سه منبع و سه جزء بیماری رفرمیسم در مبارزات طبقه کارگر در ایران
مصطفی اسد پور
رفرمیسم همواره و در همه جنبش های چپ و در همه مباحث ناظر بر اعتراضات کارگری یک گره گاه اساسی را شکل داده است. دو شقگی احزاب و جنبش ها و اتحادیه ها حول "سازشکاری " از یک طرف و "واقع بینی" از طرف دیگر؛ "رادیکالها" در مقابل "آوانتوریستها" یک تقسیم بندی همیشه آشنا به حساب می آید که در اکثر موارد به جدایی و دشمنی های دو آتشه منجر شده است. حقیقت اساسی تر این است که رفرمیسم به معنای دستاوردهای محدود در چهارچوب نظام سرمایه داری یک پدیده واقعی اعتراض طبقه کارگر است. رفرمیسم در ساختار بسیار پیچیده و سازمان یافته حکومت بورژوازی در اسارت مرگبار طبقه کارگر همانقدر که نشانه عقل که اجتناب ناپذیر است. سوال اساسی آنجاست که مرز میان "دستاوردهای محدود" و "منافع طبقاتی بلند مدت" کجاست؟ خطر دیگر اینست که اعتراض کارگری را در چنبره دستاوردهای محدود برای طولانی مدت به اسارت درآورد. طبقه کارگر در ایران در فاصله تقریبا یکصد ساله خود در یک ارتباط تنگاتنگ با نهضت جهانی طبقه کارگر و در یک تجربه غنی از تشکل ها و اعتراضات، و بطریق اولی کشمکش بر سر رفرمیسم را به معنای وسیع کلمه پشت سر گذاشته است. طبقه کارگر در ایران دو بار بورژوازی را در کرویدورهای کسب قدرت دولتی به مصاف طلبیده است و در یکی از مخوف ترین دستگاههای سرکوب طبقاتی پرچم مبارزات خود را برافراشته نگاه داشته است. مشاهده و هدف اصلی این نوشته تمرکز بر روی این واقعیت است که بر متن چهار دهه از کشمکش های حاد اجتماعی و اعتراضات گسترده طبقه کارگر در ایران کماکان در پله های اول مبارزاتی در جا میزند. در این جامعه مبارزات اقتصادی گسترده جز از درجات ناچیز در انکشاف و پیشروی در امر آگاهی و انسجام و تشکل یابی کارگری فراتر نمیرود. تز اصلی نوشته بر این استوار است که فضای غالب ناسیونالیسم ایرانی و چیرگی یک مبارزه ضد رژیمی طبقه کارگر در ایران را در یک باتلاق دفاعی و مستاصل فرو برده است. طنز بغایت تلخ آنجاست که در یک کشور حول محور استثمار سوپر ارتجاعی کارگری، در فضای اشباع و وفور مبارزات جاری طبقه کارگر در سیکل معیوب "مبارزه، مبارزه و دیگر هیچ" علاجی برای دردی از دردهای بی درمان خود را نمی یابد.
طرح مساله: از حزب توده تا ضد رژیمی های رفرمیست! سرکوب و مقابله جمهوری اسلامی بر علیه طبقه کارگر بر دو محور اساسی استوار بوده است، اول تشکلهای دولتی برای سر دواندن طبقه کارگر و دوم یک سرکوب عریان و خشن. این دو پدیده دو طرف یک سکه، الکلنگ کوبیدن سر کارگر به سنگ و شکل گیری و تداوم حیات ننگین ترین حکومت سرمایه در دنیای معاصر عمل کرده است. حزب توده به این دو قطبی آویزان شد، آنرا به تئوری مارکسیستی مزین ساخت، در این رهگذر تاریخ ننگینی برای خود ساخت، حزبی که بیش از هر حزب دیگری در تاریخ ایران خود را با زندگی واقعی کارگر و مبارزات اقتصادی روزمره تداعی میکرد، همه حیثیت خود را در مقابل انجمنها و شوراهای اسلامی گرو گذاشت. نکته اصلی اینجاست که چهارچوب اصلی سیاست حزب توده، با همان پرچم "واقع بینی" در فضای بخش بزرگی از اپوزسیون سیاسی و کارگری برافراشته است. بزرگترین هنر این جریانات در تشکل و مبارزه جویی طبقه کارگر کلک به رژیم، تسخیر تشکلهای دولتی از درون است، بدون کوچکترین دستاورد واقعی، مهمتر اینکه دو قورت و نیم "انقلابی" این جریانات هم باقی است. از آسمان سیاست در ایران نسبت به طبقه کارگر تحقیر میبارد. فضای انتخاباتی رئیس جمهوری در ایران بهترین گواه این حقیقت است. تلخ ترین جنبه آنجاست که جریانات چپ با افتخار در مصدر این سیاست نشسته اند. همین امروز در اوج رادیکالیسم و سرنگونی طلبی و در گرماگرم مسابقه "نه به جمهوری اسلامی" سری به صفحات کارگری نشریات و رسانه های جملگی این جریانات بزنید! اینجا از سیطره خانه کارگر جمهوری اسلامی به وحشت خواهید افتاد. بلافاصله جا دارد بپرسید چرا همانطور که آشکارا سنگ قانون کار را به سینه میزنید، خواهان اجرای قانون اساسی نیستید؟ مگر نه این است که قطعنامه پس از قطعنامه پیگیری اجرای قانون کار را به نام نامی "گامهای استوار به سمت سوسیالیسم" به رخ میکشید؟ بپرسید چرا برای "اتحاد بیشتر" شما خود عضو همپالکی های انجمنهای صنفی نمیشوید؟ بپرسید آیا خودتان حاضرید زیر تمثال مبارک امام تقاضاهای خود را تسلیم سازید؟ مگر فاصله بین اصلاحیه قانون کار چند میلی متر از قانون "قبلی" کارگری تر و انقلابی تر است که کاسه داغتر از آش در فروش آن به کارگر شب و روز را بر خود حرام کرده اید؟ اما این پایان خط نیست. در مقابل کنجکاوی بیشتر در جواب به شما خواهند گفت که کارگران گرسنه هستند، کارگران بیکارند، کارگران تشکل ندارند. بپرسید اگر کارگر در این مسیر و با این سرعت و با این نقشه (از مسیر قانون کار و خانه کارگر و انجمن های صنفی) به دستمزد و بهداشت و درمان، به تشکل و آگاهی لازم برای سوسیالیسم و حکومت کارگری نزدیک میشود، شما بدرد چه چیز میخورید؟ آیا بهتر نیست کار را به کاردان، همان خانه کارگر سپرد؟ رفرم و کار قانونی برای مارکسیسم و کارگران انقلابی یک کج کردن راه، یک چاره دردناک در همراه کردن توده هر چه بیشتر کارگران، یک چاره موقت و مشروط بیشتر نبوده است. بنا به تعریف نمیتواند جز این باشد. بپرسید در قامت شما پیشقراولان سوسیالیستی کارگران ایران به چند دهه دیگر نیاز دارند تا به قناعت پایه ای برسند که قانون هر چه باشد دردی از کارگر را درمان نخواهد کرد، سهم دستمزد کارگر فرقی نخواهد کرد و تشکل آزاد و قانونی کارگری یک توهم و سم عمیقا ضد کارگری است. "رفرمیسم" غالب بر فضای اعتراض کارگری در ایران در بهترین حالت یک رفرمیسم وارونه و یک فرمول اسارتبار بیش نیست. این یک بیماری رفرمیستی است که با سه منبع و سه جزء قابل شناخت است و در تمام قامت خود خاک به چشم کارگر میپاشد.
منبع اول: اعتراضات کارگری بر سر دستمزدهای عقب افتاده دستمزدهای عقب افتاده شاخص استثمار وحشیانه طبقه کارگر ایران است. آنچه زمانی ناتوانی موقت کارفرمای بی خرد در مواجهه با بازار واردات بی رویه به حساب میامد که حداکثر با ملاطفت دولت و با سیاست "نه سیخ بسوزد نه کباب" شوراهای اسلامی، دیر یا زود، بهر حال "قابل حل" مینمود؛ بیش از دو دهه است که بخش مهمی از سیاست دستمزد کارگر را تشکیل میدهد. دستمزد عقب افتاده حاصل بحران در اقتصاد ایران و یا حاکی از بحران زدگی واحد تولیدی نیست. پس از سی سال و در دامنه جنون آمیز آن در همه بخش های اقتصادی در ایران، دستمزدهای عقب افتاده آشکارا میدان مانور آزاد کارفرما است که نه فقط قانون بلکه همه عرف بدیهی پرداخت دستمزد را زیر پا بگذارد. حکایت دستمزدهای عقب افتاده سر فصل ویژه ای در رابطه میان کارفرما و کارگر، سر فصل در تنظیم حقوق پایه ای انسانی و شهروندی و نقش دولت در جامعه است.
۱) دولت رسما در مقابل حق وصول دستمزد از خود سلب مسئولیت کرده است. این ورای بردگی مزدی سرمایه داری است. این دولت، رسما و قانونا و عملا به سرکرده راهزنان تبدیل شده است. ۲) در بهترین حالت و برای یک کارگر نه دستمزدهای پایه بلکه یارانه ها مبنای زندگی است. ۳) دستمزد عقب افتاده هر گونه حق بهره برداری از همان محدوده ناچیز بیمه های اجتماعی را منتفی ساخته است. سهم بیمه کارفرما و پرداخت سهم بیمه کارگران از دستمزد شرط برخورداری از بیمه درمانی و بیمه بیکاری است. با هر مورد از دستمزد عقب افتاده دولت رسما شریک اقتصادی دزدی نه فقط معیشت روزمره بلکه شریک مستقیم فرسودگی و بیماری و مرگ همه اعضای خانواده کارگری است.
هیچ چیز حق طلبانه تر از اعتراض کارگران برای دستمزدهای خود نمیتواند باشد. حقیقت اینجاست که چپ ایران به بازار گرمی دستمزدهای عقب افتاده خو گرفته، با آن به خشم در میاید، با تفسیر آن برنامه و نشریه پر میکند، با آن به خلسه سوسیالیسم میرود. آنچه این چپ نمیتواند و نمیخواهد ببیند این است که: اولا: اعتراضات علیه دستمزدهای عقب افتاده اساسا نه اعتراض خودبخودی بلکه ادامه سیاست فعال شوراهای اسلامی و خانه کارگر است. این اجتماعات بخشی – و بخش مهمی - از سیاست تحمیل دستمزدهای عقب افتاده به کارگران است. ثانیا: در سناریوی تکراری این اجتماعات کارگرانی نقش ایفا میکنند که ماهها و حتی سالها عملا و کمابیش از روی رضا از دستمزد خود چشم پوشیده اند. به معنای دقیق تر اجتماع امروز و به رهبری خانه کارگر ادامه همان سیاستی است که کارگر را سردوانده است. این اجتماعات اخته، بدون پتانسیل مبارزاتی، با مظلوم نمایی، با دادخواهی نزد ارگانها و مقامات همواره خود عامل دلسردی و پراکندگی میان کارگران عمل کرده است. هر مورد از سرگذشت دستمزد معوقه برگه دیگری بر تاریخ دوره تاسف بار طبقه کارگر در ایران است که بناچار دستمزد خود را با سلسله ای از کشمکش از گلوی کارفرما بیرون کشیده است. این دوره ای است که با هر سنگر بر سر هر ریال دستمزد به طبقه کارگر ایران سند دیگری بر بیهودگی مبارزه قسطی در پی مطالبات قطره چکانی بوده است. ثالثا: و مهمترین جنبه خصلت سیاسی و موتور محرک این پدیده است. تصویر طبقه کارگر فریب خورده، طبقه کارگر ناتوان از وصول دستمزدهای خود و تصویر یک نیروی رهایی بخش که کارگران را در نبردهای خیابانی در مقابل دوایر دولتی در دریافت ظفرمندانه طلب های خود از این وعده تا وعده بعد، از این قسط تا قسط بعد هدایت نمودند، زیادی کم مایه است. دستمزدهای عقب افتاده بخشی و تنها بخشی از تجلی موضع گیری سیاسی طبقه کارگر ایران در تحولات پایه ای در تاریخ معاصر ایران است. امید به یک سرمایه داری "موفق" ، یک سرمایه داری پیشرفته، باندازه کافی "عاقل" و ضامن منافع ملی ایران افق سیاسی طبقه کارگر ایران را شکل میدهد. سالها است که افق عدالت و قسط اسلامی و توهم پسا انقلابی جای خود را به یک حکومت کاردان، غیر عقیدتی و پاسدار منافع تولید ایرانی، حکومتی که قدر نیروی کار ایرانی را بداند داده است. با دستمزد عقب افتاده کارگر ایرانی سهم ملی خود را ادا میکند، دین خود را در بازسازی تولید ایرانی در یک موقعیت آشفته ادا میکند. هر چه باشد این افق خودبخودی و سنتز سوخت و ساز طبیعی زندگی طبقه کارگر نمیتواند باشد. کافی است به سرمایه گذاری عظیم جمهوری اسلامی در شکل دهی و هدایت این پدیده نگاهی بیاندازیم؛ کافی است قدرت و چیرگی افق ناسیونالیسم ایرانی بر فضای سیاسی اپوزسیون "نجات بخش" را بخاطر بیاوریم. آنچه به اسم عرصه "دستمزد عقب افتاده" و در چهارچوب مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران خوانده میشود در مسیر خود و هر چه بیشتر، به یک باتلاق شباهت پیدا کرده است که اسارت طبقه کارگر را بیرون میدهد. به این باز خواهم گشت.
منبع دوم: اصلاحیه قانون کار در دنیای سیاست ایران و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بخصوص در ارتباط با طبقه کارگر حرف مفت به وفور میتوان سراغ گرفت. ادعای یک قانون کار ناظر بر منافع حقوق طبقه کارگر، ادعای مجلس و دولت حافظ و مجری این قوانین قطعا از مسخره ترین ادعاها است. لازم است از خوانندگان این سطور معذرت خواست قبل از اینکه برای مرور حکایت قانون کار آنها را به بازنویسی کلیله و دمنه در وصف وحوش بورژوایی-اسلامی ساکن در مجلس شورای اسلامی و وزارت کار و یا زندان اوین حواله داد. برای هر غرییه ره گم کرده یک نگاه به صفحه روزنامه های صبح ایران کافی است تا از ابراز وجود خیل بزرگ از مقامات و ادارات که علنا و با نام نامی قانون تفاله یک جنون ضد کارگری را در قالبهای بدقت کار شده از رذالت و بغض چرکین به صورت جامعه قی میکنند، در حیرت بماند. هر کس حق دارد از خود بپرسد این چه لذتی است که دستگاه مجریه و مقننه ایران به آن مشغولند؟ ابتدا تمام حقوقی که تصمیم به محرومیت طبقه کارگر از آنرا دارند بصورت قانون در میاورند تا با پایمال کردن آن بی حقوقی کارگر در ایران را چهارمیخه کنند. در این میان داستان اصلاحیه قانون کار را باید در کدام قفسه جا داد؟ اگر فقط اظهارات وزیر کار را حجت بگیریم در اجرای قانون ممنوعیت قراردادهای موقت در عمل و تحت نظارت مبارک ایشان نود و پنج درصد قراردادهای کار در ایران موقتی و شفاهی است. در این میان اصلاحیه ای در کریدورهای مجلس و وزارت کار در گردش است که دست کارفرماها را در قراردادهای موقت و برای اخراج کارگران باز میگذارد. در عمل تا آنجا که به بی حقوقی کارگر مربوط میشود نیازی به این اصلاحیه نیست. اما مورد استفاده آن برای ریشخند جریانات کارگری در اپوزسیون که عدم تصویب این اصلاحیه را برای کلکسیون مدالهای مجاهدات رفرمیستی خود نیاز دارند، حالا حالا ها تمامی ندارد!ً
منبع سوم: انجمن های صنفی بررسی مفصل از این عرصه در سرتیتر جداگانه و در ادامه نوشته صورت گرفته است. رفرمیسم بازنده! یک صف فعال اعتراضی کارگری، فشار بر پارلمان بر سر تغییر قانون کار و بلاخره چشم انداز یک تشکل کارگری سه محوری هستند که تاریخا محورهای مبارزات رفرمیستی طبقه کارگر را شکل داده است. سازمان و جریانات معطوف به مبارزات کارگری در ایران همه رویای رفرمیستهای تاریخ جهانی را یکجا در چنگال خود دارند. صدها مبارزه کارگری بر سر دستمزدهای معوقه، اصلاحیه قانون کار و انجمنهای صنفی آن سه منبعی است که بطرز جادویی در نقطه مقابل فضای سرد و سوت کور سیاست در ایران، در زیر چکمه های یکی از خشن ترین حکومت های قرن حاضر، در دل تفرقه ای عظیم میان انواع رنگارنگ اپوزسیون، موجب هم صدایی شگفت انگیز بر سر طبقه کارگر و سرنوشت آن حاکم شده است. سوال اینستکه چرا در دنیای واقعی دستمزد کارگر، تشکل او و قانون ناظر بر زندگی او تیره تر میشود؟ مشکل اپوزسیون چپ در اغراق و یا اشتباه در رهنمودها؛ مشکل اپوزسیون چپ اساسا در قدرت همکاری و وحدت نیست، مشکل اینست که مبارزات کارگری و افق و قدرت مانور رفرمیسم مورد ادعای آنها کاغذی، قرضی است. بخش اساسی ماتریال رفرمیسم مورد ادعای این جریانات ماتریال متعلق به خانه کارگر جمهوری اسلامی است. چند جریان و حزب در فضای سیاسی ایران را سراغ دارید که اولا، با گواهی اعتراضات دستمزدهای معوقه، مبارزات کارگری را در حال رشد دانسته، و ثانیا، پروسه کشدار شدن تصویب اصلاحیه قانون کار را به حساب سنبه پر زور کارگر گذاشته، و ثالثا، با موضع مثبت به انجمنهای صنفی؛ با این سه مؤلفه و در ادامه این سه مؤلفه؛ ارتقای سطح اعتراض و به این معنا چشم انداز بهبود زندگی طبقه کارگر و چه بسا مبارزه سوسیالیستی طبقه را ترسیم میکنند؟ بدون تردید البته با سایه روشنهایی، بخش اعظم اپوزسیون چپ را در این جبهه میتوان یافت. اگر ادعای بسیاری جریانات و احزاب را در فخر فروشی تاثیرات مستقیم خود بر این روند بپذیریم؛ آنوقت میتوان هدف و ادعای این نوشته را در چند کلمه خلاصه کرد: این رفرمیسم قلّابی است، این تصویر هیچ قرابتی با واقعیت طبقه کارگر و مصاف های آن ندارد، و نتیجه حاصل از این هیاهوی رفرمیستی جز تداوم تباهی و فرودستی طبقه کارگر نیست و نخواهد بود. این مواضع با همه حرارت و طرفداری از اعتراضات کارگری در واقع به عنوان خدمتگزاران بی ارج و مزد خانه کارگر رژیم عمل کرده اند.
هپکو: یک تجربه دردناک اعتراضات یک هفته ای قریب پانصد کارگر کارخانه هپکو در اراک بمثابه یکی از قدرتمندترین اعتراضات کارگری در ایران در رسانه ها جای برجسته ای پیدا کرد. نشریات چپ آنرا قهرمانانه خواندند و پیگیری کارگران را از بسیاری جهات ستودند. کارگران در خیابانها با شعار علیه رشوه خواری مسئولان و تهدید استاندار ظاهرا یک اعتراض قدرتمند را به خود گرفتند. اما این اعتراض جز شکست سرنوشت دیگری را پیش رو نداشت. تمامی احزاب و نیروهای چپ و کارگری بر نقش محوری خانه کارگر در برپایی و هدایت این اکسیون چشم فرو بستند. این نیروها از نفس حضور کارگر آنچنان کور شدند، خود را به کوری زدند، که کفن پوشان صف اول و بیرق های شهیدان در کنار پوسترهای خامنه ای در راه اهداف اقتصادی دولت و برای سرمایه ملی و دولتی را از نظر آنها پنهان ساخت. پیام تظاهرات مبنی بر تظلم کارگران بدون دستمزد و در حال سینه زدن، اعتراضی بدون برنامه و هدف با خواست ملاقات با فرماندار فریب کار و چرب زبان جایی برای جلب حمایت مردم و دیگر کارگران شهر اراک از بزرگترین مراکز کارگری ایران و آسیا باقی نمیگذاشت. این اعتراض به جایی نرسید و مسئولیت آن بعهده جریاناتی است که نخواستند دوست کارگران باشند. کارگران هپکو و توهمات و تصورات غلط آنها میبایست در گرماگرم اعتراضات به هماورد طلبیده میشد. آنها میبایست از شرکت در این نمایش برحذر میشدند.
نیاز سوزان طبقه کارگر به دستاوردهای رفرمیستی طبقه کارگر در انتخاب و یا رد رفرمیسم مخیر نیست. هیچ کس در نبرد طبقاتی نمیتواند فتح سنگرها و پیروزی های بزرگ را بدلخواه خویش از دستور خارج کند. جبهه های نبرد نه از اراده بورژوازی بلکه اساسا از شرایط عینی تبعیت میکند. بنا به یک فرض غلط و نامربوط و کذایی مبارزات رفرمیستی بعنوان پیش درآمد و مراحل اولیه سیر مبارزه طبقاتی کارگران شناسانده میشود، گویا مبارزات رفرمیستی ناشی از ضعف مبارزاتی صفوف کارگری است. بر عکس، مبارزات رفرمیستی به اعتبار خود از ارزش و اهمیت برخوردار است و مهمتر آنکه مبارزات رفرمیستی طبقه کارگر زمینه و عروج یک جریان کمونیستی و کارگری را در بر گرفته است. آینده مبارزه طبقاتی برای نسل حاضر در گرو چگونگی سرنوشت مبارزه طبقه و دستاوردهای "محدود" آن قرار دارد. چرا و چگونه؟ اول: طبقه کارگر بشدت به اتحاد و پیوندهای مبارزاتی نیاز دارد. موج بیکاری ها، قراردادهای موقت و صد البته سرکوب و تعقیب فعالین کارگری انسجام طبقاتی و پایه ای طبقه کارگر را سست و ناپایدار ساخته است. بحث ها و مشغله های کلیشه و سطحی در مورد تشکل های سراسری، سندیکا و شورا و امثال آن عنصر های طبیعی و ملزومات پایه ای برای هر گونه تحرک و انگیزه و امکان تشکل را از توجه دور ساخته است. تجربه سه دهه کشمکش طبقاتی در ایران گواه است که فقر و محرومیت و ظلم الزاما عصیان و مبارزه جویی نمی آفریند، اگر هم بیافریند امر مبارزه کارگری را تقویت نخواهد کرد. امروز طبقه کارگر بیش از هر وقت دیگر به صندوقهای تعاونی و مکانیسمهای پیوند و همبستگی صفوف خود نیاز دارد. ساده ترین دستاوردها دارای ارزش بسیار بزرگتر طبقاتی است. دوم: طبقه کارگر به بهبودهای فوری بر علیه محرومیتهای خود نیاز دارد. امروز تباهی و فلاکت نفس حیات را در میان طبقه کارگر به امر فوری تبدیل ساخته است. تن فروشی، کار کودکان، قالی بافی، خرده فروشی، کلیه فروشی، کولبری و امثال آن به سیکل معیوبی تبدیل شده است که خشم را با نفرین و مبارزه را با تلاش فردی جایگزین میسازد. این شرایط دشمن اخلاقیات نوعدوستی است، خمیره اتحاد را در انسانها میکشد و استیصال میافریند. محلات کارگری مملو از بنگاههای خیریه، جولانگاه نذر و دسته های سینه زنی، مرکز خرافات فال گیری و رمالی، روشهای درمانی عهد بوق تبدیل شده است. محلات کارگری همواره مرکز فعالیت های همیاری جمعی و تعاونی ها و ابتکارات مختلف بوده است که حل معضلات واقعی زندگی محمل اتحاد صفوف کارگران شده است. مسخره است که حل این معضلات را به انقلاب کارگری و سقوط دولت بورژوایی حواله داد. امروز سازمان دادن همکاریهایی که دست کارگران و بخصوص اعضای خانواده کارگری را در دست هم قرار دهد خود انقلاب است. سوم: دستاورد های کوچک در مبارزات اقتصادی ضامن گامهای سیاسی تعیین کننده است. فضای سیاسی و کارگری ایران یک لجنزار سیاسی و انباشته از سموم ضد کارگری از رژیم چنج امریکایی، انقلابات ضد رژیمی، دمسازی با سبز و انواع ناسیونالیسم ایرانی و محلی است. در حاصل این فضا بیش از هر چیز امر مبارزه طبقه کارگر برای خود لگد مال شده است. در ایران سوسیالیسم همه چیز هست بجز لغو کار مزدی، جز لغو مالکیت خصوصی و خصلت های پایه ای طبقاتی آن. طبقه کارگر به مبارزات اقتصادی خود، بدور از هیاهوی ضد رژیمی و دستاوردهای "محدود" در این زمینه بیش از هر وقت نیاز دارد. چهارم: مبارزات و دستاوردهای ملموس برای کسب قدرت واقعی صفوف کارگران حیاتی است. مبارزات اقتصادی و مستقل کارگری محرک ارتباطات و مکانیسم ها و شبکه های مبارزاتی است که با هر گام از افت و خیز درس و زمینه قدرت واقعی کارگران را فراهم آورد.
پایان داستان اعتراضات خودبخودی! بنا به یک برداشت عمومی مبارزات اقتصادی طبقه کارگر بعنوان مبارزه خودبخودی دسته بندی میشود. این برداشت اگر برای کارگران کارگاههای پارچه باف های ایزوله روستاهای قرن شانزده انگلستان در مواجه کور با دست درازی کارفرمای بی انصاف آنهم بطور نسبی صدق کند، برای طبقه کارگر ایران پس از دو انقلاب یک ادعای رندانه بی مایه بیش نمیتواند باشد. طبقه کارگر، مواجهه با طبقه کارگر از ستونهای اصلی موجودیت جمهوری اسلامی است. خانه کارگر و تمام شجره شوراهای اسلامی تا انجمن اسلامی و محجوب و وزارتخانه کار بزرگترین شبکه در ساختار این حکومت را تشکیل داده اند. فریب کارگر، ارعاب کارگر خمیرمایه منسجم ترین حزب سیاسی ایران است که تار و پود جمهوری اسلامی را بهم بافته است. اعتراض کارگری بخش انتگره از کشمکشهای بی پایان این دولت بوده است. قانون کار گام به گام در مخالفت با بخشهای دیگر حکومت شکل گرفت، قرارداد موقت در سایه تصویب قانون کار ناظر بر ممنوعیت قراردادها همه گیر شد، شلاق زدن کارگران در دوره وزارت سر سخت ترین مخالف آن عمومیت پیداکرد، دست نود و هشت درصد از بیکاران در سایه تصویب قانون بیمه بیکاری از هر گونه حمایت کوتاه شد، خانه کارگر جمهوری اسلامی رسما همردیف با هر دستگاه مزدوران و اوباش اما فقط متشکل از جمعیت کرایه ای اعتصاب شکن نیست، ایلنا نه یک خبر گزاری بلکه یک ارگان عالی سیاست گذاری و هدایت افکار عمومی دولت است. و به این معنا اعتراضات جاری کارگری بیش از آنکه اعتراض خودبخودی کارگران مراکز تولیدی باشد، شکل معین و مناسب ترین شکلی از یک نمایش اعتراضی است که بتواند کارگر معترض را سر بدواند، خسته و ناامید سازد و دست بسته تسلیم سیاست رسمی سازد. یک موج رفرمیستی، بسیج همه توان طبقه در همه عرصه های زندگی و تامین موجی از دستاوردهای "پیش پا افتاده" تنها راه بیرون کشیدن صفوف طبقه از دامنه نفوذ تشبثات خانه کارگر، فریب کاری طبقات دیگر و تضمین قدمهای استوار در راه انقلاب کارگری و سوسیالیسم است. ***
طبقه کارگر و انجمنهای صنفی کارگری انجمن های صنفی کارگری باید به عنوان تشکلهای دولتی برای تفرقه در میان صفوف طبقه کارگر و به هدر دادن جنبش اعتراضی طبقه کارگر، خنثی شود. چرا انجمنهای صنفی؟ ۱- انجمنهای صنفی بعنوان آلترناتیو شوراهای اسلامی کار طی بیست سال اخیر بطور موازی با این شورا از طرف دولت به فضای کشمکش های طبقه کارگر تحمیل شده است. انجمنهای صنفی حاصل یک خط مبارزاتی و مستقل از دولت نیست. این انجمنها خط معینی از صفوف کشمکش های سیاسی میان جناحهای رژیم را نیز نمایندگی نمیکند. این انجمن ها حاصل دست پیش دولت و ساختگی هستند. اتحادیه سراسری کارگران قراردادی و اتحادیه کارگران ساختمانی از جمله این تشکل های ساختگی به شمار میروند. ۲- انجمنهای صنفی به عنوان پاسخ دولت به شرط عضویت در سازمان جهانی کار در قانون کار جمهوری اسلامی گنجانده شد. ۳- بعد از دولت رفسنجانی، با روشن شدن خط لیبرالیسم افسار گسیخته و باز سازی محیط های تولیدی شمارش معکوس برای موجودیت شوراهای اسلامی آغاز شد. با سرکوب گسترده و بی امان اعتراضات کارگری، دولت ها یکی پس از دیگری خود را از چوبدستی شعارهای "کارگر پناهی" و سوپاپ اطمینان شوراهای اسلامی بی نیاز حس کردند. ٤- مبارزات کارگری در ایران سد شوراهای اسلامی را شکست. بزرگترین شبکه ضد کارگری تاریخ سرمایه داری در مقابل مبارزات کارگری ایران به زانو در آمد. این شوراها در همه واحدهای تولیدی جاسوس و مامور اداره امنیت بودند، با سرپرستی فعالیت های مذهبی در محل کار مسئولیت ارگان کنترل عقیدتی را بعهده داشتند، با شراکت در مدیریت کارخانه در سرنوشت اخراج و معیشت کارگران فعال مایشاء عمل مینمودند. کنترل همه تعاونی ها را در دست داشته و همه کمک و اعانه های دولتی از کانال این شوراها میگذشت. بعلاوه و در عین حال بعنوان نیرویی از خودی های رژیم راه توهم از طریق عریضه و تظلم خواهی نزد این یا آن شخصیت و ارگان رژیم را در مقابل اعتراض کارگری قرار میداد. پوزه این ارگان بشدت منسجم و سازمان یافته مخوف توسط کارگران به خاک مالیده شد. دیگر کسی از آنها نمی ترسید، کسی به آنها توهم نداشت، اعتراضات کارگری بدون اعتنا به آنها راه خیابانها را در پیش گرفتند. طبقه کارگر در ایران فرصت پیدا نکرد این پیروزی را حس کند، لمس کند، ثبت کند و از آن سکویی برای ادامه مبارزه خود بسازد.
انجمنهای صنفی پاسخ به چیست؟
۱) قانون کار جمهوری اسلامی حق اعتراض صنفی را برای کارگران "به رسمیت میشناسد" و انجمنهای صنفی (و در صورت فقدان این انجمن، نماینده کارگران) را تنها ابزار قانونی اینکار معین می سازد. این پاسخی است که رژیم جمهوری اسلامی درست با شرایط مبارزاتی طبقه کارگر و برای مقابله با آن پس از شکست شوراهای اسلامی اندیشیده است. ۲) جنبش اعتراضی طبقه کارگر در ایران از پتانسیل سیاسی بالایی برخوردار است. در سر هر تند پیچ اعتراضی یک راست یقه مجلس و دولت را میگیرد. انجمنهای صنفی با تاکید بر صنفی بودن قرار است همه نقطه قوتی را که در پتانسیل سیاسی اعتراضی طبقه کارگر میشود سراغ گرفت را هرس کند. ۳) جنبش اعتراضی طبقه کارگر در ایران از نظر جوهره و درجه اگاهی و انسجام طبقاتی بشدت کم عمق و ضربه پذیر است. فشار معیشت و تمرکز پلیسی بر روی فعالین کارگری مزید بر علت عمل کرده اند. باز هم انجمنهای صنفی با تاکید بر صنفی بودن قرار است که میدان مانور اعتراض کارگری را محدودتر سازد.
با انجمنهای صنفی چگونه باید برخورد کرد؟ با توجه به اینکه: ۱- در چهارچوب مناسبات و کارکرد سرمایه در ایران کماکان نیروی کار ارزان اصل و تعیین کننده است؛ ۲- روبنای سیاسی در این مناسبات مطلقا با منطق آزادی تشکل های کارگری خوانایی ندارد؛ ۳- یک وحدت سراسری میان بخشهای مختلف بورژوازی بر سر براه اندازی چرخ تولید بر دوش کار ارزان و کارگر خاموش حاکم است؛ ٤- علیرغم همه توجه و اهمیت و علاقمندی جمهوری اسلامی و له له بورژوازی ایران برای چرخش چرخ بزرگ تولید، هنوز موانع بزرگی در این راه وجود دارد؛ ۵- مؤلفه های گوناگون منطقه ای از جمله اوضاع عراق ، مسایل بین المللی از جمله کم تحرکی کارگری در اروپا در متن بحران بیکاری موجود، و همچنین اوضاع داخلی از جمله تحت تاثیر بیکاری و معیشت؛ کمتر امیدی را برای محرکهای بیرون از مصافهای طبقاتی در چشم انداز آینده نزدیک قرار میدهد؛ لذا، مبارزه اقتصادی طبقه کارگر بر علیه فلاکت اجتناب ناپذیر است. فاصله طبقاتی عظیم زمین را زیر پای کارگران گرم میکند و تجربه تاکنونی راه مبارزه اقتصادی را همچنان باز نگه داشته است. سیاست جمهوری اسلامی در این شرایط این خواهد بود که:
I. از رو در رویی مستقیم با کارگران اجتناب کند، II. با وعده وعید وقت بخرد، III. از سیاست سرکوب در مواقع مناسب تردید بخرج ندهد.
با توجه به مؤلفه های ذکر شده یک سیاست کمونیستی باید بر مبانی زیر استوار باشد: ۱) نباید به اسم "کار قانونی" و بطریق اولی به اسم "رفرمیسم" برای بورژوازی ایران و حکومت آن وقت خرید. ۲) برای بخش مهم اپوزسیون بورژوایی انجمنهای صنفی تمام افقشان برای حقوق اقتصادی و سیاسی و قانونی کارگر را میسازد. نباید به فشار سیاسی و تبلیغاتی این نیروها و رسانه هایشان در دفاع و جا انداختن انجمنهای صنفی تسلیم شد. ۳) برای بخش بزرگی از آنچه نیروهای چپ و کمونیست نامیده میشوند، اینها خود را طرفدار حقوق سندیکایی کارگران معرفی میکنند و همه افق آنها برای حقوق قانونی کارگر از انجمنهای صنفی فراتر نمیرود. هدف کارگران سوسیالیست نمیتواند یک مرحله برای سندیکا و بعد رادیکالیزه کردن آن باشد؛ اما دفاع از حرمت سندیکا و حقوق سندیکایی نیز بر عهده کارگران سوسیالیست سنگینی خواهد کرد. ٤) هدف فوری ما در میان کارگران ایجاد مجامع عمومی بر گرد شبکه فعالین کارگران سوسیالیست است. هر درجه از احقاق حقوق کارگری از طریق انجمنهای صنفی در گرو زور مستقیم شبکه کارگران سوسیالیست و مجمع عمومی آنهاست. ایجاد یک صف مبارزاتی قوی و سراسری حول خواستهای فوری افزایش دستمزدها و بیمه بیکاری چسب مجمع عمومی و مبارزه کارگران است. ۵) تنها ابزار موثر و حداکثر میدان مانور انچمنهای صنفی "پیگیری حقوق کارگری از طریق کانالهای قانونی" است. این یک تله است. آیا مسخره نیست، نیروی اعتراضی طبقه کارگر را به سطح لیست دادخواهی یا شکایت انجمنهای صنفی (که همگی کارگران و خود آنها بهتر از همه میدانند که یک پروسه پوچ بیشتر نیست) نزول دهیم؟ ٦) ما برای تشکیل انجمن های صنفی قدم پیش نگذاشته و در دفاع از موجودیت آن تلاش مثبت بخرج نمیدهیم. اما ما انجمنهای صنفی را تحریم نمی کنیم. بر عکس، یک انجمن صنفی فعال و برخورد فعال با آن، به شرطی که با دخالت و در میان صفوف کارگران صورت بگیرد، بیشترین خدمت در راه کارگران پیشرو و کمونیست است. آیا انجمنهای صنفی میتواند پوشش و محمل قانونی یک فعالیت کمونیستی قرار بگیرد؟ پاسخ قطعا منفی است. میدان مبارزات کارگری جای قایم باشک بازی نیست. نمیشود رژیم و کارفرما را گول زد. برای یک کارگر کمونیست هیچ چیز به اندازه رفتار "شتر گاو پلنگ " خفت آمیز و خرد کننده نیست. هیچ توطئه دست جمعی کارگری جز از راه فرو خوردن دست جمعی خواستهای بر حق در مقابل "دستاوردهای" ناچیز ممکن نیست.
٢٧ مه ٢٠١٧
|