حذف تیترهای دکتر، مهندس و... خارج از محیط تخصصی!
محمد جعفری
طبقه کارگر و کمونیست ها باید صریحاً و قاطعانه مخالفت خود را با استفاده از القاب و تیترهای علمی، دینی، کشوری و لشکری ( نظیر تیمسار، آیت ﷲ، دکتر، مهندس، استاد دانشگاه و غیره) خارج از محیط تخصصی آنان بسیار واضح اعلام نمایند(۱). باید به مردم توضیح داد که هدف از ذکر القاب و تیترهای یاد شده در طومارنویسی و اطلاعیه ها و... یک معرفی ساده اشخاص نیست، تداوم سنت ها و کدهای رفتاری است که زمانی مردم را بدلیل نداشتن امتیاز مالکیت از حق رای محروم میکردند، بخاطر رنگ پوست، جنسیت و محل تولد مورد تبعیض قرار داده و هنوز میدهند. آویزان کردن مدال مدارک، مقام و شغلی خاص به گردن و سینه افراد و در اطلاعیه ها و ابلاغیه ها، اقدامی بوده که تنها بخاطر حفظ امتیاز طبقاتی در جامعه نابرابر کنونی مقام قدیس به آنها داده اند. ذکر این تیترها در شکل امروزی و خفیف تر سنت های تبعیض آمیز به منظور حفظ امتیاز الیتی بر دیگران است. علیرغم هر فلسفه ای که برای توجیه ضرورت درج آن می تراشند، خیلی ساده منظور از این پیشوند و پسوندها، این نیست که هرکسی در جامعه شغل و پیشه ای دارد. اگر این بود چه لزومی هست که وقتی همه مساوی هستند این همه زمان، انرژی، قلم و کاغذ به نوشتن القاب، شغل و پیشه افراد اختصاص داده شود؟ بعکس، این سنتی است که حتی وقتی جامعه می خواهد برای آزادی و برابری مبارزه کند، دوست دارد که خویشتن را از دیگران بالاتر و " برتر" معرفی نماید! اگر چنین است، پس ضمیمه کردن تیترهای فوق الذکر خارج از محیط تخصصی آنان، واقعاً چه ضرورتی برای جامعه ای دارد که انسانهای آن میخواهند و باید برابر زندگی کنند؟ ما باید جوهر پشت استفاده سنت های اجتماعی از این تیترها را بسیار روشن توضیح بدهیم که معنی زمینی آن، بی قرب کردن شغل کارگران است و به این خاطر آن را نقد و افشا می کینم. تداوم این سنت، عموماً و بصورت استراتژیک در بلند مدت، باعث ترساندن مردم دارای شغل و پیشه دیگری است که نظام سرمایه داری جهت جلوگیری از ابراز وجود طبقه کارگر، نه تنها در پرداخت دستمزد کمتر، بلکه در مداخله در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز؛ آنان را در مقابل دولتمردان و "از ما بهتران" میخکوب کند و مقام "پست تری" به آنان بدهد! در رد هر گونه خود بزرگ بینی، باید یادآور شد که در تحلیل نهایی کار اجتماعاً لازم انسان اجتماعی، نه کم تر و نه برتر از هر کار اجتماعاً لازم انسان دیگری است.
اگر دست از امتیازتان بردارید، اعتراضتان محق است! در تاریخ بیست و پنجم ماه مه امسال، اطلاعیه ای بعنوان" سرکوب ضدانسانی و وحشیانه بهائیان و اعمال تبعیض و ستم علیه آن ها را محکوم می کنیم !" به امضای تنی چند از فعالان سیاسی در عرصه های متنوع، در سایت آزادی بیان درج شد. به این بهانه خواستم به موضوعی که از نظرتان میگذرد بپردازم. البته در این بحث قصد پرداختن به ضرورت دفاع از آزادیهای سیاسی و مذهبی در جامعه با اشکال مختلف از جمله طومارنویسی را ندارم، زیرا این برای هر کمونیستی امری بدیهی است که باید از آزادی بیان مردم، بی خدایی و خدا پرستی دفاع کرد و از این نظر امضا کنندگان کار خوبی کردند. در نتیجه هدف این مقاله، اساساً نقد سنت ها و کدهای رفتار اجتماعی رایج است که در نحوه نوشتن القاب مانند دکتر، مهندس، استاد دانشگاه، کارشناس، نمایش نامه نویس، شاعر و غیره بصورت پسوند و پیشوند اسامی حمایت کنندگان در طومارنویسی ها و اطلاعیه ها، اکثراً خود را نشان میدهد. از همینجا باید متذکر شد که (۲) این تنها تهیه کنندگان اطلاعیه یاد شده نیستند که ضمن دفاع از برابری حقوقی انسان در عرصه ای، غیر مستقیم نابرابری انسانها را در قالبی دیگر تبلیغ میکنند؛ بلکه ذکر این تیترها تقریباً تبدیل به نرم روتین و جاافتاده در حین صدور اطلاعیه... در دفاع از آزادی کسانی یا محکوم کردن اقدامی تبعیض آمیز است. انتقاد ریشه ای به تبعیض و نابرابری نمی تواند از کنار این روش فئودالیستی و بورژوایی نمایش تیترها و القاب بگذرد. قائل شدن تبعیض بین مردم بر حسب جنسیت، رنگ پوست و حق مالکیت، اشکال برجسته تبعیض است، ولی در این مورد خاص پر رنگ کردن مقام الیتی و آن را به رخ کارگر و زحمتکش جامعه کشیدن؛ پا در همان سنت ها دارد. این نمایش موقعیت " فتیش" فرد، در برابر جایگاه انسان اجتماعی است که بله ما دارندگان این تیترها با شهروندان عادی که از نظر ایشان همتراز آنان نیستند، متمایز بوده و فرق داریم! اسم و قالب بروز این خودنمایی هر شکل و ظاهری بخود بگیرد، در محتوای اجتماعی آن، پیامی تبعیض آمیز به جامعه می دهد و جایگاه مردمی را بخاطر موقعیت دیگر اجتماعی، غیر مستقیم بی اهمیت نشان می دهد. با اشاره به امتیاز خویش، خود را از بقیه امضا کنندگان در همان اطلاعیه ها و سایر مردم کارکن و زحمتکش، متمایز خواهند کرد. ممکن است برای کسانی این مسالۀ کم اهمیت بنظر برسد ، یا افرادی فقط از روی نیروی عادت و تنها بخاطر اینکه وقتی می بینند که همه را مجبور کردند که خود را با چیزی تداعی نمایند، ایشان نیز جهت اثبات اینکه کاره ای هستند، از این القاب استفاده کرده و الزاماً نیت و منظور فضل فروشانه ای بر سایر اعضای جامعه نداشته باشد. اما علیرغم "احتمالاً" نیت خیر افرادی، ذکر این تیترها در این متن غیر، مستقیم حاوی این پیام است که اگر ما صد نفر با القاب به فلان بی عدالتی اعتراض کرده و طوماری را امضا کنیم، راندمان آن بیشتر از امضای صد نفری است که دارای القاب و تیترهای علمی، دینی، کشوری و لشکری نیستند. معنی آن این است که این صد نفر انسان بطور کلی نیستند، زیرا شاید صد نفر را در کوچه و بازار برای اعتراض بتوان جمع کرد! اگر چنین است، پس این صد نفر دارای تیتر، صد نفر انسان بطور کلی نبوده، بلکه صد آکادمیست هستند و نه صد کارگر معادن یا از بازار آمده! کم کم به هسته اصلی موضوع نزدیک تر شدیم. تا همیجا مشخص شد که پشت این نگرش به موقعیت فرد، یک سنت مهم طبقاتی نهفته است و تیترها آن را نمایندگی میکند. این سنت در نهایت قبول ندارد که هر انسانی به اعتبار انسان بودن، اعتراض، نظر و جایگاهش مهم است؛ بلکه باید مدارکی و چیزی را ارائه بدهد تا اینکه جامعه از ایشان قبول کند که الا و بلا وی انسانی بطور کلی "عوام" نیست؛ خواص است! در قدیم داشتن املاک و لقب اشراف بیشتر شاخص معرف و محمل موقعیت برتر فرد بود؛ اما اکنون هم آن را تداوم بخشیده و هم تیترهای مدرن و امروزی تری را به آن افزوده اند. در بعد سیاسی، توجیه استعمال کنندگان این است که قاعدتاً اگر رئیس قوه قضاییه یا هر مقام حکومتی دیگری از کنار اعتراض شهروندان بی نام و نشان کوچه و بازار ساده رد می شوند، باید کاری کرد که نتوانند از کنار اعتراض این آدمهای مهم (First class)، بحکم " داشتن وجه مشترک با رئیس قوه قضاییه" در دست داشتن مدارک، راحت رد شوند. گویا اشخاصی خود مخالف رده بندی کردن انسان با عوام و خواص هستند، ولی مثل تاکتیک از آن استفاده میکنند! بسیار خوب، در نظر اول بنظر میرسد که منظور امضاکنندگان از اینکه کاره ای بوده و شخصیت های اجتماعی هستند تنها بخاطر زیر فشار گذاشتن رئیس قوه قضاییه است تا نتواند اعتراض آنان را نادیده بگیرد. اما اینگونه تفسیر کردن مساله یا بسود مفسر است و یا فراموش میکند که تلاش برای آزادی انسان نمیتواند علیه تمام عواملی که اصل برابری انسان را به هر دلیلی در هر زمینه ای خدشه دار میکند، مبارزه نکند. در ثانی این تنها در لیست طومارنویسی اعتراض به رژیم جنایتکار اسلامی و علیه قوه قضاییه نیست که از این القاب استفاده میکنند، در کوهنوردی، در مهمانی و در صف توالت رفتن هم میل دارند که آنان را دکتر و آیت الله خطاب کنند. ثالثاً، تاکتیک زدن باید در راستای اصول برابری باشد و نه متوسل شدن به سنت های ارتجاعی به اسم تاکتیک. آزادیخواهی یعنی باید حکومت، رئیس قوه قضاییه و سرمایه داران را مجبور به قبول اعتراض، حرف و نظر کارگران "عوام" کرد و نه اینکه به زمین بازی آنها رفت. روی دیگر سکۀ تقدیس این تیترها بحساب نیاوردن کارهای اجتماعاً لازم کارگری است. نتیجه اقدام سازمانها، احزاب و کسانی که ولو در قالب دفاع از آزادی انسان، درجه و شغل خود را به رخ جامعه می کشند، برسمیت نشناختن جایگاه انسانهای عادی است. حاصل تداوم این رفتار باعث می شود که مردم از اظهار نظر و مداخله کردن در مسائل اجتماعی بترسند. این غیر مستقیم فضایی ایجاد میکند که کسی راحت جرئت نکند حق بجانب خطاب به هر مقامی بگوید: بله من از پایین شهر آمده ام، پدرم مستاجر بود، خودم بیکار یا کارگر شهرداری هستم و به زندانی کردن کارگران یا تبعیض علیه بهائیان اعتراض دارم. اگر حکومتی، نهادی و هر کسی رای من و اعتراض من به سلب آزادی را، به اندازه یک عضو پارلمان محق نمی داند، این دیگر مشکل آن حکومت، آن نهاد و آن سیستم است و نه من. و آنگاه باید آنان را به مثابه نهادهای ضد آزادی، ضد برابری و ضد کارگر محکوم و افشا کرد. لذا باید در همه شئون اجتماعی (خارج از محل تخصص آنان) تیترهای تیمسار، آیت ﷲ، دکتر، مهندس، استاد دانشگاه و غیره را حذف نمود.
هیچ القاب و عنوانی بی منظور نیست در جوامع مدرن عصر ما، تنها نام و نام خانوادگی برای معرفی امضای یک انسان اجتماعی در پای یک اطلاعیه کافی است. مثلاً اگر من اطلاعیه ای امضای کنم، غیر از نوشتن محمد جعفری، احتیاج به چیز دیگری ندارد. اما سنت های اجتماعی برای پروبال دادن و مثمرثمر نمودن (در این کیس) اعتراض به فلان جنایت، به نام و نام خانوادگی بسنده نمی کنند. آنان زیر لوای معتبر کردن طومار، لیستی به شرح ذیل ارائه می دهند:١- دکتر ماشالله انشالله نژاد فعال سیاسی، نمایش نامه نویس و استاد دانشگاه خپله کو. ٢- خانم ماهتاب خورشیدی فعال زنان، روزنامهنگار، فیلمساز، نویسنده، شاعر و مترجم. ٣- دکتر ایران عربستیز، شرق شناس، متخصص اعصاب و روان و استاد دانشگاه. ٤- محمد احمدی ٥- رسول کریمیان ٦- نادر راستگو و... . افزودن تیتر و لقب به نام و نام خانوادگی خارج از محیط تخصصی، ساده و سرراست یک بینش و منش طبقاتی اشاعه و ترویج میکند و هیچ ربطی به معرفی یک انسان اجتماعی ندارد. اولاً در همین اطلاعیه (فرضی) اشخاصی مانند محمد احمدی- رسول کریمیان- نادر راستگو(اسامی را تغییر نام داده ام) هستند که تنها به نام و نام خانوادگی معروفند؛ و جامعه برای شناخت آنان مشکلی ندارد. پس نمایش القاب دکتر ماشالله انشالله نژاد، خانم ماهتاب خورشیدی و دکتر ایران عرب ستیز، در همین اطلاعیه غیر مستقیم جهت بی اهمیت نشان دادن شغل سه نفر آخر است که ظاهراً باید کارگر باشند. بدتر از این، طرفداران رده بندی کردن انسان بر حسب شغل ومقام، از ذکر شغل های رانندگی محمد احمدی - آشپزی رسول کریمیان و بیکار و سوشیال بگیری نادر راستگو ابا داشته و حاضر نیستند پیشه نامبرگان را کنار دکتر و مهندس... خویش درج نمایند؛ زیرا از نظر آنان آن شغل ها، شغل های پیش پاافتاده کارگری هستند و مسکوت گذاشتن آنها، نشانه شرم کردن از ذکر آنان است! مینیمم درجه ای که این الیت شایسته افتخار درج آنها در کنار مقام خود میداند، و نمی توان از آن سطح پایین تر آمد، پسوند شاعری و فعال سیاسی است! مخالفین این بحث میتوانند اعتراض کنند که: " حرف به زبان استعمال کنندگان این تیترها نبندید، آنان کجا گفتند که مردم به اندازه ایشان محترم نیستند؟ آنها شغل و لقب خود را گفتند و هر کسی آزاد است که هر گونه که میل دارد خود را به جامعه معرفی کند. اگر مردم تشخیصشان این است که دانش و سواد دکترها، مهندسین و... بهتر و بیشتر از کارگران است، آنان چه گناهی کردند؟ چرا باید دکترها، مهندسین و...خود را به سطح کارگر پایین بکشند و نه کارگران خود را به سطح دکتر و مهندس"؟ در نقد این نگرش باید چند مساله را توضیح داد. اول اینکه در جامعه سرمایه داری و مدرن امروز، تقسیم کار پیچیده ترین عرصه تولید را ساده کرده و آن را بصورت کار- ساده اجتماعاً لازم در آورده است. در نتیجه صورت مساله عوض کردن این بازی "سطح من بالا و سطح شما پایین" در تولید اجتماعی است. ماشالله انشالله نژاد در دانشگاهی تدریس میکند که محمد احمدی راننده اتوبوس حمل و نقل دانشجویان به محل است. رسول کریمیان در ساختان بغل دستی دانشگاه، آشپزی میکند تا که غذا به مغز دانشجویان برسد و هر چه ماشالله تدریس میکند، بخاطر گرسنگی از این گوش دانشجو نرود و از آن یکی درآید! نادر راستگو نیز تا قبل از اینکه بیکار شود، بنای ساختمان سازی دانشگاه بود. چنانچه ملاحظه کردید، هر کدام از ما گوشه ای از امور شهر را می چرخانیم و همه با هم زندگی را می سازیم. فرض بر این است که انسان اجتماعی، آب در هاون نمی کوبد. یکی دارو تولید میکند، یکی اسفناج و توت فرنگی. جامعه به هر دوی آنها نیاز دارد. این تنها یک سیستم توجیه کننده نابرابری ها است که نیاز دارد به یک سری از کارهای اجتماعاً لازم مقام شامخ و فتیش داده و دیگران را نه تنها در زمینه پرداخت دستمزد کمتر، بلکه حتی در بعد اجتماعی نیز بی قرب نماید. جامعه ای که خود تولید کننده ویروس تحقیر انسان است، آنتی ویروس تحقیر را هم مقام پرستی تعریف میکند. به این خاطر گروه اول با به نمایش کشیدن مدال تیترهایشان میخواهند نشان بدهند که انسانهای کوچکی نیستند و آسان نیست کسی برایشان حساب باز نکند. پذیرش این تصویرازالیت تولید کننده فرهنگ غالب که فرهنگ بقایای فئودالی و بورژوایی است؛ از نقش انسان اجتماعی، یعنی اینکه انسانها تنها بصورت فرمال برابرند، ولی در عمل، "هر کس بامش بیش، برفش بیشتر"! دوم، نمیتوان در حرف و فرمال نوشت که انسانها برابرند، ولی جوهر قلم خشک نشده، در عملکرد و در رفتار آن را از اعتبار ساقط کرد. باید در زمینه اقتصادی، حقوقی و رفتار اجتماعی به اجرای این برابری متعهد بود و آن را تضمین کرد. البته که تغییر و تحول اقتصادی و رفاهیات مسائل پایه ای هستند، لیکن برای فراهم نمودن شرایط این تغییر و تحولات مادی، باید نگرش بورژوایی به موقعیت اجتماعی طبقه کارگر جامعه کنونی را نیز عوض کرد. سوم، انسانهایی که علیه تبعیض و نابرابری مبارزه می کنند، اگر خود از جهانبینی و تفکر بورژوایی در برخورد به جایگاه انسان اجتماعی، تماماً نبریده باشند؛ در اغلب موارد عیناً به همان ابزاری متوسل می شوند که بورژوازی در دست دارد. قید شغل های "مقدس" روزنامهنگاری، فیلمسازی، نویسندگی، شاعری، مترجمی، دکتری و مهندسی را در کنار نام امضاکنندگان درج کردن؛ درست نقطه مقابل بی قرب کردن جایگاه انسانهایی است که دارای شغل های "نا مقدس" کارگری، رانندگی، جوشکاری، نانوایی، باغبانی و خانه داری و غیره هستند. ذکر تیترهای گروه اول را تنها شایسته یک سری از کارهای اجتماعاً لازم "روزنامهنگاری، فیلمسازی، نویسندگی، مترجمی، دکتری و مهندسی دانسته و البته جهت شرکت دادن الیتی دیگر و برای پشتوانه حفظ امتیاز خود، یا چون شعر فعالیت یدی نیست به آن افتخار آکادمیک داده اند تا که در کنار شغل های مقدس جای بگیرد! آنان شرم دارند اسم کارگر را بعنوان دارای شخصیت اجتماعی هموزن خودشان در طومارنویسی ذکر کنند. به عبارت دیگر، کارگران را فرزند نامشروع جامعه دانسته و خود را صاحب آنان نمی کنند. این "شرم کردن" از ذکر اسم کارگر و افتخار با اسم دکتر، مهندس و... در عالم مبارزه طبقاتی یک دنیا آب می خورد! نفس متمایز کردن خود بخاطر شغل و پرهیز از ذکر شغل راننده، نجار، نانوا، بنَا و... پا در همان سنت های اجتماعی دارد که بهائیان را بخاطر باور به خرافه دیگری مورد تبعیض قرار خواهد داد. تقی کارگر و نقی زحمتکش است را نباید در لیست امضا کنندگان طومار نوشت، چون از نظر ایشان، بلحاظ سیاسی اطلاعیه را تضعیف میکند!! در این نگرش، انسان کارگر کسی نیست که به صرف عضو جامعه بودن، بفرض شهروندی مساوی با بقیه اعضای جامعه است، بلکه مثل به مزایده گذاشتن اشیایی (FLOG IT) است که مارک، جنس و اسم قیمت آن را تعیین خواهند کرد. چهارم، آنهائیکه به منظور میخکوب کردن اکثر شهروندان از تیترهای دکتر، مهندس و غیره، خارج از محیط تخصصی استفاده میکنند را باید مطمئن کرد که از این پس بکار بردن آنها در زمینه مسائل سیاسی و... مایه سبک شدنشان خواهد شد. روزنامهنگاران، فیلمسازان، نویسندگان، شاعران، مترجمین، دکترها و مهندسینی که خارج از محل تخصصشان و در هر کار و فعالیتی که مربوط به شغل آنان نیست، علاوه بر نام و نام خانوادگی دوست دارند با اسم دکتر صدایشان کرد، مجاهدین سنت های اجتماعی فئودالیسم قدیم و بورژوازی امروز هستند. سنت هایی که کرامت و حرمت انسان در آن را به مقام اشرافی، دینی، کشوری و لشکری گره می زند. سنت های کهنه پرست که انسان اجتماعی و جامعه را از منظر محدود ستمگران نگاه کرده و هیچ وقت جایگاه خالق زندگی و توانایی بشر آن گونه که هست را درک نمی کند. در جهانبینی آنان، انسان و جامعه تنها مثل متنی برای فراهم نمودن و متحقق کردن مقام بالاتر و اشرافی آنان بر دیگران درک شده و به این دلیل، اشخاص دارای القاب خود را شایسته تر، واجد الشرایط تر و محق تر دانسته- حتی اگر خود را در فرم درخواست آزادی بهائیان یا کارگران زندانی و غیره بیان کند! در واقع راهی نیست، جز اینکه برای آزادی و برابری انسان، باید اینگونه نگرش به جایگاه انسان اجتماعی و کار اجتماعاً لازم در عصر سرمایه داری را بعنوان ستون پنجم بورژوازی برای مهندسی افکار عمومی نقد و طرد کرد. این در تحلیل نهایی نوعی معامله و بزنز است و گر نه گفتن و نگفتن این پسوندها خارج از محیط تخصصی، سرسوزنی روی محتوای سیاسی موضوعی که می نویسند تاثیر ندارد. یعنی اسامی دکتر و اساتید را از لیست اطلاعیه حذف کنید، محتوای آن سر جای خود میماند. این کاراکتر و خصوصیات جامعه طبقاتی نابرابر امروز است که روی افکار این انسانها تاثیر کرده که حتی وقتیکه قصد دارند کار مفیدی برای مردم انجام بدهند، با آن "تافته جدا بافته بودن" خود را برخ مردم بکشند. ما کمونیست ها و کارگران، قانون بازی اشراف و رعیتی را از هیچ کسی نپذیرفته و آن را کنار بهایی ستیزی و تبعیضات دیگری که حکومت جهل و سرمایه اعمال میکند، می نشانیم. نویسنده هایی که با انتقاد از بهائی ستیزی جمهوری اسلامی و سایر جنایات حکومت بدرست اعتراض دارند، برای اینکه اعتراضشان نیم بند نباشد، باید به همه اشکال تبعیض بین انسانها اعتراض کنند، تا مسببین استثمار، فلاکت و بدبختی امروز مردم را از ریشه نقد و بر بیاندازیم. جوهر آزادیخواهانه دفاع از بهائیان با سبک کنونی و با حفظ تیتر...در خود ناموفق است، چون هنوز به ریشه دست نبرده و هنوز بر ارزشهای سیستم طبقه حاکم استوار است.
نهادینه کردن ارزشهای یکسان بسود مردم! آزادی و برابری یعنی هر یک از اعضای جامعه، فارغ از جنسیت، رنگ پوست و زبان و یا موقعیت اقتصادی، سیاسی و کشوری و دینی، یک انسان محترم و معتبر است. اگر صد نفر طوماری را امضا کرده و خواستار آزادی زندانیان یا برداشتن تبعیض از بهائیان یا هر مطالبۀ دیگری هستند، باید این فرض باشد که صد انسان محترم و معتبر اعضا جامعه، به قانون و رفتار تبعیض آمیز حکومت معترض هستند. این مبنای رفتار با مردم باید بی کم و کاست به مثابه حق مساوی و حاشا ناپذیر مردم، توسط همه برسمیت شناخته و هیچ تبصره ای بر آن قبول نکرد. اگر ما این اصل را ترویج نکنیم، در قالب دفاع از انسان، غیر مستقیم با پر رنگ کردن شغل و مقام اجتماعی کسانی، شغل و منزلت کسانی دیگر را نادیده می گیریم. از آن زمانیکه تولید اجتماعی شده است، هر کسی در عرصه ای از کار اجتماعاٌ لازم شرکت کند، حلقه ای از حلقه های زنجیرۀ زندگی اجتماعی دنیای مدرن را تکمیل می کند. قبلاً گفته شد که در جامعه مدرن امروز، تقسیم کار پیشرفته ترین عرصه تولید را ساده کرده و آنان را بصورت ارگانهایی از تنی واحد بهم وصل کرده است. اگر قطار شهر کار نکند، مردم به سر کار نمی روند. اگر مدرسه کار نکند، تحصیل معطل است و اگر غذاخوری کار نکند، مردم غذا ندارند بخورند و اگر مهد کودک کارنکند، کی از بچه های رانندگان، معلمین و اساتید مواظبت کرده تا والدین آنها در دانشگاه، مدرسه و رانندگی ... چرخ زندگی شهری را به حرکت در آورند؟ لذا مناسبات پیشرفته تولید، زندگی شهرنشینی و تکنولوژی امروز، ضرورت مادی هماهنگی و مساوات و برابری بین انسانها را بوجود آورده است. مثلاً یک تیم در علوم انسانی(طب) در زمینه داروسازی یا هر رشته دیگر آکادمیک در نظر بگیریم که ١٥سال تحصیل کرده و زحمت کشیده، و یک تیم در ساختمان سازی و راه و ترابری برای مسکن مردم همان جامعه ای که تیم اول در آن سکونت دارد، ١٥سال کار کرده و زحمت کشیده است. این معیار ارزشگذاری به ارث رسیده فرهنگ فئودالی در قدیم و بورژوایی امروز است که فعالیت تیم اول را بشکل عجیبی فضیلت دانسته و ستایش می کند، گویا کار و زحمت تیم دوم در مدت آن ١٥سال آب در هاون کوبیدن بوده است! با وجود تمام درهم تنیدگی و همبستگی زندگی اجتماعی، چه دلیلی دارد که فقط نوعی از فعالیت دماغی در چند رشته خاص تجربه و کار انسانی را دارای مقام استثنا، شامخ و فاضل بر دیگر فعالیت های اجتماعاً لازم قلمداد کرد؟ مثل هر "راز سحرآمیز" دیگر تولید سرمایه داری، علت این سر فرود آوردن الیت روشنفکر در مقابل فعالیت های آکادمیک و شانه بالا انداختن برای کار یدی سایر عرصه های دیگر اجتماعی، در زمانی که سرمایه داری و رشد تکنیک اینها را لازم و ملزم یکدیگر کرده است، تنها جهت مسخ جایگاه انسان اجتماعی (به بهانه آخر ما زحمت کشیدیم) است. تقدیس شغل آکادمیک، یک زمینه چینی برای توجیه تبعیض فی الحال موجود بین انسانها به بهانه کذایی مهارت زیاد تقی بر نقی است. و گرنه، تیم دوم هم ١٥سال زحمت کشیده و طول زمان ساعت کار در ساختمان سازی کمتر از طول زمان ساعت کار در دانشگاه نیست. اینکه مناسبات اجتماعی کنونی در برخورد به منزلت انسان، هنوز در دنیای کهنه و با اصول دوران فئودالی و اشرافیت و تولید روستائی زندگی به سر میبرد- و از این منظر به انسان مینگرد، از تناقضات شیوه تولید سرمایه داری بوده و در عمل بخشی از فرهنگ مدافعین آن در همان فاز باقی مانده است. این تناقضات تولید اجتماعی و مناسبات حاکم با تولیدکنندگان است که برای انسان بودن و محترم و معتبر بودن هنوز در قرن ۲۱باید مدارک و یونیفورم نشان داد! سرمایه داری برای بازتولید خود به سیستمی احتیاج دارد که تبعیض قائل شدن بین اعضای جامعه به دلائل مختلف، یکی از اجزای آن است. نفوذ فرهنگ جامعه بورژوایی بر زندگی و اندیشۀ تعدادی از چپ های سطحی نگر بحدی است که در دفاع از ذکر القاب میگویند که این برای معرفی است، زیرا مثلاٌ در شهر فلان همه مردم فلانی را به اسم دکتر... می شناسند. اگر شما تنها نام و نام خانوادگی بنویسید، کسی او را نمی شناسد و از تاثیر سیاسی حمایت ایشان از فلان خواست بر حق مردم کاسته می شود. این ادعا درست نیست. زیرا در همان اطلاعیه محمد احمدی و رسول کریمیان بی هیچ پیشوند و پسوندی فقط با نام و نام خانوادگی شناخته شده اند. ظاهر مردم مشکلی جهت شناحتن آنان ندارد. پس لطفاً از اصل موضوع طفره نروید. ذکر تیترها در این کانتکست ابداً برای معرفی نیست. اگر شما محمد مصدق، عبدالرحمن قاسملو و جعفر شفیعی را بدون نوشتن- پسوند دکتر، چنانکه ناسیونالیست های طرفدار جبهه ملی، اولی را دکتر محمد مصدق، ناسیونالسیت های کرد، دومی را دکتر عبدالرحمن قاسملو و چپ های که در این زمینه هنوز در سنت آنان مانده اند، سومی را دکتر جعفر شفیعی خطاب میکنند- بنام و نام خانوادگی صدا کنید؛ تردید ندارم که دو در صد مردم مطلع، مشکلی در شناسایی آنان دارند. پیشوند دکتر را برای درجه، اتوریته سیاسی و طبقاتی بنام آنان آویزان میکنید، تا مردم جامعه را بمثابه سرباز پادگان باربیاورید که سرلشکر، سرهنگ و سر باز را از هم تفکیک نمایند. در ثانی اگر فرهنگیان، ادبا و سیستم مهندسی افکار عمومی شب و روز و در کلیه شئون اجتماعی به اشاعه این فرهنگ دوران فئودالی بپردازند، مشکل تنها به این نمی ماند که شاید مردم زیادی تا نگویند دکتر جعفر شفیعی او را تنها با اسم جعفر شفیعی نشناسند، حاصل رواج دادن این فرهنگ به ارث رسیده از فرهنگ اشرافیت، باعث شده که کسی محمد قسوانی را هم بنام محمد قسوانی نشناسد و در عوض همه وی را محمد چوپان یا علی قصاب و... خطاب میکنند . مساله مانند ترازویی می ماند که اگر شما پارسنگ آن کفه را با تیترهای دکتر... در مقابل دیگری سنگین کنید، کفه مقابل آن نیزسبک شده و در نتیجه این رفتارهای نابرابر، جامعه ارج و قربی برای حاشیه نشیان قائل نمی شود. وقتی نوابغ جامعه کنونی فرهنگ خود بزرگ بینی را روزمره باز تولید میکنند، ممکن است اگر صد مرتبه ما بگوییم نادر نادری، کسی او را تا نگویند "نادر قصاب" یا "نادر چنارانی" یا احمد کوچوک نمی نشناسد! اگر از همه مکانیسم های جامعه در مزیت مصرف دخانیات تبلیغ کنند و ما بر اساس آخرین دست آوردهای علمی مرتبط با ضرر و زیان آن، کمپینی علیه دخانیات راه بیاندازیم- در این کشمکش کسانی با اشاره به این فاکت که مردم به دخانیات عادت کرده اند، ظاهر شده و مانع نهضت ما شوند تا که جامعه را علیه اعتیاد بسیج نکنیم. در این صورت آیا نباید آنان را یا عامل کمپانی فروش سیگار و یا کسانی که از قبل آن سود به جیب میزنند، یا بی خبر از همه آگاهی علمی ( در این کیس، بی خبر از آگاهی طبقاتی و کمونیستی) هستند به مردم معرفی کنیم؟ آنانیکه شغل و پیشه کم تر از شاعری را شایسته ذکردر کنار نام دکتر، مهندس و... نمی دانند، مدافعین راستین رفع تمام تبعیضات از مردم نیستند. این فرهنگ فرقه ای "از ما بهتران" ولو در قالب اعتراض به حکومت خود را بروز دهد، ارزشهای جامعه برای ایشان همان است که هیئت حاکمه فرض کرده که مهمترین انسان در جامعه استاد دانشگاه، دکتر و فعال سیاسی بوده و نه کارگر و انسان بطور کلی. فرهنگ حکومتیان نیز غیر از الیت مزدور خود، بقیه مردم را کارگر، "بنفیت بگیر" و حتی رعیت میدانند. در ادبیات آنان، راننده، نجار، نانوا، معلم، بنَا و خلاصه ٩٩ در صد مردم جامعه مشمول افتخار ذکر عناوین و القاب همتای آنان نیستند. چون موقعیتی به آنان داده شده، بهتر که حتی نامی از شغل شان نبرند! حکومت جمهوری اسلامی مستقیم بهایی ها را بدلیل باور به خرافۀ دیگری از نوع خرافات مذهبی اسلامشان مورد تبعیض و پیگرد قرار میدهد؛ و مطابق این سنت، الیت یاد شده غیر مستقیم بخاطر استاد دانشگاه بودن و غیره، امتیاز تیترهایشان را می خواهند! حتماً این دو مقوله مساوی هم نیستند؛ اما مرزشان با دیوار چین نیز از هم جدا نیست. در این مورد مشخص، بحث من نهادنیه کردن ارزشهای انسان، فارغ از شغل و مقام افراد و تلاش برای اینکه به یک چشم به همه نگاه کردن است. این پرنسیپ (به یک چشم همه را نگاه کردن) را باید در عرصه های فرهنگی، قانون و ادبیات مبنای برخورد، دولت، سازمانها و نهادها و"ادبا" قرار داد و جامعه را موظف و متعهد به رعایت آن کرد. یقین دارم تا زمانیکه افق یک جنبش اجتماعی کارگری، جنبشی که هدف خود را نقد و نفی تمام اشکال رفتار تبعیض آمیز تعریف کند، بر پلاتفرم انسان برای آزادی حاکم نباشد، نقش شخصیت سر جای درست خود قرار نخواهد گرفت. هنگامی که با این قطب نما مسیر جنوب و شمال حرکت جامعه را تعیین کردیم، آنگاه و در قدم بعدی است که جایگاه فرد بعنوان نیروی فعاله این جنبش در تغییر شرایط، درست و اصولی ایفای نقش میکند. تنها وقتی نقد به ریشه شرایط مادی خشونت اسلامی و نیروهایی که این نابرابری را توجیه میکنند، سر جای اصولی خود قرار گرفت، تضمین کننده فرهنگ بالاتری از آنچه که هست بوده و باعث تغییرات اساسی در زندگی مادی و حقوقی شهروندان خواهد شد. با در دست داشتن این متد، انتظار و توقع از نقش شخصیت در راستای رفع هر گونه تبعیض از مردم مطرح می شود. شخصیتی که مقهور آنچه طبقات ستمگر به جامعه تحمیل کرده اند نمیشود و مخالفت خود را با اشکال ظاهری نابرابری محدود نکرده و آن را به عمق و باطن، به مضمون و محتوا نیز کانالیزه می کند. شخصیتی که رمز تداوم سنت ها و فرهنگ تبعیض آمیز را با شیوه تولید، مالکیت و منافع طبقاتی توضیح داده و فاش کرده و همیشه پرچمدار اعتراض رادیکال به هر گونه تبعیضی است. انسانی با این خواستگاه، هرگز نظاره گر دنیای پیرامون خود نبوده، بلکه عنصر تغییر و تکامل اوبژکتیو آن است. آزادیخواهانی که از این نقطه عزیمت شروع کنند، قادر هستند که بنده و رعیت مکانیسم های غلام پرور جامعه کنونی نبوده و تسلیم واقعیتی که با منطق زندگی و وجدان انسان آزاد در تناقض است، نخواهند بود. آزادیخواهانی که به جنبش کمونیستی طبقه کارگر متکی باشند، و نه روشنفکرانی که هر ایده و عرف متفکرین طقبات غیر کارگر یا حتی قبل از دوران تولید سرمایه داری را، با کمی رنگ و روغن پاشیدن "دمکراسی" ،امروز مثل حلوا قورت داده و بخورد جامعه بدهند. بسیار طبیعی است آنهائیکه از برابری مردم موقعیت ممتاز خود را از دست میدهند، به روش ما انتقاد خواهند گرفت و میگویند که این رویکرد "تساوی طلبی خرده بورژوایانه" و یکجانبه نگری مطلق است! و ادعا میکنند که این متد تلاش کسانیکه زحمت زیاد کشیده و برای خود کاره ای شدند را، با کسانیکه "ذاتاً" تنبل هستند و هیچ کار مفیدی برای خود و جامعه انجام نمی دهند در ردیفی گنجانده است. حاصل این "تساوی طلبی خرده بورژوایانه" خواهی نخواهی تواناییهای مختلف انسانهای مختلف را برسمی شناحته و این بخودی خود، نوعی نابرابری و تبعیض بین عالم و عوام است. اولاً اگر معیار برای به جایی رسیدن آدمی زحمت کشیدن بود، هیچ کسی به اندازه کارگران معادن، ساختمان سازی، راه و ترابری، حمل و نقل، غذاخوری ها و تدارکات زحمت نمی کشند که شغل و مقام چندانی بخاطر این همه زحمت کشیدن، نداشته و هیچ وقت مواهب و حقوقشان مساوی با اعضای پارلمان، استاد دانشگاه و دکتر یکی نیست. در ثانی، این دانسته است که هیچ کسی در شهر "تارزان" نیست که تک و تنها کار و زندگی کند. تنها در متن جامعه است که این فرصت و شرایط برای کسب دارایی، ثروت و سرمایه و مقام و موقعیت گوناگون انسانها فراهم می شود. اگر معیار بهره مندی از ثروت جامعه، زحمت کشیدن باشد، این تنبل های واقعی کسانی هستند که تا به امروز از دسترنج کارگرها سود و مقام کسب کرده اند. این الیت، با فرمول " آخر ما زحمت کشیدیم" نوع زحمت کشیدن خود را ویژه از زحمت انسان اجتماعی ارزشگذاری و منفک می کند. و لذا نمیتوان به مساله پاسخ دهد. از منظر انسان برابری طلب، پاسخ این است که واقعاً باید به این فرهنگ و ادبیات اشرافی- فئودالیستی - بورژوایی که انسان اجتماعی را نمی فهمد، پایان داد. و گر نه، مردم از این چاه (بهائی ستیزی) نجات و به چاهی دیگر (بهائی پرستی و فردگرایی) می افتند. آنانیکه صرفاً بخاطر ندانم کاری، نیروی عادت و کندی در تشخیص شعائر، استعاره ها و عبارات نظام نابرابر موجود، متوجه نقش باز تولید فرهنگ غالب نیستند را، باید متوجه کرد که این القاب بعنوان پیچ و مهره های کل ماشین این سیستم کار میکند. ضرورت تداوم این تیترها، برای افکارسازی جامعه، جهت کنارآمدن با نظام سرمایه داری و قابل قبول کردن آن است. باید آن را نقد و افشا کرد تا کسی فکر نکند این استاد دانشگاه بودن و شاعر بودن معجزه ای میکند. بر عکس، تا جامعه را از این ارزشگذاریهای کذایی عبور نداده، برابری واقعی انسان غیر قابل اجرا است. یعنی علاوه بر تقسیم کردن انسانها بر حسب جنسیت، ملیت و اعتقادات مذهبی، حتی در یک کشور واحد هم آنان را بر حسب شغل و موقعیت اجتماعی نیز تقسیم میکنند! با اجتماعی شدن تولید و زندگی شهری، زمینه پایان دادن به هر گونه تبعیضی فراهم شده است. با وجود تمام استدلالی که در فوق شد، اصولاٌ دلیلی برای این نمیماند از این پس کسی مصر باشد به نشانه اینکه کاره ای است، تیترهای یاد شده را پسوند و پیشوند اسم خود نماید؟ انسانی که از تداوم این شیوه برخورد به سایر اعضای جامعه لذت می برد، بخشاً به سنت و فرهنگ گذشته و اساساً به منافع آن طبقه مربوط است که از تداوم آن سود می برد. اگر استعمال این تیترها تا به امروز نشانه و مایه افتخار دانسته می شده، از این ببعد باید آن را بعنوان نمایشی بی مزه و فضل فروشی، از خود راضی بودن و مخالفت کردن با برابری واقعی انسانها قلمداد کرد. به آنان فهماند که دانش عمومی مردم دارد بجایی میرسد که برای اثبات حقانیت موضوع سیاسی و نوشته ها، یا هر مساله دیگری، احتیاج به ستایش مقام فرد نیست. این ارزش وارونه از طبقات ستمگر به ارث به جامعه رسیده است. خوشبختی همه در رواج سنتها، فرهنگ و ادبیاتی است که بجای تکیه بر توانایی های فرد، بر جوهر، رادیکالسم و محتوای جنبش های رهایی بخش اجتماعی تکیه میکند. اگر کسانی هنوز دست بردارامتیاز تیترهای خود نیستند، چگونه از دولتمردن انتظار دارند که از امتیاز اکثریت بودن شیعه بر اقلیت بهائی و مزیت در دست داشتن ابزار تولید و غیره، دست بردارند؟
احزاب کمونیستی شما دیگر چرا؟ احزاب کمونیستی بطریق اولی باید در طومارنویسی ها، جهت حمایت گرفتن و حمایت کردن از هر خواستی، جلوی ذکر تایتل های یاده شدۀ حمایت کننده و حمایت شونده را بگیرند. یک خواست قوی مردم پشت این مطالبه هست و باید ما نماینده این خواست رادیکال و برابری طلب انسانهای اجتماعی باشیم. در فعالیت های آگاهگرانه خود، هیچ ابهامی باقی نگذاریم که خارج از محیط تخصصی، بیان این تیترها با هر فرمولی که باشد، را فضل فروشی بر سایر اعضای جامعه میدانیم. اگرهر نیرویی بنابه منافع مادی خود با این فضل فروشی سکوت کند، ما کارگران و کمونیست ها سکوت نخواهیم کرد، زیرا از تداوم آن، جامعه متضرر است. ذکر این تایتل ها در واقع فشار گذاشتن مضاعف و غیر مستقیم روی دوش طبقه کارگر بوده، تا که شخصیت اجتماعی وی را در مقابل حکومت و نهادهای مدافع مالکیت خصوصی بر ابزار تولید؛ مرعوب کنند. اگر کسانی با اینکه "فلانی سینماگر و نمایشنانه نویس است، بهمان نویسنده و شاعر است، فلانی مهندس و نقی دکتر است" مفتخر هستند، مساله مربوط به درک سطحی آنان از مفهوم برابری انسان است. اما، ما قید عناوین مذکور را بزیان طبقه کارگر دانسته و فکر میکنیم که از این گونه نمایشهای بیمزه، خیری به جنبش مساوات طلبی ما نمیرسد. در نتیجه نباید هیچ حزبی بخاطر سیاست های مصلحت اندیشانه - کوتاه مدت، جهت امضا گرفتن و راضی کردن چند سلبرتی و خرده بورژوازی فردگرا، به تداوم این سنت تسلیم شود. چرا که در بلند مدت ادامه این فرهنگ فئودالی- اشرافی، منافع بزرگتر میلیونها انسان ضربه دیده و نهادینه کردن فرهنگ مساوات طلبی کمونیستی را فدای اخلاقیات، عرف و عادت طبقات ستمگرخواهند کرد. اگر در یک مورد استثنایی، در یک مساله سیاسی خاص و بصورت تاکتیک، دیپلماسی و مذاکره با یک دولت و حزبی بورژوایی، حتی اگر ناچار به استفاده از القاب و تیترهایی برای آزادی کسانی یا...شدیم، باید این کوتاه آمدن از ارزشها و پرسیپ های خود را نه امری عادی دانسته و آن را کوتاه آمدن مقطعی در برابر فرهنگ بورژوایی به جامعه اعلام کنیم. همیشه مبنای برخورد پرنسیپال و روتین فعالیت های ما، حذف این تیترها خارج از محیط تخصصی است. هم اکنون رفتار خود پسندانه، متکبرانه و خود بزرگ بینی الیتی از "فرهنگیان و آکادمیست های نماینده دانش و علم" یکی از علل فرستادن مردم به مساجد، کلیساها، حفظ فرهنگ مردسالاری و شرقی است. من فکر میکنم این مساله بی ربط نیست با اینکه در صد زیادی از کارگران، هنگامی که برخورد تحقیرآمیز این الیت را نسبت به شغل کارگری خود می بینند، هر آنچه که مدرنیسم می نامند از پیش چشم شان می افتد و علیه آن گارد میگیرند. در عمل خواهند گفت که اگر علم و دانش این است که همیشه بوسیله آن ما را کوچک و بچه ناتنی جامعه شمرد، ما اشتیاقی به آن نداریم! خیلی از فرهنگیان بجای اینکه با روح مساوات طلبی موانع راه فراگیری علم توسط مردم را رفع و مردم را تشویق به یادگیری فرهنگ مدرن نمایند، تصویری از دانش می دهند که هر کسی خرش از پل عبور کرد، دیگر در فکر باقی مردم نیست. از لحاظی مدرنیسم برای انسان فاقد مالکیت، همان اندازه مضر است که مذهب و تحجر. نوابغ مجیزگوی، مقام پرست و فردگرا، اینقدر منزلت انسان را به موقعیت اقتصادی، مدرک تحصیلی و غیره گره زده اند، که چیزی از خود انسان بودن اکثریت مردم باقی نماند. بی دلیل نیست که در خیلی از عرصه های زندگی، فاصله عظیمی بین توده مردم معمولی، با نمایندگان مدرنیسم وجود دارد. انگار وجوه اخلاقی، معنوی و عاطفی را نیز با کالا یکی کردند. مردمی که بنابه زندگی واقعی احتیاج به این دارند که دلسوزانه تحویل گرفته شوند، جای امنی در این دنیای مدرن پیدا نمی کنند و به اعتیاد و انزوا پناه می برند. از طرفی، دوستانی که عمیقاً برابر با ایشان رفتارکنند در میان آنان پیدا نکرده و از طرف دیگر چون امکان ندارد در خلاء زندگی کرد، پاسخ مساله عاطفی خود را در رفتن به کلیسا، مسجد و چسبیدن به کلتور قرون گذشته دنبال میکنند. احساس نزدیکی بیشتر با آنان تا با این "نمایندگان فرهنگ، علم و دانش" دارند! خود بزرگ بینی اقشار تحصیلکرده شیدای مقام و تیتر، یکی از عللی است که بعضی انسانها با دنیای کهنه خود بیشتر احساس نزدیکی می کنند. وقتی می بینند که در ظاهر همه از نقش خلاق کارگر صحبت کرده، ولی در باطن و در زندگی واقعی کسی شغل وی، موقعیت اجتماعی و شخصیت وی را تحویل نمیگرید، به همه بدبین میشوند. این نوع "مدرنیست" ها تصویر از انسان اجتماعی را تا سطح اشیاء و پیچ و مهره ماشین پایین آورده و همه چیز نزد آنان وجوه ماتریال پیدا کرده است. در واقع هر دو، این تیپ از "مدرنیست"های خود بزرگبین و طرفداران سرمایه داری و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، و نیروهای کهنه پرست، متحجرین و عقب مانده ضد ارزشهای بدست آمده؛ پاسخ سربالا به نیاز مادی و معنوی انسان فاقد مالکیت میدهند. هر دو عامل از خود بیگانگی انسان هستند. یکی با درک فئودالی و رعیتی از انسان اجتماعی، او را بندۀ خدا، رعیت مالک و کنیزدربار و ملکه و شاه دانسته و ایدئولوگهای بورژوازی با برخورد از بالا و تحقیرآمیز، بجای همدردی و راهنمائی مردم، آنان را تمسخر میکند. بجای آموزش و انتقاد سالم به مردم سرکوفت می زنند. دو قطب مدرنیسم غربی و پوپولیسم ناسیونالیست ها در دفاع از خلق خودمان باعث شده که نفرت از ظلم و بی عدالتی را به نفرت علیه مدرنیسم و غربگرایی تبدیل کنند. ناسیونالیست ها، کارگران را مطیع فرهنگ عقب مانده خودشان نگه میدارند و غربگرایان؛ آنان را به رشد و توسعه بازار آزاد- تاچریسم و دمکراسی امیدوار میکنند. در این فضا است انسان های فراوانی ایزوله شده و زیر منگنه قطب های ارتجاعی قرار گرفته اند! اما این کل داستان نیست. فرهنگی کمونیستی در جامعه وجود دارد که مردم را تشویق به انتخاب راه سوم میکند. ما منزلت انسان را به مقام و موقعیت اقتصادی، مدرک تحصیلی تنزل نمیدهیم و انسان را با موقعیتش در اقتصاد معنی نمی کنیم. ما با نقد جنبشهای ارتجاعی و عقب ماندگی فرهنگی، اخلاقی و سیاسی، اجازه نخواهیم داد که هیچ کدام با پرچم بخون آلوده "مدرنیست" و دمکراسی سرمایه داری و سفاهت، جهالت مذهبی و فئودالیسم را رواج داده و به مردم حقنه کنند. به اصل موضوع برگردیم. با منطق مساوات طلبی قابل درک نیست کسی که برای آزادی و برابری انسان مبارزه کند، خودش تیترهایی که حامل پیام نابرابری است یدک بکشد و از آن لذت ببرد. اگر جایی خواستار استخدام پزشک، شاعر، مترجم و نویسنده شده اند، خوب شما بگوئید بله ما امضا گنندگان ذیل حاضریم! در غیر این صورت چه کسی به این نیاز دارد که شما در اطلاعیه برای آزادی سیاسی، یاد آوری کنید که پزشک و شاعر هستید و نه راننده؟ فقط این خود نمایی روحیات و اخلاقیات دنیای طبقاتی است. منت گذاشتن بر سایر اعضای جامعه است. علائم تلاش برای برابری، باید در خود برابر رفتار کند. باید از هم اکنون با این خصلت و روحیات به ارث رسیده از فرهنگ فئودالیستی، بسیار هوشیارانه مبارزه کرد و مشخصاً نیروهای کمونیست پایبندی خود را به این اصل بدیهی اعلام نمایند. حداقل انتظار از احزاب و اشخاصی که برنامه "یک دنیای بهتر" نوشته منصور حکمت این مارکسیست بزرگ را قبول دارند، این است که پس از ٢٢ سال از نوشتن و تصویب آن، به صفحه٦٠، پاراگراف ٥، توجه کنند که چنین نوشته است: " ممنوعیت استفاده از القاب و تیترهای علمی و دینی و کشوری و لشکری ( نظیر تیمسار، آیت اﷲ, دکتر، مهندس و غیره) در خارج محیط تخصصی. در مراودات رسمی و دولتی هر فرد باید صرفاٌ با نام و نام فامیل مورد اشاره قرار بگیرد. ممنوعیت استفاده از القاب و صفات تحقیر آمیز در توصیف بخش های مختلف جامعه توسط هر مرجع و مقام دولتی و غیره دولتی". احزاب متعهد به برنامه "یک دنیای بهتر"، اصولاً خود نباید به هیچ وجه القاب و تیترهای علمی، دینی، کشوری و لشکری را بکار برده و در هیچ فراخوان و اطلاعیه ای در محکومیت آن اقدام رژیم و خواهان آزادی فلان زندانی، اجازه درج آنها را بدهند. نهادها و کسانی که در طومارنویسی، اطلاعیه ها و غیره هنوز تیترهای علمی و دینی قید میکنند را، باید بعنوان تبعیض گذاشتن بین شهروندان معرفی کرد و رفتارشان نقد شود. انتظار دارم این نوشته را بعنوان نقدی و یکی از کارهای جنبش ما در این زمینه را در مقابل هر اثری از تبعیض و نابرابری به اطلاع مردم برسانند.
۲۰ماه ژوئن ۲۰۱٦
******
(۱) این الهام گرفته از "برنامۀ یک دنیای بهتر" صفحه ٦٠ پاراگراف ٥ نوشته منصور حکمت است. (۲) در تاریخ ١٢ سپتامبر ١٩٩١ اطلاعیه در سایت آزادی بیان در دفاع از آزادی اندیشه به این صورت درج شد: "نویسندگان باید بتوانند آزادانه بیندیشند و حاصل اندیشه و هنر خود را آزادانه عرضه کنند. وانگهی، حق مردم است که فارغ از هرگونه سانسور و فشار حکومتی به آثار ادبی ، هنری و اطلاعات دسترسی پیدا کنند و آنگاه خود به داوری و نقد بپردازند. برای برونرفت از وضع بسیار اسفناک عرصهی کتاب و بهبود شرایط نویسندگان و برای برخورداری جامعه از ادبیاتی که شایستهی مردم آزاداندیش ایران باشد، میبایست " مجوز چاپ کتاب" لغو شود. ما نویسندگان امضا کنندهی این متن، خواهان لغو فوری " مجوزچاپ کتاب" و کلیهی مقررات و قوانین مربوط به آن هستیم. نویسندگانی که مایل به امضای متن هستند میتوانند نام خود را به آدرس nevisand1391@gmail.com ارسال کنند. لطفا در کنار نام، عنوان خود ( نویسنده، شاعر، مترجم) را بنویسید. بکتاش آبتین(شاعرو فیلمساز)- علیرضا آبیز(شاعر و مترجم)-علیرضا آدینه (شاعر) – مهناز آذرنیا(شاعر) – سعید آرمات(شاعر)- محمد آشور(شاعر)– وحید آقاجانی (شاعر)- مریم آموسا(شاعرو روزنامهنگار فیلمساز)– بابک احمدی(نویسنده و پژوهشگر)" و الخ... . در جهانبینی حاکم بر ادبای امروز ایرانی، حتی افتخار شاعر بودن و فعال سیاسی، بیش از کارگر بودن است و به این خاطر است که شاعر بودن را شایسته ذکر نام در طومارنویسی ها می دانند. از ١٤٨ نفر امضاکننده اطلاعیۀ مذکور، ٦٨ نفر آنان شاعر هستند و در میان امضاکنندگان و در تمام اطلاعیه های این چنینی، اسم یک نفر بعنوان کارگر وجود ندارد! انگار کارگر بودن لباس تندگی است که به تن کسی نمیرود و در ایران اصلاً کارگر موجود نیست؛ همۀ مردم شاعر، نویسنده و دکتر هستند.
|