مقدمه:            

مطلبی که در زیر میخوانید مهرماه ٨۸، هنگامی که بهنود شجاعی را در کمال قصاوت و بیرحمی به دست عدالت اسلامی سپردند، و او را بی پناه و مظلوم دار زدند، منتشر شد.

انتشار مجدد این مطلب در این شماره کمونیست، از این رو موضوعیت پیدا کرده است که این روز ها در ایران شاهد تحرکی عمیقا انسانی از عمق و بطن جامعه، از جانب خانواده قربانیان جرائم جنایی هستیم، برای سرباز زدن از ایفای نقش جلادان!

کسانی، مادران و پدران و فرزندان و بازماندگان رنج دیده ای که قوانین عشیره ای و انتقامجویانه اعدام و قصاص اسلامی را پس میزنند! هرروز خبر یکی از مواردی که بستگان قربانیان، طناب دار از گردن متهمین به قتل و محکومین به اعدام باز میکنند، منتشر میشود.  

کسانی که به همگان نشان میدهند که در ایران جنبشی عمیق علیه اعدام و علیه قوانین قرون وسطایی جزای اسلامی، در جریان است. جنبشی که حقانیت وجودی خود را، باز زدن مهر "باطل شد" بر کالاهای بنجل اصلاح طلبان و بالماسکه هایشان برای "لغو قدم به قدم اعدام" و "اعدام در چهار چوب قانون اساسی و تحت نظارت دستگاه اجرایی آقای روحانی"، تحمیل کرده است.

همیشه در ایران بودند بسیاری از خانواده قربانیان جرائم جنایی، که خوان گسترده انتقام کشی و خونخواهی اسلامی در ایران را، دور زدند و حاضر نشدند که مجری عدالت کثیف اسلامی در ایران شوند.

 کمونیست

------------------------

اعدام شنیع ترین قتل عمد

قصاص فجیع ترین قتل عمد اسلامی

ثریا شهابی

 

Soraya.shahabi@gmail.com

یک شنبه ۱۹ مهر، بهنود شجاعی، جوان بیست ساله، به حکم دادگاه عدل الهی در ایران، به دردناکترین شکل ممکن اعدام (قصاص) شد. خبر و جزئیات مراسم کشتن این جوان، لحظه به لحظه، بلافاصله توسط وکیل مدافع بهنود و صدها نفر از مردم معترضی که پشت در زندان اوین برای جلوگیر از قتل او اجتماع کرده بودند، منتشر شد.

اعدام بهنود، طی مراسمی غیرقابل توصیف، در کمال سنگدلی و قصاوتی باور نکردنی، طبق قانون و عدالت اسلامی قصاص، بدست مادری داغدیده به اجرا درآمد. جرم او قتلی غیرعمد، در شرایط نزاعی پیش بینی نشده، و در سن  ۱۶ سالگی بود. صحنه "مکافات" اما قتلی سازماندهی شده، نقشه مند، فجیع، انتقامجویانه، سراسر خون و بغض و تعصب، بود.

بهنود چهار سال قبل طی لحظات بی فکری، غفلت و اشتباه، تصادفا موجب مرگ جوان دیگری (احسان) شد. بدنبال این  حادثه، چهارسال از بهترین سالهای نوجوانی اش ر ا در زندان و در انتظار گذراند. در زندان شاهد اعدام بیست نفر از هم بندی هایش بود، شش بار حکم اعدام گرفت، و چند بار هم تا پای چوبه دار رفت. و سرانجام ۱۹ مهر، طی مراسمی قرون وسطایی، به قتل رسید.

مرگ احسان، حادثه، تصادف، و اشتباهی، قابل اجتناب و قابل جلوگیری بود. حتی در همان محیط اسلام زده با قوانین متحجر ایران، کمی هوشیاری، دخالت شخص ثالث، آموزش و آگاهی متفاوت، حتی تصادفی مشابه، میتوانست مانع مرگ احسان شود! برای جلوگیری از مرگ احسان، نه در صحن نزاع و نه پیش از آن، هیچ کس، نهاد و شخص ثالث و میانجی، تلاش و اقدام پیشگیرانه ای نکرد!

اما برای جلوگیری از اجرای نقشه قتل و چهار سال شکنجه کش شدن بهنود، پدر و خانواده بهنود، خود او، و طیف وسیعی از بشردوستان، چهار سال تلاش کردند. ظاهرا هیچ چیز و هیچ کس، جز "پرودرگار عالم" نمی توانست جلوی اجرای این قتل نقشه مند و با برنامه قبلی را بگیرد! باوجود تلاش کوه افکن خود بهنود و خانواده او، سرانجام دست خدا از آستن مادر احسان درآمد! "پروردگار عالم" بر تن این  مادر داغدار لباس عزرائیل و نماینده خود پوشاند، او را به جلادی بهنود فرستاد، و جهانی را از قدرت  "ایزد متعال" بهت زده کرد! موئمنین با همه اندوهشان گفتند "پروردگارا راضی به رضایت توئیم!"، باید به خواست خدا تسلیم شد و رضایت داد! سرانجام این داستان دردناک اما با قتل و شکنجه کش شدن بهنود به انتها نمی رسد. در بارگاه الهی، بهنود ظاهرا "جهنمی" است و مادر احسان و قاضی شرع و همه نمایندگان خدا بروری زمین "بهشتی"!

نام حادثه و تصادف کشته شدن بدون برنامه و نقشه احسان را "قتل"، نام بهنود ۱۶ ساله را "قاتل"، و پدرش را "خانواده قاتل" گذاشتند، تا انسان و جاندار بودن بهنود بیچاره را بپوشانند. انسان بودن بهنود را با پرده ضخیمی از ریا و تزویر استتار  کردند، تا مانع بیدار شدن وجدان بی وجدان ترین مسلمانان و انتقامجویان شوند! مگر نه اینکه در حق یک "قاتل" میتوان هر رفتاری، حتی آنچه که انسان با اکراه در حق حشرات میکند، را انجام داد. و از جمله با بی رحمی چهارپایه زیر "تیر به دارکشیدن" نوجوانی را از زیر پایش کشید!

نام بهنود را قاتل و اشتباهش را قتل خواندند، و نام جنایت با برنامه و نقشه مند و هولناک به دار کشیدن او، بعد از  چهار سال زندگی در برزخ، توسط خانواده قربانی را "اجری عدالت"، "خواست پروردگار" و "وسیله تسلی درد مادری داغذار" نامیدند! و اعلام کردند که " متاسفانه خانواده ی مقتول حاضر به دادن رضایت نشدند و بهنود شجاعی به دار آویخته شد."

ظاهرا اولیای دم پاسخ زجه های پدر و تمناهای خود بهنود، که از درد آن اشک فولاد جاری و دل سنگ ذوب میشد، را ندادند! ظاهرا مادر مقتول جان بهنود بخت برگشته را گرفت! میگویند خانواده ای داغدیده به تمناهای معترضین و سایر پدران و مادران وقعی ننهاد، مصرا خواهان انداختن طناب برگردان بهنود شد، و خود چهارپایه را از زیر پای این نوجوان نگون بخت کشید، و بهنود را "گرفتار عدل الهی" کرد.

آیا همه مسلمانان و مومئنین جهان برای اعاده شرافت انسانی شان نباید بر این مذهب و عدالت تف کنند، خود را از تیررس قضاوت همگان پنهان کنند، و سرافکنده از بشریت متمدن بخشش بطلبند! آیا همه همدینان مادر مقتول، نباید "این پرودگار عالم" را که مخلوقین اش از برکات "عظمت" او نصیبی جز قتل و کشتار و توحش نبرده اند، تف کنند، او را به زیر بکشند  و این خدا را بدوراندازند؟ این چه دین و آئینی است که از مادری داغدار قاتلی بی رحم میسازد؟ این چه عدالتی است که برای جنایت به ابزارهایی دست میبرد که هیچ مغز معیوبی قادر به ساختن آن نیست؟ این خالقی است که پست ترین و وحشی ترین جانیان حرفه ای باید در مقابل ابتکار او در جنایت، سرتعطیم فرود آورند؟

هیچ موجود جانداری، بشر یا حیوان، نمی تواند لحظه ای خود را به جای پدر بهنود بگذارد، شاهده لحظه به لحظه قتل عمد جگرگوشه اش شود، درد جانکاه آن را تحمل کند و بر سروری خدا و نمایندگانش در حکومت، کسانی که این صحنه را مهندسی کرده اند،  نکوبد!

زندگی نامه بهننود بیچاره اولین زندگی نامه ای تلخ از این نوع نیست. اما باید آخرین آن باشد. این زندگی نامه را باید در مقابل همه قربانیان حوادث مشابه قرار داد، تا هیج خانواده، مادر و پدر دیگری حاضر نشود قبول کند که نقش نماینده خدا و حکومتش روی زمین برای اعدام و قصاص را بعهده بگیرد! دردنامه بهنود را باید  منتشر کرد، قاتلین واقعی را باید معرفی کرد، تا جلوی قتل های بیشتر را گرفت.

 

مقصر کی است؟ قاتل کدام است؟

می گویند متاسفانه "خانواده اولیا دم" رضایت نداد و وکلای مدافع امثال بهنود، و همه مردم شریفی که برای نجات بهنود و سایر محکومین دادگاههای اسلامی تلاش کردند، باید پس از این تجربه "بدنبال راههای جدید برای گرفتن رضایت از اولیای دم بگردند"! عده ای خشم و نفرت و مشت های گره کرده شان را حواله خانوداه احسان میکنند. عده دیگری غرق در بهت، ناباورانه بحال بهنود و قربانیان دیگر قصاص، اشک میریزند. و آیا میتوان این افراد و احساس شان را منع کرد؟ ظاهرا برای رضایت "اولیا دم" از این پس باید اقدام ها و ابتکارات جدیدی بکار برد.

قطعا برای پدر و مادر و انسانهایی که شاهد قرار گرفتن عزیزشان در دوقدمی اعدام و قصاص اند، دست بردن بر هر طناب نجاتی، و از جمله پرداخت "خون بها" و جلب رضایت خانوداه قربانی، موضوعیت دارد. چه کسی میتواند تلاش پدر و مادری هراسان که برای نجات فرزندشان از قتل، به هرخس و خاشاکی چنگ میزنند، را منع کند. تصور اینکه دل داغدار والدین دیگر "به رحم آید" و مانع اجرای قصاص شوند، باطل نیست. کمااینکه بسیاری از قربانیان حوادث  و جرائم، نتوانستند و نمی توانند چون مادر احسان عمل کنند.

اما بازی در میدان قانون اعدام  و قصاص و "دیه" و ... برای جلوگیری قطعی و ریشه ای از اعدام و قصاص، نه تنها چاره نیست که به تداوم این قانون و سنت و رسم عشیره ای و جنایی کمک میکند، هرچند اینجا و آنجا بتوان نوجوانی را نجات داد! مشکل ناتوانی در یافتن راههای  دیگر برای جلب رضایت "اولیا دم" نیست! مشکل سیستم، نظام، قوانینی است که اعدام و قصاص و آدم کشی دولتی – قانونی اسلامی، را ممکن میکند. باید راه مسببین و عوامل اصلی اعدام و قصاص را سد کرد. باید در مقابل قانون و نظم و نسقی که به اعدام و قصاص نیاز دارد، ایستاد.  و در مقابل آن قوانین انسانی ممنوعیت اعدام و ممنوعیت تمام و کمال مجازاتهای اسلامی، و کوتاه شدن دست اسلام و مذهب از سیستم حکومتی، قضایی و اجتماعی را خواست. قاتل بهنود نه خانواده احسان، که جمهوری اسلامی با تمام دم و دستگاه  حکومتی اش است

در پرونده های قصاص، پشت نمایش جنون خون و انتقام، قاتل واقعی  خود را پنهان کرده است. قاضی شرع و قوه قضایئه و قانون اساسی جمهوری اسلامی و همه طرفداران نظام، بیت امام و خامنه ای و احمدی نژاد و .. همه و همه خود را پشت بلاهت مجریان عدالت کثیفشان، پنهان کرده اند. در پرونده بهنود قاتلین واقعی، قاضی شرع و رهبر و قوه قضائیه و مجریه و دادگاههایشان، است. کسانی که مادر احسان را در هیئت "قاتل بهنود" جلوی  جامعه گذاشتند تا دستان خونآلود خود را پنهان کنند.

مادر و خانواده احسان بیگناه است! باید گریبان قاتل و قاتلین واقعی را گرفت. مادر احسان خود قربانی است که عواطف، مغز و جوهر انسانی اش توسط سم مهلکی بنام اسلام و انتقام آسیب دیده است. جنون خون  و خونخواهی جزئی از فرهنگ قبلیه ای عشیره ای اسلامی است. فرهنگی که چشم  حقیقت بینی را کور، گوش شنوایی را کر و احساسات انسانی را مسخ میکند. برای کسی که خود قربانی فرهنگ و ارزشهای اسلامی است، از تقاضای قصاص تا تبدیل شدن به مجری انجام مراسم قرون وسطایی اعدام، راه زیادی برای پیمودن نیست. ریشه قتل فجیع بهنود خود جمهوری اسلامی، قانون اعدام و قصاص و مجازاتهای اسلامی است. این انبار خون و چرک و عفنونت را باید خشاکند و سازماندهندگانش را به زیر کشید و محاکمه کرد.

اعدام قتل عمد و نقشه مند و فجیع ترین و شنیع ترین قتل ها است. قصاص و اجرای آن توسط خانواده قربانی اما علاوه بر قتل، یک انتقام گیری عشیره ای و کثیف اسلامی است. مراسمی که مردم را شریک جنایات دولت میکند. کمتر دین و آئینی را میتوان یافت که با مریدانش آنطور رفتار کند، که اسلام با "امت" خود میکند.

باید قانون قصاص، قانون اساسی و قانون جزا اسلامی را برسرشان خراب کرد. بندهای زیر از قانون اساسی جمهوری اسلامی را بخوانید تا قاتل واقعی بهنود بیچاره را بازشناسی کنید. بندهای زیر را بخوانید تا قانع شوید که چرا طرفداران دروغین اصلاحات، طرفداران "حسن اجرای قانون اساسی" و مریدان سردسته جانیان، خمینی، دورغ میگویند، که "مشکل رئیس  جمهور و برخی مجریان بد قانون اند"! بندهای صریح قانون اساسی را بخوانید تا ریاکاری کسانی که میگویند با همه جنایات و توحشی که طی سی سال بر مردم روا داشته شده، "جمهوری اسلامی و قانون اساسی بیگناه است"، را ببینید! قوانین زیر را بخوانید تا بار دیگر  و پس از سی سال جنایت و اعدام و قصاص، بر مبنای این قانون، دشمن واقعی را بازشناسایی کنید. تنها راه اصلاح جمهوری اسلامی نابودی و به گور سپردن آن است.

------------------

     قانون اساسی و احکام صریح اجرای  حدود اسلامی، قصاص و شلاق و سنگسار و ..

قانون اساسی، اصل صد و پنجاه و ششم: قوه قضاییه قوه‏ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشند به عدالت و عهده‏دار وظایف زیر است‏: ۱ - رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه، که قانون معین می‌کند. ۲ - احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع. ۳ - نظارت بر حسن اجرای قوانین. ۴ - کشف جرم و تعقیب مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام. ۵ - اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین

 

    قانون اساسی و "دمکراسی اسلامی"، خط بطلان بر نقش مردم در تغییر اساس اسلامیت نظام!

قانون اساسی : فصل چهاردهم: بازنگری در قانون: محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایه های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر ناپذیر است.

 

    قانون اساسی در زمینه، سلب آزادیهای اجتماعی و شخصی پیروان سایر مذاهب و بی مذهبان، چون بهایئان و بی خدایان، حتی در زندگی شخصی را بخوانید!

قانون اساسی اصل سیزدهم: ایرانیان زرتشتی ، كلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته می شوند كه در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می كنند.

 

    و میخ محکم بر تابوت کمترین روزنه ای از سکولاریسم

 

اصل چهارم

كلیه قوانین و مقررات مدنی ، جزایی ، مالی ، اقتصادی ، اداری فرهنگی ، نظامی ، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاكم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است.

 

مهر ١٣٨۸