دولت روحانی و مردم آزادیخواه بعد از "انتخابات"
مصاحبه کمونیست با خالد حاج محمدی
کمونیست: بار دیگر نام روحانی بعنوان رئیس جمهور از صندوق انتخابات بیرون آمد. به نظر شما علیرغم نارضایتی وسیع و عمومی از وضعیت اقتصادی و استبداد حاکم بر جامعه و تمام افشاگری ها و اتهاماتی که کاندیداهای حکومت بصورت همدیگر پرت کردند، علیرغم متهم کردن همدیگر به فساد و سرکوب مردم در مقابل انظار عمومی جامعه، مهمترین فاکتوری که وی را دوباره به مسند ریاست جمهوری بازگرداند، چه بود؟ خالد حاج محمدی: چند مسئله در مشارکت مردم تاثیر زیادی داشت که به آن میپردازم. اما و قبل از پرداختن به آن لازم است به دو مسئله اشاره ای کنم. یکی اینکه بخشی از این مردم و لااقل ٤ تا ٥ میلیونی از رای دهندگان، بورژوازی ایران و اقشار مرفه جامعه است. جمهوری اسلامی مستقل از هر جناح بندی نماینده آنها است. این بخش بسیار آگاهانه و طبقاتی در این انتخابات با هر اما و اگری شرکت کرد. این بخش از وجود جمهوری اسلامی به عنوان دولتی بورژوایی نه تنها نفع میبرد که راه ادامه حیات استثمارگرانه آن است. این بخش نه تنها شرکت کرد، بعلاوه تلاش کرد در همه زمینه ها حتی به نام احزاب و اشخاص در"اپوزیسیون"، دیگران را به شراکت در انتخابات ترغیب و متقاعد کند. مسئله دیگر عدم وجود هر نوع حق انتخابی برای مردم است. باید توجه کرد نه در این مورد و نه در بقیه موارد، مردم ایران حق انتخابی نداشتند. انتخابات پارلمانی در هیچ کجای دنیا ابزاری برای دخالت پایین جامعه نیست، بلکه ابزاری برای خریدن مشروعیت طبقه حاکم و ماندگاری بردگی برای محرومین است. در جمهوری اسلامی حتی با معیار انتخابات پارلمانی نیز فرسنگها از بقیه فاصله دارد. در میان هزاران نفر از طرفدارانشان ٤ نفر را قبول کرده اند که کاندید شوند و مردم باید در میان این چهار سرسپرده نظام به یکی رای بدهد. در جامعه ای که نه تنها کمونیستها و آزادیخواهان حق ابراز وجود ندارند که موافقین نظام هم حق تحزب، حق کاندیداتوری بی مانع را ندارند و احمدی نژاد حذف و خاتمی ممنوع التصویر و موسوی در زندان است، بحث از حق "انتخاب" مردم از شیادی سیاسی و حقه بازی فراتر است. زمانی که چنین است مردم خودبخود ذهنیت خود را از جامعه و فضا و فرهنگ حاکم میگیرد. دفالت عمومی جامعه و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر آن را طبقه حاکم شکل میدهد و این در مورد ا"نتخابات" هم کاملا صدق میکند. مستقل از این، چند فاکتور اصلی را در شراکت مردم و رای آوردن روحانی اشاره میکنم. اولین مسئله موفقیت کل جمهوری اسلامی در قطبی کردن فضای انتخاباتی بود. توجه داشته باشید که این دوره همه جناحهای اصلی با هر خط فاصلی بر سر یکسری مسائل اساسی توافق داشتند. مسئله برجام، کاهش قدرت و دخالت دستگهای مذهبی، عدم صادر کردن انقلاب اسلامی، تکیه بر ایرانیت در مقابل اسلامیت، کاهش ضدیت با غرب و مشخصا آمریکا و... اینها از توافقات همه است. به همین دلیل این دوره با دوره مثلا رفسنجانی و یا خاتمی و حتی احمدی نژاد متفاوت بود. لذا برای کل جمهوری اسلامی مهم بود که بتوانند فضا را قطبی و فضای سوت و کور و بی رغبتی قبل از انتخابات را میان مردم بشکنند و آنها را پای صندوق رای ببرند. این فاکتور مستقل از هر جناح بندی در دوره اخیر و با عروج ترامپ و تبلیغات جنگی آن علیه ایران و تلاش دولت او همراه با متحدین منطقه ایش مانند عربستان و اسرائیل و... برای محدود کردن دامنه نفوذ ایران در منطقه مهم بود. همه میخواهند بگویند نگاه کنید که جمهوری اسلامی ایران برای مردم قابل دفاع است و مردم ایران پشت این حکومت است. این البته همیشه صدق میکند اما این دوره و در دل تحولات منطقه و تخاصمات و صفبندی دولتها، برای کل جمهوری اسلامی اهمیت ویژه ای داشت. این فاکتور کل ناسیونالیست ایرانی را پشت روحانی و در عمل پشت کل جمهوری اسلامی حتی در خارج کشور بسیج کرد. علاوه بر این دو محور، ثبات، ترس از تشنج با آمریکا و نگه داشتن رابطه فعلی با غرب و آزادی های فردی و سیاسی و همزمان معیشت به عنوان مسائل جدی که مسئله دهها میلیون انسان است به عنوان جدال انتخاباتی به پیش کشیده شدند و نه تنها فضا را قطبی که توجه بخشی از مردم ناراضی را نیز به آن جلب کردند. روحانی و جبهه پشت سر او با عوامفریبی در مورد امکان ایجاد فضای باز سیاسی، همزمان بزرگنمایی در مورد تهدیدهای ترامپ و اینکه اگر رئیسی رای بیاورد، امنیت جامعه به هم میخورد، و بازگشت تحریمها موجود است، تلاش کردند از رقیب خود پیشی بگیرند و برنده شوند که شدند. توجه کنید که کاهش فشار فرهنگی، کوتاه شدن دست ارگانهای مذهبی با پرچم تکیه بر "قانونیت" و حاشیه ای کردن نیروها و دستجات اسلامی و حزب اللهی و...، در عین حال بخشی از پروژه قدیمی تر یک جناح در جمهوری اسلامی بعد از جنگ عراق برای جواب به نیاز سرمایه و دادن سیمای یک حاکمیت متعارف بورژوایی از ایران برای بازگشت و یا جلب اطمینان "جامعه جهانی" و اطمینان به وجود امنیت برای سرمایه در ایران است، که روحانی و همراهانشان بر آن کوبیدند. کاهش فشار اسلامی و نقش دسته جات حزب اللهی و عربده کشی های ضد زن و خانه گردی و ...، علاوه بر فاکتور مورد بحث و نیاز به چهره جامعه ای امن برای سرمایه، چه قبل از روحانی و چه در دوره او، نتیجه فشار مردم از پائین و شکست دادن پروژه اسلامی کردن جامعه بود. چیزی که ٤ دهه است به جدالی میان مردم متمدن و با فرهنگ ایران با سیاستهای عقب مانده و قوانین اسلامی، ضد زن و مردم سالار در جریان است. جناح مقابل هم با انگشت گذاشتن بر وجود فقر و بیکاری و محرومیت و با تکیه بر معیشت به عنوان مسئله اصلی طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه و معرفی روحانی و دولتش به عنوان عامل افزایش فقر، تلاش کرد توجه اقشار پایین جامعه را به خود جلب کند. رئیسی و جناحش به روحانی و همراهانش باخت. اما در این فضا و با تحرکی که همگی راه انداختند او نیز توانست بخشی از ارا را کسب کند. بهر حال بخشی از مردم ناراضی از سر نفرت از رئیسی و خطر بازگشت سپاهیان و کلا جناح مذهبی تر و خطر تحریم و بازگشت به دوره گذشته، تحت تاثیر این پروپاگاندا که گویا در مقایسه رئیسی و روحانی٬ با روحانی فضا برای نفس کشیدن بهتر است، به روحانی رای دادند. این مسئله در روانشناسی جامعه و مردم و از سر امکانگرایی همیشه در انتخاباتهای جهان ما یک فاکتور جدی است. مردم در دوره ای که فکر میکنند راه دیگری و یا آلترناتیو قابل حصول و در دستری ندارند که قابل اتکا باشد، عموما میان آنچه موجود است و در دسترس است، ممکن است به یکی رای بدهند. شراکت آنها در انتخابات جمهوری اسلامی الزاما به معنای قبول روحانی یا رئیسی نیست. با ارزیابی که خود دارند یکی از سر اینکه وجود روحانی در مقایسه با رئیسی فضای مستبد و خفقان را کمتر دارد و امکان عرض اندام مردم محروم بیشتر است و دیگری از سر اعتراض به چهار سال بی حقوقی اقتصادی در دولت روحانی، فکر میکند شاید رئیسی در مقایسه با روحانی کمتر به معیشت تعرض کند، به او رای میدهد.
کمونیست: تصور کنيد رئيسی از صندوق رای بيرون ميامد؛ اوضاع چه تفاوتی ميکرد؟ خالد حاج محمدی: در مهمترین و پایه ای ترین ابعاد سیاسی-اقتصادی و اجتماعی زندگی مردم تغییر اساسی نمیکرد. چرخش دوره روحانی چرخشی بود که بخش اعظم هیئت حاکمه ایران و بورژوازی ایران به آن نیاز داشت و بر سر آن توافق داشت و به همین دلیل مهر تائید "آقا" را هم خورد. تفاوت رئیسی و روحانی بر خلاف تبلیغات طرفین تا جائی که به زندگی طبقه کارگر، به حق زن و به مشکلات جوانان و اقشار پایین جامعه برگردد، میکروسکوپی است. رئیسی و روحانی هر دو نمایندگان دو جریان بورژوایی در حاکمیت اند که در کل تاریخ جمهوری اسلامی در پستهای کلیدی نقش داشته اند. تفاوتهای این دو جناح اگر در دوره ای زیاد بود، اکنون خیلی کمتر است. اکنون کسی از صدور انقلاب اسلامی نمیگوید، کسی از لزوم دشمنی با غرب نمیگوید، بحثی از اقتصاد دولتی یا آزاد در میان نیست، کسی آمریکا را شیطان بزرگ نام نمیگذارد، همه سر پایان این دوران و این پرچمها توافق دارند. به این اعتبار دیگر رئیسی یا روحانی مشخصه جمهوری اسلامی را تعیین نمیکند. اینها دیگر به گذشته تعلق دارند. رابطه با غرب و پاک کردن دیوراها از اشعار ضد امریکایی را شخص ولی فقیه امضا کرده است. بعلاوه نه دشمنی آن زمان با آمریکا و نه توافق دوره اخیر آنها مطلقا هیچکدام از سر منافع طبقه کارگر و محرومین جامعه چه در ایران و چه در آمریکا نیست. امروز با فرض محال حتی اگر بخواهند به گذشته دوره خمینی و حتی به یک دهه گذشته برگردند ممکن نیست، زیرا بورژوازی ایران از زوایه منفعت مادی و تامین جامعه ای امن برای کارکرد سرمایه و امنیت آن در مقابلشان می ایستد. خود این آدمها مستقل از هر تاریخی که داشته اند همراه رفقایشان صاحبان سرمایه در این جامعه و نمایندگان صالح بورژوازی ایرانند. بعلاوه برگشت به این مسیر را هر جناحی حتی اگر بخواهد برود، با موج وسیع مخالفت جامعه طرف میشود و حاشیه ای خواهد شد، جامعه اینرا نمیپذیرد. آنها چهار دهه با مقابله جدی و جدال بخش بزرگی از مردم ایران، از زنان و جوانان و... در مقابل قوانین اسلامی و ارتجاعی طرف بوده اند و از نظر ایدئولوژی مجبور به عقب نشینی شده اند. توافق با غرب در دوره روحانی اتفاق افتاد و اما احمدی نژاد هم با آن مشکلی نداشت و تلاش میکرد این اتفاق به نام او و در دوره او صورت بگیرد. اگر رئیسی هم می آمد آنرا ادامه میداد، چون به آن نیاز دارند. اینکه رئیسی می آمد حتما جنگ میشد و یا رابطه با غرب خراب میشد، مستقل از تفاوت واقعی آنها تبلیغات جناحی علیه دیگری برای ترساندن مردم از رقیب و خریدن رای آنها است نه واقعیت عینی. رئیسی و روحانی هر دو نماینده دو جناح در جمهوری اسلامی هستند که هر کدام طیفی از سرمایه داران ایران را پشت سر دارند.
کمونیست: "اصلاح طلبان" درون حکومتی و برون حکومتی می گویند: "اردیبهشت ٩۶ امتداد خرداد ٧۶ است"؛ ادامه راهی است که مردم ٢٠ سال قبل و در دوم خرداد آغاز کردند". می گویند: مردم فهمیده اند که باید از خواسته های تحقق ناپذیر اجتناب کرد و به سوی خردگرایی گام برداشت و به جای پیگیری مطالبات رادیکال، در جستجوی احقاق خواسته های حداقلی اما واقع گرایانه بود"؛ نظر شما در این مورد چیست؟ خالد حاج محمدی: اصلی ترین خاصیت این "تز خردگرایی" راضی نگاه داشتن مردم به حداقلی از خواسته هایشان و تن دادن جامعه به حاکمیت جمهوری اسلامی است. به استیصال کشاندن مردم، تئوریزه کردن در بن بست قرار گرفتن آنها به نام "خردگرایی"، تلاش برای رضایت دادن کارگر و مردم محروم به جمهوری اسلامی، تلاش برای آشتی دادن زنان آزادیخواه با جناح خودشان، تبلیغ مضحکه انتخابات به نام انتخاب واقعی مردم و در یک کلام پادویی چمهوری اسلامی، شغل نه چندان شریف منتقدین خودی جمهوری اسلامی از اصلاح طلب درون حکومتی تا سازمان اکثریت و حزب توده است. نیروهایی که میدانند هست و نیست شان به ادامه حیات جمهوری اسلامی گره خورده است. انتظار بیشتری نمیشد از این جریانات که تاریخا رسالت ترمز زدن بر اعتراضات رادیکال و دفاع از جمهوری اسلامی را دارند، داشت. طبیعی است اصلاح طلبان حکومتی و برون حکومتی که زیر عبای روحانی چمباته زده اند و دور روحانی جمع شده اند، از برد روحانی خوشحال باشند. اما دم جنباندن آنها و "افتخارات" آنها به نام "خردگرایی" مردم و انتخاب مردم نه در سال ٧٦ و نه امروز ربطی به واقعیت جامعه ایران و انتخاب مردم ایران ندارد. آنها نه قبل از ٧٦ و نه بعد از ٧٦ و نه در چهار سال گذشته دولت روحانی برای مردم ایران جز ادامه بردگی و فقر و محرومیت، ارمغانی نیاورده اند. پیروزی و عدم پیروزی آنها در مقابل همپالگی های خود در میان اصول گرایان ربطی به شکست یا پیروزی مردم آزادیخواه ایران ندارد. این جریانات بهتر از هر کسی میدانند که نه خاتمی انتخاب مردم ایران بود و نه روحانی. هراس این جریانات از رشد رادیکالیسم و "خواسته ها تحقق ناپذیر" مردم واقعی است. اینها میدانند اگر در جامعه ایران فقط یک ماه حق آزادی تبلیغات به احزاب سیاسی و از جمله کمونیستها داده میشد، اگر همه شخصیتهای معتبر و شرافتمند آن جامعه از رهبر کارگری تا جوان آزاد اندیش و زن متمدن و حق طلب حق داشتند کاندید میشدند و حق داشتند مثل جناب روحانی، رئیسی و بقیه تبلیغات میکردند بدون اینکه از ترور و سر به نیست کردن خود بترسند، نه فقط خاتمی و روحانی از صندوق رای بیرون نمی آمدند که کل موجودیت جمهوری اسلامی با خطر نابودی روبرو میشد. حتما اگر خلخالی و لاجوردی و هر جلاد دیگری را می آوردند ممکن بود مردم از ترس آنها و با ذهنیتی که از آنها دارند و جنایاتی که آنها مجری انجامش بوده اند، رئیسی هم در مقابلشان رای بیشتری از روحانی می آورد. اما اگر کسی اینرا آزاد اندیشی و محبوبیت رئیسی قلمداد میکرد حتما به اندازه خود رئیسی و بقیه حتی نزد رای دهندگان، حقه باز و فریبکار بود. نقش این جریانات در ترساندن مردم از تحرک رادیکال و مطالبات رادیکال و ترمز زدن بر آن هر چند امر جدیدی نیست اما قابل فهم است. اینها تکرار مکررات هر حاکمیت بورژوایی و مستبد از هیتلر و پینوشه تا تاچر و بلر و بوش پدر و پسر و ترامپ تا روحانی و احمدی نژاد و غیره است. اینها هم روزهای قیام ایران را به یاد دارند و هم روزهای پاشیدن خون به چهره آن انقلاب و ٣٠ خرداد ٦٠ و کشتار صدهزار نفره از مخالفین برای شکست آن انقلاب و اعمال حاکمیت خود. چه آن بخش از این جریان که در آن زمان در میان خط امامی ها ریش و پشم دار در دادگاه و زندان و کوچه و خیابان مشغول شکنجه و اعدام یا قمه چرخانی و اسید پاشی بودند، و چه آنهایی که زیر عبای امام "ضدامپریالیست" برای شناسایی فعالین کمونیست و رهبران کارگری و آزادیخواه جان فشانی میکردند، هر دو میدانند عروج کمونیسم و رادیکالیسم چه خطراتی برای کل آنها دارد. هر دو میدانند که عروج آزادیخواهی در آن جامعه چه رنسانسی میتواند بر پا کند و چگونه نه تنها جمهوری اسلامی بلکه کل این صف و افکار عقب مانده و ضد زن و شرقی اسلامی آنها را به زباله دادن تاریخ می ریزد. مسئله آنها تحمیل سرسوزنی رفاه و آزادی نیست، آنها اعتبار کمونیسم در ایران و زمینه های جدی و همه جانبه آنرا میشناسند. آنها میدانند ایران یکی از کانونهای جدی "خطر" عروج طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه برای بورژوازی ایران است. آنها میدانند رای مردم به هر میزان هم شراکت کرده باشند، در ٢٤ ساعت عوض میشود، از عروج آزادیخواهی و گرویدن فوری بخش بزرگی از رای دهندگان امروز به روحانی یا رئیسی به جنبش آزادیخواهی، هراس دارند و این هراس هم واقعی است و هم قابل درک. اما اینها شعور مردم آزادیخواه ایران را دست کم گرفته اند. شعور سیاسی جامعه و عقل سلیم هر کسی که از آخور جمهوری اسلامی نخورد و ریگی در کفش نداشته باشد، هر کس که حقه بازی و شیادی سیاسی و کلاهبرداری بخشی اساسی از سیاستش نباشد، حکم میکند بپذیرد که: هیچ حاکمیت مستبدی با خواهش و تمنا کنار نمیرود و آزادیخواهی گام به گام و قطره چکانی راهی برای سد کردن و اخته کردن هر نوع آزادیخواهی است. اینها دارند شغل خود و وظیفه خود را در قالب سیاست به جامعه میفروشند، و حتما ما و مردم ایران هم فراموش نمیکنیم. اینکه در جامعه ای مثل ایران همه امکانات و رسانه و پول و کل قدرت در دست اقلیتی مفت خور است، که دلسوزترین دلسوزان و خادمین نظام هم حق کاندید شدن ندارند، که بخشی از مدافعان و مداحان چند دهه حاکمیت را هم فراری داده اند، و ٤ نفر از مخلصین نظام از میان هزاران نفر به عنوان کاندید پذیرفته شده اند و یکی از آنها روحانی است که بر رفقایش پیروز شده است، و عده ای این را "انتخابات" و روحانی را "منتخب" مردم نام گذاشته اند، از شیادی سیاسی هم فراتر است. بعلاوه حتی در حاکمیت جمهوری اسلامی، با هزار و یک دلیل که اشاره شد، با همه تبلیغات وسیع و خرج پول آن مملکت و با دهها هزار مستخدم از تیپ همینها برای بستن چشم مردم ایران، با بی بی سی و دهها رسانه بزرگ و عظیم، اگر مردم شرکت کرده باشند و به هر دلیل به روحانی رای داده باشند، چرا انتظار میرود که انسان کمونیست و آزادیخواه، چرا کارگر و زن و جوان متمدن آن جامعه، در مقابل مشتی شرلاتان سیاسی باید مرعوب شود. "رای" مردم آلمان به هیتلر، مردم ایران به خمینی، مردم انگلستان به تاچر و مردم آمریکا به ترامپ، چند روز دوام می آورد و مبلیغین آنها چند روز توانسته اند با سیلی صورت خود را سرخ و ندای پیروزی سر دهند؟ چند صد میلیون انسان در مرگ هیتلر و خمینی و تاچر حتی از میان "رای" دهندگان دیروزشان به رقص و پایکوبی پرداختند؟ خیابانهای لندن در مرگ تاچر به محل موسیقی و جشن و پایکوبی و تجمع تبدیل شد. آرا و افکار مردم را طبقه حاکم میسازد و اما با وزیدن کوچکترین نسیم عدالتخواهی هوا عوض خواهد شد و افکار طبقه حاکم دود و به هوا خواهد رفت. نگرانی مدافعان همیشه در صحنه اصلاح طلب همین است. اگر کسی نماینده کارگر و محرومین جامعه است و حرف دل آنها را میزند، کارگران معدن گلستان اند که با اردنگی روحانی و وزیر کارش را درست در آستانه انتخابات فراری دادند. حال تصور کنید فضای باز و آزادی بود و ترس از زندان و اخراج در کار نبود، و نان کسی گرو آزادی اش نبود، نه تنها روحانی که همین اصلاح طلبان حتی "بیرون حکومتی" جسارت میکردند با این پرروی از روحانی، از "اصلاح طلبی" در جمهوری اسلامی و از خطر حق طلبی و زیاده خواهی کارگر و زن و جوان و بخش محروم جامعه حرف بزنند؟ با همه اینها از میکروفونهای همین به اصلاح "انتخابات " مدافعان نظام، سخنان زن و جوان و بخش معترض جامعه شندیده شد. شندیده شد که کاندیدها در رقابت با هم تنها گوشه ای از فساد و دزدی و حقه بازی و حق کشی همدیگر را نشان دادند و هر کدام از اینها برای محاکمه همه آنها به جرم توحش و فساد و کشتن و جنایت و ترور، پرونده ای قطور خواهد بود. نیروها و شخصیتهای مدافع آنها که جسارت کرده اند و علیه "اضافه" خواهی مردم پا پیش میگذارند جز مشتی دلال سیاسی و شریک دزد نمیتوان نامی دیگر برایشان گذاشت.
کمونیست: جمهوری اسلامی و مشخصا دولت اعتدال روحانی بعد از این انتخابات، با چه ویژگی تداعی می شود و تفاوت آن با دوره گذشته در چیست؟ خالد حاج محمدی: فکر میکنم دولت روحانی نسبت به دوره گذشته علیرغم "انتخاب" دوباره او، در موقعیت نه تنها بهتری نیست که شکننده تر است. روحانی دور گذشته با کارت توافق با غرب و پایان تحریم اقتصادی، آزاد سازی سرمایه و جلب سرمایه خارجی و رشد اقتصادی و اشتغال سر کار آمد. چهار سال گذشته، بخش بزرگی از سرمایه های آزاد شدند، جنگ با غرب جز این اواخر که ترامپ عروج کرد، پایان یافت، برجام با هر کش و قوسی به سرانجام رسید و اما وضع معیشتی مردم بهبود پیدا نکرد. بیکاری و بیحقوقی افزایش یافت. "انتخاب" او در مقابل رئیسی هیچ برگ برنده ای به معنای طرفداری از او از جانب مردم جان به لب رسیده نیست. دوره انتظار و امید به جلب سرمایه و توافق با غرب پایان یافت. امروز نه روحانی و نه هیچ عنصر و فرد و جناحی در حاکمیت جوابی و آلترناتیو و افق دیگری در جواب به هیچ یک از مطالبات مردم ایران و آینده جامعه و حل معضل اقتصاد و رفاه و امنیت و آزادی ندارد. در این چهارسال معلوم شد قول جلب سرمایه بزرگ و تکنولوژی پیشرفته و به روز کردن زیرساختهای اقتصادی و ... در خاورمیانه پر از جنگ و ناامن ناممکن است . حتی اگر این اتفاق می افتاد به معنای بهبود زندگی و رفع بیکاری، افزایش دستمز، طب رایگان ، تحصیل رایگان، اتمام ترور و زندان و پرونده سازی برای مخالفین و پایان پدیده هایی مانند کودکان کار، بردگان جنسی، کارتن خوابی و هزار و یک مشکل بزرگ دیگر نبود. دولت روحانی با مشکلات جدی روبرو است. جامعه ایران مثل دوره خمینی و حتی دوره قبل از خاتمی نیست. مردم ایران توقع بالایی از خود و زندگی دارند. همین توقع بالا و فضای جامعه روحانی و بقیه را مجبور کرد که در رقابتهای انتخاباتی روی حقوق مدنی و سیاسی مردم و معیشت انگشت بگذارند. حالا که دوباره سر کار آمده دیگر نمیتواند اینها را به چهار سال دیگر موکول کند. مردم ایران و خصوصا طبقه کارگر ایران، زنان و جوانان و اقشار محروم امروز جواب میخواهند و این را روحانی از هر کس دیگری بهتر میداند و پیام کارگران معدن را دریافت کرد. روحانی و کل جمهوری اسلامی با دورانی دیگر و توقعاتی دیگر از جانب بخش بزرگی از جامعه حتی در میان کسانی که رای دادند طرف هستند که ظرفیت و توان پاسخگویی به آنها را ندارند.
کمونیست: در اطلاعیه حزب به "ترک برداشتن سپر دفاعی جمهوری اسلامی"، به اینکه "پایان انتخابات " شروع اعلام توقع مردم ایران از زندگی انسانی، در مقابل دولت روحانی است" اشاره شده است. سیر اوضاع را چگونه ارزیابى میکنید؟ خالد حاج محمدی: مردم ایران از زبان خود آنها در جدلهای انتخاباتی شنیدند که همه حاکمین از روحانی و رئیسی تا بقیه، مشتی دزد، فاسد، توطئه گر و صاحب پرونده هایی جنایی، دروغگویی، فریبکاری و حقه بازی اند. اینها را کسانی گفته اند که جمهوری اسلامی روی شانه های آنها ساخته شده و در پستهای کلیدی نظام خدمت کرده اند و همدیگر را میشناسند. پرت کردن اتهام علیه همدیگر و خاطی دانستن همدیگر، دلیل بر بیداری وجدان خفته کسی نیست. آنها در راس ماشین کشتار، در راس زندان، مراکز تروریستی و سپاه و اطلاعات و در راس ماشین پول شویی و استثمار برده وار طبقه کارگر و زن و محرومان هستند. اینها سازماندهندگان جنایت علیه بشریت، علیه مردم محروم ایرانند. وقتی خودشان اینها را میگویند، توهمی اگر باشد در میان خوشباورترینها هم باوری به آنها باقی نمی ماند. بیان این مسائل از زبان روسای مملکت از روی نفهمی و سهو نیست، روح پاکی در جسم خبیث آقای روحانی و رئیسی و بقیه دمیده نشده است. بلکه اینها بیان عمق نفرت پایین از بالا است. کسی که اینها را نشانه حسن نیت روحانی و رئیسی و بیت رهبری و ... میداند و از مردم طلب کف زدن برای آنها را دارد اگر شیاد و مواجب بگیر آنها نباشد، نفهم و نادان است. لذا با این "انتخابات" نفرت از حاکمین کاهش نیافته است بلکه افزایش یافته است. توجه کنید، کسانی که برای داشتن یک اطلاعیه در مخالفت با جمهوری اسلامی صدها انسان شریف را اعدام کرده اند و امروز تلاش میکنند، خود را صاحب آن تاریخ نکنند و به مردم میگویند، افسار دستجات تروریستی و اسلامی را خواهیم کشید، افسار دزدان و کلاهبرداران مالی و سیاسی را خواهیم کشید. میگویند در زندگیتان دخالت نمیکنیم، میگویند ما علیه چهار درصدی های حاکم و صاحب پول و سرمایه هستیم. میگویند جوانان، زنان، کارگران و محرومین و... حق دارند. مستقل از هر ادعایی که ما کمونیستها میکنیم، همینها برای بزیر کشیدن همه آنها، اگر سرکوب و استبداد و چند صدهزار نیروی مسلح و... را کنار بگذارید کافی است. این پدیده معنایی جز بی ارزشی خود اینها نزد اکثریت مردم ایران ندارد. این فشار جنبش عظیم عدالتخواهی در پایین جامعه است که بالا هم مجبور شده به کارگر و محرومین جامعه قسم بخورد. میدانم میخواهند فریب بدهند اما کوبیدن روی اینها یعنی یک نگرانی عمیق از پایین. روحانی بر طبل حقوق سیاسی مردم، عدم دخالت در زندگی مردم، عدم پرونده سازی و... ، در دل تبلیغات انتخاباتی اصرار میکند و دیگری بر بی حقوقی مردم و فقر و دولت به عنوان عامل این وضع و نماینده بالا شهری ها. وقتی بالا چنین میگوید و وقتی بالا خودشان در جدال برای سهم در قدرت و ثروت چنین همدیگر را عریان و لخت در مقابل جامعه قرار میدهند تا مردم را بکشانند به رای دادن، مردم محروم فردا برای هیچ یک تره خرد نمیکند. روحانی مدعی است اقتصاد ایران رشد ٨ درصدی داشته! خوب فردا میتواند جواب کارگر نفت، گاز، پتروشیمی، بافق، معدن آزاد شهر، ماشین سازی، برق و.. و کارگر بیکار و بازنشتگان را بدهد و بگوید پول نیست؟ میتواند رو به دهها میلیون کارگر و خانواده های آنها بگوید، حقوق معوقه و اخراج و بی درمانی و فقر را باید تحمل کنید؟ فردا قوه قضائیه و دسته جات جانی و اوباش اسید پاش و اطلاعاتی میتواند بدون دلیل روشن حکم دادگاه، یقه زن در خیابان، جوان در دانشگاه و محله را بگیرند و رهبر و فعال کارگری را به جرم اعتراض به فقر، دستمزد پایین، اخراج و عدم امکانات ایمنی محیط کار و... بازداشت کنند و رفقایشان از ترس سخن نگویند؟ این ممکن نیست! زبان کارگر و معترض آن جامعه درازتر است، میگویند خودتان گفتید پول هست، خودتان گفتید اسید پاشی و دخالت در زندگی مردم جرم است. به این معنا شکاف در دیوار جمهوری اسلامی بازتر و عمیقتر شده است. هم ما و هم مردم ایران میدانیم که هم سرکوب باقی است و هم ترور و هم اختناق و بی حقوقی. بدون اینها جمهوری اسلامی یک روز دوام نمی آورد. اینرا طبقه کارگر ایران و مردم آزادیخواه آن جامعه میدانند. حاکمیت اقلیتی پولدار و صاحب سرمایه بدون یک ماشین عظیم ترور و کشتار و زندان و نیروی تا دندان مسلح همراه با همه رسانه و دادگاه و ... ممکن نیست. اما رابطه جامعه با آنها مثل گذشته نمی ماند و زبان کارگر و زن و جوان در مقابل آنها درازتر و تیزتر خواهد بود. از این نظر فکر میکنم ما دوره آینده با یک فضای سکوت و بی تفاوتی طرف نخواهیم بود. مردم مرعوب نشده اند و توقع آنها بالاتر از گذشته است. بقیه ماجرا و تغییر جدی در توازن نابرابر کنونی، بستگی به نقش کمونیستها و رهبران هوشیار کارگری، زن و جوان آزادیخواه و درجه اتحاد و هوشیاری آنها دارد. مردم ناراضی و متنفر از حاکمیت، خودبخود منشا تغییر و بهبودی نخواهد بود، مگر اینکه سازمان یابند، متحد شوند، و اهرمهای دخالت خود در سرنوشت جامعه را مستقل از حاکمین و در مقابل آنها بسازند و پیش بروند. این ممکن است و شرایط و زمینه آن موجود است.
کمونیست: از نظر شما مهمترین عوامل و فاکتورهایی که بتواند نارضایتی عمومی و اعتراضات و نفرت عمیق مردم از جمهوری اسلامى را به سمت یک جنبش اعتراضى متشکل، قوی و با خواستهاى روشن و رادیکال ببرد، چیست؟ خالد حاج محمدی: اشاره کردم که نفس نارضایتی مردم مثبت است، اما این نارضایتی تا زمانی که به نیروی تحرک یافته و مدعی و در میدانهای اصلی نبرد طبقاتی تبدیل نشود، تا زمانی که سازمان نیابد، تا زمانی که حول یکسری مطالبات اساسی مانند افزایش دستمزد، بیمه بیکاری، حق زن، آزادیهای سیاسی و امنیت و... به تحرک در نیاید، خود بخود تحولی انجام نمیگیرد. کار ما به عنوان کمونیست بسیج و سازماندهی کارگران ایران، آزادیخواهان ایران، زنان و جوانان برابری طلب، برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. کار ما کمونیستها، ما حزب حکمتیست، سازماندهی جنبش خودمان، یک جنبش بزرگ سیاسی برای ساقط کردن کل جمهوری اسلامی و انقلاب کارگری است. امروز اولین قدمها اتحاد در صفوف خود کمونیستهای طبقه کارگر، متشکل شدن و تحزب یافتن هوشیارترین و بانفوذترین آنها حول یک افق سوسیالیستی و آزادیخواهانه است. طبقه کارگر و محرومان جامعه دنیایی نفرت از حاکمیت دارند، دنیایی مطالبات تامین نشده و انباشته شده دارند. زبان آنها در مقابل حاکمیت درازتر است، مدعی ترند. متحد شدن و سازمان یافتن آنها ابزار دخالت و تامین زندگی بهتری است. در دل هر اعتراضی باید تلاش کرد صفی از رهبران و بهترینها و بانفوذترینها به هم نزدیک شوند و متحد شوند. باید ریشه ها انشقاق و تقسیم بندی های مختلف از ملی و مذهبی و قومی و ... را در میان طبقه کارگر خشکاند و همسرنوشتی و هم منفعتی را تقویت کرد. باید تلاش کنیم جهان بینی خود را در میان کارگران و مردم آزادیخواه ایران اشاعه دهیم. باور و عقاید حاکم بر جامعه را طبقات حاکم شکل میدهند و میسازند. تقابل سیاسی با آن از ناسیونالیسم و عقب ماندگی فرهنگی و تحقیر و بی حقوقی زن و.. تا دفاع از مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته ای و تا انقلاب کارگری و ممکن بودن آن به عنوان تنها راه نجات واقعی بشریت، کاری است که اتفاقا در این دوره زمینه های واقعی آن موجود است. باید این زمینه را تقویت کرد. بعلاوه متشکل شدن کارگران کمونیست، زنان برابری طلب و مردم محروم در این حزب کمونیستی، بعنوان ماگزیمالیستهای رادیکال، برابری طلب و آزادیخواه، که به چیزی کمتر از آزادی و برابری در همه ایعاد زندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رضایت نمیدهد، ضامن نه فقط گسترش مبارزات رادیکال امروز که آینده ای بهتر، مرفه، امن، آزاد و سعادتمند است. حزب حکمتیست(خط رسمی) ابزار دخالت این صف و به همه این صف تعلق دارد.
|