دوستی های خاله خرسه با سنندج خدمات "کمونیستی" به ناسیونالیسم کرد
محمد فتاحی
آخرین باری که سنندج توسط چپ ها و کمونیست های ناسیونالیست گلباران "سوسیالیستی" شد، روزهای اول ژانویه بود که با وساطت شورای حل اختلاف، خانواده یک جوان مقتول از شرکت در قتل فرد محکوم از طریق قصاص خودداری کرده و به آزادی او رای داد. در تاریخ ساالهای اخیر سنندج، تعداد دفعاتی که این شهر توسط خیل چنین کمونیست ها گلباران "سوسیالیستی" شده اصلا کم نیست. مهم نیست در این جریان تعدادی دلسوز برای احوال پرسی زندانی سیاسی آزاد شده زحمت میکشند، یا تعدادی تشنه آزادی همراه خانواده زندانیان سیاسی دربند جلوی زندان به عنوان معترض به وحشیگری حضور پیدا میکنند، یا تعداد بیشتری از مردم شرافتمند در قدردانی از خانواده عفوکننده یک متهم به قتل شرکت میکنند. روال و عادت این است که در این شهر و منطقه، ارزیابی ها از اتفاقات مثبت و انسانی، توسط چپ ها، بسیار اغراق آمیز و غیرواقعی است و هیچ تناسبی بین وزن اتفاق روی داده و ارزیابی های به عمل آمده وجود ندارد. اولا سعی میشود هر اقدام مثبت اجتماعی و فرهنگی به مخالفت و دشمنی مردم با جمهوری اسلامی معنی شود، حتی اگر منشا اقدام مذکور خود رژیم اسلامی یا ارگانها و نهادهای ایجاد شده توسط آن باشد. ثانیا هر اقدامی محصول کار کمونیست ها و انسان های آزادیخواه و برابری طلب ارزیابی شده و نتیجه گرفته میشود که تاریخ سنندج و نقش وزن کمونیسم و انساندوستی موجبات چنین رخدادهایی را فراهم آورده است. در کنار اینها طوری اخبار مربوط به چنین اتفاقاتی تنظیم میشود که گویا چنین رخدادهایی اساسا ویژه شهر سنندج و کردستان است. از سر تعمق در همین واقعه و مباحثی که حول آن درگرفت، برای یک دقت ساده به گوگل مراجعه کردم. محصول چند دقیقه ای گشتن به دنبال همین مورد عفو قاتل توسط خانواده مقتول و جلوگیری از قصاص اطلاعات زیادی در دسترس است که به روشن شدن واقعی تر این مسئله کمک میکند؛ اطلاعات گوگل میگوید که سیستم قضایی ایران برای نجات از میلیون ها پرونده شکایات که بعضا سالها فرصت رسیدگی پیدا نمیکنند، از سال ۱۳٨۱ رسما نهادی به اسم شورای حل اختلافات را سازمان داده که تا این تاریخ شش هزار شعبه آن در تمام شهرهای ایران و باشرکت بیش از چهل هزار نفر سازمان یافته است. کار این شوراها حل شکایاتی بین مردم است که جریان قتل و قصاص یکی از این موارد است که بعداز صدور حکم توسط دادگستری به شورای حل اختلاف سپرده میشود تا در صورت ممکن خانواده قاتل و مقتول را به صلح و سازش برساند. طبق اخبار ارگانهای خود جمهوری اسلامی موفق ترین شورای حل اختلاف متعلق به کرمان است که چهل و پنج درصد از پرونده های مراجعه داده به خود را با موفقیت حل کرده است. در جایی مانند گلستان، اخبار عفو پنچ قاتل محکوم به قصاص در سال جاری منتشر شده است. طبق همین اخبار مسئولین زندان ها و مقامات قضایی از درجه موفقیت شوراهای حل اختلاف بین شهروندان اظهار خوشحالی کرده اند. پیشرفت کار این نهادی که از ابتدا قرار بوده فقط از داوطلبان تشکیل شود، جایی رسیده که مقامات قضایی به استخدام بخشی از فعالین آن اقدام کرده و گفته اند که بخشی از چهل هزار نفر در حال حاضر رسما استخدام شده و حقوق بگیراند... لینک های این اخبار در پایان این نوشته آمده و کسی که حوصله کند میتواند بیش از این در این مورد اخبار و اطلاعات کسب کند. از این اخبار که بگذریم و به بحث مربوطه برگردیم. بطور کلی تعریف و تمجید از کردستان و نقش و تاثیر کمونیست ها در خیلی موارد چنان پررنگ است که هر واقعه خوش آیندی مستقیما به مبارزه ضد رژیمی گره زده میشود و بعدا به نوعی یک سرش به فعالیت کمونیست ها ربط داده میشود، در ثانی طوری وانمود میشود که چنین تحرکاتی فقط ویژه کردستان و مناطق کردنشین ایران است، که دست کمی از ایران ایران گفتن های ناسیونالیسم ایرانی ندارد؛ یکی هرچه فرهنگ هست مال اوست و دیگری هرچه مبارزه هست مال اوست! همه میدانند که نمونه های اقدامات ضد رژیمی و آزادیخواهانه مردم کردستان حتما بسیار و بسیار بیشتراز صدها و هزاران موردند. شهرهای کردستان از روز اول به قدرت رسیدن اسلامیون در ایران قلعه های مقاومی در مقابل حملات نظامی و سیاسی دشمن بودند. این جامعه، کوچک و بزرگ و زن و مرد در مقابل بلای اسلامی جنگیده و تعداد بیشماری خون داده اند. تاریخ کشتار جمهوری اسلامی در کردستان از مردمی که آنرا نمی خواسته اند و هنوز نمی خواهند، تاریخ قتل عام های متعدد است. اینها بدیهیاتی اند که نه هر فعال سیاسی متولد کردستان که هر سیاسی کار ایرانی میداند. با همه اینها، اولا همه میدانند که اعتراض هر روزه، یک چهره واقعی کل ایران امروز است که در آن سهم شهرهای بزرگتر ایران بمراتب از شهرهای کوچکتر بطور طبیعی بیشتر است. اگر روزی شهرهای کردستان محل مقاومت مسلحانه در مقابل جمهوری اسلامی بودند، یادمان باشد که شهرهایی مانند مشهد و قزوین و اسلامشهر و... هم محل شورش میلیونی تمام شهر علیه کل نظام بودند و با دستان خالی شروع کردند و کل شهر را از دست تمام نیروهای سرکوب آزاد کردند و بعضا بدون لشکر کشی و سازماندهی محاصره نظامی و حملات هوایی بعضی از این شهرها قابل تسخیر مجدد نبودند. شورش قزوین در اینمورد نمونه بود. در مراکز کارگری هم مبارزاتی که طبقه کارگر در مراکز صنعتی تر و بزرگتر در تاریخ چهار دهه گذشته خود دارد، با مبارزات این طبقه در کردستان قابل مقایسه نیست. بطور مثال مبارزات علیه قانون کار اسلامی و علیه تحمیل برده داری به طبقه کارگر ایران اساسا در متن مراکز عظیم کارگری در شهرهای بزرگ ایران بود تا مناطقی مانند کردستان آن روز. شرایط اینطور هم نبوده که گویا رژیم اسلامی در کردستان خونخوارتر و در مابقیه ایران مهربان تر و لطیف تر عمل میکند. اگر در کردستان روستاها قتل عام شدند، اکثریت قتل عام شدگان زندانی سالهای شصت و شصت و هفت انسان های شریف مناطق غیرکردستان بودند. اشارات پراکنده به تحرکات اعتراضی مردم در خارج شهرهای کردستان برای تذکر این نکته است که تاکیدات پررنگ فعالین سیاسی در کردستان مبنی بر حضور پرجمعیت تر اعتراض برحق مردم در این منطقه نشانه سطح اعتراض بالاتر، یک فرهنگ سیاسی انسانی تر و توقع بالاتری از زندگی در این منطقه است. کمونیست ها آن را نشانه کار کمونیستی پرقدرت خود ارزیابی میکنند و ناسیونالیست ها هم نشانه حضور همه جانبه شان در ابعاد وسیع این منطقه. اینجا قصد من پاسخی به ادعاهای ناسیونالیست ها نیست. اما به کمونیست ها هست، چون به اسم هوادار کارگر بر چشم کارگر خاک می پاشند! سوال من از کمونیست هایی که به هر اقدام اعتراضی در کردستان شاخ و بال میدهند این است که چرا شهر محل فراری دادن نیروهای نظامی و لشکر مسئولین اجرای عمل اعدام در خارج کردستان القاب کمونیستی نمیگیرد و سلام و گل باران سوسیالیستی نمی شود، ولی اخبار مشابه همین اقدام در کردستان تمام منطقه را مملو از قهرمان و کمونیست به بیرون معرفی میکند؟ چرا اقدامات ضدرژیمی مستقیما به عنوان اقدامات کمونیستی معرفی میشوند؟ چرا هر تحرک اجتماعی و یا فرهنگی مستقیما عنوان مبارزه علیه جمهوری اسلامی میگیرد؟ چرا در اثر یک آکسیون یا تظاهرات چنددقیقه ای چند فعال چپ در اول ماه مه در سنندج به تمام شهر عنوان سرخ و کمونیستی داده میشود، اما اعتصاب یکدست چندهزار کارگر فلان معدن در خارج کردستان برای آزادی رهبر تشکل شان، از نظر همین چپ اثری از کمونیسم هم در اقدام شان دیده نمیشود؟ چرا یک اعتراض محدود کارگری در سنندج پررنگتر از یک اعتراض دهها برابر قوی تر از آن در یک جای دیگر ایران جلوه داده میشود؟ چرا اولی به راحتی محصول کار کمونیست ها ارزیابی میشود و دومی به احتمال زیاد خودبخودی!؟
مضررات ادعاهای بی پایه اولین ضرر چنین نگرشی نسبت دادن اکثر وقایع به کمونیست هایی است که از آن خبر ندارند. چنین خبری یک دروغ سیاسی تحت تاثیر تعصبات ایدئولوژیک فرقه ای است. بخش رسما گفته نشده این خبر هم غیرواقعی و در اساس دروغ است. گویا انسان شرافتمند ناسیونالیست و مسلمان و لیبرال و بهایی و یهودی و آن دیگری اعتراض برحقی به نظام حاکم ندارند. گویا مردمان "غیرسیاسی" در هیچ اعتراض مدنی برای حق و حقوق خود شرکت نمیکنند. گویا هزار ویک انجمن فرهنگی و هنری و... همگی یا کمونیست اند یا غیرناسیونالیست و غیرلیبرال و مسلمان و... و گویا جامعه یک لشکر دهها میلیونی است که فقط کمونیست های شناخته شده فلان گروه و سازمان اهل جمع کردن مردم و بقیه از دم خام و هیچکاره اند! بعلاوه اگر سطح اعتراض و دشمنی با جمهوری اسلامی این اندازه بالاست، چرا بالاترین سطح شرکت کننده و رای دهنده در انتخابات پرزیدنت روحانی به اسم شهرهای کردستان ثبت شده است؟ چرا در کردستان انجمن های صنفی کارگری از هر جای دیگر ایران از فعال و سازمانده کمونیست خالی تر و نود و نه درصدشان در اختیار جمهوری اسلامی اند؟ ضرر دیگر جلوه دادن خیلی اقدامات خیرخواهانه به عنوان فعالیت کمونیستی است، در حالیکه کمونیسم چیزی چز طبقه کارگر آگاه و متحد و متشکل نیست. معلوم نیست اگر در این جامعه کمونیسم این اندازه قدرتمند است که منشا تمام تحرکات در شهر است، چرا کارگر و انسان زحمتکش در این منطقه این اندازه پراکنده و بی حق و حقوق است؟ اگر کمونیسم این اندازه در این منطقه قویست، چرا تعداد زنان قربانی قتل ناموسی از شهرهای بزرگ ایران بالاتر است؟ چرا هنوز برای تحقیق در مورد ختنه زنان، منطقه کردستان یکی از مناطق نمونه مراجعه به قربانیان آن توسط محققین دانشگاهی و غیردانشگاهی است؟ یک ضرر دیگر اغراق در نقش کمونیست ها، یک اعلام رضایت قوی از کاری شده که در حال حاضر تازه مشغول نطفه بستن است. با این تصویر چه لازم است کمونیست واقعی امروز بجنبد و کاری کارستان را پی بگیرد؟ بزرگترین ضرر اما یک تصویر کاذب از تناسب قوای موجود بین کمونیسم و بورژوازی در ایران است. چنین تصویری برعکس ادعای توخالی و سطحی کمونیست های بورژوا، بسیار مضر است. کمونیستی که دشمن طبقاتی اش را و وزن واقعی خود در مقابل آنرا نمی داند، مطلقا قادر به حتی ایجاد یک فشار کوچک به طرف مقابل نیست. یک شرط اصلی پیشروی کمونیستی شناخت واقعی و عینی از تناسب قوای موجود و اوضاع و احوال سیاسی و آرایش نیروهای متعدد سیاسی بر صفحه شطرنج سیاسی کشور و منطقه فعالیت کمونیستی است. آن وقت کمونیسم موجود میتواند برای ایجاد تغییر و حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر نقشه بریزد و وارد عمل شود. کمونیست امروز در دنیای واقعی ناچار است بپذیرد که شرایط از هر نظری تغییر کرده است؛ قبل از هر چیز کمونیسم کومله قدیم که منشا سازمان و اتحاد کارگر بود، در یک پروسه سیاسی جایش را به ناسیونالیسمی عریان در انواع کومه له ای داده است. به جای تشکلات کارگری آنروزهای قدیم تر دهه شصت، امروز جمعهایی به اسم روی صندلی تشکل نشسته اند که به جز تشکل کارگری همه چیزاند. امروز یک فرار چند دقیقه ای چند نفر در خیابانی در اول می، جای آن مراسم های محکم و پرچمعیت کارگری دهه شصت را گرفته است. امروز بیش از نود درصد فعالینی که عنوان کمونیست و چپ بر خود دارند، مبشر یک ناسیونالیسم عریان نه فقط در باور سیاسی که در شیوه کار و اولویت و مشغله های سیاسی اند. کمونیستی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی دل به چنین لشکری خوش کرده باید تا ابد سرجای خود بماند. ........................................................................................................................ زیرنویس؛ لینک های مربوط به قضیه "شوراهای حل اختلاف"
شش هزار شورای حل اختلاف در شهرها هست و چهل هزار نفر در آنها مشغول فعالیت اند...؛ شورای حل اختلاف کرمان موفق ترین در کشور با حل ٤۵ در صد پرونده هایی که در دست داشته است؛
|