حزب کمونیست ایران و کومه له کمونیست در دادگاه علیزاده

آذر مدرسی

 

مقدمه:

 اخیرا به مناسبت سالگرد تشکیل حزب کمونیست ایران برنامه ویژه ای در تلویزیون این حزب تحت عنوان "حزب کمونیست ایران، ناکامی ها، دستاوردها و چالش ها"، پخش شده. این بررسی در مصاحبه با ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له و عضو هیئت اجرایی حزب کمونیست ایران، انجام شده است.  

قاعدتا انتظار میرود مصاحبه ای با این عنوان به بررسی این تجربه عظیم جنبش کمونیستی معاصر از زاویه پیشروی ها، دستاوردها، چالش ها و ناکامی های سیاسی اجتماعی و طبقاتی کمونیسم در مبارزه طبقاتی، در تقابل های اجتماعی چه در ابعاد سراسری و چه در کردستان و بر متن تحولات سیاسی اجتماعی در ایران و منطقه، بپردازد. اما در این مصاحبه تنها چیزی که غایب است دقیقا این مولفه ها است. مصاحبه علیرغم مقدمه طولانی آن در مورد "ضرورت نگاه اجتماعی به وقایع"، " بررسی تشکیل حزب کمونیست ایران بر متن تحولات اجتماعی و ..." به تنها امری که مربوط نیست واقعیت سیاسی اجتماعی و تشکیلاتی این حزب، ریشه ها و زمینه های تاریخی تشکیل این حزب، جدال گرایشات مختلف در چپ ایران در جریان تشکیل این حزب، تاثیر این حزب بر سرنوشت چپ و کمونیسم در ایران، بر مبارزه طبقاتی و جدال طبقه کارگر علیه بورژوازی در ایران، تاثیر آن بر چپ و کمونیسم در منطقه و بویژه در عراق و ...... است. نام بردن های موردی از این مولفه ها همگی بهانه هایی است برای مقبولیت دادن به "کومه له اجتماعی و قدرتمند" در مقابل "کومه له کمونیست" و "حزب کمونیست ایران".  

اما تصویری که شنونده و بیننده این مصاحبه پنج ساعته، با عنوان مهمی چون "حزب کمونیست ایران، ناکامی ها، دستاوردها و چالش ها" میگیرد، در نوع خود مطلقا بی نظیر است.  تصویر این تاریخ نگاری از این قرار است که حزب کمونیست ایران "در نتیجه صد سال تلاش "جنبش کمونیستی"، که دست بر قضا حزب توده را هم شامل میشود و "مارکسیسم انقلابی" در آن خط میخورد، تشکیل شده است. در کنگره دوم کومه له بحث برنامه طرح شد! و رهبری کومه له از سر وحدت طلبی و برای بازی دادن هسته کوچکی به نام "سهند" و بعدها "اتحاد مبارزان کمونیست" و با الحاق این جریان به کومه له، حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند.  

حزبی که روی شانه های کومه له "توده ای و رزمنده" درست شده بود، بعد از چند سال و بال گردن عده ای شد و این عده که نا امید شده بودند، غیر مسئولانه و با روشهایی نا سالم و توطئه گرایانه و با فریب نود درصد کادرها و رهبری این حزب، حزب و مهمتر از آن میدان مبارزه در "خاک پاک" کردستان مقدس را ترک کردند. اما رهبری با درایت کومه له، توانست موجودیت حزب و باز مهمتر از آن کومه له را حفط کند. این جوهر کلام و چکیده این مصاحبه پنج ساعته است.  

تصور نمی رود در صفوف "کومه له کمونیست"، این داستان "دیزنی لندی" را هیچ آدم جدی از علیزاده  تحویل بگیرد. این قصه سرایی  نه برای صدها و صدها کمونیست متشکل در کومله کمونیست و حزب کمونیست ایران، نه برای شاهدان زنده آن تجربه، که به منظور تولید خوراک سیاسی برای دیگرانی، نوشته شده است که از آن تاریخ دل خونی دارند.  

اهمیت پرداختن به این مصاحبه، نه جواب دادن به تصویر سازی ها و تاریخ نگاری های دلبخواهی و سرتاپا جعلی که از فرط وارونه بودن قابل پاسخ نیست، که دفاع از صلابت و سلامت جنبش کمونیستی ایران است. این تلاشی است برای دفاع از تاریخ کمونیسم معاصر، دفاع از تلاشهای اجتماعی، سیاسی، تئوریک و پراتیکی کمونیسمی است که برای دوره ای مهر خود را بر چپ و کمونیسم ایران زد. تلاشی است در دفاع از کومه له کمونیستی که سازمان کردستان یک حزب کمونیستی معتبر و مارکسیست بود. برای دفاع از حزب کمونیست ایران سالهای ٦٢ تا ٧٠، و نقش آن در مبارزه طبقاتی، دفاع از تقابل آن با سوسیالیسم خرده بورژوایی، دفاع از جدال سیاسی و نظامی آن با بورژوازی کرد و احزاب ناسیونالیستی آن،  دفاع از سازمان دادن یک جنبش عظیم توده ای در کردستان، دفاع از اول مه های سرخ سنندج و طبقه کارگری که حزب کمونیست را حزب خود میدانست، است. این دفاع بدون مقابله با چنین تحریفاتی که علیه این تاریخ و علیه دیدگاهها و  خط حاکم بر آن است، و دفاع از سیاست ها و مبارزه اجتماعی است که این حزب نماینده آن بود، ممکن نیست.  

خوشبختانه بخش اعظم اسناد این حزب در دسترس همگان قرار گرفته و مراجعه به آن تاریخ واقعی و اجتماعی این حزب، چه تاریخ اجتماعی و چه تاریخ جدال گرایشات درونی آنرا نشان میدهد.  

با این مقدمه، به سر تیتر مهمترین مسائل یا دوره هایی که در این مصاحبه به آن اشاره شده میپردازیم. برای مستدل بودن بحث ناچاریم نقل قولهای طولانی از این مصاحبه را بیاوریم.  

١- زمینه های تاریخی تشکیل حزب کمونیست ایران

 

بخش اول مصاحبه به این سوال که آیا تشکیل حزب کمونیست ایران اراده گرایانه بوده، اختصاص داده شده و علیزاده در رد این نقد یا ادعا میگوید:  

"به نظر من تشکیل حزب کمونیست ایران به هیچ وجه یک حرکت اراده گرایانه نبوده. اما این بحث بخصوص از آنجا مطرح میشود که بعضی از به اصطلاح طرفداران حزب کمونیست ایران یا بعضی از کسانیکه مشکلی هم با این حزب ندارند، یک تبیینی از این رویداد بدست میدهد، یک تبیین بسیار ساده انگارانه و خودخواهانه از تشکیل حزب کمونیست ایران بدست میدهند که یک ناظر بیطرفی اگر این تبیین را قبول کند، اگر این روایت آنها را بپذیرد خوب حق دارد همچین تصوری بکند. منتها همانطور که شما هم تاکید کردید این حزب را در متن تحولات صد سال اخیر جنبش کمونیستی ایران بررسی کنیم. بلکه پیوستگی تاریخی اش را در نظر بگیرد بعد متوجه خواهیم شد که در واقع تشکیل حزب کمونیست ایران پاسخ به یک ضرورت بوده. تلاشی بوده که پاسخی صادقانه ای بدهد به یک ضرورت. و این تلاش از جانب بنیانگذاران این حزب، از جانب کادرهای کنگره موسس و همه کسانیکه در این پروسه نقش داشتند، این تلاش صادقانه انجام پذیرفته. حالا برای اینکه یک پدیده را به شیوه عینی و علمی  بررسی کنیم، بایستی از زوایای مختلف به آن نگاه کنیم. این پرسپکتیو واقعی که ما میخواهیم نشان دهیم باید از زوایای مختلفی ازش تصویر گرفته بشود." 

 

در ادامه میگوید:

 

"در این صورت دیگر کار ما نیست که فقط ببینیم کی چه جزوه ای را کجا نوشته. چه مقاله ای در کدام نشریه در این باره درج شده، پیشنهادی از جانب چه کسی به چه صورتی ارائه داده شده. در این صورت خیلی از ادبیاتی که حتی  مستقیما ربطی هم به این حزب ندارند بخشی از تاریخ ما محسوب میشوند. برای مثال از "تاریخ اجتماعی" مرتضی راوندی گرفته تا "رشد سرمایه داری در ایران" نوشته م سوداگر یا نوشته های دیگری که جامعه ایران را، فرهنگش، اقتصادش، سیاستش، همه اینها را تبیین کرده اند و عضو ما هم نبودند، حتی بعضا کمونیست هم نبودند، ولی دانشمندانی بودند که در این عرصه کار کردند، اینها بخشی از پیشینه و سرمایه تشکیل حزب است. این دید محدودگرانه ای که از تشکیل حزب بدست داده میشود که به اصطلاح تشکیل حزب را در واقع بگم تاریخ تشکیل حزب را یا چگونگی تشکیل حزب را، یا پروسه تشکیل حزب را با شرح حال این و آن هم عرض میگیرند، مثل این است که ما بیائیم تاریخ حزب کمونیست چین را بررسی کنیم و سرگذشت مائوتسه تونگ را مبنا بگیریم........... در تببینی که سنتا و بعضی وقتها از حزب کمونیست ایران بدست داده میشود، این جنبه که فرعی تر است و در حاشیه قضیه قرار میگیرد، این بعضی وقتها می آید در متن و شانه بالا انداختن در مقابل دستاوردهای تاریخی جنبش کمونیستی، در مقابل تلاش های اجتماعی، سیاسی و روندهای پایداری که در این جامعه نقش داشته اند در اینکه این جریان شکل بگیرد، و همه اینها را به هوشیاری این و آن مربوط کردن، این تصور هست و اینجور تبیین ها هست که اینرا به ذهن متبادل میکند که گویا این حزب اراده گرایانه تشکیل شده."  

قطعا دیدن شرایط تاریخی، زمینه های مادی پدیده ها پیش شرط داشتن تبیینی مارکسیستی از آن پدیده است. قاعدتا بعنوان یک مارکسیست باید شرایط تاریخی و زمنیه های مادی تشکیل حزب کمونیست ایران را در مهمترین مولفه های مبارزه طبقاتی و تحولات انقلابی سالهای ٥٧، حضور طبقه کارگر در صحنه سیاست، وضعیت چپ و کمونیسم در ایران، در توانایی و ناتوانی های این چپ و کمونیسم، در جدال گرایشات اجتماعی در جامعه و رشد خودآگاهی طبقه کارگر و بالاخره در سازمان و شخصیتهایی که توانستند بر متن این اوضاع جواب این نیاز طبقاتی را بدهند، جستجو کرد. هدف علیزداده از  قلم گرفتن از همه این مولفه ها به بهانه "نگاه تاریخی" و به نام تقابل با تبیینی خود ساخته به نام "اراده گرایی" در واقع بی ارزش کردن مبارزه یک خط، یک دیدگاه، یک سیاست، یک مبارزه اجتماعی در جامعه ایران، است که به تشکیل حزب کمونیست ایران منجر شد.  

ابراهیم علیزاده برای پیدا کردن مستمسکی برای حمله به این تجربه ناچار است تبیینی غیر مارکسیستی، عامیانه و من درآوردی از "اراده گرایی" بدست بدهد. اراده گرایی را به "اراده چند نفر" و "هوشیاری چند نفر" تقلیل بدهد! خلط مبحث میکند، به دترمینیسم و فاتالیسم متوسل میشود و تز "رشد تدریجی و خودبخودی صد سال جنبش کمونیستی" را ابداع میکند، تا بتواند در قالب رد ادعای "اراده گرایانه" بودن تشکیل حزب کمونیست ایران، مقدمات تعرض خود به کمونیسم متشکل در حزب کمونیست ایران و کومه له را آماده کند.

ارزشگذاری تلاشهای خستگی ناپذیر "مرتضی راوندی"، "م سوداگر" و همه دانشمندان صد سال گذشته ایران و جهان، تاکیدات "علمی" و "عینی" بر اهمیت صد سال تلاش جنبش کمونیستی، که ظاهرا شامل حزب توده هم میشود، برای فرار از مولفه های سیاسی، اجتماعی و طبقاتی سالهای ٥٧ تا ٦١ است. برای نپرداختن به وضعیت چپ پوپولیست و ملی و جدالها و بن بستهای آن، برای نپرداختن به جدالهای سیاسی تئوریک مارکسیسم انقلابی با این چپ خرده بورژوایی و ضد امپریالیست است و بالاخره زیر فرش کردن تفوق مارکسیسم انقلابی بر این سوسیالیسم خرده بورژوایی و نپرداختن به اصل موضوع یعنی پروسه واقعی تشکیل حزب کمونیست ایران است.  

ابراهیم علیزاده با پز "عمیق"، "تاریخی"، "علمی"، "اجتماعی" و "غیرخودخواهانه" دیدن این پروسه، تا آنجا پیش میرود که دست بر قضا در یک بررسی سطحی٬ دلبخواهی٬ غیر مستدل و غیر تاریخی و غیر علمی٬ مهمترین مولفه های دوره ای که حزب کمونیست ایران در آن تشکیل شد را "از قلم می اندازد".  

اجازه بدهید به مختصات دوره ای که حزب کمونیست ایران در آن تاسیس شد، به جدالهای طبقاتی، به وضعیت چپ و سازمانهای موجود آن در آندوره بپردازیم.  

کمونيسم در ایران جناح چپ جريان ضد استبدادى و نتیجه به چپ چرخيدن و راديکاليزه شدن بخشى از اپوزيسيون ضد استبدادى بعد از کودتاى ٢٨ مرداد بود. چپ ایران و چیزی که به نام جنبش کمونیستی در ایران شناخته میشد چیزی نبود جز اعتراض روشنفکران ناراضی. اعتراض این چپ اساسا به دیکتاتوری شاه، به وابستگی آن به غرب بود. این چپ ریشه اجتماعی، سیاسی و سازمانی اش به جبهه ملی (چریکهای فدایی) یا مجاهدین (پیکار که ابتدا به نام مجاهدین مارکسیست لنینیست فعالیت میکرد و یا رزمندگان) برمیگشت. چپی که یک پایش در مذهب و پای دیگرش در ناسیونالیسم و ملی گرایی بود.  چپی که تمام نقدش به حزب توده و جبهه ملی سازشکاری شان با رژیم سلطنت بود و یا مانند مجاهدین م ل با انقلابی ایدئولوژیک قرآن را از کتابخانه هایشان برداشتند و به جای آن کاپیتال را گذاشتند.  کمونیسمی که آمال اقتصادی اش همان آمال قدیمی و سنتی جبهه ملی، یعنی صنعتى و خودکفا و مستقل شدن اقتصاد ایران، بود. چپی که نه محصول جنبش طبقه کارگر که محصول رادیکالیزه شدن جوانان جریانی است که در جنبش "ملى شدن صنعت نفت" با استبداد سلطنتى در جدال بودند، بود. این چپ چیزی نبود جز جناح رادیکال و میلیتانت همین جنبشهای اجتماعی بورژوایی. 

بخشی از این چپ از نظر تئوری مائوئیست بود. تز "نیمه فئودال- نیمه مستعمره" تز و تبیین این طیف مانند اتحادیه کمونیستها و خود کومه له آن زمان بود. در این تبیین دهقانان نیروی محرکه اصلی انقلاب و روستا محل اصلی فعالیت بود٬ تز مشهور این گرایش، محاصره شهرها از طریق روستا بود.  

بخش دیگری که فشار واقعیات و وزن و نقش طبقه کارگر در تحولات ٥٧، سرمایه داری بودن ایران را به آن تحمیل کرده بود، تبیینی غیر مارکسیستی، مکانیکی و غیر دیالکتیکی از سرمایه داری بودن جامعه، از رابطه طبقات در این جامعه و از مبارزه طبقاتی داشتند. انتقاد و اعتراض این طیف نه به سرمایه داری بودن ایران، که اساسا به وابسته بودن این سرمایه داری بود. از نظر این چپ بخش غیر وابسته بورژوازی، "بورژوازی ملی و مترقی" بود که با خصلتهای دمکراتیک خود، متحد طبقه کارگر در انقلاب دمکراتیک علیه بورژوازی کمپرادور و وابسته بود. این تبیین و "تحلیل" طبقاتی به تبیین سیاسی صف "خلق و ضد خلق"، "تضاد خلق و امپریالیسم" منجر میشد و از نظر تاکتیکی، بخش اعظم این چپ را به حمایت از ضدامریکایی گری خمینی کشاند. حمایت بخشی از این چپ از اشغال سفارت امریکا، حمایت از خمینی، .... ناشی از این واقعیت بود. چپ و راست زدن های برخی از سازمانهای خط سه در جنگ ایران و عراق و بالاخره بن بست و بی افقی در مبارزه علیه بورژوازی تازه به قدرت رسیده، که برای سرکوب انقلاب ٥٧ شمشیر را از رو بسته بود، بن بست اعتراض خرده بورژوازی در جدالهای طبقاتی این دوره را نشان میداد.  

در همین دوره، ورود و حضور وسیع و طبقاتی طبقه کارگر در انقلاب ٥٧ و تحولات بعد از آن، تشکیل شوراهای کارگری در کارخانه ها و مراکز صنتعی، اعمال کنترل کارگری بر تولید،، بیداری طبقاتی طبقه کارگر، همراه خود ضمن نشان دادن بیربطی این چپ پوپولیست و ضد امپریالیست به این طبقه، زمینه را برای رشد و عروج کمونیسم طبقه کارگر، آماده کرد. طبقه کارگر برای مبارزه خود علیه بورژوازی به جریانی مارکسیست، کمونیست و از جنس خود نیاز داشت. "مارکسیسم انقلابی" نماینده این کمونیسم بود. ریشه دواندن و رشد سریع سازمان "اتحاد مبارزان کمونیست"، نه فقط در میان جریانات پوپولیست، بلکه در میان پرولتاریای صنعتی ناشی از این واقعیت بود.  

جدال تئوریک- سیاسی عمیق و جدی میان "مارکسیسم انقلابی" و کل این چپ پوپولیست بر سر تحلیل طبقاتی از جامعه ایران، بر سر رابطه طبقه کارگر و بورژوازی، بر سر اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، بر سر تاکتیک و سیاست و بر سر عرصه های اصلی نبرد طبقاتی، در جریان بود. نقد پوپولیسم در همه ابعاد و زوایای آن، از سیاست تا سازمان و سبک کار و نشان دادن غیر مارکسیستی و غیر کمونیستی بودن سیاست، سازمان و سبک کار این جریانات، بخش جدی از ادبیات مارکسیستی ایندوره را تشکیل میدهد. جدالی سیاسی تئوریک، که به پیروزی "مارکسیسم انقلابی" منجر شد. سیری که  سرنوشت کمونیسم در ایران را رقم زد و زمینه را برای ایجاد حزب کمونیست ایران آماده کرد. این تاریخ ابژکتیو را باید در کنار اظهارات کودکانه و لجوجانه علیزاده گذاشت که میگوید: "شانه بالا انداختن و بی اعتنایی از کنار این حرکت عظیم اجتماعی و سیاسی و فرا منطقه ای رد شدن و منشا تشکیل حزب کمونیست ایران را به آنروزی نسبت دادن که فلان مقاله را من نوشتم. این یک خودخواهی ساده لوحانه ای بیش نیست."!   

وقتی میتوان از "گرانبهاترین" تا "ارزان ترین" محصول را در یک بازار کهنه فروشی  حراج کرد، برای کسی که دیگر تعلقی به آن محصول ندارد، طبعا گفتن از  ارزش های واقعی "خودخواهی" خریدار در مقابل "شکسته نفسی" فروشنده بنظر میرسد.     

منصور حکمت در جواب اینکه چرا این پیروزی بر چپ پوپولیست ممکن شد میگوید:

 

"چرا اين پيروزى ممکن شد؟ علتش اين نبود که يک عده آدم عاقل آمدند و حرفهايى زدند که با عقل بقيه خيلى جور درميآمد، برعکس با عقل آن بقيه نه تنها جور در نميآمد، بلکه در مقابلش مقاومت کردند و اين ديدگاه را تخطئه و بايکوت کردند. اما روند جامعه عليه آن مقاومت و تخطئه و بايکوت بود. چرا که آن دوره، دوره‌ای بود که يک طبقه‌اى، که اتفاقا اين کمونيسم به او مربوط است، بخاطر تحولات دوره انقلاب ٥٧ وارد صحنه شده بود، داشت شورا تشکيل ميداد. کارگر آمد و خودش را به مردم نشان داد. اين ايده‌ها را کارگرها با خودشان به جامعه نياوردند، و گرچه بخش کوچکى از کارگران بعدها به اين عقايد و ايده‌ها پيوست، على العموم کارگران الزاما به اين ايده نپيوستند، ولى نکته مهم اين است که حضور طبقه کارگر در جامعه، دانشجوى ملى و شرقزده‌ای را که به خودش ميگفت کمونيست و لطف کرده بود مشى چريکى را کنار گذاشته بود، ساکت کرد. براى اينکه هر کجا کارگر فعال ميشود مارکسيسم باب ميشود و اين مسأله کمک کرد تا اين انديشه‌ها پيروز شوند و به نظر من پيروز شدند. امروز اگر شما برويد به فرهنگ و ادبيات چپهاى امروز نگاه کنيد، متوجه ميشويد عقب‌مانده‌ترين آنها، مُهر اين پيروزى ما را روى پيشانى فکرى خودش دارد". (سخنرانی در اختتامیه کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست/ آذر ٦١)  

قلم گرفتن از این مولفه های سیاسی اجتماعی در تشکیل حزب کمونیست ایران و آژیتاسیون بی مایه در مورد نقش "جنبش کمونیستی صد ساله" و "مرتضی راوندی" ها و "م سوداگر ها"  و سایر دانشمندانی که کتب شان برای دانشجوی سال اول رشته علوم سیاسی میتواند منبعی باشد،  فقط یک لاقیدی ساده نیست. مدادپاک کنی که بنام "تاریخی، عینی و اجتماعی" در دست ابراهیم علیزاده است، خاصیتش پاک کردن نام مهمترین مارکسیستها و کمونیستها از صفحه تاریخ حزب کمونیست ایران و تاریخ صد ساله جنبشی است که علیزاده دیگر خود را متعلق به آن نمیداند. او دارد تاریخ دیگری، با پرسناژ های من درآوردی می سازد!  از نظر علیزاده، حزب کمونیست ایران نتیجه تلاش همه است جز سازندگان واقعی آن!  البته زمانیکه پای کومه له به میان می آید مسئله کاملا متفاوت است! بعدا به این مسئله میپردازیم.   

مولفه دومی که ظاهرا ابراهیم علیزاده از آن بسیار دلخور است این است که:

 

"...کلا نقش کومه له و رهبری کومه له را در پروسه تشکیل حزب خیلی کمرنگ میکنند. اینها متوجه نیستند که کومه له با آن پایگاه توده ای کارگری که داشت، با آن پایداری و پافشاری که روی آرمانهای کمونیستی داشت، ستون اصلی تشکیل حزب کمونیست ایران بود. و این هیچ اشکالی ندارد. هیچ ایرادی ندارد. کسی که روی این تکیه میکند، معنی اش این است که حزب کمونیست ایران را دوست دارد. معنی اش میخواهد که حزب کمونیست ایران یک حزبی واقعی با پایه توده ای باشد. معنی اش این است که نمیخواهد هویت ناسیونالیستی و محلی به آدمهایش بدهد. میخواهد بگوید اینها کمونیستهایی هستند که میخ شان را اینجا کوبیده اند. حالا میخواهند از اینجا بروند توسعه بدهند فعالیتشان را، گسترش بدهند و مشکلات بعدی را یکی یکی برطرف کنند. و ندیدن این موقعیت که واقعی هم هست تا جایی پیش میرود که نقش کومه له را در تشکیل حزب کمونیست ایران کمرنگ میکنند و گویا یک معماری از یک جایی آمده این حزب را تاسیس کرده."

 

"... پایه اجتماعی حزب کمونیست ایران انکار میشود و مثل دوست خاله خرسه است. آخر اینها بعنوان دوستی با حزب کمونیست ایران هم اینرا میگویند."  

در اینکه کومه له یکی از پایه های اصلی تشکیل حزب کمونیست ایران است تردیدی نیست. قطعا بدون حضور کومه له، پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران متفاوت و با توجه به سرکوبهای دهشتناک سالهای ٦٠ و ضربات وسیعی که جریانات چپ منجمله "اتحاد مبارزان کمونیست" خورده بود، شاید سالها به عقب می افتاد. البته بدون حضور کومه له در پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران، سرنوشت و تاریخ کومه له غیر کمونیست هم چیز دیگری می شد. تصور اینکه در بهترین حالت به سازمان رادیکالی در جناح چپ ناسیونالیسم کرد، تبدیل شود کاملا با موقعیت آن روز کومه له و هم خانوادگی بودنش با اتحادیه میهنی، خوانایی دارد. کومه له رادیکال، اجتماعی و مهم ماند به این خاطر که توانست با چرخش به سمت مارکسیسم انقلابی و نزدیکی به اتحاد مبارزان کمونیست، معضلات سیاسی خود را حل کند، و از سنت ناسیونالیسم کرد، در برنامه و سیاست، فاصله بگیرد. برای کومه له، ادامه وضع قبل از تشکیل حزب، به معنی تبدیل شدن کامل به یک سازمان چپ ناسیونالیست در مقابل حزب دمکرات کردستان، موقعیت امروزی کومه له علیزاده، بود. به مسئله اهمیت کومه له بازگردیم.  

منظور ابراهیم علیزاده اما این نوع از اهمیت نیست. ابراهیم علیزاده به بهانه "کم بها دادن به نقش کومه له" دوباره لگدی به "معماران" حزب کمونیست ایران میزند. علیزاده پایه اجتماعی کومه له را بعنوان نقطه قدرت حزب کمونیست ایران به رخ میکشد و تصویری میدهد که تنها پایه اجتماعی حزب کمونیست ایران کومه له بود و جریان دیگر، اتحاد مبارزان کمونیست، فقط عده ای روشنفکر بودند که جزواتی نوشته بودند و در این پروسه "بور خورده بودند".  

اما ببینیم واقعیات چه بودند. بطور واقعی در نگرش سیاسی، پایه های ایدئولوژیکی و اصول برنامه ای، کومه له تافته جدا بافته ای از سایر چپ پوپولیست در ایران نبود. اما یک تفاوت داشت، بسیار اجتماعی و رادیکال بود و بسیار هم جایگاه تئوری در فعالیت یک سازمان کمونیستی را تحقیر میکرد! کومه له سازمانى بود که تا مدتها ناسيوناليسم، مائوئيسم و خلق‌گرائى درآن هژمونی بالایی داشت. از نظر تئوریک، فکری، نظری و سازمانی، به شدت فقیر و عقب مانده، حتی نسبت به سایر جریانات چپ بود. زمانیکه تز "نیمه فئودال- نیمه مستعمره" در کل جریانات "خط سه" بعنوان تزی عقب مانده رد شده بود و سرمایه داری بودن ایران، با هر تبیین غیر مارکسیستی از آن، داده همگان بود، کومه له هنوز تز"نیمه فئودال-نیمه مستعمره" را قبول داشت. البته بعدها دو دیدگاه معروف به دیدگاه یک و دو (طرفداران نیمه فئودال-نیمه مستعمره و طرفداران سرمایه داری وابسته بودن ایران) در کومه له شکل گرفت. آنهم وقتی که همه سازمانهای دیگر با قبول سرمایه داری وابسته دچار بحران سیاسی - فکری شده بودند! کومه له نقدی به مذهب نداشت. در انتخابات ریاست جمهوری از کاندیداتوری مسعود رجوی حمایت کرد. نقدش به ناسیونالیسم کرد، صرفا از سر سازشکاری آن بود. به همین دلیل جلال طالبانی بعنوان نماینده ناسیونالیسم میلیتانت کرد در میان رهبری کومه له  اعتباری داشت، که البته امروز هم دارد.  

تفاوت و ویژگی کومه له با سایر جریانات چپ خط سه این بود که جریانی توده ای در کردستان و درگیر در مبارزه ای اجتماعی در کردستان بود. ویژگی که در پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی و قبول برنامه اتحاد مبارزان کمونیست تاثیرجدی داشت. همان زمان منصور حکمت دلیل پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی را اینطور توضیح میدهد:

"چرا کومه‌له که عمدتا در يک جنبش ملى در گير است و پرولتارياى صنعتى را مشخصا به عنوان موضوع کار خود نداشته است، ايده هاى مارکسسيم انقلابى را در دل خود رشد ميدهد، رهبران برجسته اى، مسلح به اين ايده‌ها، در آن پرورش ميابند و به يک تشکيلات قدرتمند مارکسسيت انقلابى بدل ميشود. حال آنکه در تمام جهان شرکت کمونيستها در جنبش ملى، جائى که طبقات ديگر نيز با داعيه انقلاب و مبارزه پا به ميدان گذاشته اند، همواره خطر اپورتونيسم، سازش طبقاتى و رويزيونيسم را براى جنبش برجسته‌تر کرده است. چرا کومه‌له که در يک جنبش ملى درگير است و هنوز مسئله فارس و کرد و سنى و شيعه بر توده‌هائى که کومه‌له در ميان آنها کار ميکند تاثير دارد، در جنبش ملى‌اى درگير است که مسائل آنرا معضلاتى چون خود مختارى و حق تعيين سرنوشت تشکيل ميدهد. يک چنين سازمانى به يکى از اولين نيروهاى پيشتاز براى بيرون کشيدن مارکسيسم از زير آوار رويزيونيسم تبديل ميشود. 

 اين دلائل عينى مشخص دارد. علت اين نيست که مثلا چند نفر در رأس کومه‌له توانستند مانند ما از فکرهاى مجرد نتايج منطقى درست بگيرند. مسئله ابدا اين نيست. مسئله اين است که اين افراد در اين دوره زمينه رشد و پيشروى يافته‌اند. در طول اين ٤-٥ سال اخير، صد برابر تعداد افرادى که افکار اصولى داشتند، افرادى وجود داشته‌اند که غير اصولى و نادرست ميانديشيده‌اند. چرا آنها رفته‌اند و ما مانده‌ايم؟ اين گوياى آن عينيتى است که از آن صحبت ميکنم. عينيتى که خود را از لابلاى حرکت ما به ظهور ميرساند و به ما خاطر نشان ميکند که بر زمينه هاى عينى مساعد و با درک قانونمندى هاى اقتصادى و سياسى يک دوره تاريخى مشخص حرکت کرده‌ايم و ميکنيم. " (مرورى بر مباحثات و دستاوردهاى کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست- آذر ٦١)

علیزاده در مورد این ادعا که ناسیونالیسم کرد در کومه له نفوذ داشته، در جایی این نفوذ را تائید میکند و در جای دیگری میگوید: 

 "همه ما خودمان را کمونیست میدانستیم و .... وقتی وارد جزئیات میشدیم و  استراتژی صحبت میکردم آنوقت خط مشی های متفاوتی استنتاج میشد. آن کسانیکه خودشان را از این تاریخ جدا میکنند در واقع صداقت و صمیمت این انسانهایی که پاک باخته به کمونیسم عشق میورزیدند وایدئولوژی کمونیستی را راه و رسم زندگی خود قرار میدادند، اینها را یکباره قلم قرمز میکشند روی آن. اینطور نیست. میخواهم بگویم اینکه ما چه تصوری از سوسیالیسم داشتیم، درکمان از جامعه شناسی علمی چه بود، آیا آگاهی مان بر تحولات سیاسی و اجتماعی در دنیا  چقدر تکمیل بود و ایراد داشت، این واقعیت را نمیتواند پرده پوشی کند که ما از یک نگاه عینی جوانها و انسانهای کمونیستی بودیم که برای آرمانهای کمونیستی مبارزه میکردیم."  

از نظر دبیر اول کومه له مهم نیست شما مائوئیست، توده ای یا سه جهانی هستید، مهم نیست از نظر تئوریک مارکسیست نیستید، مهم نیست سازمان شما نه به تئوری مارکسیستی مسلح است و نه سیاست و رهبری کمونیستی دارد، مهم نیست شما شخصیتهای جنبش ناسیونالیسم کرد را از شخصیتهای کمونیست مهمتر میدانید، مهم نیست حتی تصویرتان از سوسیالیسم شوروی و چین و کوبا است، هیچکدام از اینها مهم نیست. کافی است شما جوانی پرشور باشید که با هر درکی،  برای آرمانهای کمونیستی مبارزه میکنید. برای علیزاده که همیشه تئوری را بعنوان فعالیتی "روشنفکرانه" و "غیراجتماعی" با تمام بار منفی که میتوان به آن داد تحقیر کرده است، "غلظت" نیت مهم است نه درجه مارکسیست و کمونیست بودن و مربوط بودن به طبقه کارگر! مدعی است دیگران در مورد کومه له بی انصافی میکنند و او تبیینی واقعی و علمی و عینی از کومه له و نقاط قدرت اش میدهد. جالب است!   

در جای دیگری در توضیح هژمونی ناسیونالیسم کرد در کومه له میگوید:

 

 " کل چپ ایران از لحاظ دانش سیاسی فقیر بود بطور واقعی. علت آنهم در وجود خودشان نبود. در سیستم دیکتاتوری و خفقانی بود که برای یک ورق اعلامیه، یک صفحه کتاب، کسانی را به زندان می انداختند برای سالهای طولانی و شکنجه میدادند و آزار میدادند و .. علتش این بود. ولی بطور واقعی با هر زوری بود این ادبیات در دسترس قرار میگرفت و مطالعه میشد و تقریبا همه سازمانهای چپ ایران اینها را مطالعه میکردند. میخواهم بگویم مثلا در رهبران کومه له و بنیانگذاران کومه له و بخش زیادی از کادرهای کومه له همگی تحصیل کردگان سطوح بالای دانشگاههای ایران بودند. حتی از پذیرفته شدگان سطح بالای کنکور بودند. اینها مثلا در رشته های مهندسی، در رشته های علوم طبیعی در رشته های پزشکی سرآمد بودند. من میخواهم بگویم که علوم انسانی که جامعه شناسی و دانش سیاسی و سوسیالیستی و اینها که بالاخره در محدوده جامعه شناسی قرار میگیرد. مگر چقدر پیچیده، چقدر دور از دسترس بود که اینها نمیتوانستند آنرا یاد بگیرند؟ و اینها این را یاد نگرفته بودند. این یک ادعای واقعا بی اساسی است. چرا اینها را نمیتوانستند یاد بگیرند؟ انقلابی نبودند؟ انقلابی بودند. سیاسی نبودند؟ سیاسی بودند. خوب ذهن بازی هم داشتند، آدمهای باسوادی هم بودند خوب میرفتند کتابها و نشریات هم به همان نسبت که در اختیار بقیه بود در اختیار ما هم بود. ما هم مطالعه میکردیم بنابراین این بحث موضوعیت نداشت. موضوعیت ندارد. میخواهم بگویم این آژیتاسیون ناسیونالیسم کرد و آژیتاسیون اپورتونیستهای چپ است برعلیه رهبری کومه له."

این همه درک دبیر اول کومه له از تئوری مارکسیستی و کمونیستی بودن یک سازمان است. تحقیر مارکسیسم و تئوری آنهم با رجوع به علم الاشیا ابتدایی! مارکسیسم را با علوم اجتماعی و انسانی یکی گرفتن، و تبدیل آن به چیزی که نخبگان و تحصیلکرگان هر جامعه ای میتوانند با کمی حوصله آنرا یاد بگیرند و مارکسیست شوند، شوخی تلخی است آنهم از جانب کسی که خودش را رهبر یک حزب کمونیستی میداند! تصویر روستایی، اکابری و عامیانه از تحلیل مارکسیستی و سیاست کمونیستی، فقط میتواند مایه تاسف هر کارگر کمونیست و مارکسیستی شود که خود را به این سازمان نزدیک میداند. گویی رهبران حزب توده ایران٬ رهبران و فعالین سازمان اکثریت٬ از جمله تحصیل کردگان رشته پزشکی و دانشجویان ممتاز نبوده اند! کسانی که کاپیتال ترجمه میکردند و درس میداند و به مدافعان جمهوری اسلامی و به همکاران سپاه پاسداران و مرکز اطلاعات ایران تبدیل شدند، کسانی که  چپها و کمونیستهای آن دوره را شناسایی و به مراکز اطلاعاتی معرفی میکردند، خیلی "بی سواد"،  "شاگرد تنبل"، و "بی استعداد" بوده اند. انگار این صف کسانی که از کاپیتال تا مجموع آثار لنین را از حفظ اند، و روزی طرفدار رفسنجانی و روزی خاتمی و امروز مداح روحانی اند، از سر کم سوادی و نداشتن تحصیلات مهندسی و پزشکی و یا رده پائین قبولی شان در کنکور است، که به این روز افتاده اند.  

علیزاده، باید تحت تاثیر نوستالژی  روزهای قبولی در کنکور، روزهایی که  بعنوان دانشجوی شهرستانی سری در میان سرهای نخبگان دانشجویان تهرانی در آورده، چنین درهم گویی کرده باشد. احساس حقارت این دانشجو در سرتاسر این بخش از استدلال ها موج میزند. از این زوایه، برتری حکمت و مارکسیست های انقلابی به امثال علیزاده، فخر فروشی بی جای دانشجوی تهرانی به آن دسته از دانشجویان شهرستانی است که در کنکور از تهرانی ها جلو زده اند! راستی میدانید که حکمت مدرک خود را نگرفت! احتمالا دانشجویان مورد نظر علیزاده در این زمینه از او جلو زده اند.  

اما چند کلمه در مورد این ادعا که کومه له تنها پایه اجتماعی حزب کمونیست ایران بود. این واقعیت که نقش کومه له در کردستان، نفوذ اجتماعی و سازمان دادن یک مقاومت توده ای علیه جمهوری اسلامی، کوچ مریوان، تحصن شهر سنندج، اتوریته و اعتبار ویژه ای به کومه له، نه فقط در میان نیروهای چپ که نزد مردم در ایران داده بود، نه قابل تردید است و نه کسی آنرا رد کرده است.  سالهای ٥٨ تا ٦١، در دوره سرکوب وحشیانه ضد انقلاب اسلامی، در دوره تعرض به آخرین دستاوردهای انقلاب "کردستان سرخ" سنگر دفاع از آزادی و انقلاب بود. تبدیل آن واقعیت عظیم اجتماعی دیروز، به دستمایه معامله گری امروز ناسیونالیسم در کومله،  گرو کشی های بعدی این سازمان، و بعدها باب شدن آن در چپ ایران، سابقه طولانی دارد.  

دیروز عبدالله مهتدی نماینده این تفکیک "اجتماعی بودن کومه له و غیر اجتماعی بودن اتحاد مبارزان" بود، و امروز ابراهیم علیزاده. بعید است ابراهیم علیزاده از نفوذ و پایه اجتماعی اتحاد مبارزان کمونیست که حداقل در ١٥-١٦ مرکز اصلی صنعتی مانند ذوب آهن، نیرو داشت، مطلع نباشد! بعید است از تاثیرات این سازمان در چپ ایران و پیوستن بخش جدی کمونیستهای سرشناس آندوره به "اتحاد مبارزان کمونیست" و نفود سیاسی اجتماعی این سازمان در چپ ایران، علیرغم تمام دشمنی و بایکوتهایی که این سازمان شد، مطلع نباشد. شمشیر حق السکوت بگیری و گروکشی به بهانه "کومه له اجتماعی" مدتها است زنگ زده است. این سنگر قبلا توسط عبدالله مهتدی تسخیر شده است. این سکویی است که از آن مهتدی به اعماق ظلمت قوم پرستی سقوط کرد. علیزاده در راه  مخاطره آمیز و آزموده شده ای قدم گذاشته است.  

حزب کمونیست ایران، نیاز طبقه کارگر به صحنه آمده در انقلاب ایران، و دستاورد عظیم جنبشی کمونیستی ایران بود. این نه دستآورد صد سال گذشته، که دستاورد کمونیسم معاصر در ایران و حاصل تحولات سیاسی اجتماعی عمیقی بود که در دل انقلاب ٥٧ ، در جامعه ایران در جریان بود. تشکیل حزب کمونیست ایران در دوره ای که بورژوازی تعرضی وحشیانه را به دستاوردهای انقلاب و طبقه کارگر شروع کرده بود، اعلام تقابل آشکار و سازمان یافته طبقه کارگر و جنبش کمونيستى در آن دوره ، در مقابل دشمن طبقاتی در ايران بود. نگاه به این تجربه تاریخی،  از دریچه کوته نظرانه سازمانی و "سهم من" در این پروسه، فقط محدودنگری و سکتاریسم راوی را نشان میدهد. ابراهیم علیزاده با حذف زمینه های واقعی سیاسی- اجتماعی شکلگیری این حزب، با خط باطل کشیدن بر تمام جدالهای سیاسی تئوریک و اجتماعی که برای تشکیل این حزب شد زیر عنوانهای پر طمطمراق "دستاورد جنبش کمونیستی صد ساله و همه نویسندگان و دانشمندان" فقط بیربطی امروز خود به این واقعیت عظیم را نشان میدهد. این نمی تواند یک اشتباه و سهو ساده تبینی و تحلیلی باشد. این تاریخ نگاری، انتخاب سیاسی آگاهانه علیزاده،  برای رفتن در مسیری است که پیشتر مهتدی طی کرده است. آنهم منسجم کردن "کومله علیزاده" در مقابل کومله کمونیست!  

تاریخ نگاری امروز ابراهیم علیزاده، مستقل از نقش شخص خودش در این تاریخ، بیربطی امروز او را به کل این پدیده و تجربه عظیم جنبش کمونیستی نشان میدهد. حزب کمونیست فعلی و "کومه له علیزاده" و رهبری آن، منجمله ابراهیم علیزاده، همانقدر نماینده تاریخ و دستاوردهای این حزب و کومه له کمونیست آندوره، ادامه جنبشی و حزبی این حزب در سالهای  ١٣٦٢تا ٧٠ اند، که حزب بلشویک سالهای ١٩٢٩- ٣٠ نماینده سیاسی و جنبشی حزب بلشویک سالهای ١٩١٥ تا ٢١ بود.  

٢- پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران 

پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران در مصاحبه علیزاده، سرنوشتی مشابه زمینه های تاریخی تشکیل این حزب دارد. مولفه های اجتماعی، سیاسی، جدلهای سیاسی و فکری که در آندوره بر سر تشکیل حزب کمونیست ایران بود، تلاشهایی که جریانات موسوم به خط سه برای تشکیل حزب کمونیست ایران میکردند، نقدهایی که به این پروسه ها، منجمله پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران میشد همگی جای خود را به روایتی غیر واقعی، مکانیکی، با دز بالایی از آژیتاسیون میدهد.  

علیزاده در جواب به این سوال که: "سرفصل های جنبش کمونیستی ایران در صد ساله گذشته ایران چیست؟ بعضی ها (منجمله برخی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران)  تاریخ جنبش نوین کمونیستی را به سالهای٥٧-٥٨ و آغاز به کار تشکیلات خودشان مربوط میکنند. قبل از آن هرچه هست را تحت عنوان پوپولیسم یا سوسیالیسم خرده بورژوایی یا سوسیالیسم خلقی رد میکنند. موافق این هستید؟" پس از  توضیحات مفصل در مورد تاریخ شکلگیری طبقه کارگر و سوسیال دمکراسی در ایران، نقش حزب توده و در رد این تبیین میگوید: 

 "شانه بالا انداختن و بی اعتنایی از کنار این حرکت عظیم اجتماعی و سیاسی و فرا منطقه ای رد شدن و منشا تشکیل حزب کمونیست ایران را به آنروزی نسبت دادن که فلان مقاله را من نوشتم. این یک خودخواهی ساده لوحانه ای بیش نیست." 

ودر جای دیگری میگوید:  

"بعضی ها میگویند گویا حزب کمونیست ایران یک معماری داشته و معمار آمده حزب کمونیست ایران را بنا کرده و حالا هم همه بایستی به او اقتدا بکنند. از این حرفها نیست. یک عده انسانهای کمونیست در سطح ایران از اتحاد مبارزان کمونیست و جاهای دیگر آمدند، فکرهایشان را روی هم ریختند، با هم مشارکت کردند، از تجربه همدیگر استفاده کردند، درافزوده هایشان را به هم جمع کردند و حزب کمونیست ایران از درون یک همچون مجادلاتی متولد شد." 

ابراهیم علیزاده مغلطه کاری میکند و ادعای من درآوردی "بعضی ها تاسیس حزب کمونیست ایران را نتیجه کار یک معمار (منصور حکمت) میدانند" را علم میکند. علیزاده حاضر است تشکیل حزب کمونیست ایران را حراج کند، حاضر است حزب توده و مرتضی راوندی و م سوداگر و سایر "دانشمندان" را در تشکیل این حزب سهیم کند، حاضر است تمام جدالهای عمیقی که در ایندوره در چپ ایران موجود بود را زیر فرش کند، تا بتواند بر تاریخ واقعی شکلگیری حزب کمونیست ایران، بر صاحبان واقعی این حزب، مارکسیسم انقلابی، و اتحاد مبارزان بعنوان نماینده این مارکسیسم، خط بطلان بکشد. 

اما اسناد این حزب پوچی و جعل این تاریخ را به روشنی نشان میدهند. اسناد رسمی و مصوبات این حزب به مناسبت تاسیس خود، این حزب را نتیجه پیروزی مارکسیسم انقلابی بر چپ خرده بورژوایی و بعنوان دستاورد طبقه کارگر در مبارزه خود علیه بورژوازی ارزیابی میکند. علیزاده،  تلاش میکند که  تغییر و چرخش امروز خود را، بعنوان واقعیات تاریخ گذشته قلب کند و جا بزند. تصویر منصور حکمت "خودخواه" در مقابل علیزاده و مهتدی "شکسته نفس"، تابلوی نمایش حقارت پرسوناژهای "شکسته نفس" امروزی است که چرخش کرده  اند و تلاش میکنند که رنگ امروز خود را به گذشته بزنند!  

اطلاعیه دفتر سیاسی حزب درباره کنگره موسس و اولین پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، با این پاراگراف شروع میشود:

 

"در ادامه قریب به پنج سال مبارزه پیگیر و هدفمند مارکسیسم انقلابی در رفع موانع نظری و عملی ای که بر سر راه تشکیل حزب کمونیست در ایران قرار داشت و بدنبال ٩ ماه فعالیت متمرکز کمیته برگزار کننده کنگره موسس حزب کمونیست ایران، این کنگره در نیمه اول شهریور ماه ٦٢، درکردستان انقلابی تشکیل شد و حزب کمونیست ایران را پایه گذاشت. حزب کمونیست ایران در ادامه آن دستاوردها و با اتکا به آن سنگرهای طبقاتی شکل گرفت که مارکسیسم انقلابی از آغاز و بر متن انقلاب ایران، یکی پس از دیگری به فتح پرولتاریای ایران در آورده بود. تاریخچه تکوین این حزب، تاریخچه فتح این سنگرهاست. درهم کوبیدن نظرات محدود و کوته بینانه خرده بورژوازی مدعی مارکسیسم و ترویج و تثبیت نقد پرولتری از سرمایه و امپریالیسم در میان بخش وسیعی از پیشروان جنبش کمونیستی ایران در سالهای اول بعد از قیام، برافراشتن پرچم مستقل پرولتاریا در یک جنبش انقلابی توده ای به وسعت جنبش خلق کرد و رهبری و سازماندهی آن تحت این پرچم٬ تدوین و اعلام اصول و مبانی نظری و اهداف و شعارهای سیاسی پرولتاریا در قالب یک برنامه کمونیستی در فروردین ٦٠ و تدقیق و ارتقا آن به سطح "برنامه حزب کمونیست ایران" در اردیبهشت ٦١، نقد عمیق شیوه ها و سنن انقلابیگری خرده بورژوایی رایج در جنبش کمونیستی ایران و دسیتابی به مبانی تشکیلات و پراتیک کمونیستی در مهر ٦١ ٬ گرد آوردن و متحد کردن پیشروترین تشکلها و فعالین جنبش کمونیستی ایران٬ سازمانهای کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست و نیز بخشها و فراکسیونهایی از سازمانهای پیکار٬ رزمندگان٬ وحدت انقلابی٬ رزم انقلابی٬ و چریکهای فدایی خلق ایران تحت پرچم برنامه حزب کمونیست٬ اینها همه آن پایه ها و سنگ بناهای محکم و استواری است که به مارکسیسم انقلابی در ایران این امکان و فرصت تاریخی را داد تا در ١١ شهریورماه ٦٢ حزب کمونیست ایران را بنیان نهد." (اطلاعیه درباره کنگره موسس و اولین پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران- ١٥ شهریور ٦٢) 

در بیانیه کنگره موسس بار دیگر تاسیس حزب کمونیست ایران را نتیجه پیروزی مارکسیسم انقلابی بر سوسیالیسم خرده بورژوایی تاکید میکند و بر زمینه مادی تشکیل حزب، حضور فعال طبقه کارگر در عرصه مبارزه اشاره دارد.  

"حزب کمونیست ایران در ادامه مبارزات پیروزمند مارکسیسم انقلابی بر علیه توهمات و اوهام بورژوایی و خرده بورژوایی و افکار وریزیونیستی که جنبش چپ ایران را در خود غرق ساخته بود، تشکیل شده است. مارکسیسم انقلابی در ایران متکی بر انقلابی که پیشروان پرولتاریا را به صحنه مبارزه فرامیخواند نضج گرفت و در ظرف چند سال سوسیالیسم خرده بورژوایی مدعی مارکسیسم را در بنیادهای متدلوژیک، اقتصادی، سیاسی و تشکیلاتی آن نقد کرد و پرچم مستقل کمونیسم مارکس، انگلس و لنین را با استحکام برافراشت. شکل گیری و رشد سریع مارکسیسم انقلابی در ایران انعکاس سیاسی و تشکیلاتی حضور عینی طبقه کارگر ایران در صحنه انقلاب بود، طبقه ای که برای پیشروی و رهایی خود به تئوری انقلابی و سازمان سیاسی پیشتاز خود نیاز داشت، طبقه ای که در عین حال با حضور فعال خود در عرصه مبارزه انقلابی زمینه مادی و شرایط مساعد برای تبدیل این تئوری انقلابی به یک نیروی مادی اجتماعی و تقویت سیاسی و تشکیلاتی نیروها و سازمانهای پیشتاز خود را فراهم کرده بود." (بیانیه کنگره موسس حزب کمونیست ایران- ١١ شهریور ٦٢) 

در سایر اسناد این کنگره از نیروهای تشکیل دهنده حزب بعنوان نیروهای مارکسیسم انقلابی نام برده میشود. آنجایی که به مسائل تاکتیکی میپردازد بر "وحدت نظر در صفوف مارکسیسم انقلابی در زمینه مسائل تاکتیکی" تاکید میکند. آنجایی که به نشریات حزب میپردازد، تصمیم به ادامه کاری نشریات تاکنونی کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست بعنوان نشریاتی که تا آنروز "در اشاعه نطرات تئوریک و برنامه ای مارکسیسم انقلابی" فعالیت کرده اند، میگیرد. در هیچ یک از اسناد این کنگره حزب کمونیست ایران را نتیجه "تاریخ صد ساله جنبش کمونیستی" و تلاشهای دانشمندان و نویسندگان و محققین جنبشهای دیگر را نمیداند. در دنیای واقعی تشکیل حزب کمونیست ایران بخشا نتیجه تقابل و نقد کل باورها٬ سیاستها٬ پراتیک و تاریخ صدساله مورد نظر ابراهیم علیزاده امروز بود. علیزاده برای انسجام بخشیدن به کومه له امروز خود، لازم دارد همه اسناد تشکیل و فعالیت حزب کمونیست ایران را بسوزاند!   

امروز علیزاده حزب کمونیست را نتیجه یک مونولوگ بیشتر نمیداند و با تحریک احساسات، با سوء استفاده از کشتار طیفی از شخصیتهای کمونیست در سال ٦٠، میگوید:  

" دوره ای بود که مجادلات ما از لحاظ نظری و سیاسی  با گروههای مختلف چپ ایران در جریان بود. جریان طرفداران برنامه، جریانات طرفدار حزب کمونیست ایران مباحثاتی میکرد. ولی این سرکوبها و این شرایط وحشیانه سرکوب و کشتار رهبران و بعد شکنجه های وحشیانه و همه اینها فضایی را بوجود آورده بود که یک مونو لوگ بود، یعنی کسی نبود، جواب نمیگرفت، چون کسی نبود جواب بدهد، کسی آنچنانی در میدان نبود که جواب بده. حالا شما از این موقعیت استفاده کنی، بگی که ما در یک مبارزه ایدئولوژیک بسیار فشرده پیروزمند بیرون آمدیم"  

آقای علیزاده شوخی می فرمائید! تقابل کل چپ پوپولیست با مارکسیسم انقلابی، صدها جدال فکری و سیاسی و تئوریک بر سر مهمترین مسائل مبارزه طبقاتی، بر سر برنامه، بر سر حفظ استقلال سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر و ..... پیوستن بخشهایی از کمونیستها در این چپ به مارکسیسم انقلابی، تشکیل فراکسیونهای مارکسیسم انقلابی در تمام این جریانات خط سه و حتی در چریکها، تعرض به تشکیل حزب کمونیست ایران از جانب اقلیت و حتی مجاهد،  را نمی توان به این سادگی تماما زیر فرش کرد. نمی توان آنرا یک مبارزه منولوگ که بر متن کشتار جمهوری اسلامی ممکن شد، اعلام کرد. با خروارها نشریه و کتاب و مبحث منتشر شده علیه مارکسیسم انقلابی و برنامه آن، چه می کنید؟ علیزاده، غیبت و  عقب ماندگی کومله از داغ ترین مباحث کمونیستی سالهای ٥٨ تا  ٦٠ که در سراسر ایران در جریان بود، را جایگزین تاریخ واقعی جدال های فکری آن مقطع میکند. علت غیبت کومله، نه سرکوب و مونولوگ بودن مباحث، که تحقیر تئوری بود. کاری که امروز علیزاده دوباره به آن شیفت کرده است.  

حزب کمونیست ایران نتیجه مستقیم پیروزی مارکسیسم انقلابی، نتیجه پیوستن سازمانها، منجمله کومه له، و کمونیستها به مارکسیسم انقلابی بود. اینرا با هیچ مغلطه کاری و خلط مبحث و بحثهای "عمیق و تاریخی" نوع علیزاده،  نمیتوان زیر فرش کرد. خط کشیدن بر این تاریخ از سر هر نیاز سازمانی،  با هر نیت محدودنگرانه و سکتاریستی، با هر درجه از اپورتونیسمی باشد تعرض به این کمونیسم است. تعرض به طبقه کارگر و محروم کردن طبقه کارگر و کمونیستها از دسترسی و آگاهی به یکی از پرافتخارترین دوره های تاریخ خود و تجربیات و دستاوردهای سیاسی، اجتماعی، نظامی، تئوریک آن است.  

البته زمانیکه پای کومه له به میان می آید ابراهیم علیزاده کل این تاریخ صد ساله را فراموش میکند و میگوید: 

".... به نطر من کومه له میتوانست به تنهایی حزب کمونیست ایران را تشکیل بدهد. بدون اتحاد با هیچ سازمانی. حتی این بحث مطرح بود که چه ایرادی داشت که حزب کمونیست ایران از این منطقه که هم پایه کارگری داشت، هم در یک جنبش انقلابی درگیر بود، هم نیروی سازمانی اش به اندازه کافی بود برای اینکه سر پای خودش بایستد، این میخ را از اینجا بکوبد و از اینجا توسعه پیدا کند و وظایف بعدی اش را انجام بدهد. حتی این ظرفیت را هم داشت. پایگاه عظیم توده ای، پایگاه عظیم اجتماعی. شما به جان باختگان کومله نگاه کنید نود درصدشان از خانواده های کارگری هستند. میخواهم بگویم این ادعا که کسان دیگری آمدند، از جای دیگری آمدند، ایده هایی را به اصطلاح تحمیل کردند، از ضعف عده ای استفاده کردند، یک ایده تشکیل حزب را به اینها قبولاندند. این ادعا هیچ واقعیتی ندارد، خصمانه است، و به نظر من نوعی پز است و هر کسی به این تمکین کند فقط ساده لوحی خودش را به نمایش گذاشته".

 

".... اگر تشکیل حزب کمونیست را خیلی ایده آلیزه نکنیم و از آن زمینه تاریخی رشد جنبش کمونیستی ایران جدایش نکنیم، با توجه به بحثهایی که داشتیم و خواهیم داشت در این زمینه، در آنصورت هم پایه کارگری نسبتا نیرومندی داشت و هم نفوذ توده ای نسبتا نیرومندی داشت و هم موقعیت تشکیلاتی محکمی داشت در درون یک جنبش انقلابی و هم کادرهای زیادی داشت. به نظر من در ادامه حتی اگر ما موفق هم نمیشدیم که توجه یکی از سازمانها یا چند تا از سازمانهای سیاسی چپ سراسری ایران را جلب کنیم. همین کومه له هم میتوانست، از نظر تحلیل میگویم واقعیت جور دیگری پیش رفت، حزب کمونیست ایران باشد. فقط یک تغییر نام و تغییر آرایش تشکیلاتی و جواب دادن به ملزومات کیفیت جدیدی که میبایستی متحقق شود، لازم بود." 

تشکیل یک حزب کمونیستی از این ساده تر؟! یک تغییر نام و کمی هم تغییر آرایش! کومه له ای که نه برنامه ای داشت، به اذعان خود علیزاده ناسیونالیسم کرد در آن قوی بود، نسبت به مذهب موضعی انتقادی نداشت، و تا قبل از تشکیل حزب ازدواج اسلامی و روسری در آن رایج بود، به فرهنگ عقب مانده توده ها در رابطه با مذهب و بیحقوقی زن احترام میگذاشت، کافی بود روحیه وحدت طلبانه نداشت و اراده میکرد و تغییر نام میداد و میشد حزب کمونیست ایران! و علیزاده نام این تبیین را تبیینی تاریخی و مارکسیستی، غیر اراده گرایانه، عینی و اجتماعی از تشکیل یک حزب کمونیستی میگذارد! رقت انگیز است!  

در دیدگاه دبیر اول کومه له و عضو هیئت اجرایی حزب کمونیست ایران، پایگاه توده ای، پایگاه اجتماعی شرط اول و آخر تشکیل یک حزب کمونیستی است. تدوین برنامه، سیاست، دفاع تئوریک و سیاسی از مارکسیسم "جزوه و مقاله نوشتن" است و هیچوقت در سیستم علیزاده نقش جدی نداشته. در سیستم علیزاده تئوری، سیاست، کمونیسم و حتی ناسیونالیسم همگی ابزاری برای حفظ و قوی کردن سازمان خود (کومه له) است. حال این سازمان جناح چپ احزاب ناسیونالیست کرد، جناح چپ"یکتی" باشد یا "پارتی"، فرقی نمی کند. مگر آنها کم اجتماعی بودند، کم شهید دادند و کم جنگیدند؟ آقای علیزاده باید آبی به صورت خود بزند!  

به پروسه و کرونولوژی تشکیل حزب کمونیست ایران باز با اتکا به اسناد تاریخی موجود نگاهی بیندازم تا نه فقط درجه انصاف، بلکه مستند بودن ادعاها و تاریخ نگاری علیزاده را ببینیم.  

بطور واقعی مسئله ضرورت تشکیل حزب کمونیست ایران، ایده آن و تلاش برای تشکیل چنین حزبی مختص به اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له نبود. شعار "پیش به سوی تشکیل حزب کمونیست ایران"، وحدت عملها و نشستها برای اتحاد میان جریانات خط سه قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران در جریان بود. شاخص ترین این تلاش "کنفرانس وحدت" بود که بخشی از جریانات خط سه مانند "کنفرانس وحدتی ها" اتحاد سازمانی را با تشکیل حزب کمونیستی یکی میگرفتند و سکتاریست ترین شان پیکار با این تصویر بود که حزب کمونیست نتیجه بزرگ شدن سازمانی من است. این تصویر که یک سازمان به تنهایی حزب کمونیست ایران را اعلام میکند و بقیه به آن میپیوندند فقط به سازمان پیکار که جریانی به شدت سکتاریست بود، محدود میشد. رهبری وقت هیچیک از سازمانهای چپ و منجمله کومه له چنین تصویر غیر واقعی، غیر مارکسیستی از تشکیل حزب نداشتند و مهمتر از آن هیچ یک از این سازمانها اتوریته سیاسی و هژمونی فکری بر دیگران نداشتند تا بتوانند چنین ادعایی را داشته باشند.  

منصور حکمت در همان دوره در مورد چنین ادعایی که اساسا سازمان پیکار داشت و امروز علیزاده با افتخار تمام پس از سی و چند سال آنرا تکرار میکند، میگوید:

"ما در اين کنگره در بحثهاى مربوط به حزب کمونيست آن اسطوره غير قابل دسترسى که خرده بورژوازى از حزب ساخته است را در هم شکستيم. برخورد نيروهاى مشخص خرده بورژا- سوسياليست، نظير پيکار و فدائى به مقوله حزب نيازى به بازگوئى ندارد. آنها "سازمان" خود را داشتند و لذا در عمل نيازى به حزب نميديدند. حزب لازم نيست، زيرا "سازمان پر افتخار ما" هست. اين پاسخى است که در واقع در پس سکتاريسم اين تشکلها نهفته است. وقتى چنين نيروهائى القابى نظير "پيشگام بين الملل نوين" را القابى استهزا آميز ميپندارند و به خيال خود با دادن اين القاب به ما، ما را تخطئه مى کنند، تلقى خرده بورژوائى خود از مقولات بين الملل و حزب و ضرورت آنها را افشاء ميکنند. " (مرورى بر مباحثات و دستاوردهاى کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست- آذر ٦١)

پیروزی مارکسیسم انقلابی بر کل این چپ و تفوق سیاسی و بعدها تشکیلاتی اتحاد مبارزان، نتیجه چند سال جدال و مبارزه تئوریک، نتیجه بن بست این سوسیالیسم خرده بورژوایی، تدوین "برنامه اتحاد مبارزان کمونیست" و نتیجتا پیوستن سازمانها و "فراکسیونهای مارکسیسم انقلابی" و "نیروهای طرفدار برنامه" به این تحرک بود. 

در میان مجموعه مباحثی که در ایندوره بعنوان پیش شرط ایجاد حزب کمونیست ایران طرح میشد، اهمیت یک برنامه کمونیستی بعنوان اولین و مهمترین شرط، بعنوان سند هویتی یک سازمان کمونیستی، چه برسد به یک حزب کمونیستی، از طرف اتحاد مبارزان کمونیست طرح و بر سر آن جدالها صورت گرفت. تنها جریانی که در چپ ایران صاحب برنامه بود و برای تبدیل آن به شعور و آگاهی طبقه کارگر و چپ ایران جنگ فکری و سیاسی میکرد "اتحاد مبارزان کمونیست" بود. این برنامه به مبنای پیش نویس برنامه حزب کمونیست ایران و بعدها به برنامه حزب کمونیست ایران تبدیل شد. جدال بر سر تدوین و داشن يک برنامه کمونيستى بخشى از پروسه پيدايش حزب کمونیست ایران بود. تدوین برنامه حزب کمونيست، پيشروى غیر قابل برگشتی را در جنبش کمونيستى ایران تثبیت کرد.  

علیزاده در مورد طرح ضرورت برنامه میگوید:

"ابتدا در نشریه پیشرو مقاله ای نوشته شد در باره ضرورت برنامه. اینکه باید برنامه داشته باشیم. و بحثهای زیادی در صفوف کومه له سر برنامه به عمل آمد. ماخذ ما برای برنامه قبل از هرچیز مانیفست کمونیست بود. اما از آن مشخص تر برنامه حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه در کنگره دوم، بعد حزب کمونیست شوروی، این برنامه مبنای خوبی بود. این برنامه را ما در سطح تشکیلات توزیع کردیم که همه رفقا ما با مفاهیم برنامه ای آشنا بشوند. در همان حال اتحاد مبارزان کمونیست هم در تهران برنامه ای منتشر کرده بودند به نام "برنامه اتحاد مبارزان کمونیست". وقتی بحث تشکیل حزب و مباحثات بین ما و رفقای اتحاد مبارزان کمونیست شروع شد ما پذیرفتیم که برنامه آنها مبنا قرار بگیرد. برنامه ای که آنها نوشته بودند. که آن برنامه هم تازه گفتم که یک برداشت کنکرتی بود از برنامه حزب کمونیست شوروی. همان برنامه بود در واقع با اندکی تغییرات و ویژگی های جامعه ایران درش ملحوظ شده بود. این برنامه مبنا قرار گرفت." 

ابراهیم علیزاده که دیگر نمیتواند ادعا کند پیش نویس برنامه را هم کومه له نوشته است، روی تلاشها و جدالهایی که اتحاد مبارزان کمونیست برای تثبیت ضرورت برنامه در چپ ایران داشت را به اینکه  "برنامه ای که آنها نوشته بودند. که آن برنامه هم تازه گفتم که یک برداشت کنکرتی بود از برنامه حزب کمونیست شوروی. همان برنامه بود در واقع با اندکی تغییرات و ویژگی های جامعه ایران درش ملحوظ شده بود." تقلیل دهد.  

اجازه بدهید ببینیم این "اندکی تغییرات" و ویژگی های جامعه ایران چه ها بودند که سایر چپ ایران نمیتوانست مانند رهبری اتحاد مبارزان با کپی کردن برنامه حزب کمونیست شوروی این کمی تغییرات را ملحوظ کنند.  

- در دوره ای که بخشی از چپ ایران کمونیسم اردوگاهی بودند و بخشی دیگری خود را اساسا متعلق به مائو، انورخوجه و کاسترو، چگوارا و رژی دبره میدانستند، برنامه اتحاد مبارزان کمونیست با اتکا این جریان به تئوری های مارکس انگلس و لنین شروع میشود و همین جا خود را از همه جریانات چپ جدا میکند. 

- در دوره ای که بخش اعظم و حتی همه چپ ایران اصلاحات راضی را حرکتی ارتجاعی که دهقان را بی زمین کرده است، ارزیابی میکردند و هر جریانی که اصلاحات ارضی را قدمی در رشد سرمایه داری در ایران ارزیابی میکرد، جریانی پرو شاه و ضد انقلابی ارزیابی میکردند، در دوره ای از نظر بخشی از این چپ "بورژوازی ملی و مترقی" متحد طبقه کارگر در انقلاب بود، در دوره ای که چپ ضد امپریالیست ایران مبارزه را مبارزه خلق و ضد خلق، مبارزه علیه وابستگی و ضد امپریالیستی میدانستند، برنامه اتحاد مبارزان کمونیست در اولین بند و در تبیین خود از جامعه ایران میگوید:  

"شیوه تولید در ایران سرمایه داری است. اصلاحات ارضی دهه چهل جریان طولانی و کند تحول شیوه تولیدی ایران از فئودالی به سرمایه داری را به فرجام رسانید. اصلاحات ارضی که هدف اصلی آنرا ایجاد پرولتاریای شهر تشکیل میداد، میلیونها روستایی را که در نتیجه آن خلع ید شده بودند به بازار کار مزدی، عمدتا در شهرها و بدرجه کمتری در روستا، روانه کرد و آن ارتش وسیع کارگران مزدی را که شرط لازم تولید و اشتثمار سرمایه داری است، بوجود آورد. این خلع ید که اساسا بر مبنای نیازهای سرمایه امپریالیستی صورت گرفت، ایران را بمثابه یک کشور تحت سلطه امپریالیسم، به جرگه کشورهای سرمایه داری کشاند. بدین سات در ایران نیز همچون دیگر کشورهای سرمایه داری، مبارزه استثمار شوندگان علیه استثمار کنندگان بر محور مبارزه پرولتاریا و بورژوازی بمثابه طبقات اصلی جامعه، شکل میگیرد" 

- در آندوره انقلاب دمکراتیک شعار مشترک کل چپ ایران بود. اما تبیین از انقلاب دمکراتیک، از وظایف آن، از نیروهای دخیل در آن، از رابطه این انقلاب با انقلاب کارگری همه و همه مورد اختلاف بود. برای چپ پوپولیست این انقلاب استراتژی بود، انقلاب کارگری امر روز و در دستور نبود٬ انقلاب مدام و بی وقفه و انقلاب دمکراتیک به عنوان گام اول و یک پیش شرط برای پرش به انقلاب کارگری امر چپ ایران نبود. انقلاب سوسیالیستی به هزار موئلفه دیگر از رشد سرمایه داری و قطع وابستگی به امپریالیسم و رشد نیروهای مولده و هزار مسئله دیگر وصل شده بود که معلوم نبود خود این انقلاب چند ده سال و چند صدسال دیگر در دستور قرار میگیرد. در دوره ای که برای چپ خرده بورژوایی انقلاب دمکراتیک یک هدف در خود طبقه کارگر با وظیفه استقلال ایران، رفع وابستگی و رشد سرمایه داری بود، برنامه اتحاد مبارزان تبیین مارکسیستی خود از انقلاب دمکراتیک در ایران را در برنامه به روشنی اعلام میکند. تبیینی که باز در جدالهای سیاسی تئوریکی چه قبل و چه بعد از تشکیل حزب ادامه داشت. در برنامه اتحاد مبارزان کمونیست پس از توضیحات در مورد مختصات اقتصادی و سیاسی جامعه ایران و رابطه طبقات در این جامعه معین، در مورد خصلت دمکراتیک انقلاب ایران میگوید: 

"در چنین شرایطی پرولتاریای آگاه ایران و حزب کمونیست او ناگزیر است تا در وهله اول مساعدترین زمینه ها و پیش شرطهای اقتصادی و سیاسی را، برای هرچه فشرده تر کردن صوف خود، برای جلب بخش وسیعی از کارگران و زحمتکشان بزیر پرچم خود و برای حرکت نهایی خود بسوی سوسیالیسم، از طریق یک انقلاب دمکراتیک پیروزمند علیه بورژوای بکف آورد. این انقلاب طلیعه انقلاب سوسیالیستی پرولتاریای ایران و جز لایتجزای انقلاب سوسیالیستی جهانی است." (برنامه اتحاد مبارزان کمونیست بند ١٣) 

بندهای نقد کمونیسم اردوگاهی و سوسیالیسم خرده بورژوایی منجمله حزب توده و اکثریت بعنوان نیروهای ضد انقلابی و ضد کارگری، اعلام سرمایه داری بودن جامعه شوروی و حاکمیت بورژوازی در این کشور، خواست جدایی کامل مذهب از دولت، آزادی بی قید و شرط بیان، (و نه آزادی فقط برای خلق) همه و همه مسائل مهم جامعه ایران و کمونیسم آندوره بود. طرح تک تک این مطالبات اعلام صفی و سدی در مقابل کمونیسم اردوگاهی و سوسیالیسم خرده بورژوایی در ایران بود، که ابراهیم علیزاده به اجبار و البته با اکراه و تحقیر از آن بعنوان "اندکی تغییرات" در برنامه حزب کمونیست شوروی از آن نام میبرد.  

برنامه اتحاد مبارزان کمونیست نتیجه جدالهای سیاسی- تئوریک و اجتماعی کمونیسم ایران، ادعانامه کمونیستها و طبقه کارگر نه فقط علیه بورژوازی حاکم که علیه کمونیسم بورژوایی و سوسیالیسم خرده بورژوایی بود. تقلیل این برنامه به "کپی برنامه حزب کمونیست شوروی با اندکی تغییرات" را فقط میتوان نشان نامربوطی امروز ابراهیم علیزاده به آن تاریخ دانست. این تلاشی بشدت غیر مسئولانه و سبک سرانه  برای بی اهمیت کردن کل آن پروسه و بی اهمیت کردن خود حزب کمونیست و حتی کومه له آن دوره است. از روز اول مسلم بود بعد از جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران در سال ١٩٩١، ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی و بقیه که اسم حزب کمونیست و کومه له برایشان جای گذاشته شد٬ نمیتوانند صاحب آن تاریخ شوند. امروز که برای خود علیزاده هم این حقیقت اثبات شده است٬ دارد با مسخ کل آن تاریخ، سکوت قبلی خود را جبران میکند.علیزاده میداند که نمی توان کمونیست نماند و  کومه له کمونیست را تسخیر کرد! باید آن را تخریب و دوباره ساخت! کاری که مهتدی شروع کرد و امروز علیزاده آن را ادامه میدهد.  

پروسه پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی و قبول برنامه اتحاد مبارزان و تلاش مشترک این دو سازمان برای تشکیل حزب کمونیست ایران هم، تماما توسط علیزاده جعل شده است. علیزاده ادعا میکند که 

 "برنامه حزب کمونیست را به کنگره سوم کومه له بردیم و در آنجا، در کنگره سوم کومه له برنامه حزب کمونیست ایران تصویب شد."

 

 "سازمانهایی به ما ملحق شدند و حزب کمونیست را تشکیل دادیم."

 

"مراجعه کومه له به ا م ک برای تشکیل حزب ناشی از یک نیاز وحدت طبانه رهبری کومه له بود." ... چون در هر حال ما احتیاج داشتیم که چپ ایران، چپ رادیکال ایران، در این پروسه مشارکت کند. این حزب را در موقعیت بهتری قرار میداد، در توازن قوای مساعدتری در مقابل دشمنان طبقه کارگر ظاهر میشد."  

ببینیم مستقل از شوخی های علیزاده واقعیت چیست و اسناد و فاکتها چه میگویند. برنامه اتحاد مبارزان کمونیست در نیمه اول فروردین ٦٠ تصویب شد. کنگره دوم کومه له که مقطع به چپ چرخیدن کومه له است هم در نیمه اول فروردین سال ٦٠ یعنی سه ماه قبل از حمله ٣٠ خرداد برگزار میشود. در اطلاعیه پایانی این کنگره آمده است:

  "در پایان لازم می دانیم کوششهای ارزنده ای را که از جانب رفقای ا.م.ک در راه مبارزه با پوپولیسم واکونومیسم و تثبیت تئوریک بینش پرولتری در جنبش کمونیستی ایران به عمل آمده و ما را نیز در طرد بینشهای انحرافی مساعدت کرده خاطر نشان کنیم."

 

پیش نویس برنامه مشترک اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له، که همان برنامه اتحاد مبارزان با تغییراتی است، در آذر ماه ٦٠ از طرف دو سازمان منتشر میشود. این برنامه در بهار سال ٦١ بعنوان "برنامه حزب کمونیست ایران" از جانب اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له منتشر میشود و در کنگره سوم کومه له در اردیبهشت ٦١ این برنامه با همین عنوان تصویب میشود.

با انتشار برنامه پروسه عملی تشکیل حزب کمونیست ایران در دستور دو سازمان قرار میگیرد. کمیته برگزاری کنگره موسس متشکل از اعضای کمیته مرکزی دو سازمان تعیین شده و فعالیت برای تشکیل حزب کمونیست ایران شروع میشود. قبل از برگزاری کنگره موسس قرار بر این بود که دو سمینار در شمال و جنوب کردستان برگزار شود که فقط یکی از این سمینارها در شمال کردستان (در مناطق آزاد در یکی از روستاهای حومه مهاباد) تحت عنوان "سمینار شمال در تدارک تشکیل حزب کمونیست ایران" برگزار میشود. در این سمینار علاوه بر تعدادی از کادرهای کومه له و اتحاد مبارزان فعالینی از سازمانهای پیکار، رزمندگان، وحدت انقلابی، رزم انقلابی و ... هم حضور داشتند. بالاخره در نیمه اول شهریور ١٣٦٢کنگره موسس حزب کمونیست ایران برگزار و حزب کمونیست ایران رسما اعلام موجودیت کرد.

نتیجتا این تصویر که کومه له برنامه حزب کمونیست ایران را تصویب کرد و بعد کومه له از سر روحیه وحدت طلبی خود سراغ اتحاد مبارزان کمونیست رفته و آنها را هم بازی داده، اینکه سایر سازمانها منجمله اتحاد مبارزان کمونیست به این حرکت کومه له پیوستند، شوخی و خود بزرگ بینی مسخره ای بیش نمیتواند باشد.  

ابراهیم علیزاده تلاش رهبری وقت کومه له در سالهای ٦١ در دفاع از کمونیسم، متحد و متشکل کردن کمونیستها و طبقه کارگر، برای انقلاب کارگری را هم تخطئه میکند. آنچه که "دوستی خاله خرسه" در حق گذشته کومله و حزب کمونیست ایران است، جعلیاتی است که علیزاده، بنام تاریخ، بدون سند و مدرک و فاکت ابژکتیوی، ردیف میکند!   

٣- حزب کمونیست ایران و گرایشان درونی آن 

در مصاحبه ای که قرار است به مقاطع مهم حیات سی و دو ساله حزب کمونیست ایران بپردازد، نه سوالی در مورد جدالهای طبقاتی در ایران در این سی و چند سال و نقش این حزب در آن، نه از جدالهای کمونیسم در کردستان و تقابلهای آن با بورژوازی کرد، نه از تلاش این حزب در سازمان دادن طبقه کارگر و نه از نقش این حزب در نمایندگی صف مستقل طبقه کارگر و موفقیت و عدم موفقیتهای آن، صحبتی میشود. علیزاده بهتر از هر کسی میداند که اگر قرار باشد تک تک دستاوردها و پیشروی های سیاسی - اجتماعی و سازمانی این حزب را بر شمارد، دیگر امکان حذف نقش تئوریسن ها و بویژه منصور حکمت را ندارد. دیگر نمیتوان تعیین سیاست، تعیین "استراتژی حزب در کردستان"، تبیین مبارزه طبقاتی در کردستان و تقابل نظامی با حزب بورژوایی آن، حزب دمکرات، تهیه سند "اعلامیه حقوق پایه ای مردم زحمتکش کردستان"، "سیاست سازماندهی ما در میان کارگران"، را به نوشتن چند جزوه و مقاله تقلیل داد و تحقیر کرد. نه از این سر که علیزاده  روز خودش احترامی برای تئوری مارکسیستی و سیاست کمونیستی قائل بود، نه از این سر که علیزاده الزاما آنروزها تک تک این سیاستها را قبول داشت، بلکه اساسا به این دلیل که پرداختن به این دستاوردهای سیاسی تئوریک اجتماعی و نظامی بدون نام بردن از افرادی که در تدوین آن نقش داشته و برایش چه در درون حزب کمونیست ایران و چه بیرون آن جنگیدند ممکن نیست. برای اینکه بتواند فرصت طلبانه همه این تلاشها، جدالها و دستاوردها را حراج و "از آن همگان" کند، باید از تدوین سیاست و استراتژی حرفی نزند. دیگر نمیتوان پیشروی های کومله کمونیست و حزب کمونیست ایران را به "مرتضی راوندی" و "م سوداگر" و سایر "دانشمندان" امروز وصل کرد وگرنه علیزاده ابایی از چنین شعبده بازی نداشت.  

هیچ تاریخ نویس منصف و بی غرضی نمیتواند به این عرصه های اصلی جدال طبقاتی در ایران نگاه کند، به پیشروی های حزب کمونیست ایران نگاه کند، نمیتواند مقابله با نطامیگری در درون سازمان کردستان این حزب، تقابل با نفوذ آرا و افکار عقب مانده علیه برابری زن و مرد در سازمان کردستان آن، یا سازماندهی کارگران در کردستان و .... را بررسی کند و نقش یکی از گرایشات درون این حزب، گرایش کمونیسم کارگری، را ندیده بگیرد. تلاشها و جدالهایی که به حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن هویتی سیاسی طبقاتی و اجتماعی متمایزی میداد،  و آنرا به حزب کمونیستی با نفوذ و معتبر در طبقه کارگر در ایران تبدیل کرد، حاصل یک خط و نقش منحصر به فرد حکمت بوده. از این رو است که خروج او از حزب، به سرعت زمینه عروج ناسیونالیسم و تولد پدیده هایی چون عبدالله مهتدی و باندهای مشابه میشود.  

ابراهیم علیزاده که قرار بود از زاویه ای اجتماعی و تاریخی به وقایع و منجمله به حزب کمونیست ایران نگاه کند مرحله بندی مجری را بعنوان تقسیم بندی حیات سیاسی تاریخی حزب کمونیست ایران و رویدادهای مهمی که در این حزب اتفاق افتاده است، قبول میکند. این مرحله بندی که "کنگره دوم حزب، اولین کنگره بعد از تشکیل حزب است. کنگره سوم آخرین کنگره قبل از انشعاب اول و کنگره چهار اولین کنگره بعد از انشعاب اول و کنگره های بعدی". 

اما زمانیکه حتی کل بررسی این تجربه به بررسی سه کنگره و اساسا به بررسی جدایی، نه انشعاب، کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران محدود میشود، هم باز جعل آشکار تاریخ، شیطان سازی و قهرمان سازی و مشتی دروغ تحویل شنونده مصاحبه داده میشود.  

برای نشان دادن "صداقت" علیزاده، ترم مورد علاقه علیزاده که چندین و چند بار در این مصاحبه به آن مراجعه میکند، ناچاریم به تک تک کنگره ها و بعضی از پلنوم های حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن بپردازیم. چرا که تاریخ جدال گرایشات در حزب کمونیست ایران و کومه له از هم جدا نیستند.  

کنگره چهارم کومه له که در بهمن ١٣٦٢برگزار شد اولین کنگره کومه له پس از تشکیل حزب است. این کنگره علاوه بر تصویب "برنامه کومه له برای  خودمختاری کردستان" به پیوستن کومه له به حزب کمونیست ایران میپردازد. در اطلاعیه پایانی این کنگره آمده است:  

" کنگره گزارش پیوستن کومه له به حزب کمونیست ایران را تائید نمود و اقدامات کمیته مرکزی منتخب کنگره سوم در امر شرکت فعال در بنیان گذاری و تشکیل حزب کمونیست ایران و تحقق پیوستن کومه له به آن را مورد تقدیر قرار داد." (اطلاعیه پایانی کنگره چهار- بهمن٦٢ ) 

ابراهیم علیزاد در ارزیابی از کنگره دوم حزب میگوید "کنگره دوم کنگره وحدت بخشی بود.  کمیسیونی را برای تدقیق برنامه درست شد." و به مضمون مباحث این کنگره نمیپردازد. 

اما واقعیت چیست! کنگره دوم حزب اولین کنگره پس از کنگره موسس است. مشخصه این کنگره تلاش برای شفافیت سیاسی - تئوریک و همزمان سوق دادن حزب کمونیست و سازمان کردستان آن به چفت شدن با نقاط عطف مبارزه طبقاتی و به این معنی اجتماعی شدن، است. تلاش برای تثبیت اینکه باید انقلاب ایران بر متن انقلاب جهانی، قرار داد، و اینکه نباید تئوری انقلاب ایران به چارچوبه ملی آن محدود کرد، مشخصه این کنگره بود.   

مهمترین مبحث کنگره، گزارش کمیته مرکزی است که در چهار بخش به کنگره ارائه میشود: بحثی در مورد موقعیت و دورنمای حزب کمونیست ایران (توسط منصور حکمت)، بررسی عمومی عملکرد ها و فعالیتهای حزب (توسط جواد مشکی)، گزارش اوضاع سیاسی (توسط عبدالله مهتدی) و گزارش اوضاع جنبش و فعالیت حزب در کردستان (توسط ابراهیم علیزاده). 

در بحث موقعیت و دورنمای حزب کمونیست ایران، که تنها بحث در دسترس و منتشر شده این گزارش است، مباحثی چون وضعیت کمونیسم در ابعاد بین المللی، فاصله این کمونیسم از طبقه کارگر، تبدیل شدن کمونیسم به ابزار اعتراض طبقات دیگر، به زمینه های عینی انقلاب کارگری و ضعف و پراکندگی طبقه کارگر و کمونیسم آن اشاره میشود. بطور مشخص در مورد حزب کمونیست ایران، بر ضرورت  پایان دادن بر جدایی کمونیسم و مارکسیسم از طبقه کارگر و بوجود آوردن کمونیسم کارگری، از اجتماعی شدن حزب به معنی چفت شدن با مبارزه طبقاتى و بخصوص نقطه عطف‌هاى تعیین کننده مبارزه طبقاتى و انقلابى و بالاخره به مختصات یک رهبری کمونیستی بعنوان رهبری سیاسی و نه اداری پرداخته میشود.  

در کنگره دوم، اولین خطوط مباحث کمونیسم کارگری، فراتر رفتن از چارچوب مارکسیسم انقلابی بطور اثباتی طرح میشود. ارزیابی علیزاده از این کنگره بعنوان "کنگره ای وحدت بخش" و عدم القا "حرفهای دهن پر کن" به این مباحث، ناشی از اثباتی بودن مباحث کمونیسم کارگری و "بی ضرری" آن برای کومه له است.

کنگره سوم حزب اما در تصویری که ابراهیم علیزاده به شنونده میدهد نقطه انشقاق، توطئه، نا امیدی بخشی از رهبری حزب، فروپاشی بلوک شرق و تاثیرات آن بر این بخش از رهبری است که زیر مباحثی چون کارگری نشدن حزب، حزب گرایشات و ..... طرح میشود. علیزاده میگوید:   

" در واقع کنگره سوم که مقدمه انشعابی در حزب کمونیست ایران شد. آخرین کنگره قبل از انشعاب بود...... کنگره سوم چیزی نبود جز بیان سرخوردگی و نا امیدی رهبری آن موقع حزب کمونیست و دفتر سیاسی آن اساسا و کسان مشخصی در دفتر سیاسی بخصوص از کل حزب کمونیست. یک نا امیدی سرتاپای رهبری را گرفته بود و این نا امیدی و یا یاس خودش را تئوریزه کرد در کنگره سوم. تحت عنوان اینکه حزب باید کارگری بشود. حزب چرا کارگری نشده. و اینکه مصافهای بزرگی در دنیا درگیر است. " 

علیزاده با کاریکاتور کردن مباحث اساسی که در این کنگره شد، با بیانی عامیانه و تحریف این مباحث "کشاف" و تبدیل بحث جدال گرایشات در حزب کمونیست و ضرورت غلبه رسمی یکی از این گرایشات بر حیات سیاسی پراتیکی و اجتماعی حزب، بعنوان تصمیم داشتند تصفیه تشکیلاتی کنند تحویل شنونده میدهد. (١) علیزاده بی خطی، بی حرفی و سکوت همیشگی خود و هم خطی هایشان را گردن کمونیسم کارگری و منصور حکمت می اندازد و میگوید:  

"بحثهایی که در کنگره سه صورت گرفت یک مونولوگ بود. یعنی کسی با اینها مخالف نبود، یعنی کسی نبود که در مقابل این ایده ها بگوید که نه این نه و این بله. یک منولوگ بود."  

علیزاده فشار کمونیسم کارگری به گرایشات دیگر در حزب کمونیست ایران برای شکستن دیوار سکوت و توافق صوری شان با خط رسمی حزب، تلاش و فشار برای علنی کردن بحثهایی که این گرایشات در محافل و چادرهای اردوگاه و بعنوان "ملاحظاتی بر بحثهایی" طرح میکردند، اینکه موافقت صوری کافی نیست، برای پیشبرد کمونیسم کارگری دخالت و همفکری کنید، را با مظلوم نمایی اینکه این گرایش میخواست ما را از حزب تصفیه کند به شنونده قالب میکند. مخاطب اینکه "موافق نمیخواهم، همفکر میخواهم" امثال علیزاده است که معمولا تائید میکرد و کمی سکوت. در این رابطه میگوید:  

"همه راجع به حساسیت شرایط و لزوم یک کار دیگری، از نوع دیگری که هنوز هم ابعادش معلوم نیست، صحبت میکردند، همه اینرا تائید میکردند و در واقع کسی در مقابل این بحث ها قرار نمیگرفت. ولی با وجود این آن موقع عنوان میشد که مهم این نیست که کسانی موافق باشند و دست بلند کنند و به این بحث ها رای بدهد. مهم این است که همفکر باشند. و همفکر بودن هم معنی اش این بود که در واقع در عمل سیاسی، خودشان را منعکس کنند."  

در دنیای علیزاده انتظار صاحب خط بودن و برای خط خود تلاش سیاسی شفاف و روشن کردن از یک رهبری یک حزب کمونیستی یعنی تصفیه، یعنی فشار ایدئولوژیک، یعنی بن بست و دستپاچگی متقاضی! اگر همه این مباحث اساسی قرار بود که به ترمیم "اصلاح فعالیتهای روتین حزب"، "کمی تغییر آرایش" منجر میشد علیزاده با آنها مشکلی نداشت، آنرا تمسخر نمیکرد و "حرفهای دهن پر کن" هم نبودند. علیزاده در ادامه این تلاش میگوید:

 

"درهر حال میخواهم بگویم، تاکید میکنم کنگره، کنگره دیالوگی نبود، یعنی بحثهای متقابلی دو طرف در مقابل هم قرار بگیرند، نبود. کمیته مرکزی حزب که گزارش کنگره را آماده کرده بود فقط رای گیری بر سر این شد که چه کسی گزارش را ارئه بدهد. در خود کنگره هم نه بحث اضافی صورت گرفت. نه تحولی و هر چه بود تائید بود و یک مقدار سکوت یا حداقل." 

از آقای علیزاده باید پرسید خوب دوست عزیز! چرا شما ارائه گزارش را به کسی سپردید که با چنین "حرفهای دهن پر کنی" و از سر "نا امیدی و روحیه باختگی و دستپاچگی و فرار از مسئولیتهای خودش" مقدمه انشعاب را بچیند؟ چرا شما ارائه گزارش را به عهده نگرفتید؟ چرا شما در این "قرعه کشی" برای انتخاب گزارش دهنده شرکت نکردید و بالاخره چرا در مقابل این همه نا امیدی و دستپاچگی و توطئه تصفیه تائید کردید و مقداری سکوت؟ "بچه تهرانی" ها کلاه سرتان گذاشتند؟ یا مصلحت روز این بود و امروز مصلحت چیز دیگری است؟ 

مخاطب این داستان سرایی به نام تاریخ نگاری قطعا نباید کارگر سوسیالیست و کمونیست، نسل جوان مارکسیستها و کمونیستهای تشنه به شناخت تاریخ جنبش شان و حتی روشنفکرانی با درجه متوسطی از پیچیدگی ذهنی، با ذهنی فعال و تشنه شنیدن بحثها، تبیین های عمیق و مستدل هستند، باشد. نمیشود با الفاظی چون "عینی"، "علمی"، "اجتماعی"، "رزمندگی و غیر رزمندگی"، "تاثیر فروپاشی بلوک شرق" که هنوز اتفاق نیافتاده بود، تاریخ جعل شده را به خورد کمونیستها و مارکسیستهایی داد که تفاوت پرت و پلاگویی و  داستان سرایی، را با  تاریخ نگاری مستدل میدانند. به کمونیستهایی که عروج یکباره یک گرایش "غیررزمنده" و "ناامید"، که دست بر قضا سیاستگذاران اصلی این حزب بودند، در یک حزب کمونیستی را نمیتوان به این راحتی قالب کرد. کمونیستهایی که با تئوری شناخته شده توطئه در توضیح دنیا و کائنات آشنا هستند و وقعی به این تئوری نمیگذارند.   

جدال  گرایشات درون حزب کمونیست ایران 

اما ببینیم سیر واقعی جدال گرایشات در درون حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن چگونه بود.  

در فاصله کنگره دوم و سوم حزب تلاش برای پراتیک کردن مباحث اساسی کنگره دوم در رابطه با تقابل با کمونیسم بورژوایی، شفافیت تئوریک جنبش و حزب کمونیست ایران، اجتماعی و کارگری شدن حزب در جریان بود. فاصله گرفتن از رهبری سنتی و تشکیلاتی و شکل دادن به یک رهبری کمونیستی در سطح حزب، از جانب یکی از گرایشات، گرایش کمونیسم کارگری، دنبال میشود. این تلاش تا جائیکه به رهبری کمونیستی و شکل دادن به آن برمیگردد اساسا در اجلاس های تشکیلاتی مانند پلنومها در جریان بود.

تزهای اصول و شيوه‌هاى رهبرى کمونيستى که در تابستان ١٣٦٢ از جانب منصور حکمت به نشست مشترک کميته‌هاى مرکزى کومه‌له و اتحاد مبارزان کمونيست ارائه شده و به تصويب رسيده بود، شاید اولین تلاش این خط برای شکل دادن به چنین رهبری یا حداقل دادن تصویری از یک رهبری کمونیستی در تقابل با رهبری اداری و سنتی در حزب کمونیست ایران است.

پلنوم هشتم که حدودا یکسال پس از کنگره دوم در بهمن  ١٣٦٥ برگزار میشود شاید اولین پلنومی است که این بحث در آن از طرف منصور حکمت طرح میشود. اینکه "کار تئوریک بطور یک تلاش دسته جمعی در رهبری حزب صورت نمیگیرد"، اینکه "شیرازه کار اداری در سطح مرکزی گسیخته است"، "حساسیت رهبری به مسائل جاری و سیاسی مبارزه طبقاتی کم است" در این پلنوم از طرف منصور حکمت طرح میشود.  در مورد گرایشات در حزب و نحوه ابراز وجود آنها مسئله "سکوت در برخورد به این انتقادات در سطح رهبری"، "وجود گرایشات و خطوط مختلف در حزب"، "بی خطی کادرها، بیخطی رهبری و نه بی خطی حزب"، به تفصیل بحث میشود. در مورد تناقض پراتیک حزب با این خط و اینکه "نشریه کمونیست ارگان یک جمع و یک جریان معین در حزب است"، بحث میشود. منصور حکمت در این پلنوم برای اولین بار از "در اقلیت بودن خط کمونیسم کارگری در رهبری و بدنه کادری حزب" و اینکه باید فکری برای این وضعیت کرد را طرح میکند:

"بعنوان عضوی از این اقلیت در حزب، بعنوان فردی از این خط معین دارم حرف میزنم و دیگر نمیتوانم بعنوان یک هویت دسته جمعی حزب بزنم."

"کمونیست در عالم واقعی نشریه رهبری و نشریه کادرهای ما نیست. نشریه اقلیتی و خط معینی در حزب ما است"

 "بعنوان خط ارگان مرکزی، خط نشریه  کمونیست، خط مارکسیسم انقلابی و خط کمونیسم کارگری ....که این خط معتقد است که جواب مسائل را دارد و این خط معتقد است که از نظر تشکیلاتی، از نظر پراتیکی، از نظر کادرها، از نظر کنترلش بر حیات حزبی یک اقلیت را تشکیل میدهد."

 " اگر چه در سطح فرمال و علنی این خط وظیفه ترسیم سیمای سیاسی و نظری حزب را مستمرا به عهده داشته، از لحاظ نیروی واقعی اش در حزب اینطور نبوده. حزب را نمایندگی نکرده. نه فقط این بلکه اکثریت حزب را نمایندگی نکرده، اکثریت کمیته مرکزی را نمیاندگی نکرده، اکثریت کادرهای برجسته حزب را نمایندگی نکرده. و هیچکدام از این اکثریتها بر مبنای یک توافق عمیق نظری- عقیدتی با این خط نیستند. هرکدام به درجاتی با آن هستند. هرکدام خودشان خط دارند. من معتقدم گرایشات مختلفی در تشکیلات ما عمل میکند، هیچ چیزی را از این طبیعی تر نمیدانم اصلا که گرایشات مختلف در حزب ما عمل کند. اینها را در مقطعی که اعتماد به نفس بیشتری راجع به درجه باور به خط رسمی وجود داشت من بعنوان "گرایشات بازدارنده" اسم میبردم. معلوم نیست چرا آن بازدارنده است و این نه. به یک معنی خط رسمی گرایش بازدارنده برای آن خطوط است. میشود گفت دارم فرمولبندی هایی را میدهم که واقعیت عینی را بهتر منعکس کنم.  خطوط مختلف در حزب ما عمل میکند. این خطوط پرچم ندارند، رهبر ندارند، حتی منطبق به افراد نیستند که بگی این فرد مال این خط است و لاغیر. و این خط مال این فرد است و لاغیر..... این خطوط هستند بصورت تفکرات ما، باورهای سیاسی ما، باورهای عملی ما،  روشهای ما، سنتهای مان در سطوح مختلف دارد عمل میکند. کمونیسم کارگری با آن افق رسمی و علنی که از خود بیرون میدهد، یکی از این خطوط است که دارد عمل میکند."(منصور حکمت- پلنوم هشتم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران- دستور گزارش دفتر سیاسی- بهمن ١٣٦٥)

نتیجه این مباحث در اطلاعیه پلنوم به این شکل طرح شده است: 

"از میان نکات مختلفی که در این گزارش (منظور گزارش دفتر سیاسی است) به آن اشاره شده بود، پلنوم با تفصیل بیشتری به بحث پیرامون روش های بهبود فعالیتهای مرکزی حزب پرداخت. در مباحثات شرکت کنندگان مشخصا ضرورت بکار انداختن کامل انرژی و خلاقیت های کادرها و ارگانهای اصلی حزب، تلاش پیگیرانه برای پیشبرد ایده ها و سیاستهای حزب در زمینه شکل دادن به یک کمونیسم کارگری قدرتمند، سرعت عمل بیشتر در پاسخگویی به اولویتهای سیاسی و نظری حزب، و بالا بردن کیفیت و سطح فعالیت اعضا و کادرهای حزب، مورد تاکید قرار گرفت." (اطلاعیه پایانی پلنوم هشتم کمیته مرکزی ٦ بهمن ١٣٦٥)  

نتیجتا اگر در کنگره دوم حزب مباحث کمونیسم کارگری بطور اثباتی طرح میشود و بعنوان مباحث بی خطر مورد "توافق" همگان منجمله ابراهیم علیزاده قرار میگیرد، در پلنوم هشتم کمیته مرکزی جنبه انتقادی بطور مشخص به رهبری و بدنه کادری حزب و بی خطی آن طرح میشود. بحث موافق های صوری، اینکه پراتیک حزب در عرصه های مختلف خط رسمی حزب را نمایندگی نمیکند، بحث بی پرچمی و بی رهبری خطوط دیگر و سنتهای غیر کمونیستی در سطح رهبری حزب، اینبار نه اثباتی که بصورت نقدی تیز طرح میشود. 

ضرورت وصل شدن این کمونیسم به طبقه کارگر بر خلاف تصویری که ابراهیم علیزاده میدهد برای اولین بار نه در کنگره سوم حزب در سال ٦٧ که در کنگره دوم در سال ٦٤ و پس از آن بطور دائم در اجلاسهای حزب و منجمله پلنومهای کمیته مرکزی طرح میشود. اتفاقی که افتاد این بود که طرح این مباحث در کنگره سوم و پس از آن سمینارهای کمونیسم کارگری این مباحث را علنی کرد و از سطح پلنومها و جلسات دفتر سیاسی به کل حزب و در سطح علنی خارج حزب برد. این زنگ خطری بود برای گرایش سانتر که اساسا زیر نقد بود.   

پس از پلنوم هشت تلاشهای گرایش کمونیسم کارگری، خط رسمی حزب، برای جوابگویی به مهمترین مسائل مبارزه طبقاتی، برای زدن مهر خود، مهر خط رسمی حزب به بدنه کادری و رهبری این حزب و سکوت و "همراهی" و اعلام "توافق" گرایشات دیگر ادامه داشت.   

در ایندوره، سمینارها و مباحثی در رابطه با بررسی تجربه انقلاب اکتبر و دلایل شکست آن سازمان داده میشود که مجموعه این مباحث در ضمیمه های نشریه بسوی سوسیالیسم تحت عنوان "بولتن مارکسیسم و مسئله شوروی" منتشر شدند. نگاهی به این مباحث و سایر مباحث ایندوره حزب که بخش عظیمی از آنها به مصوبات حزبی و داده عمومی این حزب و رهبری وقت تبدیل شده بودند، نقش تک تک اعضا رهبری حزب و منجمله در این مباحث مارکسیستی را نشان دهد. 

به تبیین علیزداده دستآوردهای حکمت در نقد تجربه شوروی و دولت در دوره های انقلابی و نقد فدرالیسم و ناسیونالیسم و دمکراسی بورژوایی و ... ، همه و همه میتوانست،  اگر "مبارزه فرصت میداد" و فعالیتهای روتین وقت میکردند، کار او و سایر دوستانی باشد که در کنکور دانشگاهی نمره قبولی شان احتمالا از حکمت بالا تر بوده است. به مبحث بازگردیم!  

در همین دوره مباحثات گرایش کمونیسم کارگری مانند "کارگری کردن حزب"، "عضویت کارگری"، "تشکلهای توده ای طبقه کارگر، شورا، مجمع عمومی" به قرارها و قطعنامه های این حزب تبدیل میشود. " سیاست سازماندهی ما در میان کارگران" که از جانب منصور حکمت طرح میشود به سیاست این حزب و نقشه و دستور این حزب در فعالیت در میان طبقه کارگر تبدیل میشود. این سیاستها و مصوبات ظاهرا تا زمانیکه قرار بود تابلوی "رادیکالیسم حزب کمونیست" و مایه اعتبار کومه له باشد و مهمتر تا زمانیکه مسئولیت پراتیک آن هم به عهده عده دیگری بود، مورد قبول ابراهیم علیزاده بود. 

با نزدیک شدن پایان جنگ ایران و عراق، مجموعه مسائل زیر در دستور کار رهبر حزب قرار میگیرد:  مسئله تاثیرات پایان جنگ ایران و عراق بر فعالیت حزب در کردستان، مسئله باز شدن اوضاع به نفع حزب برای سازمان دادن جامعه و همچنین تاثیرات آن بر محدود شدن مبارزه مسلحانه، سیاست ما در ایندوره و آمادگی حزب برای ورود به این اوضاع جدید، مهمترین مسائلی است که در دستور رهبری حزب قرار میگیرد.  

گرایشی که تمام افق خود را از مبارزه مسلحانه، از شکاف میان ایران و عراق گرفته بود، گرایشی که هست و نیست کومه له را در موجودیت اردوگاهی آن میدید، عملا بی افق و بدون هیچ پروژه ای به اداره امور، "روحیه دادن" به تشکیلات که اتفاقی نخواهد افتاد و ما تضمین میکنیم که "شعله مبارزه مسلحانه" را همچنان برافراشته نگاه بداریم، مشغول بود.  

منصور حکمت در همین رابطه میگوید:

 

"آيا نفس ختم جنگ ايران و عراق (که براى بخش علنى ما محدوديت ايجاد کرده است) از نقطه نظر مبارزه کارگرى و کمونيستى در شهرهاى کردستان يک واقعه کاملا مثبت نبوده است؟ پس چرا وقتى کومه‌له را وارد تصوير ميکنيم سوالات، مشغله ها، دورنماها، ارزيابى ها وظايف و بيم ها و اميد ها همه بيکباره دگرگون ميشوند. از تنگنا صحبت ميشود، دست و بال ما از همان ده بيست کمونيست فرضى بسته تر جلوه ميکند، و چنان اوضاع حساسى جلوى چشم تصوير ميشود که گويا ديگر نه کمونيسم و مبارزه پيگير و مداوم براى سازماندهى کارگران و اعتراض طبقاتى، بلکه روش و منش ملوانان و ناخداهاى کشتى هاى طوفان زده بايد الگوى حرکت رفقاى ما قرار بگيرد؟

 

اين يک تفکر مايوسانه نسبت به آينده کار ما در کردستان است که ربطى به سنت کمونيستى ما و به موقعيت عينى اى که حزب ما در کردستان در آن قرار داردندارد. اين تفکر انعکاسى از همان تنگناهاى سنتى است که اپوزيسيون کرد در منطقه تاريخا به آن دچار بوده اند. جرياناتى که در شکاف ميان اختلافات دولتها رشد کرده اند و با سازش دولت ها آينده خود را تيره و تار ميبينند. اين تفکر انعکاس همان نگرش و همان ارزيابى غير کارگرى و غير کمونيستى است که گويا "ما عده معينى از جنگجويان هستيم در منطقه و اردوگاه معين و با اوضاع جديد بايد نگران باشيم که چه بسرمان ميايد". اين نگرش چاره اى جز ياس ندارد. حتى قهرمانانه ترين و رزمنده ترين استنتاجات در چهارچوب اين نگرش مبين يک ياس عميق سياسى است. ناخدائى که عزم خود را جزم ميکند که "آخرين نفر باشد"، بطور قطع قيد کشتى را زده است. چنين نگرشى، بويژه در اين دوران که حزب ما در کردستان از عالى ترين موقعيت براى سازماندهى و هدايت يک جنبش عظيم سياسى و کارگرى برخوردار است، نبايد جائى در بين ما داشته باشد. ديدن اين موقعيت شرط اوليه وارد شدن به بحث دورنماى کار ما در کردستان است.

 

اما شيوه برخورد ديگرى نيز وجود دارد که ديگر دارد بعنوان الگوى اظهار "خوشبينى" و "رزمندگى" در ميان رفقاى ما باب ميشود و آن تجاهل نسبت به اهميت مسائلى است که در پيش روى ما قرار گرفته است و تحولى که کومه‌له بايد از سر بگذراند. "اتفاق خاصى نيافتاده است، کارها به روال سابق ادامه دارد". براستى اگر واقعا کارها به روال سابق ادامه دارد و مبرميتى براى چرخش هاى اساسى حس نميشود، آينده خوشى در انتظار ما نيست. اين برخورد رويه ديگرى از همان نگرش مايوس و مستاصل است که حتى نسبت به امکان تحول بموقع کومه‌له نااميد است و ترجيح ميدهد وضع موجود را در ذهن خود ابدى قلمداد کند. " (سمینار دوم کمونیسم کارگری- فعالیت حزب در کردستان- مرداد ٦٨) 

در همین دوره کنگره ششم کومه له در بهار ٦٧ برگزار میشود. مهمترین بحث این کنگره مسئله استراتژی ما در کردستان است که توسط منصور حکمت تهیه میشود اما بدلیل عدم امکان شرکت وی در کنگره بحث از طرف ابراهیم علیزاده به کنگره ارائه میشود. این سند به تصویب کنگره میرسد. سندی که علاوه بر ترسیم خطوط اساسی استراتژی حزب در کردستان و مرحله بندی این استراتژی، معطوف کردن این سازمان به موضوع اصلی کار خود، طبقه کارگر، و سازماندهی آن و آماده شدن برای جدال نهایی را در جزئیات در خود دارد. سندی که نماینده خط و گرایشی بود که با افت و خیز در مبارزه طبقاتی، با تغییر شرایط مبارزه طبقاتی افق ماکرو و سوسیالیستی خود را گم نمیکند. خط و افقی که ابراهیم علیزاده امروز با لاقیدی و تحقیر از آن بعنوان "حرفهای دهن پر کن کارگری" نام می برد. البته این مانع از آن نمی شود که علیزاده بپذیرد که در کنگره ششم کومه له این خط را نمایندگی کند! چرا که این خط کمونیستی که حکمت تدوین کرده، خلا بی خطی رهبری وقت کومه له را پر میکرد و چهره ای کمونیستی و کارگری به کومه له میداد. پراتیک کردن این سند داستان دیگری است. این سند هم مانند سایر مصوبات رسمی حزب به آرشیو اسناد سپرده شد. رهبری وقت کومه له به روال سابق مشغول اداره امور و روحیه دادن به تشکیلات و .... بود. امری که اگر آن روز خودبخودی بود، امروز برای علیزاده آگاهانه به فضیلتی در مقابل تئوریسین ها تبدیل شده است.  

ادعای علیزاده که گویا مباحثی چون "کارگری شدن حزب"، "گرایش کمونیسم کارگری"، و "حرفهای دهن پر کن" دیگر که از سر یاس و نا امیدی بخشی از رهبری حزب برای اولین بار در کنگره سوم حزب طرح شد، دروغی بیش نیست.

کنگره سوم حزب کمونیست ایران در بهمن سال ٦٧، پیش از فروپاشی بلوک شرق برگزار میشود.

گزارش به کنگره تحت عنوان "اوضاع بين المللى و موقعيت کمونيسم" به مهمترین مولفه های ایندوره، به روندهای اساسی، طرح شدن مسائل بنیادی در رابطه با مدلهای رشد سرمایه داری در دنیا، بن بست کمونیسم و سوسیالیسم بورژوایی، شکست مدلهای سرمایه داری دولتی و ابعاد سیاسی ایدئولوژیک بحران و بالاخره کمونیسم کارگری، پتانسیلها و موانع و بالاخره حزب کمونیست ایران کجای این تحولات ایستاده، می پردازد. قاعدتا یک رهبری کمونیستی و مارکسیستی که وظیفه خود را اداره تشکیلات و رفع موانع و مشکلات اعضایش تعریف نمیکند، رهبری کمونیستی که مبارزه طبقاتی در "جامعه خود" را بدون افقی جهانی و بدون تبیینی از روندهای اساسی دنیا ممکن نمیداند، رهبری که افق پیروزی طبقه کارگر و کمونیسم در جامعه اش را صرفا از تحولات درون کشوری خود نمیبیند، باید چنین سوالاتی را روی میز خود بگذارد. امری که برای ابراهیم علیزاده همیشه سرزمین بیگانه ای بوده و همیشه تلاش کرده این بیگانگی را با تحقیر تئوری تئوریزه کند. علیزاده دیدن این روندها و آماده شدن برای ورود به شرایط جدید مبارزه طبقاتی را به یاس و نا امیدی این خط نسبت میدهد.

جالب است جریانی و خطی که بعنوان یک رهبری کمونیستی تلاش میکند تبیینی مارکسیستی از یکی از متحول ترین اوضاع قرن بیست، به بزرگترین زمین لرزه سیاسی قرن که آرایش سیاسی دنیا را دستخوش تحولی عظیم کرد، بدهد، کسانیکه تلاش میکنند حزب خود و کمونیستهای متشکل در آن را برای رویارویی با این اوضاع آماده کنند، مهر نا امیدی، یاس و ... را میگیرند و جریانی و کسانیکه که با لاقیدی تمام و با تئوری "قاج زین را بچسبیم" و دستمان به کلاه خودمان (اردوگاههای کومه له) باشد نماینده "رزمندگی"، "پیشتازی" و در میدان مبارزه طبقاتی بودن، میشوند. وارونگی از این بیشتر؟  

در همان کنگره منصور حکمت در مقابل خط "قاچ زین را بچسبیم" علیزاده میگوید:   

"نميتوان در دنيائى که شوروى و کل مدل اقتصادى اش با چنين شدتى دستخوش بحران و تحول ميگردد، در دنيائى که احزاب عريض و طويل در کشورهاى پيشرفته سرمايه دارى در شرق و غرب به اضمحلال کشيده ميشوند، بى تفاوت نسبت به اين تحولات سر در لاک تشکيلات خود کرد و در گوشه اى پراتيک سياسى پيشرو و رضايتبخشى را براى خود ترتيب داد. دوره فعالــيت محدود، افق محدود و انتظارات محدود از مبارزه سياسى بسر رسيده است. آنچه در اين گزارش به آن "سوسيالــيسم بورژوائى" اطلاق کرده ايم، لاشه خود را هم نميتواند به قرن بيست و يکم بکشاند. حاصل اين روند تخريب سوسيالــيسم بورژوائى کنار گذاشته شدن مارکسيسم و تعرض ايدئولــوژيکى بورژوازى علــيه مارکسيسم بطور کلى است. در سال ٢٠٠١ به ازاء هر يک مارکسيست فعال دو هزار مارکسيست "سابق" پيدا خواهيد کرد که به شما ميگويد "اين حرفها فايده ندارد"، که "مارکسيسم و کمونيسم ايده هاى قرن نوزدهم است و شکست خود را در عمل نشان داده است". 


اين تصور که گويا ميشود خلاف اين جريان تخريب بود، خلاف اين عقب نشينى و ياس بود، بدون آنکه به افقى روشن و دستگاه فکرى و نگرشى محکم و قدرتمند مسلــح بود يک توهم پوچ است. کسى که بخواهد بدون چنين افقى "قاچ زين" هرچيزى را بچسبد از حالا ميتوان گفت که محکوم به شکست است. بنابر اين توجه به اين چهارچوب عمومى که امروزمطرح ميشود براى کسى که واقعا ميخواهد پراتيکى داشته باشد و فعالــيتى را به پيش ببرد حياتى است
." (درحاشیه گزارش "اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم/ کنگره سوم حزب کمونیست ایران) 

البته اگر همه این بحثها کماکان بحثهای سیاسی و تئوریک عمومی و اثباتی بود علیزاده اعتراضی نداشت، اگر مخاطب آن حزب کمونیست و سازمان کردستان آن نبود علیزاده آنها را تائید میکرد. امروز هم بعد از گذشت سالها از این مباحث هنوز هم علیزاده با گفتن اینکه:

 "این بحثها آنموقع در فرهنگ عمومی حزب، بحثهای قابل قبولی بود. یعنی اینکه کسی راجع به خطیر بودن اوضاع صحبت کند، اینکه کسی صحبت کند راجع به اینکه کمونیسم باید برپایه کارگری اش قرار بگیرد، و اینکه کسی بگوید در مصافهای آینده جهان ما، مصاف طبقه کارگر و سرمایه دار است و با فروپاشی اتحاد شوروی دیگر این توهمات به این نوع سوسیالیسمهای بورژوایی از بین رفته، این جزو فرهنگ عمومی حزب بود."

با این مباحث عکس میگیرد و پز میدهد. کسی نیست بپرسد آقای علیزاده این "حرفهای دهن پر کن" چه کسی است که شما امروز آنرا تکرار میکنید.

اما مشکل جایی است که به اعتراف خود علیزاده نقد این خط به "برخی انتقادات و ایرادات"، به "اصلاح کردن فعالیتهای روتین حزب" محدود نمیشد. این خط خواهان برخی اصلاحات نبود بلکه خواهان چرخشی جدی در حزب کمونیست ایران، در منطبق کردن پراتیک حزب٬ جایگاه اجتماعی اش با خط رسمی و چیزی که جامعه و کارگر با آن این حزب را می شناخت، بود.

این چیزی بود که دنیای "آرام و روتین" علیزاده،  در"رسیدگی کردن به تشکیلات"، البته آن هم رسیدگی به بخش علنی مستقر در اردوگاهها، و به مشغولیت او در "روحیه دادن" به اعضا حزب، را آشفته میکرد! علیزاده امروز هم برای "روحیه دادن" به تشکیلاتش، برای منسجم کردن آن به جای دادن افق سیاسی، به تخطئه تاریخ یکی از بزرگترین، اجتماعی ترین و مارکسیست ترین حزب کمونیستی ایران، به تاریخ حزبی که خود او در پیشروی های آن سهیم بود، مشغول شده است. متاسفانه دفاع از علیزاده کمونیست دیروز، دفاع از نقش او در رهبری حزب کمونیست ایران، دفاع از کومه له کمونیست در مقابل تعرض علیزاده امروز که با شمشیر زنگ زده ناسیونالیسم به جنگ این تاریخ و نقش خود در این تاریخ میرود، به عهده ما افتاده است. علیزاده مجبور به این درجه از سقوط نبود. 

در کنگره سوم این گرایش رسما اعلام کرده بود که که پس از کنگره سوم مباحث خود را بعنوان یک گرایش علنا طرح خواهد کرد. پس از کنگره سوم، سمینارهای اول و دوم کمونیسم کارگری توسط حکمت،  با عناوین "مبانی کمونیسم کارگری" در فروردین ٦٨  و "فعالیت حزب در کردستان" در مرداد ٦٨ برگزار میشود. مباحث این سمینارها در اختیار تشکیلات حزب قرار میگیرد. زمانیکه مباحث کمونیسم کارگری از چارچوب ارگانهای مرکزی فراتر میرود، زمانیکه لبه نقد این گرایش به گرایشات دیگر در حزب دیوار مصلحت گرایی کمیته مرکزی را شکست و مخاطب خود را اعضا و کادرهای حزب قرار داد و بالاخره زمانیکه هراس از انشعاب کمونیسم کارگری از حزب، دامن گرایشات دیگر را گرفت، دیگر سکوت و موافقتهای صوری راست و سانتر ممکن نبود.  

 مقاومت منفی امثال علیزاده، در شکل کمپینی غیر سیاسی، محفلی، ترور شخصیت علیه رهبری کمونیسم کارگری، تحت همین عناوینی که امرز علیزاده با زبانی لطیف تر بیان میکند، به راه افتاد. "پاسیفیسم"، "روشنفکران بی عمل"، "خارج نشینها" و .... حداقل و محترمانه ترین الفاظی بود که در این کمپین علیه دفتر سیاسی حزب، از طرف "راست" و "سانتر" به گوش میرسید. در مقابل مباحث حکمت، موجی از تحریکات ناسیونالیستی، براه اندختن عرق و هویت "کومه له ای" بودن، "پیشمرگ" بودن، علیه حزب و رهبری  و کمونیسم به راه افتاد. شعار "نگذارید کومه له و تاریخ پرافتخارآن را نفی کنند"، و شاه کلیدی که "اینها گفته اند پیشمرگه رمه است"، ابزار بسیج نیروی این دو گرایش بود. کمپینی که ٩٠ درصد کادرها و رهبری حزب به آن نه گفتند و به اعتراف علیزاده فقط اعضا و پیشمرگان ساده را "قانع" کرد و با خود همراه کرد. 

۹ سال مبارزه سیاسی شفاف، روشن، و علنی و روباز کمونیسم کارگری در مقابل ٩ سال سکوت، توافق صوری گرایشات دیگر، این حقیقت را نشان میدهد که مبارزه سیاسی در سنت کمونیسم کارگری مانند سنت هر کمونیسم و مارکسیسمی، عبارت است از بحث کردن، جدل کردن، نوشتن، قانع کردن، نقد کردن، تلاش برای متحد کردن، روشن کردن اختلافات و بالاخره زدن مهر خود بر حیات سیاسی- اجتماعی، پراتیکی و سازمانی، بود. این گرایش که مبارزه سیاسی علنی را بعنوان روشن ترین و شفاف ترین روش برای مبارزه در پیش گرفت، تنها گرایشی است که در حزب کمونیست ایران فراکسیون خود را با پلاتفرم روشن برای آینده حزب، برای تصرف حزب علنا به کل حزب اعلام میکند. امروز این گرایش از بعد از گذشت بیش از دو دهه و بی حرفی علیزاده،  از جانب او به "توطئه گر" متهم میشود.  اما سنت مبارزه سیاسی گرایشات دیگر، چه گرایش ناسیونالیسم کرد و چه گرایش سانتر، سنت سکوت، توافق با سیاست و بعد پراتیک دیگری کردن، به جای بحث روشن و شفاف و علنی اتکا به محفلیسم، تحریک احساسات، فضا سازی، حملات شخصی، شیطان سازی و بالاخره با رای در انتخابات ارگانها نظر سیاسی خود را اعلام کردن، بود. سنت، رفتار و روشی که ، عین صداقت و دفاع از کومه له قلمداد میشود.  

پلنوم شانزده حزب در آبان ٦٨ نقطه تعیین کننده ای در تثبیت عقب زدن تعرضات راست و سانتر و مقطع پیروزی رسمی چپ بود. در این پلنوم، کمیته رهبری و طرفدارانشان در کمیته مرکزی (منجمله علیزاده که استعفایش مورد قبول قرار نگرفت) از مسئولیتهایشان استعفا دادند، و رسما چپ رهبری کومه له را در دست گرفت. تا این دوره، جدال اصلی کمونیسم کارگری با گرایش سانتر که علیزاده یکی و شاید با اتوریته ترین شخصیت آن بود، در جریان بود.  

ابراهیم علیزاده در این پلنوم، در مورد این کمپین و انتقادات و تبیین هایی که در پلنوم طرح شده، ضمن اشاره به اینکه برای تبیین از اتفاقاتی که افتاده و اظهار نظر قطعی در مورد تحلیل های ارائه شده به وقت بیشتری نیاز دارد، میگوید: 

"منتهی یک چیزهایی برای خودم روشن است. یکی اینکه کلا خودم را که نگاه میکنم و کارم را در رابطه با موقعیتی که حزب کمونیست توش بوده، توی دوره ای که رهبری اش توی نابسامانی سیاسی و تشکیلاتی به سر میبرده و من خودم یکی ار ارکانش بودم، و در دوره ای که سوالات تعیین کننده ای در مقابل جنبش کمونیستی جهانی طبقه کارگر قرار گرفته، حزب ما حداقل ادعایش این بود که میخواهد به اینها جواب بدهد، توی دوره ای با مسائلی به این درجه عظیم طبقاتی و اجتماعی که در برابر ما قرار دارد، من برای یکدوره نسبتا طولانی نه تنها دخیل نبودم در روشن کردن اینجور مباحث و ادای سهم در این پروسه، بلکه عملا هم دوری گرفتم. این یک واقعیت عینی است و همه رفقا میتوانند ببینند. دوری گرفتنم هم به معنای انفعال نیست. به معنای فیزیکی و اینها نبوده. بلکه به یک کار دیگری مشغول بودم و آن کار محدوده تشکیلات کردستان و بخصوص در تشکیلات علنی. این وضعیت با خودش عوارضی را بوجود آورده بود. به تدریج بوجود آورده بود. نه اینکه من الان به آن واقف شده ام، بلکه در ذهنم خودم به نظرم روشن است و باز میبینم از اینجا و آنجا سربلند میکند عوارضش. این وضعیت با خودش یک محدودنگری در برخورد به مسائلی که حتی در رابطه با مسائل کردستان است و بخصوص در رابطه با مسائل حزب، مسائل سراسری در من بوجود آورده بود، که این محدودنگری در ایندوره به کار ما در کردستان بطور مشخص ضربه زد. و لاقیدی و کنار کشیدن عملی از سرنوشت حزب و از مسائل عمومی حزب و اینها موقعیتی را در ذهن من بوجود آورده بود که نسبت به تشکیلات کردستان و مسائل اش و بخصوص به انتقاد از تشکیلات کردستان یک حساسیتهایی را برایم بوجود آورده بود. آن انتقاداتی که خودم فکر میکردم منضفانه نیست. خیلی خلاصه بگویم، آن وسعت ذهن و فضایی که به آدم امکان میدهد تا ظرفیت پذیرش انتقاد، ظرفیت تحمل چیزهایی که حتی قبولشان هم ندارد ولی مکانشان را درک میکند، آن افقی که این امکان را به آدم میدهد، غیبت این، تاثیر خودش را گذاشت در این مرحله و وقتی این بحثهای راجع به کردستان ایندفعه نه در متن اثباتی و توضیح اثباتی، بلکه در یک متن انتقادی و تیز مطرح شد، عوارض خودش را نشان داد. در این بحث مهمی که راجع به کار ما در کردستان بخصوص در پلنومهای قبلی کمیته مرکزی حزب، پلنوم سیزده، چهارده و پانزده، سیزده و چهارده بخصوص و جلسه مشترک کمیته مرکزی حزب و کمیته مرکزی کومه له شد و بعد هم در سمیناری که رفیق نادر (منصور حکمت) مطرح کرد، آنجا بحثهای خیلی تعیین کننده ای مطرح شد. بحثهای خیلی مهمی مطرح شده بود که یک مجموعه واحدی راه برون رفت از همه مشکلات ما را نشان میداد، به نظر من در راستای شکل دادن به یک کمونیسم واقعا کارگری و پیشتاز در جنبش کردستان و در مبارزه طبقاتی در کردستان بود. منتهی آنجا به جای دیدن اینها، من اینها را میدیدم البته و قبول هم داشتم، خودم راجع به آنها حرف زده بودم. در جلسه مشترک کمیته مرکزی کومه له و حزب من راجع به اینها سخنرانی کردم بعد از نادر و گفتم که اینها را قبول دارم و سعی کردم تا جائیکه عقلم میرسد چیزهایی به آن اضافه بکنم. منتهی وقتی بحثها اینطور مطرح شد. بحث ارزیابی خیلی برای من محور قرار گرفت متاسفانه. بحث ارزیابی و نکاتی که آنجا به نطرم می آمد نادرست است، که خیلی بخش کوچک و جزئی از کل مسئله را تشکیل میداد، اینها ذهن من را آنقدر اشغال کرد که وقتی این را در متن اوضاع عمومی حزب قرار میدادم، به تشکیلات و کمیته مرکزی و خود رفیق نادر حتی، حق نمیدادم که با این لحن و یا این تیزی و با این صراحت انتقاد کنند. و این اشتباهی بود که من مرتکب شدم. و هرچه فکر میکنم در ایندوره این مهمترین مسئله ای بود که در حرکت بعدی من را تحت تاثیر قرار داد." (پلنوم شانزده کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران)

 

لازم است یادآوری کرد که نام تشکیلاتی منصور حکمت، نادر بود. امیدوارم علیزاده به احترام به خودش هم شده این صحبتها و استعفای خودش را به مرعوب "فضایی که در آن انسانها ابراز نظر آزادانه، مجال ابراز وجود عملا پیدا نمیکردند" منتسب نکند. 

علیزاده امروز هم نماینده همان محدودنگری است و دنیا را از دریچه "منافع کومه له" می بیند و آن را نمایندگی میکند. او در مقابل مباحث مهم کمونیسم کارگری، که در پلنوم شانزده آنرا حیاتی و راهگشا ارزیابی میکند، امروز میگوید:  

"این بحثها آنموقع در فرهنگ عمومی حزب، بحثهای قابل قبولی بود. یعنی اینکه کسی راجع به خطیر بودن اوضاع صحبت کند، اینکه کسی صحبت کند راجع به اینکه کمونیسم باید برپایه کارگری اش قرار بگیرد، و اینکه کسی بگوید در مصافهای آینده جهان ما، مصاف طبقه کارگر و سرمایه دار است و با فروپاشی اتحاد شوروی دیگر این توهمات به این نوع سوسیالیسمهای بورژوایی از بین رفته، این جزو فرهنگ عمومی حزب بود. همانطور که مانیفست و ایدئولوژی آلمانی و اینها هم جز فرهنگ عمومی حزب بود. منتهی میخواهم بگویم که محتوی این بحثها آنقدر مهم نیست که جایگاهشان در آن موقع در حل و فصل مشکلات عملی تشکیلاتی، اینکه رادیوی حزب را چگونه اداره کنند مثلا. آنموقع رادیوی حزب مهم بود البته چون شنونده خیلی زیادی داشت و تلویزیون هم نبود. یا مثلا نشریات حزب و یا مثلا فرض کنید در مسائل دیگر را جع به کردستان که حالا بعد در موردش صحبت میکنیم."

 این نگاه ابراهیم علیزاده به حزب کمونیست ایران، به تحولات و اختلافات و حیات آن از دریچه کومه له، آنهم کومه له اردوگاه و نیروی پیشمرگ، در تمام طول مصاحبه برجسته است. این اتفاقی نیست! برای علیزاده و بخشی از رهبری کومه له، کومه له همیشه با موجودیت علنی و اردوگاهی آن، با نیروی نظامی و پیشمرگان آن تداعی میشد. مهمترین مسائل دنیا باید به تقویت این موجودیت علنی کمک میکرد. به همین دلیل است تمام نقدهای تندی که در رهبری حزب به عرصه های دیگر، مانند فعالیت حزب در عرصه کارگری، در تبلیغات حزب، در رهبری حزب و عدم حضورش در جدالهای سیاسی و تئوریک حزب، در بازسازی تشکیلات خارج کشور و دهها و دهها مورد دیگر نه امر علیزاده بوده و هست و نه ملاکی برای "رزمندگی"، "درایت"، "صداقت" و "رفتار مسئولانه" کسی است.  

علیزاده تا امروز هم این واقعیت عظیم کومه له کمونیست آندوره را درک نکرد. تبیینی که منصور حکمت از کومه له آندوره میداد هنوز هم از نظر علیزاده حرفهای "دهن پر کنی" بیش نیست. منصور حکمت میگوید:  

"کومه‌له جمع عددى اردوگاهها و ارگانها و پيشمرگان نيست. آنچه عوامانه به آن کومه‌له اطلاق ميشود تنها نوک يک کوه يخ عظيم است که تمام حجم و عظمت اش در شهرها و در درون طبقه کارگر در کردستان نهفته است. از"چه بايد کرد" سخن گفتن و تنها به تعيين تکليف و دلسوزى براى اين بخش پيدا و مشهود کومه‌له معطوف شدن بدترين نوع طفره رفتن از وظايفى است که در قبال کل کومه‌له داريم، در قبال کل مبارزه اى که بنام کومه‌له صورت ميگيرد و در قبال کل اعضاء چندين صد هزارى کومه‌له که تا امروز کومه‌له مسقر در اردوگاه حاضر به برسميت شناختن آنها و حقوقشان نشده است. ما براى اين وظايف عظيم نقشه داشته ايم و داريم. نبايد اجازه داد که پيدا شدن دشوارى هاى فنى براى يک بخش از فعاليت و تشکيلات ما به چنين عقب گرد سياسى ميدان بدهد." (سمینار دوم کمونیسم کارگری- فعالیت حزب در کردستان - مرداد ٦٨ )

 از نظر علیزداده، اگر بحثی، سیاستی، تئوری به حل و فصل مشکلات عملی تشکیلاتی، به چگونگی اداره رادیو و نشریات کومه له کمک کند،  بحثهای مهمی اند وگرنه "روشنفکرانه"، "دهن پرکن" و توجیهی برای "روحیه باختگی" است. تئوریزه کردن تحقیر تئوری، شانه بالا انداختن برای مهمترین تحولات، بی تبیینی، بی خطی، بی افقی، و قاچ زین اسب را چسبیدن سیاست دیروز و امروز ابراهیم علیزاده است. سیاستی که در غیاب سرپناه و خط کمونیستی حکمت، بسرعت به آغوش ناسیونالیسم کرد پرتاب میشود.   

شیطان سازی از گرایش کمونیسم کارگری، و متهم کردن فراکسیون آن به ایجاد فضای رعب و تفتیش عقاید و .. محدود نمیشود. علیزاده به تئوری آشنای توطئه، قلع و قمع، تصفیه تشکیلاتی که دیروز عبدالله مهتدی نماینده آن بود،  پناه میبرد.                                                

مبارزه سیاسی و جدال گرایشات در احزاب سیاسی، چه بورژوایی و چه کمونیستی، همیشه به غلبه یک گرایش و در نتیجه بدست گرفتن رهبری آن توسط گرایش غالب می انجامد. فقط جمع ها و محافل و سکت های حاشیه ای میتوانند علیرغم اختلاف سیاسی عمیق، کماکان دست در گردن و با سازش، تظاهر به  رهبری متحد و یکپارچه را نشان دهند. اعلام رسمی و روشن این هدف که گرایش کمونیسم کارگری تغییر همه جانبه حزب را در دستور دارد،  توسط منصور حکمت،  و اعلام اینکه کنگره چهارم حزب باید نقطه پایان این پروسه باشد، اینکه اگر چنین تحولی در حزب اتفاق نیفتد حکمت راه خود را جدا میکند، اعلام اینکه کنگره چهار باید نقطه پایان همزیستی گرایشات مختلف در حزب باشد، این پروسه شفاف و متمدنانه  را علیزاده کودتای درون تشکیلاتی میخواند و میگوید:  

"تلاش برای این بود که به هر حال یک جور یک تغییراتی مورد نظر خودشان در ترکیب رهبری، در آرایش حزب و در همه اینها مطابق نظر و میل آنها داده شود."

 

"ایده این بود که بالاخره باید یک کاری کرد. یا اینها کلا ارگانهای رهبری حزب را، ارگانهای مهم تشکیلاتی از سطوح مختلف، از پائین تا بالا، این گرایشها باید این ارگانها را واگذار کنند، همه را واگذار کنند و سلسله مراتب رهبری از بالا تا پائین در اختیار یک گرایش، یک گرایش کمونیسم کارگری، قرار بگیرد. و هر کسی هم که اقتدا نمیکند به این پروسه خوب برود پی کارش."

 این ادعا در حالی است که،  در تمام طول دوران فعالیت حکمت در حزب کمونیست ایران، علیزاده و همه دوستان کنکور قبول شده او، به منصور حکمت برای بالاترین پست های تشکیلاتی رای داده اند. حکمت و سایر اعضا کمونیسم کارگری بعد از کنگره سوم حزب و پس از پلنوم شانزده تا آخرین پلنومی که این رفقا از حرب کمونیست استعفا دادند، بعنوان دفتر سیاسی حزب انتخاب شدند. این تصویر که حکمت برای تسخیر پست های تشکیلاتی در مقابل خود موانعی در گرایش سانتر یا راست داشت، شوخی بیش نیست. علیزاده در این زمینه هم باید اسناد و نوارها و مدارک سازمان خود را بسوزاند تا بتواند این پرونده سازی را به خورد کسی بدهد. تمام فحاشی های بعد از رفتن حکمت، حاکی از این بود که چرا حکمت رفت و بقیه را در رهبری تنها گذاشت؟ چرا نماند و بنام همه آنها رهبری نکرد!  و افتخار اینکه خط سانتر علیزاده با کمونیسم حکمت عکس کمونیستی بگیرد، را از آنها دریغ کرد.  

این چرخش، و دست بردن به تبلیغات ارزان و به سبک و سیاق سازمانهای ناسیونالیست کردی، علیه رفقای سابق، که ابراهیم علیزاده دوره ای به همسنگری با آنها افتخار میکرد را هیچ محدود نگری، هیچ سکتاریسم و هیچ تلاش "صادقانه" امروز علیزاده برای روحیه دادن به تشکیلات خودش توجیه نمیکند.  

علیزاده در بخشی از مصاحبه به دلایل جدایی ما از حزب کمونیست ایران میپردازد. حرفهای ضد و نقیض، آسمان ریسمان بافتن و ردیف کردن همه مولفه های قبل و بعد از جدایی ما از حزب کمونیست،  و بالاخره تحقیر ٩٠ درصد از کادرها و رهبری این حزب و سازمان کردستان آن با گرایش کمونیسم کارگری، آژیتاسیون دفاع از کومه له و ... اوج بی استدلالی او را نشان میدهد.  

لازم است کوتاه به نکاتی که علیزاده در مورد  زمینه های این جدایی گفته است،  اشاراتی بکنیم.  

در مورد دلایل جدایی، علیزاده تناقض گویی های زیادی میکند به این  منظور که  بتواند یک نتیجه گیری کند. آن هم تکرار همان تزی است که در همان دوره جدایی حکمت، در کمپینهای ترور شخصت و درمحافل،  گفته شده بود. علیزداده همان تزها را،  اینبار تلطیف و "سیاسی" شده تکرار میکند.  

دلایلی که علیزاده از آنها نام میبرد: 

"سرخوردگی از تشکیل حزب کمونیست ایران و نا امیدی از حزب بود، ناسالم بود پز گرفتند، شعارهای دهن پر کن که اوضاع جدیدی در راه است اوضاع برای کمونیسم مناسب است"

 

" پایان جنگ ایران و عراق، تنگ شدن مبارزه مسلحانه در کردستان"

 

"جنگ خلیج، فروپاشی بلوک شرق"

 

علیزاده که با ردیف کردن همه مولفه های آندوره و پس از آن، تلاش میکند ظاهری سیاسی، عمیق و مارکسیستی به تحلیل اش از جدایی ما از حزب کمونیست بدهد، نتیجه میگیرد: 

"اینها راهی بود برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت هایشان. ناسالم بود. بدون اینکه تاوانی پس بدهند با ادعاهایی چون موقعیت جهانی تغییر کرده، مصافهای جدیدی در راه است و فرصتهای جدیدی برای طبقه کارگر و رشد کمونیسم پیدا شده. با شعارهای دهن پر کن این عقب نشینی را توجیه کردند."

دقت کنید مصافها و جدالهایی که علیزاده در آنروزها آنها را بعنوان "سوالات تعیین کننده ای در مقابل جنبش کمونیستی جهانی طبقه کارگر"، می شناخت، امروز چیزی بیش از "شعارهای دهن پرکنی" برای پنهان کردن درجه رزمندگی عده ای نبود. علیزاده از شنونده فهیم خود انتظار  دارد این "تحلیل" شخصی، غیر سیاسی، فرقه ای و روانکاوانه را بعنوان تبیین مارکسیستی از او قبول کند. 

سنت هر کس از من جدا شد "آش بتال" کرده، فرهنگ سیاسی ناسیونالیسم کرد است. ترجمه آن به فارسی و "سیاسی" عین تبیینی است که علیزاده میدهد.  "جدا شدن اینها از حزب کمونیست ایران اتوماتیک به معنی از دست دادن امید، رزمندگی و پاسیو شدن است".  تقدیس حزب کمونیست ایران، حزبی که حداقل در ابعاد سیاسی و بیرونی رنگ و مهر کمونیسم کارگری را برخود داشت، از طرف علیزاده، نه از سر ارزش واقعی این حزب در جنبش کمونیستی و مبارزه طبقه کارگر که برای اثبات حکم "پاسیو بودن" جریانی است که از این حزب جدا شد. 

علیزاده هنوز پس از گذشت بیش از بیست سال از این جدایی، حاضر نیست قبول کند که با گرایش کمونیسم کارگری در همه ابعادش اختلاف داشته است. هنوز در سیستم علیزاده "با رفیق هم حزبی ام اختلاف سیاسی" دارم "کفر" است! هنوز "حفظ چهره متحد" برای "حفظ روحیه تشکیلات" مهم تر است از هر سیاست و تاکتیک و استراتژی! هنوز میتوان اپورتونیستی با خطی با توجیه "حفظ تشکیلات" توافق کرد. علیزاده اگر در طول این چند سال هزار چرخش به راست کرده باشد در این زمینه با علیزاده سالهای ٧٠ تفاوتی ندارد. دیروز سیاست کمونیستی ابزاری برای حفظ تشکیلات بود! روز دیگری نزدیکی با جریان نئوتوده ایستی ها ، و روزی حملات ناسیونالیستی به همین کمونیسم و جعل تاریخ قرار است همان خدمت را بکند.

کمونیسم کارگری و کسانکیه خود را به این گرایش متعلق میدانستند ، راه خود را از حزب کمونیست ایران جدا کردند، چرا که این حزب را در شکل آندوره، و با عروج گرایش ناسیونالیسم کرد بر متن جنگ خلیج  و مماشات سانتر با آن، ظرف و ابزار مناسبى براى پیشبرد امر کارگر و کمونیسم و برای حضور در جدالهاى اجتماعى نمیدانستند. و خروج از این حزب و تاسیس حزب دیگری را در دستور خود قرار دادند و اینرا رسما و علنا اعلام کردند.

علیزاده دلیل همراه شدن ٩٠ درصد کادرها و رهبری حزب را علاوه بر فضای ارعاب که کسی جرات نداشت آزادانه نظراتش را بگوید، اینطور توضیح میدهد:

"پایان جنگ ایران و عراق و عقب نشینی مبارزه مسلحانه زمینه ای شد برای جمع آوری نیرو برای این جریان تحت عنوان کمونیسم کارگری". "تحت عنوان اینکه ناسیونالیسم کرد در صفوف کومه له مقاومت میکند و اجازه نمیدهد که این تشکیلات به خارج کشور منتقل شود و اجازه نمیدهد که این تشکیلات آنجا سبک بار شود، چرا؟ چون عاشق جغرافیایش است. چون عاشق خاکش است و این خاک را ترک نمیکند، این یکی از نمودهای ناسیونالیسم کرد است. اینها امیدشان را به کوههای قندیل گره زده اند. این آژیتاسیون با همین شکل خشن اش در صفوف کومه له در کردستان مطرح شد و به مبنای برای جمع آوری نیرو تبدیل شد. خیلی ها که با سابقه بحثها و جزئیات آشنا نبودند ولی با تکرار آن جملات و عباراتی که قبلا خدمتتان عرض کردم که نشانه همفکری تلقی میشد، با تکرار آنها جز این گرایش قرار گرفتند و یک نیروی عظیمی، نیروی بسیار زیادی را پشت سر اون گرایش جمع کردند." 

 

"به نظر من باید در آمار ٩٠ درصد تجدید نظر کرد. ٩٠ درصد در واقع از رهبری و کادرهای بالا، نه ٩٠ درصد از کل تشکیلات. آن موقع مثلا تعداد زیادی از رفقای پیشمرگ، اعضا ساده اینها جزو این تعداد نبودند. منتهی به یک معنی بله بخش اعظم رهبری، بخش اعظم کادرها با اینها رفتند"

جالب است! به بیان علیزاده، ٩٠ درصد رهبری و کادرهای بالای این حزب که به موجودیت سیاسی، اجتماعی، پراتیکی این حزب در ایران و کردستان شکل داده بودند و علیزاده برای حفظ آنها جنگید، کادرهایی که امروز هم رفتن آنها از حزب کمونیست ایران را لطمه بزرگی به حزب کمونیست ایران ارزیابی میکند، ٩٠ درصد شخصیتهای سیاسی اجتماعی و بانفوذ این حزب در کردستان، ٩٠ درصد از رهبری این حزب، یکباره بی افق شدند! به ما میگوید که:  ٩٠ در صد از رهبری و کادرهای این حزب پاسیو شده و میخواستند به اروپا بروند! ٩٠ در صد از رهبری و کادرهای این حزب مرعوب "حرفهای دهن پر کنی" که به گفته خود علیزاده جدال های سیاسی اجتماعی و تئوریکی که در مقابل کمونیسم  بود را بدون ادای سهم افرادی مثل علیزاده پیش برده بودند، شدند، اینها همگی از هراس "تصفیه از حزب" از حزب کمونیست ایران جدا شدند. این شیطان سازی، ترور شخصیت و توهین به ٩٠ درصد از کادرها و رهبران حزبی که علیزاده افتخار مبارزه مشترک با آنها را داشته، کنه تبیین عینی، اجتماعی و البته صادقانه دبیر اول کومه له از مهمترین تحولات در حزب کمونیست ایران است.  

کدام آدم ساده لوح و نادانی این تبیین که چند نفر (اعضای کانون کمونیسم کارگری) بر متن مشکلات و با مرعوب کردن و "حرفهای گنده" و "بحث هایی که سر و ته آن معلوم نیست" ٩٠ درصد رهبری و کادرهای یک حزب کمونیستی را با خود بردند؟ توپخانه علیزاده علیه "کومه له کمونیست" و علیه گذشته حزب کمونیست ایران، بیش از حد خالی است که به چنین سنگ پراکنی هایی متوسل میشود. قابل ترحم است.    

علیزاده مخاطب خود را نادان، تلقی میکند. بعلاوه کسی هست که به ابراهیم علیزاده بگوید٬ شما در این پروسه و در این چندین سالی که این آدمها همراه خود شما در راس آن حزب و در راس کومه له بودند٬ کجای ماجرا بودید؟ شما کدام جدل٬ کدام بحث و کدام نقد گرایش و جهت را داشتید؟ مگر در تمام این سالها شما یکی از اعضا اصلی رهبری آن حزب و تشکیلات کردستانش نبودید؟ آیا خود شما و حتی بقیه همراهانتان، از عبدالله مهتدی تا بقیه٬ شما اعضا "انقلابی" و "محکمی" که شاهد کل این تلاشهای "غیر مسئولانه و پاسیفیستی" از جانب جریان کمونیسم کارگری بودید٬ چهار سند٬ چهار بحث کتبی و یا شفاهی در دفاع از جهت "صادقانه" و "رزمنده" دیروز و امروزتان دارید که علاقمندان بخوانند و بنیه فکری، فرهنگی و سیاسی شما را ببینند!  

 اگر ندارید چرا باید ادعاهای امروزتان و به سخره گرفتن کل آن تاریخ را کسی از شما بخرد؟ چرا باید برای تاریخ سازی و داستان سرایی امروز شما کسی تره خرد کند و آنرا جدی بگیرد؟  شمایی که در کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست٬ میتوانستید با تغییر نامی حزب کمونیست شوید٬ و اکنون هم داعیه کل این تاریخ را دارید٬ لطفا چه قبل از پیوستن به مارکسیسم انقلابی و چه بعد و تا امروز٬ میتوانید یک جزوه در جواب به مسائل انقلاب ایران قبل از سال ٦٠ و از آن تاریخ تا امروز، و در نقد نظرات آن کسانی که کل اسناد حزب کمونیست ایران و کوله را نوشتند،  را بدست بدهید و منتشر کنید؟ اگر سازمان امروز شما، آن توانایی ها و پتانسیل هایی که شما ادعا میکنید را دارد چرا در عراق در جوار دولت اقلیم بدون رضایت آنها قادر به کمترین جابه جایی،  چه رسد به عملیات مسلحانه، نیستنید؟ ایدئولوگ و رهبر جنبش کمونیسم کارگری که هشدار میداد تعریف کومه له بعنوان یک موجودیت اردوگاهی و ماندن در خاک عراق در خوشبینانه ترین حالت آن سرنوشت مجاهد در خاک عراق را با خود دارد، امروز زنده نیست، اما خوشبختانه شما ها فعال و زنده هستید!   

خیر آقای علیزاده ! ٩٠ درصد از کادرها و رهبری حزب کمونیست ایران انتخاب سیاسی خود را کردند، همانطور که شما انتخاب سیاسی کردید و برای حفظ کومه له و اردوگاههایش با ناسیونالیسم اولترا راست در آن حزب متحد شدید! دیروز در مقابل ترور شخصیت رهبری حزب از جانب این گرایش سکوت کردید و امروز همان حملات را تکرار میکنید! همانطور که امروز هم حملات جنگ سردی علیه رهبری حزبی که افتخار عضویتش را داشتید را برای جواب به فشار از پائین در سازمانتان انتخاب کردید. همانطور که امروز مماشات با ناسیونالیسم کرد، دفاع از دولت ارتجاعی اقلیم در کردستان در مقابل مردم معترض به حکومت عشایر در کردستان، را آگاهانه انتخاب کرده اید.  

در بخش دیگری، علیزاده جایگاه جنگ خلیج و تاثیر آن بر جدال گرایشات و جدایی ما از حزب کمونیست ایران را اینطور ارزیابی میکند: 

"اختلاف نطر وجود داشت اما نمیتوانست توجیهی برای انشعاب باشد. چون بحث سر این بود که آیا قیام مردم در کردستان عراق که بر علیه رژیم بعث صورت گرفته بود، این قیام قابل پشتیبانی هست یا نیست. دو گرایش وجود داشت یک گرایش میگفت امریکا هر کاری کرده، هرجا بوده، این مردمی که سالهای سال زیر ستم وحشیانه بعث بودند، قیام کردند. دم و دستگاه این رژیم را درهم پیچیدند و حالا یک شرایط انقلابی در این منطقه حاکم شده. بایستی از این شرایط بهره گرفت و یک گرایش هم میگفت نه این اتفاقات تحت تاثیر امریکا انجام گرفته، اینها بخشی از یک نقشه امپریالیستی است در این منطقه به اجرا درآمده، بنابراین قابل پشتیبانی نیست."

 تز "تخطئه انقلاب" و قیام مردم در کردستان عراق، برای لاپوشانی کردن جدال واقعی که میان گرایش ناسیونالیسم کرد و کمونیسم کارگری در حزب کمونیست ایران در جریان بود، تز کهنه ای است و صاحب دارد. صاحب آنهم عبدالله مهتدی است،  و در ادامه همان تزها است که امروز برای استفاده از چنین فرصتهایی بعنوان یک جریان فاشیست کرد میان دست و پای انواع جریانات ارتجاعی در منطقه ول میخورد. علیزاده در این زمینه یکبار دیگر رهبری مهتدی را پذیرفته و به زیر  پرچم او خزیده  است.  

اختلاف واقعی در حزب کمونیست ایران نه بر سر "تخطئه انقلاب یا قیام" مردم کردستان عراق که بر سر تحرک گرایش ناسیونالیسم کرد در حزب بود که بر متن جنگ خلیج و قدرتگیری ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق،  "فیلش یاد هندوستان" کرده و به یاد پیدا کردن "دوستانی برای حال و آینده خود" در میان احزاب ناسیونالیست کرد در عراق افتاده بود.  

جدالهای سیاسی چند ماهه ای که در حزب کمونیست ایران در جریان بود، را به اختلافی بر سر تبیین از یک "قیام مردمی" تقلیل دادن، جدالهایی که علیزاده به هیچ عنوان در آن سهیم نشد، و بعد هم این ادعا که "اوضاع حقانیت بحثهای ما" را ثابت کرد، دز اپورتونیستی بالایی را لازم دارد. 

واقعیت این است که از منظر علیزاده امروز، تمام تاریخ حزب کمونیست ایران و ناکامی ها، دستاوردها و چالش ها آن به تاریخ جعلی جدال گرایش ناسیونالیستی کرد و سانتر این حزب، با کمونیسم کارگری محدود میشود. از نگاه علیزاده، ناکامی این حزب "بازی دادن" اتحاد مبارزان در تشکیل حزب کمونیست ایران است. "اشتباهی" که منجر به لطماتی شد که گرایش "پاسیفیستی و روشنفکرانه" عده ای در راس حزب وارد کرد. از نظر او، تبدیل شدن کومه له و حزب کمونیست ایران به کارخانه تولید انواع جریانات و باندهای ناسیونالیستی، انشعاب باند زحمتکشان، و .... بخشی از ناکامی های این حزب نیست. رفتن کومه له به جرگه برادرهای کوچکتر اتحادیه میهنی، مماشات با احزاب کردی که در همان دوره "قیام کردن کردستان" علیه چپ، علیه شوراهای مردمی که برای اعمال قدرت خود توسط چپ در کردستان عراق یکی پس از دیگری تشکیل میشد، سکوت در مقابل فتوای قتل ریبوار احمد از چهره های کمونیست و سرشناس کردستان عراق توسط اسلامی ها، همه و همه استفاده کومه له علیزاده از "فضای سیاسی مناسب در کردستان پس از جنگ خلیج" است.  

موخره:  

مصاحبه ابراهیم علیزاده، تاریخ اجتماعی، جنبشی و سیاسی حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن و نقش این جریان در مبارزه طبقاتی نیست. تاریخ این حزب و رهبری اش در دفاع از کمونیسم و کارگر و مارکسیسم در مقابل تهاجم ارتجاع در قدرت و تعرض سوسیالیسم خرده بورژوایی در یکی از متحول ترین دوره های جامعه ایران، نیست.

این مصاحبه قرار نیست به شنونده جایگاه واقعی این حزب و سازمان کردستان آنرا در تبدیل کمونیسم به یک قدرت و نیروی موثر در تقابلهای طبقاتی، در متشکل و متحزب کردن کارگران، به تعرض سیاسی- ایدئولوژیک به پایه های سنت و فرهنگ ارتجاعی ضد زن، ضد کارگر نشان دهد. این مصاحبه قرار نیست به جایگاه سازمان کردستان این حزب، کومه له کمونیست، در تقابل نظامی با بورژوازی در قدرت و بورژوازی کرد، در توده ای کردن کمونیسم در کردستان، در تقابل با نظامی گری ناسیونالیستی در جنبش کردستان، در اول ماه مه های سرخ در کردستان، در حاکمیت کمونیستها در کردستان آزاد، بپردازد.  

این ها مشغله و مسئله دبیر اول کومه له و عضو هیئت اجرایی حزب کمونیست ایران در آستانه سالگرد تشکیل این حزب نیست. این تاریخ نگاری وارونه، این جعل تاریخ مصرف درون سازمانی دارد.  قرار است در مقابل فشار تشکیلات که این سازمان از کجا به کجا رسیده است، در مقابل بحران هویتی که مدتها است به آن دچار است، شکل گیری کومه له جدید، کومه له غیر کمونیست جدید با تاریخ جدید و پرسناژهای جدید، مراحل بلوغ خود را کامل کند.  

درسی که علیزاده از این تجربه میگیرد این است که "با وحدت تشکیلات بازی نکنید". مخاطب این درس کومه له امروز است! مخاطب نیرو و جریانی در این حزب است که امروز که بر متن بی افقی و بی خطی کومه له،  در میان جریانات دیگر از راست تا چپ، از کمونیست تا نئو توده ای و ناسیونالیست بدنبال متحد میگردند. علیزاده که سازمانش با بحران هویتی روبرو شده است، و گرایشات و خطهای متفاوت با فراکسیونهای اعلام شده و نشده در رهبری آن شکل گرفته است، میخواهد با پرچم "با وحدت تشکیلات بازی نکنید" در ظاهر هم شده متحد نگاه دارد. 

مخاطب این مصاحبه، این جعل تاریخ، اعضا درون کومه له است نه کارگر کمونیست، سوسیالیست و مارکسیست که مدتها است از کومه له علیزاده و حزب اش قطع امید کرده اند. علیزاده کماکان "سیاست قاچ زین را چسبیدن" را در پیش دارد، غافل از اینکه اسبی در کار نیست. 

در دنیای واقعی اما تشکیل حزب کمونیست ایران در دوره سرکوب انقلاب و کمونیستها، اعلام وجود و حضور قدرتمند کمونیسم در مقابل این تعرض و تهاجم وحشیانه بود. باز کردن سنگری بود برای همه کارگران و کمونیستها علیه این سرکوب. تاسیس این حزب و پیشروی های سیاسی- تئوریک، دستاوردهای اجتماعی، نظامی، سیاسی آن بخشی از تاریخ کمونیسم ایران و طبقه کارگر است. این جنبش و خط حاکم بر آن مهر کمونیسم را بعنوان نه فقط جنبشی معتبر و توده ای که بعنوان حزبی اجتماعی در کردستان متحزب کوبید.

مصاحبه علیزاده اگر چیزی را نشان میدهد این است که ابراهیم علیزاده امروز نه نماینده آن تاریخ و نه مدافع کلیت آن تاریخ و تجربه و دستاوردهای آن است. ابراهیم علیزاده حتی نماینده کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران نیست. متاسفانه ابراهیم علیزاده، که در تاسیس حزب کمونیست ایران نقش برجسته ای داشت، امروز نماینده خالد عزیزی هایی است که سالهای ٦١-٦٢ در درون کومه له از سر "کردا یه تی" مخالف تشکیل حزب کمونیست ایران بود. این مصاحبه ادعانامه گرایش ناسیونالیسم کرد در درون حزب کمونیست ایران علیه این حزب، علیه رهبری آن و ادامه تعرض سیاسی ناسیونالیسم کرد به گرایش کمونیستی در حزب کمونیست ایران است. تعرضی که دیروز عبدالله مهتدی پرچم آنرا در دست داشت و امروز ابراهیم علیزاده آنرا در دست گرفته. تمام تاریخ نگاری جعلی، تمام قهرمان سازی و شیطان سازی ها، سنگ "دفاع" از کومه له و رهبری آن ( که بخش عمده اش سال ٧٠حزب کمونیست و کومه له را ترک کردند) ، تحریک احساسات، و بالاخره دست بردن به انبان ارتجاعی ترین جریانات علیه کمونیسم همه و همه باروت این توپخانه و این تعرض است. ابراهیم علیزاده مجبور به چنین سقوطی نبود.

 در دست گرفتن این پرچم و نمایندگی این گرایش از طرف ابراهیم علیزاده در جواب به نیازی است که امروز کومه له، و نه حتی حزب کمونیست ایران، دارد. جواب به بی افقی، به سردرگمی، به سوالات اساسی در مورد هویت امروز و دیروز این سازمان در جریان است. این تلاشی است برای سرپوش گذاشتن بر بحران هویتی امروز حکا و تلاش برای هویت جدید بخشیدن به حزب کمونیست ایران موجود. این تعرض برای "نجات" کومه له از نابسامانی بیشتر به قیمت چرخشی عظیم به راست و کمونیسم زدایی از این سازمان است. دیروز قرار بود کمونیسم و حزب کمونیست ایران کومه له را از نابسامانی نجات دهد ، و امروز تعرض به این حزب و تاریخ آن قرار است همین کار را برای او بکند. 

 تخطئه کل این واقعیت عظیم، از دریچه نیازهای محدود و حقیر سازمانی، برای فشار به مخالفین درونی، با توجیه "با وحدت تشکیلات بازی نکنید"، سقوط و بیمایگی کومه له علیزاده را نشان میدهد. برخلاف تصویر وارونه، حقیر، غیر اجتماعی و غیر سیاسی که علیزاده از حزب کمونیست و سازمان کردستان آن بدست میدهد، علیرغم تصویر حقیر و پائینی که علیزاده از رهبری و کادرهای این حزب میدهد، حزب کمونیست ایران طیف وسیعی از کمونیستهای ایران را در خود متحد کرده بود. اینکه راه این کمونیستها از هم جدا شد، اینکه هر طیفی انتخاب سیاسی متفاوتی کرد، اینکه امروز جریانی که به نام این حزب و سازمان کردستان آن فعالیت میکنند،  کجای مبارزه سیاسی و جدالهای اجتماعی ایستاده اند، ذره ای از این واقعیت کم نمیکند. این تاریخ، با تمام دستاوردها و ناکامی های آن تاریخ ما، تاریخ جنبش کمونیستی، و افتخار آمیز است و باید افتخار آمیز بماند. 

 

٩ اوت ٢٠١٥

 

پاورقی:

 

١) نقل قول کامل اظهارات علیزاده:

" در واقع کنگره سوم که مقدمه انشعابی در حزب کمونیست ایران شد. آخرین کنگره قبل از انشعاب بود...... کنگره سوم چیزی نبود جز بیان سرخوردگی و نا امیدی رهبری آن موقع حزب کمونیست و دفتر سیاسی آن اساسا و کسان مشخصی در دفتر سیاسی بخصوص از کل حزب کمونیست. یک نا امیدی سرتاپای رهبری را گرفته بود و این نا امیدی و یا یاس خودش را تئوریزه کرد در کنگره سوم. تحت عنوان اینکه حزب باید کارگری بشود. حزب چرا کارگری نشده. و اینکه مصافهای بزرگی در دنیا درگیر است. در آستانه فروپاشی اتحاد شوروی بودیم و این تحولات عظیمی که در دنیا اتفاق می افتاد کمونیسم احتیاج به شور و شوق دیگری، به راه یافتهای دیگری، به تلاشهای از نوع دیگری خواهد داشت و اینطوری عنوان میشد که با فروپاشی اتحاد شوروی و با سقوط  سرمایه داری دولتی در واقع، فرصت برای کمونیسم و فرصت برای تحرک طبقاتی طبقه کارگر فراهم میشود و ما در آستانه این دوره متحول و بزرگ هستیم. منتها این حزب ظرفیت اینرا ندارد جواب این نیاز را بدهد. حالا فاکتهای این ناتوانی حزب را اساسا از تشکیلات کردستان و تشکیلات خارج کشور و از رهبری و تشکیلات رهبری و سازمان مرکزی آن می گرفتند. و بحثهای کشافی در این زمینه شد و نهایتا در همین کنگره تقریبا دیگر عنوان شد که حزب کمونیست ایران به این شکل قابل دوام نیست و حتی یک فاصله زمانی هم تعیین شد. یک سال دیگر فقط، تا یکسال دیگر حزب فقط فرصت دارد که گرایشات غیر کمونیستی به اصطلاح آن موقع شان و غیر کارگری را از حزب پاک کند و حزب را تصفیه کند و حزب را بر مبنای یک گرایش که به تعبیر آن موقع گرایش کمونیسم کارگری بود قرار بدهد. راجع به اینکه این گرایش چی هست، این گرایش مبانی اش چه هست، این گرایش تفاوتهایش با گذشته چه هست، ارجاع شد فقط به مانیفست و ایدئولوژی آلمانی و آثار مارکس. و به صراحت تاکید میشد آن چیزی که به عنوان کمونیسم کارگری گفته میشود چیزی بیش از مسائلی نیست که ادبیات اولیه مارکسیستی، و در ایدئولوژی آلمانی و در مانیفست کمونیست مطرح شده. و در واقع کمونیسم کارگری همان کمونیسم است. کمونیسم مارکس است. کسی که الان از دور به این بحثها نگاه میکند چیزی پیدا نمیکند."

 

"بحثهایی که در کنگره سه صورت گرفت یک مونولوگ بود. یعنی کسی با اینها مخالف نبود، یعنی کسی نبود که در مقابل این ایده ها بگوید که نه این نه و این بله. یک منولوگ بود. همه راجع به حساسیت شرایط و لزوم یک کار دیگری، از نوع دیگری که هنوز هم ابعادش معلوم نیست، صحبت میکردند، همه اینرا تائید میکردند و در واقع کسی در مقابل این بحث ها قرار نمیگرفت. ولی با وجود این آن موقع عنوان میشد که مهم این نیست که کسانی موافق باشند و دست بلند کنند و به این بحث ها رای بدهد. مهم این است که همفکر باشند. و همفکر بودن هم معنی اش این بود که در واقع در عمل سیاسی، خودشان را منعکس کنند. هنوز هم حزب داشت کار روتین خودش را میکرد و انتقادات و ایراداتی هم که به این گوشه یا ان گوشه کار گرفته میشد چیز عجیب و غریبی نبود. چیز فوق العاده ای نبود. یک تغییر اساسی در آرایش تشکیلاتی، یک تغییر اساسی در شیوه های فعالیت در کردستان، خارج کشور و اینها نبود. انتقاداتی بود که همه را میشد پذیرفت، میشد اصلاح کرد در حد فعالیتهای روتین حزب. ولی شتاب زدگی و دستپاچگی در رهبری حزب و میتوانم بگویم یک جور نا امیدی و سرخوردگی از کل تجربه تا آن موقع حزب کمونیست ایران برای آن رهبری یک بحثهایی را دامن زده بود که الان یک ناظر بیطرفی به آن بحثها نگاه کند چیزی از توش در نمیاد. همین جا همه کسانی که علاقمند هستند این تاریخ را تعقییب کنند مراجعه میدهم به دو سند یکی سندی است که تحت عنوان "در حاشیه مصافهای جهان امروز و اوضاع کمونیسم" (منطور باید "اوضاع بين المللى و موقعيت کمونيسم - گزارش به کنگره سوم حزب کمونيست ايران" باشد) سخنرانی رفیق منصور حکمت است که در آنجا عنوان میکند و یکی هم جزوه "تفاوتهای ما" که مبنای انشعاب حزب کمونیست کارگری قرار گرفت. اینها را بخوانید تا ببینید چه شان است، مشکل شان چیست. ببینید کسی میتواند به روشنی بگوید جز یک به اصطلاح بهت زدگی به نظر من، در بهترین حالت و در صمیمانه ترین تبیین جز یک بهت زدگی در مقابل اوضاع عمومی دنیا، در مقابل آن تحولات عظیمی که در دنیا داشت اتفاق می افتاد و اینکه نمیتوانست توضیح بدهد و نمیتوانست راه نشان بدهد. منتها به جای اینکه صادقانه ناتوانی خودش را در ارائه راه حل در شرایط جدید ارائه بدهد، از یک موضع بسیار خودخواهانه ای در حالیکه جوابی برای معضلات دنیای آنروز نداشت، تحت عنوان اینکه شرایط بسیار مساعد است، دنیا در شرف تحول بزرگی است از لحاظ رشد جنبش کارگری و کمونیستی، منتهی این حزب این ظرفیت و این آمادگی را برای وارد شدن در این پروسه ندارد. اینطوری عنوان میشد. درهر حال میخواهم بگویم، تاکید میکنم کنگره، کنگره دیالوگی نبود، یعنی بحثهای متقابلی دو طرف در مقابل هم قرار بگیرند، نبود. کمیته مرکزی حزب که گزارش کنگره را آماده کرده بود فقط رای گیری بر سر این شد که چه کسی گزارش را ارئه بدهد. در خود کنگره هم نه بحث اضافی صورت گرفت. نه تحولی و هر چه بود تائید بود و یک مقدار سکوت یا حداقل."