کارگران و فصل تعیین دستمزدها در ایران

مصاحبه رادیو نینا با مصطفی اسدپور

 

 

آسو فتوحی: هر ساله چند ماهه ی آخر سال بحث تعیین حداقل دستمزدها از طرف دولت و ارگانهای دولتی و کارفرمایان به راه می افتد. قابل توجه است که  امسال  زودتر از موعد معمول  این پروسه شروع شده است. می خواستم از شما بپرسم علت این عجله و شتاب چه است و از چه چیزی ناشی می شود؟ 

مصطفی اسدپور: آنچه به  "فصل تعیین دستمزد پایه ای کارگران" شناخته میشود، پروسه ای است که  کل دستگاه دولتی دست به یک بسیج گسترده میزند تا زیر پای خواست افزایش دستمزد در میان کارگران را خالی کند. این آن فرجه دقیقا برنامه ریزی شده ای است که کل دولت و  نهادهای سرمایه مثل تئورسینها به میدان میایند و از طریق انواع جلسات و سمینارها و اساسا از طریق بسیج افکار عمومی سعی میشود که خواست افزایش دستمزد کارگران را تخطئه کنند ، و در درجه اول به خود کارگران بقبولانند که دستمزد باندازه قابل قبول، شدنی نیست. سطح بشدت نازل فعلی دستمزدها خواست و متعاقبا خواست و مبارزه برای افزایش دستمزد در میان کارگران نیازی به استدلال ندارد. هدف از پروسه فصل تعیین دستمزدها توسط دولت اینستکه مبارزه کارگری در این زمینه را پراکنده و خفه کنند. اگر امسال زودتر شروع شده به این دلیل ساده است که این ها بیشتر احساس خطر میکنند، زحمت بیشتری را برای خودشان فکر میکنند و مدت بیشتری را لازم دارند تا بتوانند به هدفشان برسند.  به خصوص در رابطه با مسئله ی تحریم ها و خواسته ی کارگری و انتظاراتی که با بازگشت پول های مسدود شده و وعده های مبتنی بر اتمام فشار امریکا ایجاد شده است، دوره سخت تر از سال قبل تر را در مقابل خود میبینند.

 

آسو فتوحی: شما در صحبتتان به نگرانی دولت اشاره کردید. چطور ممکن است فصل تعیین دستمزدها و نتیجه همیشگی آن را به حساب قدرت طبقه کارگر گذاشت؟  

مصطفی اسدپور: سوال موجه است.  از یک طرف میشود دید که سی سال است قانون تعیین دستمزدها براساس نیازهای خانواده ی پنج نفره برقرار است ولی هیچ وقت  چنین دستمزدی داده نشده و قرار هم نیست داده شود و همیشه دستمزد کارگران زیر فقر دستمزد ها تعیین شده است.  با این حال این ها سی و پنج سال است دارند این مراسم را برگزار می کنند، دو و سه ماه در سال مشغول این کار میشوند. این تناقض و پارادوکسی است که در مورد مسئله جنبش کارگری در ایران وجود دارد. اگر از این زاویه نگاه کنیم که یکبار دیگر خواستهای کارگری پایمال شده  و اعتصابات و تظاهراتی صورت نگرفته است، جنگی صورت نگرفته است، دستمزدها دائما پایینتر از سطح نیازهای پایه ای کارگران رقم خورده است. پیدا کردن  دلایل کافی برای چنین برداشتی ابدا دشوار نیست. ولی سوال این است که اگر این ها اینقدر زیر پایشان سفت است و هیچ احتیاجی حس نمیکنند، پس ضرورت برگزاری این مراسم دستمزدها از کجا ناشی میشود؟ فکرش را بکنید سه ماه تمام، بخش زیادی از دولت کارش را میخواباند، بسیج بزرگ سیاسی تبلیغاتی در دستور قرار میگیرد که به استقبال خواستها و اعتراضات کارگری بروند. در کدام کشور کاپیتالیستی دنیا است که اینگونه آشکارا به سری که درد نمیکند دستمال ببندد!

احساس خطر نمیکنند؟ در اینصورت  میبایست جمهوری اسلامی را در هیبت  دولتی دید که  شانه بالا می اندازد، سوت میزند و در طی یک خیمه شب بازی با "نمایندگان کارگری"  دستمزدها را زیر خط فقر تمدید میکند. ولی واقعیت بسیار متفاوت است. ما دولت را در این موقعیت میبینیم که: نمیشود، نمیتوانیم، زورمان نمیرسد، اقتصاد اجازه نمیدهد! از کارگر میخواهد که انتظارات خود را عقب بیاندازد. خود دولت خوب میداند کل بهانه ها  فقط شش یا هفت ماه دوام دارد. خیلی ساده دولت در راس کارفرماها وقت میخرد، و این تنها نقطه اتکا آنها برای تداوم وضع موجود است. برداشت من از "فصل تعیین دستمزدها" سنبه پر زور اعتراض کارگر است. این استنتاج بنظر من واقعی تر است تا برعکس.

 

آسو فتوحی: اجازه بدهید از مساله دستمزدها کمی فاصله بگیریم. سوال من اینستکه طبقه ی کارگر و جایگاه طبقه کارگر را چگونه میبینید؟ پیش بینی شما به طور مشخص سر این کشمکش در این دوره چطور است؟  

مصطفی اسدپور: مسئله برای من این گونه است، جمهوری اسلامی و دولت و سرمایه داران یک پتانسیل قوی در اعتراضات کارگری میبینید  که زیر پای آنها را شل نگاه میدارد. مساله به سادگی اینست  که اگر اعتراضات کارگری از سر بگیرند و سرنخ اوضاع از دستشان دربرود و کار به تحرک عمومی کارگری برسد، اوضاع برای دولت قابل برگشت نخواهد بود. تشخیص این موقعیت بطور طبیعی برای آحاد طبقه کارگر و بر متن پر مرارت زندگی روزمره ابدا ساده نیست. کارگر تا جایی که منفرد است، تا آنجایی که محدوده کارخانه ی خودش نگاه میکند، قابل فهم است که  فکر کند که زورش نمیرسد. ولی اگر زمانی که کارگر بتواند سر خود را بالا بگیرد، وقتی به جمهوری اسلامی نگاه میکند، به دولت نگاه میکند، به سالی سه تا چهار هزار تجمع کارگری، آنوقت مسئله متفاوت میشود. 

اعتصاب و تجمع اعتراضی کارگران در ایران مولفه بسیار گویایی در شناخت از موقعیت طبقه کارگر در مقابله و کشمکش با حکومت سرمایه در ایران است. در این کشور تجمع اعتراضی و در راس آن اعتصاب و اعتراض کارگری بطور رسمی است. زمان خودش با همین قانون صفوف اعتراضات کارگری به گلوله بسته شده است، رهبران اعتصابات به جرم مفسد فی الارض اعدام شده است. بسیاری از دست اندرکاران و مقامات فعلی دولتی مستقیما در این سرکوب نقش ایفا کرده اند. الان ، با علم به قانون، هیچ کارگری نیست که زحمت دریافت اجازه نامه را بخود بدهد.  آیا شور انگیز نیست که طبقه ما، مرحله "مبارزه برای کسب اجازه اجتماعات" خود را نیز پشت سر گذاشته و راسا در این زمینه تصمیم میگیرد؟ حقانیت کارگری در مقابل زور و سمبه ی سرکوب جمهوری اسلامی برنده است، یعنی این در خون و وجود کارگر نشسته است. شوراهای اسلامی مولفه دیگر در همین زمینه است. زمانی بود که شورای اسلامی همه کاره بودند، الان کسی برایشان تره خرد نمیکند. زمانی بود که فرمان جهاد و کار را میدادند و کارگران چاره ای جز تسلیم نداشتند.  ولی الان این وضعیت باقی نمانده است.  

این مبارزات طبقاطی است و دولت نمیتواند تمام این جنبه ها را نبیند. بنظر من اعتصاب معدنچیان بافق یک شاخص گویا در توازن قوای طبقاتی و موقعیت طبقه کارگر در ایران است. یک اعتصاب  پنج هزار نفره کارگری در یک مدت زمان دو ماهه پیام آور قدرت کافی بود که  جمهوری اسلامی دستش را کوتاه بگیرد برود با این ها مذاکره کند. برای دولت. در یک کشمکش مشترک  که از دولت و وزارت اطلاعات و دفتر امام را در بر میگرفت، مصلحت آن بود که سر و ته قضیه را با پذیرش همه مطالبات کارگری سرهم بیاورد تا این که یک گلوله شلیک شود و این پنج هزار نفر تبدیل به ده هزار و بیست هزار نفر در جای دیگری شود.

تاکید من بر یک  قدرت کارگری در کشمکش طبقاتی کارگری است. در تک تک محیطهای کارگری اعمال چنین توازن طبقاتی بستگی به تعداد فعالین کارگری دارد که چنین دیدگاهی را در میان کارگران تقویت کرده باشند.

 

آسو فتوحی:  ارگانها و نهادهای کارفرمایی و دولتی گاها مراسم نمایش دفاع از حقوق کارگری برپا کرده و  کارگر را برای شرکت در این اجتماعات فرا می خوانند.  ادعا میکنند جایی است که میشود سر دستمزدها تصمیمات دولت را نقد کرد و موثر واقع شد. شما در مورد این وضعیت چه نظری دارید؟  

مصطفی اسدپور: من از یک ملاحظه ی کوچک شروع میکنم و آن اینکه  برگزاری اینگونه مراسم و نمایشها و عمدتا به ابتکار مستقیم وزارت کار و شوراهای اسلامی، مدتهاست از دستور خارج شده است.  مورد برجسته آن  هفته مراسم مربوط به روز جهانی کارگر بوده است. مراسم های روز کارگر  بعد از هشت سال توقف  امسال برگزار گردید، که جمعیت کرایه ای و کنترل شدید پلاکاردها و میکروفون و آذین بندی با پوسترهای وزیر کار، از فرط مسخرگی به ضد خود تبدیل گردید. با آخرین تجربه از تجمع و راه پیمایی در مقابل  ساختمان بیمه های اجتماعی بساط اینگونه بی احتیاطی که کارگران بتوانند در مورد مسائل مربوط به خود دخالت کنند، برچیده شد. آنچه امروز با آن روبرو هستیم سمینارها و گزارشات و شو تلوزیونی است که نشریات و سایتهای خودشان را از "درد  دل کارگران" از عدم کفایت دستمزدها برای مخارج زندگی، پر میکنند. سیاست اینها فرار رو به جلو است. از زبان خبرنگار میتوان خواند که دستمزدهای موجود جوابگوی زندگی روزمره نیست. خودشان می گویند سه تا پنج برابر دستمزدها هم کفایت نمیکند، با بررسی دقیق و کارشناسانه چگونگی رابطه مستقیم میان کار کودکان و سایر مصائب دامنگیر جامعه با دستمزدهای ناچیز فعلی را تشریح مینمایند.  فلسفه این گونه اقدامات مستقیما ترغیب سکون و امید به بالا در میان کارگران است. من تجمع سازمان یافته  دولتی به منظور سازمان دادن اعتراض کارگر علیه خود دولت را به سختی میتوانم هضم کنم.

اما مشخصا در مورد تجمعات کارگری و مشخصا در مورد دستمزدها بنظر من باید اتش این تجمع را گرم تر کرد.

 

آسو فتوحی: آیا  این با آن تصویری که ما داریم متناقض نمیشود؟ ما میگوییم که این ها مراسم کارفرما است، مراسمات دولتی است و دولت پرچم دار آن است و ما به کارگران میگوییم آنها شرکت کنند، شما میتوانید این را بازتر کنید که چطور است و از چه منظری کارگر میتواند آنجا شرکت کند؟ پس تکلیف اعتراض و مبارزه خود کارگران چه میشود؟  

مصطفی اسدپور: از نظر من هرجا دو کارگر جمع شوند فعالین کارگری باید آنجا حضور داشته باشند حتی اگر مراسم دولتی باشد.  فعالین کارگری هیچ کارگری را در هیچ جا تنها نمیگذارند.  حقایق و منافع مستقل طبقاتی کارگران در یک مجموعه احکام از پیشی جمعاوری شده و در دسترس نیست که نقش فعال طبقاتی کارگری در تکرار طوطی وار احکام مورد اشاره قابل تعریف باشد. اگر در یک مرکز تولیدی تعدادی کارگر جمع میشوند که نامه استغاثه را برای استمداد از دخالت فلان وزیر و یا آیت الله جهت افزایش دستمزدها آماده سازند، این تجمع جای فعال سوسیالیستی است که بر علیه توهم و نادانی پشت این حرکت داد بزند، قانع کند و مانع شود. در روز موعود نیز جای فعال آگاه ما در تجمع مورد سرزنش کارگران خالی است که یاد آور شود چرا حرکت مزبور اشتباه بوده و راه حل درست چیست. در این مورد میتوان مفصل حرف زد.

ولی تا آنجایی که به مسائل دستمزدها مربوط میشود اگر تجمعی هست که در آن  در مورد دستمزد کارگر صحبت میشود باید رفت و تریبون را به دست گرفت. باید زیر زمین را زیر پای سخنران داغ کرد. باید در جمع کارگر نشان داد که همه ما یک حرف میزنیم. باید در مورد اتحاد صفوف خود گفت و راه حل را به بحث گذاشت. اگر یک رفیق کارگر میگوید "زور دولت نمیرسد، خزانه خالی است"، خوب اینجا بهترین فرصت است که با آن کارگر و همه کارگران دیگر  در مورد نقش طبقاتی دولت صحبت کرد.

شخصا خیلی بعید میدانم مقامات دولتی و مسئولین کارخانه تجمع را سازمان دهند و تریبون را در دسترس کارگران قرار دهند. بحث من بر سر اینستکه با تکیه بر فصل تعیین دستمزدها یک فرجه ای باز شده است، که بتوان تجمعات کارگری را سازمان داد. باید رفت یقه ی شورای اسلامی را گرفت و گفت: مگر شما شورای اسلامی نیستید؟ مگر شما نماینده ی کارگران نیستید؟ مگر فصل تعیین دستمزد ها نیست، چرا تجمع کارگران را سازمان نمیدهید و در مورد دستمزدها نظرات کارگران را جویا نمیشوید؟  در همین راستا تجمع کارگران در وقت نهار و یا در رختکن فرصت طلایی در دسترس قرار میگیرد که دستمزدها مورد بحث قرار بگیرد. دستمزدها چقدر باید باشد و چرا نیست ... دولت از کجا ندارد و پس چرا اینقدر خرج الاف و الوف دارد... چرا پس حقوق ماهیانه ی خودشان را بالا میبرند ... تکلیف کارگران چیست ... چرا آزادی تشکل اعلام نمیشود؟ محیطهای کارگری در ایران زیر فشار عطش بدنبال پاسخ به این سوالات در  حال انفجار است.

مسئله گرهی در این میان صرف بحث و همفکری میان کارگران نیست. مساله مهمتر اتحاد و همبستگی و اعتماد بنفسی است که تنها از طریق اجتماع و همفکری حضوری قابل حصول است.  مهم برای کارگران این است که اعتراض کارگری وقتی در تنهایی خود آدمها بماند ره بجایی نمیبرد. کارگر در تنهایی خودش قدرتش را حس نمیکند و تصمیمی بین بد و بدتر را میگیرد ولی برای تجمع کارگری وقتی چشم در چشم همدیگر ببینند که همه هم درد هستند زندگیشان به آن ها حکم میکند که دست همدیگر و پشت همدیگر را بگیرند و روی همدیگر حساب کنند، قدرت اتحاد پیدا کنند که گام بعدی را جلو روند.

 

آسو فتوحی: سوال اینجا پیش می آید در این اشل که شما دارید توضیح میدهید طبقه کارگر چقدر آمادگی اش را دارد، آیا تشکل و اتحادش را دارد؟

مصطفی اسدپور: به نظر من موقعیت جنبش کارگری در ایران خیلی قوی تر از این حرف ها است، ما فقط سالی سه تا پنج هزار تجمع کارگری داریم. هیچ کجای دنیا این مقدار تجمع و اعتراض کارگری صورت نمیگیرد. نباید فراموش کرد که اعتراضات نامبرده در کشوری است که خطر بلافصل زندان، سرکوب، اخراج هر کارگر معترضی را تهدید میکند.  در ایران کارگر سر به نیست میشود و کارگر را رسما به عنوان اعتراض کارگری میگیرند شش ماه تا هفت سال زندان می اندازند. بخش مهمی از  پنج هزار اعتراض شامل تجمع "غیر قانونی" در مقابل مجلس و ادارات دولتی در تهران است که طول  یک هفته تا ده روز عادی محسوب میگردد. کارگران به انحاء مختلف اعتراضات خودشان را بیان میکنند. در مقابل دولت یک صف قوی کارگری است، فکر کنید همه ی این تجمعات رهبر دارد، همه ی این تجمعات کارگری بر یک بستر علقه ها و اتحاد طبقاتی و شبکه های مبارزاتی استوار هستند. فکرش را کنید که اگر این شبکه ها به هم وصل بشود، فکر کنید این ها بتوانند اعتراض خودشان را با هماهنگی با هم پیش ببرند، خواست مشترکی پیدا کنند ؛ آنوقت تمام سیستم سرکوب جمهوری اسلامی به پوچ تبدیل میشود. اعتراض کارگری در ایران کم نیست، پتانسیل اعتراض کارگری کم نیست، سوال اصلی اینستکه این پتانسیل و اعتراض به کدام سمت راه به جلو باز میکند و به عبارت دقیق تر  رهبران کارگری چه راهی را جلو خودشان باز کنند.

شما به مساله تشکل اشاره کردید، باید بگویم تشکل رسمی در ایران وجود ندارد ولی چطور میشود منکر سازمان در میان کارگران بود در حالیکه  تجمع کارگری مثلا در چغارت، تراکتور سازی و یا پتروشیمی ها یکی پس از دیگری  صورت میگیرد، اتحاد کارگران در مقابل صدها توطئه محافظت میشود، تجمع کارگری مذاکره کرده و در مقابل انواع توطئه صفوف کارگران متحد میماند؟ این چه مکانیسمی  و چه کسی است که میتواند بگوید: بنشینید و بلند شوید و کی تمام کنیم و کی تمام نمیکنیم.  برای من شخصا وجود تشکل جای تردید ندارد و سوال اینجاست که  چگونه رهبران کارگری و کارگران پیشرو از دیدن قدرت طبقاتی خود ناتوانند ولی وزیر کار به اندازه ی کافی و با وزیر اطلاعات با هم مشورت دارند، گزارشات را با هم بررسی کنند و بفهمند در مورد چه چیزی مبارزاتی در افتاده اند.

 

آسو فتوحی: شما به وضعیت پسا تحریم اشاره کردید. همه از تحولات بزرگ پیش رو حرف میزنند و تاکید بر اینکه نوک تیز تحولات رو به طبقه کارگر و رهبران کارگری است. قبلا از کارگران خواسته میشد واقعیت تحریم را ببینند و صدایشان در نیاید. امروز هنوز در همان قدمهای اول وعده سرازیر شدن سرمایه ها و به گردش آمدن چرخ اقتصاد را میدهند و باز اینکه کارگر دندان روی جگر بگذارد. در مقابل طبقه ی کارگر در این فضا و کارگران این موضع را چگونه باید ببینید؟  

مصطفی اسدپور: اینجا باز هم مسئله ی مهمی است که بنظر من خودنمایی میکند قدرت کارگری در جامعه است. از وزیر و وکیل و امام همه شان راه می افتند و با زبان سیاست جامعه با کارگر صحبت میکنند، از کارگر دعوت میکنند که بیاید و در مورد وضعیت جامعه، در مورد اقتصاد سیاسی، چگونگی رابطه  با امریکا، بحث کنیم تا نوبت به مساله دستمزدها برسد. مساله  مهم این است با  احتساب مقامات امنیتی  دیگر نمیشود کارگر را به صرف اینکه "پول نداریم" سر دواند. مطمئن نیستند که میتوانند قانع کنند، در نتیجه کارگر را به عمق مذاکرات را میبرند تا در عمیقترین سطوح کارگر را در مورد پولهای رد و بدل شده، مذاکرات و تاریخ بندی مذاکرات و امنیت منطقه ای شریک سازند. بگویند که چقدر نفس مذاکره طول میکشد، تحریم ها را چگونه میشود برداشت و آقای ظریف چقدر اشتباه کرده، چه تصمیمات درست و غلطی گرفته شده است. برداشت آنها اینستکه در این سطح باید کارگر را قانع کرد، وعده دادند و نمیتوانند اجرا کنند، باید توضیح بدهند؛ وعده شان را میخواهند پس بگیرند باید توضیح دهند. برداشت من خیلی خلاصه دعوتنامه ای است که کارگر برای شرکت در  الیت سیاسی در آن جامعه دریافت میدارد. اختلافاتی که بین اینها کلا مذاکره درست بود یا نبود در دامن کارگر میگذارند، یعنی این خود مقایسات نشان دهنده ی این است که کارگر در چه میدانی میتواند بازی کند.

به نظر من طبقه کارگر در یک موقعیت استثنایی قرار گرفته است و تحولات پیش رو بسیار هیجان انگیز است. هسته اصلی کشمکشها در بعد طبقاتی کارگران است. بعنوان مثال طبقه کارگر ایران بهانه های تحریم رژیم را نپذیرفت. اعتصابات و اعتراضات بدون توجه با دعوای میان امریکا و دولت ایران ادامه پیدا کردند. کابوس بزرگ بورژوازی آنجا نهفته است که  طبقه ی کارگر در فردای توافقات هسته ای و با راه افتادن اولین محوله های تولیدی مجددا همین مسیر را طی نمایند. به این معنا اهمیت رهبران کارگری که طبقه خود را خطاب قرار بدهند بسیار پر اهمیت میشود.

 

آسو فتوحی: در پایان اگر نکته پایانی دارید که از قلم افتاده است، بفرمایید! 

مصطفی اسدپور: من صحبت از یک پارادکس در مصافهای طبقاتی در ایران را مورد تاکید قرار دادم. پایه این پارادکس بر روی آمادگی و پتانسیل اعتراضی طبقه کارگر استوار است.  طبقه کارگر ایران آماده  شورش های بزرگ نصویر میشود. خود دولت، خود مجلسیان به همدیگر تشر میزنند و نشان میدهند که بیشتر از اینها نباید به کارگر فشار آورد، منفجر میشود و دست به اعتراض و شورش میزند. این وضعیت در درون طبقه ی کارگر بیشتر محسوس است، الان تعداد رهبران کارگری که مجبورند مشت رفیق کارگر را بگیرند،  یکی که میخواهد داد و فریاد بزند و میخواهد خشم خودش را بروز دهد، به آرامش دعوت کنند بسیارند. کارگر در ایران الان آبستن اعتراضات گسترده است، این اعتراضات بر حق است. ایران به اندازه ی کافی از کثافات و نابرابری های بورژوازی جانش به لبش رسیده است، انقلاب کارگری در ایران با یک صف کارگری یک امر فوری است که میتواند کارگر آن جامعه را نجات دهد.

پایه دوم این پارادکس پراکندگی عمیق در صفوف طبقه کارگر است. از زاویه شورای امنیت جمهوری اسلامی میشود کارگر را گول زد و فریب داد ولی  با این حال گردان های ضد شورش را آماده کرده اند و طرح کار شده و دقیقی از  روزی که کنترل از دستشان در رفت را آماده در جیب دارند. این پارادوکس یک واقعیت دنیای سیاسی ایران است که بر همه چیز سایه انداخته است. این را از زبان بورژوازی میشود شنید و از مجلس میشود شنید و به همین اندازه از رهبر کارگری باید بشود شنید. ولی با این حال عقل سلیم هم حکم میکند که کدام گام از مبارزه برای ما مستحکم تر  و شدنی تر و  متحد کننده تر است. خشم کارگر به خودی خود، عدم توهمش به جمهوری اسلامی به دولت و غیره این ها یک نکته ای مثبت است ولی تا رسیدن به یک مبارزه ی کارگری متحد فاصله است که باید طی کرد.

 به نظر من جنبش طبقه کارگر به یک افق فراگیر نیاز دارد که  به کمتر از برپایی حکومت کارگری همین امروز رضایت نمیدهد. هر تک رهبر کارگری در پوشش این افق خود را صاحب جامعه در همه وجوه آن ببیند. اما به همان اندازه باید به مبارزات "کوچک" جاری بنگرد. معمولا بلند پروازی  با "واقع بینی" بکار گرفته میشود. بنظر من جنبش ما در دیدن مبارزات باصطلاح کوچک بسیار واقع بین است. مشکل اصلی آنست که آرمانگرایی و اهداف بلند جزو واقع بینی به حساب نمی آید. در جنبش کارگری جای این افکار خالی است که هر کس فکر کند: من اگر امروز زورم نمیرسد به هر حال باید خودم جمع کنم که قدرت طبقاتی را بگیریم قدرت کل جامعه را در دست خودم بگیرم و آنوقت با این حرکت میتوانم خشت های کوچکی از اعتماد به نفس را روی هم قرار دهیم، آنوقت به این ترتیب میتوانم قدر رهبر کارگری خودش و قدر کوچکترین تجمع کارگر خودش را بداند و با این ترتیب به استقبال دستمزدها بروند.

یک واقعیت جامعه سرمایه داری این است که دستمزد کارگران گرو گرفته میشود تا کارگر را پراکنده کنند و به تسلیم بکشانند. برای تحمیل این زندگی جهنمی دستمزدها باید پایین باشد و دستمزدها را پایین نگاه میدارند و جنگ مرگ و زندگی را تحمیل خواهند کرد، بعید میدانم با اولین جنبش های کارگری جدی برسر دستمزدها، گردانهای شورش بجای خودش سپاه پاسداران را به خیابانها نکشند. بحث بر سر این است که اعتراضات کارگری چه چشم اندازهایی را باید بری خودش قائل شود. واقعیت اینستکه همه این  قدر قدرتی  که برای خودشان ساخته اند  در مقابل اتحاد کارگری میتواند پوشالی از آب دربیاید. زمانی جمهوری اسلامی و دولت بورژوازی میتوانست همه ی اعتراضات و اعتصابات کارگری را با باطوم و گلوله جواب بدهد، خاتون آباد و غیره نمونه های کوچکی از آن هستند ولی الان مجبور بسازد و مذاکره کند.  

این ها را باید شناخت ولی تا آنجایی که به اعتراضات کارگری مربوط شود مسئله فصل دستمزدها مربوط شود، مهمترین وظیفه امروز یک رهبر کارگری این است که صفوف خودش را مستحکم تر کند و تشکل کارگری را معنای بیشتری ببخشد و راه حل این است که کارگر را قانع کند که انتظار بیهوده است. میتوانیم به هم اعتماد داشته باشیم و حرکت کنیم و با هم به جایی برسیم.  افزایش دستمزدها الان ممکن نیست ولی میشود مبارزات کارگری را به جایی رساند که اتحاد قوی تری را تشکیل داد. شرکت در فصل تعیین دستمزدها بهترین فرصت است و باید شرکت کرد و باید نشان داد که کارگران ناراضی هستند و زمینه ای مبارزاتی را فراهم آورد. اگر تعداد زیادتری از تجمعات کارگری صورت گرفته باشد و فصل دستمزدها مصادف نباشد که کارگر تنها در گوشه ی خانه با شوهای تلویزیونی تصمیم خودش را بگیرد و ما با هم میتوانیم کاری انجام دهیم و سنت بیشتری از تجمع کارگری و جا افتادن رهبران کارگری حاصل شود در آنصورت فصل دستمزهای موفقی داشته ایم.

 

٭این مصاحبه را رفیق مژده اورنگ پیاده کرده و توسط مصاحبه شونده ادیت شده است