در دوسوی تقابلی خونین بشریت انتخاب دیگری دارد
ثریا شهابی
در حالیکه جهانیان تعداد جنازه های رو به افزایش هزاران هزار نفر از فراریان از سوریه، که در مرزها و دریاها، کودک و بزرگ به کام مرگ میروند، را می شمارد؛ در حالیکه جهان نظاره گر جمع آوری جنازه های روی دست مانده کودکان فراری از شمال آفریقا و خاورمیانه است، کودکانی که بر اثر گرسنگی و سرما و تحت فشار فقدان ابتدایی ترین امکانات زیستی در مسیر های فرار، در کمپ های پناهندگی و در مرزها تلف میشوند؛ در حالیکه با بهت و حیرت شاهد تکه پاره شدن مردم سوریه، این بار زیر بمب های ”بشردوستانه“ روسیه است، و در همان حال از نورافکن افتادن بر ”هویت خارجي“، ”ملي“ و ”اسلامی“، برچسب خوردن ”هویت قومي“ و ”اسلامي“ بر پیشانی هر تک جانور جانی، قاتل و تجاوزگری به زنان و کودکان در این و آن گوشه جوامع غربی، به هراس می افتد؛ در این تنگنا که بشریت بغض و خشم خود از جهان سراسر به لجن و تباهی کشیده شده موجود را فرومیخورد، در همان حال پرواز شبح دورنمای آینده ای سیاه تر و خونين تر از گذشته بر فراز سرش، او را به تسلیم و رضایت به سیاهی موجود دعوت میکند. دورنمای آینده ای مخوف تر، بعض و خشم را به حاشیه و التهاب و ترس را حاکم میکند! دورنمای آینده ای که در آن دو صف ضدبشری و سناریو سیاهی، دستجات اسلامی از یک طرف و گروه های فاشیست غربی از طرف دیگر، میدان داری میکنند و ظاهرا قرار است آینده تصویر برآیند قدرت نمایی و سرانجام جدال انها باشد! دورنمایی که اکثریت محروم جوامع بشری را ظاهرا در مقابل یک دوراهی سرسراست قرار میدهد. یکی: انزوا، سکوت، تسلیم، و سربرگرداندن از دیدن تصاویر و لمس دنیایی هولناک حقیقی امروز، فاصله گرفتن از رویدادها، و خاموش کردن صدا و تصویر همه رسانه هایی که آن را منعکس میکند. دیگری: رفتن در صف فعال مقاومتی منفی، ”آشتی جویانه“ و ”صلح طلبانه“، که در عمل تفاوت چندانی با سکوت و خاموشی ندارد! بشرکره خاکی کمتر تا این اندازه احساس بی قدرتی کرده است. کمتر تا این اندازه ناتوان از دیدن امکان شکل دادن و شکل گیری آینده ای روشن، بوده است. و بالاخره کمتر تا این اندازه از آینده ای به مراتب هولناک تر و سیاه تر، احساس ترس کرده است! آینده ای که ظاهرا قرار است محصول سرانجام جدال در دو صف سناریو سیاهی باشد که پیشروی هر یک تباهی و خون پاشی بیشتری به ارمغان خواهد آورد. دو دسته جنایی که امروز در جوامع غربی، عروج کرده و میدان داری میکنند، هیچکدام نه ربطی به حق طلبی میلیونی مردم خاورمیانه علیه میلیتاریسم غربی و تروریسم دولتی غرب دارد، و نه انعکاس مقاومت برحق و آزادیخواهانه جوامع غربی در مقابل تعرض به دستآوردهای ترقیخواهانه خود است. این تحرکات اسلامی و ضداسلامی، فعالیت های این دو دسته جنایی، از هر دو سو، مستقیما علیه آن حق طلبی و علیه این مقاومت است. شکاف کاذب، دست ساز و مخرب بین ”تمدن غرب“ و ”توحش شرق“ همانقدر پوچ است و ناتوان از توضیح واقعیات، که شکاف دوره مخرب قبلي در خاورمیانه، تحت عنوان ”صدور دمکراسی“ و ”سقوط دیکتاتورها!“ شکافی که نه محصول تمدن ”غرب“ است، نه ریشه در توحش قرون و سطایی ”شرق“ دارند، و نه اساسا بازگو کننده کمترین حق و حقوق انسان قرن بیست و دو است ! جنبش ضداسلامی و ضدپناهندگی راست آمریکا که در حزب جمهوریخواه عروج کرده است و راست فاشیست ”پگیدا“ که از اروپا سردرآورده است از یک طرف، و جنبش اسلامی و ضدانسانی شریعه و داعش و شاخه های متنوع آن همه و همه، دو سوی یک جدال در صف نیروهای مخرب و ضدبشری قرن است که ریشه در معضلات بورژوازی غرب دارد! پشت این جدال، حقایق دیگری وجود دارد. ریشه این ترس و تقابل، ریشه این جدال، نه در تحرکات سیاه در خاورمیانه، که در رقابت ها و معضلات در قلب خود جوامع صنعتی و مدرن اروپا و آمریکا نهفته است. این جدال نه برای به قدرت رساندن اسلام در دانمارک و آلمان و فرانسه است و نه برای خارج کردن اسلام از میدان با اهرم فشار فاشیسم در اروپا و نه برای به قدرت رساندن فاشیسم! این جدال، مستقل از آنچه که رهبران و فعالین آن ادعا میکنند، بیش از هرچیز برای بی قدرت کردن، از صحنه خارج کردن، و به تسلیم کشاندن اکثریت محرومی است که در سراسر جهان از ابعاد تباهی که قدرت های بزرگ و متحدین منطقه ای آنها آفریده اند، به تنگ آمده است! این جدالی برای حفظ نظام از خطر انفجار تهدید آمیز اعتراضاتی است، که از پایین در همه جوامع، از خاورمیانه تا آفریقا و آسیا و اروپا، بالایی ها را تهدید میکند. به میان کشیدن هویت های کاذب ملی، قومی و مذهبی، عراقی، سوری، خاورمیانه ای بودن و شرقی و خارجی بودن این و آن جانی و قاتل و پدوفیل و عنصر ضدزن، نه میدانی برای مقابله و کاهش ابعاد زن ستیزی و مقابله با خشونت علیه زنان و کودکان است و نه میدانی علیه تفکرات ارتجاعی قرون وسطایی اسلامی و مذاهب! کاملا برعکس، امروز پرچم فاشیسم و خارجی ستیزی است که رشد و گسترش ضدبشری ترین عقاید قرون وسطایی، کمترین خسارت پیشروی آن است. جدال امروز بین دستجات جنایی اسلامی و فاشیستی، ادامه صف بندی های ارتجاعی در خاورمیانه است. برای حل همان معضلات، به همان شیوه ها، است که ترکش ان از خاورمیانه امروز به غرب رسیده است. تخریب کامل چند کشور و مرگ و آواره کردن میلیونها نفر در خاورمیانه، سیاست هایی که به بهانه های مضحک و مسخره متنوعی چون وجود سلاح کشتار جمعی صدام و بهانه قزافی و اسد و ”رژیم چینج“ های میلیتاریستی و ”صدور دمکراسي“، قرار بود تناقضات بنیادینی که بورژوازی غرب بعد از جنگ سرد با آن دست بگریبان بود را حل یا حداقل تخفیف دهد، ناکام ماند و امروز به غرب رسیده است. بن بست اقتصادی، سیاسی، ایدیولوژیکی بورژوازی غرب، خلا رهبری در صفوف آن، بخصوص پس از شکست های پی در پی رهبری آن، دولت آمریکا، در اجرای سیاست های میلیتاریستی در خاورمیانه، همه و همه سوت خطر عقب گردی عظیم را بر سر جوامع غربی، آمریکا و اروپا، به صدا درآورده است. دستجات فاشیست ضداسلامی به بهانه جنایات و ابراز وجود ارتجاع اسلامی، وظیفه مهیا کردن شرایط این عقب گرد را بعهده دارند. تناقضاتی چون بن بست چگونگی حفظ سیادت سیاسی بر جهان چند قطبی، پرکردن خلا رهبری سیاسی و ایدیولوژیک در صفوف خود بورژوازی جهانی، معضل اجرای مدلی برای رشد اقتصادی در غرب که بتواند با اقتصادهای جدید ”توسعه به مدل چیني“، که تماما متکی به کار ارزان و بی حقوقی مطلق طبقه کارگر است، رقابت کند، محتوای واقعی جدالی است که پشت تقابل امروز دستجات اسلامی و دستجات فاشیستی در غرب، قرار دارد. راست فاشیست اروپایی ”پگیدا“، ورسیون اروپایی داعش خاورمیانه است، با همان ظرفیت ها و امکانات و به همان دلایل! بورژوازی غرب برای حل بن بست ها و تناقضات خود، افسار هارترین و دست راستی ترین باندهای فاشیست خود را رها میکند، تا به بهانه امن نگاه داشتن جوامع از ”خطر خارجي“، ”خطر اسلامیزه شدن غرب“، بخوان ”سلاح کشتار جمعی صدام“ و به بهانه جلوگیری از ورود همه کسانی که بر پیشانی همگی توسط دستگاه مغزشویی میدیای نوکر، مهر اسلامی، شرقی، خارجی و خاورمیانه ای خورد است، دستآوردهای طبقه کارگر و جنبش های سوسیالیستی و ترقیخواهانه در خود جوامع غربی را بازپس بگیرد. در این راستا، قربانی شدن میلیونی فراریان از سوریه و شهروندان با پیشینه خارجی و رنگین پوستان و ... اولین هزینه آن است. به این امید که با حل ”معضلات“ و ”موانعي“ چون، طبقه کارگر متوقع و قانونا دارای حق تشکل و اعتصاب در جوامع اروپایی، شهروند قانونا دارای حق آزادی عقیده و بیان و تشکل و اجتماع، برابری حقوقی و قانونی زن و مرد، برابری حقوقی و قانونی همه شهروندان در مقابل قانونی یکسان، و سطح معیشت و استاندارد رفاهی نسبتا بالا تر در جوامع غربی، معضلاتی که ”مانع رشد سرمایه غربي“ است، را حل کند! انها را باز پس بگیرد! آپارتاید قومی و ملی و مذهبی را جایگزین دستآوردهای انقلاب کبیر فرانسه و کمون و انقلاب اکتبر و جنبش های سوسیالیستی و ترقیخواهانه جوامع غربی کند. همه دستآوردهای دو قرن گذشته طبقه کارگر اروپا و آمریکا را مورد تعرض قرار دهد تا بتواند شرایط مقابله با رابطه کار و سرمایه در چین را به اروپا تحمیل کند. در عین حال، معضل خلا رهبری در صفوف خود بورژوزای جهانی را پس از شکست آمریکا، را حل کند. پوشاندن حجاب اسلامی بر تن مجسمه های تاریخی برهنه در ایتالیا، برای تامین شرایط معاشرت سیاسی دولتمران ایتالیا با سران حکومت ایران، و افسار گسیختگی راست آمریکا، امثال ”ترامپ“ و اظهارات قیحانه کشیدن دیوار آپارتاید در آن کشور، تنها گوشه های کوچکی از عفونت و گندیدگی بورژوازی غرب، اشتها و آمادگی آن برای تعرض به تمام حقوق کسب شده شهروندان در خود جوامع آمریکا و اروپا، را نشان میدهد. جدال امروز بین ”اسلامیست ها و فاشیست ها“، برای حل این معضلات است و دستجات اسلامی و فاشیستی ابزار به سرانجام رساندن آن! تا ”خاورمیانه قومی و مذهبي“ با ”آمریکا و اروپای مرتجع، اشرافی و آپارتایدي“، تکمیل شود! این نهایت محصولی است که، در جهان بدون وجود خطر سوسیالیسم و بدون خطر جنبش های سوسیالیستی، کمپ پیروز جنگ سرد با اقتصاد بازار آزاد و دمکراسی و ”حقوق بشر“ آن میتواند برای بشریت به ارمغان آورد. این منجلات اما، تازه میتواند آغاز کار باشد! راه مقابله، همان راه سنتی است! مبارزه با بورژوازی و دولت نماینده اش، در همه سطوح و همه عرصه ها، از جغرافیای خود. طبقه کارگر ناچار است در این میدان دست به کمونیسم اش ببرد! کمونیسمی که نه در پارلمان، که در کارخانه و محیط کار و زندگی، با متشکل کردن و متحد کردن طبقه کارگر، با به میدان آوردن همه محرومین، دست به قدرت متشکل خود و سلاح اعتصاب خود، برای مقابله می برد. پارلمان برای طبقه کارگر در غرب، تنها تسهیل کننده امر تعرض او است، نه نقطه سازش این طبقه! انتخاب بین یکی از این طرفین، فاشیست ها یا اسلامیست ها، هرگز انتخابی در مقابل اکثریت بشریت متمدن نه در خاورمیانه و نه در غرب، نبوده است. جمعیت کوچکی از دست راستی های هار و کف بردهان، فرقه ها و سکت های مذهبی و قومی، خصلت نمای میلیاردها نفری که این وضیعت را نمی خواهند نیست. چیزی که میدیای نوکر، خلاف آن را به افکار عمومی تزریق میکند. این دو راهی در مقابل اکثریت شهروندان جهان نیست. این اقلیت های افسار گسیخته را با ”مهر و عطوفت“ نمی توان از میدان بیرون کرد. اقلیت هایی که پشت شان به هارترین و دست راستی ترین بخش های بورژوازی جهانی، هم در شرق و هم در غرب است، را فقط با قدرت اتحاد و تشکل و همبستگی کارکنان، محرومین و در راس همه آنها طبقه کارگر میتوان از میدان بدر کرد. این سیر و این آینده سیاه، سرنوشت محتوم و از پیش نوشته شده بشر نیست. بشر اگر در چنگال خدای ”عهد جاهلیت“ ناتوان بود! در چنگال خدای ”عهد عاقلیت“، این قدرت مطلق سرمایه که خود مخلوق بشر کار کن است، موجودی ناتوان و بی ابزار و بی سلاحی نیست. اگر به قدرت خود پی ببرد و به سلاح خود دست ببرد. در مقابل روندی چنین مخرب، با شعار ”مهر و عطوفت“ و با پرچم ”صلح طلبی“ نمی توان به جنگ رفت! در میدان جنگی به این وسعت، باید رخت جنگی عظیم پوشید. افشا ریاکاری ها و فریب کاری های دولت های حاکم در مورد ”خطر خارجي“ ها! مقابله با تعرض به هر تک دستآورد کسب شده، رفاه، آزادی، امنیت، دفاع از جهانشمولی حقوق انسان، زن و مرد و کودک و بزرگسال، مستقل از هر تفاوت نژادی، ملی و مذهبی و جنسی و ... مقابله با تعرض به حق فرار، حق پناهندگی، حق رفاه، حق مسکن، حق سفر و تغییر حغرافیای محل کار و زیست، بیمه بیکاری، حق فراغت از کار، حقوق مجرمین، حق بهداشت و تحصیل، حق آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان، ممنوعیت هرنوع تبعیض به هربهانه و با هر توجیهی، دفاع از بی مذهبی و مقابله با دامن زن به هویت های ملی و مذهبی، دفاع از حق تشکل و اعتصاب و اجتماع، همه و همه میدان جنگ ما، شهروندان جهان، کارکنان جهان، کارگران و سازندگان جهان امروز است.
۸ فوریه ۲۰۱۶
|