مخاطراتی که "جنبش مقاومت کوبانی" را تهدید میکند محمد فتاحی برای شناخت از مخاطرات آینده در مقابل کوبانی یک شناخت واقعی از این جنبش لازم است. در ارزیابی از جنبش مقاومت در کوبانی و دوستان و دشمنان این جنبش نگرش های مختلفی در جریان است. درک های متفاوت از این جنبش، منافع سیاسی طبقاتی و زاویه نگاه به وقایع دنیای امروز منشا نگرش های متفاوت در این مسئله اند. ضمن در نظر گرفتن جایگاه فاکتورهای مختلف در خلق پدیده ای به نام "جنبش مقاومت کوبانی"، درک این مسئله مهم است که این جنبش مخلوق شرایط سیاسی جهان در مقطع تجدید تقسیم مجدد سیاسی جغرافیایی آن بین قطب های امپریالیستی امروز است. از این زاویه، هدف این نوشته بیرون آوردن واقعیت از زیر خرواری تحلیل و ادعا و احکام من درآوردی راست و چپ و ژورنالیسم و میدیای جنگی جهان امروز است. در متن نگرش مسلط بر این نوشته نه مسعود بارزانی خائن به جنبش ملی کرد است، نه هدف درخود ترکیه هم دشمنی با "کورد" است، نه نقشه امریکا برای یک جنگ سی ساله با داعش برای ریشه کن کردن داعش است، نه "کمک" نظامی امریکا و کاروان پیشمرگان برای تقویت مقاومت در کوبانی است. همانطوریکه نه کشمکش در اوکراین بر سر حق و حقوق جدایی طلبان، نه سناریوی سیاه در سوریه علیه استبداد بشار اسد و ادامه پروژه "برچیدن دیکتاتورها"، نه مناقشه اتمی با ایران علیه دست یابی ایران به بمب، و نه نقشه نیروهای ائتلاف از دهها کشور جهان برای برچیدن داعش و علیه ترور است. همانطوریکه دعوای غرب با شرق و شوروی بر سر دمکراسی و حقوق بشر نبود، جنگ علیه عراق برای یافتن سلاح های کشتار جمعی صدام حسین نبود، اعدام قذافی برای رهایی لیبی نبود، و همانطوریکه سازماندهی "قیام انقلابی" فاشیست ها در اوکراین کنار گذاشتن رئیس جمهور مستبد نبود... حالا، خارج از ادعاهای ملون، "جنبش مقاومت کوبانی" چگونه شکل گرفت؟ به دنبال غافلگیر شدن غرب در مقابل انقلاب مصر، قدرت های "دنیای آزاد" با یک برنامه نقشه مند سراغ دخالت در اعتراضات کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه رفتند. اولین نقطه دخالت نقشه مندشان مصادره حرکت اعتراضی در لیبی از طریق جریانات سیاسی غربگرا در آن کشور بود. تسلیح گروههای اسلامی و قومی در این کشور و حمایت بمباران های هوایی مسیر از قبل تعیین شده برای برچیدن حکومت قذافی بود. نتیجه این نقشه سرنگونی دولت قذافی و تحویل قدرت به باندهای دست ساز غرب و امروزه سرگردانی سیاسی و قلدری همین جریانات مذهبی و قومی در آن کشور است. امروزه رفاه موجود در لیبی دوره قذافی به صفر رسیده و حاکمیت باندهای مختلف قومی و عشیرتی و مذهبی زندگی در این کشور را دهها سال عقب برده است. اغلب کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه تقسیمات کشوری خط کشی شده دوران استعماری را بر خود دارند. تاریخ سیاسی اجتماعی این جوامع بسیار مشابه و به همین دلیل گسترش دامنه اعتراضات در کشورهای هم جوار یک پروسه طبیعی در این منطقه است. به دنبال لیبی نوبت شروع اعتراضات در سوریه رسید. غرب با استفاده از تجربه لیبی سراغ این کشور رفت و از مقطع شروع اعتراضات به تسلیح نیروهای اپوزیسیون دولت بشار اسد پرداخت که اساسا اسلامیون بودند. به این ترتیب اعتراض شهری مردم به عرصه جنگ مسلحانه بین اسلامی ها و دولت تبدیل شد. گسترش جنگ مسلحانه بین طرفین، شهرهای سوریه را یکی پس از دیگری عرصه کشتار و ویرانی و آوارگی کرد. موقعیت دولت سوریه در قطب چین، روسیه و جمهوری اسلامی، دول غربی و ناتو را به گسترش سریع جنگ در هر جای ممکن در این کشور به تعجیل انداخت. در فاصله از لیبی تا سوریه قطب امپریالیستی روسیه و چین متوجه عقب افتادن خود از رقبای قطب مقابل برای تقسیم مجدد دنیا شدند. اینها که در مقابل قطب غربی خود را بازنده در لیبی می دیدند، به ضرورت دخالت فوری در سوریه پرداختند و از طریق جمهوری اسلامی متحد سوریه وارد بازی با سرنوشت مردم این کشور شدند. از این مقطع غرب زیر رهبری امریکا پشت ارتش آزاد سوریه، و چین و روسیه و جمهوری اسلامی پشت دولت بشار اسد طرف های اصلی جنگ در این کشور شدند. با گسترش جنگ و خطر سرنگونی رژیم مرکزی، دولت سوریه و جمهوری اسلامی و بقیه متحدین را به تاکتیک تقسیم مناطق برای در پیش گرفتن سیاست های متناسب در مسیر مقاومت کشاند. معامله با حزب اتحاد دمکراتیک(شاخه پ ک ک در کردستان سوریه) و تحویل اداره مناطق کردنشین به آن جزو این تاکتیک ها بود. طبق پیمان فی مابین قرار شد این حزب اداره آن مناطق را در اختیار بگیرد و در مقابل از پیشروی نیروهای مزدور ناتو و ارتش آزاد سوریه در آن مناطق ممانعت کند. اتخاذ چنین سیاستی توسط دولتی که قبلا حق داشتن شناسنامه برای بخشی از این شهروندان را قایل نبود، فقط یک تاکتیک جنگی برای جلب نیروهایی بود که تاریخا ظرفیت کنار آمدن با دولت مرکزی را داشتند. در کنار این تصمیم دولت سوریه (و البته جمهوری اسلامی)، همه ما در جریان پیام قبلی تر عبدالله اوجلان به احزاب متعلق به خود در کشورهای منطقه هستیم. پیام ایشان در پیش گرفتن سیاست کنار آمدن با دولت های مرکزی در کشورهای ایران و عراق و ترکیه و سوریه بود. علل اتخاذ این سیاست توسط اوجالان اینجا جای بحث نیست. طبق همان پیام، پ ک ک به سیاست صلح با دولت ترکیه روی آورد و پژاک در ایران هم به همین جهتگیری در رابطه با جمهوری اسلامی پیوست. بالاترین هدف ترکیه از استقبال از شروع مذاکرات صلح با پ ک ک، جلب این سازمان به جنگ علیه دولت سوریه و کمترین هدف خنثی کردن فشار نظامی آن در مقطع دخالت ترکیه در سوریه بود. نتیجه چنین سیاستی برای "حزب اتحاد دمکراتیک" یعنی شاخه پ ک ک در سوریه، در پیش گرفتن سیاست توافق با دولت سوریه بود. تقلای پ ک ک برای ایجاد نزدیکی "کنگره ملی کرد" به دول منطقه محصول همین سیاست بود که در متن مخالفت بخشی از احزاب تشکیل دهنده آن با این سیاست، عملا منحل شد. تجربه جمهوری اسلامی در معاملات با "پ ک ک"، نزدیکی تاریخی و طولانی پ ک ک با دولت سوریه، و زیر فشار بودن دولت بشار اسد در مقابل ناتو، همگی دست به دست هم داده و توافق طرفین بر تحویل مناطق کردنشین سوریه به حزب متحد پ ک ک، یک شبه و بدون مشکل عملی شد. توافق چنان سریع و یک شبه بود که بخشی از ناسیونالیست های چپ و راست ایرانی در شبکه های مجازی خبر "قیام ناگهانی در کردستان سوریه" را منتشر کردند. تقلای مسعود بارزانی و بقیه احزاب ناسیونالیست عراقی و ایرانی که در دوستی با ناتو و ترکیه به سر می برند، قادر به شکستن این توافق نشد. در آن مقطع تقریبا همه احزاب ناسیونالیست کرد ایرانی چنین توافقی را یک سیاست سازشکارانه و مایه بی آبرویی برای "کورد" ارزیابی کردند، بدون اینکه علنا در مقابل آن اقدامی کنند. بخشی از سکوت شان هم البته از امیدی بود که همگی به دولت روحانی و کنار آمدن با آنرا داشتند. نتیجتا نمی شد در حالیکه خود بلیط سفر به تهران گرفته اند، هم جنبشی های خود در سوریه را از دوستی با بشار اسد سرزنش کنند. حزب اتحاد دمکراتیک در کردستان سوریه طبق این سیاست اداره مناطق کردنشین را بدست گرفت و برای مقابله با حملات کاملا پیش بینی شده و حتمی متحدین ناتو به این مناطق، سیاست تسلیح عمومی و آموزش نظامی همگانی برای دفاع از این مناطق را اولویت درجه یک، و به کمک پ ک ک و بقیه متحدینش در سوریه، از روز اول بدست گرفتن امور اداری آنرا عملی کرد. منطقه ای که قرار بود مسیری غیر از جهت غرب را در پیش بگیرد، بطور قطع می بایست منتظر حمله غرب به خود باشد. در مقابل چنین خطر ویران کننده ای از طرف وحوش تا دندان مسلح به مدرن ترین سلاح های ناتو و کل "جهان آزاد"، تسلیح عمومی نمیتوانست سیاست هیچ استراتژیست پخمه ای هم نباشد. رهبران پ ک ک و حزب اتحاد دمکراتیک خوشبختانه چنین سیاستی را به روشنی و بدون ابهام عملی کردند. سیاست پ ک ک در کشورهای مختلف منطقه، و ماهیت سیاسی ایدئولوژیک آن هر چه باشد، اتخاذ این سیاست در سوریه بهترین، عاقلانه ترین و سفیدترین نقش در دل سناریوی سیاه در این کشور بود. محصول این سیاست اداره جامعه توسط مردم سازماندهی شده و دفاع از هست و نیست شان در مقابل وحوش غرب با اتکا به اراده و نیروی مسلح همگانی مردم است. در آن مقطع یک سیاست به نظر من درست حزب اتحاد دمکراتیک، ممانعت از تسلیح نیروهای احزاب و گروههای ناسیونالیست دیگر کردستان سوریه در آن مقطع بود. اینها هوادار ناتو، متحد مسعود بارزانی و ترکیه و در نتیجه هوادار شرکت در سناریوی سیاه سوریه و نقشه کشیدن جنگ به کردستان سوریه و تقویت جنایتکاران "ارتش آزاد سوریه" در آن منطقه را داشتند. ممنوعیت فعالیت مسلحانه اینها، اگرچه در توافق با دولت سوریه، عاقلانه ترین "دیکتاتوری" توسط حزب اتحاد دمکراتیک و پ ک ک بود. محصول اول این سیاست اما سازماندهی یک مقاومت قهرمانانه متکی بر اراده عمومی در مقابل وحوش غرب بود و خوشبختانه کماکان هست. در حالیکه ارتش پوشالی عراق در مقابل آنها می بازد و نیروی پیشمرگ کردستان عراق مناطق وسیعی و منجمله شنگال را در یک معامله جنایتکارانه تحویل داعش داد و به نسل کشی مردمان آن شهر و به کنیز گرفتن هزاران زن در آن شهر و منطقه کمک مستقیم کرد، قهرمانان جنگ در کوبانی پوزه این وحوش دنیای آزاد را به خاک مالیدند و تا این لحظه تسخیر این شهر را برای شان به آرزویی غیرممکن تبدیل کرده اند. نه فقط این، بلکه به همه مردمان منطقه این درس را دادند که در پیش گیری سیاست سفید در دل یک سناریوی سیاه، میتواند منشا یک حرکت عظیم و مثبت حتی توسط احزاب بورژوایی مسئول در مقابل سرنوشت جامعه باشد و صحنه های متفاوتی از زندگی و مقاومت خلق کند. اما موضع کمونیست ها؛ حقانیت این جنگ و مقاومت با حمایت پرشور جهانی روبرو شده و امروز کمونیست ها و چپ ها و آنارشیست ها و آزادیخواهانی که از کشورهای مختلف دوش به دوش زنان و مردان کوبانی می جنگند، برای همه تحسین برانگیز اند. مقاومت کوبانی و کردستان سوریه، در بعد کوچکی، شباهت کاملی دارد با جنگ مقاومت در کشورهای متعدد اروپایی برای مقابله با کشتار و آوارگی میلیونی و نسل کشی و کوره های آدم سوزی نازی های آلمان هیتلری در جنگ جهانی دوم. اما همانطوریکه مقاومت در مقابل هیتلر به جز مقاومت در برابر ارتش نازی آلمان و دفاع از حق حیات در شرایط موجود در آن روز دنیا نبود، جنگ مقاومت علیه وحوش غرب در کوبانی و کردستان سوریه هم از نظر سیاسی از همان جنس است؛ جنبشی و مقاومتی از هر نظر قابل حمایت بی قید و شرط برای دفاع از زندگی و مدنیت و جامعه در مقابل وحوشی از فاشیست ها و نازی های آن دوران. درس های کوبانی بسیار و در این نوشته مورد بحث نیست. اما توسط تعداد قابل توجهی از کمونیست ها و چپ ها، مضمون سیاسی حرکت کوبانی تغییر ماهیت داده میشود. مقایسه با انقلابات کارگری، وصل کردن آن به سنت مبارزه کمونیستی و ندیدن نقش ناسیونالیست های کرد در رهبری و سازماندهی و خلق آن یکی از این ادعاهاست. کوبانی یک جنبش مقاومت در مقابل حمله فاشیست های اسلامی است. دقیقا عین جنبش مقاومت در کردستان ایران در مقطع شروع فرمان خمینی و بنی صدر. با این تفاوت که جنگ در کردستان ایران سال ١٩٨٠ میلادی ادامه انقلاب ایران ١٩٧٨ بود. اهداف سیاسی بسیار بالاتری از اهداف کوبانی فعلی بود. هدف مستقیم هیچکدام از این دو جنبش برای آزادی و برابری نبود، همچنانکه برای رهایی انسان نبود، و برای تغییرات پایه ای در جامعه طبقاتی نبود. درست همانطوریکه جنگ ضدفاشیستی دوران جنگ جهانی دوم نبود. همه این جنبش ها شایسته حمایت های بی قید و شرط و تا پیروزی اند. اما معرفی این جنبش ها به طبقه کارگر به عنوان جنبش هایی برای رهایی انسان از جهنم موجود، اولا جنبش های بورژوایی را به عنوان کارگری معرفی میکند و از این طریق تلویحا به کارگر و کمونیست میگوید که همین جنبش ابزار سوسیالیسم و رهایی انسان است. نتیجتا کارگر نیازی به سازماندهی جنبش مستقل خود ندارد؛ کافی است برود و قاطی شود تا پیروزی میسر گردد. برخورد ایدئولوژیک و غیر سیاسی به احزاب ناسیونالیست و مصادره نقش آنها به نفع کمونیست ها روی دیگر این برخورد است. گفته میشود سازماندهی این جنبش از جنس سنت کمونیستی است، چون ناسیونالیسم کرد این کاره نیست و با قدرت اراده توده مردم دشمنی دارد. چنین ادعایی، خارج از هرگونه ارزیابی از نقش ناسیونالیست ها، غیرمنصفانه و عاری از حقیقت است. حقیقت اول این است که کمونیسم در کوبانی و کردستان سوریه هیچ حضور متشکل و آگاه ندارد. حقیقت دوم این است که در این جنبش هیچ اثری از سنت حتی خام کمونیستی وجود ندارد. حقیقت سوم این است که ناسیونالیسم در کشورهای مختلف دنیا تا جائی که به منافع طبقاتی خود برمیگردد توان و قدرت مردم را در سطح بالایی سازمان داده است. ناسیونالیسم روس در دوره استالین یکی از قدرتمندترین دولت های تاریخ را سازمان داد. ناسیونالیسم هیتلر توده کارگر و زحمتکش را در خدمت قدرت خویش به بهترین وجهی سازمان داد. ناسیونالیسم کرد و هر نیروی سیاسی دیگری در شرایط سوریه و در زمانی که تمام وحوش ناتو و امریکا تهدیدشان می کرد، به جز مراجعه به نیروی مردم و سازماندهی قدرت آنها هیچ راهی نداشتند. اعمال حاکمیت در کوبانی هم حاکمیت طبقه سرمایه دار کرد است که کل جامعه را برای حفظ آن به میدان کشانده است. حقیقت چهارم این است که این جنبش از پایه ای ترین خشت های زیرین آن کار جناحی از ناسیونالیسم کرد در سوریه است. همه میدانند که ناسیونالیسم کرد سیاه ترین پرونده های سیاسی را در پرونده دارد. از معامله با کارد "کورد" برای کرسی تا کشتار و ترور مخالفین به سبک همه نیروهای بورژوای جهان امروز تا کرایه دادن نیرو به دولت های سرکوبگر مردم کردستان. اما اولا ناسیونالیسم کرد مثل همه سنت های سیاسی دیگر جنبش و احزاب سیاسی مختلفی از خود بیرون داده است. بعضی از اینها استاد معاملات روزگارند ولی وسیله محکومیت دیگری از آنان ساختن درست نیست. بعلاوه نمیشود هر حزبی را خارج از شرایط سیاسی زنده بررسی کرد. پ ک ک برای تمام فعالیت های نیم قرن گذشته محکوم تاریخ باشد، شاخه سوری آن در این مقطع سیاستی اتخاذ کرده و زمینه های شکل گیری جنبشی را فراهم کرده که بدون کمترین تردیدی شایسته حمایت هر کمونیست و آزاده ای است. نکته ای که لازم به ذکر است، نوع این حمایت است. کمونیست ها از مبارزه فلسطینی ها برای رسیدن به یک دولت و کشور مستقل دفاع میکنند بدون اینکه از سازمان های حماس و فتح و بقیه حمایت کنند. این مسئله در کوبانی هم صدق میکند؛ حمایت بی قیدوشرط از مقاومت قهرمانانه کوبانی و کردستان سوریه بدون اینکه حزب اتحاد دمکراتیک و پ ک ک مستقیما مورد حمایت قرار گیرند. حمایت از یک سیاست یک حزب و سازمان سیاسی با حمایت از خود آن سازمان مسئله کاملا متفاوتی اند. التقاط در نوع حمایت و توهم به ماهیت سیاسی این احزاب، موجبات تقویت ناسیونالیسم در درون چپ را فراهم میکند که کرده است. در حاشیه، بحث از واسطه گری احتمالی جمهوری اسلامی و یا تجربه این رژیم در برخورد به اپوزیسیون و انتقال آن به رژیم بشار اسد و دست پنهان کسانی مانند قاسم سلیمانی در این معاملات میشود که همه ممکن و از احتمالات واقعی اند. اما به فرض صحت تمام این ادعاهای واقعی، به اندازه یک مثقال از نقش مثبت و مسئول پ ک ک و حزب اتحاد دمکراتیک در این واقعه مهم کم نمی کند. نزد چپ پروغرب و پروناتو ملاقات با مسئولین و روسای کشورهایی که وحوشی چون داعش پرورانده اند، فعالیت و کمپین و موفقیت و زرنگی سیاسی نام گذاری میشود، اما همین نوع رابطه با دولت سوریه کفر و محکوم و قابل سنگسار سیاسی است! خود اینها پشت وحوش "ارتش آزاد سوریه" که بخش عمده اش همین داعش بود، مشغول هوراهای انقلابی و دعای سوسیالیستی برای گسترش آن جنگل سیاسی به ایران بودند، حالا امثال حزب اتحاد دمکراتیک را به نوعی مربوط به اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی میدانند؟ ادعای دیگر کنار همین ارزیابی معرفی حزب اتحاد دمکراتیک و پ ک ک به عنوان احزاب نوعی چپ و مارکسیست و کارگری در میان البته محافل روشنفکر بی خبری است که از روی ترجمه آثار نویسندگان شرق گرای بی خبرتر غربی ماهیت این جریانات را ارزیابی و معرفی میکنند. کسی که از نزدیک اینها را می شناسد، می بیند که شاخه ایرانی اینها برای مقبولیت نزد جمهوری اسلامی در آخرین کنگره شان با پرده ای سیاه در وسط سالن شان، آنرا به سبک اسلامی ها زنانه و مردانه کرده بودند. شاخه سوری اش در کنار خود پ ک ک برای سالهای طولانی در کنار رژیم اسد زندگی سیاسی کرده است. پ ک ک در سال گذشته، در مقطع مذاکراتش با همین دولت امروز ترکیه، مانع گسترش فضای اعتراضی کشور ترکیه به کردستان آن شد و بهتر از هر نیروی حافظ دولت ترک پشت به جامعه و دست در دست دولت همین اردوغان داعشی گذاشت. دوستی پ ک ک با جمهوری اسلامی هم همیشه علنی تر از این بوده که نیازی به افشاگری منتقدین داشته باشد. نتیجتا ادعای چپ بودن اینها بی پایه و عاری از حقیقت و از طرف خودشان هم یک اتهام سیاسی است. حقیقت این است که نه ماهیت حزب اتحاد دمکراتیک و پ ک ک تغییر کرده است و نه جامعه تحت اداره آنها قرار است سیستم سیاسی اقتصادی متفاوتی از دنیای سرمایه داری موجود را تامین کند. فردای جنگ همان سیستم حکومت میکند که امروز در همه کشورهای منطقه حکومت میکند. نقش امروز حزب اتحاد دمکراتیک در کردستان سوریه همانقدر بار سیاسی مثبت دارد که در پیش گرفتن چنین سیاستی در کردستان ایران توسط احزاب ناسیونالیست کرد یا ایرانی در دوره احتمال خطر سناریوی سیاه؛ حفظ جامعه و مدنیت در دل یک جنگلستان سیاسی. در مقطع احتمال سناریوی سیاه در ایران، منصور حکمت ایفای نقش سفید برای حزب دمکرات کردستان و جریان سلطنت طلبان را محتمل دانست و هوادار امضای یک سند سیاسی مشترک برای متعهد کردن هم طرف های درگیر در سناریوی سیاه احتمالی به دفاع از مدنیت و زندگی اجتماعی بود و برای تحقق این سند تقلا هم کرد، بدون اینکه در ارزیابی ماهیت سیاسی طبقاتی آنها تجدید نظر و یا ذره ای تردید کند. در صورت شروع سناریوی سیاه در ایران آن زمان، نیروهای تمام این ناسیونالیست ها میتوانستند در نقش قهرمانان حفظ مدنیت و جامعه ایفای نقش کنند و در مقابل آوارگی و نسل کشی و ویرانی سدی ببندند که مانند قهرمانان امروز کوبانی، در دنیا خوشنام عام و خاص شوند. کمونیست های ایران اگر در چنین سناریوی احتمالی نمی بایست نیروهای حزب دمکرات کردستان و سلطنت طلبان را قهرمانان آزادی و رهایی و انسانیت و مشابه بلشویک ها و کموناردها و ... اسم ببرند، نمی توانند جایگاه مقاومت قهرمانانه زنان و مردان کوبانی تحت رهبری حزب اتحاد دمکراتیک را خارج از نقش واقعی آنها ارزیابی کنند. ماهیت و جایگاه این مقاومت و قهرمانی را هدف آن جنگ تعیین میکند نه شکل میلیتانت و فداکاری و از خودگذشتگی نیروهای تشکیل دهنده آن. سربازان امریکایی و انگلیسی در دوره جنگ علیه هیتلر، در کنار ارتش سرخ شوروی قهرمانی های بیشماری به خرج دادند، ولی هیچ تاریخ نگار واقع بینی جایگاه متفاوتی از اهداف آنها به جنگ و فداکاری شان نمیدهد. هدف آنها شکست هیتلر و فاشیسم بود و در این کار موفق به کسب بزرگترین پیروزی تاریخ بشریت بر فاشیسم شدند، بدون اینکه سیستم سیاسی اقتصادی حاکم در این کشورها تغییری کند. بحث این است که آنچه ماهیت یک مقاومت و جنگ را تعیین میکند اهداف سیاسی آن است، نه شکل و شیوه و فداکاری های متن آن. فاشیسم هیتلری مشابه فاشیسم داعشی امروز است و مقاومت و قهرمانی در مقابل هر دو یک وزن مشابه دارد. اگر کسی از میان کمونیست ها، نقش مقاومت ارتش امریکا و انگلیس در جنگ جهانی علیه هیتلر را برای آزادی و برابری و رهایی انسان و... ارزیابی کند، میتواند همین نقش و جایگاه را برای جنگجویان کوبانی هم قائل شود. خطراتی که کوبانی و کردستان سوریه را تهدید میکند؛ این بحث و مقدمه باید ابزاری برای ارزیابی و تحلیل مخاطرات پیش روی این بخش از کشور سوریه باشد. نکته اول در این بحث این است که سرنوشت آینده این مقاومت و قهرمانی ها حتی اگر به شکست برای حفظ کوبانی منتهی شود، قهرمانان کوبانی سربلند تاریخ و نمونه ای از مقاومت در مقابل وحوش فاشیست دست پرورده "دنیای آزاد" اند. درسی که آنها به همه جهان دادند، و نقشی که ایفا کردند، آنها را در جایگاه پیروزان تاریخ مبارزه علیه فاشیسم اسلامی قرار داده است. با همه اینها، سرنوشت بعدی آن به دلایلی با خطراتی روبروست؛ مسعود بارزانی در همدستی با ترکیه و امریکا تنها زمانی به "یاری" کوبانی برخاست که خواست های سیاسی اش برآورد شده بود. اعلام شد که بعد از جلساتی طولانی با رهبری حزب اتحاد دمکراتیک، توافقاتی حاصل شده است. طبق توافق صورت گرفته بین حزب اتحاد دمکراتیک از یک طرف و بارزانی و ترکیه و امریکا از طرف دیگر، از این به بعد اداره کوبانی و مناطق کردنشین سوریه تحت اداره مشترک حزب دمکراتیک و دیگرانی مانند "حزب دمکرات کردستان سوریه" در می آید که متحد ناتو و ترکیه و امریکا و ارتش آزاد سوریه اند. ورود نیروهای بارزانی اساسا برای تقویت همین جناح در کردستان سوریه است. در یک پروسه تدریجی، و بویژه اگر همراه با امتیازاتی توسط ترکیه به پ ک ک باشد، جایگاه سیاسی این منطقه در دل سناریوی سیاه سوریه میتواند به نفع ترکیه و بارزانی و امریکا تغییر کند. به یاد داشته باشیم که جهتگیری پ ک ک در دل تحولات منطقه بر اساس منافع مستقیم آن در ترکیه میتواند تغییر جدی کند. همانطوریکه نقش نیروهای پژاک در کردستان ایران تابعی از سیاست پ ک ک در منطقه بوده و روزی جنگ و روز دیگر پیام معامله با جمهوری اسلامی بوده است، نقش حزب اتحاد دمکراتیک در کردستان سوریه هم میتواند طبق منافع سیاسی پ ک ک در ترکیه کاملا متغییر شود و از موقعیت فعلی به موقعیت خطرناک بعدی تغییر کند. چراغ سبز غرب و امریکا به پ ک ک و قول خارج کردن آن از لیست سازمان های تروریست، میتواند این پروسه را سریع کند. بعلاوه در طول این نوشته به این مهم پرداخته شد که جنبش مقاومت کوبانی محصول عملی سیاستی مسئولانه توسط یک حزب ناسیونالیست کرد است. مسئله دیگری که در ابتدای نوشته آمد، وقوع این اتفاق در دل یک جنگ برای تقسیم مجدد جهان بین قطب های امپریالیستی است. تقریبا اکثریت شاخه های ناسیونالیسم کرد در همه کشورها، رسما یا غیر رسما با پروژه امریکا و غرب همگام اند. تنها مورد استثنایی شاخه سوری پ ک ک است که به دلایلی که قبلا رفت، در موضع مسئولانه ای سنگر گرفته که نتیجه آن اداره مناطق کردنشین سوریه در توافق با دولت مرکزی، بدون پیوستن به ارتش آن کشور در مقابل ناتو است. خطر اینجاست که در صورت گرفتن امتیازاتی توسط حزب مادر، یعنی پ ک ک و معاملات احتمالی پشت پرده با امریکا و ترکیه، حزب اتحاد دمکراتیک تا چه اندازه قادر به ایستادگی روی پای خود در سنگر مسئولانه تا به امروز است. یک نگرانی دیگر میتواند احتمال نزدیکی بیشتر پ ک ک با قطب چین و روسیه و جمهوری اسلامی و اتخاذ یک سیاست جنگی علیه ناتو و متحدین شان باشد. در این رابطه، کمک صمیمانه به کوبانی و مقاومت کردستان سوریه، توصیه صمیمانه به این جنبش و رهبری آن برای پیشبرد همین سیاست فعلی است که جامعه را تحت سلطه خود اداره کرده و از پیوستن به نیروهای جنگی طرفین قطب های امپریالیستی پرهیز کرده اند. در همین رابطه باید صمیمانه به آنها گفت که حضور پیشمرگه و ارتش آزاد در کوبانی اساسا برای تقویت گرایش به ناتو و تصرف کوبانی و کردستان سوریه از درون در جهت سیاست امریکا و متحدین منطقه ای آن است. هدف امریکا نه در کوبانی و نه در جمع لشگری از کشورهای "ائتلاف ضد داعش"، اساسا نه ریشه کنی جنس و نوع داعش، که کشیدن هر چه بیشتر دنیا زیر سلطه خود در رقابت با قطب امپریالیستی چین و روسیه و متحدین آنهاست. اگر بارزانی یک شبه تصمیم به اعزام پیشمرگه به کوبانی میشود و ترکیه هم یک شبه پشت حرکت پیشمرگه به کوبانی میرود، باید متوجه بود که معامله دولت پیشمرگه با ترکیه بر سر کوبانی، از جنس همان معامله با داعش بر سر شنگال است. هر دو معامله برای تقویت موقعیت بورژوازی کرد در عراق است؛ در یکی عقب نشینی و در دیگری جنگ و مقاومت!
نوامبر ٢٠١٤ |