پیرامون افزایش ١٧ درصدی دستمزد مصاحبه رادیو نینا با خالد حاج محمدی
بختیار پیرخضری: همانطور که اطلاع دارید بعد از بحثها و چندین جلسه سرانجام شب گذشته ٢٤ اسفند ٩٣ برابر با ١٥ مارس بعد از جلسه شورای عالی کار میزان افزایش ١٧ درصدی دستمزد با توافق دولت و کارفرمایان و به اصطلاح نماینده گان کارگری به تصویب رسید٬ با این اوصاف مزد پایه از ٦٠٨ هزار تومان به حدود ٧١٢ هزار تومان افزایش یافت. لازم به ذکر است که نمایندگان تشکلهای دولتی تعهد داده بودند که از ٢٥ درصد افزایش مزد پایه کمتر را قبول نکنند و در چنین شرایطی بدون امضای تصمیم دولت و کارفرمایان جلسه را ترک کنند و به قول خودشان به طبقه کارگر خیانت نکنند. با همه تبلیغات وسیع این مدت خانه کارگر و شوراهای اسلامی و کانون عالی انجمنهای صنفی و اعلام نارضایتی از سطح زندگی طبقه کارگر رقم تعیین شده و توافق شده دولت و کارفرمایان را پذیرفتند. این در شرایطی است که خط فقر در ایران بر اساس آمارهای رسمی حدود ٣ میلیون تومان است. نظر شما چیست؟ خالد حاج محمدی: همچنان که اشاره کردید بر اساس اخبار منتشره از سوی روزنامه های رسمی جمهوری اسلامی شوعای عالی کار چندین نشست داشته و بر سر دستمزدها با هم بحث کرده اند٬ گویا نمایندگان دولت و کارفرمایان از قبل توافق بر سر افزایش پانزده درصد کرده بودند، جدلی ظاهرا یا واقعا میان این ها و نمایندگان شورای اسلامی و تشکل های دولتی در جریان بود که آن ها ٢٥ درصد و یا ٣٣٦ هزار تومان افزایش مزد پایه را طرح کرده بودند. در مورد بحث هایی که شما هم در سوالتان اشاره کردید نمایندگان تشکلهای دولتی گفته بودند از این میزان کمتر را قبول نمی کنند، بحث های فراوانی خصوصا از طرف تشکل های دولتی در جریان بود، اعلام نارضایتی از محجوب گرفته تا خانه ی کارگر و انجمن های صنفی و شورای اسلامی در جریان بود و اینها مرتب صحبت می کردند از بی عدالتی ها از حق کشی که نسبت به کارگر می شود٬ از این که مزد کارگر پایین است و کلا فضایی را برای خود ایجاد کرده بودند و سرانجام هم همان حدی که دولت و کارفرمایان تعیین کرده بودند را توافق کردند، حالا پانزده نه، هفده درصد٬ بحث بین پانزده و هفده درصد بود، و این را پذیرفتند و نه جلسه ای را ترک کردند، نه به هر حال اعتراض عجیب غریبی هم کردند. اما راستش را بخواهید اگر جلسه را ترک میکردند هرچند بر مبنای قوانینی که خودشان گذاشته اند این پروسه و این پروژه ی آن ها پیش می رفت، ولی دال بر هیچ حقیقتی در مورد ماهیت این به اصطلاح نمایندگان کارگری نبود. نارضایتی این ها و فضایی که ایجاد کرده بودند قبل از این که نشانه ی اعتراض واقعی این ها و به هر حال تلاش این ها برای دفاع از حق کارگر باشد، اساسا گواه بر یک نارضایتی بالا در جامعه بود. چه اعلام نارضایتی آنها و چه دست به عصا بودن دولت و کارفرمایان در تعیین دستمزد٬ بیان اعتراض عمومی در پایین جامعه و اعتراض وسیع طبقه کارگر به زندگیش و سطح دستمزد بود. کل این صف نگران عکس العمل طبقه کارگر به تصمیم شورای عالی کار بودند. تا جایی که به نمایندگان و عناصر تشکل های دولتی و یا بهتر بگویم تشکلات ضد کارگری برگردد که به عنوان نماینده کارگران در این اجلاس حضور داشتند٬ همچنانکه همیشه گفته ایم این ها بازوی جمهوری اسلامی در طبقه ی کارگر هستند و نقش این ها تلاش برای بسازش کشاندن اعتراض کارگری و محدود کردن آن ها در چهارچوب مفروضات و نیاز های سرمایه است. وظیفه آنها تلاش برای کنترل کردن و به بی راهه بردن این مبارزات و مانع استقلال طبقاتی اعتراضات کارگری و مانع رشد و وسعت دامنه آن است. در حقیقت هم کارگران هیچ زمانی در تعیین دستمزد و اجلاسی که به این مناسبت گرفته شده نمایندگی نشده اند و نمایندگان آنها حضور نداشته اند. تشکلات کارگری جمهوری اسلامی یا تشکل های دولتی سالهاست به عنوان نماینده ی طبقه ی کارگر در سازمان جهانی کار حضور دارند٬ بالاخره نمیشد همان حرف دولت را گفت، تلاش این ها برای جلب توجه کارگر و برای خاک ریختن در چشم کارگر راهی نداشت به غیر از این که داد و بیدادی راه بیندازد و حرف بزنند و وانمود کنند که در مقابل دولت و کارفرمایان این ها یک مقدار اینطرفترند یا جناح چپ دولتند٬ که همین نقش را ایفا کردند. در حقیقت افشا و حاشیه ای کردن و منزوی کردن این ها یکی از شروط پیشروی جنبش کارگری است٬ اینها هیچ ربطی به کارگر ندارند و نمایندگان رسمی دولت هستند، جنگ و جدال این ها، جنگ و جدال داخلی یک جبه است٬ جبه ای که علیه کارگر همه شان شریک بودند و در تعیین میزان فقری که به کارگر تحمیل کردند، سهم داشتند.
بختیار پیرخضری: وزیر کار بعد از این ماجرا اعلام کرده است که با توجه به وضع صنعت و خدمات و البته مشکلات کارگری این میزان را تعیین کرده اند. ضمنا چنین ماجرایی در شرایطی پیش آمد که دوره اخیر ما هر روز شاهد تحرکات و اعتصاب و اعتراض کارگری و اقشار پایین جامعه از کارگران معادن تا پترو شیمیها و ماشین سازیها و تا معلمان و پرستاران به سطح زندگی و میزان دستمزدهای بوده ایم. آیا این اعتراضات بی تاثیر بوده اند و کلا چگونه است که با همه این تحرکات دولت جرات کرد این تصمیم را بگیرد؟ خالد حاج محمدی: وزیر کار مثل هر وزیر دولت بورژوایی و ضد کارگری تلاش می کند تعرض خودش را به نیروی کار و اکثریت جامعه٬ به نام دفاع از کارگر بیان کند٬ همه سران جمهوری اسلامی به این صورت صحبت می کنند. تمام بورژوای دنیا حتی وقتی که وسیع ترین تعرض را به طبقه ی کارگر در دستور دارند، تلاش می کنند زیر نام دفاع از کارگر و منافع عمومی جامعه و این که آنها "منفعت عمومی" را در نظر دارند٬ تعرضشان را پیش ببرند، کاری که وزیر کار جمهوری اسلامی در این زمینه خیلی استادانه پیش می برد و مانند سگ دروغ می گوید. طبیعتا وضعیت صنعت و منافع صاحبان صنعت و بورژوای ایران را در نظر داشته و سعی کردند نمایندگی کنند و خوب نمایندگی کردند، اما چیزی مبنی بر اینکه آنها وضع طبقه کارگر و زندگیش را در نظر گرفته اند٬ مسلم است که دروغ می گوید. تنها چیزی که معیارشان بوده این است که حساب کنند و دقیق و حساب شده حساب کنند که آیا طبقه ی کارگر این سطح از تعرض را قبول می کند، آیا با مشکلات مواجه نمی شوند، آیا این تعرض باعث عکس العمل این طبقه نمی شود٬ آیا دامنه اعتراضات طبقه کارگر علیه این تصمیمات شدت نمیگیرد و... . این ها را حتما وزیر کار بیش از همه کس و بیش از بقیه ی کار به دستانشان و اقتصاد دانان و صاحب نظرانشان در نظر گرفته است. تمام بگومگوهای این مدت٬ تمام جلسات و بررسی ها و تحقیقاتی که کردند اساسا این جنبه از مسئله مد نظر بود. هر آدمی در آن جامعه می داند که نیاز چه است و احتیاجی به این همه "تحقیق" نبود! مگر وزرا و نمایندگان مجلس و خود جناب وزیر کار ماهانه چقدر درآمد دارد؟ سبد کالا و میزان تورم مگر برای آنها به حساب می آید؟ در ثانی بحث هایی که می کنند میزان تورم را بانک مرکزی تعیین می کند، پس همه چیز دست خودشان است، اجلاس دست خودشان است، قانون دست آنهاست، کارگر در این جامعه جز اعتراضش چیز دیگری ندارد. ابزاری دست کارگر نیست جز اعتراضش. مبارزات دوره ی اخیر کارگران تاثیر داشت٬ اگر این مبارزات و ترس از شدت گرفتن آن نبود از ١٧ درصد افزایش دستمزد هم خبری نبود. یکی از نگرانی های جدی آن ها همین مبارزات بود. ولی با این وصف لابد سنجیده اند که طبقه کارگر این درجه از تعرض به خود را تحمل می کند. بر مبنای آماری که خود آنها داده اند٬ خط فقر در جامعه ایران ٣ میلیون تومان است٬ حال هفت صد هزار تومان سطح دستمزد ماهیانه کارگر را تعیین کرده اند که یک چهارم خط فقر و یا چهار برابر زیر خط فقری است که خودشان اعلام کرده اند. خوب اینجا مشخص است که چقدر حقوق کارگر در نظر گرفته می شود و چقدر زندگی این طبقه برای صاحبان سرمایه و دولتشان و وزیر کارشان اهمیت دارد! و معلوم است ما به عنوان کل طبقه کارگر٬ لابد زورمان این قدر رسید. کل اعتراضات این دوره طبقه کارگر ایران به معیشت و سطح پایین دستمزد بود٬ از اعتراضات ماشین سازی ها و پتروشیمی ها و مراکز مختلف کارگری تا اعترضات پرستاران و معلمان وغیره. با این همه آنها یک چهارم خط فقر را به عنوان حقوق ماهیانه ما به ما تحمیل کردند. این حقیقت بیان توازن قوای ما و بورژوازی ایران است. اعتراضات این دوره اهمیت به سزایی داشت و تاثیر داشته است٬ ولی معلوم شد که این میزان از تحرک کارگری و این میزان از اعتراض و این میزان از اتحاد طبقاتی که طبقه ی کارگر ایران داشته، هنوز نتوانسته آن اهرم فشار جدی باشد که طبقه بورژوا را وادار کند که قدم های جدی به عقب بنشینند و کارگر بتواند بخشی از حداقل مطالبات خودش را به آنها تحمیل کند.
بختیار پیرخضری:با این وصف باید طبقه کارگر فعلا یک سال دیگر منتظر بماند و با همین که هست بسازد؟ اگر نه چه باید بکند؟ خالد حاج محمدی: این که هر سال در مقطع معینی یک فرصت است برای یک زورآزمایی سراسری به نام تعیین حداقل دستمزد٬ یک دست آورد است. طبقه ی کارگر این را باید حفظ کند٬ این به این طبقه امکانی میدهد که در این مناسبت تحرکی سراسری و هماهنگ در دفاع از زندگی و معیشت خود راه بیندازد. اما کارگر نمیتواند منتظر باشد چون حالا روسا و دشمنان طبقاتی اش در یک نشست به اسم کارگر چیزی را ثبت کردند به اسم ١٧ درصد افزایش دستمزد پایه، کارگر نمی تواند به این اکتفا کند. این نه کرایه ی خانه را تامین می کند، نه مشکلاتش را حل می کند و نه جواب نان و گرسنگی بچه و هزینه مدرسه و امکانات ابتدایی او است٬ هیچ کدام از این ها را تامین نمیکند لذا کارگر نمی تواند منتظر باشد تا سال اتی و فرصتی دیگر. ما در یک جدال واقعی و دائمی با بورژوازی و دولت آنها هستیم. چیزی که اتفاق می افتد و شاهدش هستیم یک جدال و یک جنگ واقعی و همیشگی میان طبقه ی کارگر و صاحبان سرمایه است. آن ها می خواهند ما را عقب بزنند به این دلیل ساده که سود سرمایه ی خودشان را بالا ببرند و در مقابلش مقاومت طبقه ی کارگر، مقاومت هر روزه است. می خواهم بگویم از نظر طبقه سرمایه دار امسال تمام شده٬ اما برای ما تمام نشده، برای طبقه ی کارگر تمام نشده، مبارزه برای افزایش دستمزد برای بهبود زندگی، برای رفاه بیشتر٬ برای تامین معیشت مناسب و انسانی هنوز روی میز ماست همین امروز و نمیخواهم تا سال آینده منتظر باشیم! بحثی که می گویند تورم و.. این ها پوچ است و اول هم اشاره کردم. در عین حال یک چیزی را باید در نظر داشت و آن این که در ده ٬ بیست سال گذشته در نظر بگیریم که یک ماشین سازی با هزار کارگر سالانه هزاران ماشین تولید میکرد و الان با نصف آن کارگران و با تعدیل نیروی کار و اخراج هایی که کرده اند٬ با نصف همان نیروی کار و با رشد بارآوری کار و با رشد تکنیک و صنعت و دست آوردهایی که بشریت در این زمینه داشته٬ دو برابر تولیدات قبلی را تولید می کند. این باید قاعدتا در زندگی بشر تاثیر مثبت بگذارد که در جوامع سرمایه داری رشد تکنیک و صنعت و اینها همه در خدمت خودشان است و تاثیر مثبت در زندگی تولید کنندگان ندارد و به جای رفاه بیشتر و ساعت کار کمتر اخراج و بی حقوقی بیشتر را به این طبقه تحمیل میکنند. در نتیجه پانزده درصد را اضافه کردیم یا تورم ١٥ درصد است و تازه ١٧ درصد افزایش دستمزد را به رخ ما کشیدن٬ عوامفریبی است٬ و بر این اساس و حتی با افزایش میزان دستمزد به تناسب تورم با هر میزان رشد تکنیک و صنعت و دانش بشری که اشاره کردم زندگی کارگر در همان سطح مبتدی باقی میماند. بعلاوه باید توجه داشت که بخش بزرگی از طبقه کارگر شامل قانون کار نمی شود و همین ١٧ درصد کذایی هم شامل حال آنها نخواهد شد. عوام فریبی آنها را کارگر میداند و نباید برسمیت شناخت٬ کار ما تمام نشده اگر کار آنها تمام شده است.
بختیار پیرخضری: بحث از احتمال شورشهای شهری٬ شورشهای کارگری و ... میرود٬ آیا اینها کافی نبود که ترس و نگرانی از چنین شورشهایی دولت و سرمایه داران را متقاعد کند که به بهبودی در زندگی کارگران تن بدهند؟٬ آیا از نظر شما شورش کارگری ممکن است؟ آیا تحرکات اخیر کارگری به جایی میرسد؟ آیا اینها میتوانند سدی جدی و پایدار ببندند که توازن را به نفع کارگر عوض کند؟ خالد حاج محمدی: در جامعه ی ایران مردم و خصوصا طبقه کارگر تا خرخره در مشکلات اقتصادی و... گیر کرده است٬ این را هرکارگری میداند٬ اینرا همه میدانند و بیشتر از همه سرمایه داران و دولت شان می داند. شورش های شهری و شورش های کارگری و شورش ها در محلات کارگر و زحمتکش نشین همیشه در چنین اوضاعی ممکن است. مردم حق دارند شورش کنند، حق دارند به خیابان بریزند و مطالباتشان را طلب کنند. اما یک حقیقت دیگر موجود است که به آن اشاره کردم و گفتم که ما جنگی را با این ها پیش می بریم٬ این ها دشمنان طبقاتی ما هستند. سیستمی در این جامعه حاکم است که بنیاد آن بر استثمار طبقه ی کارگر و کسب سود از طریق استثمار این طبقه تامین میشود٬ و چرخ این جامعه بر این اساس استوار است و میچرخد٬ و این قانون هرجامعه ی سرمایه داری است. لذا برای ما شورش گرسنگان علی رغم این که حق است٬ معمولا جنگی است که ما در آن بازنده هستیم، بازنده ایم به این دلیل که نمی شود یک جنگ واقعی را، یک جنگ واقعی و طبقاتی علیه دولت بورژوایی با همه ی امکاناتشان را به صورت شورش گرسنگان و بی سازمان پیش برد. شورش طغیان است، طغیان ها معمولا کور هستند وعلی رغم حقانیت مردم در این طغیان ها، ولی بی سازمان هستند و معمولا شکست خواهند خورد. این شورشها بیان نفرت و انزجار است و خیلی بر حق هستند اما بی هدف و بی نقشه هستند. و در این شورشها معمولا وارد جنگی میشوی که تناسب را در نظر نگرفته ای و نیرویت را برای این جنگ آماده نکرده اید. وارد جنگی میشوی که کل برنامه و کل افق خودت و اینکه چگونه این جنگ را پیش می بری و چگونه سازمان یافته و آگاهانه پیش می بری که پیروز شوی در نظر گرفته نشده، لذا طبقه ی کارگر در آن معمولا شکست میخورد. لذا و علی رغم حقانیت شورش و شورش کنندگان٬ جواب ما شورش نیست. بحث من از نیروی آگاهی است که جنگی را به صورت آگاهانه و با برنامه و سازمان یافته پیش می برد، جنگی که میداند از کجا شروع کند، چگونه شروع کند و اهداف و مراحل آن و نقشه پیشبرد آن جنگ را دارد و همه چیز را تا حدی که ممکن است محاصبه کرده است. جنگی که میخواهید در آن پیروز شوید و این پیروز شدن احتیاج به نقشه به سازمان و به کار هدفمند دارد که شورش گرسنگان راه تامین آن نیست. این کاری است که ما باید بکنیم و این طغیان کور و از سر استیصال نیست. در این مبارزه است که هر نیروی آگاه و هر کمونیستی و هر کارگر مبارزی حساب می کند، با علم به این که جنگ دارد، جنگ طبقاتی با دشمنان طبقاتی می کند و تلاش می کند در دل این جنگ نیروی خودش را آماده کند که بالاخره یک روزی از تامین ابتدایی ترین رفاهیات زندگی اش دفاع می کند، این ها شعار ها و مطالباتش است، ولی این جنگ بخشی از جنگ همه جانبه ی یک طبقه ی معین است که می خواهد جامعه ی سرمایه داری را بردارد٬ که می خواهد طبقات را نابود کند٬ که می خواهد کارمزدی را از بین ببرد. این جنگ کار کسانی است که کل افق خود را دارند و میدانند از کجا باید شروع و به کجا باید رسید و این کار رهبران و کار احزاب کمونیستی است. این کار محافل و جمع ها و کمیته های کمونیستی است. این کار کارگران آگاهی است که کل افق را در نظر دارند و تلاش می کنند در پروسه ای این دعوا٬ در دل مبارزه هر روزه برای افزایش دستمزد تا بیمه ی بیکاری٬ تا حقوق های معوقه ، تا هر اعتصاب کارگری- تلاش می کند نیروی خودشان را مطلع و آگاه کند و آماده کنند٬ تلاش میکنند خودآگاهی این نیرو را بالا ببرند٬ آنرا متحد کنند٬ قدرتمندتر کنند٬ برای اینکه در قدم بعدی بتواند عقب نشینی های بیشتری را به دولت و سرمایه داران تحمیل کند٬ که در کل این پروسه نیرویشان را برای انقلاب کاری آماده کنند. هر اعتراض کارگری٬ هر اعتصاب کارگری، هر تحرکی در طبقه کارگر خشتی است از دیوار یک افق و استراتژی این کمونیستها برای کسب قدرت و برای پایان دادن به بردگی مزدی و برای انقلاب کارگری. هر کارگر آگاهی، هر کارگر کمونیستی و هر رهبر کارگری هوشیاری در دل مبارزات هر روزه تلاش میکند نیرویش را آماده کند، تلاش میکند در این پروسه طبقه اش را بدون اینکه وارد جنگی بی نقشه و کور کند که در آن شکست بخورد، تلاش میکند که آگاهانه و هوشیارانه صف خود را متحد کند٬ تلاش با کسب پیروزیهای کوچک صف خودش را متحد کند، بهبودی در زندگیش ایجاد کند، گرسنگی را خاتمه دهد و شرایط مناسبتری را بهبودی در زندگی طبقه اش و آن به بورژوازی ایجاد کند٬ که کارگر بتواند نفسی بکشد و بتواند به اتحادش برسد، به سیاست و آینده و مسائلی که در مقابل است فکر کند. این آن چیزی است که کار ماست و این یک کار سازمان یافته و آگاهانه تر و یک کار نقشمند تر است تا شورش. نمی شود تعیین کرد که شورش می شود یا نمیشود و کی میشود و یا انقلاب می شود یا نمیشود٬ این را نمیتوان تعیین کرد و با تصمیم ما نیست. اما هر نیروی آگاهی باید تلاش کند هر تک مورد اعتراض کارگری٬ یک خشت از پروژه ای باشد برای تامین کل استراتژی خودش و به عنوان قسمت کوچکی از نقشه ای که دارد پیش می برد. بحث من سر این نوع جنگ است که ما می توانیم در آن برنده شویم٬ وگرنه شورش ما و طغیان های توده ای همیشه ممکن است ولی متاسفانه کمتر موفق می شود و باید راه آگاهانه را پیش برد و پیش گرفت.
بختیار پیرخضری: کار پایدار یعنی چه؟ چرا این تحرکات خودبخودی و بی سازمان است؟ واقعا خودجوش و بی سازمان و بی رهبری است؟ پس چه باید کرد؟ خالد حاج محمدی: هیچ اعتراض کارگری بی رهبری نیست و رهبری خودش را دارد. ولی کل مسئله من و بحث من بر سر کار با برنامه یا از روری نقشه است. این را اگر در مقابل شورشها پیش میکشم، بحثم سر این است که سوال که قبلا هم گفتم دارم٬ باید تلاش کرد یک رهبری سراسری در آن شکل گیرد و تلاش کرد یک رهبری که هوشیارانه و از روی نقشه هر تک مورداعتراض کارگری گوشه ای از نقشه اش را تامین کند و به کل نقشه اش برای رهایی کامل و پیروزی این طبقه کمک کند. توجه داشته باشید که حقانیت طبقه کارگر و این که مبارزاتش بر حق است٬ دلیلی نیست که هر مبارزه ی کارگری ما را حتما به آن هدفی که رهایی واقعی باشد می رساند. هزاران بار در دل هزاران مبارزه ی کارگری٬ بدلیل ناروشنی و توهمات طبقه کارگر٬ بدلیل فریبی که این طبقه خورده، طبقات دیگر از طبقه ی کارگر برای امر خودشان استفاده کرده اند و طبقه ی کارگر را به گوشت دم توپ در جنگی که به این طبقه ربط نداشته٬ تبدیل کرده اند. جنبش سبز یادتان است؟ انواع و اقسام انقلاب ها، نارنجی و سبز و سیاه٬ انواع و اقسام انقلابات ارتجاعی در دنیا صورت گرفته و روی دوش طبقه ی کارگر پیش رفته و آخرش سر کارگر کلاه رفته و یک جریان دیگر٬ یک شاخه ی دیگر از بورژوازی قدرت را در دست گرفته و سر کارگر بی کلاه مانده است. بحث من بر سر کار آگاهانه و صاحب رهبری و خود بخودی نبودن و سازمان داشتن است. بحثم بر سر کار پایه ای کردن، نوع کاری که مانع شود فرا سر طبقه کارگر کلاه بزارند است. و این پیش آمده٬ در تاریخ ما پیش آمده، انقلاب ٥٧ ایران بر دوش طبقه کارگر پیش رفت و سر کار بی کلاه ماند. این را فقط یک رهبر متحد کننده، این را فقط مسلح شدن رهبران کارگری به افق انقلاب کارگری و خود آگاهی صفوف طبقه ی کارگر میتواند مانع شود. خودآگاهی این طبقه٬ مدعی بودن رهبرانش٬ تحزب یافتگی و سازمان یافتگی بخش هوشیار و آگاه و با نفوذ آن و ساختن پایه های انقلاب کارگری بر دوش انواع کمیته ها و محافل کمونیستی و رشد این محافل و تبدیل این محافل و کمیته های به ستون فقرات اعتراضات و اعتصابات کارگری٬ تضمین کننده موفقیت ما و مانع فریب خوردن طبقه ما است. این آن نیازی است که بهش احتیاج داریم و این سطحی است که متاسفانه در جنبش کارگری هنوز غایب است. اعتراضات کارگری رهبری خودش را دارد ولی هنوز این نیست، کسب این رهبری در گرو هژمونی گرایشی است که این افق را در مقابل طبقه ی کارگر می گذارد، قانع نیست به مطالبات امروز، مطالبات امروز اهمیت دارد وجدی است، ولی سنگ اولیه دیواری است که می خواهد بسازد و سدی است که می خواهد ببندد که کارگر سرش کلاه نرود و فریب نخورد٬ و سرانجام یک روزی توازن قوا را عوض کند، از هر اعتراضی به عنوان سکوی پرش برای پیش رفت خودش و پیش رفت مبارزاتش علیه بورژوازی استفاده کند، و یک روزی انقلاب خود را علیه طبقه حاکم و کل بورژوازی به سرانجام برساند. قرار نیست هر روز تا ابدیت نقش کارگر این باشد که به هر حال اعتراض و اعتصاب کند و یکسری از مطالباتش برآورده شود و یکسری نه! بالاخره موقعیتش کماکان همان موقعیت بردگی باقی بماند. بحثم تامین رهبری است که می خواهد تلاش کند در دل مبارزات امروز٬ کارگر را برای انقلاب کارگری برای پایان بردگی، پایان جامعه ی بورژوایی آماده کند.
٢٥ اسفند ٩٤- ١٦ مارس ٢٠١٥ این مصاحبه رادیویی توسط رفیق مژده اورنگ پیاده شده است
|