خواست برابری حق زن، بنیادی یا رفرمی؟ لادن داور متن سخنرانی در مراسم ٨ مارس کلن مسئله حق برابری زن با مرد یکی از پایه ای ترین خواست های جوامع متمدن بشری تا کنون بوده. سئوال این است چرا با گذشت بیش از ١٠٠ سال از عمر این خواسته و بدنبال آن مبارزات زیادی که در این زمینه صورت گرفته ، هنوز برابری کامل زن و مرد در همه عرصه های زندگی سیاسی اجتماعی و اقتصادی در هیج نقطه ای از دنیا متحقق نشده و در خیلی از نقاط جهان در ابتدایی ترین مرحله خودش است؟ چرا این روند به کندی پیش میرود و یا چرا گاها پس از پیش روی دوباره به عقب رانده میشود و دست آورد های آن باز پس گرفته میشود؟ چرا پس از دستاوردهای جنبش دفاع از حق زن هنوز حتی در کشورهای مهد تمدن تبعیض علیه زن، خشونت علیه زن در ابعاد وسیع مطرح است؟ برای باز کردن بیشتر این بحث باید اول دید اصلا چرا در جوامع حتی پیشرفته و مدرن امروزی تبعیض علیه زن انجام میشود؟ تبعیض در زمینه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، در خانواده، در محیط کار در قوانین قضایی و.....در همه زمینه ها. باید دید دنیای امروز چه سودی از این بی حقوقی زن می برد. جان سختی سنتها، قوانین ارتجاعی که مربوط به هزاران سال پیش است ناشی از چیست؟ اگر ما بتوانیم دلیل این تبعیضها و ستم بر زن را پیدا کرده و بیان کنیم آنوقت نیمی از راه برای پیدا کردن راه حل را طی کرده ایم. باید ببینیم چرا تبعیض و ستم بر زن در بعضی کشورها مثل ایران، قوانینی تا این حد ضد بشری و وحشیانه حاکم است و چرا دنیای متمدن تماشاگر است. آیا انسان امروز با اینهمه داده های علمی و دانش و درک ، نمیفهمد که نباید حق زن را پایمال کند؟ آیا بشر امروز نمی داند که زن و مرد باید حقوق مساوی داشته باشند؟ مسئله اما در یک واقعیت ابژکتیو نهفته است و آن چیزی نیست جز نظام سرمایه داری. نظام سرمایه داری در بطن استثمار و بهره کشی از نیروی کار کارگر از تبعیض به زن نیز بهره می برد. نظامی که به نوعی از تفرقه و جدایی بین انسانها و بخصوص طبقه کارگر نیاز دارد، نظامی که برای بقا و ادامه حیات خود نه فقط اجازه ادامه حیات به عقب مانده ترین سنتها، فرهنگها، قوانین را میدهد بلکه آنها را بطور دائمی تولید و بازتولید میکند. به بهانه های مختلفی مثل نسبیت فرهنگی ارتجاعی ترین قوانین ضد زن را به رسمیت میشناسد، به بهانه احترام به فرهنگها و تقدس فرهنگها، آنها را از تعرض جامعه متمدن مصون نگه میدارد و تحمیل ارتجاعی ترین قوانین را به بشریت متمدن ممکن میکند. بسیاری از جریانات، سازمانها و احزاب سیاسی که در زمینه حقوق زن مبارزه میکنند وقتی که به علل ستم بر زن و تبعیض علیه زن نگاه میکنند عوامل ظاهری و روبنایی جامعه از قبیل مردسالاری و فرهنگ مردسالارنه، دین، ناسیونالیسم، سنتهای عقب مانده و ارتجاع حاکم بر جامعه را ریشه اصلی این نابرابری میدانند و در نتیجه مبارزه برای دستیابی به برابری کامل زن و مرد و حتی رهایی زن را در مبارزه با این عوامل روبنایی محدود میکنند. در حالیکه ریشه این نابرابری در جای دیگری در بطن جامعه، در سیستم اقتصادی و سیاسی جامعه نهفته است. بورژوازی اگر لازم باشد و بتواند قوانین دوره بربریت را برای ادامه حیات خود احیا میکند، ارتجاعی ترین روبنای سیاسی مانند ایران و عربستان را حاکم میکند، قبول میکند که در گوشه ای از دنیا زن را در رده دیوانه و حیوانات قرار دهند و شهروند درجه چندم جامعه باشند، قبول میکند زنان حق انتخاب آزادنه حق پوشش را نداشته باشند، قبول میکنند در کشورهای اسلام زده تبعیض و ستم بر زن در شکل بسیار زمخت ، غیر انسانی و غیر قابل تحمل آن وجود داشته باشند. این جریانات بر روی این واقعیت که این نظام سرمایه داری است که با حمایت از مردسالاری، دین، ناسیونالیسم و باز تولید ارتجاع جامعه را عقب نگه میدارد، اینکه نظام سرمایه داری به بیحقوقی زن نیاز دارد و بخش مهمی از این نیاز خود را از باز تولید و تقویت ارتجاع در جامعه تامین میکند به عبارت دیگر مرد سالاری، دین، خرافات و ناسیونالیسم و هر نوع ارتجاعی عصای دست سرمایه داری و بورژوازی است، سرپوش میگذارند و مبارزه برای برابری زن و مرد و رفع تبعیض از زنان و رهایی زن را به تغییراتی در روبنای جامعه محدود میکنند. این تلاش در هر کشوری معنی سیاسی خود را دارد. در مقابل این جنبشها که ما را به بهبودهای جزئی در چارچوب سیستم موجود حواله میدهند، در مقابل جنبشی که ما را تشویق میکنند به بهبود قطره چکانی، دست نبردن به ریشه تبعیض و نابرابری رضایت بدهیم و تلاش میکنند برابری کامل زن و مرد و رهایی ما را در قفس تنگ خواسته های حقیر خود محبوس کنند باید نه فقط تبیین خودمان از دلایل نابرابری و موقعیت فرودست زن را روشن کنیم بلکه برابری زن و مرد و رهایی زن را معنی کنیم و آنرا به نیروی اجتماعی جدی برای رسیدن به این خواست آزادیخواهانه آماده کنیم. ما بعنوان جنبش رادیکالی که خواهان برابری و رهایی زن از هر نوع تبعیض و نابرابری هستیم، بعنوان بخشی از زنانی که در آن بخش از کره زمین که ایران نام دارد و دارای قوانینی بسیار پوسیده و ارتجاعی و عقب مانده است، زندگی میکنیم باید ببینیم برای رهایی و رسیدن به حقوق برابر و انسانی با مرد چه راه حل هایی داریم و چگونه میتوانیم یک دنیای برابر و بدون تبعیضی را بسازیم که دیگر هیچ قدرتی نتواند آنرا برهم زند. در ایران این جنبش رضایت به حداقل همیشه وجود داشته. جنبش دعوت به رضایت به حجاب رنگی، دعوت به امید بستن به بهبود در بالا، جنبش امید به تغییرات از طریق آیت الله ها و خواهران زینب! جنبشی که در مقابل جنبش رادیکال و ماگزیمالیست زنان برای برابری قرار گرفته و همیشه در جنگ بوده. ٣۵ سال تداوم حکومت ارتجاعی اسلامی نشان داده است که این رژیم آنجا که مسئله حقوق زن مطرح است نه تنها هیچ اصلاحاتی را قبول نمی کند بلکه تمامی دستاوردهای نیم بند دوران گذشته زنان در ایران را هم پس زده و بجای آن قوانین عهد عتیق اسلام را جایگزین کرده است. وقتی به جنبش دفاع از حق زن در ایران و مبارزات آنان از زمان حاکمیت رژیم ضد زن اسلامی نگاه میکنیم در دو دهه اول شاهد یک جنبش رادیکال با سیر صعودی هستیم. جنبشی که علیه حجاب و سنگساراست، خواهان موزیک مدرن و آزادی پوشش لباس است و در همه زمینه ها به قوانین عقب مانده اسلامی بطور واقعی دهن کجی میکند، جنبشی که اولین قربانی سرکوب انقلاب ۵٧ بود. جنبشی که علیرغم سرکوب وحشیانه هیچوقت خاموش نشد و جمهوری اسلامی دائما فشار این جنبش را به اشکال مختلف حس کرده است. سر بلند کردن انواع جریانات فمینیست اسلامی، که وظیفه مجیزگویی قوانین اسلامی در مورد حق زن را به عهده دارند، تا طیفی از جریانات لیبرالی، که دست به دامن بورژوازی حاکم برای ایجاد تغییرات میلیمتری در وضعیت زن اند، تلاش جریانات و جنبشهای اجتماعی مختلف است برای زدن مهر خود به این جنبش اجتماعی با پتانسیل رادیکال . اما هر درجه افق سرنگونی جمهوری اسلامی تنگ تر شده، هرچه تحرک برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی عقب رانده میشود و هرچه سرکوب و عقب راندن چپ و کمونیسم ممکن تر میشود، جنبش رادیکال دفاع از حق زن هم ضعیف میشود بطوری که امروز جریاناتی که حتی در حد یک جنبش رفرمی هم باقی نمانده اند و در باطلاق قوانین اسلامی و اصلاح آن در جا می زنند. جریاناتی که به لچک زهرا رهنورد و حقوق شهروندی روحانی دخیل بسته اند ظاهرا میداندار شده اند. اما جنبش رهایی زن، این آتش زیر خاکستر، فرصت دیگری برای عرض اندام پیدا کرده است. امروز نوبت ما زنان و مردان آزادیخواه است که یکبار دیگر با پرچم رادیکال و خواست ماکزیمال برابری حق زن و مرد و شعار آزادی وبرابری به میدان بیاییم . امروز نویت ما است که پرچم مطالبات رادیکال و پیشرو بدون آلودگی به سیاست های گام به گام و بدور از هر گونه دغدغه اصلاحات و رفرم آن هم در چهارچوب قوانین اسلامی را بلند کنیم. نوبت ما است اعلام کنیم در دانشگاه و کارخانه و کوچه و خیابان، هر تبعیض و بی حقوقی، جدایی جنسی و زن ستیزی و بیکاری و بی مسکنی و فقر و سرکوب را، به قدرت خود، در ابعاد عظیم به چالش میکشیم. امروز نوبت ما است که اعلام کنیم پایان دادن به آپارتاید جنسی، پایان دادن به حاکمیت قوانین ضد زن در ایران، کار ما و جنبش رادیکال و ماگزیمالیست برابری زن و مرد، کار جنبش رهایی زن است. اعلام کنیم که جمهوری اسلامی چه بعنوان نماینده بورژوازی ایران و جه بعنوان حکومتی ضد زن اولین مانع برابری کامل زن و مرد در ایران است. نوبت ما است به میدان بیائیم و اعلام کنیم ما در کنار بخش محروم جامعه آزادیمان را با قدرت متحد و متشکل خود و با زیرو رو کردن بنیادهای این جامعه نابرابر بدست خواهیم آورد. لادن داور
|