پشت پرده مبارزه با تروریسم داعش
آذر مدرسی
سلسله حملات تروریستی داعش به بیروت، انفجار هواپیمای روسیه در مصر و بالاخره و مهمتر از همه ترور در پاریس نقش تعیین کننده ای در معادلات خاورمیانه و سیاست دول غربی در این منطقه داشت. اهمیت ترور در پاریس نه در میران قربانیان آن، نه در نشان دادن ظرفیت بالای بربریت و ضد بشری بودن تروریسم اسلامی و حتی نه در گسترش تروریسم اسلامی به قلب اروپا، که در عواقب آن و بخصوص در تاثیر آن بر معادلات قدرت در خاورمیانه و بر کشمکشهای دول غربی در منطقه است. امروز تغییر آرایش سیاسی خاورمیانه، بالانس قدرت میان ارتجاع امپریالیستی و حل معضلات آنها از کانال "حل معضلات خاورمیانه"، "ثبات در سوریه" و "مقابله با داعش" میگذرد. "مبارزه با تروریسم داعش" بهانه حل و فصل کشمکشهای پایه ای تری در جهان غرب است. همانطور که جنگ خلیج و نظم نوین جهانی بهانه تثبیت قدرقدرتی امریکا در مقابل رقبای اروپایی خود، به بهانه دفاع از کویت بود. اینکه نهایت این جدال با توجه به مولفه های امروز به کجا کشیده میشود هنوز باز است. اما در اینکه تغییرات جدی در آرایش سیاسی خاورمیانه، در سیاست غرب در منطقه و وزن هر یک از قدرتهای امپریالیستی در حال بوجود آمدن است، تردیدی نیست. شکست سیاست "خاورمیانه بزرگ" و فرو ریختن آوار آن بر سر مردم منطقه، توازن قوا میان بلوک قدیمی غرب، موقعیت روسیه، موقعیت ارتجاع محلی همگی مولفه هایی است که باید به آنها پرداخت. علیرغم گذشت نزدیک به سی سال از فروپاشی بلوک شرق و "پیروزی بازار و دمکراسی"، پایان جهان دو قطبی و از هم پاشیدن اتحاد قطب پیروز، هنوز آرایش سیاسی اقتصادی دستخوش تحولات جدی است و پرونده تقسیم قدرت و سهم دول امپریالیستی در توازن جدید و شکلگیری بلوکهای پایدارتر و ... هنوز بسته نشده است. سیاستها و استراتژی امریکا برای حفط هژمونی خود یکی پس از دیگری شکست خورد. بلوکی که پس از "پیروزی بر بلوک شرق" و پایان جهان دو قطبی و شکست نطم نوین جهانی، یکپارچگی خود به رهبری امریکا را از دست داده است، بلوکی که در آن جدال بر سر هژمونی کماکان در جریان است، قرار است امروز از کانال "مقابله با داعش" و "ثبات در خاورمیانه" بالانس قدرت را میان خود و بالطبع میان متحدین و مٶتلفین خود در منطقه را تنظیم کند. سیاستی که تا کنون به قیمت تباهی زندگی دهها میلیون انسان در خاورمیانه و به خاک و خون کشیدن این منطقه تمام شده است که داعش تنها یکی از عواقب این سیاست است. از مولفه های جدید ایندوره شکست سیاست امریکا در خاورمیانه، بدست گرفتن سکان حل مسئله خاورمیانه توسط اروپا و بالاخره حضور مجدد روسیه، در این جدال، پس از یک دوره غیبت طولانی، سهم خواهی آن و نقش و وزن آن در آرایش سیاسی جدید دنیا و خاورمیانه و تلاش آن برای کسب موقعیت بالاتری در مقابل رقبای خود بویژه امریکا میتوان نام برد. ما گفته بودیم سناریوی دمکراسی غربی مهندسی شده برای خاورمیانه قرار نیست کمترین بارقه ای از آزادی، حتی به همان شکل نیم بند غربی، را به ارمغان بیاورد. گفته بودیم که سناریوی دمکراسی برای خاورمیانه پرچم حل و فصل تناقضات در خود غرب و به قیمت تباهی برای مردم این منطقه است٬ چیزی که قبل از لیبی و سوریه در عراق آنرا تجربه کردیم. گفته بودیم "خاورمیانه بزرگ" با حکومتهای موزائیکی و دست ساز مذهبی و قومی، و انداختن طوق هویت های ملی و مذهبی و قومی بر گردن شهروندان این منطقه، و سازمان دادن باندهای مسلح قومی و مذهبی مانند داعش و القاعده و النصر و ...، سناریوی بورژوازی غرب در مقابل تحرکات انقلابی و کانونهای اعتراض مترقی در بطن جوامع خاورمیانه، است. گفته بودیم بخشی از شکل دادن به "خاورمیانه بزرگ" عروج باندهای تروریستی سیاه تر از قبل، گسترش فضای خوف و وحشت و ترور بر زندگی مردم، و به تمکین کشاندن و رضایت دادن مردم به وضعیت سیاه دیروزشان است. تاکید کرده بودیم علیرغم طرح "خاورمیانه بزرگ" و واگذار کردن سرنوشت آن به ارتجاع محلی، از دول ارتجاعی آن مانند ایران، ترکیه، عربستان، اسرائیل و قطر و.... تا باندهای تروریستی چون داعش و النصر، خاورمیانه ای که هنوز مسئله فلسطین در آن حل نشده است، کماکان محملی برای حل و فصل تقابل ها و رقابت ها بین اروپا و آمریکا و روسیه و چین، باقی خواهد ماند. گفتیم خاورمیانه بزرگ یعنی تبدیل آن به منطقه ای که تروریسم و انواع جریانات اولترا تروریست قرون وسطایی، که همگی از تولیدات جانبی سیاستهای ارتجاعی غرب است، به بخشی از سوخت و ساز "طبیعی" زندگی مردم این منطقه جنگ زده و تروریسم زده، تبدیل شده باشد. ما شکست استراتژی "خاورمیانه بزرگ"، خاورمیانه جنگ و ترور زده، را پیش بینی کرده بودیم و گفته بودیم رقابت ارتجاع بین المللی به جنگ و ترور و آدم کشی در عراق و سوریه و لیبی و این و آن گوشه پرت جهان محدود نمی ماند و قدرت های حاشیه ای و دست سازی چون داعش و القاعده و جبهه النصر و بوکو حرام و جهاد گرایان و انواع مافیایی باند سیاهی به میدان آمده و سهم میخواهند. و بالاخره گفتیم که دول غربی نمیتوانند تضمن کنند که جنگ قدرت شان تنها به قیمت تخریب خاورمیانه محدود بماند. که شرکای حاشیه ای تر، چه دول مرتجع محلی و چه باندهای تروریستی چون القاعده و داعش و النصر و ....، که همگی از جنس خود قدرت های جهانی اند، مدتها است به میدان آمده اند، سهم میخواهند و در مقابل مخلوق خود قد علم خواهند کرد. کنترل این شرکا بدون روشن شدن سهم و قدرت هر یک از قدرتهای ارتجاع بین المللی و بدون بازتعریف نقش و وزن هریک از آنها در این منطقه جنگی ممکن نیست. امروز حتی کارشناسان استراتژیست غرب از شکست سیاست "گسترش دمکراسی" به خاورمیانه و بطور ویژه از نمونه هایی مانند سرنگونی صدام و قذافی در خاورمیانه بدون اطمینان و تضمین تامین ثبات این کشورها و منطقه، از ناتوانی در محدود و کنترل کردن کشمکش ارتجاع محلی و باندهای سیاه آنها حرف میزنند. آوار شکست سیاست "خاورمیانه بزرگ"، خاورمیانه سیاه، مانند آوار شکست "نطم نوین جهانی" بر سر مردم منطقه فرو ریخته شد. مردمی که کوچکترین نقش و دخالتی در به تباهی وسیاهی کشیدن زندگی شان ندارند اولین قربانیان ترور باندهای فوق ارتجاعی مخلوف ارتجاع جهانی و منطقه ای اند. استراتژی "خاورمیانه بزرگ" شکست خورد چرا که اولا برخلاف سناریوی غرب دامنه تروریسم داعش به خاورمیانه محدود نماند و به اروپا کشیده شد و ثانیا بر متن بی جوابی و بی سیاستی و تناقضات بلوک غرب برای جواب دادن به معضلی که دامنه اش مرزهای خاورمیانه را پشت سر گذاشته، ایران و مهمتر از آن روسیه به سرعت به نیروی نظامی جدی در تقابل با داعش و دفاع از اسد در سوریه تبدیل شدند. حمایت معنوی روسیه از اسد و اعلام رسمی حمایت از او بعنوان متحد خود به دخالت نظامی مستقیم روسیه و وارد کردن نیروی زمینی و هوایی به خاورمیانه تبدیل شد. این بزرگترین و مهمترین دخالت نظامی مستقیم روسیه در خاورمیانه پس از حمله به افغانستان در سال ١٩٧٨ است. درست زمانیکه در بلوک غرب بر سر ضرورت بردن نیروی زمینی بحث و اختلاف بود، درست زمانیکه ناکارآمد بودن حملات هوایی علیه داعش در محافل غربی مورد بحث بود٬ روسیه با بردن پیاده نظام خود به سوریه به نیروی اصلی در مقابل داعش تبدیل شد. و مهمتر از همه زمانیکه در بلوک غرب و بویژه اروپا بر سر راه برون رفت از گسترش دامنه کشمکش ارتجاع محلی و تحرک باندهای تروریستی آنها به غرب و به خطر افتادن امنیت در خود اروپا مسئله بود، روسیه بعنوان نیروی محدود کننده این تروریسم نه فقط در اذهان مردم که برای دول اروپائی بعنوان متحدی مطلوب وارد صحنه شد. اگر تا دیروز فقط ایران بود که علنا در عراق و سوریه نیروی نظامی داشت امروز روسیه علنا و آشکارا با پرچم مبارزه علیه داعش نیروی خودش را وارد سوریه کرد و عملا در راس مقابله نظامی موتلفین خود در منطقه علیه داعش شد. ترور پاریس این موقعیت روسیه را تقویت کرد. بی دلیل نیست بلافاصله پس از ترور پاریس اولان به مسکو میرود و همکاری پاریس و مسکو علیه داعش، با هدف فشار به امریکا و ناتو، رسما اعلام میشود. در کنار آن اعلام اینکه ترور پاریس اعلام جنگ به یکی از اعضا ناتو است ، فرانسه عملا ترور پاریس را مستمسک فشار به امریکا کرد. ترکش نا امنی منطقه و حملات تررویستی و کشتار مردم بیگناه مستقیما به اروپا کشیده شد. پیش از ترور پاریس سیل پناهندگی از منطقه جنگی خاورمیانه و شمال افریقا به اروپا ، که وسیع ترین موج پناهندگی بعد از جنگ دوم جهانی است، اولین نشانه کشیده شدن دامنه این نا امنی به غرب بود. "بحران پناهندگی" هشدار و زنگ خطر جدی در رابطه با شکست "خاورمیانه بزرگ" نا امن و ترور زده و ضرورت یافتن راه حلی برای مقابله با این وضعیت به دول غربی بود. با ترور پاریس نیاز به دخالت، بدست گرفتن ابتکار و دخالت مستقیم برای پیدا کردن راه حلی برای دول اروپا بیش از بیش حیاتی شد. موج پناهندگی از خاورمیانه و شمال افریقا به اروپا و حملات تروریستی در پاریس نشان داد که غرب نمیتواند خاورمیانه و شمال افریقا را به منطقه جنگی تبدیل کند و ترکش این جنگ چه به شکل سیل صدها هزار نفره فراریان و آوارگان جنگی و چه در قامت تروریسم عریان در قلب اروپا، نخورد. اروپا نمیتوانست بیش از این به نقش حاشیه ای خود اکتفا کند. سرنوشت خاورمیانه که قرار بود به ارتجاع محلی سپرده شود، دوباره روی میز غرب رفت. پس از ترور پاریس، غرب دوباره پایش به خاورمیانه کشیده شد و اینبار امریکا نه بعنوان سرکرده دول غربی که به دنبال اروپا، اساسا فرانسه، و روسیه کشیده شد. امروز دیگر اثری از خاورمیانه ای که در آن امریکا حرف اخر را میزند، نیست. نه فقط رقبای امریکا امروز در خاورمیانه که بورژوازی محلی، بورژوازی عرب، ترک و فارس موقعیت سابق خود را قبول ندارند و حاضر به ایفای نقش سابق نیستند. در خاورمیانه امروز باید کاراکترها و قدرتهای متعدد و متنوعی، که زیر هژمونی قدرتهای امپریالیستی هم نیستند، را به رسیمت شناخت. قبول این مسئله از طرف امریکا و ناتو که برای "حفظ ثبات" منطقه باید خود را با روسیه تنظیم کرد، عقب نشینی جدی است که به امریکا و ناتو تحمیل شده است. تلاش روسیه برای جا پا باز کردن در خاورمیانه در خلا حضور مستقیم و نظامی امریکا، تشکیل ائتلافی غیر رسمی با ایران، جریانات شیعه و کردهای سوریه (در مقابل ائتلاف غرب، سنی ها و دولت اقلیم کرد در عراق)، حمله نظامی به داعش و سایر متحدین غرب در سوریه، اعلام رسمی دفاع از اسد، و بالاخره کشیدن نیروی زمینی به سوریه عملا موقعیت روسیه و ائتلاف او را در خاورمیانه به درجه زیادی تقویت کرد. اینکه دولت روسیه تا چه حد میتواند و امکان این را دارد که از نظر اقتصادی در خاورمیانه ریشه بدواند، تا چه حد میتواند بورژوازی در ایران و کشورهای عربی، که سنتا بخشی از بازار غرب اند، را بخود جلب کند و مهمتر اینکه آیا اساسا اروپا چنین میدانی را برای روسیه باز خواهد گذاشت جای تردیدهای جدی دارد. نه روسیه به تنهایی قدرت اقتصادی است و نه هنوز دیوار غرب و شرق بطور کامل شکسته شده است که اروپا روسیه را بخشی از خود بداند و نه بورژوازی در خاورمیانه به این سادگی میتواند بند ناف خود را از بازار سرمایه در غرب قطع کند. موقعیت، وزن و نقش دولتهای محلی مانند ایران، عربستان، ترکیه و اسرائیل امروز اساسا در حاشیه توزان قوا و وزن قدرتهای امپریالیستی، ائتلافهای رسمی و غیر رسمی آنها با متحدین قدیمی یا موقتی شان در منطقه، تعریف و تعیین میشود. به رسمیت شناختن ایران بعنوان مهره جدی در مذاکرات مربوط به آینده سوریه، حضور جمهوری اسلامی در کنار امریکا و دول اروپایی و روسیه و عربستان در ژنو، علیرغم مخالفتهای رقبای محلی اش، در سایه موقعیت امروز اروپا و روسیه ممکن بود و عرض اندام ترکیه علیه روسیه و تقابل نظامی با آن، کشیدن نیرو به عراق در سایه عضویت ترکیه در ناتو و فعال شدن مجدد غرب در منطقه ممکن شده است. غرب اینبار به رهبری اروپا با سلب صلاحیت از متحدین و مٶتلفین خود، "حفظ امنیت منطقه" را وظیفه محوری خود تعریف کرده است. طرح امروز اروپا در مقابل طرح خاورمیانه قومی، تکه تکه شد که هر بخش آن بدست نیروهای قومی، عشیره ای، مذهبی از نوع سوپر ارتجاعی آن است، تخفیف کشمکشها، کنترل و محدود کردن باندهای قومی- مذهبی دست ساز خود و متحدین محلی اش، است. کشاندن همه "اپوزیسیون" های دست ساز به آتش بس، مذاکره و به توافق رسیدن و...، بر سر بازگشت به شکل دولتهای قبلی، با درجه ای از سهم این جریانات در قدرت اجزا این سیاست اند. طرح تشکیل دولت وحدت ملی در لیبی، آتش بس در یمن و تلاش برای "یک انتقال سیاسی صلح امیز و سازمان یافته" در این کشور، آتش بس در سوریه و تخلیه یکی از مهمترین مراکز اپوزیسیون آن (حمص)، تاکید بر حفظ تمامیت ارضی سوریه، تاکید بر غیرقومی ماندن سوریه پس از آتش بس و بالاخره سپردن هدایت مسئله به سازمان ملل و ... همه و همه، آلترناتیو امروز اروپا در مقابل طرح شکست خورده خاورمیانه قومی و مذهبی و تلاشی است برای محدود کردن دامنه تروریسم به خاورمیانه و مصون نگاه داشتن غرب از ترکش بیشتر آن است. طرح هایی که دستگاه پروپاگاندای غرب تلاش دارند از آن بعنوان طرح هایی برای مقابله با تروریسم داعش، بازگرداندن ثبات به خاورمیانه، در بوق و کرنا کنند و مدال آنرا به سینه سران دول اروپایی بزنند. تبدیل خاورمیانه به میدان تاخت و تاز ارتجاعی ترین و جنایتکار ترین نیروهای قومی، فرقه ای، مذهبی و عشیره ای، عروج طاعون داعش در منطقه، گسترش دامنه توحش انواع باندهای تروریستی، ویرانی، سیاهی و به تباهی کشیده شدن زندگی میلیونها نفر در این منطقه، نتیجه مستقیم سیاستهای ارتجاعی دول غربی و در راس آن امریکا است. بازگرداندن امنیت به خاورمیانه و منطقه جز با کوتاه کردن دست اوباش و کانگسترهای قومی و مذهبی از زندگی مردم، جز عقب زدن کامل کل این نیروهای فوق ارتجاعی، جز مقابله اشکار با رنگ قومی، مذهبی و عشیره ای زدن به این منطقه ممکن نیست. خاورمیانه ای که انواع باندهای سیاه قومی، فرقه ای و مذهبی و مشتی اوباش سياسى و نظامى لجام گسیخته تاخت و تاز میکنند، ترور، بمبگذاری به بخشی از زندگی دائمی مردم شده است، هراس و ناروشنی و بیم از آینده بر آن سایه انداخته، طبقه کارگر را در نامناسب ترین شرایط برای به زیر کشیدن حکومتهای مرتجع محلی، برای آماده کردن خود برای جنگ نهایی با بورژوازی قرار میدهد. بدون مقابله با سناریوی خاورمیانه قومی- مذهبی، مقابله با این عقبگرد اساسی ممکن نیست. خاورمیانه غیر قومی، غیرمذهبی و سکولار اولین پیش شرط بازگرداندن امنیت به منطقه است.
١٤ دسامبر ٢٠١٥
|