یادداشتی به کمونیست های حاضر و غایب در کنگره حکمتیست ها!

 

 

مظفر محمدي

 

در آستانه هر تجمع و ازجمله کنگره ما، معمولا با این سوال مواجه می شویم که کنگره چکار می کند و توقع از آن چیست؟ این بخودی خود سوال معتبری است. اما این سوال زمانی جواب واقعی می گیرد که حول هر تحولی در حزب از مبانی فکری تا سیاست ها و تاکتیکهایش، طیفی و صفی از کارگران و کمونیست ها و رهبران جامعه، جمع و متحد شوند.

در سنت چپ ایران، احزاب و جریانات و حتی شخصیت های سیاسی خود را به جای جامعه می نشانند و خود را نیرو محرکه و موتور کوچک بحرکت در آوردن جامعه بزرگ می پندارند.  نقطه شروع وعزیمت این چپ نه جامعه، بلکه خود و سازمان خود است. وقتی صحبت از وظایف کمونیست ها هم هست مخاطب خودشان و نه کمونیست ها و رهبران جامعه در محل کار و زیست کارگران است. جلسات گروهی و یا پلنوم ها و کنگره های این چپ، بخودی خود نقطه عطف و شروعی برای تحولات اجتماعی به حساب می آید. در حالی که در دنیای واقعی این تجمعات به نام کمونیسم و کارگر و جامعه، اگر انعکاسی از وضع طبقه کارگر و جامعه نباشد و رنگ آن را نگرفته باشد، انعکاس مباحث و مسایلش با هر تزیین و تهییج و تعریف از خودی،  فراتر از دیوار سالن ها و اطاق های این تجمعات نمی رود.

منظور این نیست که احزاب و گروه های کوچک و بزرگ و حتی شخصیتهای کمونیست هیچ وظیفه ای برای خود در قبال جامعه قرار نمی دهند. اما این وظایف هر چه باشد و ابعادش هر اندازه وسیع یا کوچک باشد، جز با چفت شدن با جامعه و جنبش ها و انسان ها و کارگران و کمونیست هایش راه به جایی نمی برد.  

حزب ما حکمتیست ها چه در کنگره و چه قبل و بعد از آن در عرصه سیاست طبقه کارگر را نمایندگی می کند و افق سیاسی روشن را پیش پای طبقه کارگر می گذارد. ما معتقدیم که این کار را چه تاریخا و در دوره حکمت و چه تا کنون بدرجه زیادی انجام داده ایم. اما قاضی در اینجا فقط ما نیستیم. این قضاوت را کمونیستهای جامعه هم باید داشته باشند. اگر نه حتما کار در جایی می لنگد. و این کمونیست های جامعه است که به ما می گویند کجای کار می لنگد و یا کدام سیاست و افق در جامعه پراتیک می شود و نیرو جمع می کند و این نیرو خودبخود جمع نمی شود.

ما کسانی نیستیم که درجامعه نورافشانی می کنیم و در نتیجه خودبخود همه جا روشن می شود. اگر کارگران و کمونیست های جامعه این سیاست ها را نپذیرند و به سیاست خود و پراتیک اجتماعی و جذب نیروی عظیم اجتماعی تبدیل نکنند، از روشنایی خبری نیست. شکی نیست موانع زیاد است از جمله اغتشاش فکری و سیاسی در صفوف چپ  بدلیل سیاستهای غیر کمونیستی و غیر کارگری و بورژوایی تحت نام کمونیسم در ایران. اما شم سیاسی و طبقاتیبالایی نمی خواهد تا تشخیص داده شود چه درست و چه نادرست است و تفاوت ها کجا است.البته ما موظفیم این تفاوت ها را به روشنی و صراحت به جامعه اعلام کنیم و این کار را می کنیم.

طبقه کارگر امروز به کمونیسم و حزب سیاسی ای نیاز دارد که لنگر عظیم تمایز منفعت طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی در مقابل اپوزیسیون چپ و راست باشد. طبقه کارگر باید به کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی که  خود عامل اغتشاش و  تفرقه است تا اتحاد کارگر، پشت کند. کمونیسمی که اتحاد کارگر نه تنها امرش نیست بلکه مدام تلاش کرده است که بخشهایی از  کارگران را از طبقه خود کنده و پشت  بورژوازی ببرد و یا طبقه کارگر را با سیاست ضد رژیمی صرف و حتی ضد جناحی از رژیم، به انحراف بکشاند.

در نتیجه می خواهم بگویم که مخاطب ما کمونیست ها و رهبران جامعه است. امید به آن ها و آنجا است. اگر نبض ما با نبض جامعه و کمونیست های جامعه نزند، توقع زیادی از پیشرفت نمیتوان داشت.

 در تجربه شخصی من و زمانی که تنه ام به تنه کمونیست های جامعه می خورد، هر بار آشنایی و همفکری و مشورت و توافق و همکاری و تعهدهایی که بهمدیگر میدهیم شور انگیز است. اما همیشه و در خلوت خودم  فکر می کنم که این دوستان چه شانسی دارند در جامعه ای زندگی می کنند که به جای یک نفر اینجا و دونفر آنجا، توده عظیمی از انسانهای تشنه آگاهی جلو دست شان قرار گرفته است، به آنها غبطه می خورم و پیش خودم می گویم، باید رفت و بجای اینکه امروز دو نفر را چهار نفر کنیم...، تعداد بیشتری و توده وسیع تری را مخاطب قرار داد و بسیج کرد و سازمان داد. این کار را همه ما باید بکنیم. آنهم  در طول حیات ما کمونیست های این دوره باید این اتفاق بیفتد نه  بعد از آن.

حزب قدرتمند این دوره، تصویر قدرتمندی از خود به جامعه می دهد. سیاستهایش، کادرها  و شخصیت هایش، توانایی و تخصص در سازماندهی و حفظ امنیتش، پتانسیل نظامی اش، گارد آزادی و کنترل محلاتش ...، همه و همه باید تصویر این قدرت باشند. این تصویر را تنها ما بخش خارج کشوری حکمتیست ها نمی تواند به جامعه بدهد. مگر این که با تصویری که کمونیست ها و رهبران کارگری و اجتماعی در ایران از خود می دهند،یکی شده باشد.

اگر بپذیریم که در دوره و شرایط متفاوتی قرار داریم. پس باید جوابگوی نیازهای این دوره بود. حزب و کادر و شخصیت چه در اینجا و چه در داخل، در این دورانی که ما زندگی می کنیم تعریف کلاسیک ندارد. تبلیغ، ترویج،  سازماندهی  در این دوره با دوران احزاب کمونیست قدیم در ایران و حتی حزب بلشویک فرق می کند. تبلیغ، ترویج، سازماندهی کار سوزنی و بروم یکی یکی ادم ها را ساغ کنم نیست. این را قاعدتا هر کمونیستی در هر شرایطی و در روابط خود با دیگران می کند یا باید بکند . این ها جزو بدیهیات و نیاز اولیه است و ربطی به شرایط و اوضاع و احوال معینی ندارد در همه شرایط لازم است. باید به حزب جامعه تبدیل شد. و کمونیست های ایران اند که می توانند و کاری می کنندکه این اتفاق بیفتد.

 این دوران از نظر من دوره عروج طبقه کارگر و کمونیسم اش است.دوره عروچ چپ در جامعه است. گروه های چپ و مارکسیست از حلقه های مطالعاتی آکادمیک و محفل گرا به سیاست و پراتیک اجتماعی روی آورده اند. کمونیست ها دارند تلفیق کار مخفی و علنی را تجربه می کنند و پیشرفت خود را در حوزه علنی و اجتماعی می دانند.روشنفکران کمونیست درمحافل و شبکه های خود متحد می شوند و خود را بخشی و متعلق به صف کمونیسم کارگران می دانند. کتاب و جزوات کمونیستی و مارکسیستی مخفی و علنی وسیعا منتشر و پخش می شوند. مباحث مارکسیستی به  روزنامه های پر تیراژ دست یافته است.  پرفروش ترین کتاب در دوره اخیر کتابهای چپ و مارکسیستی است. هزاران نسخه  مانیفست و کاپیتال چاپ و به فروش رسیده و باز نایاب شده و جامعه بیشترش را می طلبد. حزب گریزی سابق که محصول چپ غیرکارگری و غیرکمونیستی است، کم تر شده و چپ ها درمورد احزاب چپ و کمونیست در اپوزیسیون حرف می زنند و قضاوت می کنند. حزب کمونیست کارگری و رهبری اش را بخشی از و متعلق به یک جنبش دمکراتیک می نامند که جناح راست  دمکرات ها و سکولارها را تغذیه می کند. کومه له و حزب کمونیست ایران را جناح چپ ناسیونالیسم کرد می نامند. ادبیات چپ غیر متحزب را خوراک محافلی از روشنفکران می دانند که به درد کارگر نمی خورد... 

با وجود همه این ها این نوع کمونیسم و چپ بدون متحزب شدن در حزب سیاسی کمونیستی، بدون بسیج عمومی، بدون بحرکت در آوردن مردم، بدون قرار گرفتن در رهبری و راس جنبش های از قبیل جنبش نارضایتی عمومی و علیه فقر و گرسنگی و گرانی و نان و آزای تا جنبش کارگران و روشنفکران و زنان و جوانان بطور مشخص و حول خواست معین، بدون مخاطب قرار دادن توده های هرچه وسیع تری از کارگر و زحمتکش و زن و جوان  و غیره... نمی تواند نقش و وظایف این دوره را ایفا کند. تنها با رفتن به متن جامعه ی چند ده میلیونی کارگر وزحمتکش می توان حزب سیاسی طبقه کارگر را  با  افق و سیاست های کمونیستی و حکمتیستی در ایران ساخت. 

اجازه بدهید در این رابطه و بعنوان حسن ختام، گوشه ای از یک مبحث کورش مدرسی در مطلبی با عنوان "انقلاب ایران و وظایف کمونیست ها" را اضافه کنم: مخاطب این بحث از نظر من کل حکمتیست های داخل و خارج است. مخاطب کمونیست های متحزبی است که هر کجا قرار دارند  به عنوان حزب سیاسی طبقه کارگر نقش ایفا مس کنند.

 

کورش مدرسی:

"... بجث بر سر وظایف طبقه کارگر نیست. وظایف کمونیست ها است. طبقه کارگر بدون کمونیستهایش به جایی نمی رسد. کمونیست ها وجدان آگاه طبقه کارگر اند. دخالت طبقه کارگر در سیاست مثل طبقات دیگر از کانال حزب سیاسی انجام می شود ووقتی صحبت از وظایف کمونیست ها است منظور کمونیستهای متحزب است نه کمونیستهای پراکنده و سازمان نیافته و غیر حزبی...

اولین و مهمترین مساله برای کمونیست ها و برای طبقه کارگر تامین رهبری کمونیستی برای جامعه است. رهبری که جامعه ان را قبول داشته باشد. کمونیستی که رهبر مردم نباشد، کمونیست نیست. کمونیسم و رهبر کمونیستی نقطه رجوعش جامعه است نه تشکیلات.

کمونیست ها محتاج صف وسیعی از اکتویست ها و فعالین سیاسی و اجتماعی و مسوولین و سازماندهندگان تشکیلاتی اند.  اینها ماشین حزب را می سازند. اما بدون بک رهبر اجتماعی، رهبری که جامعه او را رهبر خود بداند، این ماشین جانی نخواهد داشت...

سوالی که ما باید جواب بدهیم این است که ایا می توانیم جامعه را صاحب صفی از رهبران طراز اول کمونیست کنیم؟

رهبر نیمه وقت و نیمه دل با اولویتهای متفاوت و چندگانه به جایی نمی رسد. صف رهبران در هر دوره از میان کسانی که قدم جلو می گذارند و فلسفه زندگیشان را ایفای نقش قرار می دهند بدست می اید.

آیا کسانی هستند که فلسفه زندگیشان را ایفای نقش در زندگی میلیون ها انسان بدانند؟ کسانی هستند که ملزومات ایفای چنین نقشی را فراهم کنند؟ خطرات، محدودیت ها، فشارها، و محرومیت های ناشی از ایفای این نقش را با آغوش باز تحمل کنند و به استقبال آن بروند...

کمونیسم بدون رهبران شناخته شده اجتماعی توده ای و جسور به جایی نمی رسد. کمونیست هایی که در صف اول نبرد حضور دارند و جسارت دارند تصمیم میگیرندمردم را به کاری فرار می خوانند از کاری منع می کنند و سرنوشت شان را به سرنوششت میلیون ها انسانی که می خواهند در زندگی انها نقش بازی کنند گره بزنند..

هدف ما باید این باشد که انقلاب را در طول حیات خود سازمان دهیم تا هم نسل ما و هم نسل های بعدی نجات پیدا کنند.افق رشد انقلاب تا در یک روز موعود افق رستاخیز مذهبی است و کسی را به دنبال خودنخواهد کشید.

اهم وظایف کمونیست ها عبارتند از:

-دخالت کردن در سیاستهای جاری جامعه. چفت شدن به اعتراض مردم. تعریف پیروزی و تامین رهبری توده ای و اجتماعی کمونیستی. به تحرک در آوردن جامعه و متشکل و متحد کردن پرچم پیروزی طبقه کارگر.

-سازماندهی مقاومت در مقابل هر تحول غیر منتظره،کنترل محله، گارد ازادی...

-تصرف سیاسی و سازمانی کردستان. کردستان پایگاه ناسیونالیسم و بورژوازی نیست. منطقه ای است که کمونیست ها در ان تاریخ دارند، نفوذ دارند، قدرت دارند و می توانند بعنوان یک اهرم قدرت در انقلاب اتی ایران ان را بکار برند.. کمونیسم قدرتمند درکردستان مستقیما به تهران وصل است.

-کمونیست ها باید از همه امکاناتی که کردستان دارد استفاده کنند. بعنوان رهبر مردم عروج کنند. یک حزب توده ای بوجود اورند و گارد ازادی در ابعاد وسیع سازمان دهد. حزب قدرتمند با پتانسیل نظامی و حضور نظامی درکردستان.

-دفاع از مارکسیسم، متمایز کردن مجدد کمونیسم در مقابل ناسیونالیسم چپ. وقتی از کمونیست ها صحبت می کنیم ، ناچاریم به موقعیت کمونیسم به عنوان یک خط فکری هم دفاع کنیم . تا وقتی منصور حکمت بود و تا وقتی که حزب کمونیست کاگری زیر فشار ناسیونالیسم چپ چند شقه نشده بود، جامعه کمابیش تصویر روشن و تثبیت شده ای از مارکسیسم و کمونیسم داشت ووقتی صحبت از کمونیسم می شد کمابیش کمونیسم کارگری مد نظر بود.

این تصویر و این تمایز امروز بهم ریخته است. اگر قبلا برای جدا کردن خود از کمونیسم رایج٬ حزب توده و چپ سنتی٬ ناچار شدیم از عبارت کمونیسم کارگری استفاده کنیم٬ امروز خود کمونیسم کارگری همین عدم تعیّن را یافته است. همه پرت و پلاهائی که رهبری جدید حزب کمونیست کارگری منتشر میکند هم، متاسفانه به اسم کمونیسم منتشر میشود. این موقعیت نه تنها اعتبار کمونیسم را کاهش داده بلکه سردرگمی وسیعتری را در میان کمونیستها و فعالین کمونیست بوجود آورده است. بدون افشای کامل بنیادهای فکری و نتایج سیاسی و عملی این جریان، منسجم کردن مجدد نیروی کمونیستها بسیار دشوار خواهد بود.

در نتیجه یک حلقه مهم در کوبیدن میخ کمونیسم مارکس و لنین و حکمت، تعرض به بنیادهای فکری و سیاسی کل اپوزیسیون بورژوائی از راست تا چپ٬ و از جمله سیاست و خط فکری رهبری جدید حزب کمونیست کارگری٬ است.

کمونیسم ما ناچار است مجددا در بطن یک دوران بشدت متحول سیاسی که اقدامات عاجل سیاسی را ضروری میکند از شفافیت و تیزی نظری مارکسیسم دفاع کند و مانع اغتشاش فکری در جنبش کمونیستی شود. ما سنت این کار را داریم٬ سابقه اش را داریم٬ خطش را داریم و توانش را داریم. ما باید تضمین کنیم که هر کس در ایران میخواهد نقش رهبری کمونیستی را ایفا کند خود را مجددا با کمونیسم ما٬ کمونیسم مارکس تداعی کند و خودش را نیازمند پیوستن به ما و به این حزب ببیند.

یک نقطه قدرت خط ما دست بالا داشتن خط ما در کانونهای فکری کمونیستی در شهرهای اصلی ایران است. این دست بالا داشتن باید مبنای پیدا کردن هژمونی کامل فکری و سیاسی این خط بر فضای فکری چپ جامعه بشود. پیشروی انقلاب سوسیالیستی در گرو تضمین این هژمونی فکری است..."

 این افق و سیاست ها و وظایف، ناظر بر کنگره 8 حزب حکمتیست ها است. حزبی که نقطه رجوعش جامعه  و نقطه اتکایش کارگران کمونیست و کمونیست های انقلابی جامعه است. اگر چه کنگره ما علنی نیست، اما جای هیچ کمونیست و حکمتیستی در این کنگره خالی نیست. آینده از آن ما است اگر همه با هم و دست در دست هم به انجام و پراتیک این افق و وظایف بپردازیم.

 

 بهمن ۹٤ (فوریه ۲۰۱٦)