اگر به قدرت خود پی ببریم!

 

 

امان کفا

 

یکبار دیگر کارگران در ایران به "اغتشاش" متهم شدند، محاکمه شدند، و بعد از "بخشش" احکام سنگین توسط رهبری، شلاق خوردند. یکبار دیگر در قرن ۲۱ شلاق دوران بربریت بر بدن کارگر معترض در ایران فرود آمد، یکبار دیگر حرمت و شخصیت تولید کنندگان اصلی این جامعه از طرف نمایندگان مشتی انگل مفت خور مورد تعرض قرار گرفت. 

این پاسخ رک و پوست کنده  سی و چند ساله جمهوری اسلامی به هرگونه اعتراض کارگری بوده و دوران "اعتدال" هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیست.  اما امروز بعد از اجرای حکم شلاق کارگران معدن آق دره، صدای "اعتراض" بخشی از حاکمیت درآمده. حتی ربیعی بمثابه نماینده دولت در این ماجرا، با نامه نوشتن ها، سخنرانی ها و عزل کردن ها،  سعی در مقصر شناساندن قوه قضاییه در مورد ابلاغ و اجرای اینگونه احکام دارد. "نمایندگان" خودگمارده کارگران تهدید میکنند که کار را به مجلس میکشند. گویی این دولت همان "ناجی" و "امام مهدی" شان است که برای نجات کارگران در مقابل نیروهای "قوه قضائیه" سنگر بسته است.  

برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی یک مقام دولتی را به دلیل حکم شلاق کارگر از پست خود عزل کردند. برای اولین بار در تاریخ رژیمی که همه چیز از اعتراض کارگر تا اعتراض به حجاب اجباری زنان، از دفاع از حق کودک تا اعتراض به اعدام، از خواست رفاه تا آزادی همه و همه جنایی و سیاسی است و با گلوله و زندان جواب گرفته، وزیر کار حرف از غیر جنایی کردن مبارزه صنفی کارگر و طبیعی بودن اعتراض کارگر میزند. اشک تمساح ربیعی، و خواست "عدم دخالت" قوه قضائیه در "مبارزات صنفی" کارگران، آنقدر رنگ باخته و پوچ است که حتی همان ارگان های "کارگری" دولتی را نتوانست راضی کند.  این جماعت آخوند و معتدلین مدرن شده و "ضد اصول گرا" امروزی شان، آنقدر دروغ  در مورد اعتدال بافته اند که امر به خودشان هم مشتبه شده است که گویی اعتراض و جرم "سیاسی" و "امنیتی" در ایران از هم جدا هستند. جمهوری اسلامی از روز اول، هر اعتراضی را با "همدستی با دشمن خارجی"، "همکاری با ضدانقلاب" و ... مترادف دانسته است. کل قبرهای جمعی، خاتون آبادها، چوبه های دار جرثقیل ها، اعدام ها و ترورهای مخفی، بخشی از این هویت رسمی و حی و حاضر کل جمهوری اسلامی است. 

تمامی آن همه برو بیا و پرکردن میدیا از تصویب و اعلام "جرم" و "مجرم سیاسی"، و اعلام حقوق "زندانی سیاسی" و نه فقط "جرم امنیتی" معلوم بود که برای خودی ها، روسای رسمی و جناحی خودشان است. حساب کارگر و اعتراضش از این داستان ها و "راه های قانونی" جدا است. کارگری که برای احقاق حقوقش مبارزه کند، کارگرانی که علیه عملی نکردن وعده های کارفرمایان و خود نمایندگان دولت، دور هم جمع شوند و اعتراض کنند، کارگرانی که برای جلب حمایت و همراه کردن هم طبقه ای هایشان در مقابل مرکز کار اجتماع کنند، مورد خشم بیشتر و با جرمی سنگین تر از آنانی که به مقامات حکومتی "توهین" کنند، مواجه می شوند. به خون کشیدن اعتراض کارگری، دستگیری، زندان، شکنجه، احکام شلاق بیش از هر چیز دیگری، باید چهره بی بزک جمهوری اسلامی، بی توهمی اش به خطر اعتراض کارگر، به ضدیت همگی شان با کارگر را به روشنی روز در مقابل طبقه کارگر قرار میداد.  

اگر "بیرحمی" و قاطعیت سی ساله جمهوری اسلامی در مقابل اعتراض کارگری باید به طبقه کارگر نشان میداد که در تقابل رژیم با دشمن طبقاتی اش، کارگر، جای هیچگونه نازکدلی و الطافی نیست، چرا امروز ربیعی و شرکا برای حرمت کارگر شلاق خورده اشک تمساح میزیرند؟  

پشت تمام ننه من غریبم بازی های ربیعی و دیگر نمایندگان دولتی و مجلسی، ترس از سایه سنگین همین دشمن طبقاتی است. طبقه ای که علیرغم سرکوب یک لحظه دست از اعتراض برنداشته اما با وجود تمام اعتراضات کم سابقه اش، با وجود تمام از خودگذشتگی هایش، هنوز به مثابه یک طبقه قدرتمند و سراسری ابراز قدرت نمی کند. طبقه ای که سایه همین اعتراضات پراکنده، غیر متشکل، غیر سراسری آن بر سر سران بورژوازی در قدرت سنگینی میکند. طبقه ای که اگر خود به نیرو و توانش برای برهم چیدن کل این نظام گندیده سرمایه داری، باور ندارد، اما سرمایه و دولت اسلامی اش به آن آگاه اند. کل تبلیغات و تلاش برای نشان دادن افق و  راه حلی از بالا برای دور نگه داشتن همان امکان واقعی در یکسره کردن کار توسط خود این طبقه کارگر است. تبلیغ  "جدا سازی" و "عدم دخالت" قوه قضائیه از "مبارزات صنفی" در جمهوری اسلامی، تصوری است که بورژوازی در ایران برای گمراه کردن کارگران دنبال می کند تا خود سرمایه را نجات دهد و یکبار دیگر، کارگر را در انتظار حل این مسئله در دالان های مجلس و دعواهای جناحی در انتظار بکشاند. ربیعی با "عزل کردن" یکی از همیارانش، خود و دولتش را می خواهد بیگناه جلوه دهد، در صورتیکه گناهگار واقعی کل حاکمیت جموری اسلامی است و بایستی هر سه قواي قضائیه و مقننه و مجریه شان را عزل کرد. 

جمهوری اسلامی، مانند هر دولت سرمایه در دنیای امپریالیسم، تا آنجا که به کارگر و کارمزدی برمیگردد، منصف و معتدل نیست! اعتدال و هر صفتی دیگر که جناح های بورژوازی برای صفوف خود انتخاب کنند، فرقی در ماهیت سرمایه دارانه شان نمی دهد. دولت جمهوری اسلامی، دولت بورژوازی در ایران است، دولتی که بنا به تعریف، بند نافش را با سرکوب و دیکتاتوری عریان طبقه کارگر بریده اند. به همین اعتبار، هر گونه اعتراض و هرگونه خواست کارگر برای حقوق خود، کل دولت و حاکمیت و پایه های وجودش را زیر سوال می برد و خواه و ناخواه، سیاسی است. 

مشکل کارگر در ایران در پی نبردن به قدرت خود است، قدرتی که میتواند بنیادهای این جامعه را زیرورو کند و به فقر و استبداد و تبعیض برای همیشه پایان دهد. قدرتی که جمهوری اسلامی و کل سرمایه آنرا برسمیت می شناسد و از آن می هراسد. پایان دادن به فقر، استبداد و سرکوب، بی حرمتی، زندان، شلاق، زبان دوختن ها و انواع و اقسام شکنجه ها و مجازات و اعدام در گرو پی بردن طبقه کارگر به قدرت خود و عرض اندام به عنوان یک طبقه قدرتمند اجتماعی است. این هراسی است که وزیر کار و شرکایش را به دلجویی از کارگران شلاق خورده کشانده است.