فصل تعیین حداقل دستمزدها در ایران
مصطفی اسدپور
باید یک درد بی درمانی دامنگیر دولت و سیاست رسمی و سیاستمداران ایران شده باشد که هر سال با تشریفات تعیین دستمزد سالانه حداقل سه ماه را صرف میکنند تا علیه نیازها و توقعات طبقه کارگر داد سخن سر بدهند. در یک فستیوال برنامه ریزی شده یکی پس از دیگری از ارگانها و مقامات جلوی صحنه میایند و به ریش کارگر میخندند. باورش سخت است که در حول دو جمله "تامین حداقل معاش خانواده چهار نفره" و "افزایش دستمزد به تناسب تورم" چگونه خوش طبعی در وجود محترم مسئولان حکومتی شکفته میشود. روبروی دوربین تلويزیون پا روی پا انداخته و در حالیکه غش و ریسه میروند از روش محاسبه نرخ تورم اسباب انبساط خاطر میسازند. روز چهاردهم اذر ماه فصل تعیین حداقل دستمزد کارگران برای سال ١٣٩۶ رسما اغاز شد: هر چند سبد نیازهای پایه ای یک خانواده چهار نفره ٣ میلیون تومان است، و رقم تورم توسط بانک مرکزی برای اولین بار به زیر ده درصد رسیده است، افزایش دستمزدها برای سال آتي حوالی ده درصد خواهد بود! تورم ده درصدی، بانک مرکزی و دستمزدهای پیشنهادی متناسب با نیازهای یک خانواده چهارنفره البته که جای خنده دارد، از آن خنده دارتر اینستکه "نماینده انجمنهای صنفی کارگران" بعنوان نماینده کارگران ایران در مجلس خوش رقصی مینماید. اما شوخی در کار نیست. سال پس از سال در پس این فستیوال، دستمزد دهها میلیون کارگر و خانواده کارگری رقم خورده است. جلوی صحنه از وزرا و نمایندگان مجلس، از مقامات مذهبی و کارفرمایان، همگی با چشم باز و اگاهی بر نتایج عملی مصوبات خود در این نمایش شرکت دارند. اینها خوب میدانند و حساب آنرا کرده اند که کسری پروتئین و ویتامین چه عواقبی خواهد داشت، چند هزار کودک از پشت میز مدرسه به گدایی در خیابانها پرتاب میشوند، چند هزار خانواده کارگری برای تامین معاش به تن فروشی پناه میبرند. از خونسردی حضرات در حیرت می مانید در حالیکه همزمان با تصویب این دستمزدهای فکسنی مسکن و سرپناه، دارو، بیمه های اجتماعی، مدرسه کودک، هزینه ایاب و ذهاب گرانتر شده و از دسترس همان مزدبگیران دورتر و دورتر میشود. چنین حکومتی نمیتواند جز حکومت اوباشان چیز دیگری باشد. اما همین اوباشان بعنوان مجاهدین و عالمین و پرفسورهای نجات میهن از بحران اقتصادی تاریخی از منظر منجی در مقابل قربانیان خود ظاهر میگردند. امروز حکومت سرمایه در ایران دچار بحران عمیق است. بیرون رفتن از این بحران قبل از هر چیز در گرو عقب راندن طبقه کارگر در همه سنگرهای اقتصادی و اجتماعی است. این کاری است که جمهوری اسلامی شب و روز به آن مشغول است. سالهاست به طرز مسخره ای تصویر یک "دولت غرق در بحران" و تصویر یک "دولت ملی نجات از بحران" به خورد مردم زحمتکش در ایران داده میشود. گویا مشکل اینست که کار به کاردان سپرده نمیشود، گویا سیاستهای اقتصادی درست اتخاذ نشده است. سوال اساسی در این میان اینست که بحران کدام طبقه و حل بحران به نفع کدام طبقه؟ جمهوری اسلامی تنها دولتی نیست که معضلات اقتصادی و سیاسی خود را به پای مردم مینویسد. یک شبه قهرمان از آب در میآید. از خودمان بپرسیم چگونه دولت مبتکر قراردادهای سفید، مبتکر خارج شدن کارگاههای زیر ده نفر از قانون کار، مبتکر قوانین کار مجانی و کارآموزی چرا باید دایه مهربان تر از مادر برای طبقه کارگر از آب در بیایند؟ الان به نسبت ده سال قبل آحاد طبقه کارگر بیشتر کار میکنند، کمتر کسی با یک شغل میتواند گذران کند (تازه اگر شغلی در میان باشد). کار هست، کار را خود ما، اما بمراتب سخت تر ما به مراتب سختگیرانه تر انجام میدهیم و از ترس اخراج به دستمزد کمتر رضایت میدهیم. اما هنوز باید به این لیست صدها هزار نفر فارغ التحصیل دانشگاهها را اضافه کرد. محروم کردن زنان از کار مستلزم اخراج میلیونها نفر از مراکز تولیدی است. در آن مملکت کار هست اما آنرا به دوش کودکان ما انداخته اند. کار هست، اما آنرا بر بصورت کار خاتگی بر دوش زنان کارگر و به قیمت دستمزدهای بسیار ارزانتر به انجام میرسانند. واقعیت این است که این حکومت پاسخ بحران را دارد. بهترین و شایسته ترین متخصصان بحران را هم دارد. در متن همین بحران گلیم خود را از آب بیرون میکشد. هر عضو طبقه کارگر باید بداند اهن و تلپ این جماعت زیادی است و دامنه نفوذ آن از زبان فارسی و چاپ زورکی آن از بودجه دولتی فراتر نمیرود. ادعای تاثیر سیاستهای اقتصادی این جماعت بر تورم و تحرک سرمایه جهانی پوچ و بیربط است. تمام هنر این حکومت در اینست که طبقه کارگر هر چه ارزانتر و مطیع تری را آماده کرده و تا وقوع دوره رونق بعدی روی نیمکت به انتظار نوبت خود بنشیند. هر چه این انتظار طولانی تر از آب درمیاید حضرات حکومتی نسبت به سرمایه جهانی مودب تر، با نزاکت و مبادی آداب ظاهر میگردند و در مقابل طبقه کارگر به همان درجه زبانشان درازتر است. در نیویورک با زبان انگلیسی از بی حقوقی طبقه کارگر در مراکز ویژه اقتصادی آب در دهان سرمایه میاندازند، همزمان در تهران از کاردانی خود به زبان فارسی بساط تملق متقابل بر پا میدارند. تشریفات تعیین سالانه دستمزدها فستیوال پیروزی اینهاست. این مراسم رذیلانه است. جنایتکارانه است. مملو از تبهکاری است و هر سال که میگذرد، مراسم شان جدی تر میشود. اما این تشریفات واقعی، ضروری و اجتناب ناپذیر است. واقعی است چرا که یکسال دیگر را پشت سر گذراندند، از خشم مردم جان سالم بدر بردند، زندانهایشان پا برجاست، دانشگاهها و دستگاه تلويزیون رسمی شان از خشم دانشجویان و مردم در آتش نسوخته است، مردم درب وزارت کار را به گل نگرفته اند. این تشریفات ضروری است چرا که باید همه ابواب جمعی در مقابل قربانیان خود متحدانه ظاهر بشوند و با خونسردی دستاوردهای خود را به رخ بکشند. بورژوازی هرگز جز با زور مبارزه متحدانه کارگران حاضر به واگذاری بخش ناچیزی از سود حاصله از کار خود کارگران نبوده است. بحران، زمان انتقام جویی و بازپس گیری دستاوردهای طبقه کارگر است. مراسم تعیین دستمزدها محل بسیج اجتناب ناپذیر همه فرومایگی و پستی نهفته در منطق سود و سرمایه است. یکی پس از دیگری رو به جامعه در مقابل اربابان خود سوگند وفاداری ادا میکنند و به هم دلداری میدهند. نمایش فصل تعیین دستمزد این حضرات آنقدر از اعتبار برخوردار است که کارگران چند مرکز تولیدی متحد شوند و پرچم اتحاد خود را برافرازند. کارگران شرکت واحد جلو افتادند و نباید تنها بمانند.
|