دشمنی با کارگر در "رئالیسم کارگری" جدید
مصطفی اسدپور
متن کامل مقاله "انزجار" کلمه سنگینی است. بعنوان کارگر کمونیست نمیتوان احساسی کمتر از انزجار در مقابل رمان "سایه اژدها" را ابراز کرد. اما بعنوان کارگر کمونیست نمیتوان به سادگی از کنار گودینی و روش رفتار بورژوازی با دردانه ادبی خود، گذشت. ادبیات گودینی و داستانهایش و بیش از همه رمان "سایه اژدها" میتوانند مایه سرافکندگی ادبی زبان فارسی دسته بندی شوند. اما طبقه او، نویسنده قهرمانشان را بر دوش میچرخانند. *** دشمنی با کارگر در "رئالیسم کارگری" جدید ایران را خشکسالی ادبی، قحطی ذوق و خیال پردازی فرا گرفته است. این قحطی در مورد ادبیات کارگری محسوس است. بعد از یک تحرک کوتاه مدت در چند ساله بعد از انقلاب بهمن ( مثلا در نمایشنامه "عباس آقا کارگر ناسیونال" و کتابهای جمعه از احمد شاملو) سی سال اخیر بر متن تحولات عظیم طبقه کارگر، مبارزات و اعتصابها، تشکل و اعتراضات هفت تپه و حماسه های مبارزات کارگران در زندانها همچنان بی اشتهایی بر دنیای ادبی طبقه کارگر حکم میراند. سوال اینست که چرا این ماتریال زنده و ملموس و مملو از تجربه و شور و حماسه مابه ازاء ادبی خود در لباس رمانها و داستانها را پیدا نکرده و نمیکند. با عبارت دنیای ادبیات سوال اینست که چرا رئالیسم و مشخصا رئالیسم کارگری در ایران در جا میزند و سترون است. سالهای سال است بجز تلاشهای محدود، بجز ترجمه کتب خارجی اثر قابل توجهی خلق نشده است. چرا؟ همزمان ادبیات کارگری جبهه ای است که کل بورژوازی در مقابل طبقه کارگر باز کرده است. تعداد بیشماری از برنامه های تلوزیونی و ستون رسانه های گوناگون صرف بازخوانی و بررسی ادبیات کارگری در ایران می گردد. با سرعتی چشمگیر مجموعه بزرگی از گنجینه تاریخ مبارزه طبقاتی کارگران در ایران چاپ شده و در دسترس است. باور کردنی نیست که چگونه رمان همسایه های احمد محمود در بهترین ساعت پخش تلوزیونی، موضوع اعتصابات نفت را با جزئیات به بحث میگذارد. "رئالیسم کارگری" صورت مساله یک رو در رویی است که بوضوح مهر صف آرایی طبقاتی بعد از برجام را با خود حمل میکند. در فضای آرام و در میان نوای موسیقی، در میان صدای آرام و متین شرکت کنندگان در پانل برنامه و از دریچه ادبیات موقعیت طبقه کارگر به بحث گذاشته میشود. هدف کلی طبعا حمله به طبقه کارگر است. اما این یک سر سوزن از اهمیت این صف آرایی برای یک کارگر سوسیالیست کم نمیکند. جذبه، بخاطر اینکه این بحث می بایست مستقلا در میان خود فعالین و دست اندرکاران سازماندهی طبقاتی کارگران طرح و پیگیری می شد. اینجا در این عرصه جنبه های انتقادی و کمبودهای مهمی از دوران سردمداری اپوزسیون ضد رژیمی عمل کرده و عمل میکنند که باید با آنها تصفیه حساب کرد. اهمیت، این مجادله در خصوصیات "پسا برجام" آن است. دنیای ادبیات میدان فراخی برای قایم باشک روشنفکرانه را باز گذاشته و در میان مدعوین نمایندگان انواع جریانات بورژوایی گرد آمده و سهم خود را در امر مشترک طبقاتی ادا میکنند. خصوصیت مهم این فضا در اینست که "رژیم" بمعنای رایج آن در صف آرایی چند دهه اخیر اپوزسیون و جمهوری اسلامی در آن نقش ثانوی را ایفا میکند. بحث بر سر صف آرایی طبقاتی است. این عرصه، این شو های تلویزیونی، این ستون رسانه ها کعبه آمال جبهه بزرگ طبقه بورژوا در درون و بیرون حکومت است. در چلچراغ این برنامه ها دیگر درد و ملالت های طبقه کارگر، مصائب زندگی آنها، اعتصاب و اعتراض، تاریخچه مبارزات این طبقه از انحصار اپوزسیون خارج میشود. از موضع منتی علیه چپ در مخالفت با جمهوری اسلامی و از سنگر تقویت صفوف طبقاتی کارگری علیه کل بورژوازی نمی توان از باز شدن این جبهه خوشنود نبود. تعیین تکلیف در این جبهه از شروط اصلی پیشروی امر کارگر در ایران است. نوشته حاضر تلاشی برای روشن کردن صف بندی فوق و بعلاوه تقویت صف طبقاتی کارگران در مصاف "رئالیسم کارگری معاصر" است. محمد علی گودینی مطرح ترین شخصیت صف بورژوازی و جمهوری اسلامی است. او یک نویسنده پرکار است و تقریبا هر سال اثر تازه ای را خلق کرده است و از بازار محلی خوبی برخوردار است. محمد علی گودینی گاها تنها نویسنده کارگری ایران نامیده میشود. تعداد گفتگوها و برنامه های تلوزیونی حول کتب و رمانهای او از شمار خارج است. گودینی کتب خود را به خامنه ای تقدیم کرده است. در عین حال بدون تردید او عضو کلوب ادبیات رئالیسم کارگری بزبان فارسی نیز هست. نمی توان به صرف وفاداری او به حکومت او را از تعلق ادبی اش جدا کرد. این نوشته برای پاسخگویی به سوالات پیش روی خود در دو بخش، بطور جداگانه چند رمان از آثار محمد علی گودینی را در دستور کار خود دارد. بخش اول به کتاب "سایه اژدها" اختصاص دارد.
رئالیسم کارگری- چهره اول کتاب: سایه اژدها نویسنده: محمد علی گودینی "سایه اژدها" تحت عنوان یک " رمان کارگری" توسط انتشارات "عصر داستان" در اسفند ۱۳۹۱ وارد بازار شد. محمد علی گودینی از نویسندگان معاصر است که خود را یک نویسنده در ادبیات کارگری میداند. او خود زندگی کارگری را پشت سر دارد و رمانهای قبلی دیگری از وی از جمله "آجر بهمنی"، "صعود" و "لبخند تلخ" مورد توجه قرار گرفته اند. گودینی کتاب را به خامنه ای تقدیم کرد و هدف خود از انتشار آنرا "به نوعی تحقق شعار سال مقام معظم رهبری مبنی بر تولیدملی، حمایت از كار و سرمایه ایرانی" معرفی کرده است. و باز بقول خود او "در رمان سایه اژدها موضوع واردات بیرویه به كشور را به چالش كشیدهام و در واقع سعی كردهام همان محیطهای كارگری را كه دستمایه اصلی آثار من بوده برای نوشتن این اثر به كار بگیرم. برای همین منظور داستان را در یك محیط كارگری در كارگاه خیاطی شكل دادم كه در آن مشكلات واردات بیرویه و گرانی كاغذ منجر به تعطیلی تقریبی كارگاه میشود." برای کسی که از نزدیک با محیط کارگری ایران سر و کار داشته ارجاع به شعار خامنه ای برای تولید بیشتر و یا تعهد نویسنده به جمهوری اسلامی، لزومی برای مطالعه رمان را باقی نگذارد. اما مطالعه کتاب اتفاقا و دقیقا از همین لحاظ مطلوبیت پیدا میکند. این کتاب از زبان یک رمان چه تصویری از یک کارگر را حک، و چه افکاری را تقویت میکند؟ گودینی بعنوان شاخص ادبیات رئالیستی ایران معرفی میگردد. بعضا او را "ماکسیم گورکی" ایران نامیده اند. پس از مجموعه داستانهای کوتاه، "سایه اژدها" طولانی ترین اثر نویسنده است که بقول خود او علاوه بر همه تجارب قبلی، به میان کارگران رفته و از نزدیک موضوع رمان را مورد تحقیق قرار داده است. برای ما این رمان میتواند گذر مناسبی باشد تا تصویر بهتری از ادبیات کارگری ایران معاصر و از جمله خود گودینی را بدست داد. "انزجار" کلمه سنگینی است. بعنوان کارگر کمونیست نمیتوان احساسی کمتر از انزجار در مقابل رمان "سایه اژدها" را ابراز کرد. اما بعنوان کارگر کمونیست نمیتوان به سادگی از کنار گودینی و روش رفتار بورژوازی با دردانه ادبی خود، گذشت. ادبیات گودینی و داستانهایش و بیش از همه رمان "سایه اژدها" میتوانند مایه سرافکندگی ادبی زبان فارسی دسته بندی شوند. اما طبقه او، نویسنده قهرمانشان را بر دوش میچرخانند. در این فضا چاره ای برای دو آتشه ترین کارگر کمونیست باقی نمی ماند جز اینکه به گودینی احترام بگذارد. باید گودینی را به ارش اعلای ادبیات رئالیستی دنیای معاصر ایران امروز رساند تا بتوان بطور شایسته با او مقابله کرد. این هدفی است که این نوشته تعقیب میکند.
خلاصه رمان صابــر صانع کارفرمــای کارگاه تولیدی مانتوی "تهران مد" از شــوخیهای فوتبالــی دو نفر از کارگرانش( لطفعلی و تیمور) عصبانی اســت و آنها را نصیحت میکند. کارگاه شانزده کارگر دارد .مامور بیمه میآید و از شکایت کسی به نام عیسی حاتمی از اوسا صابر میگوید. انوش سرپرست کارگاه عیسی را میشناسد و او را مردی خلافکار معرفی میکند. خورشید و ننه خاور با ظرفهای یک بار مصرف غذا وقت ناهار به کارگاه میآیند. دو فروشنده کرد برای فروش کفشهای تبریزی با مارک ایتالیایــی به کارگاه میآیند. کارفرما به کارگاه میآید و از مصرف بالای برق کارگاه و تصمیمات جدیدش برای پایین آوردن مصرف برق میگوید. حاج کرمعلی سلطانی که زمانی استادکار صابر بوده به ســرطان معده مبتلاســت. منیر زن صابر از او میخواهد که ســری به حاج کرمعلی بزند و احوالپرس او باشــد. صابر به دیدن اســتادش میرود. دوباره بحث فوتبالی قرمز و آبی در کارگاه درگرفته است. بازرس بیمه به کارگاه میآید و عده کارگران را با فهرست بیمه تطبیق میدهد و میرود. حاج کرمعلی میمیرد. اعضای اتحادیه دوزندگان در چای خانهای سنتی به یاد حاج کرمعلی گرد آمده اند. اغلب از تولید ملی و واردات بیرویه لباسهای خارجی سخن میگویند. مشتاق - یکی از کارگران کارگاه - حال و روز خوبی ندارد. رامین - پسر - و زنش طعمه شرکتهای هرمی شده اند. رامین دســتگیر شده و در زندان است. حسن ابراهیم یکی دیگر از کارگرها نیز به سبب جراحی زنــش به پــول زیادی نیاز دارد. لطفعلی گذرنامه اش را گرفته و میخواهد به ترکیه برود. صابر به خاطر وضعیت بد کارگاه مجبور به استفاده از پارچه های چینی است. مراسم سالگرد حاج کرمعلی است و اغلب کارفرماها از وضعیت بد بازار گلایه دارند. لطفی به ترکیه میرود و هفته بعد به کشور بازمیگردد. صابر با دو کرد معامله پارچه قاچاق میکند. صابر همانند اغلب دیگر همکاران مجبور به تخلف میشود. او نیز مثل اغلب آنها با زدن مارک خارجی تقلبی روی مانتوها آنها را به بازار میفرســتد. صابر برای مشکلات متعدد کارگاه مجبور به انتقال کارگاه به شــمس آباد است و میخواهد با کاهش مخارج تولید در آنجا رونقی دوباره به کارش بدهد. پرویز خان - یکی از همکاران صابر - کارگاه جدیدش را در شمس آباد افتتاح میکند. صابر و زنش نیز از میهمانان هستند. آزاد به همراه مهندسی برای دیدن ساختمان به کارگاه میآیند. صابر شــخصاً دوباره به شــمس آباد میرود تا از نزدیک با وضعیت ایجاد کارگاه جدید آشــنا شــود. حرفهای رییس شورای روستا او را به آینده امیدوارتر میکند. ساخت کارگاه جدید صابر آغاز میشود. اغلب کارگران از انتقال به کارگاه جدید ناراضیند. صابر و کارگرانــش بــرای دیدن کارگاه جدید به شــمس آباد میروند که میبیننــد دکه بنگاه املاک مرکزی آتش گرفته اســت . اهالی روستا با شنیدن فروش غیرقانونی زمینهایشان به روستا برگشته اند علیه زمینخواران شعار میدهند.
نگاه انتقادی به رمان هستند کسانی که محمد علی گودینی را مارکسیم گورکی ایران نامیده اند. تعداد بسیار بیشتری و از جمله خود او، آثار و رمانهای ایشان را در قفسه اساتید ادبیات کارگری بزبان فارسی جای میدهند. این دسته بندی و مقایسه، دوستانه و به نفع گودینی نیست چرا که بناچار و خود بخود رمانهای او را در مقایسه با آثار احمد محمود، غلامحسین ساعدی و یا صادق هدایت قرار میدهد که صرف کیفیت ادبی، زبان و ساختار رمان تفاوت جدی را نشان میدهد. تقریبا تمام دوستداران گودینی با اشاره به ایرادات نگارشی و ساختار داستانها توجه خواننده را "اصل مطلب" - پیام نویسنده جلب - میکنند. این یک فراخوان واقعی است و "اصل مطلب"، یعنی محتوای نوشته ها، اتفاقا علاوه بر گودینی، ما را به جنبه های مهمی در ادبیات کارگری ایران و یا سبک رئالیسم در فضای اجتماعی ایران نیز می رساند. با شروع مطالعه و با پیشروی در هر فصل، کتاب "سایه اژدها" را میتوان براحتی در قالب یک "رمان کارفرمایی" و نه رمان کارگری دست بندی کرد. پرسناژ اصلی کتاب استاد صابر است و کتاب به موقعیت، افکار، دلخوشی و ناامیدی او بعنوان یک کارفرما اختصاص دارد. تمام رمان در اختیار این کارفرما قرار میگیرد که تصویر یک انسان متعهد، وطن پرست، سخاوتمند و کارگر نواز از او در ذهن خواننده ثبت شود. القای تصویر فوق از استاد صابر بخودی خود اشکالی ندارد. شخصیتهای داستان طبعا به میل و بنا به انتخاب گودینی شکل میگیرند. این وطن پرستی خود گودینی است. آنچه استاد صابر میگوید، در واقع حرفهای گودینی است. طبعا گودینی حق دارد دنیا و از جمله پرسوناژهای رمان خود را از زاویه دلخواه خود ببیند. محمد علی گودینی خود را یک نویسنده رئالیست کارگری میداند و در گفتگوی خود با خبرنگار خبرگزاری فارس میگوید: "به نظر من در جامعه ایران هنوز داستانهای رئالیستی هستند که مخاطب دارند، زیرا فضای جامعه ایران را نمایش میدهند." به همین دلیل از نویسنده رئالیست ما انتظار میرود تصویر دقیق تری از زندگی طبقه کارگر را منعکس کند. هنر رئالیست ما قرار بود که در بیرون کشیدن "واقعیت" از میان خروارها عواملی باشد که آگاهانه و ناآگاهانه "واقعیت" مد نظر را چشم مخاطب مد نظر دور می کنند. خیلی ساده از گودینی بعنوان یک رئالیست ادبیات کارگری در ایران انتظار میرود حقایق زندگی طبقه کارگر را بدست دهد. این دقیقا کاری است که از آن طفره رفته است. بنا به آمار رسمی ۹۹ درصد مشاغل را کارهای موقت تشکیل میدهند، مطابق اظهارات وزیر کار بازرسی سرزده از محل کار کارگاهها لغو شده و بازرسی ها بنا به شکایت کارگران و سپس در زمان توافق شده با کارفرما میتواند دنبال گردد. استاد صابر و تا آنجا که میشود از لابلای سطور برداشت کرد، ظاهرا به دلایل ناروشنی از این موارد مستثنا است. در سراسر رمان استاد صابر از "بیمه نیست که گیر بدهد" شکایت دارد، اما هیچ جا اثری از چگونگی بیمه کارگران و سلامتی آنها یافت نمیشود. شانزده کارگر این رمان تنها در رابطه با کار، آنهم صرفا در چهارچوب کارگاه شناسانده میشوند. دستمزد کارگران چقدر است، آیا زندگی را تامین میکند؟ و بسیاری نکات دیگر اساسا غایب میمانند. حذف این فاکتها نمیتواند اتفاقی باشد. بخصوص که در مقابل، صابر و همکارانش فرصت مییابند با جزئیات از هزینه ها و شرایط کاری یک کارفرما سخن برانند. کسی که در آینده این کتاب را بخواند یک ردیف دروغ اساسی را در رابطه با کارگر و کارفرما تحویل میگیرد. شرایط کار از زبان استاد صابر – و نه از زبان کارگران – در چند نوبت مورد بحث قرار میگیرد و غیر منتظره نیست که استاد صابر از عدم توجه کارگران به کار و ریخت و پاش امکانات کارگاه شاکی باشد. در یک مورد بدنبال یک قبض مصرف برق از کارگران میخواهد لامپ ها یک در میان روشن شوند، و در عین حال تصمیم میگیرد دوش کارگاه را ببندد: "دستور اداره بهداشت تا همان حد بود، نه اینکه بعضی ها هم صبح اول وقت یواشکی یک دوش جیمکی بگیرند. عصر ها هم آخر کار، یک دوش علنی!" گودینی شاید فرصت نیافته است در تحقیقات مقدماتی برای کتاب خویش از همه کارگاهها بازدید کند. اما آیا تجربه کاری قبلی شخصی خود او نمیبایست او را وادارد این ادعای صابر خان را زیر سوال ببرد؟ خواننده در تلاش خود برای نزدیک شدن به دنیای فکری، روحیات، اخلاقیات و مشغله های کارگران از طریق سایه اژدها بطور کلی ناکام میماند. آنچه در رابطه مشخصا رابطه میان کارگران از ابتدا تا پایان تعقیب می شود لجبازی دو کارگر یکی لطفی لنگی و دیگری تیمور ، یکی سرخ و دیگری قرمز، طرفداران افراطی تیم های فوتبال است. با گذشت صفحات خواننده بیشتر متوجه میگردد که همه زندگی کارگران به "تهران مد" و استاد صابر گره خورده است. صحنه های رمان روزهای پی در پی است که کارگران پشت دستگاهها زیر چشمی استاد را میبپایند و به سخنرانی او با دقت گوش میدهند. کارگران در کل سناریو هیچ به حساب می آیند، نه نظری برای ابراز، نه اراده ای برای تاثیر گذاری و نه کسی آنها را داخل آدم به حساب میاورد. جایی خطاب به دو کارگر میگوید: "شما دو تایی تون عقل تان را روی هم بگذارید و بگویید ببینم جزایر قناری کجای نقشه کره زمین قرار داره؟ ... دیدین بلد نیستین! حالا به هوای آبی و قرمز بزنین تو سر هم ..." . در جای دیگر می خوانیم: " توی کارگاه چند نفر از این یالقوزها داریم. کارشون درجه یک است، اما خودشون خواندن و نوشتن رو زورکی بلدند." تحقیر کارگران در نمایش یک مردسالاری نخراشیده نزد کارگران به اوج خود میرسد: "ما که نبایستی از دخترهای نشکن چینی کم بیاریم.. یاجوج و ماجوج های بد ترکیب با اون همه سماجت دست انداختن بالای کل بازار دنیا." در جای دیگر: "این دیگر از دور از مردانگی است که اجنبی های بی غیرت برای زن ها و دخترهای عفیف ایرونی لباس زیر بدوزند! مانتو بدوزند." در سراسر رمان و در پس هر سطر می توان تلاش لجوجانه نویسنده در اجتناب از عبارت "استثمار" و هر چه مفاهیم اصلی سرمایه است را لمس کرد. کارگران کارگاه از کجا میتوانند آمده باشند؟! استاد صابر از کدام ستاره آسمانی است، با چه زبانی صحبت می کند که در مجموعه لغت آن کلمه سرمایه و سرمایه دار پیدا نمی شود؟ تا آنجا که به کارگران مربوط باشد، رمان گودینی مملو از هذیانهای یک کارفرما در آستانه ورشکستگی است. کارفرمای ما با قیچی و چرخهای قراضه حریف رقابت با تولیدات بهتر و ارزانتر وارداتی نیست. آخرین ابزار او انتقال کارگاه به شهسوار و کار بیشتر از کارگران است. مطالعه بد دهنی و فرومایگی استاد صابر برای تحمیل راه نجات کارگاه به کارگران گاها برای خواننده غیر قابل تحمل است. گودینی باید کارگران را چه احمقی فرض کرده باشد که حرف دهان استاد صابر میگذارد: "یک ماه برویم شهریار و برگردیم، وقتی مثل حالا توی راه بندان روزانه گیر نکنیم، وقتی به عوض آلودگی هوا و آلودگی صوتی و آلودگی های دیگر اعصاب خرد کن مرکز شهر، در فضای ساکت و آرام و آب و هوای سالم احساس آرامش کنیم، آنوقت هم تولید بیشتری می کنیم. هم کیفیت کار را بالا میبریم، هم هزینه های تولید را خود بخود پایین آوردیم." در ادامه با رگهای گردن متورم شده از کارگران میخواهد پشت به پشت هم داده و " ... دست به زانوی خود بزنیم و یا علی بگوییم ... ما برای نجات صنف خودمون، برای بیکار نشدن دوزنده ها، به خاطر رعایت حال خانواده هامون باید از بعضی امتیازها و تنبلی ها دست بکشیم." حدیث تنبلی کارگران و نمک نشناسی آنها از زبان استاد صابر تمامی ندارد. او کارگران را عامل کسادی و تعطیلی کارگاه میداند: "وقتی تولید ارزان و با کیفیت درمیاد که خود کارگر هم بخواد. کارگر با هنرش، با ابتکارش و با اراده اش میتواند باعث کاهش هزینه های تولید بشود. می تواند باعث افزایش تولید بشود." در رمان سایه اژدها دلیل دیگر بحران کارگاه خریداران اجناس خارجی می باشند. این خریداران اساسا زن هستند و نسبت به آنها زبان رمان یکسر پرخاش و لمپنیسم آشکار است."ننه جون کچل خان که به هوای زیارت رفته"، "عجوزه خانم بی دست و پا توی بازار دمشق" تنها بعنوان نمونه قابل ذکر است. بخش هایی از رمان تنها رقت انگیز است: " دنیا را میبینید؟! همین فیلیپینی های ریزه میزه، آن دوره زن های شان توی خونه های تهرانی های کلفت بودند ... کلفت های فیلیپیینی، می ایستادند توی حمام، کیسه هم میکشیدند پشت آقاهاشون رو." اما پیام نویسنده از زبان صابر کاملا روشن است: " توی دهات و شهرکهای دور و بر تهرون، تولیدی های دور از چشم مامورها، به عوض تولید کننده ایرانی چند هزار کارگر افغانی و عراقی مشغول کار شده اند!!" و یا "شوخی نمی کنم. این دفعه دقت کنید. سر هر چهار راه ده تا زن و بچه پاکستانی و افغانی؛ حالا چه مستقیم دست گدایی دراز میکنند، یا به اسم گل فروش و فال فروش. آن وقت همه جا می نویسند کودکان کار ایرانی!" اما در مورد یک مساله باید محمد علی گودینی را موفق نامید. او خود را از اساتید و پیشقراولان "ادبیات دینی" در ایران میداند. رمان سایه اژدها در این زمینه "درخشان" است. پرسوناژ، وقایع و صحنه همگی از رنگ تند مذهبی برخوردارند. نقطه اوج داستان زمانی است که در ده صفحه از رمان ۲۲۰ صفحه ای به مرشد اجازه داده میشود از خودکفایی ملی یک روضه خوانی اقتصاد سیاسی بیافریند. عبارات، تحلیل و مخاطبین این صفحات پرت و رقت آور است: "غیرت تون کجاست؟ ته مانده غیرت و هنر و فن کارگر ایرانی رو از زیر آوار ناخلفان بیرون بکشید. تا دیر نشده کار و سرمایه و تولید رو از معرض نفس نحس و نحس اژدها دور کنید!" به خواننده سطور اطمینان میدهم که جملات نقل شده بخشی از هنبونه ادبی موجود در کتاب "سایه اژدها " است. به خواننده گرامی اطمینان میدهم که این داستان در برنامه های تلوزیونی جزو ادبیات کارگری قرائت میشود و بعنوان ادبیات کارگری به نویسنده او جایزه اهدا میگردد. از موج "ادبیات کارگری" هنوز بیشتر باید گفت. در بخش بعدی چند مجموعه داستان دیگر از گودینی را زیر ذره بین قرار خواهیم داد. بحث بر سر شخص محمد علی گودینی نیست. بحث بر سر موج ضد کارگری است که پس از برجام جان گرفته اند. اینها درست مثل استاد صابر از چرند تولید داخلی با خبرند. اینها در رویای تولید در مراکز ویژه صنعتی دست به همه ذخیره لمپنانه موجود میزنند تا کارگر را تحقیر کرده و کوچک و درمانده نشان دهند. "سایه آژدها" رمان شب های بد خوابی سبز و جریانات بورژوایی است که قهرمان ادبی برای دنیای کارگری ندارند، گودینی را از شاخه کارگری "کانون ادبیات دینی جمهوری اسلامی" قرض گرفته اند. تماشایی است که چگونه کل این تحرک "ادبیات کارگری" هر چه که گودینی و کانون ادبیات دینی در بشقابشان میگذارد را میل میفرمایند. علی اکبر گودینی در گفتگویی از عشق و علاقه خود به داستان امیرارسلان نامدار نام میبرد. توصیه او بجاست. دلایل زیادی برای ارجحیت مطالعه داستان امیرارسلان نامدار بر مطالعه کتاب "سایه اژدها" را میتوان برشمارد.
رئالیسم کارگری، چهره دوم کتاب: مجموعه داستان نورد نویسنده: محمد علی گودینی خلاصه رمان شخصیت های داستان های گودینی عمدتأ از قشر کارگر و کارمند و آسیب پذیر جامعه اند که شرایط اجتماعی و محیط کاری آنها را به سر حد اضمحلال و فروپاشی روحی و روانی کشانده است. این نوع نگاه به شرایط موجود و فشارهای اجتماعی را ما پیشترها در ادبیات بومی و روستایی داستانی تجربه کرده ایم،آدم های مستاصل و بی نوایی که غالبأ در حاشیه ی شهرها و روستاهای دور افتاده زندگی می کردند. اما این بار این دغدغه ها در محیط های کارگری و کارمندی فرصت ظهور یافته اند. اصولأ ادبیات کارگری را با توجه به مکان رویداد و شرایط فیزیکی حاکم بر این نوع مکان ها، می شود گونه ای از ادبیات شهری به حساب آورد که زندگی لایه های زیرین اجتماعی را مورد کندوکاو قرار می دهد. جای خالی این قشر از جامعه همواره در ادبیات داستانی ما مشهود بوده است و به ذعم بنده همین کمبود باعث تکرار فضاهای آشپزخانه ای و محدود ماندن داستان های شهری ما به فضای آپارتمان شده است. از این منظر مجموعه داستان نورد مجموعه ای قابل تأمل می باشد. گودینی با کنکاش در این فضاها و برسی این آدم ها سعی در خلق فضایی تازه را دارد، گویی که همین انتخاب در بسیاری از موارد موجب رخوت و تخت شدن داستان ها شده است. اصولأ این نوع شخصیت ها(شخصیت های در گیر با کار) در صورت پرداخت سطحی به آنها و استفاده ی ابزاری از آنها برای گفتن حرفی که مد نظر نویسنده است، خیلی زود به ورطه ی کلیشه شدن و تیپیک شدن می افتند. با توجه به رویکرد گودینی و استراتژی اش در برخورد با پدیده ها، شخصیت های این مجموعه داستان به طور کلی در حیطه ی شخصیت قرار نمی گیرند و تنها نمود هایی اند از تیپ هایی آشنا که ما در شبانه روز با آنها روبرو هستیم. در این فضا همه ی شخصیت ها مثبت و منفی اند و چیدمان رویدادها به شکلی است که در پایان مخاطب را وادار به قضاوت در مورد شرایط نامطلوب اجتماعی وادار کند. در این فضا، صاحبان کار عمدتأ آدم هایی سود جو و فرصت طلب و دغل اند که خون رعیت و کارمند را توی شیشه می ریزند و کمترین وقعی به زیردستان خود نمی گذارند. همانطور که آدم های زیردست این مجموعه را اکثرأ آدم های شریفی تشکیل می دهند که شرایط آنها را در وضعیتی خلاف میلشان قرار داده و برای دوام آوردن مجبورند از خودشان بگذرند. فقر، شرایط نامطلوب اقتاصادی، عدم امنیت شغلی، غش در معامله، حرص ... از جمله تم هایی اند که مد نظر نویسنده بوده و سعی کرده هر بار یکی از اینها را دستمایه ی داستانی قرار دهد. شخصیت های اصلی که اکثرأ ضربه خورده و زیان دیده از این شرایط اند، عمومأ این فشارها را متوجه می شوند اما هرگز اعتراض درونیشان را نمی توانند نشان دهند، در واقع آدم ها درگیر همان بغض فرو خورده ای اند که همواره قشر پرولتاریا و فرودست جامعه با آن طرف بوده اند. شخصیت های این مجموعه داستان در حد بیمار گونه ای منفعل اند و در خوشبینانه ترین حالت(مانند داستان دوم این مجموعه) تنها کارهای قبلی را تکرار نمی کنند اما برای غلبه بر شرایط حاضر، ندارند. از ویژگی های مثبت این مجموعه داستان می توان به زبان ساده و گیرای آن و همچنین روایت سرراست و خوش خوان آن اشاره کرد که مخاطب را در خوانش کمتر با مشکل طرف می کند. با نگاهی کلی به داستان های مجموعه داستان نورد، شاید مهم ترین ایرادی که به این مجموعه داستان وارد است، نبود کنش و نبود دیالکتیک در داستان ها و اندیشه های موجود در آن است. کنش به معنای یک موقعیت که در طول داستان دچار تغییر و تحول شود و وضعیت تازه ای را پی ریز کند. این تغییر موقعیت لزومأ فیزیکی و یا عینی نیست و گاه تا حد تغییر در یک دیدگاه و یک تفکر هم قابل بررسی است اما در این داستان ها ما شاهد کوچکترین تغییری نه در موقعیت ها و نه در اندیشه های حاکم نیستیم. چون اساسأ این داستان ها چیزی را به چالش نمی کشند، داستان های این مجموعه تنها به بیان وضعیت موجود در جامعه و بازنمایی آن در داستان اکتفا می کنند برای مثال در داستان اول این مجموعه، یک کارگر تراشکاری را می بینیم که ذهنش درگیر اتمام قرارداد کاریش با کارفرماست و مدام این ترس را با خودش دارد که اگر قراردادش را تمدید نکند چه اتفاقاتی برای او و آینده اش می افتد، داستان همین روند را که از ابتدا شروع کرده، ادامه می دهد و در انتها به خاطر یک اشتباه، دستش لای دستگاه پرس می ماند. این فرایند فقط مربوط به این داستان نیست. برای مثال در داستانی دیگری از این مجموعه داستان، جمعی فروشنده در یک پاساژ مبل فروشی که قبلأ تعمیرگاه ماشین بوده، جمع شده اند و از اوضاع کاری و شرایط موجود و فرق این کار جدید با کار قبلی حرف می زنند، این داستان هم بدون اینکه به نقطه ی عطف خاصی برسد، با رسیدن مشتری جدید و سکوت شخصیت ها پایان می یابد.
نقد ادبی رمان انتخاب مجموعه داستان نورد نه فقط برای شناخت محمد علی گودینی بلکه برای شناخت رگه ادبیات کارگری در ایران ناگزیر مینماید. در مجموعه این رمانها شاید برای اولین بار چهره کارگر ایرانی آنطور که بود به تصویر کشیده میشود. کارگر صنعتی ایران و با نتایج اجتماعی ناشی از آن، با بیکاری، در مصاف با سر کارگر بی مروت، دغدغه های قرار داد کار و مناسبات درون خانوادگی این کارگران در داستانهای محمد علی گودینی جان میگیرند. تا آنجا که به اعتراض کارگری مربوط باشد هنوز کتابهای بهتری از همین نویسنده را میتوان سراغ گرفت. "گلهای کاغذی" و "یک دل سیر گریه" داستان بر متن یک اعتراض پیش میرود. کتاب «گلهای کاغذی» محمدعلی گودینی روایت دو نوجوان به نامهای فرامز و فرهاد است که در دوران پیش از انقلاب برای ورود به دانشگاه تلاش میکنند. داستان از رفاقت این دو نوجوان و آماده شدن برای امتحانات نهایی آغاز میشود. پدر فرهاد که کارمند شرکت نفت است به دلیل مسایل سیاسی به آبادان تبعید شده است و باید خانواده خود را هم به آبادان ببرد. جدایی این دو دوست قدیمی بهانهای برای شکل گیری حوادث داستان است. موضوع محوری داستان نفوذ و سلطه انگلیسیها بر منابع نفتی ایران پیش از انقلاب است، که نویسنده سعی دارد با تصویر کشیدن تحقیر ایرانیان توسط انگلیسیها در مخاطب حس تنفر نسبت به این موضوع ایجاد کند. این موضوع با تکرار چندین باره عبارت «ورود ایرانی و سگ ممنوع!» دنبال میشود. در مقابل هم حس تنفر فرامرز دوست فرهاد در مسیر داستان بیشتر و بیشتر میشود. نامههایی که بین این دو دوست رد و بدل میشود و سفری که فرامز به آبادان میکند، همزمان با راه پیمایی مردمی فرامز را با بسیاری از مسایل آشنا میکند، به طوری که ساواک به او مشکوک شده و از او بازجویی میکند. شخصیت های گودینی جمهوری اسلامی را حاصل انقلاب خود و یک حکومت مدافع خود میشناسند، اما کار انقلابشان به خوبی نمیگذرد، مسئولان ناباب و سوء استفاده مقامات مانع تحقق آرزو های این کارگری است. اعتراضی که کارگر در ادبیات گودینی با آن به تصویر کشیده میشود بسیار سطحی است و از بیان عامیانه واردات بی رویه، لزوم حمایت از صنایع داخلی، یا مخالفت کوچ از روستا به شهر، فراتر نمی رود. به موضوع قالب های اعتراض کارگری پایینتر مفصلا خواهم پرداخت، اما جا دارد به زبان و محتوای ادبی این داستانها نیز اشاره کرد که به مراتب عامیانه تر و سطحی تر است. خود محمد علی گودینی از نقطه قوتهای نویسندگی خود را در "انبار بزرگ" از نماهای گذشته در محلات پایین شهری و اصطلاحات رایج میان ساکنان آن برمیشمارد. خارج از اینکه خود او چقدر ناشیانه از این انبار بزرگ استفاده میکند، اما اینجا او به تصویر زندگی شبیه "داش آکل" میرسد. با مطالعه هر صفحه از کتابهای گودینی فهم آن سخت تر میشود که اینهمه اصرار نویسنده برای نسبت دادن زبان قجری و در بسیاری موارد لمپنانه برای کارگران از سر چیست؟ محلات کارگری گودینی زنان با چادر و پای سماور از مردان خود مراقبت میکنند، توی خیابان صدای لبو فروش بگوش میرسد و همه برای بوی کاهگل باران خورده غش میکنند. اعتراض به معنای مبارزه در قاموس نویسندگی گودینی وجود ندارد. کارگر پدیده تو سری خورده و مفلوک است. گودینی در ادبیات رئالیسم کارگری ایران از دستهای پینه بسته فراتر نمی رود. کیفیت ادبی کتب او نباید به هیچ وجه از جایی که بخود در نردیان شخصیتهای ادبی ایران معاصر اختصاص میدهد، موجب اغماض گردد. پرونده او را همین جا باید بست. او خود اعلام داشته است که هدف او تصرف و تثبیت پدیده اعتراض کارگری به نفع جمهوری اسلامی است. دردانه آنهاست، قدرش را میدانند، کتابهایش را با هزار غلط چاپ میکنند و برایش اعتبار میسازند.
رئالیسم کارگری – چهره سوم طبقه کارگر در ایران را باید جزو بد شانس ترین بخشهای طبقه کارگر در جهان نام برد. ادبیات کارگری و مشخصا در زمینه رمان نقش بسیار مثبتی را در زمینه های متعدد در تقویت صفوف اعتراض کارگری ایفا کرده است. در این زمینه دست طبقه کارگر در ایران بطرز دردناکی خالی است. رمانهای رئالیستی با همه تاکیدهای واقع گرایانه، دست نویسنده را باز میکند که تصویری دقیق و جامعتر از طبقه کارگر بعنوان یک پدیده اجتماعی بدست بدهند. رشد صنایع، پدیده شهر نشینی، مناسبات کار، دوره های بحران و رونق، کشمکش با دولت و کارفرما طی چه روندی و با کدام فراز و نشیب ها را در ایران به جلو باز کردند؟ چگونه تکوین یافتند؟ در ایران قطعا شعرای کارگری ارزنده ای در ادبیات کارگری وجود دارند، اما در رمان نویسنده فرصت مییابد که تصویر زمینی و اجتماعی را با دخیل کردن احساسات و دقایق زندگی خانوادگی و رفاقتها بدست دهد که در شعر ممکن نیست. تحولات اجتماعی بزرگ در زبان رمانها است که جلوه های روشنتر و با ثبات تری را بجا میگذارند. تند پیچهای بزرگی در صد سال گذشته در ایران پشت سر گذاشته شد، کارگران در هر یک نقش بزرگی ایفا کردند، اثری از آنها را میتوان سراغ گرفت؟ صد سال از تاریخ پرحرارت ایران معاصر چهره های مهم کارگری را در خود دارد، در دل توده ها اگر شانسی برای زنده ماندن این چهره ها بود می بایست در رمانها جلوه پیدا میکرد. در عرصه داستان نویسی ایران از این "عموها" و "خاله ها" خالی است و این دردناک است. عموها و خاله هایی که میتوانند شجاع باشند، ترسو باشند، محافظه کار شوند و چه بسیاری که تسلیم نگردند و جان خود را از دست دادند. ادبیات معاصر ایران از نزدیک شده به مقوله کارگر بعنوان یک طبقه طفره رفته است. این باعث شده است که رئالیسم آن شکننده و مبهم و دوپهلو باشد. آنجا که تلاشی بخرج داده است فراتر از ناتورالیسم صادق چوبک در وصف کارگران ستم دیده و مظلوم نمی توانست برود. ادبیات معاصر ایران در قامت نویسندگانی چون سیمین دانشور، جلال آل احمد و صادق چوبک از بسیاری جهات برعکس تصاویر داستاتی گودینی واقعی ترند، شهری اند، در منطق زندگی شهری زنانی که به روسپی گری کشانده میشوند، سمپاتی خواننده را همراه خود دارند. اما کارگران در داستانهای اخیر میتوانند عصیان و اعتصاب بعنوان یک نافرمانی، شلوغ کرده باشند. احمد محمود و رمان همسایه های او اوج ادبیات کارگری ایران لقب گرفته است. در کیفیت ادبی همسایه ها نباید تردیدی بخود راه داد اما تصویر از کارگر در رمان او جای بحث دارد. کسی نمیتواند تصویر درستی از مبارزات کارگران نفت و در مناطق جنوبی بدست بدهد بدون اینکه به مبارزه مستقیم کارگران بر سر حقوق اتحادیه ای و حقوق صنفی سیاسی خود کارگران اشاره کند. "مبارزه برای بیرون کردن استعمار و انگلیس" پاسخگو نیست. این تصویر حداکثر جا برای مقاومت فردی و سرسخت کارگران در زندان در مقابل "استعمار" انگلیس باز میکند و نه بیشتر. این بخش کوچکی از مبارزه کارگران آن دوره است. چرا موضوع یک سندیکا ستون فقرات یک داستان کارگری را تشکیل نداده است؟ در صد سال اخیر مبارزه بر سر تشکیل اتحادیه و تشکل این طبقه را نقره داغ کرده است، به شور و هیجان و به افسردگی فرو برده است. صد البته کارگران از دستمزدهای قابل توجهی برخوردار نبوده اند، اما به شمار آوردن و توصیف کارگران به مثابه فقرای جامعه جز یک جهالت غیر قابل اغماض نمیتواند باشد. موضوع دیگر در رمان های احمد محمود، و بعلاوه جلال آل احمد، همگی فعالان سیاسی بعنوان فردی تنها و منزوی، در حلقه مردمی که آنها را حتی به خاطر نمی آورند، و با سرنوشتی توام با بیهودگی تصویر میشود. همگی اینها دست در دست هم تصویری از طبقه کارگر در میدان ادبی بجا میگذارد که بشدت جامد، غیر واقعی و مسموم است. نمیدانم در تاریخ "مبارزاتی" چقدر نان به سفره کارگر اضافه شد، اما تاریخ شاهد است که در بخش عظیم ملی شدن نفت، این کارگران بودند که نقش اصلی را ایفا نمودند؛ شخصا نمیدانم شخص مهدی بازرگان برای زندگی کارگران جز نقش منفی، منشاء خیری بوده باشند؛ اما اینرا شاهدیم طبقه بورژوا در ایران قهرمانان خود را با کتب در مورد خلق و خوی ایرانیان که اساسا به پوزخند به موقعیت طبقه کارگر اختصاص دارد، به ارش اعلی میبرد. پاسخ کجاست؟ آیا میتوان همه پیچیدگی و خلاء موجود را با اشاره به یک دولت سرکوبگر توضیح داد؟ قطعا نه. و قطعا نمیتوان شور و شعف خیلی زیادی را آنهم در سراشیب سرکوب پس از یک انقلاب به رگهای یک نویسنده تزریق کرد، و باز قطعا بیشترین تاثیر را باید در موج هیاهوی شکست مارکسیسم جستجو کرد. اما چرا در همین فضا محمد علی گودینی جان بر کف گذاشته است و برای ادبیات مبتنی بر اعتراض کارگری بی وقفه تلاش میکند؟ او انقلاب کارگران ایران، اعتراض کارگری در زنده ترین و امروزی ترین بیان آنرا میخواهد بقول خودش از مصادره کمونیستها نجات دهد. جهت اطلاع خوانندگان این سطور بعد از برقراری جایزه ادبی آل احمد و بعنوان یک جایزه ادبیات کارگری در جمهوری اسلامی، اینبار نوبت به جایزه ای در همین چهارچوب به احمد محمود میرسد. احمد محمود در گذشته است و تقصیری بعهده ندارد. اما این ضد کارگری ترین حکومت دنیا بر ارثیه کارگری ترین نویسنده تاریخ ایران چنگ میزند. این پایان فصل رئالیسم در ایران است. رئالیسم ادبی در ایران به ارجاع به کارگر نمیتوانست ره بجایی ببرد. یک طبقه کارگر صنعتی و شهری و در جدال بر سر یک زندگی مدرن را در ادبیات رئالیستی ایران نمیشد قلم گرفت. قلم گرفتن یک عصاره سوسیالیستی در حرکت طبقه کارگر دیگر یک اشتباه نبود. صلاح ملک خویش خسروان دانند، هر کس با سرمایه ادبی خود، هر چه خواهد کند. اما باید بخاطر سپرد در اوج هیاهوی "کارگران به جایی نمیرسند" دشمن کارگران برای رئالیسم سوسیالیستی کارگری خیز برداشته است. حول دلایل و ریشه یابی این پدیده میتوان به غور و تفحص پرداخت. کم بها دادن به مبارزات اقتصادی طبقه کارگر یک دلیل مهم است. از طرف دیگر شیفتگی معوج به سندیکا از طرف آنچه جنبش کمونیستی ایران نامیده میشود، به همین اندازه منفی عمل کرده است. کافی است بخاطر بیاوریم چگونه هنوز هم سی ساله اول قرن از مبارزات کارگری ایران که اساسا رو به تشکیل یک حکومت کارگری داشت، تحت عنوان تاریخ مبارزات سندیکایی به خورد کارگران جوان داده میشود. وقتی حیدر عمو اوغلو، سعید سلطانزاده، یوسف افتخاری را "سندیکالیستهای" تاریخ ایران دسته بندی کنیم، نه سندیکا و نه اهداف فوری حکومت کارگری آنها جای واقعی خود را پیدا نخواهد کرد. سالها تمکین چپ در مقابل اسلام ضربات سنگینی بر پیکر چپ در ایران زد. این چپ در سالهای حکومت پهلوی دوم نخواست و نتوانست از زیر سایه سنگین اسلام بیرون بیاید. تاوان آنرا سوسیالیسم در ایران پرداخت. ضربه سختتر را باید در پدیده سبز جستجو کرد که پیکره بزرگی از آنچه چپ ایران خوانده میشد، اینبار با حفظ شعار سوسیالیسم از همانجا سر بر آورد. در میان رویدادهای موثر تاریخی دیگر باید به سرکوب گسترده سال ۱۳٦۰ اشاره کرد. درست در زمانیکه جنبش کارگری از زیر بار توهمات انقلاب ۵٧ کمر راست میکرد، خیابانها و کارخانجات به محل ابتکارات پرشور کارگری تبدیل می گشت، درست هنگامیکه فعالین کمونیستی جریانات سیاسی چپ راه کارخانه ها و محلات کارگری را در پیش گرفتند، ضربات پلیسی این تحرکات کارگری را از موجی از رهبران خوشنام کمونیستی محروم ساخت. طبقه کارگر ایران تحت نفوذ محجوب و گودینی ها و تحت عنوان "جنبش کارگری را سیاسی نکنید" عملا رهبران کارگری خود را تنها گذاشتند. کارگری که بیژن چهرازی را سمبل و قهرمان مبارزه خود بداند، محجوب و گودینی و رقص شتری کارگر پناهی آنها را جز با پوزخند همراهی نمیکند. تا آنجا که به موضوع اصلی این نوشته مربوط باشد، مساله ساده است. مطالعات من قد نمیدهد، نمیدانم آیا شاملو امروز خود را کمونیست میخواند، هر چه بود یک کتاب "بگذار سخن بگویم" در شرح سرگذشت کارگران لوله سازی نورد اهواز با قلم او آبروی ادبیات فارسی میشد.
٢٠ نوامبر ٢٠١٦ این مطلب ابتدا در نشریه علیه بیکاری منتشر شده است
|