از سفر نيويورک هم آبي گرم نشد!
فواد عبداللهي
هفتاد و دومين مجمع عمومي سازمان ملل هم برگزار، و تمام شد. و رئيس جمهور "اعتدال و اميد" آش نخورده دهانش سوخت و دست از پا درازتر بازگشت. در اين مدت صف وسيعي از ژورناليستها و ميدياي دستگاهي و نوکر، با استفاده از پول و امکانات وسيع ارتباط جمعي، بار ديگر فضاي جهان را حول اين اجلاس بخود مشغول کردند. دنيايي ساخته اند تا در آن چشم و گوش و فکر صدها ميليون انسان در انتظار بحث هاي ”کشاف“ و کسالت آور نتايج اجلاس سازمان ملل باشد. گويا قرار است مسائل متنوعي از تلاش براي برقراري امنيت در خاورميانه تا راه حل بحران اقتصادي و سرنوشت برجام و ... در اين مجامع حل و فصل شود؛ سران کشورها هر کدام اهداف خود را در بسته بندي هاي شيک و عامه پسند، زير نام دفاع از "صلح و امنيت" به بازار آوردند تا توجه جهانيان را به آن جلب کنند و همزمان راهي براي توافق با هم در سهم بري بيشتر از قدرت و ثروت جهان، پيش پا بگذارند. جناب روحاني هم در اين ميدان پز صاحب نظر و قهرمان پايان دادن به جنگ و خونريزي و فقر و فلاکت حاکم بر جهان را بخود گرفت. اما جنگ و جدال و کشمکش شرکت کنندگان در اين اجلاس نه بر سر دمکراسي و امنيت، بلکه بر سر تحميل سهم خواهي خود در دوره تقسيم مجدد جهان بين قدرتهاي بزرگ سرمايه داري بود. اوباما، ترزا مي، اولاند، نتانياهو، آل سعود و روحاني و اردوغان ... همگي به عنوان موکلين جناح هايي از بورژوازي حاکم در کشورهاي مختلف، تلاش کردند تا از منفعت دولت و جناح خود دفاع کنند و بدين منظور بهترين طرح را به ديگران در سهم بردن از قدرت و امکانات و پول بيشتر تحميل کنند. دموکراسي و امنيت، چتري است که زير آن بده بستانهاي پشت پرده و اهداف عميقا سودجويانه و کثيف دولتها و قدرتهاي مختلف را صيقل داده اند تا امکان سرکوب و تحميق بيشتر بشريت را مهيا سازند. هارت و پورت هاي ملوکانه روحاني در اين اجلاس و صحبت از عدالت و امنيت در خاورميانه و مبارزه با شبکه هاي تروريستي، آنهم از زبان کسي که در مملکتي به نام ايران، به قيمت فقر و فلاکت و محروميت اکثريت عظيمي از مردم، قوانين متحجر مذهبي و نظام بردگي مزدي سرمايه را سرپا نگه داشته است، مايه شرم بشريت در قرن بيست و يکم است. اين مسئله قبل از هرچيز نشانه عمق توحش حاکم بر جهان و نقش کثيف دول امپرياليستي و شرکت کنندگان در اين اجلاس است که چنان فضاي سياسي و فکري دنيا را آلوده کرده اند، چنان توحش و بربريتي را به دنيا تحميل کرده اند، که حتي از شيخ پشم الدين هاي خليج تا سران جمهوري اسلامي هم مي توانند به خود جرات دهند به عنوان نمايندگان خودگمارده بخشي از قربانيان و محرومين کره خاکي روضه خواني کنند. نتيجه جنگ و دعوا و صلح و آشتي سران شرکت کننده در اين نشست هر چه باشد، آنچه مشترکا در تمام کشورها مقابل طبقه کارگر و مردم محروم رو مي کنند چيزي نيست جز اينکه در انتخاب ميان هارترين نمايندگان طبقات حاکم اينبار قرار است قرعه بنام که باشد، طبقه کارگر را چگونه ميتوان بهتر به بردگي کشيد، چگونه ميتوان سطح حقوق اين طبقه و محرومين جامعه را بيشتر زد، از چه راهي و با چه حربه اي ميتوان بالاترين ميزان بيکارسازي ها را توجيه کرد و در عين حال دهان جامعه را بست؛ چگونه ميتوان به بهترين وجه رقابت، تفرقه و خرافه در جامعه را پروراند تا براي تامين لقمه ناني انسانيت را از مدنيت تهي کرد! دعواي روحاني با عموسام قالب بيان سهم خواهي جمهوري اسلامي از تقسيم قدرت و ثروت در خاورميانه است که در اثر تحميل فقر و جنگ و محنت طبقه کارگر در اين خطه ايجاد شده است. حفظ جامعه سرمايه داري در ايران و تامين سود براي کل نمايندگان آن از سبز و سياه تا ليبرال و مشروطه خواه و ناسيوناليست و ... با سرکوب طبقه کارگر و با تباهي فيزيکي و روحي اين طبقه گره خورده است. روحانی سرشکسته از سفر ”تاريخی“ کم حاصل خود به سر کار هميشگي اش، يعني سواری بر گُرده جمعيت ميليوني محروم جامعه ايران بازگشت. نيويورک کمک زيادی به حل مشکلات دولت اعتدال ظاهرا نکرده است. تصوير در خانه اما، در ايران و بين طبقه کارگر، محرومين، زنان و جوانان بی افق از کار و آينده ای روشن تحت خدمات جناب روحانی، به شکل ديگری است. اينجا نورافکن روی جناب روحانی و دولت اش، از زاويه ديگری تنظيم شده است. مردم ايران هر روز عليه گراني و براي آزاديهاي سياسي، از جايي و به بهانه اي، اعتراض ميکنند. از فضاي نامناسب دانشگاهها تا تذکر اسلامي به زن، از پرداخت نکردن حقوق کارگر تا آزادي زندانيان سياسي، دامنه وسيعي از تقابل هر روزه مردم با حکومت در ايران بر سر جاي خود باقي است. مردم دشمنانشان را خوب مي شناسند. همه "سروران جامعه" از روحاني و خاتمي و احمدي نژاد و رفسنجاني تا گله سرمايه داران و کارفرماهاي ريز و درشت، همه شريک و همدست به فلاکت کشاندن مردم ايران اند! عمري از گُرده نسلهاي کارکن و کارگرِ ارزان و مفت، کار کشيده اند و حال که ديگر سود کسب و کار و صنعت شان به اندازه گذشته پررونق نيست، و مثلا از تجارت و بورس و ارز ميتوانند پول بيشتري به جيب بزنند، کارگران و خانواده هايشان را به گرسنگي محکوم کرده اند! و بي شرمانه به آنها وعده "مبارزه با مافياي فساد" ميدهند! خيره کننده است که نگاهبانان، سازماندهندگان، حافظين و خادمين اين سيستم جهنمي دم دست مردم اند. همه آنها را ميشناسند. حکومت شان هم با يال و کوپال مجلس اش، با کل نهادهاي سرکوبگرش خود بزرگترين شبکه انحصار ثروت است. بيشترين امکانات و حاصل کار مردم کارکن و طبقه کارگر، ميليارد ها درآمد جامعه را خرج حفظ و بقا خودشان و دم و دستگاه دولتي شآن ميکنند. يکي نيست از آقايان متورم بپرسد چند ميليارد خرج سپاه و قوه قضائيه براي صدور و اجراي احکام زندان و شکنجه و اعدام، چقدر خرج وزارت اطلاعات براي جاسوسي ميان مردم و سازمان زندانها، چقدر خرج مجلس و استانداران و شهرداران و ارتش و مسجد و فيضه و درآمد سازماندهي دم و دستگاه ولي فقيه و آخوند ها ميشود؟ چقدر صرف لشکرکشي سربازان امام زمان به عراق و سوريه مي شود؟ چقدر تونل هاي پر از موشک ميسازند؟ و همه اينها به چه درد مردم ميخورند جز ساکت و خفه نگاه داشتن آنها و رضايت به سرنوشتي که چرخ سرمايه و گردش آن براي اکثريت مردم تعيين کرده است؟ دلايل فقر و مسببين آن معلوم اند. دولت، سازماندهنده فقر اکثريت عظيم مردم کارکن از يک طرف و فراهم کننده شرايط ثروت اندوزي افسانه اي اقليتي مفت خور، در ماسک "خدمتگذاران مردم"، دم دست است. بايد يقه آنها را گرفت. کِرم از خود سيب است. اينها در وزارتخانه ها، دفتر رئيس جمهور، مجلس، پادگانها و زندانها و فيضيه ها و ... صبج تا شب مشغول گرداندن، حفظ و امنيت همين جهنم اند. مسئول فقر، بي حقوقي و نابرابري، روحاني است که ماسک برچهره مدعي اشتغال و سرمايه گذاري است! کسي که تنها حفظ مقام و موقعيت اش بر ميليادرها دلار تکيه زده است! کسي که خرج دم و دستگاه امنيتي و حکومتي اش، خرج زندانها و بيدادگاهايش، خرج مسافرت هايش، درمان فقر و اشتغال ميليوني مردم ايران است. کسي که با گريم تدبير و اميد تلاش ميکند چهره تکيه زده بر ميليارد ها ميليارد دلار حاصل کار کارکنان جامعه را در انظار گرسنگان بپوشاند. کسي که رژيم اش بر دريايي از خون و چرک زندگي محرومين و محکومين تا امروز برجا مانده است. اما قدرت براي ما نه در مجامع عمومي سازمان ملل، نه در مجالس دولتي و نه در دالانهاي اپوزيسيون بورژوايي بلکه در جاي ديگري نهفته است. در دست طبقه اي که همه امکانات زندگي را مي آفريند. طبقه اي که اگر کار را بخواباند، اين نظام جهنمي يک روز هم سرکار باقي نخواهد ماند! طبقه کارگري که شاهرگ حيات جامعه از بالا تا پايئن آن به کار او زنده است تنها نيرويي است که ميتواند جامعه را رهبري کند و از اين اوضاع سالم بدر برد! اين انتظار که کارگران صنايع کليدي نفت و برق و آب و گاز و حمل و نقل و باراندازان و ... يک روز و فقط يک روز با فرمان ايست به جنگ و لشکرکشي، به گراني و براي بيمه بيکاري مکفي، گوشه اي از قدرت شان را در مقابل اين خدايان ثروت نشان دهند، غير قابل وصول نيست! بي ترديد تنها اعلام چنين آمادگي لرزه بر اندام تمام جانوران حاکم بر ايران و منطقه خواهد انداخت و کل بورژوازي ملي و بين المللي را ناچار به شنيدن صداي متفاوتي خواهد کرد. اين نيرو ميتواند به ميدان بيايد. حزب حکمتيست براي به ميدان آوردن اين نيرو و در راس آن خود را آماده ميکند. بايد به اين حزب پيوست و براي به ميدان آوردن قدرت کار، قدرتي که ميتواند نان، رفاه، شادي، آزادي و برابري را براي همه مردم ايران از حلقوم مفت خوران سرمايه و دولتشان بيرون بکشد، متحد و متشکل شد. راه ديگري نيست.
|