وزن جنبش های سیاسی در کردستان از زبان کومه له به بهانه رهنمود کومه له برای مبارزه با اسلامی های کردستان
محمد فتاحی
در فروردین ماه امسال مقاله ای (١) به قلم آقای فرهاد شعبانی از رهبری کومه له در سایت آزادی بیان، در باره ریشه های جریان اسلامی و رهنمودهایی برای مقابله با آن منتشر شد. پرداختن به مقاله مذکور از این نظر مهم است که به شیوه سمبولیکی نگرش مسلط بر چپ بی نقش و ملی زده در کردستان را منعکس میکند. نکات مد نظر من میخواهد نشان دهد که راه مقابله نه فقط با اسلامگرایی بلکه راه یک قدم پیشروی کمونیسم در کردستان، نقطه مقابل سیاست کومه له و نگرش غالب بر چپ ملی گرا در این منطقه است. اول اجازه دهید نکات اصلی مقاله مذکور را از نظرتان بگذرانم؛ نوشته مذکور در مورد ریشه های جریان اسلامی در کردستان میگوید که"سلفی گری و اسلام گرایی افراطی نه یک گرایش اجتماعی در میان مردم کردستان است و نه بر هیچ خواست و مطالبه آنان متکی است. سلفی گری در کردستان ایران اساسا” ساخته دستگاههای اطلاعاتی و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و کالایی وارداتی و در واقع محصول مشترک سپاه پاسداران و اسلام گرایان افراطی کردستان عراق از جمله “انصار الاسلام” است." در مورد علل رشد آن به دو عامل اشاره دارد؛ یکم؛ استفاده ابزاری جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران از سلفی ها بر علیه جنبش انقلابی مردم کردستان، جریانات چپ و رادیکال درون این جنبش و برهم زدن آرامش مردم در مناسبتهای گوناگون است. دوم؛ "عامل دیگر فقر و بیکاری است. مدتهاست که جریان اسلامگرای مفتی زاده ائی با تکیه سرمایه های هنگفت و باد آورده ائی که اختیار دارند، ریخت و پاش می کنند و در تلاش اند با دادن ” وام ” به این و آن، دایر کردن یک سری فروشگاه زنجیره ائی با کالاهای نسبتا” ارزان قیمت، در این شرایط دشوار اقتصادی عده ائی از جوانان و خانواده های بیکار و دردمند را با روش های “کمیته امداد خمینی و بهزیستی ” بسمت خود جلب کنند..." در مورد مقابله با جریان اسلامی هم چنین میگوید و رهنمود میدهد که "مردم کردستان نه تنها از جمهوری اسلامی متنفرند، بلکه، از داعشیان آینده کردستان نیز بیزارند. این تنفر و بیزاری از سلفی ها اما،باید بشکل سازمانیافته و توده ائی بروز اجتماعی پیدا کند. راه حل فردی ره به جائی نمی برد. بهمین دلیل است که در مقابل مزاحمت های آنها نه بصورت فردی بلکه، بشکلی اجتماعی و سازمانیافته باید ایستادگی کرد...جنبش های رادیکال و قدرتمند اجتماعی در کردستان ایران از جمله، جنبش کارگری و جنبش های رادیکال زنان، جوان و دیگری جنبش های مدنی باید بتوانند از هم اکنون زوزه سلفی گری در کردستان را در نطفه خفه کنند..."
اما نکات مد نظر من؛ یکم- اسلام گرایی در کردستان همان اندازه وارداتی است که در فلسطین، لبنان، مصر و کل جوامع عربی و بالاخره ایران وارداتی است. اگر اسلام گرایی در چنین جوامعی هم وارداتی است، بالاخره این پدیده محصول تولیدی کدامین جامعه است؟ اگر ریشه در یکی از این جوامع دارد، تفاوت های سیاسی اقتصادی آن جامعه با کردستان چیست؟ خود مقاله تلویحا به رابطه ریشه آن در کردستان عراق اشاره دارد. اگر چنین است، تفاوت کردستان عراق و ایران در چیست که در آنجا شکل سازمانی هم به خود گرفته ولی در کردستان ایران بی ریشه است؟ چه ویژگیهایی این دو کردستان را از هم جدا میکنند که در یکی اسلام گرایی زمینه رشد دارد و در دیگری ندارد؟ نوشته شده که اسلام گرایی به مطالبه ای در کردستان متکی نیست. اگر در کردستان ایران به مطالبه ای مربوط نیست، در کردستان عراق به کدامین مطالبه و خواست مردم مربوط است؟ نگاهی به تاریخ اجتماعی و سیاسی جوامع خاورمیانه به ما میگوید که اولا اسلامگرایی رگه ای سیاسی از بعداز ورود این جوامع به دوران سرمایه داری است. در خود ایران، همراه و در رقابت با ناسیونالیسم و لیبرالیسم و سوسیال دمکراسی در دوران انقلاب مشروطه حضور دارد، ولی رشد ملموس آن محصول دوران خلع سلاح رفرمیسم جبهه ملی و حزب توده به عنوان نیروهای اصلی اپوزیسیون وقت، توسط اصلاحات و رفرمهای محمد رضاشاه پهلوی، در دهه چهل شمسی است. جدایی بخش هایی از جوانان میلیتانت و ضد شاه در حزب توده و جبهه ملی و شروع شکل گیری جریان فدایی محصول همین تسلیم جریانات مادر در مقابل رفرم های شاه بود. جریان فدایی به جای جامعه دنبال مخفیگاه رفت. نتیجتا وقتی هیچ نیروی سیاسی اجتماعی سرنگونی طلب و سکولاری در مقابل شاه نماند، جریان قاطع خمینی در مقابل شاه، به تدریج پر و بال گرفت و گسترش پیدا کرد. در پروسه بحران اقتصادی سالهای دهه پنجاه شمسی هم وقتی چپ ها مشغول ساختن خانه های تیمی بودند، اسلامی ها از طریق مساجد و تکایا شبکه های وسیع و اجتماعی خود را گسترش داده و با آمادگی وارد عرصه استفاده از بحران اقتصادی و سیاسی شده و شرایط انقلابی وقت را به نفع خود کانالیزه کردند. دست یافتن آنها به قدرت در کشور مدرنی مانند ایران، بیش از هر چیزی محصول غیبت بقیه در آن دوره بود. در تاریخ جوامع دیگر خاورمیانه، بویژه در مصر و فلسطین و لبنان و...، محصول شکست ناسیونالیسم سکولار عربی و سوسیالیسم ناصری در پاسخ به نیازهای مردم محروم منطقه است؛ فقر و محرومیت در کنار قلدری اسرائیل در اشغال سرزمین های مردم در فلسطین و لبنان و ناتوانی ناسیونالیسم عرب، خلا سیاسی وسیعی برای شکوفایی اسلام گرایی نه فقط در این کشورها بلکه در کل خاورمیانه را فراهم کرد. در خود فلسطین هم برعکس تبلیغات پوچ ناسیونالیست های سکولار، رشد اسلامگرایی بیش از هر چیزی محصول رشد فساد در دستگاه اداری ناسیونالیسم سکولار فلسطینی در قاموس سازمان آزادیبخش فلسطین و همزمان ناتوانی اش در مقابله با وحشیگری اسرائیل بود. در لبنان هم رشد حزب الله محصول غیبت بقیه در مقابله با اشغالگری اسرائیل و حشیگری آن در جنوب لبنان بود. چپ ناسیونالیست فلسطینی هم بشیوه غریبی اسلامی ها را دست ساز اسرائیل علیه خود و جنبش مقاومت فلسطین معرفی میکرد، همانطوریکه همین چپ ناسیونالیست خود ما اسلامی ها را محصولات وارداتی از خارج و حمایت های جمهوری اسلامی معرفی میکند.
دوم- فرض را بگیریم که از تاریخ مزاحمت های اسلام گرایی بورژوایی در جوامع شرقی بی خبریم. فرض را بگیریم که کل این گرایش از جوامع ناشناخته تاریخی، به شیوه وارداتی وارد زندگی سیاسی جوامع امروزی شده است. در اینصورت سوال این است که چرا این کالای صادراتی در جوامع وارد کننده ریشه پیدا میکند؟ اگر زمینه رشد آن وجود ندارد، گسترش آن بر چه فاکتورهایی متکی است؟ چرا درخت کاج خوش رنگ غربی در کردستان کاشتنی نیست، ولی ریشه اسلامگرایی و سلفی گری زشت میتواند شاخ و برگ بدهد؟ مقاله رفیق شعبانی هم البته به فاکتور فقر و بیکاری و محرومیت اشاره میکند، ولی در این اشاره، به اسلامگرایی به عنوان نیرویی اشاره دارد که "با تکیه سرمایه های هنگفت و باد آورده ائی که اختیار دارند، ریخت و پاش می کنند و در تلاش اند با دادن ” وام ” به این و آن، دایر کردن یک سری فروشگاه زنجیره ائی با کالاهای نسبتا” ارزان قیمت، در این شرایط دشوار اقتصادی عده ائی از جوانان و خانواده های بیکار و دردمند را با روش های “کمیته امداد خمینی و بهزیستی ” بسمت خود جلب کنند..."
سوم- چرا "وارداتی" و چرا "عده ای"؟ توجه کنید؛ اول این نیرو وارداتی ارزیابی میشود. بعدا که به واقعیت وجودی آن اشاره دارد، "عده ای از جوانان و خانواده های بیکار و دردمند" اند که بسمت خود جلب کرده اند. این مقاله تاریخ فروردین همین امسال یعنی ماه قبل را بر خود دارد و ما تا این تاریخ شاهد پیوستن بخش های قابل توجه از محلات متعددی از شهرهای کردستان به اسلامیون هستیم. در شهرهای اصلی مانند سنندج و سقز، اسلامیون بعضی محلات محروم را تقریبا قرق کرده اند. گسترش اینها محصول رشد بعداز داعش هم نیست؛ چهار سال قبل روز جمعه بعداز قتل بن لادن، هزاران نفر سقزی رسما و علنا برایش نماز میت خواندند. تهدیدات اینها علیه کمونیست ها و سکولارها به نزدیک به ده سال قبل برمیگردد. امروز دیگر کار جایی رسیده که نزد اینها شهر سقز به دارالسلام اسلامیون معروف شده است. نه فقط این بلکه در سالهای گذشته به تعداد بسیار بیشتر جمعیت اردوگاههای کومه له و دمکرات، از همان نیروی جوانانی که قبلا با شور و اشتیاق کومه له و یا دمکراتی می شدند، برای پیوستن به اسلامیون، با همان شور و اشتیاق رهسپار افغانستان و عراق و پاکستان و... میشوند. برای دریافت اطلاعات همین اطلاعات را در گوگل میتوان جستجو کرد و آمارهای باور نکردنی بدست آورد. اگر همانطور در واقعیت امروز شهرهای کردستان و محلات اسلام زده و نیروی توده ای اسلامیون به رسمیت شناخته شود، نمیشود با تز "وارداتی" سراغ تحلیل علل رشد و گسترش آن در کردستان رفت. ترس اصلی آن موقع در این واقعیت است که علل واقعی رشد اسلام گرایی تحلیل شود. علل پیوستن توده وسیع فقرزدگان بخشی از محروم ترین محلات کردستان به اسلامی های سنی گرا در خرید "عده ای" از طریق پول و امکانات نیست. چنین ارزیابی یک توهین حتی به شرافت این مردم است. بیخودی نیست چپ های ناسیونالیست در شهرهای کردستان با استفاده از عبارات توهین آمیز به این محرومان اسلام زده اشاره میکنند. همه میتوانند ببیند که بیکاری و فقر و گرانی بیش از حد زندگی محرومان را به جهنمی به معنی واقعی تبدیل کرده است. این وضع سی و چند سال است که ادامه دارد. در این سی و چند سال، توده محرومان این جامعه به اندازه کافی احزاب چپ و راست سکولار کردستان را امتحان کرده اند. کسی فراموش نمی کند که همین محلات اسلامی شده روزی تماما کومه له ای و یا دمکراتی بودند و رهایی از محرومیت را در تقویت آنها می جستند و برای کمک به آنها بالاترین فداکاری های ممکن را از خود نشان دادند. بهترین قهرمانان کومه له و فداکارترین های دمکراتی از همین محلات برخاستند. تعداد کمتری از اینها بعدا به کمونیسم کارگری پیوستند و حکمتیست و این و آن شدند... این داستان بیش از سی سال ادامه پیدا کرد و نتیجه تمام فداکاری محرومان در این محلات نه تشکلی برای مبارزه و جنگ هر روزه شان شد، نه سازمانی به عنوان محمل اتحادشان شکل گرفت، نه از فقرشان کاسته شد و نه برای حل مشکل بیکاری و بیمه بیکاری شان راهی یافته شد. چاره این شد که توده وسیعی به اعتیاد روی آورد، اندازه همان شمار در چاه تن فروشی افتادند و از کرامت و عزت و شرافت خود مایه گذاشتند، به همان اندازه به کول بری پناه برده و خیلی های شان هم در همین راه ناقص العضو و یا کشته شدند، خیلی ها کودکان شان را به جای مدرسه به کار و بازار روانه کردند، خیلی های بیشتر خانواده های شان از هم پاشید و زندگی شان به معنی کامل کلمه تباه شد... در این بازار بیرحم سیاست و اقتصاد و جنایت، تعدادی پیدا شدند و به این محرومان وامانده و مستاصل گفتند که ریشه مشکل را یافته و راه مبارزه برای رفع آن را هم آماده در دست دارند؛ "حکومت حکومت شیعه است و ما سنی ها مورد ظلم واقع شده ایم." راه مبارزه اتحاد سنی ها به معنی مسلمانان واقعی است... اسلام گرایی در فلسطین هم به همین شیوه قدرت شد؛ ناسیونالیست ها و ناسیونال چپ ها واماندند و اسلامیون وسیله مبارزه برای فلسطینی محروم را تامین کردند؛ "اگر کاری از دست مان بر نمی آید، خودمان را که میتوانیم بکشیم!" عملیات انتحاری فلسطینی برعکس نظرات روشنفکران شکم سیر مرتجع چپ و راست، از فرط علاقه به هفتاد حوری در دنیای بعدی نیست، از فرط ناتوانی و استیصال در مقابل مسلح ترین و وحشی ترین قدرت دولتی در شکل اسرائیل است... جوان جنوب لبنانی هم حزب اللهی میشود چون به جز حزب الله هیچ نیروی جدی چپ و راست سکولاری در مقابل قلدری اسرائیل در میدان مقاومت نمی بیند. به سادگی، در تمام این سرزمین ها، اسلام گرایی آخرین "گزینه" است که مردم خسته از ناتوانی چپ و راست سکولار به آن مراجعه میکنند. و البته در این دنیای رقابت های جنایتکارانه، برای اسلامی ها هم مثل ناسیونالیست ها به اندازه کافی پول و امکانات هست تا با تکیه برهمین پول و امکانات مادی هم بیش از پیش ارتش خود را از نیروی محرومان پرشمار کنند. پول و بخشش های باندهای اسلامی برای جذب محرومان بیشتری، بعداز این مرحله است که وارد ماجرا میشود.
جنبش های قدرتمند رادیکال و اجتماعی؟ مقاله مورد نظر در کنار اشاره به اسلامیون به عنوان "عده ای"، به "جنبش های رادیکال و قدرتمند اجتماعی در کردستان ایران از جمله، جنبش کارگری و جنبش های رادیکال زنان، جوان و دیگری جنبش های مدنی" اشاره میکند که قرار است به جنگ آن "عده" اسلامیون سلفی بروند. اسم بردن از این همه "جنبش قدرتمند و رادیکال و اجتماعی" برای مقابله با "عده ای" به اندازه ای گویا بی پایگی ادعای مقاله حتی نزد نویسنده آن را به نمایش میگذارد. در همه جای دنیا حضور جنبش های اجتماعی مساوی با روئیت صفوف علنی و اجتماعی شان در صحن جامعه است. ظاهرا کردستان تنها نقطه ای در این جهان پهناور است که در آن میتوان مدعی وجود یک جنبش رادیکال و آنهم قدرتمند کارگری بود که ما به ازای این جنبش نه شورایی هست و نه اتحادیه ای. نه سازمان قدرتمند کارگری هست، نه مجامع عمومی نیمه قدرتمند و منظم. نه فقط این بلکه کارگر علیرغم داشتن یک "جنبش قدرتمند و رادیکال و اجتماعی" توان بالا بردن یک تومانی دستمزدش را ندارد که هیچ، مداوما هم دستمزد کار انجام داده اش را هم پرداخت نمیکنند. هزار هزار معتاد است، هزار هزار تن فروشی، و کودکش را هم برای یک تکه نان روانه بازار کار میکند، میلیونی هم بیکار و بی نان و مسکن است! آدم میماند چرا کارگر از این "جنبش قدرتمند رادیکال و اجتماعی" اش برای درمان حتی یک دردش استفاده نمیکند؟! زنان هم معلوم نیست چرا علیرغم داشتن یک "جنبش قدرتمند رادیکال و اجتماعی" چرا توان دفاع از هست و نیست خود را ندارند؟ چرا ختنه دختران و کودکان را توسط این قدرت جارو نمیکنند و چرا درجه محرومیت زن در کردستان در سطح بلازده ترین استان های کشور است؟ جوانان چرا علیرغم یک "جنبش قدرتمند رادیکال و اجتماعی" اسلامی های رنگ وارنگ را از شهرهای کردستان جارو نمیکنند؟
علت این ادعاهای بی پایه چیست؟ اگر در کردستان این جنبش های قدرتمند و اجتماعی متاسفانه حضور ندارند، علت یا علل چنین ادعایی چیست؟ کومه له مانند همه چپ های بورژوایی ایران، فکر میکند یا دوست دارد فکر کند که جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط و لرزان است. تحلیل های آبکی بقیه راست و چپ های بورژوایی هم در مورد جام زهر نوشیدن جمهوری اسلامی در پروسه مذاکرات، همین تحلیل را میرساند که حکومت ضعف حاکم برای نجات خود از مرگ به سازش با امریکا دست زده است. برای ادعای ضعیف بودن حاکمین فاکتورهای تزیین کننده لازم اند؛ اقتصاد ورشکسته و ویران، اختلافات جناح ها، و در جبهه مقابل حضور جنبش های قدرتمند اجتماعی. این تحلیل برای همه نیروهای سرگردان سیاسی لازم است تا احتمال وقوع یک بحران انقلابی در پیچ بعدی تحلیل شود. ادعاهای راست تری که مژده وقوع جام زهرهای بیشتری را به خلق الناس میدهند از همین تیزبینی در "پیشگویی های انقلابی" است. این چپ اگر چنین تحلیل های آبکی و سطحی تبلیغ نکند، باید رسما تعطیل کند و کرکره مغازه هایش را پائین بکشد. چنین ادعاهایی تبلیغات بی پایه ای اند که از نظر اینها برای حفظ "روحیه های انقلابی" لازم اند. در سال های قبل تر بخشی از اینها ما را تهدید میکردند که "اجازه نمیدهیم رژیم را متعارف کنید!" فکر میکردند تحلیل های واقعبینانه ما در مورد دشمن، روحیه نیروهای خودی را پائین آورده و ضرورت در میدان ماندن شان را منتفی میکند. از نظر این چپ اگر روزی ثابت شود که این رژیم قدرتمندتر از چیزی است که اینها ادعا میکنند، باید بار و بندیل شان را ببندند. روحیه دادن های اینها به خود که این رژیم برای بقا دست و پا میزند، یک مژده تلویحی است که احتمال سرنگونی و انقلاب در پیچ بعدی را به دنبال دارد. این بحث را مفصل تر باید جای دیگری کرد، اما مضرات چنین تحلیل سطحی در چیست؟ اولین ضررش در این است که کارگر و زحمتکش حامعه را به فراهم کردن زمینه های سرنگونی این نظام نمی کشاند، چون به قول تبلیغات اینها، این رژیم آنقدر ضعیف است که فقط یک فشار کوچک سرنگونش میکند. نتیجتا ایجاد تحزب کمونیستی در درون طبقه کارگر، تامین زیرساخت های محکم سیاسی تشکیلاتی و سازماندهی سرنگونی و انقلاب غیرلازم میشوند. به قول مشهور شمع و گل و پروانه این چپ در تحلیل های آبکی اش همه جمع اند و چیزی که کم دارد، حضور یک فشار و فقط یک فشار توده ای به جمهوری اسلامی است، تا سرنگون شود و بلافاصله انقلاب کمونیستی هم بزاید! این گفته های مالیخولیایی تحلیل نیست، تبلیغ است. تبلیغ برای حفظ روحیه نیروهای در صحنه! بزرگترین ضرر این تبلیغ، برعکس هدف اینها، فرستادن مردمان محروم و کارگر و کمونیسم به خانه است. نیرویی که قدرت و توان دشمن را دقیقا و آنچه واقعا هست درک نمی کند یا عمدا نمیخواهد درک کند، هیچ وقت توان کنار زدن دشمن را ندارد و ساز و برگ جنگی لازم را تامین نمی کند. در کردستان هم اگر "جنبش های قدرتمند رادیکال و اجتماعی" حضور داشته باشند، چپ و کمونیسم چه غمی دارد به جز اینکه مثل کومه له و کل اردوی ناسیونالیستی فقط منتظر بماند؟
جنبش انقلابی کردستان اما واقعیست! ادعای مقاله البته در مورد یک جنبش در کردستان واقعیت دارد؛ "جنبش انقلابی کردستان" که کومه له جناح چپ و رادیکال آن است. این همان جنبشی است که نه برای کارگر چیزی دارد، نه برای جوان و نه برای زن و کودک. این جنبش که سایه اش بر کردستان تماما قابل روئیت است، همان جنبش ملی یا جنبش ناسیونالیسم کرد است که کومه له افتخار نشستن بر صندلی دست چپ آن را برای خود حفظ کرده است. بقیه کومه له ها و دمکراتی ها و پژاک و خبات و...صندلی های جناح های راست آن را اشغال کرده اند که در متن ملاقات ها و مذاکرات و دیدارهای هیات های شان از هم، مرتب مشغول "سیاست" اند. با این تعریف، کومه له توده مردمان کارگر و زحمتکش را در کنار مرتجع ترین نیروهای ناسیونالیست قرار داده و آنها را دسته جمعی در انبان "جنبش انقلابی کردستان" جای میدهد. رضایت کمونیست ها و سوسیالیست ها و آزادیخواهان به قرار گرفتن در این صف ملون، اگر در یک نگاه اجتماعی تاسف آور است، در عرصه سیاسی فاجعه و پیام آور خشکیدن هر نوع چپ گرایی انقلابی در آینده سیاست این جامعه است. اگر در کردستان از کارگر و انسان محروم و بیکار گرفته تا زن و جوان صاحب قدرتی نیست، ناشی از سلطه و هژمونی سنن و شیوه کار و اولویت و مشغله و ارزشهای همین جنبش ناسیونالیستی بر تحرکات اعتراضی در قلب شهرهای کردستان است. کمونیسم در کردستان اگر دست و پایش بسته است، بخاطر در پیش گرفتن راه و روش و منش و خلق و خوی همین ناسیونالیسم در عمل سیاسی است. حالا که این ناسیونالیسم در کردستان ایران در بحران است، بحرانش را در خون جناح چپ خود هم جاری کرده است. چپ و راست جنبش ملی در کردستان، امروز، از همیشه ناتوان تر و دست و پا بسته تراند. و این دست و پای بسته فقط شامل احزاب دمکراتی و کومه له ای و زحمتکشانی ها نمیشود؛ تمام این چپ در کردستان، فعالین احزاب و "مستقل" ها، امروز تقریبا مثل کل ایران، دست و پا بسته و سرگردان است. برای مقابله با اسلامی گری و سلفی و آن دیگری، برای سازماندهی امر کارگر و زن و جوان، و برای شروع دیگری در کردستان، از کمونیسم کارهای مهم ساخته است. بعضی تحرکات و بعضی کارهای انجام شده نشان از وجود ظرفیت های مهمی در عمق این جامعه است. مهم این است که زیر فشار هژمونی ناسیونالیسم چپ و افکار و شیوه کار و سبک و راه زندگی سیاسی آن، آیا کمونیسم میتواند در شکل و قیافه شبکه ها و محافل و کمیته های کمونیستی قد علم کند؟ بدون چنین اتفاقی، هر جانور سیاسی میتواند شاخه هایش را بر جوانه های اعتراض توده ای پیوند بزند. کارگر و زحمتکش نمیتواند دسته جمعی خودکشی کند. قادر به سکوت در مقابل زور و استثمار نیست. در ضمن محصول اعتراض کارگر و زحمتکش بطور اتوماتیک تولد یک جنبش عدالت خواهانه نیست. در غیبت کمونیسم و عنصر دخالتگر، حتی عدالتخواهی زمینه رشد ضد عدالت ترین جریانات سیاسی میشود. اعتراض علیه فقر و محرومیت را اگر کمونیسم سازمان ندهد و رهبری نکند، اسلامی ها و فاشیست ها میتوانند قدم جلو بگذارند و به سازمان و ابزار توده معترض و محروم تبدیل شوند. امروز یکبار دیگر این سوال در مقابل کمونیست ها قرار گرفته است؛ کاری میکنند یا سیاست را بیش از پیش به بقیه می بازند؟
زیرنویس؛ (١) زمینه های تحرکات ماههای اخیر سلفی های کردستان ایران و شیوه های برخورد به آن / فرهاد شعبانی http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=53441 (٢) عروج داعش و وظایف کمونیسم در کردستان/ محمد فتاحی http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=49137
|