بورژوازی ایران در آینه رویاهای برجام

 

 

مصطفی اسدپور

 

در چهارچوب تبلیغات و پروپاگاند سیاسی توافقنامه برجام چیزی کمتر از یک "معجزه" با برکاتی بیشتر از ظهور موعود امام زمان نیست. برجام بشارت عقل و درایت و صلح و همزیستی به فضای سیاسی ایران نام گرفته است. با برجام لیست مشاهیر  تاریخ ایران در حال بازنویسی است و امیر کبیر و مصدق باید به مدال برنز رضایت بدهند. در رهگذر هیاهوی معیارها و سلیقه ها، اما هر چه که میگذرد بیشتر عریان میگردد که  هسته اصلی برجام هنوز در جای دیگر، در نقش عملی آن در دنیای تولید است. در این میان هیچ چیز به اندازه مژدگانی آینده درخشان در انتظار صنعت فرش ایران گواه گویای واقعیت برجام نمیتواند باشد. 

فرش در ایران، آنچه به آن "صنعت" فرش در ایران اطلاق میشود، بخش مهمی از ساختار تولید در ایران را شکل داده است. کافی است به خاطر آورد که این رشته یک میلیون کارگر در ایران را در اختیار دارد. پس از نفت و فرآورده های نفتی بزرگترین کالای صادراتی ایران بحساب میاید. نیازها و ملزومات تولید و فروش و سودآوری فرش در خانواده طبقه حاکم در ایران ریشه های تاریخی و قوی دارد. منت جمهوری اسلامی بر تولیدات فرش در ایران مرزی نمیشناسد. این نه فقط به خاطر اصلاحیه های قانون کار که رسما کارگاههای قالی بافی را از همان محدوده ناچیز حمایت قانونی کارگران معاف ساخته است، نه فقط به خاطر تسهیلات گمرکی و انواع سوبسیدهای دولتی؛ بلکه اساسا بخاطر فراهم آوردن زمینه های اجتماعی لازم برای این رشته تولیدی و کسب وجهه برای چرخانندگان آن است.

با همه زخم های عمیق تولیدات صنعتی  بر تن طبقه کارگر جهانی، اما هنوز اطلاق عبارت "صنعت" به تولیدات فرش بخاطر طنین مثبت  این عبارت در رهایی انسانها از کار یدی و بکارگیری ابزار تولید، یک دروغ شنیع است. در سه دهه گذشته، بیغوله های قالی بافی با همان کراهت قرون وسطایی از روستاها به شهرها منتقل شده است. دستمزدهای ناچیز و بیکاری و عدم حمایتهای اجتماعی به یکباره صد ها هزار دار قالی بافی را به اسارتگاه زنان و کودکان طبقه کارگر در ایران تبدیل ساخت که در بدترین شرایط ممکن با دست خالی و با خون و اشک و شیره جانشان سود بیافرینند. در دل مجادلات امروز در حاشیه برجام نمایندگان تشکلهای کارفرمایی فرش بافی در جلوی صحنه سیاسی صف بسته اند؛ افتخارات ملی تاکنونی خود را به رخ میکشند و تصویر مطلوب خود از برجام را ترسیم میکنند.

 پشت میکروفون بخش "آبرومند" بورژوای ایرانی ایستاده است. اینها نه رانتخوار بلکه اهل تولید هستند. اینها در دوران بحران و تحریمها هنوز چهل میلیون دلار سود را در مبادلات بازرگانی در بیلان سالانه خود دارند. اینها راه و چاه روابط بین الملل را خوب میدانند. از قبل تحولات جدید و تعهدات دولت معتدل به روابط بین المللی و با ثبت رسمی مراکز مهم فرش ایران حق انحصاری نقشه های ویژه فرش ایرانی دیگر توسط رقبای چینی و پاکستانی محفوظ خواهند بود. اینها برنامه عملی تصرف مجدد امریکا بعنوان بزرگترین بازار فرش ایرانی را مهیا دارند.  ...اما زبانشان برای کوچکترین وعده بهبود به کارگران خالق این ثروتها لال است. لولای گذشته بحران زده و آینده رونق موعود چیزی جز کارگر ارزان وطنی را تشکیل نمیدهد.

دوره وعده های بورژوایی هر چند کاذب، دوره تحمیق کارگر به امید واهی وطن مشترک خیلی وقت است به پایان رسیده است. دنیای سیاست تا مغز استخوان ضد کارگر در ایران هیچ وقت و در بهترین حالت از همدردی لمپنانه نسبت به طبقه کارگر فرا نرفته است. اما هنوز سوال اینستکه اینهمه منت بر سر طبقه کارگر بر چه چیزی استوار است؟  همه هنر طبقه بورژوا و حکومت آنها به تحویل طبقه کارگر خودی به   بهره کشی برده وار خلاصه میگردد. درس اول مبارزه طبقاتی به  هر کارگر جوانی حکم میکند که انصاف و انسانیت پدیده طبقاتی است. اما در این میان خونسردی طبقه حاکم و دولت و حتی افکار عمومی نسبت به شرایط کار و استثمار حاکم بر کارگاههای قالی بافی واقعا نوبر است. آیا ساده ترین پرنسیپهای انسانی و دفاع از حقوق همنوعان تا چه رسد به اولین پایه های اتحادیه کارگری بر مهر و موم تمامی کارگاههای قالی بافی کفایت نمیداشت؟

اما مراکز تولیدی اسفناک تنها مربوط به قالی بافیها نیست. بحران سه دهه اخیر را باید دوران عقبگرد اقتصادی – تولیدی نام نهاد که در آن نیروی کار ارزان و بی پناه راه را بر سخیف ترین بهره کشی ها باز کرده است. در دل یک جامعه مدرن که انتظار میرود ماشین بسیاری از وظایف کمر شکن سنتی را بگیرد، رایج شدن دباغی و حفر چاهها با کلنگ، کلفتی تنها نمونه هایی از یک پدیده خفت آور در آن جامعه است. در ایران تعداد بسیار زیادی از معادن از دور خارج شده از قبل کار ارزان کارگرانی که در تشابه با موش کور با چنگ و دندان استخراج سودآور معادن را تضمین میسازند تنها با اردوگاههای کار اجباری نازیستی قابل مقایسه است. به این لیست هنوز باید کار کودکان و قربانیان تن فروشی را اضافه کرد.

تاریخ سه دهه اخیر ایران گواه گویای ظرفیتهای طبقه بورژوا برای تبدیل  یک سرزمین بزرگ صنعتی به جولانگاه فقر و فلاکت و تباهی  برای طبقه کارگر آنهم در دل یک شتاب تولیدی خیره کننده است. ایران بیشتر از آنکه گواه قوانین کور منطق سود و سرمایه باشد؛ گواه ظرفیتهای ضد کارگری و ضد انسانی بورژوای حاکم بر آنست. ایران در قرق یک حکومت هار ضد کارگری است. اما بیشتر از هر وقت دیگر خیزش و چاره جویی را به امر عاجل این طبقه تبدیل ساخته است. 

بزودی و با پایان تشریفات و هیاهو بلاخره و خواه ناخواه نوبت به پرده اقتصادی خواهد رسید.  برنجام در هر گام که بتواند جلو بردارد، به همان اندازه کارگر را در مراکز بزرگ کارگری مجتمع میسازد. برجام در هر گام که در هسته اصلی اقتصادی خود پیش رود کارگران را به تقابل میطلبد. بورژوازی ایران هر رویایی در سر داشته باشد، طبقه کارگر نمیتواند از تسریع این پروسه خشنود نباشد. کارگران در مصافهای پیش روی خود جز زنجیرهای خود چیزی برای از دست دادن ندارند.

 

۱٤ فوریه ۲۰۱٦