بمناسبت چهارمين سالگشت انقلاب اکتبر
مقدمه: اینجا سخنان لنین بعد از گذشت چهار سال از انقلاب کارگری اکتبر در مورد آن انقلاب آمده است. ما به مناسبت سالروز انقلاب اکتبر این نوشته از لنین که در روزنامه "پراودا" شماره ٢٣٤ آمده است را در این شماره کمونیست آورده ایم. اکنون بیش از صد سال از آن انقلاب گذشته است و سرنوشت بزرگترین انقلاب کارگری در جهان بعد از مرگ لنین و ناتوانی کمونیستها در بسرانجام رساندن وظایف سنگینی که بر دوش آنها بود و از جمله لنین در این نوشته به آن اشاره کرده است٬ به شکست انجامید. اما سخنان لنین در مورد انقلابی که خود رهبر آن بود٬ امروز هم برای پرولتاریای انقلابی ایران و برای همه کمونیستها و همه رهروان انقلاب کارگری اهمیت ویژه ای دارد. نگاه لنین به انقلاب شوروی و درکی که از انقلاب کارگری میدهد برای مایی که در مقابل چشمانمان یک کوه ادبیات غیر کارگری و غیر کمونیستی به نام کمونیسم و انقلاب کارگری تولید شده است از اهمیت دوچندان برخوردار است. ما به همین دلیل این نوشته را در این شماره کمونیست آورده ایم و خواندن آنرا به همه خوانندگان کمونیست توصیه میکنیم. کمونیست ماهانه
چهارمين سالگشت ٢٥ اکتبر (٧ نوامبر) فرا ميرسد. هر قدر اين روز بزرگ از ما دورتر ميشود، اهميت انقلاب پرولترى روسيه روشنتر ميگردد و ما درباره تجربه عملى مجموع کار خود عميقتر ميانديشيم. اين اهميت و اين تجربه را ميتوان با اختصار زياد و البته بسى غير کامل و غير دقيق، به نحو زير بيان داشت: وظيفه مستقيم و نزديک انقلاب روسيه وظيفه بورژوا-دمکراتيک بود، يعنى برانداختن بقاياى نظامات قرون وسطايى و زدودن اين بقايا تا آخر و تصفيه روسيه از وجود اين بربريت، از اين ننگ و از اين بزرگترين ترمز هرگونه فرهنگ و هر گونه پيشرفتى در کشور ما. و ما بحق ميباليم که اين تصفيه را بسى با عزمتر و سريعتر و جسورانهتر و کاميابانهتر و پردامنهتر و از نقطه نظر نفوذ در تودههاى خلق در قشرهاى ضخيم آن عميقتر از انقلاب کبير فرانسه، که متجاوز از ١٢٥ سال پيش واقع شد، انجام دادهايم. هم آنارشيستها و هم دمکراتهاى خرده بورژوا (يعنى منشويکها و اسآرها، که نمايندگان روسى اين تيپ اجتماعى بينالمللى هستند) بميزان فوقالعاده زيادى مطالب در هم بر هم درباره رابطه بين انقلاب بورژوا-دمکراتيک و انقلاب سوسياليستى (يعنى پرولترى) ميگفتند و ميگويند. طىاين چهار سال صحت استنباط ما از مارکسيسم در اين باره و صحت حساب ما در مورد تجربه انقلابهاى گذشته کاملا تأييد گرديد. ما انقلاب بورژوا-دمکراتيک را بهتر از هر کس ديگر بفرجام خود رسانديم. ما با آگاهى کامل، استوار و بلاانحراف بسوى انقلاب سوسياليستى پيش ميرويم و ميدانيم که اين انقلاب را ديوار چين از انقلاب بورژوا-دمکراتيک جدا نميکند، ميدانيم فقط مبارزه معين خواهد کرد که تا چه حد موفق خواهيم شد (آخرالامر) به پيش برويم و کدام بخش اين وظيفه فوقالعاده عالى را اجرا خواهيم کرد و کدام بخش از پيروزىهايمان را براى خود تحکيم خواهيم نمود. آينده اين موضوع را نشان خواهد داد. ولى همين حالا ميبينيم که در امر اصلاحات سوسياليستى جامعه - براى کشورى ويران، رنج ديده و عقب مانده - بميزان عظيمى کار انجام گرفته است. ولى اول موضوع مضمون بورژوا-دمکراتيک انقلاب خودمان را بپايان رسانيم. معناى اين کلام بايد براى مارکسيستها روشن باشد. جهت توضيح مطلب، مثالهاى روشنى بياوريم. مضمون بورژوا-دمکراتيک انقلاب، يعنى تصفيه مناسبات اجتماعى (نظامات و مؤسسات) کشور از آثار قرون وسطائى، از سرواژ و فئوداليسم. آيا مقارن سال ١٩١٧ عمدهترين مظاهر و بقايا و بازماندههاى سرواژ در روسيه چه بود؟ سلطنت، نظام زمرهاى، ملکدارى و شيوه استفاده از زمين. وضع زنان، مذهب و ستمگرى نسبت به مليتها. هر يک از اين "اصطبلهاى اوژيانس" را که بگيريد ميبينيد که ما کاملا آنرا نظيف کردهايم. در صورتى که بجاست گفته شود که همه کشورهاى راقيه هنگامى که خودشان انقلاب بورژوا-دمکراتيک را در ١٢٥ و ٢٥٠ سال پيش و از آن هم جلوتر (انگستان در ١٦٤٩) انجام ميدادند تنظيف اين اصطبلها را ناتمام باقى گذاردند. کارى که ما طى تقريبا ده هفته بين ٢٥ اکتبر (٧ نوامبر) ١٩١٧ و انحلال مجلس مؤسسان (٥ ژانويه ١٩١٨) در اين رشته انجام داديم هزار بار بيشتر از آنچيزى بود که دمکراتها و ليبرالهاى بورژوا (کادتها) و دمکراتهاى خرده بورژوا (منشويکها و اسآرها) در عرض هشت ماه حکومت خود انجام دادند. اين ترسوها، پرگوها، خودپسندان و هاملتها، شمشير چوبى خود را حرکت ميدادند و حال آنکه حتى سلطنت را هم نابود نساختند! ما زباله سلطنت را چنان بدور ريختيم که کسى هرگز چنان نکرد. ما سنگى بر سنگ و خشتى بر خشت کاخ ديرين سال نظام زمرهاى باقى نگذاشتيم (راقىترين کشورها از قبيل انگستان و فرانسه و آلمان هنوز از بقاياى نظام زمرهاى خلاص نشدهاند!). ما عميقترين ريشههاى نظام زمرهاى يعنى بقاياى فئوداليسم و سرواژ را در زراعت بکلى برانداختيم. "ميتوان مباحثه کرد" (در خارجه عدهاى کافى از ادبا و کادتها و منشويکها و اسآرها هستند که به اين مباحثات مشغول باشند) که "سرانجام" از اصلاحات ارضى انقلاب کبير اکتبر چه چيزى حاصل ميشود. ما طالب آن نيستيم که اکنون وقت را بر سر اين مباحثات تلف کنيم زيرا ما اين مباحثه و تمامى مباحثات مربوط به آن را بوسيله مبارزه حل ميکنيم. ولى نميتوان منکر اين واقعيت شد که دمکراتهاى خرده بورژوا هشت ماه با ملاکين، که سنن سرواژ را حفظ مينمودند، "سازش کردند" ولى ما در عرض چند هفته، هم اين ملاکين و هم تمام سنن آنها را از روى سرزمين روس بکلى برانداختيم. مذهب يا بىحقوقى زنان يا ستمگرى نسبت به مليتهاى غير روس و نابرابرى حقوقى آنها را بگيريد. همه اينها مسائل مربوط به انقلاب بورژوا-دمکراتيک است. فرومايگان دمکراسى خرده بورژوا هشت ماه درباره اين مطالب پرگويى ميکردند؛ حتى يک کشور راقى جهان نيست که اين مسائل در آن در جهت بورژوا-دمکراتيک تا آخر حل شده باشد. در کشور ما اين مسائل بوسيله قانونگذارى انقلاب اکتبر تا آخر حل شده است. ما با مذهب چنانکه بايد شايد مبارزه کردهايم و ميکنيم. ما به همه مليتهاى غير روس جمهورى خاص خودشان با مناطق خودمختار خاص خودشانرا دادهايم. در کشور ما يک چنين دنائت و پليدى و رذالتى نظير بيحقوقى و يا ناقصالحقوقى زنان، اين بازمانده نفرت انگيز سرواژ و قرون وسطى، که بورژوازى مغرض و خرده بورژوازى کـُند ذهن و مرعوب در همه کشورهاى جهان بدون کوچکترين استثناء بدان رنگ نو ميزند، وجود ندارد. همه اينها - مضمون انقلاب بورژوا-دمکراتيک است. صد و پنجاه تا دويست و پنجاه سال پيش از اين پيشوايان پيشگام اين انقلاب (اگر بخواهيم از يک يک صور ملى اين طراز کلى سخن گوييم بايد بگوييم اين انقلابها) به مردم وعده دادند بشريت را از قيد امتيازات قرون وسطائى، نابرابرى زنان، امتيازات دولتى فلان يا بهمان دين (يا "انديشه دينى" و "ديندارى" بطور اعم) و از قيد نابرابرى مليتها برهانند. وعده دادند و اجرا نکردند. نميتوانستند اجرا کنند زيرا "احترام به مالکيت خصوصى مقدس" مانع بود. در انقلاب پرولترى ما اين "احترام" ملعون به اين آثار سه بار ملعون قرون وسطائى و به اين "مالکيت خصوصى مقدس" وجود نداشت. ولى براى آنکه فتوحات انقلاب بورژوا-دمکراتيک را براى خلقهاى روسيه تحکيم کنيم، ميبايست جلوتر برويم و جلوتر رفتيم. ما مسائل مربوط به انقلاب بورژوا-دمکراتيک را در اثناى راه، در جريان عمل و بمثابه "محصول فرعى" کار سوسياليستى عمده و واقعى و انقلابى-پرولتارى خودمان حل ميکرديم. ما هميشه ميگفتيم رفرم، محصول فرعى مبارزه انقلابى طبقاتى است. ما ميگفتيم و در عمل ثابت کرديم که اصلاحات بورژوا-دمکراتيک محصول فرعى انقلاب پرولترى يعنى سوسياليستى است. بجاست گفته شود که همه کائوتسکىها، هيلفردينگها، مارتفها، چرنفها، هيلکويتها، لونکهها، ماکدونالدها، توراتىها و ديگر قهرمانان مارکسيسم "دو و نيم" نتوانستند اين رابطه را درک کنند. نخستين انقلاب ضمن رشد خود به انقلاب دوم تحول مييابد. انقلاب دوم مسائل انقلاب اول را در جريان عمل حل ميکند. انقلاب دوم کار انقلاب اول را تحکيم مينمايد. مبارزه و تنها مبارزه است که معين ميکند تا چه حدودى انقلاب اول موفق خواهد شد به انقلاب دوم تحول يابد. نظام شوروى همانا يکى از تأييدات يا مظاهر آشکار اين تحول يک انقلاب به انقلاب ديگرى است. نظام شوروى حد اکثر دمکراتيسم براى کارگران و دهقانان است و در عين حال دال بر گسست با دمکراتيسم بورژوائى و پيدايش طراز نوين جهانى- تاريخى دمکراسى يعنى دمکراسى پرولترى يا ديکتاتورى پرولتارياست. بگذار سگان و خوکان بورژوازى محتضر و دمکراسى خرده بورژوائى که از دنبال اين بورژوازى ميرود بخاطر ناکاميها و اشتباهات مرتکبه در امر ساختمان نظام شوروى ما بارانى از لعنت و دشنام و استهزا بر سر ما ببارند. ما دقيقهاى فراموش نميکنيم که ناکاميها و اشتباهات ما واقعا زياد بود و زياد است. و اصولا مگر ميشود در امر ايجاد طراز تا کنون ناديده سازمان دولتى، بدون ناکامى و اشتباه عمل کرد! ما پيوسته در راه اصلاح ناکاميها و اشتباهات خودمان و بهبود انطباق عملى اصول شوروى، انطباقى که بسيار و بسيار از حد کمال دور است مبارزه خواهيم کرد. ولى ما حق داريم بخود بباليم و ميباليم که سعادت شروع ساختمان دولت شوروى و بدينوسيله شروع دوران نوين در تاريخ جهان، دوران سلطه طبقه نوين، که در کليه کشورهاى سرمايهدارى ستمکش است و همه جا بسوى زندگى نوين، بسوى پيروزى بر بورژوازى، بسوى ديکتاتورى پرولتاريا، بسوى خلاصى انسانيت از يوغ سرمايه و جنگهاى امپرياليستى گام برميدارد، نصيب ما شده است. مسأله جنگهاى امپرياليستى و آن سياست بينالمللى سرمايه مالى که اکنون در همه جهان استيلا دارد و ناگزير موجد جنگهاى امپرياليستى جديد و تشديد بيسابقه ستم ملى و غارت و تاراج و اختناق خلقهاى ناتوان و عقب مانده و کوچک توسط مشتى از دول "راقيه" است، - اين مسأله از سال ١٩١٤ مسأله اساسى سياست کليه کشورهاى کره زمين شده است. اين - مسأله حيات و ممات دهها ميليون نفر است. اين مسألهاى است در باره اين که آيا در جنگ امپرياليستى بعدى، که بورژوازى در برابر انظار ما آن را تدارک ميبيند و در برابر انظار ما از سرمايهدارى پديد ميآيد، بيست ميليون نفر هلاک شدند، آن هم باضافه جنگهاى "کوچک" مُنضَم به آن که هنوز هم خاتمه نيافته است) و آيا در اين جنگ ناگزير آينده (اگر سرمايهدارى حفظ شود) شصت ميليون نفر معلول خواهند شد (بجاى سى ميليون نفرى که در سالهاى ١٩١٤ تا ١٩١٨ معلول شدهاند) يا نه. انقلاب اکتبر ما در اين مسأله هم دوران تاريخى- جهانى تازهاى را افتتاح کرده است. خدمه بورژوازى و پامنبرى خوانهاى وى يعنى اسآرها و منشويکها و تمامى دمکراسى به اصطلاح "سوسياليستى" خرده بورژوايى شعار "تبديل جنگ امپرياليستى به جنگ داخلى" را مسخره ميکردند. ولى اين شعار يگانه حقيقت منحصر از کار در آمد - حقيقتى نامطلوب، خشن، بىپرده و بىامان، همه اينها درست - ولى حقيقتى در بين يک دنيا فريبهاى فوقالعاده ظريف شووينيستى و پاسيفيستى. بنياد اين فريبها فرو ميپاشد. صلح برِست افشاء شده است. هر روزى که ميگذرد معنا و عواقب صلح ورساى را که از صلح برِست هم بدتر است، با بيرحمى بيشترى افشاء مينمايد. براى ميليونها و ميليونها مردمى که درباره علل جنگ ديروز و جنگ فردا که در حال تکوين است ميانديشند، اين حقيقت مَهيب روز بروز روشنتر و واضحتر و مؤکدتر ميشود که: از جنگ امپرياليستى و از "مير" (мир) امپرياليستى که بناگزير موجب پيدايش آن ميشود (اگر املاء قديم حفظ شده بود من اينجا دو کلمه мир[*] را به هر دو معناى آن مينوشتم) يعنى از اين دوزخ نميتوان جز از راه مبارزه بلشويکى و انقلاب بلشويکى رهايى جست. بگذار بورژوازى و پاسيفيستها، ژنرالها و خرده بورژوازى، سرمايهداران و فيلسترها، کليه مسيحيان مؤمن و همه شواليههاى انترناسيونال دوم و دو نيم با هارى تمام به اين انقلاب دشنام بدهند. آنها با هيچ سيلاب غيظ و بهتان و اکاذيب اين واقعيت جهانى- تاريخى را نميتوانند مه آلود کنند که، پس از صدها و هزارها سال براى نخستين بار بردگان به جنگ بين بردهداران با اعلام آشکار اين شعار پاسخ دادند: اين جنگ بين بردهداران را که هدفش تقسيم غنائم است به جنگ بردگان همه ملل عليه بردهداران همه ملل تبديل کنيم. پس از صدها و هزاران سال براى نخستين بار اين شعار از يک انتظار مبهم و زبون به يک برنامه سياسى روشن و "دقيق" به مبارزه مؤثر ميليونها ستمکش تحت رهبرى پرولتاريا، به نخستين پيروزى پرولتاريا، به نخستين پيروى در امر محو جنگها، در امر اتحاد کارگران کليه کشورها عليه اتحاد بورژوازى کشورهاى مختلف، آن بورژوازى که هم صلح و هم جنگش بحساب بردگان سرمايه، بحساب مزدوران، بحساب دهقانان، بحساب زحمتکشان است، مبدل گرديد. اين نخستين پيروزى هنوز پيروزى نهايى نيست و اين پيروزى را انقلاب اکتبر ما با سختيها و دشواريهاى ناديده و رنجهاى ناشنيده و يک سلسله ناکاميها و اشتباهات عظيمى که ما مرتکب شدهايم، بدست آورده است و اصولا مگر ميشد که يک خلق عقب مانده بتواند بدون ناکامى و بدون اشتباه بر جنگهاى امپرياليستى مقتدرترين و راقىترين کشورهاى کره زمين غلبه کند! ما از اقرار به اشتباهات خود پروا نداريم و هشيارانه به آنها خواهيم نگريست تا شيوه رفع اين اشتباهات را بياموزيم. ولى واقعيت بجاى خود باقى است: پس از صدها و هزارها سال براى نخستين بار وعده "پاسخ دادن" به جنگ بين بردهداران بوسيله انقلاب بردگان عليه همه و هرگونه بردهداران تا آخر ايفا شده - و على رغم همه مشکلات ايفا ميگردد. ما اين کار را شروع کردهايم. و اما اينکه آيا چه موقع و طى چه مدتى و پرولترهاى کدام ملت اين امر را به سرانجام خواهند رساند مسأله اساسى نيست. مسأله اساسى اين است که يخ از جا کنده شده و بحرکت درآمده است، جاده باز شده، راه نشان داده شده است. آقايان سرمايهداران همه کشورها، که "ميهن" ژاپنى را در برابر "ميهن" آمريکايى و "ميهن" آمريکايى را در برابر"ميهن" ژاپنى و "ميهن" فرانسوى را در برابر "ميهن" انگليسى و غيره "دفاع ميکنيد"، به سالوسى خود ادامه دهيد! آقايان شواليههاى انترناسيونال دو و دو و نيم و همه خرده بورژواها و فيليسترهاى پاسيفيست سراسر جهان، با نگارش "بيانيههاى بال" جديدى (طبق نمونه بيانيه بال مورخ سال ١٩١٢) به "طفره رفتن" از مسأله مربوط به وسائل مبارزه عليه جنگهاى امپرياليستى ادامه دهيد! نخستين انقلاب بلشويکى نخستين صد ميليون مردم روى زمين را از چنگ جنگ امپرياليستى و جهان امپرياليستى بدر آورد. انقلابهاى بعدى تمام بشريت را از چنگ چنين جنگ و چنين جهانى بدر خواهند کشيد. آخرين و مهمترين و دشوارترين و ناتمامترين کارهاى ما ساختمان اقتصادى و پىريزى اقتصادى براى بناى نوين سوسياليستى بجاى بناى منهدم فئودالى و نيمه منهدم سرمايهدارى است. ما در اين مهمترين و دشوارترين کار خود بيش از همه ناکامى و اشتباه داشتهايم. و اصولا مگر ميشود چنين کارى را که در مقياس جهانى تازگى دارد بدون ناکامى و اشتباه انجام داد! ولى ما آن را آغاز کردهايم و در کار اجراى آنيم. اتفاقا همين حالا ما به کمک "سياست اقتصادى نوين" خودمان يک سلسله اشتباهات خودمان را اصلاح ميکنيم و فراميگيريم که چگونه در کشور خرده دهقانى بايد بدون ارتکاب اين اشتباهات ساختمان سوسياليسم را ادامه داد. دشواريها را حد و حصرى نيست. ما به مبارزه با دشواريهاى بى حد و حصر خو گرفتهايم. بيهوده نيست که ما را دشمنان ما "سنگ خارا" و نمايندگان "سياست استخوان شکن" ناميدهاند. ولى ما ايضا - و لااقل تا حدود معينى - هنر ديگرى را که در انقلاب ضرورى است آموختهايم، که عبارتست از نرمش، امکان تغيير سريع و آنى تاکتيک خود با در نظر گرفتن شرايط تغيير يافته ابژکتيف و انتخاب راه ديگر نيل به هدف در صورتيکه راه گذشته در دوران معينى از زمان خلاف مصلحت و غير ممکن از آب درآيد. ما، که امواج شور و هيجان برانگيخته بودمان و نخست شور و هيجان سياسى و سپس شور جنگى را در خلق برانگيخته بوديم، حساب ميکرديم که بر زمينه اين شور و هيجان وظايف اقتصادى به همان درجه عظيم را (نظير وظايف سياسى و جنگى) مستقيما عملى سازيم. ما حساب ميکرديم و شايد هم بهتر است بگوييم بدون آنکه باندازه کافى حساب کنيم فرض ميکرديم که با اوامر مستقيم دولت پرولترى توليد دولتى و توزيع محصولات دولتى را به شيوه کمونيستى در يک کشور خرده دهقانى عملى سازيم. جريان زندگى اشتباه ما را نشان داد. يک سلسله مراحل انتقالى يعنى سرمايهدارى دولتى و سوسياليسم لزوم يافت تا انتقال به کمونيسم را تدارک ببينيم و آن هم با فعاليتى که سنوات مديدى بطول ميانجامد تدارک ببينيم. بايد بخود زحمت دهيد که نه بر زمينه مستقيم شور و هيجان، بلکه به کمک شور و هيجانى که مولود انقلاب کبير است، بر اسال ذينفع و ذيعلاقه کردن اشخاص و بر اساس اصل بازرگانى، نخست پلهاى استوارى را که در کشور خرده دهقانى بين سرمايه دولتى و سوسياليسم قرار ميگيرد بسازيد؛ در غير اين صورت به کمونيسم نزديک نخواهيد شد، در غير اين صورت دهها و دهها ميليون نفر را به کمونيسم نخواهيد رساند. زندگى بما چنين حکم کرده است. سير عينى تکامل انقلاب بما چنين حکم کرده است. و ما، که در عرض سه چهار سال شيوه چرخشهاى سريع را (هنگامى که چرخش سريع لازم است) اندکى آموختهايم، حالا با پشتکار و دقت و جديت (گر چه هنوز به اندازه کافى با پشتکار و به اندازه کافى دقيق و به اندازه کافى مجدانه نيست) به آموختن شيوه چرخش نوين، يعنى "سياست اقتصادى نوين" پرداختهايم. دولت پرولترى بايد به يک "ارباب" محتاط و جدى و قابل و يک تاجر عمده فروش کار آزموده بدل شود - در غير اينصورت نميتواند کشور خرده دهقانى را از لحاظ اقتصادى بر روى پاى خود استوار کند و در شرايط کنونى در کنار باختر سرمايهدارى (که هنوز سرمايهدارى است) راه ديگرى براى انتقال به کمونيسم وجود ندارد. تاجر عمده فروش گويى آنچنان تيپ اقتصادى است که از کمونيسم به اندازه زمين تا آسمان دور است. ولى اين يکى از آن تضادهايى است که ما را در زندگى جوشان از اقتصاد خرده دهقانى بيرون ميآورد و از طريق سرمايهدارى دولتى به سوسياليسم ميبرد. ذينفع کردن اشخاص سطح توليد را بالا ميبرد و براى ما مقدم بر هر چيز افزايش توليد به هر قيمتى که شده لازم است. بازرگانى عمده فروشى، ميليونها دهقان خرده پا را از لحاظ اقتصادى متحد ميکند بدين ترتيب که آنها را ذينفع ساخته، بهم پيوند ميدهد و به مرحله آتى يعنى بسوى شکلهاى مختلف اتحاد و پيوند در خود توليد سوق ميدهد. هم اکنون ما به تجديد سازمان ضرورى در سياست اقتصادى خود دست زدهايم. ما در اين زمينه موفقيتهاى چندى بدست آوردهايم که راست است کوچک و جزئى است ولى به هر جهت موفقيت بدون ترديد است. ما اکنون در اين رشته "علم" جديد کلاس تهيه را به پايان ميرسانيم. اگر ما با استوارى و مصرّانه تعليم بگيريم و هر گام خود را با تجربه عملى وارسى کنيم و از تغيير و تبديل مکرر آنچه که شروع کردهايم نترسيم و اشتباهات خود را اصلاح کنيم و با دقت در معناى آن غور و بررسى نماييم، در آنصورت به کلاس بعدى ارتقاء خواهيم يافت. ما تمام "دوره تحصيلى" را خواهيم گذراند. گرچه اوضاع و احوال اقتصادى و سياسى جهان اين امر را بسى طولانىتر و دشوارتر از آن کرده است که مطلوب ما بود. به هر قيمتى که باشد و هر قدر هم مصائب دوران انتقال، يعنى فقر و گرسنگى و ويرانى دشوار باشد، ما روحيه خود را نخواهيم باخت و کار خود را به فرجام ظفرنمونش خواهيم رساند.
١٤ اکتبر سال ١٩٢١ روزنامه "پراودا"، شماره ٢٣٤، مورخ ١٨ اکتبر سال ١٩٢١
|