گوشه ای از تاریخ طبقه کارگر ایران (با پسوند افغانی)
ثریا شهابی
مقدمه کمونیست: گزارش و مطلبی که در زیر تحت عنوان “نگاهی به وضعیت افغانها در ایران” میخوانید٬ منتشره در نشریه کمونیست٬ ارگان حزب کمونیست ایران٬ شماره ۴۳ ٬ شهریور ۱۳۶۷ است. این گزارش رابطه جمهوری اسلامی با کارگر خارجی٬ پناهنده٬ و فراری از جنگ را٬ در سالهای شکل گیری این حکومت و از ۳۶ سال پیش٬ ترسیم کرده است. امروز نسل های بعدی شهروندان ایرانی با پیشینه افغانستانی٬ ٬ که از جمله بی حقوق ترین٬ و محروم ترین بخش شهروندان جامعه و ارزان ترین و پرکار ترین بخش طبقه کارگر ایران هستند٬ هنوز با راسیسم٬ خارجی ستیزی دست و پنجه نرم میکنند. این گزارش بخشی که شروع تاریخ محرومیت٬ سرکوب٬ فقر و بی حقوقی آنها٬ گوشه ای از تاریخ شکل گیری طبقه کارگر ایران و تاریخ تکوین سرمایه داری ایران را بازگو میکند. از این رو٬ باز تکثیر آن در کمونیست را مفید دانستیم.
نگاهی به وضعیت افغانها در ایران ثریا شهابی
طی سالهای اخیر میلیونها زحمتکش افغانی زیر فشار جنگ، بیکاری، فقر و ناامنی، از کشورشان به کشورهای مجاور و از جمله ایران مهاجرت کرده اند، تا بلکه بتوانند بدور از این فشارها در سرزمین دیگری کار و زندگی کنند. تعداد این مهاجرین در ایران ۲ میلیون نفر اعلام شده است. اینان عمدتا بهمراه خانواده هایشان به ایران مهاجرت کرده اند و چیزی جز نیروی کارشان از افغانستان با خود بهمراه نیاورده اند. در حال حاضر اکثریت قریب به اتفاق این مهاجرین در کشور ما به کارگری مشغول شده اند. کار شاق و زندگی مشقت بار آنها بر کسی پوشیده نیست. اینان جز بی حقوق ترین بخش کارگران جامعه ما هستند. گزارشی از وضع این مهاجرین را برایتان باز گو میکنیم.
شرایط کار کارگران افغان در ایران افغانی ها معمولا برای انجام شاق ترین و سنگین ترین کارها بکار گرفته میشوند. در محل های کار هم مثل محل های زندگی با آنها با تبعیض رفتار میشود. این تبعیض به درجه ای رسمیت یافته است که در سال ۶۳ ٬ دولت طی اطلاعیه ای اعلام کرد که کارگران افغانی فقط در مشاغل خاصی ـ که در واقع جز پست ترین و کثیف ترین کارها هستیند ـ اجازه کار دارند. این اطلاعیه تحت عنوان «روش اجرایی طرح اشتغال موقت آوارگان مسلمان افغانی» صادر شد و به شعبه های کاریابی برای اجر داده شد. طبقه این طرح دوازده رشته کار٬ برای صدور کارت اشتغال جهت کارگران افغانی٬ مجاز محسوب میشوند. این رشته ها به اینقرار اعلام شدند. کوره پزخانه ها٬ امور ساختمانی شهری٬ تخلیه بار و بارگیری در بنادر کشور٬ معادن ٬ سالامبورسازی (دباغی)٬ کشاوری در استانهای مورد نیاز٬ دامپروری٬ شیشه گری٬ کارگاههای ذوب پلاستیک٬ راه سازی و کانال کشی٬ کوره های کچ ریزی و آهاک پزی و چرم سازی. طرح اشتغال افغانی ها علاوه بر این از کارفرماهایی که کارگر افعانی را بکار میگیرند٬ خواسته بود که به انضمام اسناد و مدارک لازم در مورد اجازه کار کارگر٬ مبلغ هزار توامان هم به ازا هر کارگر به حساب مربوطه واریز کنند. دولت به این ترتیب بابت اجازه استخدام کارگر افعانی باج و پول مفت میگیرد. میدانیم این مبالع که کارفرما آنرا از دستمزد کارگر می پردازد٬ معمولا مالیاتی است که دولت میگیرد تا با آن بخشی از تعهداتش را در قبال تامین اجتماعی کارگر انجام دهد. در حال حاضر دولت اسلامی ایران خود را موظف نمیداند که حتی کوچکترین تعهدی برای تامین اجتماعی کارگر افعانی بپذیرد. برای این کارگران نه از بازنشستگی و بیمه درمانی و بیمه بیکاری خبری است و نه حق مسکن. حق کار و حق سکونت٬ همه حقوق آنها بحساب میآید. اواخر سال ۶۵ وزارت کار ابلاغیه ای مبنی بر ممنوعیت اشتغال کارگران افغانی در نانوایی ها صادر کرد. این ابلاغیه به این بهانه که کار در نانوایی با بهداشت عمومی سروکار دارد و کارگر افغانی صلاحیت کار در چنین محیطی را ندارد٬ رسیمت یافتن موقعیت فرودست کارگر افغانی را بیش از پیش تقویت کرد. مشهد اصلی ترین مرکز کار و زندگی کارگران افغانی است. تعداد آنها در این شهر یک میلیون نفر برآورد شده است. بخش اعظم کارگران ساختمانی٬ راه سازی٬ سالامبورسازی٬ چرم سازی و مرغداری این شهر افعانی هستند. این جمعیت وسیع کارگری٬ بی حقوق ترین کارگران مشهد هستند. در شیروان کار در مرغداری ها ـ که جزو کارهای کثیف است ـ در انحصار افعانی ها است. سمنان یکی دیگر از مراکز تجمع کارگران افغانی است. بسیاری از این کارگران بهمراه خانواده هایشان در کوره پزخانه های این شهر کار میکنند. از جمله کوره هایی که بیشترین جمعیت کارگر افعانی این شهر را در خود جای داده است٬ کوره مرادی و کوره دستی است که هریک در سال ۶۴ هفتاد تا هشتاد خانوار از این کارگران را بکار گرفته بود. در همین سال شرکت ساختمان سازی «۴۱ دستگاه سمنان» هشتاد کارگر افغانی داشت که شصت تن آنها با شاق ترین شرایط چاه کنی میکردند. در خود شهر سمنان در سال ۶۴٬ حدود ۶۰۰ کارگر افغانی کار میکردند. کارگر افغانی در ایران هم محکوم است کارهای پست و شاق انجام دهد و هم در اینگونه کارها از نظر شرایط کار و میزان دستمزد موقعیت نابرابری نسبت به کارگر ایران داشته باشد. مثلا در سال ۶۴ در هر یکی از کوره پزخانه های ملایر ۲۰ تا ۴۰ کارگر افغانی کار میکردند. در این کوره ها به ازا هر هزار خشت٬ کارگر ایرانی ۱۶۵ تومان دستمزد میگرفت و کارگر افعانی ۲۰ تومان کمتر ـ یعنی ۱۴۵ توان ـ دریافت میکرد. در بعضی از کوره پزخانه های این منطقه٬ به کارگر افغانی دستمزدهای تا ۴۰ ـ ۵۰ تومان کمتر پرداخت شده است. در کوره های سمنان٬ کارگر افغانی در همین سال به ازا هر هزار آجر ۱۲۰ تومان دریافت کرده اند. نخ ریسی کاشمر از معدود کارخانه هایی است که علیرغم محدودیت هایی که دولت وضع کرده٬ کارگر افغانی را بکار گرفته است. سال ۶۴ روزکار رسمی کارخانه٬ ۸ ساعت بود و میبایست به کارگران ساعتی ۲۰ تومان پراخت میشد. عملا تمام کارگران اعم از ایرانی و افغانی از این مبلغ کمتر دریافت میکردند. اما باز هم کارگران افغانی دستمزد کمتری نسبت به کارگر ایرانی نصیبشان میشد. کارگر ایرانی ساعتی ۱۵ تومان و با اضافه کار ۱۸ تومان میگرفت درحالیکه به کارگر افعانی ۵ تومان کمتر یعنی ساعتی ۱۰ تومان و با اضافه کار ۱۲ تومان پرداخت میشد. کارگر افغانی٬ عمدتا روزمزداند٬ از حق و حقوق رسمی کارگر در جامعه ایران محرومند و با کوچکترین اعتراضی اخراج میشوند.
شرایط زیست کارگران افغانی در ایران محل زندگی بسیاری از افغانی ها از محل زندگی بقیه مردم جدا شده است. تنها نقاطی که افغانی ها عملا مجاز به سکونت در آنجام هستند٬ مناطق محروم و فاقد امکانات در حاشیه شهرها٬ ساختمانهای متروکه٬ اردوگاهها و به اصطلاح شهرک های مخصوص افغانی ها است. بسیاری از این محل ها کوچکترین شباهتی به محل زندگی ندارد. افغانها در گوشه و کنار شهرها دسته دسته در کپرها٬کلبه ها و اطاق های کثیف با ابتدایی ترین امکانات زندگی میکنند. ساختمانهای نیمه تمام هم محل کار و هم محل زندگی بسیاری از این کارگران مهاجر است و گاه تا ۲۰ نفر در یک ساختمان نیمه کاره شبها را به صبح میرسانند. کنار خیابانها٬ میادین شهرها و گاراژه را هم باید به محل خواب و استراحت این کارگران افزود. چادرهایی حمل میکنند تا برای اقامت در این یا آن شهر آنها را برپا کنند. شرکت افغان واقع در جاده مشهد که کارگر افغانی را هم به کار گرفته است٬ برای سکونت کارگران افغان به اصلاح شهرکی احداث کرده است. این شهرک فقط نامش به شهر شباهت دارد. اینجا نشانی از ابتدایی ترین امکانات زندگی دیده نمیشود٬ از خانه خبری نیست. تمام تاسیسات مسکونی شهرک ۳۰۰ ـ ۴۰۰ چادری است که برای سکونت کارگران افعانی برپا کرده اند. شهرک نه تنها آب لوله کشی ندارد٬ بلکه به ساکنین منبع آب هم داده نشده است. تنها تاسیساتی که در اینجا لازم تشخیص داده شده است پاسگاهی است که رفت و آمد کارگران را کنترل میکند. کارگرانی که در این بیغوله اقامت دارند٬ حداقل روزی ۱۰ ساعت برای شرکت کار میکنند. شرایط زندگی آندسته از افغانی هایی که در کورده پزخانه ها کار میکنند وخیم است و وضع زندگی شان رقت بار است. فقدان امکانات٬ بسیاری را دچار انواع بیماری های عفونی کرده است. در مواردی بیماران مبتلا به مالاریا هم در میان کارگران دیده شده است. غذای روزانه اکثر خانواده های افغانی که در ایران کار و زندگی میکنند٬ نان و پنیر٬ نان و سبزی و گاه فقط نان خالی است. اینان ماهها غذای کافی نمیخورند و رنگ غذای گرم و میوه را نمی بینند.
شوینیسم و ناسیونالیسم ضدافغانی در ایران تحقیر٬توهین و بی حرمتی٬ جز دیگری از شرایط کار و زندگی این مهاجرین است. افغانها تحت کنترل اند. با آنها رسما بعنوان انسان آزاد رفتار نمیشود. برای تهیه کوپن٬ امکانات سکونت و عبور و مرور باید مجوز و برگه مخصوص داشته باشند. بسیاری از اینان به جرم نداشتن جای خواب و خوابیدن در خیابانها و بجرم مشکوک بودن روانه زندانها شده اند. در یک مورد زحمتکشی افغانی که جای خواب نداشت و مجبور شده بود شب را در فلکه ملک آباد مشهد بسربرد٬ ساعت ۱۰ شب از طرف کمیته مرکز ـ گشت ثارالله ـ دستگیر میشود. در جیب او یک انبر دست و پیچ گوشتی پیدا میکنند. او را به این جرم که شاید این ابزار را برای دزدی کردن با خود حمل میکند٬ مفصل کتک میزنند و در زندان وحشیانه شکنجه میکنند. سال ۶۴ ٬ افعانی های دستگیرشده را در زندان مشهد جمع میکنند. نمونه های زیادی از رفتار خشن و آزار دهنده زندانبانان در زندان مشهد با افغانی ها وجود دارد. نیروهای انتظامی به هر بهانه ای این مردم بیگناه و مظلوم را کتک میزنند. گویا این جمعیت ۲ میلیونی افغان همه مجرمند مگر خلاف آن پس از زندان و بازجویی ثابت شود. دست دولت هم برای جابجا کردن و برهم زدن اندک آرامش آنها باز است. در مواردی دولت ایران افغانها را به کشورشان بازگردنده است و یا آنها را به زور روانه جبهه های جنگ خودش کرده است. موارد بیشتری میتوان از بی عدالتی ها و تحقیرهای رسمی و قانونی٬ رفتارهای تبعیض آمیز و سرکوبگرانه نهادها و نیروهای انتظامی ایران علیه افغانها ذکر کرد. اما ابعاد ستم و بی عدالتی علیه مهاجرین و کارگران افغانی در ایران را نمیتوان تنها به این موارد محدود کرد. آنچه که بیش از همه گلوی این زحمتکشان را می فشارد٬ شوینیسم و تعصبات ملی است. شوینیسم و ناسیونالیسمی که زندانبان و ژاندارم ها٬ همسایه ها و همکاران و همه مردم عادی را تحریک میکند تا با این پناهندگان رفتاری حیوانی و غیرقابل تحمل داشته باشند. خوبست چند نمونه از اینها را برایتان بازگو کنیم: یک روز ۵۰ خانوار افغانی با ماشینهای خاور بزرگ به دامغان و سبزوار میرسند. مردم گویی با طاعونیان روبرو شده اند مانع پیاده شدن آنها از ماشین ها میشوند. این آوارگان بناچار در ابتدای بلوار سمنان پیاده میشوند و مدتی بلاتکلیف منتظر میماننند. تا اینکه بخشی از زمین های بایر و نیمه ساخته در اطراف شهر و در کنار پمپ بنزین و بلوار ۱۷ شهریور در اختیارشان گذاشته میشود تا چادرهایشان را آنجا برپا کننند. میگویند اگر در شهر مشهد یک افغانی به مغازه چلوکبابی یا قهوه خانه برود به او غذا نمیدهند. روزی چند زحمتکش افغانی بدون توجه به این رسم نفرت انگیز به یک چلوکبابی در این شهر میروند. صاحب چلوکبابی به محض مشاهده آنها٬ از ورودشان به داخل جلوگیری میکند و ضمن پرخاش و بکار بردن رکیک ترین توهین ها میگوید: «نمیخواهم شما بیایید توی چلوکبابی من. چون اگر شما بیایید٬ تمام مشتریان خود را از دست میدهم. اگر آنها شما را ببینند٬ دیگر به مغازه من نمیآیند. اگر غذا میخواهید بیرون بمانید تا شاگردانم برایتان غذا بیاورند». بعد از این توهین ها افغانی ها محل را ترک میکنند. عده ای از مردم مشهد و حتی کارگران٬ مهاجرین افغانی را به این دلیل که آنها جایی متعلق بخودشان ندارند تا در آن زندگی کنند و ناچارند گوشه خیابانها بخوابند و استراحت کنند٬ وحشی مینامند. نمونه دیگری را برایتان بازگو می کنیم: روزی در جاده کاشمر -ـ مشهد چند کارگر افغانی میخواستند سوار اتوبوسی شوند. راننده به آنها میگوید باید نفری صدتومان کرایه بدهید تا سوارتان کنم. این مبلغ بیشتر از کرایه بود. افغانها بناچار می پذیرند. هنگامی که آنها وارد اتوبوس میشوند٬ اکثر مسافرها به راننده اعتراض میکنند که: «افغانهای ها نباید سوار اتوبوس شوند.» و با توهین رو به آنها میگونید: «تمامشان دزد هستند». با وجود این آنها در اتوبوس میمانند و سفر آغاز میشود. بازار توهین و تحقیر نسبت به افغانها در اتوبوس داغ میشود. تقریبا همه مسافرها با تعصب نفرت انگیزی به صحبت و اظهار نظر در باره این مسافرین بخت برگشته می پردازند. یکی میگوید «اینها خانه و زندگیشان را ترک کرده اند و آمده اند ایران را ویران کنند.» دیگری میگوید «تمام ایران را به غارت میبرند٬دزدند٬ قاتلند. » در تمام طول راه مزخرفات و کثافات فرهنگ ملی ایرانی بر سر این بیچارگان میبارد و این چند مهاجر را هم مثل بسیاری دیگر از دوستانشان تحقیر و شکنجه میکند. رفتارهای این ناسیونالیسم منحط به همینجا خاتمه نمی یابد. تعدادی از اهالی شهرها و مناطقی که این آوراگان افغانی و کارگران مهاجر را در خود جای داده است٬ به بهانه های مختلف افغانیها را زیر مشت و لگد میگیرند و باصلاح غرور و برتری ملی شان را نسبت به این زحمتکشان آوراه٬ با رفتارهایی چنین حیوانی نمایش میدهند. براستی مسالمت جویی این مردم شریف باید از عیسی و صبرشان از ایوب بیشتر باشد که در متنی از فقر و محرومیت و دربدری اینهمه توهین و تحقیر را هم هر روز از مردمی نادان و متعصب میشنوند و هنوز میتوانند خشمشان را فروبخورند. براستی اگر چیزی در این میان تهوع آور باشد٬ فخر فروشی و گنده دماغی مردمی است که شباهت های آشکار خود با این آوراگان بی پناه را نمی بینند و اگر می بینند به روی خود نمیآورند. اگر چیزی تهوع آور باشد٬ آن تعصبات کوری است که موجب میشود آب و نان و خانه را از مردمی که پناه آورده اند مضایقه کنند. آنها را در نانوایی و حمام و حتی خود شهر راه ندهند و آنگاه خود٬ موی ژولیده و کثیف و لباس چرکین و بدبوی بچه های معصوم آنها را به مسخره بگیرند. تعصبات ناسیونالیستی چنان بلایی بر سر عقل و چشم مردم میآورد که مگس را روی صورت زحمتکش افغانی می بینند. افغانی بودنش را می بینند اما ظلم و تبعیض یه این عظمت را ـ لابد چون قربانی اش هم خون و هم میهن نیست ـ نمی بینند. در این اتوبوس و آن قهوه خانه و همه شهر چه چیزی میتواند نفرت آورتر و متعفن تر از خود این تعصبات ملی و نژادی باشد؟ در حال حاضر این فرهنگ شوینیستی اثرات خود را به درون جنبش کارگری و به میان کارگران ایرانی هم برده است. تعصبات ملی بین کارگر ایرانی و افغانی تفرقه میاندازد. نمونه های تکاندهنده ای از نزاغ و درگیری بین کارگران ایرانی با هم زنجیران افغانی شان گزارش شده است. از جمله اینکه: سال ۶۴ کارفرمای کورپزخانه های ملایر از دستمزد نازل کارگران افغانی برای پایین آوردن دستمزد بقیه کارگران ـ که اکثرا کرد بودند ـ بعنوان عامل فشار استفاده کرد. این اقدام ضدکارگری کارفرما٬ موجب بروز اختلافاتی بین کارگران میشود. این اختلافها کم کم بالا میگیرد تا جایی که کار به زد و خورد هم میکشد. زد و خوردها به ۷ کوره کشیده میشود. یکی کشته و عده ای زخمی میشوند. بعد از این جریان کارگران ایرانی این کوره پزخانه ها ٬ تظاهراتی علیه کارگران افغانی براه می اندازند. مطالبه کارگران ایرانی در این تظاهرات٬اخراج کارگران افغانی بود. طی این جریان کوره ها به تعطیل کشیده شد. کارگران کرد به روستاهایشان بازگشتند و کارگران افغانی که در این ماجرا کاسه و کوزه فقر و استثمار سرمایه داری ظالمانه بر سر آنها شکسته شده بود٬ راهی شهر و کار دیگری به مقصدی نامعلوم شدند. کارفرمایان موذیانه و فرصت طلبانه از این تفرقه و نفاق در صفوف کارگران سواستفاده میکنند و پول به چیب میزننند. کارگران معترض بارها از زبان کارفرمایان شنیده اند که: «اگر ناراحتید بروید جای دیگر کار کنید! بروید تا بجایتان کارگر افغانی استخدام کنم که هم کمتر مزد میگیرد و هم بیشتر کار میکنند و صدایشان هم در نمیآید.» . فکر میکنید عکس العمل کارگران در مقابل این تهدیدات کارفرما چیست؟ براستی خجالت آور و اسباب شرمندگی همگی ما ست اگر حتی یک کارگر ایرانی فکر کند که حق او را کارگر افغانی خورده است٬ اگر حتی یک کارگر ایرانی فکر کند که کارگر افغانی باید تاوان نداری و بیکاری او را بدهد. آخر به سر و وضع زندگی اش نگاه کنید. او اصلا چیزی ندارد بخورد٬ که بخواهد حق تو باشد یا دیگری. مگر نمی بینی که او برای بدست آوردن همین یک لقمه نان و تنفس همین یک ذره اکسیژن ناقابل٬ چقدر باید عرق بریزد و جان بکند. چطور کسی ممکن است آنقدر بی انصاف و کج فهم باشد که نفهمد راضی شدن کارگر افغانی به قبول مزد کمتر از سر گرسنگی و ناچاری و استیصال است نه از سر خصومت با کارگر ایرانی که تنها هم سفره و هم سرنوشت او در میان اینهمه مردم غریبه است. کسی که به کارگر افغانی بخاطر قیمت شکنی بر سر دستمزد ناسزا میگیود خودش از زور گرسنگی عصبانی است. پس اگر کمی فکر کند و خودش را جای برادر غریبش بگذارد پی میبرد که در بی پناهی مطلقی که کارگر افغانی در ایران گرفتار شده است این تنها راه زنده ماندن است. قیمت شکنی کارگر افغانی٬ با آنهمه دلیل و مدرک غیرقابل انکاری که کار او را توجیه میکند صدها مرتبه از همصدایی کارگر ایرانی با تفرقه افکنی کارفرمایان بخشودنی تر است. خوبست یکروز دستمال نان و پنیرتان را دست بگیرید و مهمان یک خانواده افغانی که نان آورش با شما همکار است بشوید و شبی را به صبح برسانید تا بچشم خود ببینید که آنها در چه جهنمی روزگار میگذرانند. یک شب تا صبح در کنار بچه های گرسنه و رنگ پریده و بیمار آنها بگذرانید تا بفهمید که مردمی که آنها را به اتوبوس و قهوه خانه و میدان راه نمی دهند٬ کسانی که بسوی آنها سنگ و تف پرت میکنند٬ آنها که در ملا عام فحش و ناسزا میگویند٬ از چشم این انسانهای معصوم و زحمتکش چه هیولاهای جانور صفتی جلوه میکنند. وضعیت آنها را٬ حتی شما که همه عمر به تحقیر شدن خو گرفته اید نمیتوانید بیشتز از چند روز تحمل کنید. این هیولاهای جانور صفت و بی رحم٬ که از چشم کودک گرسنه افغان بخوبی میتوان آنها را مشاهده کرد٬ از آسمان نیفتاده اند. اینها خودماییم. شونیسم و پرستش ملیت و نژاد خود به این روزمان انداخته است که بیلمان را بر سر زحمتکشی دیگر بکوبیم فقط به این دلیل که بزبان دیگری صحبت میکند و مذهب دیگری دارد و در جایی دیگر از دنیا زاده شده است. شونیسم و تعصب ملی گاه چنان بی عقل و دیوانه مان میکند که بخودمان جرات میدهیم در روز روشن کسی را به خوردن نان خود متهم کنیم که قیافه اش نشان میدهد که سالهاست حتی نان کافی نخورده است. *** عقلتان را قاضی کیند. کارگر کارگر است٬ در هرکجا که میخواهد بدنیا آمده باشد کارگر است و نان زحمت خود را میخورد. کارگر کارگر است و به هرزبانی که صحبت کند و به هر رنگی که باشد برادر ما ست. مگر نمی بینید که این سرمایه دارانند که یوغ بردگی را به گردن هردوی ما انداخته اند و از رمق هر دومان برای خود پول میسازند. پس چرا بجان همدیگر افتاده اید. یقه این گردن کلفت ها را بچسبید که دست به خشت نزده خشت فروش و کار نکرده کارفرما شده اند. دست هایی که برروی هم بلند میکنید را به هم بدهید تا این استثمار گران شیاد نتوانند برگرده تان سورای کنند. برسر کارفرمایی که خیال دارد اخراجت کند تا کارگر افغانی گرسنه تر را بجایت بکار بکشد جلوی چشم برادران افغانی ات فریاد بکش که شکر زیادی میخورد که میخواهد از گرسنگی و آوراگی برادرانت سواستفاده کند. بگو که من و او با هم فرقی نداریم و هیچکدام نمیگذاریم از حق کارگر بیش از این فربه شود. بگو که هرکس که همان کار را میکند همانقدر باید مزد بگیرد. بگو که کور خوانده است و کارگر بخاطر هم میهنی با او در صف خود تفرقه نمی اندازد. بگو که سرزمین پدری٬ سرزمینی که پدر کارگر را در آن درمیآورند را به رخ کارگر خارجی نکشد. بگو کارگر میهن ندارد و همه با هم برادرند. آری یکبار با صدای بلند از حق برادر افغانی ات دفاع کن. یکبار تبعیض و ظلم مضاعف را بباد حمله بگیر تا صدها کارگر افغانی برای اخرج نشدنت٬ برای افزایش مزد تو و خودشان برای گرفتن حق کارگر قد علم کنند. کارگر ایرانی باید با کارگر افغانی چنان رفتار کند که اصلا او فراموش کند که افغانی است. آنوقت هیچکس جرات نخواهد کرد به کارگر افغانی کمتر مزد بدهد٬ در اتوبوس به مسخره اش بگیرد و در شهر راهش ندهد. کارگران هم سرنوشت اند. کارگران برادران و خواهران یکدیکرند. هم خون اند چون همه مثل هم با خون جگر زندگی میکنند. پس هرچه را که بوی تفرقه میدهد٬ هرچه را که میانه کارگر را با هم بهم میزند٬ هرچیز بظاهر طبیعی و بظاهر مقدسی را که برادری کارگر را خدشه دار میکند٬ با همه نفرتی که از استثمار و خوردن حق دیگران دارید له کنید و دور بیاندازید. هیچ چیز برای ما مقدس تر از برادری طبقاتی مان نیست. گویند انسان هرچه بیشتر پول داشته باشد از مال دنیا بهره مند میشود. برای کارگر اینطور نیست. کارگر به اندازه اتحادش از مواهب دنیا سهم میبرد.
http://hekmatist.com/Tarix/43.pdf منتشره در کمونیست ۴۳٬ ارگان حزب کمونیست ایران٬ شهریور ۱۳۶۷
|