هر چه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک !
مظفر محمدی
این تیتر یک یادداشت محمود صالحی یکی از رهبران و فعالین کارگری، درفیس بوک است. در این یادداشت یا بقول صالحی "گپ زدن"، گفته شده است: - کارگرانی هستند در موقعیتهایی چون مدیر عامل، هیات مدیره انجمن، هیاتهای تشخیص و حال اختلاف و... که نه تنها از حقوق کارگردفاع نمی کنند بلکه آن را پایمال هم می کنند. - کسانی به نام فعال کارگری و سیاسی صاحب کارگاه هستند ولی حقوق کارگران را حتی مطابق مصوبه دستمزد دولت نمی پردازند و هر وقت دلشان خواست کارگر را اخراج می کنند. - و کسانی هم هستند به نام فعال کارگری که به رای و تصمیم مجمع عمومی کارگران پایبند نیستند چون منافع شخصی دارند. و بالاخره محمود صالحی بعنوان نتیجه گیری می نویسد، طبقه کارگر باید این ناخالصی را از درون خود بزداید و صفوف طبقاتیش را منسجم کند... (نقل به معنی)
در رابطه با موارد فوق من هم با این دوستان گپی می زنم: ابتدا باید بگویم که این موارد و ده ها وصدها موضوع مشابه دیگر، خاص شهر سقز و یا کردستان نیست. این ها پدیده هایی هستند که در صفوف کل طبقه کارگر به وفور وجود دارند. اما چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که چرایی آن را نمی توان از نیت شر ادم ها دانست. قبل از اینکه این عملکردها مال کسانی باشد، خود یک سنت در جنبش کارگری است. سنت های مختلف در جنبش های اجتماعی و در جنبش طبقه کارگر هم هر کدام حال و هوا و افق و شیوه کار خود را دارند. بنا بر این بحث بر سر افراد نیست. گویا اگر کسی را از مدیرعامل و یا هیات مدیره انجمن و یا دیگر نمایندگی های کارگری بر داریم و کسان دیگر را بگماریم مساله حل می شود. بحث بر سر سنت و افق کارگری و غیر کارگری است. بهترین کارگران و دلسوزترین ها را در این سمت ها بگمارید اما در قالب همان سنت کار کنند، چیزی عوض نمی شود. مساله نیت خیر یا شر این و آن کارگر و این و آن کس و فعال کارگری و غیره نیست. برای مثال انجمن های صنفی موجود و حتی سندیکاها ولو بهترینشان نمی تواند در سنت سندیکایی و سندیکالیسم نباشند. نمی توان لباس سندیکالیسم را پوشید اما کار دیگری کرد. در سنت سندیکالیستی، هیات مدیره و مدیر عامل و نمایندگانی در هیاتهای تشخیص و حل اختلاف و غیره، در چهار چوب افق و سیاست و شیوه های کار و مبارزه ای قرار می گیرند که نهایت افق شان رفرمی است آن هم باهزار اما و اگر و نه سیخ بسوزد، نه کباب. نه کارفرما ضرر کند و نه کارگر بیشتر از جثه صنفی اش پایش را از گلیم خود دراز کند. در سنت سندیکالیستی هیاتهای مدیره و نمایندگانش خود را واسطه بین کارگر و کارفرما می دانند. این واسطه گری تا آنجا پیش می رود که ولو مجمع عمومی ای در کار باشد، اما هیات مدیره بعنوان نماینده و فعال مایشاء و عقل کل کارگران نقش بازی می کند. ملزم کردن هیات مدیره یا نمایندگان منتخب به تصمیم و اراده جمعی کارگران در سنت سندیکالیستی قابل قبول و ممکن نیست. و این ربطی به منفعت شخصی کسی ندارد. نقش و عملکرد سنت سندیکالیستی همین است. در حد "امکان" و اگر بشود یا نشود کار می کنند. معیار هم، نه وزن طبقه کارگر یا توده کارگر عضو انجمن یا سندیکا، بلکه این است که کارفرما چقدر انعطاف دارد یا چه اندازه شدت عمل بخرج داده و به ابزار سرکوب دست می برد. در هر دو حالت، هیات مدیره و نمایندگانش در مقابل کارفرما حتی قدرت چانه زنی ندارند تا برسد به فشار بر کارفرما از طریق دخالت دادن توده کارگران و تدارک مبارزه ای هدفمند تا رسیدن به یک یا چند مطالبه. در سنت سندیکالیستی هرگونه تخطی از قوانین موجود مشروع نیست و نباید پا را فراتر گذاشت. حتی اجرای قانونی ولو به نفع کارگران باز در گرو این است که کارفرما چقدر روی خوش نشان می دهد و یا نه. بعلاوه و باز در سنت سندیکالیستی، انجمن و یا کانون و سندیکا صنفی است . یک سندیکا صنف کوچک خودش را می بیند و بر اساس آن جثه به چانه زنی با کارفرما می رود. افق سندیکالیستی جایی برای دیدن طبقه کارگر بعنوان یک طبقه که مدام و در یک مبارزه اقتصادی بی امان صفوف خود را تقویت و منسجم می کند و به کل طبقه اش و به افق انقلاب کارگری مسلح است، وجود ندارد. اگر بخواهیم این شرایط تغییر کند و کل منافع طبقه کارگر تامین شود باید سراغ کار دیگری رفت. افق سندیکالیستی و رسالت سندیکا توان هیچگونه تغییری در توازن قوای طبقاتی کل طبقه کارگر با طبقه بورژوازی ندارد. این تجربه را جنبش سندیکالیستی و سندیکاها و اتحادیه های چند میلیونی کشورهای پیشرفته اروپایی به پایان برده اند. سنت و افق سندیکالیستی به بن بست رسیده و شکست خورده است. تکرار این تجربه آن هم در شرایط ایران جز اتلاف انرژی و وقت نیست. توقع تغییری توسط این سنت و افق کاملا بیهوده است. در بخش دیگر یادداشت صالحی آمده است که فعالین کارگری و سیاسی صاحب کارگاه حقوق کارگران را برسمیت نمی شناسند. من به اینکه این صاحبان کارگاه ها خود را چه می نامند کاری ندارم. اینکه کارفرما فعال کارگری یا سیاسی و چپ یا راست است، تغییری در رابطه کار و سرمایه نمی دهد. کارگاه کوچک یا بزرگ باید سود بدهد. این خصلت کار و سرمایه است. کارگاه بدون سود که حاصل بهره کشی از کار کارگر است معنی ندارد و وجود ندارد. موقعیت اقتصادی و مادی تعیین کننده و معرف موقعیت هر انسانی است. صاحب کارگاه در موقعیت سرمایه دار ولو کوچک، تعیین می کند که کیست و چکار می کند نه تفکر سیاسی گذشته وحال او. فعال سیاسی مورد نظر صالحی که حالا صاحب کارگاه و کارفرما است، نمی تواند به صرف این که درگذشته چه فکر کرده و می کند، کارگاهش را بچرخاند و سود ببرد. موقعیت او در نقش و جایگاه کارفرما و صاحب کار، به او می گوید تنها با استثمار کارگر و کار ارزان تر سود حاصل می شود. کارفرمای خوب کسی است که کارگاهش بیشترین سود را می برد. کارفرما های مورد نظر صالحی با هر گرایش سیاسی و فکری و یا هر اسمی روی خودشان بگذارند، زمانی یک کارفرمای خوب و موفق اند که کارگاه با سود بالا بچرخد. و این با ادعای دوستی با کارگران و یا وعده ی تامین رفاهیات و ازادی عمل کارگر امکانپذیر نیست، جز با استثمار هرچه شدیدتر. جای هیچگونه گلگی نیست. این قانون سرمایه است و استثنا ندارد. معمولا در اینطور موارد نمونه انگلس به میان می آید. که هم کمونیست و رهبر کارگری بوده و همزمان مدیر کارخانه. اما واقعیت این است که انگلس در نقش مدیر کارخانه پدرش بعنوان یک کارمند و حقوق بگیر هیچ کاری بیشتر از هر مدیر دیگر کارخانه نمی توانست انجام بدهد. ولو ممکن است انگلس بیشتر از هر مدیر دیگری احترام کارگران را نگه داشته و تن به پایمال کردن حقوقشان نداده باشد. اما هیچ وقت نه می خواسته و نه می توانسته کارگر در کارخانه استثمار نشود و یا کارخانه پدرش را سوسیالیزه کند. انگلس با حقوقی که از پدرش می گرفته کار سازماندهی تبلیغ و ترویچ رهبری جنبش های کارگری و اجتماعی دوران خودش را انجام داده و خانواده مارکس را بلحاظ گذران زندگی تامین می کرده است. و این یک نمونه و استثنا در تاریخ است. نمی توان تعمیمش داد. مدتی پیش دوستی از کردستان می گفت، کارفرمای ما ادم خوبی است و رابطه اش با کارگران خوب است. بخرج خودش جشن اول مه را برای کارگران برگزار می کند و ... جالب است که این دوست من خودش هم سرکارگرخوب کارگاه بود. تصورش را بکنید، یک کارفرما و صاحب کارخانه "خوب"، یک سرکارگر کمونیست...، پس بایستی کارخانه بهشت کارگران می شد. اما در همین کارخانه کارگران در بهترین حالت دستمزدشان بموقع پرداخت می شد وگرنه رابطه کار و سرمایه و تامین سود برای سرمایه دار جز با استثمار کارگر غیر ممکن است. کارگاه یا کارخانه ای در هیچ کجای دنیا وجود ندارد که هم کارفرما و هم کارگران به سهم خود راضی باشند و منفعت مشترکی داشته باشند. کارگر در بهترین کارخانه های ولو با مدیریت انگلس استثمار می شود. مزد بگیر است. تابع قوانین ناظر بر کار است. حداکثر برده محترمی است. اما برده است. کارگران باید بیاموزند که همانطوری که یک کارفرمای "خوب" و قدیم سیاسی و مدعی دفاع از کارگر نمی تواند بار استثمار و بردگی مزدی اش را سبک کند، همانطور کارگران آش نذری و افطار مجانی حاج آقای سرمایه دار و صاحب کارخانه را نپذیرند. لطفا دستمزد کارگران را به موقع بدهید و آنقدر بدهید که فردا با شکم گرسنه سر کار برنگردد، بهشت هم مجانی خدمت شما. و بالاخره نتیجه گیری صالحی این است که، "طبقه کارگر در این شرایط باید خود را از این ناخالصی ها و کارفرمایانی که در لباس کارگر در صفوف آنان ظاهر شده اند برهاند و صفوف طبقاتی خود را منسجم تر کند." فکر می کنم این نتیجه گیری بر اساس عملکرد کسانی که مورد نظر صالحی اند گرفته شده است. چگونه کارگران خود را از کارفرما در هر لباسی می رهانند!؟ یا ناخالصی مدیر عامل و هیاتهای تشخیص و حل اختلافی که حقوق کارگران را پایمال میکند، می زدایند! کارفرما و بورژوازی خوب و بد نداریم و کارگران هم از این واقعیت گریزی نمی توانند داشته باشند. کارفرماها هزار و یک ترفند دارند. مثلا کارفرمای کرد در کردستان وانمود می کند که با کارگران در کردستان یک ملت را تشکیل می دهند و خودی اند. پس باید کارگر خدارا شکر کند که چنین است. یا کارفرمای فارس ایرانی است با کارگران یک میهن دارند و به این خاطر گویا هر دو منافع مشترکی دارند و ... چیزی که کارگران باید بیاموزند این است که رابطه کار و سرمایه و رابطه طبقه کارگر و سرمایه دار، رابطه دو طبقه متخاصم با منافع متضاد است. هیچ دلیل و بهانه ای مثل ایرانی و کرد و عرب و ترک و سیاسی و غیر سیاسی بودن کارفرما و ادعای دوستی اش با کارگران نمی تواند این اختلاف طبقاتی و اختلاف منافع را بپوشاند و نادیده بگیرد. انسجام در صفوف طبقه کارگر، تنها با خودآگاهی طبقاتی و اینکه هر تک کارگری و هر بخش کارگری در این و آن کارگاه و کارخانه و شرکت و معدن خود را جزئئ و بخشی از کل طبقه کارگر بداند که با یک نظام طبقاتی بورژوایی طرف حساب اند، بوجود می آید. با افق کارگری و طبقاتی می توان هر گونه خالصی و ناخالصی و یا کلک و حیله های کارفرمایان و صاحبان کارگاه و کارخانه و دولت و حاشیه هایشان را کنار زد. افق انقلاب کارگری و خلع ید از بورژوازی می تواند و باید ناظر بر هر حرکت و مبارزه و اعتراض کارگران و طبقه کارگر علیه بورژوازی و دولتشان...، باشد. در بعد سازمانی و تشکیلات کارگری هم مدام تغییر هیات مدیره خوب به جای بد و یا هیاتهای حل اختلاف خوب و خالص و از این قبیل، جز فرسوده کردن نیروی کار و اتلاف وقت نیست. باید سنت ها را تغییر داد. باید بجای اتکا به سنت سندیکالیستی و رفرمیستی به سنت کارگری شورایی و مجامع عمومی منظم کارگری و کمیته های کارخانه روی آورد. باید کمیته های کمونیستی کارگری از میان رهبران و فعالین کمونیست کارگران سازمان یابند و کفه ترازو را به نفع طبقه کارگر سنگین کنند. کارگران کمونیست و رهبران عملی کارگران با رهبری و سازماندهی یک مبارزه اقتصادی رادیکال و بدون توهم به بورژوازی، هم خودآگاهی طبقاتی را در میان کارگران گسترش می دهند و هم برای هدایت و رهبری مبارزات اجتماعی برسر ازادی و رفاه و امنیت جامعه، آماده می شوند.
تیر ماه ۹۵ (ژوئن ۲۰۱٦)
|