دست جریانات مذهبی و قومی و ملی از زندگی ما کوتاه!
وریا نقشبندی
هفته گذشته دو واقعه زنگ خطري جدي را به صدا در آورده است. يکي تحرک ناسيوناليستهاي عظمت طلب ايران بر سر قبر کورش و ديگري تقاضاي "اهل سنت" براي داشتن وزير در دولت. اول تحرک ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني و پان ايرانيسم در ايران که روي برتري نژادي ضد عرب و افغان و ترک و غيره استوار است؛ نميتوان اين اتفاق را جدي نگرفت. روح سرگردان اين عظمت طلبي که ظاهرا زير بار جنبش اسلامي و اسلاميت رژيم خفه شده بود و از هر فرصتي براي ابراز وجود استفاده ميکند، امروز در يک تکاپوي حقيرانه در کالبد "آريايي" خود ميدمد تا بتواند بارقه اي از خلوص نژادي را در خود بيابد و برتري خود را به رخ بکشد و رنگ فاشيستي جنبش خود را بر هويت و زندگي و مبارزه مردم عليه استبداد و خفقان حاکم بر جامعه بزند. کل تاريخ اين تکاپو و علم کردن نژاد برتر در ايران به صد سال هم نميرسد. تلاش رضا پهلوي براي شکل دادن به يک ايران با حکومت و ملت يکپارچه، که قلب آن در تهران به عنوان پايگاه سياسي و اقتصادي شناخته شد، سر منشاء شکل دادن به تحرکات نژاد پرستانه در ايران بود. اين تمام تلاشي بود که بورژوازي ايران با تاکيد بر هويت ملي و منتسب کردن تاريخ اين "ملت عظيم" به شاهان قبل از اسلام از جمله کورش بسرانجام رساند؛ ناسيونال-فاشيسمي که ريشه مشترک "نژاد آريايي" آن به نزديکي رضا پهلوي به هيتلر در جنگ جهاني دوم منجر شد. جشن هاي دوهزار و پانصد ساله سمبل اين "افتخارات ملي" نه فقط به "ملت ايران" که به شاهان عهد عتيق و دامن زدن به ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني عليه ترک، عرب و غيره در ادبيات و فرهنگ ايران بود. برتري "نژاد آريايي-ايراني" که مترادف بود با ضديت و تحقير اعراب، در ادبيات و فرهنگ ايران توسط روشنفکران و نويسندگان بازتوليد گرديد و تبديل به نقل و نبات جمع و محفل ناسيوناليست هاي ايراني شد. اکثر قريب به اتفاق روشنفکران وطني آن دوره تا شاعر، اديب و سياستمدارش هم جهت با حکومت پهلوي متفق القول در روح اين ناسيوناليسم دميدند و بر عرب و ترک و افغان تاختند و تحقير کردند. فرهنگي گنديده و ضد انساني که تا به امروز و عليرغم تلاش جمهوري اسلامي در زدن هويت اسلامي به جامعه کماکان به حيات خود ادامه داده است. نياز بورژوازي ايران به هويت ملي کل اين صف از دم و دستگاههاي حکومتي امروز تا تتمه شاه پرستان از قدرت ساقط شده ديروز را در نشان دادن"يک ايران برتر" که مرکز ثقل تاريخي فرهنگ و تمدن جهان بوده، را در راستاي تقويت يک هويت ساختگي بود که فاشيسمي آميخته با مذهب يا بدون مذهب از آن در کنار هم قرار داد. يکي آن را آميخته با فرهنگ اسلامي در بوق و کرنا ميکند و از آن ايران اسلامي را بيرون ميکشد و ديگري با تقدس آب و خاک اين سرزمين و سرود "ايران اي مرز پر گهر"، مانند فاشيستهاي آلماني برتري نژاد ايراني را در بوق و کرنا کردند. اگر فاشيسم هيتلري در جنگ جهاني دوم شکست نميخورد و رضا پهلوي بعنوان متحد او کنار گذاشته نميشد، ناسيوناليستهاي عظمت طلب ايراني همان بلايي که هيتلر بر سر کمونيستها و يهوديان آورد بر سر "اعراب" مي آورد. از اينرو آنچه امروز شاهد آنيم و تحرکات اخير رعد و برق در آسمان بي ابر نيست. خراب کردن خانه و کاشانه افغانها در شهرهاي مختلف ايران، ممنوع کردن افغانها از خريد مواد غذايي در فروشگاهها، محروم کردن کودکان افغان از حق تحصيل، گماشتن کارگران افغان به سخترين کارها با نصف دستمزد يا حتي کمتر از حقوق پايه اي يک کارگر در ايران، تا ضديت با اعراب به مثابه قومي پابرهنه جنبه هايي از تعرض ناسيوناليستهاي عظمت طلب ميباشند که در اين سالها به اين مردمان روا داشته اند. جواز اين تعرض و گنده دماغي پان ايرانيستها نسبت به عرب، بلوچ، افغان و ترک چه در دوره پهلويي و چه در دوره حکومت اسلامي از طرف حاکميت از قبل صادر شده است؛ بهمين دليل است که اينچنين عريان عليه اقشار ديگر جامعه با زبان و گويش هاي مختلف شعار فاشيستي سر ميدهند و شعر و ادبيات توليد ميکنند. بعلاوه رشد جريانات قومي و مذهبي در خاورميانه، تقويت "هويت ايراني" از طرف جمهوري اسلامي در کشمکش با غرب، بالا گرفتن اختلافات جمهوري اسلامي با عربستان در چند سال اخير زمينه رشد ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني و فرهنگ عرب ستيزي را فراهم کرده است. اگر ناسيوناليستهاي قومي به نام کرد و ترک و عرب و بلوچ عليه "فارسها" ابراز وجود ميکنند ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني به کانديد بهتري از رضا پهلوي و رژيم سلطنتي که مردم عليه آن انقلاب کرده و به زير کشيدند، به "پيامبري والاتر" و "خوشنام تر" نياز دارد و ظاهرا "کورش کبير" بهترين کانديد شان است. چرخش جمهوري اسلامي به سمت ناسيوناليسم ايراني عملا ميدان را براي تحرکات تازه اين جنبش مهيا کرد. بخصوص که امروز جمهوري اسلامي در جدال با عربستان سعودي به ناسيوناليسم ايراني براي تقويت روحيه ضد عرب در ايران نياز دارد. جنبشي که مانند هر جنبش ارتجاعي ديگري فقط بر متن نفرت قومي ميتواند رشد کند. واقعه دوم تقاضاي مشتي مرتجع به نام نمايندگان"اهل سنت" است که خواهان انتصاب نماينده يا نمايندگاني از سوي "اهل سنت ايران" در کابينه دولتي روحاني هستند. در مقابل جمهوري اسلامي که خود را نماينده "شيعيان" نه تنها در ايران بلکه در منطقه معرفي ميکند، يک مشت دايناسور عهد عتيق که بر متن قومي و مذهبي شدن خاورميانه سربلند کرده اند تلاش ميکنند با مذهبي کردن فضاي جامعه و زندگي مردم و دامن زدن به نفرت مذهبي ميان مردم اميتازاتي براي خود کسب کنند. مرتجعيني که آماده ايفاي نقش ارتجاعي در پروژه دامن زدن به کشمکشهاي قومي و مذهبي از جانب عربستان و ترکيه هستند. بايد به اين از گور برخاسته گان قومي و مذهبي، از ناسيوناليستهاي قومي و ناسيوناليستهاي عظمت طلب ايراني تا فرقه ها و باندهاي مذهبي نشان داد که ايران محل تاخت و تاز تقسيم بندي هاي قومي و مذهبي نيست. کارگران و کمونيستهاي اين جامعه بايد در راس تحرکي انساني، راديکال عليه هر باند و دسته و جرياني که قصد دارد جامعه را بر اساس نژاد، رنگ و زبان و نوع مذهبش تقسيم بندي کنند و به جان هم بندازند، بايستند. بايد اين جريانات ارتجاعي را سرجاي خود نشاند. هر انسان آزاديخواهي که خود را در اين بازي قومي و مذهبي شريک نميداند، موظف است اجازه کمر راست کردن به قوم و ملت پرستي را ندهد و صف محکمي عليه آن ايجاد کند. بايد جامعه ايران را از عواقب شوم اين تحرکات آگاه کرد و آنها را از هرگونه برچسب زدن قومي و مذهبي برحذر کرد. ارتجاع قومي و مذهبي جز به تباهي کشاندن جامعه هيچ دستاوردي در هيچ کجاي دنيا به ارمغان نخواهد آورد. جواب طبقه کارگر، بشريت متمدن و مردم آزاديخواه به کل اين ارتجاع يک جمله است: دست جريانات مذهبي و قومي و ملي از زندگي ما کوتاه! حزب حکمتيست نماينده تام و تمام اين جواب است.
۳۰/۱۰/۲۰۱٦
|