ابراهیم علیزاده، تاریخ چپ و کمونیسم را وارونه  می کند!!

 

عبداالله محمود               

abdulla.mahmud@gmail.com

 

مدتی پیش ابراهیم علیزاده سمیناری تحت عنوان "تاریخ چپ و حزب کمونیست ایران" در دانشگاه سلیمانیه برای دانشجویان بخش علوم سیاسی این دانشگاه برگزار کرد. در این سمینار ابراهیم علیزاده به نکاتی اشاره میکند که هر یک از آنها درخور پاسخ و نقد جدی است. روایت وی، ملقمه ای آگاهانه است جهت توجیه اوضاع امروز کومله و چرخش سیاسی جدیدی که این سازمان در پیش گرفته است. تعدادی از رفقایی که شاهد زنده آن تاریخ و در متن آن دخیل بوده اند، وظیفه خود دانستند که بحث وارونه ابراهیم علیزاده را بی پاسخ نگذارند؛ از آنجا که ما کمونیستهای عراق نیز کم و بیش با آن تاریخ آشنا هستیم لذا تصمیم گرفتم در این نوشته، بشکل فشرده روی قسمتی از صحبتهای ابراهیم علیزاده درباره چپ و کمونیسم  کارگری در کردستان تمرکز کنم که وی تلاش نموده به شیوه ای غیر منصفانه و غیر واقعی آن را بازگو کند ...

علیزاده در رابطه با رویدادِ آواره شدن مردم کردستان، به نقش چپ اشاره میکند که نتوانست در این اتفاق فرصت را دریابد و در نهایت به حاشیه رانده شد...

ابتدا لازم است که یک حقیقت تلخ را به یاد آوریم. آواره شدن مردم کردستان نتیجه قابل پیش بینی جنگ خلیج و تحمیل شرایط سیاه و ارتجاعی بود که این جنگ به همراه خود آورد. اوضاعی که سید ابراهیم و کومله آنرا انقلاب، دستآورد و پیشروی قلمداد کردند. اتفاقا خود این نگرش، یکی از پایه های اختلاف میان گرایش کمونیسم کارگری و ناسیونالیسم چپ در آندوره بود و در این رابطه نوشته های بیشماری در دسترس اند. حقیقت این است که بپاخواستن مردم کردستان نتیجه پیشروی سنگر به سنگر مردم کردستان، ثمرۀ تغییر توازن قوا در تقابل جنبش انقلابی مردم کردستان و رژیم بعث نبود؛ بلکه مستقیماً نتیجه جنگ ارتجاعی خلیج و پشت بستن ناسیونالیسم کرد به سیاست جنگ طلبی آمریکا و نظم نوین جهانی اش بود. این فاکتورها بود که باعث شد مردم با شنیدن خبر بازگشت حکومت بعث و مواجه شدن با نیروی شکست خورده و قصابی شده آن در جنگ، اراده خود را در آن شرایط از دست دهند و به ناچار راه آوارگی را برگزینند. نیروهای ناسیونالیسم کرد قبل از مردم پا به فرار گذاشتند و سران آن دست به دامن پاسدارهای لب مرز برای عبور به خاک ایران شدند. در آن شرایط و موقعیت بی ثبات و عقب مانده، تنها نیرویی که در سلیمانیه و اربیل تصمیم به مقاومت گرفت و در حد توانایی خود مقاومت نمود، نیروهای مسلح و فعالین جنبش شورایی بودند. کنار کشیدن از این حقیقت و سرپوش گذاشتن بر آن از جانب هر جریان و هر کسی، جای برخورد جدی است و قابل توجیه نیست. باید پرسید که چرا در روایت علیزاده، آویزان شدن احزاب ناسیونالیست کرد( اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق) به سیاستهای آمریکا و بوشِ پدر، فرار آنها و تسلیم و جا گذاشتن مردم کردستان در دستان نیروی زخم خورده و تشنه به خون بعث، جای خود را به طعنه زدن به چپ میدهد؟ مقاومت نیروی مسلح شوراها و قربانیان آن رویارویی، جایگاهی در بازگو کردن آن تاریخ در نزد سید ابراهیم ندارد و آنچه نزد ایشان ضروری جلوه میکند بی ربطی چپ و نهایتا حاشیه ای شدن آن است.

برخلاف گفته های سید ابراهیم که به ناتوانی و بی نقشی چپ بعد از آوارگی مردم کردستان اشاره میکند، اما حقیقت اینست که بعد از یکی دو سال از آوارگی مردم کردستان، چپ و مشخصاً کمونیسم کارگری به یک نیرویِ سیاسیِ جدی و به یک بازیگر مهم در صحنه سیاسی کردستان تبدیل شد و توانست در این مسیر، حزب سیاسی و الگوهای موفقی از سازمانهای توده ای و کانونهای مختلف و متنوع را بدست دهد و سرانجام به یک کارزار سیاسی – اجتماعی عظیم علیه جریانات و احزاب ناسیونالیست و اسلامی در این جامعه قدم بگذارد. اما سید ابراهیم، همانطور که تاریخ حزب کمونیست را وارونه میکند، به همان شیوه هم تاریخ چپ عراق را وارونه روایت میکند. دلیل هم روشن است؛ سید ابراهیم و سازمانش از میان کمونیسم و ناسیونالیسم در کردستان عراق، تاریخا نزدیکی و دوستی با ناسیونالیسم و احزاب کردیِ تازه به قدرت رسیده را انتخاب کرده اند. بی خود نیست که تاریخ را طوری روایت میکند که انگار چپ و کمونیسمی در این جامعه موجود نبوده که ایشان و سازمان مطبوعشان به جای نزدیکی با ناسیونالیسم کرد، به آنها سمپاتی نشان دهند. و این زمانی است که حزب کمونیست کارگری عراق تبدیل به یک جریان خوشنام در جامعه شده بود و توانست سنگری سازش ناپذیر در مقابل ناسیونالیسم کرد و حاکمیت اش بنا کند و به جنگ ارتجاع و نمادهای سازمانی و سیاسی آن  برود. مقابله و شاخ به شاخ شدن اجتماعی حزب، با ناسیونالیسم کرد و حاکمیتش، با اسلامی ها و غیره، حتی توسط دشمنان کمونیسم غیر قابل انکار است. کومله و سید ابراهیم هر اندازه هم تلاش کنند به این امید که حقایق آن تاریخ را وارونه نشان دهند، قادر نخواهند بود که واقعیات آن زمان را از دیدِ مردم جامعه کردستان پنهان کنند. نقش حزب و سازمانهای توده ای، کارگری و رادیکال نزدیک به حزب، به میزان وسیعی در جامعه کردستان مطرح بود؛ بحث آزادی و برابری و حق کارگر و برابری زن و مرد، همراه با راه حل حزب برای آینده سیاسی کردستان تحت "پلاتفرم رفراندم برای استقلال کردستان"، همه با حزب کمونیست کارگری تداعی میشد. حزب کمونیست کارگری از جانب حاکمیت وقت، به خاطر تبلیغ سیاست هایی چون جدایی کردستان و رفراندم، برابری زن و مرد، دفاع از مردم آواره، و موارد متعدد دیگر حکم دادگاه گرفت. در این رویارویی هم حزب با افتخار بیرون آمد و اتحادیه میهنی را مجبور کرد که از شکایات خود منصرف شود. بعد از این ماجرا، رشد حزب تبدیل به یک هراس جدی برای ناسیونالیسم کرد شد، به معضل اسلامیون مرتجع تبدیل شد، دلیلی شد برای نگرانی دول مرتجع منطقه، بخصوص ایران... این دلیل هم باعث گردید که حاکمیت، مخصوصاً اتحادیه میهنی کردستان در برابر جایگاه و پیشروی حزب، با نقشه ای از پیش تعیین شده و با همکاری و درخواست ایران و حتی رژیم بعث، دست به یورشی مسلحانه بر علیه حزب و مقرها و رادیو و دفاتر و سازمانهای توده ای نزدیک به حزب بزنند و کادرها و اعضا و هواداران و فعالین کمونیست آن را بازداشت نموده و تحت تعقیب قرار دهند و فعالیت حزب را غیر قانونی اعلام کنند. به همین خاطر، عاملی که باعث گردید چپ عقب نشینی کند، آواره شدن مردم نبود بلکه یورش و حمله مسلحانه و قلدرمنشانه حاکمیت سیاسی در کردستان بود که در روز روشن در برابر چشمان کومله و سید ابراهیم به سرانجام رسید؛ کومله و سید ابراهیم در برابر بیحقوقی کارگران و ترور سیاسی و کشتار زنان، فتوا و زورگویی و و رفتارهای ضد انسانی اسلامیها و دهها پرونده داغ در جامعه کردستان، سکوت اختیار کردند. اینها در برابر ترور رفقای کمونیست ما، سکوت پیشه کردند و با این موضع خود نشان دادند که در کدام جبهه ایستاده اند.

نکته ای دیگر که سید ابراهیم به آن اشاره میکند، جدایی هایی است که در حزب کمونیست و گرایش کمونیست کارگری به وقوع پیوسته اند. سید ابراهیم این رخدادها را ایدئولوژی گرایی و معاملۀ میکروسکپی و بی ربط به جامعه و جنبشهای اجتماعی ذکر می کند... چه دنیای عجیبی است!!

اگر وجود تفکر و نظر متفاوت در یک حزب و در چهارچوب یک جنبش اجتماعی و طبقاتی معین، امری عادی است، آنگاه فقدان آن جای سوأل و حاکی از سکت بودنِ آن حزب و آن جنبش است. اما وجود چند گرایش جنبشی، طبقاتی و اجتماعی متفاوت در زیر یک سقف سازمانی و حزبی، غیر عادی و غیر ممکن است و تنها با شکاف و جدایی و انشعاب می تواند پایان یابد و سرانجام هر کسی حزب مختص به خود را تأسیس می کند. هیچ چیزی روشن تر از این نبود که در زیر سقف سازمانی حزب کمونیست ایران، چندین خط متفاوت سیاسی و فکری که محصول جنبشهای اجتماعی و طبقاتی متفاوت درون جامعه بودند. گرایشاتی که از دنیای بیرونِ چهارچوب حزبی و از جنبشهای اجتماعی دخیل در آن برهه زمانی الهام میگرفتند، از ابتدای بوجود آمدن این حزب وجود داشتند، گرایشاتی که نمیشد تا به آخر در چهارچوب یک سازمان و حزب با هم بسازند و ادامه دهند. رویدادهایی که دنیای آن دوره را لرزاند، از جمله شکست بلوک شرق و سوسیالیسم دولتی، جنگ خلیج و نظم نوین جهانی، بقدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد و آویزان شدن به سیاستهای آمریکا، بخشی از رویدادهای سیاسی- اجتماعی در عرصه منطقه و جهان بودند، زمینه های جدایی جناحها و گرایشات موجود درون آن حزب را به اوج خود رساند. سید ابراهیم اینها را نادیده میگیرد و یا از حقیقت دوری گرفته، وجود گرایشات و جدایی را ایدئولوژیک گرایی قلمداد میکند. انکار این حقایق ناشی از فراموشی و بی دقتی نیست، بلکه وارونه کردن و به هم زدن آگاهانه تاریخ است. فاکتهای واقعی و مؤثر در دگرگونی های جهانی در آن دوره، تبدیل منطقه به جغرافیای کشمکش و تعیین تکلیف بلوک بندی های جهانی و منطقه ای، همه تبدیل به دلایلی برای تسریعِ گسستِ خطوط سیاسی و فکری و سنتهای مختلف و متّضاد موجود در حزب کمونیست شدند. دوران تقابل آشکار با خط کمونیسم کارگری بود. البته گرایش کمونیسم کارگری، مدتها قبل از رویدادهای منطقه، بینش و حتی عملکرد گرایشات متعدد ناسیونالیسم کرد و جهانبینی رفرمیستی سوسیال دمکراسی را در دهها نوشته زنده و در دسترس، روشن کرده بود. گرایش کمونیسم کارگری درون حزب در تمام زمینه ها و میادین نبرد طبقاتی و کمونیستی، در مسئلۀ رهبری کمونیستی برای فعالین کارگری، از سیاست سازماندهی در میان کارگران تا بحث شورا و سندیکا، از بحث انقلاب اکتبر تا دورنمای فعالیت در کردستان، از بحث آژیتاسیون تا سنت کمونیستی در مبارزه مسلحانه... تا برخورد به جنگ و مبارزه فکری و تئوریک و مسائل متعدد دیگر را آشکار کرده بود که همه اینها یک سیستم فکری و عملی همه جانبه و به هم پیوسته بودند برای نشان دادن تمایز و تفاوت خود از دیگر خطوط و گرایشاتِ درونِ حزب کمونیست ایران. منصور حکمت اسم این گرایشات را آشکارا ذکر کرد و گفت که در زیر سقف سازمانی حزب حضور دارند. سید ابراهیم، در تمام این پروسه برای یکبار هم اینها را انکار نکرده بود و اعلام نکرد که اینها وجود ندارند و یا اشاره ای به ایدئولوژیک بودن و دید میکروسکپی این انتقادات نکرده بود. اینکه بعد از این تاریخ و بعد بیش از ده سال از مرگ منصور حکمت، در بارۀ واقعیاتی که  کلمه ای برای گفتن در باره آنها نداشته است، جرأت میکند آنها را ایدئولوژی بنامد، خیلی جدید است و همزمان قابل پیشبینی بود. معلوم است که زمان زیادی از این تاریخ نگذشته است. این اختلافات و جداییها و خود انشعاب، آنقدر سیاسی و اجتماعی و واقعی بود که نه تنها بخش وسیعزی  کادر و رهبری و صفوف حزب، کمونیسم کارگری را انتخاب نمود بلکه حتی در خارج از جامعه ایران و قریب به تمامی جنبش کمونیستی عراق هم این اختلاف و جدایی برایشان روشن بود و به همین دلیل کمونیسم کارگری را انتخاب نمودند. رویدادهای ١٤ سال اخیر صد بار گواهی بر درست بودن تحلیلهای منصور حکمت در باره افقهای اجتماعی مختلف درون حزب کمونیست ایران میدهند. سنتهای گوناگون از ناسیونالیسم فالانژ گرفته تا ناسیونالیسم چپ در درون حزب کمونیست ایران سر بر آوردند. اما براستی اعلام این موارد و به هم زدن تاریخی که دارای سرچشمه ای واقعی است، از جانب سید ابراهیم در زمانی که صف وسیعی از کادر و فعالین سهیم در این تاریخ زنده هستند و نقشی برجسته در این تاریخ داشته اند، شگفت آور است. در دنیای واقعی آن خطوط و جهانبینی های متفاوتی که در درون حزب وجود داشتند که عملاً و نهایتا به تأسیس حزب خود رسیدند، نادرستی ادعاهای سید ابراهیم را آشکار می سازد.

در خاتمه، پر بیراه نخواهد بود که از سید ابراهیم بپرسیم اگر جدایی های درون حزب کمونیست و بعدها شکافهای درون کمونیسم کارگری، دلایل اش ایدئولوژی گرایی و معامله های فرقه ای و جهانبینی میکروسکپی بوده است، پس آن همه جدایی که در درون خود کومله به وقوع پیوسته، سرچشمه اش چیست؟ و چگونه است که کومله تبدیل به رَحِم و منبعی برای زایش چندین گرایش راست قومی و عقب مانده شده است ؟ چرا یک گرایش مارکسیست و چپ از درون کومله ایشان عروج نمیکند؟ آیا زنجیره جدایی های درون کومله برای اثبات حقانیت جهت گیری های کمونیسم کارگری کافی نیست؟

 

مه ٢٠١٥ 

برگردان از کردی :  فرزاد نازاری