رفسنجانی آمد: اجاق روشن اپوزیسیون پرو غرب مصطفی اسدپور رفسنجانی بعنوان روباه سیاست در ایران شناخته میشود. شاید اینطور باشد. در مورد مشخص انتخابات، جمهوری اسلامی واقعا به چند دوجین از روباهان نه تنها تردست، بلکه از نوع معجزه گر آن نیاز خواهد داشت تا شاید بتواند سر سوزنی از این نمایش انتخاباتی و یا گوشه ای از دعواهای درون خانوادگی ابواب جمعی رژیم را با منافع کارگر و مردم زحمتکش جامعه بهم وصله کند. اما تا آنجا که به اپوزسیون مربوط باشد، به حکم تجربه زنده، کودن ترین چهره سیاست آن جامعه به نقل از کروبی گواهی میدهند که ابدا نیازی به روباه و تردستی نیست. این خیل متخصصین کهنه کار تشخیص "بزنگاه سقوط رژیم" با درس از رشادتها و دستاوردهای انتخابات قبلی، چند ماهی است که با بیرقهای سرنگونی و انقلاب جلو افتاده اند. دوربینهای تلویزیونی، کت و شلوار و کراوات و تقسیم کار تصدی آتی وزارتخانه ها براه است. در شطرنج سیاسی این طیف تنها جای کسی خالی بود که بتواند توده ها را به خیابانها و شبستانها و حسینیه ها فرابخواند. و رفسنجانی آمد! تعقیب سرگرمی این طیف اپوزسیون و نتایج آن، حتی برای خودشان بنظر زیاد جدی نمیرسد. اینها چیز زیادی برای از دست دادن ندارند. اما تا آنجا که به کارگر و زحمتکش آن جامعه مربوط باشد، کشمکشهای جاری بر سر سرنوشت اوست. طبقه کارگر در ایران تا مقطع انتخابات سی روز دشوار را پیش رو خواهد داشت. جمهوری اسلامی آبستن کشمشهای حاد و چه بسا تعیین کننده ایست. از مدتها قبل آشکار بوده است که این انتخابات بستر مناسب این کشمشها خواهد شد. زرادخانه عظیمی از شعارها و مواضع و افقها، یارگیریها و صف بندیها در کنار خط شروع چمباتمه زده اند. طبقه کارگر ایران در مرکز این تشنج قرارگرفته است. در یک میدان پرحرارت سیاسی و در میان رنگین کمان وطن پرستی و توسعه و قانون تا عدالت و رفاه؛ سنگ کارگر به سینه زده خواهد شد و از چپ و راست کارگر مورد خطاب قرار خواهد گرفت. سوال اینست آیا طبقه کارگر از این دوره جان سالم بدر خواهد برد؟ آیا قربانی منافع بخشهایی از جناحهایی از بورژوازی نخواهد گردید؟ در جوامع آبرومندتر بورژوایی ایام انتخابات دوره حرفهای مفت، وعده های توخالی، دوره لجام گسیختگی سیاسی و اخلاقی، دوره های رونق سیرکهای تحقیر مردم و حقوق و ارزشهای آنهاست. رای و صندوق هست، اما انتخابی در کار نیست. جمهوری اسلامی رسما و قانونا و عملا خود را از هر گونه نشانه ای از "آبرو" در این پروسه معاف اعلام نموده است. همواره و در دوره های انتخابات این حکومت مملو از مزخرفات است. رای و احترام به حق انتخاب در صوری ترین وجوه آن پیشکش. هر چه هست اما، دعوای جناحها واقعی و بغایت جدی است. دهها سال است که تکلیف حجاب زنان و بسیاری امورات مشابه به روده درازی ائمه جمعه و ادارات محلی سپرده شده است و همزمان دست بدست شدن اهرمهای اصلی قدرت، مجلس و دولت، به صحنه کشمکشهای حاد بخشهای مختلف بورژوازی واگذار شده است. در تدارک انتخاباتشان نفس هر جنبنده مشکوک و مزاحم را در گلو خفه میکنند تا راه برای خودی ها در بکرسی نشاندن بهترین راه چاره و بدست لایقترین فرزندان طبقه باز گردد. آیا واقعا کسی در میان اپوزیسیون بورژوایی جرات دارد اعلامیه های متفرعنانه شش سال پیش خود در مورد احمدنژاد "احمق و بوزینه و آلت دست خامنه ای" را باز تکثیر کند؟ سرمایه و حکومتش در ایران در مقابل تند پیچهای تعیین کننده ای قرار گرفته است. کمتر جایی در جهان را میشود سراغ گرفت که ترمهای عرفا پچیده اقتصادی مفاهیم اینقدر زمینی و ساده و روزمره بحساب بیایند. هفته گذشته زمانیکه کمیته پژوهشهای مجلس از جمله با پیش بینی رشد اقتصادی منهای 4 درصد و افزایش تورم تا 40 درصد چشم انداز تیره ای را برای آینده نزدیک آن جامعه تصویر میکرد؛ جز از تاکید بر یک داده "عامیانه" و همگانی فراتر نمیرفت که جمهوری اسلامی و ساختارهای سیاسی – اقتصادی آن باید تغییر کند. عبارتهای "سازندگی"، "اصلاحات" و "عدالت" مشخصه 25 سال از تلاش نقشه مند جمهوری اسلامی برای سازمان دادن تولید و بازتولید سرمایه در ایران است. یک جامعه صنعتی 80 میلیونی با شکاف طبقاتی عظیم و طبقه کارگر ارزان و بیحقوق بیلان تعرض بیوقفه جنایتکارانه به بخش عظیم آن جامعه است. امروز این نظام برای حل بحران و تند پیچ جلوی روی خود به طبقه کارگر بمراتب بی حقوقتر، و به جامعه ایکه این بی حقوقی در آن نهادینه تر باشد، نیاز دارد. در پیدا کردن یک پاسخ و یک برون رفت، صاحبان آن جامعه بسیج شده اند. در ضیافت بزرگ انتخاباتشان با عقل معیشت بارزی بخشهای مختلف بورژوازی راه حل و نگرش خود را بجلوی صحنه میرانند. اتحاد عمیق و آگاهانه همه این بخشها در بقای حکومت جمهوری اسلامی و در عین حال همقولی بدون خدشه آنها در تعرض به طبقه کارگر خیره کننده است. بطرز بیشرمانه ای از تحمیل تباهی جاری به طبقه کارگر بخود میبالند، و برای تحمیل کابوس بمراتب دامنه دارتر و بر مبنای نسخه خود یقه میدرانند. جنبه هنوز ترسناکتر در اینستکه این جانوران برای تقویت صفوفشان در مقابل رقبا سراغ مردم زحمتکش میروند! هیچ چیز بر حق تر از خشم و نارضایتی طبقه کارگر در آن جامعه نیست. آن جامعه بر دریایی از انزجار و نفرت نشسته است. نابودی فوری این وضعیت و مسببان اش در هیبت جمهوری اسلامی یک خواست پایه ای انسانی نهفته در گوشت و استخوان آن جامعه است. آما این نفرت در قلب تک تک قربانیان جدا افتاده است. خشم کارگران بدون همصدایی نمیتواند منشا اعمال قدرت باشد. طبقه کارگر در ایران در آستانه تشنجات حاشیه انتخابات رژیم با مخاطرات جدی مواجه است. سه دهه بیحقوقی و فقر و فشار عظیم سرکوب کارگران را به منافع بلافصل روزمره حساستر و وابسته تر ساخته است. غیاب رهبران آگاه محلی و تشکلهای کارگری پاشنه آشیل این طبقه در مقابل حرکتها و جوششهای خودبخودی است. محاصره اقتصادی، فشار فعال سیاسی – دیپلماتیک امریکا و غرب فضا را برای تحرکات خودجوش داغتر کرده است. این انتخابات با هزار سر پل به کارگر مربوط است. اما این میدان کارگر برای تصفیه حسابهای طراحی نشده و بدون نقشه با رژیم نیست. طبقه کارگر هیچ بدهی به رویاهای بی تابانه سرنگونی اپوزسیون بورژوایی ندارد. یکبار در کشمکشهای حاشیه خاتمی و اصلاح طلبی و بار دیگر در صحنه رویارویی عدالت طلبی احمدنژاد و سبز؛ کارگر و خواست آزادی و برابری قربانی شدند. در هر دو موارد صف کارگر ضعیفتر و زخم خورده بجا ماند و در ازای آن سالهای متمادی دیگری بر بستر نارضایتی ها جمهوری اسلامی فرصت تازه تری برای بقا و تعرض تازه تر خرید. به این سناریو نباید اجازه تکرار داده شود. هوشیاری رهبران کارگری و صف کمونیستهایی که در دفاع از منافع مستقل طبقه کارگر از مصافهای بزرگ هراسی بدل راه نمیدهند، تنها تضمین این راه است. مصطفی اسدپور 12 مه 2013
|