سکانس های گم شده "ایران وود" ها
ثریا شهابی
فیلم "ماجرای نیمروز"، وسترن اسپاگتی ساخت "ایران وود" در مورد وقایع خرداد شصت، از همه نظر به مذاق مقام معظم رهبری خوش آمده است. تاجایی که به کمپانی مربوطه سفارش تولید مشابهی برای شخصیت "گهربار" کفتار اوین اسدالله لاجوردی، همقطار خودش و خلخالی ها و گیلانی ها را داده است. ماجرای نیمروز و محصولات قبلی و بعدی این وسترن اسپاگتی ها، نه ارزش هنری دارند و نه اساسا کمترین ربطی به فرهنگ و اخلاق و ایدئولوژی و منش پهلوان پنبه های تاریخی فیلم! مهمتر اینکه کمترین حقیقتی در مورد تاریخ و مناسبات سیاسی و اجتماعی دوران پایه ریزی حکومت اسلامی در ایران را منعکس نمی کند و زیادی روی مرگ حافظه جامعه حساب باز کرده است. این پروپاگاند حکومتی، تنها ارزشی که دارد گشودن باب جدیدی از بررسی وقایع خرداد شصیت، مقطع تولد و پایه گذاری حاکمیت جمهوری اسلامی سالهای در دوران انقلاب ۵۷ است. از این زاویه باید قدم گذاشتن جناب خامنه ای و تیم مربوطه اش به این میدان را به فال نیک گرفت! برای نسلی که خاطره ای از آن دوران ندارد، نسلی که تاریخ را یا به روایت حاکمین خوانده است و یا آن را از لابلای مرثیه شکست خوردگان استخراج کرده است، فرصتی برای بیان تاریخ واقعی رویدادهایی است که به جمهوری اسلامی ایران، شکل داد. برای نسلی که هرگز به آرشیو فیلم و عکس قربانیان هالوکاست اسلامی در ایران دسترسی نداشته است، باید پا گذاشتن حاکمیت به این میدان را، به فرصتی برای بیان همه حقایق آن مقطع تبدیل کرد. ماجرای نیمروز، از دو زاویه قابل بررسی است. یکی آتمسفر فیلم، جامعه، و فرهنگ رفتاری پرسناژهای فیلم است و دیگری محتوای آن. آتمسفر فیلم تماما بازتاب حال و هوای امروز "دمورالیزه" شده ایدئولوژیک جنبش ارتجاع اسلامی در ایران و در جهان است. رفتار مودب و شیک برداران حزب الهی و رمانتیسیسم پرسوناژ های فیلم، از این نظر بسیار قابل تامل است. رفتاری که بی شباهت به سر و وضع های صاف و شسته رفته موطلایی های چشم آبی سفید فیلم های وسترن کابوی آمریکایی نیست. هراندازه آن شکل و شمایل، خشونت کثیف، کور و افسار گسیخته سفید آمریکایی علیه سرخ پوستان و سیاهان را منعکس میکند، ماجرای نیمروز هم فضای فرهنگی و ایدئولوژیک برداران سپاه و کمیته و حزب الهی های خرداد شصت را منعکس میکند. به جای صدای قرآن و الله و اکبر، در راهروهای کمیته ها و تیم های گشت و مراقبت، آهنک های "دلنواز" پخش می شود! به ضیافت خرداد شصت خوش آمدید! ابوبکر بغدادی های خرداد شصت ایران، دگر دیسی امروزشان را به گردن دیروزشان آویخته اند. بنحو معجزه آسایی ناگهان با یک چرخش سی و شش ساله همه برادرهای حزب اللهی نه حاج آقا و برادر و حجت الاسلام و آیت الله، که آقا، دکتر و مهندس خطاب میشوند! آنهم روزهایی که در جامعه و مراکز کاری "تخصص" توسط "مکتب"، اعدام و تصفیه شده بود! پرسناژ ها با هم و با اسرایشان با مغذرت و بفرما و تشریف بیاوید و تشریف ببرید و می فرمودید، رفتار میکنند. خبری از چهره های تحریک شده، عبوس و خشمگین، و دهان های کف کرده نیست! مفسد فی الارض به متهم تبدیل شده است! آقایان حکومتی در فیلم ، بخصوص کودکان را خیلی دوست دارند! خبری از فرستادن نوجوانان روی میادین مین با کلید بهشت در جیب، نیست! در فیلم خبری از برادران حزب الله و نوشته ها و نوارهای اعترافات خلخالی و خمینی و لاجوردی و گیلانی، یعنی اسناد خودشان هم، نیست! "نیم کش ها را تمام کش کنید"، "اعدام کنید اگر بی گناه بودند بهشتی اند و اگر گناهکار خونش حلال و مستوجب اعدام"، "حزب فقط حزب الله" و "می کشم می کشم هرکه برادرم کشت"ی در کار نیست ! عنوان"امت مسلمان همیشه در صحنه" ناگهان به "مردم ایران"، دگردیسی کرده اند! کسانی که از همگان برای تماشا و شرکت در مراسم به دار آویختن معتاد بیچاره دعوت به عمل می آورند، موجوداتی که دیدن چهرشان در خواب کابوس بی انتهایی برای میلیون ها نفر بود، در این فیلم چشم بچه را میگیرد که جنازه نبیند! در ایران با جمهوری اسلامی امروز، که در میان اعضا کلوپ خود حاکمیت خطاب کردن کسی به "حزب اللهی" فحش محسوب میشود، باید آن گذشته مخوف به زبان امروز و حال و هوای امروز بازگو شود!
محتوای فیلم
اما مهتر از آتمسفر وسترن اسپاگتی ماجرای نیمروز که در آن همه وحوش فرشته و رنگین اند، محتوای فیلم است و سکانس های گم شده فیلم است. خرداد شصت مقطعی است که در آن جمهوری اسلامی ایران، بر متن به خون کشیدن انقلاب، بطور واقعی پایه های حاکمیت اش ریخته میشود و به قدرت می رسد. اما داستان فیلم که در آن تماشاچی از دنیا بی خبر خیابانهای تهران را چون شهری آرام می بیند که مردم در آن مشغول کار و زندگی شان اند و حکومتی نازنین در مجلس و وزارت خانه ها و بیت امام مشغول خدمت به مردم، بنحو مسخره ای تصنعی است. شهری که در آن صحنه هایی از تیراندازی یک گروه ششلول بند، بنام مجاهد، در خیابانها، در جریان است! خبری از اجتماعات و تظاهرات های مردم و رگبار بستن های برادران کمیته و سپاه نیست. جامعه ای آرام که عده ای ششلول بند، آسایش مردم را سلب کرده اند و حکومتی نازنین در خدمت به مردم دچار دردسرهایی توسط "مشتی تروریست" شده است. اما واقعیت چی است! تاریخ نگاری این دوران، یکی از پیچیده ترین، آموزنده ترین و شاید مهمترین مسائل تاریخ معاصر جهان است. خرداد شصت مقطع پایه گذاری واقعی حکومت جمهوری اسلامی ایران است. تا قبل از آن، نه خلا قدرت، که قدرت دوگانه حاکم است. مردم مسلح و متشکل در شوراهای محل های کار، در مدارس و دانشگها و در کردستان سنگر بسته و در مقابل تعرض به آزادی هایی که در انقلاب بدست آورده بودند، مقاومت می کنند. حکومت شاه به زیر کشیده شده است، مردم مسلح اند، آزادی های سیاسی و حق تشکل و اعتصاب و شوراها به قدرت مردم بدست آمده است. پادگانها، توسط مردم خلع سلاح شده اند. مردم مسلح اند و خمینی قادر به یک کاسه کردن قدرت به نفع جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی با دوجناح لیبرال ها و حزب جمهوری اسلامی، قادر به خاموش کردن شعله های انقلاب نیست. مردم از صحنه خارج نشده اند و نمی شوند. برای جمهوری اسلامی و خمینی انقلاب نکرده بودند که با به قدرت رسیدن آنها انقلاب شان را تمام شده بدانند. اجازه تعرض به دستآورهای انقلاب شان را نمی دهند. در این شرایط دو جناح در حال ایجاد توازن بین خود، قربانیانی می دهند. بازرگان مرخص میشود. قطب زاده اعدام میشود! بنی صدر، رئيس جمهور "انتخابی" مجاهد، با وجود اعلام "شورا پورا مالیده" و"موی سر زن اشعه دارد"، و فرمان به ارتش که پوتین ها را تا پاک سازی کردستان از کفار از پا در نیآورید، هنوز به اندازه کافی قادر نیست که انقلاب را سرکوب کند. بنی صدر که حمایت مجاهدین را دارد، توسط خمینی از کار برکنار میشود. خرداد شصت کودتای بنی صدر در مقابل حزب جمهوری اسلامی ایران بود، که با قتل عامی از مجاهدین، پیر و نوجوان و زن و مرد و اعضا و فعالین تمام سازمان های اپوزیسیون رودررو شد. جنگ قدرت در بالا، بین دو جناح در حاکمیت، جریان یافت که توسط جناج در قدرت تمام جامعه را به خون کشید. قبل و در جریان خرداد شصت، خیابانهای مشهد و اصفهان و تهران، بیش از آنکه به خیابانهای فیلم ماجرای نیمروز شباهتی داشته باشد، به خیابانهای پاریس در انقلاب کبیر فرانسه و خیابانهای سنندج همچون کوچه و خیابانهای پاریس هنگام اشغال آلمان هیتلری است. انقلاب هنوز تمام نشده است و انقلابیون به خانه باز نگشته و خلع سلاح نشده اند. در این میان سازمان مجاهدین، که آن زمان هنوز به فرقه و سکت امروزی دگردیسی نکرده بود، سازمانی سیاسی بود که تلاش میکرد که به قدرت برسد. داستان بر سر قدرت سیاسی بود و اینکه چه نیرویی تکلیف قدرت سیاسی بعد از انقلاب را یک سره خواهد کرد. پایين یا ارتجاع اسلامی! سکانس های گمشده در ماجرای نیمروز، سکانس های قبل از خرداد شصت و جدال جامعه با تحرکات تازه پا گرفته ارتجاع اسلامی و جدال دو بخش از حاکمیت، لیبرال ها و حزب جمهوری اسلامی است. سکانس استخدام مجدد گروهای ضد خرابکاری ساواک، کمیته مشترک ساواک و شهربانی شاه، و پوشاندن لباس اسلامی بر تن آن! سکانس اعدام برادر خونی خودشان، قطب زاده! سکانس فرمان حمله به "کفار" و لشکر کشی به کردستان! سکانس عقب نشینی شان در کردستان و مجبور شدن به نشستن پشت میز مذاکره با سازمانهای سیاسی چپ در کردستان! سکانس اعدام مجروحین و بروی برانکار و سکانس خمپاره باران سنندج و جنگ و مقاومت مردمی ۲۴ روزه سنندج! سکانس اعدام های ترکمن صحرا به جرم ساختن شوراهای دهقانی! نوارهای اعترافات شریعتمداری و خالخالی و دهها و دهها عنصر خودشان، اسناد زنده هزار قربانی جان بدربرده از"قیامت ها" و در زندان ها و زیر دست حاج رحمانی ها و لاجوردی ها، کمترین فاکت های تاریخی این مقطع است. ماجرای نیمروز، بیش از اینکه چیزی در مورد خرداد شصت بگوید، گروکشی از سرنوشت امروز مجاهد است برای شستن دستان حکومت شان. این گروکشی را باید با گفتن همه حقایق مربوط به شکل گیری جمهوری اسلامی، عقیم کرد.
۱۷ ژوئیه ۲۰۱۷
|