دیالوگ مهتدی و رهبری کومه له
محمد فتاحی
پیام عبدالله مهتدی به کومه له و پاسخ ابراهیم علیزاده به او، همراه پاسخ کوتاه بعدی عبدلله مهتدی به دبیر اول کومه له، یک کتاب نقد و روشنگری ضدناسیونالیستی لازم دارد. با این حال این نوشته، بدلیل زمانی، از یک یادداشت کوتاه بیشتر نیست. رهبر سازمان زحمتکشان بعداز سالها کوشش در کسب مهارت های گرانبها در موقعیت یک جمع بی پرنسیب، باب گفتگو با سازمانی را شروع کرده که قدم اول بعد از شکست کودتایش در درون آن، طرح نقشه برای تسخیر نظامی اردوگاه و قتل عام رهبران آن بود. آنچه که همه طیف کومه له ای ها از آن تاریخ به یاد دارند، تبدیل چاقوکشی و سنگربندی های نظامی درون اردوگاهی علیه هم، به ابزاری برای تنظیم روابط و مناسبات درون سازمانی از طرف آنها است،. توطئه ای که فقط حضور هرباره پلیس سلیمانیه متضمن آرامش مقطعی آن بود. سیاست به جان هم انداختن کرد و غیرکرد در کردستان، از طریق تشویق شاگردان مدارس به تحریم زبان فارسی، برای ایجاد زمینه پاکسازی شهرها از غیرکردها، اولین طلوع فاشیسم عیان باند مهتدی در عرصه اجتماعی بود، که خوشبختانه مانند پروژه بمب گذاری های پژاک در شهرهای کردستان بی پاسخ و نتیجتا عقیم ماند. در سیاست، سابقه مهتدی و باند مربوطه نیازی به افشاگری ندارد. طی سالهای گذشته تقریبا هیچ نیروی سناریو سیاه جهانی و منطقه ای و محلی بدون پادویی باند مهتدی نقشه ای علیه جامعه و تبدیل آن به سوریه، نریخته است با همه اینها، مسئول "سازمان زحمتکشان" این روزها به روباهی میماند که پشم و پیله اش ریخته و تمام امیدش به تبدیل به ابزاری موثر در به تباهی کشیدن زندگی مرد م بر باد رفت. پیوستن جمهوری اسلامی به "جامعه متمدن" تیر خلاصی بود بر این امید. این یعنی نه فقط فاشیست ها و باندهای قومی و ناسیونالیست های اپوزیسیون در سیاست ایران بلکه چپ ها و خیل وسیع کمونیست های پروناتو هم باید قطب نماهای شان را از نو تنظیم کنند. درخواست عبدالله مهتدی از کومه له در این فضا معنی میدهد.
سوال این است که از میان کومه له ها، چرا اول سراغ جناح دیگر سازمان زحمتکشان نرفته است؟ برای مهتدی، برعکس تصور خیلی ها، این تلاش نه برای جذب نیروی بیشتر سازمانی و نه برای اقدام معینی است. همانطوریکه قبلا امضای پلاتفرم مشترک با حزب دمکرات به رهبری مصطفی هجری، نه برای کار مشترک بلکه برای ژست مشترک در مقابل رقبای سازمانی شان بود. اقدام این بار مهتدی هم دوباره برای ژست سیاسی است، اما برعکس تصور خیلی ها نه برای کوچک کردن رقبای سازمانی اش در جناح جدا شده به رهبری عمر ایلخانیزاده، که عکس گرفتن با تابلو و اسم و رسم سازمان کردستان حزب کمونیست ایران در دوران برزخ امروزشان است. این هدف اصلی مهتدی در رویکرد "دوستانه اش" به کومه له است. بخش جداشده سازمان زحمتکشان برای مهتدی پرستیژی سیاسی اجتماعی لازم را ندارد. جناح دمکرات به رهبری خالد عزیزی هم این ویژگی را لااقل بدلیل قرارگرفتن در کمپ هواداران جمهوری اسلامی، ندارد. پژاک هم به دلیل عضویت در کمپ قدرت های رقیب منطقه ای، چنین جایگاهی برای تامین ویترین پر زرق و برق رهبری باند مهتدی ندارد. نزد عبدالله مهتدی، کومه له با حفظ آبروی قدیمی تر خود، کاندید مناسبی برای عکس مشترک گرفتن در "کاخ" روستای زرگویز در دوران نگون بختی ناسیونالیسم کرد شده است.
اما پاسخ دبیر اول کومه له به مهتدی دیدنی تر است! زمانی که کودتای مهتدی در درون کومه له را افشا و سازمان مربوطه اش را به عنوان یک باند قومی و نه سازمانی سیاسی معرفی میکردیم، اولین کسی که در مقابل ما ایستاد، کومه له ای ها بودند، که گویا تندروی به خرج دادیم. شناخت جنس سنت سیاسی مهتدی نزد ما احتیاج به امتحان و گذر زمان نداشت. هیچ کمونیستی محق نیست تا روز کشتار توسط فاشیست ها برای افشای ماهیت واقعی آنها و معرفی شان به جامعه در انتظار بماند. هیچ نیروی مسئولی مجاز نیست معرفی عناصر سناریو سیاهی به جامعه را تا مقطع شروع سناریوی سیاه به تاخیر اندازد. و ما چنین نکردیم. مخالفت آن روز کومه له با ارائه چنین تصویری از مهتدی، آنروزها مایه تعجب ما بود. تاکید ابراهیم علیزاده در موقعیت دبیر اول کومه له، بر اشتراک منافع شان با باند مهتدی در جنبش کردستان، سرچشمه برچسپ تندروی بر افشاگری آنروز ما علیه مهتدی و سنت سیاسی اوست. جنبش کردستان که اسم مستعار جنبش ناسیونالیسم کرد برای شریک کردن بورژوای کرد در قدرت محلی است، ظرف زندگی مشترک چپ تا راست ملی در کردستان، ناسیونالیست تا فاشیست، هواداران کرد قدیم و جدید جمهوری اسلامی در جمع ناسیونالیست های کرد، اسلامیون و سکولارهای ناسیونالیست کرد، شامل همه و همه جز کمونیست ها میشود. این صف طولانی تر است، اما به شهادت هر ناظر شرافتمند سیاسی پرونده باند مهتدی سیاه ترین های این مجموعه است. با اینهمه، دبیر اول کومه له سنگ تمام میگذارد و برای لاپوشانی کردن اشتراک منافع جنبشی با مهتدی در "جنبش کردستان"، او را به دوری گرفتن از چپگرایی مورد سرزنش قرار میدهد. حتی در انتقاد از او نه به ماهیت فاشیستی و قوم پرستانه، که به "اشتباهات سیاسی" او ایراد دارد. بیخود نیست که ابراهیم علیزاده برای هر انتقاد نیم بندی حتی از عبدالله مهتدی و حتی در جواب به درخواست امروز مهتدی خود را ناچار میداند به شیوه ای بسیار سبک و حقیرانه چهار لگد اول به کمونیستها و مشخصا منصور حکمت و ما پرتاب کند. شاید باید گفت دست صلاح مازوجی درد نکند که بالاخره در جواب خواست عبدلله مهتدی گوشه هایی از تاریخ ضد کمونیستی او و مخصوصا نقشه حمله مسلحانه به کومه له را برای اولین بار و با گذشت سالهای مدید از آن واقعه رسما بیان کرده است. برای کمونیست ها جنگ علیه ستم ملی هیچگاه به معنی ملی شدن خود و جذب جنبش ملی شدن، نبوده است، همانطوریکه اعتراض به تبعیض جنسی فمنیست شان نکرده است. برای کومه له اما برعکس است. اعتراض اینها به ستم ملی، یکراست شریک جنبش هزار و یک ناسیونالیست و فاشیست و باندسیاهی کردشان کرده است. این دیگر نه ادعای "تندروانه" ما که اصرار سیاسی خودشان برای تعلق به این سنت است. دبیر اول کومه له در سخنرانی اش پیام های سربسته اش را در لابلای صحبت هایش تقدیم عبدالله مهتدی میکند؛ ایشان برای خیر مقدم گفتن به کاک عبدالله بر متن برشمردن قهرمانانه "اشتباهات" سیاسی یار قدیمی خود، و با تکرار درسهای قدیمی مهتدی به صفوف کومه له در روزهای کمپین ضدکمونیستی در راس این سازمان، لگدی هم به کمونیسم کارگری میزند و میگوید اینها هیچی نیستند، تقریبا کسی با آنها نمانده است و صدای شان به جایی نمیرسد و حال و روزشان چنین و چنان است...علیزاده میداند اگر کمونیست روشن بین و فهیمی باشد، نباید وقت دیالوگ با فاشیست ها و ناسیونالیست ها، با بیان ترهات علیه کمونیست ها شروع کند. برای نقدش به کمونیست ها و افشاگری هم وقت دارد و هم امکان. مسئله آنجاست که او ضرورت این درایت را فقط در محضر ناسیونالیست ها درک میکند و در مقابل مهتدی عمدا و از سر آگاهی به او خاطرنشان میکند که او هم از کمونیسم کارگری دل خوشی ندارد. احتمالا فکر این را نکرده است که فردا اگر مهتدی برایش زنگ بزند، نصیحتش میکند که مسئله کمونیسم کارگری بیرون از صفوف خودتان نیست، مشکل شعار حزب تان مبنی بر آزادی و برابری و حکومت کارگریست که نوشته و سیاست و استراتژی حکمت است، وگرنه کومه له آن روزهای خودمان و این ادعاها؟ برایش توضیح میدهد که مشکل شما وجود روح حکمت در شعار و ادعاهای شماست، نه احزاب خارج از مرزهای تشکیلاتی شما. این نصیحت مهتدی در صفوف کومه له گوش شنوا داشته و دارد و خروج دسته دسته راست ها از کومه له ناشی از قوی بودن همین رگه راست در سرتاسر وجود کومه له است. بعلاوه، علیزاده فراموش میکند سازمان متبوعش منشا تولد انواع باندهای ارتجاعی و ناسیونالیست و فاشیستی چون باند زحمتکشان شده، فراموش میکند بخشی از رهبری دیروز سازمان اش امروز در راس باندهای سناریوی سیاهی قرار دارند. نزد علیزاده، مهتدی شایسته چنین افشاگری های حقیرانه ای نیست، چون در سایه شرکت فعالش در جنبش کردستان، به شهادت عربستان و قطر و ترکیه و خیل جنایتکاران شریک در کشتار مردم خاورمیانه هم، اولا کسی است، دوما اردوگاه و نیرو و پول دارد و صدا و تصویرش هم به اندازه طول و عرض تمام مدیای ارتجاع سیاسی قوی و بلند است. مشکل ابراهیم علیزاده این است که هنوز از منصور حکمت عبور نکرده است. هنوز زخمهای ناشی از جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و از سپردن سرنوشت این حزب به خود التیام پیدا نکرده، هنوز منصور حکمت را مسئول نابسامانی های کومه له تحت رهبری خود میداند. هنوز به موقعیتی نرسیده تا مستقل از حضور او خود و نیروی خود را ارزیابی کند. به همین دلیل با مناسبت و بی مناسبت به او برمیگردد و به خود حق میدهد که "سانتر" ساکت و بی نقشه و افق درون حزب کمونیست و تحت رهبری منصور حکمت بوده. به خود حق میدهد که بی سیاست و دنباله رو اوضاع روز بوده. میگوید اوضاع بی سامان آنها را با قدرت بالای ما در راس یک جنبش سوسیالیستی معتبر در کردستان مقایسه کنید تا به حقانیت آنروز ما پی ببرید! دبیر اول کومه له خبر ندارد که سانتر اگر روزی یک گرایش سیاسی بی خط و بی ضرر و بی نقش و ضداستبدادی در رهبری حزب کمونیست ایران دوره حکمت بود، به یمن طلوع خونین دمکراسی و پیروزی بازار آزاد و سیاست های رژیم چینج غرب، یک شبه صاحب جنبش های سیاسی ارتجاعی شد، یک شبه از حاشیه به مرکز رانده شد و صاحب پول و امکانات و اسلحه و ارتش شد. بالکان و کل اروپای شرقی و خاورمیانه میدان حضور نیروی اینها علیه دولت ها و حکومت های شرور و سرکش در مقابل غرب شدند. از آن مقطع است که شهامت رهبران دیروز ساکت و بی افق کومه له و منجمله دبیر اول فعلی کومه له نه به عنوان رهبران کمونیست که به عنوان رهبران "ملت و جنبش ملت خود"، بالا گرفت. کسی که دو روز با کمونیست ها همسایگی داشته باشد میتواند از علیزاده بپرسد که این جنبش و قدرت معتبر "سوسیالیستی" شما در کردستان از کدامین جنس سیاسی است که در سایه اش، کارگر در کردستان یک تشکل قدرتمند ندارد، نه فقط این که در اوج تفرقه اخراج میشود، شلاق میخورد و تا دم مرگ گرسنگی داده میشود و توان حتی یک قلم اعتراض همدست ندارد؟ این کدامین نوع جنبش سوسیالیستی و سوسیالیسم اجتماعی شده است که در سایه اش فقر و بی حقوقی و تن فروشی و اعتیاد روز به روز رو به فزونی است و اختیار یک نه گفتن حتی نیم بند ندارد؟ چرا رهبر کومه له در افشای سوسیالیسم رئیس جمهور فرانسه میگوید نه به ادعای او که به عمل او نگاه کنید، اما وقتی به ارزیابی وزن و جایگاه خود میرسد، ادعاهای توخالی "سوسیالیستی" خود را به جای عمل سوسیالیستی می شمارد؟ کجای تاریخ بشر شاهد بی قدرتی و اوج تفرقه کارگر در متن یک جنبش قدرتمند سوسیالیستی در همان جامعه بوده است؟ این اعتماد به نفس کذایی از طرف رهبری نیرویی که تمام دوره بعداز منصور حکمت سرگردان ترین های سیاست در کردستان بوده است از کجا می آید؟ تاریخ سازی جعلی قبلی و ادعاهای بی پایه فعلی کمکی به کومه له نمی کند. کمونیست روشن بین میتواند سرتاپای عمل و نقش کومه له در کردستان امروز را با نقش بقیه ناسیونالیست ها مقایسه کند. آنها مقر دارند، اینها هم دارند. آنها تلویزیون و امکانات خود دارند، اینها هم دارند. آنها مشغول زیست در دالان اختلافات دولت های منطقه اند، اینها هم هستند. آنها در سیاست امرشان دنباله روی از اوضاع و انتظار در سالن سرگردانی "کورد" است، اینها هم هستند. در داخل کشور، همه اینها به یک اندازه برای کارگر منشا اتحاد و برای زن منشا رهایی و برای جوان منشا یک فرهنگ مدرن برابرای طلبانه بوده اند و هستند. تفاوت اما در ادعا هست؛ کومه له ای های داخل مانند رهبری شان در خارج، در مقابل جمهوری اسلامی سرسخت تر از بقیه ناسیونالیست ها هستند. اسم این سازش نکردن را هم میگذارند کمونیسم و سوسیالیسم و برابری طلبی. فراموش میکنند که حزب دمکرات های ایران و عراق و جلال طالبانی و انوشیروان رهبر جنبش گوران و پ ک ک و کل لشکر ناسیونالیست های کرد، سابقا برنامه های شان و ادعاهای شان آراسته به همین شعارهای مشابه کومه له بود و همه از دم قرار بود طبق برنامه شان سوسیالیسم را برای کورد و کوردستان شان به ارمغان بیاورند. حالا با تغییر جهان اینها ول کرده اند و کومه له به هر دلیلی فعلا تابلویش کماکان سرجایش است. وجود این تابلو و سابقه و دلسوزی های واقعی بخش مهمی از رهبران کومه له برای مردم ستمدیده و محروم کردستان، کومه له را علیرغم تمام بیربطی اش به کارگر، در مقایسه با بقیه ناسیونالیست ها در سمت چپ جامعه جای داده است. مسئله اما این است که دلسوزی رهبری کومه له برای زحمتکشان کردستان الزاما کمونیسم و سوسیالیسم از آب در نمی آید. دلسوزی برای ستمدیدگان ویژگی کمونیست ها و چپ ها نیست. بخش اعظم ناسیونالیست ها و نه رهبران شیادشان، از صمیم قلب دلسوز زحمتکشان ملت خودی اند. ادعا هم کارساز نیست، چون احمدی نژاد از همه کمونیست ها ادعای بیشتری برای مردم مستضعف و ستمدیده داشت. برنامه و شعار هم جواب نمیدهد چون بخش مهمی از کمونیست های متعلق به بلوک شرق که سابق رسما جنایتکار و آدمکش بودند، برنامه های شان و اسنادشان کم کمونیستی نبود. آنچه کمونیست ها را از بقیه چدا میکند، عمل شان است. کومه له نمیتواند چپگرایی خود در درون جنیش ناسیونالیستی را کمونیستی و کارگری و جنش سوسیالیستی عنوان کند. کومه له نمیتواند اتوریته خود در کردستان را و نفوذ سیاسی اجتماعی خود به خاطر حضورش و عضویتش در جنبش ناسیونالیسم کرد را اتوریته سوسیالیستی و جنبش سوسیالیستی و قدرت اجتماعی سوسیالیستی عنوان کند. کومه له میتواند به عنوان یک حزب ناسیونالیست چپگرا روی نفوذ خود در همان جنبش حساب کند، و می کند، اما باید درک کند که به قول مشهور اینجا دنیای کوران نیست. نمیشود مشغله و سیاست و افق و سنت و شیوه کار و درک و فکر روز و شب شان کوردانه باشد، اما بی وقت و با وقت بر صندلی ادعاهای بی پایه کمونیستی ظاهر شوند.
ادعا شده که کومه له همیشه روح بزرگ برای اتحاد و نزدیکی با دیگران و به دور از سکتاریسم را در درون خود داشته است! این ادعا هم بی پایه است. کومه له با فدایی قدرتمند دوران خود نرفت. با پیکار به عنوان دومین سازمان قدرتمند کمونیستی دوران خود نرفت، با بقیه هم نرفت، اما افق روشن اتحاد مبارزان کمونیست آنروزها ناشناس برای کومه له، رهبری کومه له و بعد کل آن سازمان را با خود به دنبال خود برد و به تنها قطب کمونیستی در ایران تبدیل شد. در تمام آن سالها کومه له زیر رهبری داهیانه حکمت مسیر تفوق در پیش گرفت و سر اتحاد با هیچ نیروی دیگری نداشت. آن دوره کومه له "سکتاریست ترین" های چپ ایران بود که به هیچ کس سواری نداد. راه کارگر و شعبات فدایی و حزب رنجبران و طوفان و هسته اقلیت و بقیه خرده ریزهای چپ تنها زمانی عنوان کومه له و حزب کمونیست را از گیومه در آوردند که این بار کومه له به بلوک سرگردان سیاسی آنها پیوسته و با کمونیسم دخالتگر خداحافظی کرده بود. قبل از آن تاریخ، راه کارگر هم جبهه دمکرات در جنگ علیه کومه له و تئوریسین بخشی از سیاست ضدکمونیستی اش بود. دوره اخیر جمع آوری همین صف نه محصول زرنگی کومه له، که دور هم جمع شدن کل خرد و ریزهای چپ به دور کومه له برای بهره بردن از فضای پسا حمله غرب به ایران بود. آن روز اگر پرزیدنت مهتدی در راس راست ایران منتظر حمله به ایران بود، کومه له هم مانند تمام ناسیونالیست ها منتظر طلوع خورشید تحولات ناشی از حمله احتمالی امریکا و غرب به ایران بود. تفاوت کومه له در آن دوره در نقش منفعل تر و "آبرومندانه تر" به نسبت سیاست فعال مهتدی در همان دوره بود. بعلاوه مهتدی فعالان ابزار هر سناریوی سیاهی بود، اما کومه له منتظر نتایج حاشیه ای همان سناریو برای ایفای نقش "چپ" در فضای "بازشده" بعدی بود. البته کومه له و علیزاده تنها مسافران منتظر آن تحولات نبودند. آنها انصافا متعادل تر از بقیه چپ ها و کمونیست های پروناتو ظاهر شدند. بقیه عزم جزم کرده بودند سفارات ایران در خارج را به یمن حمله ناتو به ایران تسخیر کنند و سوسیالیسم شان را توده ای و اجتماعی کنند و فضای روانی شان طوری بود که با دم گردو می شکستند. کومه له در این مسیر منفعل تر و به همین دلیل متین تر ظاهر شد، که به سودش بود.
در خاتمه مهتدی بیخود سراغ علیزاده نرفته است. میداند کومله هم علیرغم ادعاهای بیپایه اش در بی افقی مطلق سیاست انتظار را در پیش گرفته، میداند علیزاده خودی تر و بی جربزه تر از اینها است که بگوید با جریانی سناریوی سیاهی حرفی برای گفتن ندارد. میداند جنگ علیزاده با او جنگ نام کومله است نه جنگی سیاسی- جنبشی بر سر آینده. به همین دلیل علیرغم جواب شرمگینانه منفی علیزاده آنرا به فال نیک میگیرد و آنرا مثبت ارزیابی میکند. این دوری و نزدیکی ها مانند عملیات های مسلحانه حزب دمکرات فقط و فقط ناشی از بی افقی جریاناتی است که آینده خود را به اوضاع بحرانی جمهوری اسلامی و کشمکش غرب با آن بسته بودند. تلاش مهتدی برای حفظ اسم ورسم و تابلوی باند خود میتوانست جوابی صریح سیاسی و کمونیستی بگیرد، میتوانست مایه تعرضی جدی علیه یکی از بی ریشه ترین باندهای ناسیونال- فاشیست کرد شود، اگر علیزاده شخصیت چنین جدالی بود. اگر!
|