حزب کمونیست کارگری حکمتیست (خط رسمی)

 

"رفراندم بریتانیا"

مخاطرات پیشارو

 

 

چند روز بیشتر به برگزاری رفراندم بر سر جدایی یا ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا، باقی نمانده است. 

 صف بندی موافقین و مخالفین، استدلال ها و لیست معایب یا محاسن، منافع و خسارات ماندن یا نماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا، به هیچوجه جدال واقعی در اروپا، در بریتانیا،  و در جهان را منعکس نمی کند.

 این رفراندم به هر نتیجه ای که برسد، فردای آن بریتانیایی شکاف برداشته، درهم ریخته، با صف بندی های بشدت کاذب، و شکاف بیشتر بین طبقه کارگر بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی، از خود برجای خواهد گذاشت. نه همه موافقین ماندن در اتحادیه اروپا، از جمله دولت دست راستی و بخش اعظم احزاب پارلمانی منافع مشترک طبقاتی بخشی از جامعه را منعکس میکنند و نه همه مخالفین اعتراض واحدی را منعکس میکنند.

 در صف موافقین ماندن در اتحادیه اروپا، از یک طرف انعکاس ترس بورژوازی بریتانیا از انزوا و سیاست های تلافی جویانانه سایر کشورهای اتحادیه اروپا بخصوص آلمان و ترس از "مجازات" های اقتصادی اتحادیه اروپا برای جلوگیری از تلاشی این اتحادیه را میتوان دید، و از یک طرف دیگر نگرانی جنبش های مترقی، رادیکال، چپ و کارگری در پایمال شدن دستآوردهای مترقی و  فراملی بریتانیا را! بر این صف اساسا سیمای چپ، غیرناسیونالیستی و دوراندیشی غلبه دارد.

 در صف مخالفین، علاوه بر اعتراض بخشی از محرومین جامعه به سیاست های ریاضت اقتصادی، بیکاری و تعرض به معیشت، که خود را در مخالفت با ورود خارجی ها، و از جمله ورود آزادانه شهروندان سایر کشورهای اروپایی بیان میکند، اعتراض دست راستی ترین بخش های نژاد پرست و فاشیست را هم میتوان دید. در این بخش، اساسا دست راستی های نژاد پرست و ناسیونالیست انگلیسی دست بالا دارند و رنگ آنها به کمپین خروج از اتحادیه اروپا خورده است. ترور جو کاکس، نماینده پارلمان، و از طرفداران پرشور ماندن در اتحادیه اروپا و حامی حق فرار از خاورمیانه، با فریاد "مرگ بر خائن، زنده باد بریتانیای آزاد" از جمله در کارنامه تبلیغات ضدخارجی احزاب و شخصیت های دست راستی و ناسیونالیست و راسیست، نوشته شد.

 

علیرغم این صف بندی، تاکید بر واقعیاتی مهم است: 

 بوروکراتیک بودن ساختار اتحادیه اروپا، سواستفاده های مالی سیستماتیک این اتحادیه، غیرانتخابی بودن پست های تصمیم گیرنده و مجری، انحصار دسترسی به منابع عظیم مالی و داشتن اختیارات زیاد بدون مسئولیت پاسخگویی و  ... همه و همه که بخشی از مخالفین بر آن تاکید میکنند، واقعیات انکار ناپذیری است. همانگونه که غیرانتخابی بودن "مجلس اعیان"  و نهاد سلطنت در بریتانیا، واقعیت های انکار ناپذیری است!

 جنبش و صف طرفدار ماندن یا جدایی، به بهانه رجوع به واقعیات، بر متن فضای مهندسی شده مملو از ترس و واهمه، وحشت و اضطراب و بدبینی به هرچه غیر بریتانیایی و بخصوص غیراروپایی است، پلاتفرم سیاسی و اهداف بسیار  فراتری از "حفظ بریتانیا از گزند اتحادیه اروپا"  را دنبال میکند.

 از طرف دیگر، اتحاد ۲۸ کشور اروپایی که بعد از آمریکا، به دومین اقتصاد بزرگ جهانی در "اتحاد اروپا" شکل داده است، ویژگی هایی دارد.  وجود قوانین سراسری و  هرچند محدود و استاندارد در اروپا در "دفاع از حقوق بشر"، "حقوق کارکنان" و "حقوق پناهندگان" و "مستمری بیکاری" و "تامین اجتماعی" و "بازنشستگی"، مستقل از اجرا شدن یا نشدن، آزادی تردد انسان و کالاهای تولیدی و انتقال پول و ثروت و فقر و بیکاری از یک کشور به کشور دیگر، مستقل از عملی شدن با نشدن، و مستقل از این واقعیت که این استاندارد، نه تعمیم بهترین شرایط به عقب مانده ترین کشورها، که تحمیل عقب مانده ترین ها به استاندارد همگانی، است، به میزانی دست دولت ها و  اقتصادهای ملی کشورهای اروپایی برای نقض حداقل هایی و برای پیاده کردن سیاست های تک روانه، را بسته است. 

اما این واقعیات نیست که جدال واقعی حول این رفراندم را منعکس میکند. صف موافقین ماندن در اتحادیه اروپا، که اصلی ترین احزاب پارلمانی و دولت را در برمیگیرد، به دلیل واقعیات فوق نیست که تلاش میکنند جامعه را حول خود و خواست ماندن در اتحادیه اروپا، به خط کنند.

 آتمسفر و فضای مسموم ضدخارجی، ضد پناهنده، ناسیونالیستی و خود محور بینی بریتانیایی که عظمت و "کبیری" خود را در انزوا جستجو میکند، کشوری با یکی از بزرگترین اقتصاد های اروپا و جهان، تا همین امروز تاثیرات مخرب خود را بر جامعه گذاشته است. کمپین های انتخاباتی احزاب دست راستی، حزب محافظه کار حاکم، که امروز برای جلوگیری از خسارات بیشتر کمپین قبلی خود، تغییر سنگر داده است، امروز به غول دست راستی تبدیل شده است که از شیشه خارج شده است و باید افسار و کنترل آن را نگاه دارند. خروج از اتحادیه اروپا، این امکان را محدود میکند و فردای خروج، چرخش به راست میتواند از کنترل حتی حزب محافظه کار حاکم، تمام خارج شود و بدست گرایشات افراطی ضدخارجی بیفتد. چرخش به راستی که پرچم آن در دست "نایجل فراژ"، "ترامپ" و "لوپن" است و روی این نارضایتی عمومی از تعرض به رفاه و آزادی، نارضایتی از نا امنی که دامنه اش از خاورمیانه به غرب کشیده شده سرمایه گذاری میکند و نیرو میگیرد. 

 این جدال، نه بر سر معایب اتحادیه اروپا است و نه محاسن جدایی از آن. این جدال گره گاه معضلات و مشکلات بورژوازی غرب، مشخصا بورژوازی اروپایی است که برای دو دهه بی افقی اقتصادی، فقدان الگوی رشد، فقدان یک ایدیولوژی متحد کننده در میان خود و در مقابل رقبای چینی و... و حتی در رقابت داخلی با بورژازی آمریکا، بر سر خاورمیانه و هرکشور حاشیه ای که مخاطرات آن قرار نبود دامن اروپا را بگیرد، خالی کرد. تخریب چندین و چند جامعه در خاورمیانه، تهدیدات میلیتاریستی و تحریم اقتصادی ایران و .. همه و همه برای به تعویق انداختن بی جوابی شان به حل معضل حفظ سیطره اقتصادی و سیاسی شان بر جهان بعد از جنگ سرد بود. ناکامی در کیس خاورمیانه که به قیمت تخریب عراق و لیبی و سوریه  تمام شد، جدال را به میدان خود غرب کشاند. این جدالی بر سر آینده اروپا، بورژوازی غرب و  اروپا، و معضلات آن است. 

 از زاویه منافع بورژوازی، تعرض به محرومین و طبقه کارگر در خود کشورهای اروپایی، ایجاد کینه و نفرت ملی و مذهبی بین کارکنان در خود جوامع غربی، که امروز نسیم متعفن آن را از دشمنی با مردم ترکیه و فراریان از باطلاق خاورمیانه نشان میدهد، و فردا بین کارگر آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و ... دامن زده خواهد شد، باز پس گرفتن تمام دستآوردهای متمدنانه مردم و طبقه کارگر در جوامع غربی، تعرض به ابتدایی ترین حقوق شهروندی و آزادی های سیاسی تحت پرچم منافع ملی، تنها راه نجات است. تنها راه به تمکین کشاندن طبقه کارگر و مردم کارکن در اروپا به شرایط کار و زندگی در استاندار طبقه کارگر در چین است.

از زاویه منافع محرومین، طبقه کارگر و اکثریت شهروندان جامعه که جز نیروی کارشان سرمایه ای برای بقا ندارند، اما مقاومت در مقابل تخریب اروپا، گسترش تفرقه ملی و ایجاد گسترده ترین اتحاد طبقاتی، تنها و تنها راه نه تنها دفاع از دستآوردهای گذشته که تنها راه پیشروی بسوی آینده ای بهتر، مرفه تر، متمدنامنه تر، و آزاد تر، هم برای اروپا و هم برای جهان است.

 این جدال در غرب میتواند پیش درآمد تغییر ریل از تقابل های تماما ارتجاعی در اروپا، به سوی تقابل های طبقاتی عمیق بر سر منافع مستقیم خود باشد.  

از این زاویه، بی تردید بر متن فضا و آتمسفر ایجاد شده در این رفراندم، جدایی از اروپا، مخاطره آمیز و شرایط مبارزه طبقه کارگر را بشدت نامناسب تر و شرایط را برای تعرض بورژوازی و دولت های نماینده اش، بیش از پیش فراهم میکند.

 

 

حزب کمونیست کارگری حکمتیست (خط رسمی)

٢١ ژوئن ٢٠١٦