دو انتخاب متفاوت
سهند حسینی
شاید در هیچ دوره ای در تاریخ بشریت شکاف و فاصله طبقاتی به این اندازه شدید و عمیق نبوده است. عمق و تاثیر چنین شکافی را در تمام ابعاد زندگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی لایه های مختلف جامعه، می توان به وضوح دید و لمس کرد. می توان دید که چگونه اقلیت بسیار ناچیزی از جامعه با ولعی تمام نشدنی تمام ثروت و تولید جامعه را به چپاول می برند، میتوان دید چگونه با وجود انبوه نجومی تولیداتی که میتواند چندین برابر نیاز بشریت امروزی را تامین کند، تولید کنندگان اصلی این ثروت، اکثریت محروم این جامعه از این تولیدات و از ثروت سرشار ناشی از آن محروم اند. میتوان دید چگونه اقلیتی انگل که نقشی در تولید این ثروت ندارد فربه و فربه تر میشوند. میتوان دید چگونه بورژوازی انگل بار تمام بحرانهای اقتصادی خود را بر شانه های طبقه کارگر خراب میکند و زندگی میلیونها و میلیاردها انسان را در کره خاکی به تباهی میکشد. طبق آمار خود بورژوازی فاصله درآمد بورژوازی و کارگر از چند ده برابر به چند صد برابر رسیده است. لشکر عظیم بیکاران را تولید میکنند، فقر اقتصادی و زندگی زیر خط فقر را به این بخش از طبقه کارگر تحمیل میکنند و در کنار آن و همزمان تعرضی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را علیه "خیل تنبل های، بیکار" را سازمان میدهند. فقر اقتصادی ضربدر بی حرمتی روزمره داستان زندگی اکثریتی محروم نه فقط در ایران و بنگلادش که در قلب اروپا است. این واقعیت سیاه و تلخ امروز جامعه بشری است. در مقابل این تباهی و تعرض لجام گسیخته سرمایه، مقابله با تعرض، تلاش برای حفظ سطح معیشت و زندگی در شان انسان امروزی، بشریت را و به ویژه در این دوره تاریخی طبقه کارگر را بیش از هر دوره ای ناچار به مبارزه هر لحظه و هر زمان و تلاش برای بیرون آمدن از این دایره فقر و استیصال، کرده است. جنبش 99 درصدی ها، ضدیت با ساختارهای حکومتی در همه ابعاد آن نمونه هایی از اعتراض اکثریتی است که صاحبان قدرت، حاضر به شنیدن صدایشان نیستند. در بطن چنین مبارزه ای قاعدتا کمونیسم و کمونیستها پرچم و ابزار این اعتراض و فریاد در گلو خفه شده طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری اند، اما در غیاب چنین کمونیسمی اعتراض به فقر و تحقیر و بیحرمتی، عدالتخواهی و برابری طلبی، افقهای دیگر و پرچمهای دیگری را انتخاب کردند. می شود در همین چند سال گذشته نمونه های از نوع انتخابهای سیاسی و مبارزاتی برشمرد و لیست کرد و تجارب و درسهای آنرا برای فعال و رهبر کمونیست بازگو کرد. در اینجا موردی به دخالتگری کارگر در دو جغرافیای متفاوت در قلب اروپا، یکی در انگلیس و دیگری در فرانسه، اشاره می کنم. اعتراض مشترک یک بخش از جامعه با دو پرچم و دو افق!
انگلیس و خروج از اروپا با پرچم راست خارجی ستیزی سرمایه داری انگلیس مانند عموم سرمایه جهانی در حال دست و پا زدن در بحرانی عمیق است که در دهه گذشته دامن گیرش شده است. تلاش دولتهای متفاوت اما با سیاستهای یکسان برای عبور از این بحران چیزی جز اتخاذ سیاستهای افسار گسیخته نئولیبرالی برای تعرض به سطح معیشت، ریاضت اقتصادی و تحمیل هرچه بیشتر زندگی فلاکتبار به طبقه کارگر و قشر محروم جامعه نبوده است. طبقه کارگر انگلیس سنتا تحت هژمونی اتحادیه های کارگری و حزب لیبر است که هنوز بلریسم راست در آن قوی است از سوی دیگر بورژوازی انگلیس در تحرکی هماهنگ تلاش کرد صورت مسئله بحران و رکود سرمایه را در ذهنیت طبقه کارگر عوض کند. بریکسیت یا رفراندم برای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا یکی از تصویرهای وارونه ایی بود که احزاب مختلف انگلیس در ابتدا تلاش کردند تمام عواقب بار بحران را به آن حواله کنند و هماهنگ با این تحرک راست خارجی ستیزی و شکل دادن این ذهنیت که بحران و وضعیت اسفناک اقتصادی، بیکاری های وسیع، قطع خدمات اجتماعی توسط دولت محافطه کار راست، این دوره نتیجه سیل مهاجرین اروپایی به بریتانیا بوده است. ما جزیره کوچکی هستیم و جا نداریم، شعار مشترک حزب دست راستی نایجل فراژ و بخشی از حزب محافظه کار بود. طبقه کارگر به تنگ آمده از فقر و بیکاری، طبقه کارگری که فقط هر چهار سال یکبار برای کشیدنش پای صندوق رای سراغش میروند، طبقه کارگری که دیگر برای دولت و مجلس و میدیای دست راستی مثل بی بی سی مشروعیتی قائل نیست امکانی پیدا کرد به کل ساختار حکومتی و دستگاههای تبلیغاتی آن نه بگوید و با رای به خروج از اروپا نه خود را به سیستم گفت. پرچم نه ای که بر آن مهر راسیسم و خارجی ستیزی حک شده است. رفراندم انگلیس و تصمیم اکثریت مردم این کشور برای خروج از اتحادیه اروپا نشان داد که بورژوازی انگلیس و به ویژه احزاب فاشیستی توانستند در شکل دادن چنین ذهنیتی نقش موثر و به سزایی در میان طبقه کارگر انگلیس داشته باشند. متاسفانه تا همین الان تمکین و قبول چنین تصویری از طرف کارگر انگلیسی جدا از ایجاد شکاف عمیق در صفوف طبقه کارگر ارمغانی جز تحمیل و قبول سیاستهای افسارگسیخته نئولیبرالی در زدن اندک امکانات اجتماعی و رفاهی و بیمه ها درمانی و تحمیل فلاکت هرچه بیشتر به محرومان جامعه نمی تواند باشد. طبقه کارگر و اکثریت محروم بالاخره صدایشان را به گوش حاکمان رساندند. اما واقعیت تلخ این است این صدا در هیاهو و تحرک احزاب راسیستی چون "یوکیپ" خفه شد. طبقه کارگر انگلیس یکبار دیگر در غیاب یک حزب کمونیستی قدرتمند قربانی جدالهای درونی کمپ دشمن طبقاتی اش شد.
فرانسه و اعتصابات کارگری در فرانسه اما مسئله متفاوت است. دولت فرانسه هم متعاقب بحران عمومی سرمایه داری جهانی در حال غرق شدن در این بحران است. این دولت هم برای گذار از این بحران تلاش می کند با ایجاد تغییراتی در قانون کار، تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر را رسمیت بخشد و در سرشکن کردن نتایج بحران و رکود اقتصادی روی طبقه کارگر تلاش می کند. طبقه کارگر فرانسه، جوانان و اکثریت محروم مردم فرانسه اما راه دیگری برای مقاومت و عقب زدن این تعرض انتخاب کردند. تاریخ مبارزه اجتماعی و طبقاتی در فرانسه انقلاب دیده، جامعه ای که سنت انقلابی و چپ و رادیکال نه گفتن به ساختار و دولت را دارد، طبقه کارگر معترض و رادیکالی که میتواند اتحادیه های کارگری را به دنبال خود بکشد و اعتصاب عمومی و مقاومت را به آنها تحمیل کند مهمترین شاخص و تفاوت میان فرانسه و انگلیس است. بی دلیل نیست در پی اقدام دولت سوسیال دمکرات برای تحمیل سیاستهای نئولیبرالی اش با مقاومتی میلیتانت از طرف طبقه کارگر روبرو می شود. خیابانهای پاریس و شهرهای بزرگ فرانسه صحنه تلاش و مبارزه شبانه روزی این طبقه برای دفاع از دستاوردهای تا کنونی اش است. کارگر فرانسه مفهوم اعتصاب و اعتراض را درک می کند و این را تاریخا با خود دارد. برای بورژوازی تحمیق و به تمکین کشاندن طبقه کارگر و فعال سوسیالیست در این کشور خیلی هزینه بردار و پیچیده است. این را در اعتراضات ماههای گذشته می توان به وضوح دید و با وجود سانسور شدید خبری از طرف میدیای نوکر، طبقه کارگر در فرانسه قدرت و استحکام خودش را در برابر حاکمیت سرمایه و کارفرمایان مسجل کرده است. طبقه کارگر فرانسه برخلاف طبقه کارگر انگلیس راه دیگری را برای مقابله انتخاب کرد. امروز نه فقط دولت اولاند که کل اروپا صدای رسای طبقه کارگر فرانسه را میشنود. آنرا سانسور میکنند اما زمین زیر پایشان به لزره در آمده. اعتصابات کارگری در فرانسه به اندازه خروج بریتانیا از اروپای واحد کل بورژوازی اروپا را به دست و پا انداخته است. تفاوت این است طبقه کارگر فرانسه قدرتمند و متحد و با اعتماد به نفس در این جنگ عرض اندام کرد و طبقه کارگر انگلیس تکه تکه شده، بی افق تر از قبل و ضعیفتر! درست است هیچکدام افق انقلاب کارگری را در مقابل خود ندارند، درست است هیچکدام حزب کمونیستی خود را ندارند اما طبقه کارگر فرانسه متحدانه راهي رادیکال، با اتکا به سنت مبارزه اجتماعی و قدرتمند کارگری را انتخاب کرد. این انتخاب در مقابل طبقه کارگر جهانی قرار دارد. از طبقه کارگر فرانسه باید آموخت!
|