میپردازد که فقط اهل بخیه و کسانیکه سابقه دوستی و دشمنی این عده را با هم میدانند، میتوانند حدس بزنند که نویسنده مشغول تسویه حساب با کدام جریان یا شخص است و قاعدتا همه ما باید قبول کنیم که مخاطب این فحشنامه معلم "برخورد سیاسی و سازنده" فقط این جریان مشخص است و در مقابل آن سکوت کنیم. در تمام این نوشته "درخشان" معلم درس "برخورد سازنده" که حتی زحمت اشاره به یک جمله، چه برسد به نوشته یا سخنان کسی را به خود نمیدهد، دست در انبان کلاه مخملی های چاله میدان کرده و دست به فحاشی به هر منتقدی که در منظر قاضی و روانکاو ما "بد طینت" و "خبیث" است و "برخورد تخریبی کن" است، میزند. و البته بعد از خالی شدن چنته فحاشی اش تلاش میکند با آوردن چند نقل قول و نمونه از مارکس و لنین طلبکار هم شده و پز سیاسی و چپ بودن خود را حفظ کند. آقای رحمانی که به نظر نمیرسد توانسته باشد یک محفل پنج نفره را با خود متحد کرده باشد و همیشه در حاشیه جریانات سیاسی دیگر مشغول فعالیت و ابراز وجود سیاسی بوده و هست، به جریانات سیاسی دیگر میتازد که اینها "هیچ منشا اثری در جامعه سیاسی و اجتماعی نیستند و عمدتا سیاستهای راست و منزوی دارند"، "اکنون این فرصتطلبان بیعمل و حراف، فرصتی گیر آوردهاند تا عقدهگشایی کنند و تخریب به وجود آورند!" و از جریانات سیاسی بعنوان " این مردهها و یا جریانات منزهطلب و عاجنشین و بیعمل" نام میبرد. ایشان از احزاب و جریانات سیاسی ایراد میگیرد که منفعل اند! محک اجتماعی و فعال و زنده بودن یک جریان از نظر آقای رحمانی مانند علیزاده و همه ناسیونالیستهای کرد، سری در سرها داشتن و نشست و برخاست با مام جلال و "سروک بارزانی" مشاورین درجه سه ترامپ است. در دنیای آقای رحمانی هر سازمانی که قادر به تبدیل شدن به یک گروه ناسیونالیستی که از قبل "دیپلماسی" با دولت های منطقه صاحب اردوگاه و نان و مسکن رایگان شده و آدم مسلح میکند، نباشد، جریانی که مثل همین ناسیونالیست های کرد استراتژی زندگی در شکاف قدرت های منطقه ای تحت عنوان دفاع از "حقوق حقه ملت تحت ستم" را نداشته باشد، باید مورد فحاشی و سرزنش قرار بگیرد که چرا اندازه ناسیونالیست ها و بارزانی و طالبانی و پ ک ک و نوچه های همین ها قابل روئیت نیستند؟ نمونه پیوستن چپ بی افق به کمپ راست به هدف "اجتماعی و فعال و مطرح شدن" در تاریخ کم نیست و کومه له علیزاده و مدافعانش هم آخرین آنها نیستند. آقای رحمانی به تبعیت از علیزاده و رهبری کومه له برای مرعوب کردن منتقدین، با پرچم تکه پاره شده دفاع از حزب کمونیست ایران و تاریخ پرافتخار آن به جنگ منتقدین و منجمله ما بعنوان سازندگان و صاحبان واقعی آن تاریخ پرافتخار، میرود. اما آیا واقعا درک این مسئله سخت است که کومه له های امروز، از زحمتکشان تا کومه له علیزاده، دستجمعی نان تاریخ یک دهه مبارزه، جنگ و قهرمانی کمونیستها برای آزادی، برابری، علیه جمهوری اسلامی و بورژوازی کرد در کردستان را میخورند، تاریخی که امروز همه جریانات موسوم به کومه له علیه آن ایستاده اند، آنرا تحریف میکنند، تاریخ جعلی مینویسند و تلاش میکنند آنرا از حافظه تاریخ و جامعه پاک کنند. به جز این، آیا کسی خبری از تشکل و اتحاد کارگران و انسان های ستمدیده کردستان زیر رهبری این کومه له علیزاده برای او نقل کرده یا داستان ساخته است؟ دفاع از پیوستن کومله به کمپ ناسیونالیستهای راست زیر پرچم دفاع از حزب کمونیست ایران و تاریخ آن به همان اندازه بی مسما و بیقواره است که تلطیف فحش های چارواداری با ارجاع به مارکس و لنین. اما این اولین بار نیست که آقای رحمانی بعنوان یک "شخصیت سیاسی چپ" دست به دفاع و مدح جریانات و شخصیتهای ناسیونالیست کرد میزند. ایشان اخیرا افتخار آنرا داشته تا به عنوان "یک نویسنده" رساله و سخنرانی اندر باب عظمت ناسیونالیست ترین حزب ناسیونالیست کرد، پ ک ک و عبدالله اوجلان داشته باشد. در بخش سوم سلسله مقالاتی که حجم شان به کتابی قطور میرسد، در وصف اوجلان مینویسد؛ "عبدالله اوجالان، طی هجده سالی که در زندان امرالی است، همواره تلاش کرده بنیادهای سیستمی را پیریزی کند که "خودگرانی دموکراتیک"، "خودمدیریتی دموکراتیک" و یا "کنفدرالیسم دموکراتیک" نامیده میشود. جدا از هر نامی که بر آن گذاشته شده این سیستم همان سیستم شورایی است که مردم از پایین و مستقیما و بدون در نظر گرفتن ملیت، جنسیت و باورهای سیاسی و مذهبی در مجامع عمومی خود، قوانین مورد نیاز جامعهشان را وضع میکنند و خودشان هم پیش میبرند. در واقع در این سیستم، مدل دولت-ملت وجود ندارد و نمایندگانی که بهردههای بالای ارگانهای مردمی انتخاب میشوند مجری اهداف و سیاستهای شوراها و انجمنها و اتحادیههاییاند که مردم در مجامع عمومی خود تدوین و تدقیق کردهاند." کسی که یک ناسیونالیست افراطی را این چنین رنگ سوسیالیستی میزند، آیا جناح راست کومه له نزد او چیزی از چپ افراطی کم دارد؟ حقیقت این است که امروز یک واقعه سیاسی مهم در کردستان ایران بوقوع پیوسته و کل بلوک ناسیونالیسم کرد کمربند استفاده از مزایای پرزیدنت ترامپ را به خود بسته است. نویسنده محترم ما حاضر نیست حتی از خودشان هم بشنود که قضیه نه امضای مشترک کومه له و خبات که یک تحول سیاسی مهم علیه مردم، علیه طبقه کارگر، علیه چپگرایی و کمونیسم در منطقه در حال شرف است. زیر خاک کردن این واقعیت عظیمتر به نفع تسویه حسابها و بده بستانهای حقیرانه، میتواند اتفاق بیافتد و نمونه هایش هم کم نیست، اما فحاشی و آلوده کردن فضای بحث و جدل سیاسی ممنوع است.
اوت ۲۰۱٧
* قطعا انتشار چنین نوشته ای با این درجه از توهین، فحاشی و لیچار حاکی از احترام به آزادی بیان نیست. رفقای مسئول در این سایت قاعدتا باید حداقل شروطی برای درج و انتشار مطالب ارسالی داشته باشند.
|