در حاشیه انتخاب محمد یزدی به ریاست مجلس خبرگان

 

امان کفا

 

با سر بر آوردن یزدی از صندوق رأی "خبرگان" در مقابل هاشمی رفسنجانی، ناگهان "طوفانی" در میان طیف وسیع "سیاستمداران" و "نظاره گران" براه افتاد. روزنامه های ایران با مقالات کوتاه و بلند، از اهمیت این انتخابات نوشتند و بنا به وابستگی شان به این و آن يکي جناح، به ملامت خامنه ای و یا با صلوات به درایت وی پرداختند. برای نمونه زیباکلام ابراز داشت که "برخلاف نظر اصول گرایان، آقای هاشمی رفسنجانی با شرکت خود در انتخابات مجلس خبرگان، نام خود را در تاریخ به عنوان یک انسان وظیفه شناس ثبت کرد". اکبر گنجی به "دیکتاتوری" ولی فقیه پرداخت و در مقابل کیهان در خبر ویژه خود "واقعیت مجلس خبرگان از شبکه فتنه توهم‌زدایی کرد" نوشت "رسانه‌های حامی فتنه به همراه رسانه‌های ضدانقلاب از سرانجام انتخاب رئیس مجلس خبرگان شوکه شدند". اشاره کیهان به همان اظهار نظر رضا علیجانی در گفتگو با بخش فارسی شبکه یورونیوز است که "انتخاب یزدی را "اتقاقی کاملا غیر منتظره"  خوانده بود. علیجانی همچنین این انتخاب را تاثیر گذار بر نیروهایی اصلاح طلب خواند، عاملی که باعث می شود تا آنان از خواب سرمستی پیروزی انتخاباتی بیرون بیایند و متوجه باشند که دوره انتخاب سال ١٣٩٣ به پایان رسیده است! علیجانی و امثال طيف وي، در واقع بیانگر کوته نظری تیپیک و سنتی بخشي از بورژوازی ایران است که همیشه بدنبال سهم خواهی کوتاه مدت بوده و هيچ وقت قادر به درک و فهم منفعت عمومی و زیربنایی کل بورژوازي ايران نبوده است.

در دنياي واقعي اما، هیچ حمله و ضد حمله ای اتفاق نیافتاده است. دعواهای جناحی امروز جمهوری اسلامی بر سر کرسی های حکومتی به قدمت خود جمهوری اسلامی است. برخلاف تصویر رایج، نه اصلاح طلبان (فرشتگان نجات) و نه شعف و باد در غبغب شریعمتداری (به همان تعبیر، جن های وحشت) معرف اوضاع امروز ایران نیستند.

برای کمونیست ها، بدون در نظر گرفتن موقعیت طبقات اجتماعی و با دور زدن روندها، امکان اتخاذ تاکتيک و فعاليت هاي معين در هر دوره غیر ممکن می شود. انتخاب شدن و یا نشدن یزدی و یا رفسنجانی،  دو نماینده یک نظام معین، هیچکدام بینانگر روند آنچه در بطن اوضاع سیاسی ایران در جریان است نمی باشند. مسلم است که نزاع های درونی جمهوری اسلامی در هر دوره، خصوصا پيش از انتخابات ها، تا حد بحران سیاسی در اين نظام حاد می شوند، ولی صف آرایی ها برای اهداف دراز مدت تری تعیین می شوند. بعبارتی دیگر، نه "فشارهای پشت پرده و باند بازی های خامنه ای"  در این انتخابات خبرگان و نه "دمکراسی انتخاباتی"، هیچکدام بيانگر جنب و جوش در زيربناي اين نظام و حرکت روندهای موجود نمی باشند، بلکه تنها بازتابی تک موردی و فرعي از کل ماجراست.  جالب اینکه بخشی از چپ، فارغ از نیاز به مارکسیسم و مبارزه طبقاتی و صف آرایی هاي امروز، "جمهوری اسلامی" و"مردم" را کاملا ایستا تصور می کند. ساده نگری به حدی است که یکباره از دیدن نتیجه انتخابات به این نتیجه رسیدند که دیگر با آمدن یزدی، "شمشیر ها از رو بسته شده" و لیکن (و معلوم نیست که چگونه؟) فرصتی بدست آمده تا از نزاع موجود "بدرستی استفاده کرد" و خواست های "مردمی" را مطرح کرد!

نه امروز دنیای دو سه دهه پیش است و نه جمهوری اسلامی و مبارزه طبقاتی در ایران در دوره گذشته زندگي ميکند.  فاکتورهای بسیاری تغییر کرده اند. تا آنجا که به خود جمهوری اسلامی مربوط است، قدر مسلم دولت امروز، همان دولت جمهوری اسلامی ٣٠ سال پیش، و یا دولت دوره پسا جنگ با عراق، نیست. مدتی است که عوامل "فتنه" را بیرون رانده اند و خود "ولی فقیه" در واقع در رأس حکومت، زمام امور را بدست دارد. حتی مذاکرات با آمریکا هم از همین کانال گذر می کند. روحانی و "دولت اعتدال" یک مشت اسم رمز معین است و کاربرد خود را دارد. این را به روشنی، تئورسین های و مشاورین گوناگون بورژوازی در ایران مطرح کرده بودند. برای نمونه تقریبا یک سال قبل از انتخاب روحانی، زیبا کلام (که بقول خودش تمامی وجودش لیبرال است) در مصاحبه ای با سایت زندگی سالم  ابراز کرده بود که "برای برون رفت از وضعیت مسموم و بیمار که بعد از ٢٢ خرداد سال ٨٨ به آن دچار شده ایم، باید اولویت فعلی اصلاح طلبان رفتن به سوی یک دولت آشتی ملی که بتواند مقداری از دشمنی ها را کم کند، باشد .." و ".. به اعتقاد من این مهم را شخصیت هایی چون ناطق نوری، حسن روحانی و قالیباف اگر از سوی اصلاح طلبان حمایت شوند می توانند بیشتر تحقق بخشند و آشتی ملی را به وجود آورند تا شخصیت هایی چون عارف، اسحاق جهانگیری یا محمد علی نجفی. آثارش نیز در بلند مدت هم برای اصلاح طلبان و هم برای جامعه بیشتر خواهد بود به علاوه به نفع کل نظام نیز می باشد." و امروز هم سیاست اصلی و راه برون رفت از وضعیت فعلی وخیم، بر همین بطن قرار دارد.

 اینکه یزدی، و نه رفسنجانی رئیس خبرگان می شود، تعیین کننده نیست، بلکه آنچه که محوری و بستر "نفع کل نظام" را تشکیل می دهد در این بوده است که سیاستی که با خط "ضد امریکایی" معرفی می شد، سیاستی که "اسلام مهدی" و "دولتی" را مبنی می دانست، سیر نزولی داشته و در مقابل طرفداران "برقراری رابطه با امریکا"، به نتیجه رساندن مذاکرات بین المللی، و "عقب رفتن عمامه ها" و رشد خصوصی سازی ها، کاملا دست بالا را پیدا کرده اند. همین سیاست است که در حال حاضر با شرکت و تحت نظارت مستقیم ولی فقیه پیش برده می شود. نزاع های واقعی جناح های درون جمهوری اسلامی و مجلس، هرچند عمیق، ولی درمقابل این روند، امری ثانوی است. همین روند است که بازتابش را در مذاکرات می توان دید. بی دلیل نبود که چندی پیش، اوباما رسما ابراز کرده بود که می خواهد با نماینده مستقیم خامنه ای مذاکرات انجام گردد، و نامه اش را هم برای خامنه ای ارسال کرده بود. بدین ترتیب، برقراری این سیاست است که چراغ امید تخفیف و یا حتی برداشتن کامل تحریم ها، تحت نام "گشایش اقتصادی" را، روشن نگه داشته است. امتداد و در هم پیوستگی دولت سازندگی رفسنجانی، دولت دوره احمدی نژاد و امروز دولت اعتدال روحانی، در برقراری همین رابطه بورژوازی ایران با غرب و مشخصا آمریکا، در راه رسیدن به همین گشایش اقتصادی است. بر همین اساس، مسئله واقعی که در مقابل جمهوری اسلامی قرار داشته است این است که با وجود تمامی جناح ها و رده هایش، تا چه حد قادر به نشان دادن راه حلي دراز مدت برای دستیابی به همان "گشایش اقتصادی" بوده است. پاسخ به این سوال است که دوری و نزدیکی جناح ها را تعیین می کند.

موقعیت این دولت و رابطه اش با بورژوازی در ایران، کاملا تغییر کرده است. در پروسه ای که طی شده، جمهوری اسلامی بشدت جراحی شده است، و هر بار بخشی از بورژوازی اپوزيسیون را بی افق کرده است. امروز که دیگر هیچ بخشی از اپوزسیون بورژوایی نیست که آلترناتیو بهتری را در مقابل این طبقه قرار داده باشد. به عبارتی ديگر، عدم وجود آلترناتیو بورژوایی دیگری در عرصه سياست، باعث شده تا همگی نیروهای بورژوایی چشم به جمهوری اسلامی داشته باشند، و به پشتیبانی از آن عمل کنند. امروز با توجه به فاکتورهای جهانی، شکل و شمایل خاورمیانه و موقعیت تضعيف شده امریکا بالاخص در اين منطقه، که همگی شرایط را برای دستیابی نتیجه مذاکرات بین جمهوری اسلامی و غرب فراهم کرده اند، حساسیت و هراس نیروهای بورژوایی از بازگشت به دوره های قبلی را بیشتر کرده است. جایگاه اصلی برخورد به انتخاب یزدی و رسانه های گوناگون این طبقه، به همین دلیل بوده و ریشه در همین ترس دارد.

  به هرحال، حتی به نتیجه رسیدن مذاکرات، مترادف با گشایش اقتصادی نیست. از لغو تحریم ها، تا صدور سرمایه وسیع به ایران، نوري در انتهاي تونل است. راهی که بنا به خصلت جمهوری اسلامی و جناح بندی های درونی آن، همواره بحرانی بوده است و بنا به شواهد موجود، کماکان بحرانی است. طبقه کارگر ایران که با پمپاژ دائمی "انتظار" برای وقوع  افق گشایش اقتصادی مواجه بوده است، نیازمند متشکل شدن حول راه حل و چشم انداز مستقل خود است؛ و دقیقا به هر ميزان که به نیروی خودش متکی شده، و افق خودش را از این سوسوی فانوس انتظار برای نتیجه یافتن "گشایش اقتصادی" جدا کرده، به همان اندازه قادر به تحميل خواسته هاي خود به بورژوازي و دولت آن است. کلید گشایش اقتصادی به معنی واقعی کلمه، در ایران امروز در دست سوسیالیسم است.

 

٢٦ مارس ٢٠١٥