ارشمیدس های وطنی مصطفی اسدپور سبدهای کالایی تازه ترین اقدام رژیم علیه طبقه کارگر است. خلاقیتهای شگفت آور طبقاتی سرمایه در ایران در پس راندن طبقه کارگر پایانی نمیشناسد. فلسفه وجودی و موتور محرکه سرمایه، سود و بازتولید سود است که برگرده کارگر و پس راندن طبقه کارگرو به قیمت تباهی نسل پس از نسل مردم زحمتکش ممکن شده است. جمهوری اسلامی یک فصل از این حدیث، یک مشت از خروار در تاریخ معاصر و در جغرافیای معین نیست. سی سال حکومت سرمایه در ایران نمایش زنده و فشرده چرک و کثافت این نظام و سیطره پرشتاب آن است. جمهوری اسلامی سرزمین رویایی سرمایه است. بسیارند عموزاده های طبقاتی که در گوشه و کنار دنیا به این حکومت حسد میورزند. به کارگر کت بسته میشود لگد زد، ولی رشک به حکومت سرمایه در موج یاوه گویانی است که در توجیه وضع موجود سنگ تمام میگذارند. هر چه عرصه به کارگر تنگتر میشود تعداد این یاوه گویان بیشتر و بازارشان گرمتر میشود. در ایران امروز به ازای هر صدای حق طلبی کارگری، صد تریبون قد علم میکند که نکبت موجود را توجیه و کارگر را به سکوت و تسلیم فرامیخواند. در آن جامعه شرح حال این جماعت بیان زنده این حکم است که جهان فارغ از سوسیالیسم و در متن عقب راندن طبقه کارگر به چه منجلابی تبدیل میگردد. سقوط اخلاقی و سیاسی در آن جامعه گوشه ای از این گنداب است. " بحث داغ این روزهای مردم و رسانهها و مسئولین در کشور و حتى برخى از رسانههاى خارجى كه اخبار اىران را دنبال مىكنند، موضوع سبد کالا و چرایی و چگونگی ارائه آن و خصوصا تصاوىر منتشر شده از صفوف طولانى مردم براى درىافت اندكى مواد خوراكى است... بسیاری از ما در طول سال صدبار قیمه پلو و چای و ساندویچ مصرف مىکنیم، اما در این ایام بخصوص؛ حاضریم حق هم نوع و هموطن خود را نادیده بگیریم تا سهم بیشتری از نذری نصیب مان شود! شاید رنگ مذهبی این نوع توزیع رایگان دلیل استقبال مردم عنوان شود اما این هم نمىتواند توجیه این نوع برخورد مردم باشد. متاسفانه مسئله عمیق تر از این بحثهاست، حرص و طمع برای انچه به صورت رایگان توزیع مىشود در ناخود آگاه مردم ایران وجود دارد و مهمترین علت، صحنههاى شرم آور این روزها هم از همین ناشی مىشود. " سطور فوق بخشی از یک مقاله مندرج در سایت رسانه خبری – سیاسی بهار نیوز است که در بخش کارگری این رسانه و در تاریخ ٢٣ بهمن ١٣٩٢ منتشر شده است. این عبارات در صفحه کارگری و در رسانه جناح اصلاح طلب حکومت منتشر شده است، جناحی که سنگر حقوق شهروندی، احترام به حقوق و آزادیهای فردی را ملک بلامنازع خود میداند! با مرور هر تک کلمه نقل قول بالا منقلب میشوید، خونتان بجوش میاید و بسختی میتوانید نعره خشم را در گلو خفه کنید. هر چقدر هم که لجن سی سال حکومت بلامنازع سرمایه در قالب حکومت اسلامی اش پوستمان را کلفت کرده باشد، از کنار ایندرجه از وقاحت نمیتوان گذشت. هیچ کس قادر نیست با کنار هم چیدن صد و ده کلمه باین وضوح به نفس انسان و حرمت انسانی در آن جامعه تف کند. بحث بر سر سبد کالایی توزیع شده دولت است. در وانفسای بیکاری عظیم، گرانی کمرشکن، در گرماگرم مباحث موعد سالانه دستمزدها و زمینه چینی دولت بر تداوم دستمزدهای زیر خط فقر، در رسوایی یارانه های فکسنی که پرداختش بر احدی روشن نیست؛ دولت فاخره به داد "بخش فقیر جامعه" رسیده و چند قلم مواد خوراکی را در محلات توزیع کرده است. اقلام مواد غذایی اهدایی به سختی از جوابگویی دو وعده یک خانوار پنج نفره فراتر میرود. ماموران دولتی بجای یک جو تمدن و توزیع خانه به خانه، در یک نمایش آگاهانه مردم را به صف طولانی و طاقت فرسا کشانده اند تا از نیاز آنها، دستهای دراز شده شان و تنه ای که بهم میزنند خوراک تبلیغی علیه خود آن مردم سر هم کند. وجدان و شرافت بجای خود، نوکر بودن رسانه ها در خدمت قدرت حاکمه بجای خود، راستی این خبرنگار و مدیر مسئول این رسانه چه جانورانی و از کدام کره منظومه شمسی باید باشند که سراسیمگی و استیصال و فقر مردم مناطق زحمتکش را تشخیص نمیدهند و بجای آن "حرص و طمع" را در ذات مردم قرار داده و این صحنه را شرم آور میخواند! سوال اینستکه چگونه استکه ده روز بعدتر هنوز دفتر و دستک رسانه کذایی دایر است و تاکنون مردم خشمگین حق اراجیف نویسان را کف دستشان نگذاشته اند! مگر دیوار مردم زحمتکش و حرمت آنها، چقدر کوتاه میتواند باشد؟ رسانه نامبرده و متخصص کارگری آن نمونه کوچکی از خیل عظیم تازه بدوران رسیده های "اقتصاد دان" آن کشور است. سایتها، کرسی های دانشگاهی، وبلاگها، کتب و مجلات و سمینار این حضرات از شمار خارج است. مخرج مشترک اینها خصلت ضد کارگری شان است. برای سرمایه و منافع سرمایه کاسه داغتر از آش هستند. فصل دستمزدها آب به لانه اینها انداخته است، شورای عالی دستمزدهای دولت و توطئه مشترک سالانه آنها را هم از سر کارگر زیادی میدانند. چک سفید و قراردادهای موقت بزعم اینها "برای جذب سرمایه کارشناسانه تر" است. دولت و مجلس در اعلام نرخ ٢٠ درصدی دستمزدها این پا و آن پا میکند؛ ایادی دولتی این رقم را مایه خفت میدانند و بر فقیرتر شدن کارگران اشک تمساح میریزند؛ اساتید محترمه سینه صاف کرده و با خونسردی "اضافه خواهی کارگران و رشد تورم" را خاطر نشان میسازند! با دایر کردن سبدهای کالایی، میلیونها کارگر و ساده ترین مراودات بازار کار دود میشود و به هوا میرود. انتقاد حضرات اینستکه چرا دولت به فکر حمایت از تولید خودی نبوده و برنج هندی را توزیع کرده است! دولت و مجلس رسما برای شانه خالی کرده از وعده های خود برای یارانه های ناچیز بهانه های زمخت و نتراشیده را بلغور میکنند؛ وزارت کار رسما زیر قانون بیمه بیکاری و درمانی میزند؛ اساتید ما با کم حوصلگی با حرکت انگشت سبابه در هوا، نچ نچ کنان باز هم بر لزوم حفظ نقش دولت در روند انکشاف سرمایه و اهمیت مقابله با "کسر بودجه تحمیلی" تاکید میگذارند. خونسردی این جضرات در مقابل تباهی کارگران و خانوار آنها تهوع انگیز است، بزعم اینها باید کارگر ایرانی بجای "خودخواهی" و "منافع قشری کوتاه مدت" کمی درس اقتصاد بیاموزد. کارگر باید شیر فهم شود که رشد سرمایه سر راست ترین راه سعادت اوست. تماشایی است حضرات در ضرورت تضمین سود دهی فوری سرمایه بیکباره مزاج آتشین پیدا میکنند. سی سال حمله بی امان جمهوری اسلامی کارگر خاموش را کت بسته نه فقط در محضر سرمایه؛ بلکه دستمایه افاضه فضل "علم اقتصاد" این حضرات هم قرار داده است. تنها سی سال پیش ، از اولین بارقه انقلاب و اعتصاب در چیت سازی تهران تا اوج آن در شرکت نفت، مجامع کارگری آن جامعه شورانگیزترین ارزشهای انسانی را به خون میلیونها نفر تزریق میکردند. حق برخورداری از مسکن، معیشت شایسته، بهداشت و بیمه بیکاری و حفظ حرمت شهروندان از بدیهی ترین و فوری ترین مطالبات مجامع عمومی کارخانه ها بشمار میرفت. لجن امروز حاکم بر آن جامعه با سرکوب و عقب راندن کارگران ممکن شده است. ایران و ساکنان آن جغرافیا در حسرت و عطش تکرار ابراز وجودهای کارگری عمیقا میسوزد. تا بازسازی ارگانهای کارگری در آن جامعه لازم است کارگر و همه مردم بخاطر بسپارند که اخلاقیات، شرافت، وجدان، احساسات و انساندوستی همگی پدیدههای عمیقا طبقاتی هستند. سوسیالیسم به معنای برابری کامل انسانها، ممنوعیت بهره کشی و بهره وری یکسان شهروندان از نعمات موجود با همه شوری که در خود حمل میکند بیش از آنچه یک پدیده آموختنی باشد یک تعلق طبقاتی کارگری را در خود دارد. بلاخره باید کسی این بحرالعلومهای وطنی را از "خواب" بیدار کند. دورانی که سرمایه داری خود را و قوانین خود را سیر لایزال و علمی جوامع قلمداد میکرد بسر رسیده است. هوش سرشاری لازم نیست که تشخیص داد تورم، گرانی و بیکاری از مکانیسمهای عامدانه سرمایه داری برای حفظ سود و به قیمت خانه خرابی کارگر است. این مکانیسمها مسئول و مجری دارند و در خدمت منافع کسان و بخش معینی از جامعه عمل کرده اند. نه این مکانیسمها در تشابه به قوانین فیزیک، عینی و اجتناب ناپذیرند و نه شما ارشمیدس مفتخر به کشف قانونمندی آن! همه میبینند که به ازای هر کارگر "بیسواد و عامی" که حرفش برو دارد دهها مامور و سلول و آدمکش حاضر و آماده است. آیا گشاده دستی و تمرین دمکراسی همان رژیم برای موج جدید بیداری اقتصاددانان ایرانی تلنگری به آنها نمیزند! لشکر عظیم واعظین سکوت و تسلیم کارگر در مقابل سرمایه را باید رسوا کرد. افاده قلم این عالیجنابان پوچ است. شکم سیران میتوانند تا ابد در اتاقهای فکری با هم به مناقشه بپردازند ولی هیج کارگری را نمیتوان به امید سرخرمن عنایت سرمایه درفردای رونق "قانع" کرد. شکستن فضای رعب ناشی از هیستری ضد کمونیستی و ضد کارگری در گرو قدرت گیری کارگر در سطح جامعه است. کارگر در آن جامعه از توان لازم برای دفاع از حرمت خود برخوردار است. کافی است در یک محله جلوی توزیع تحقیر آمیز سبدهای کالایی سد بسته شود، کاش کارگران یک مرکز تولیدی بزرگ فرصت میداشتند از حقانیت خواستهای خود را در مقابل میشود و نمیشودهای نیم پز "علمی" این دلالان بظاهر بیطرف سرمایه به قضاوت بگذارند. تخت و طبق نوع ایرانی از راه رسیده مدافع سرمایه زیادی کرایه ای است. بند ناف جملگی این موج زیادی به ماشین سرکوب رژیم گره خورده است. تعیین تکلیف با این مدافعین سرمایه نیاز به کار و زمان بیشتری دارد. اما عجالتا بهتر استکه این عالیجنابان بخاطر بسپارند اگر کارگر برای دیاگرامها و جدول زمانی شما وقعی نگذاشته، قدوسیت و نصایح شما را نادیده میگیرند؛ و با هر اعتصاب و تجمع فیلشان یاد هندوستان میکند، اضافه دستمزد باندازه خود شما و یا زندگی مشابه رئیس جمهورتان را مطالبه میکنند؛ اینرا بحساب سواد و یا کمبود در شخصیت فرهنگی این کارگران نگذارید. این تقصیر کمونارهای پاریس است؛ آنها تخم لق حکومت کارگری را در دهان کارگران انداختند. سوال اینستکه اگر شورای کارگران شرکت نفت دولت انقلابی ایران را تشکیل میداد، اگر یدالله خسرو شاهی صدر کارها بود، زندگی شرافتمندانه تری برای این جماعت مهیا نمیگشت؟ مصطفی اسدپور دهم مارس ٢٠١٤
|