حق ندارید! معدنچیان چغارت راه را نشان میدهند! مصطفی اسدپور اگر کسی میخواهد به قدرت واقعی طبقه کارگر در ایران پی ببرد باید به معادن آهن بافق و اعتصاب 5000 کارگر آن نگاه بیاندازد. با واگزاری سهام شرکت معدن به بازار بورس و پیچیدن خبر در معدن، کارگران کار را خوابانده و درها را قفل کردند. به همین سادگی! معادن متعلق به دولت است، مملکت قانون دارد و در آن هرگونه حرکت و اجتماع تا چه برسد اعتصاب ممنوع است؛ مملکت صاحب دارد شورای اسلامی و فرماندار و مجلس و امام جمعه و ... در عوض کارگران با منطق ساده که 40 سال است روی معدن کار میکنیم، روی سنگهایش از جانمان مایه گذاشته ایم و هیچ کس حق ندارد با زندگی ما بازی کند؛ مهر خود را بر رویدادها زدند. بزحمت میتوان یک عکس، یک گفتگو و یا یک گزارش از خود کارگران و از نزدیک در مجموعه سایت ها و رسانه ها یافت. اما شبح این اعتصاب را از تهران تا بافق براحتی میشود لمس کرد. یکی پس از دیگری مصوبات و تصمیمات دولتی مربوط به کارخانه دود میشود به هوا میرود. امام جمعه شهر، استاندار و فرماندار، وزرای کار و صنایع، معاونت ریاست جمهوری و شورای اسلامی معدن هر کدام بارها بر حق بودن خواستهای کارگران را تایید کرده اند، وزیر کار رسما همه خواستهای کارگران را گردن گذاشته است، مقامات مربوطه خصوصی سازی را تا جلب رضایت کارگران معلق ساخته اند. زیر سایه شبح اعتصاب پرونده های دیگر جان گرفته اند، مقامات برای وعده های سالهای قبلتر به کارگران در زمینه های دیگر، مجبور به عذر خواهی شده اند، انواع کمبودها و مطالبات مردم دوباره روی میز قرار گرفته است و شاعران در وصف "شیرمردان معدن" به ذوق آمده اند. یک اقدام مستقیم کارگری، و نه التماس، فضا را بر روده درازیهای امام جمعه و انواع سردواندن رایج مسئولان بسته است. انتشار خبر در سایت ایلنا دوازده روز پس از شروع اعتصاب نشانه کنترل شدید امنیتی علیه اعتصاب و جلوگیری از انعکاس خبر در سطح جامعه است. دوازده روز را به جویدن ناخن گذرانده اند و کماکان با کنترل شدید به امید پایان اعتصاب دقیقه شماری میکنند. روند رویدادها میتوانست طور دیگری باشد، شورای اسلامی شهر جلو بیافتد و کارگران زیر حفاظت "خیر خواهانه" شورای اسلامی و به امید راه و چاهی که این جماعت بلدند و با صلوات و اعلام وفاداری به رژیم، جلوی ارگانهای دولتی صف ببندند. چند صد هزار مورد کارگران را سردوانده اند تا "صدایشان را بگوش مسئولان برسانند"! کارگران راه دیگری را در پیش گرفتند. معادن آهن منطقه چغارت جزو کل سلسله صنایع فولاد است که در لیست اولویتهای خصوصی سازیها قرار گرفته است. از پایان ماه خرداد و با انتشار اخبار خصوصی سازیها فضای اعتراضی بالا گرفت و در چند مورد اعتصاب محدود و در این مدت روشن شدن دروغها و سردواندن گستاخانه مسئولان، راه را برای اعتصاب سراسری و قدرتمند جاری باز کرد. با تمام توطئه بایگوت خیری این اعتصاب از چند جنبه مهر خود را بر فضای اعتراضی سراسری کارگران در ایران کوبیده است؛ خواستهای اعتصاب ساده است و اعتصاب کل کارگران کارخانه را در برمیگیرد: عقب نشینی دولت از خصوصی سازی و همزمان استخدام رسمی هزار کارگر قراردادی. سرسختی اعتصابیون در مقابل وعده ها و طلب تضمین اجرایی تا همین جا مقامات و امام جمعه و شوراهای اسلامی را دنباله روی خود ساخته است. قدرت یک اعتصاب پنج هزار نفره، و رهبران اگاه و توانایش در پیشبرد عملی اعتصاب و از دل مذاکرات، و خنثی کردن تهدید حمله دولت تهدیدها تا همین جا یک موفقیت عظیم برای کل طبقه ماست. در عین حال کارگران معدن و اعتصاب آنها با سوالات جدی مواجه است. کارگران بیکباره در مقابل سوالاتی از قبیل خصوصی سازی معدن، آینده معدن، اینده تولیدات صنعتی شهر، مساله رابطه با فولاد اصفهان بعنوان مهمترین خریدار سنگ آهن معدنشان قرار گرفته اند. همه چیز گواه اینستکه دولت تصمیم دارد با خریدن وقت و مواجهه با این سوالات اعتصاب را فرسوده کند. در مورد آینده اعتصاب این خود کارگران و رهبرانشان هستند که تصمیم خواهند گرفت. اما این یک سر سوزن از یک واقعیت این حرکت کم نمیکند: این اعتصاب همه کارگران، اعتصاب کل طبقه کارگر و مستقیما مربوط به کل صنایع و معادن و کارخانه های تولید فلز است. کجاست حمایتهای بی چون و چرای فولاد اصفهان؟ کجاست همبستگی گرم کارگران معادن سنگان خواف که شایعه قرارداد خرید سنگ آهن این معادن بجای معدن اعتصابیون وجود دارد؟ کارگران در فرسنگها دورتر میتوانند سرنوشت اعتصاب چغارت را مستقیما تحت تاثیر قرار دهند. حق ندارید! طنین این دو کلمه و پژواک همه مفهوم و موضع طبقاتی که از آن بیرون میجهد همان خونی است که شریانهای طبقه کارگر در ایران تشنه آنست. این زندگی ماست، کارخانه و معدن حاصل کار ما و پدران ماست، حق ندارید با آن بازی کنید! قوانین و مقررارتان نزد ما اعتبار ندارد. دست بدست هم میدهیم و کل حکومت و مقدساتتان را بزانو در میاوریم.
|