انتخابات٬ جدال جناحهای سرمایه و طبقه کارگر 

خالد حاج محمدی

Khaled.hajim@jmail.com

 

نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری ایران بار دیگر جناحهای مختلف سرمایه در قدرت و در اپوزیسیون را،  برای شرکت در تقسیم قدرت اقتصادی و سیاسی، به میدان کشانده است. این مهم جدال جناحهای مختلف سرمایه براى قبولاندن افق و راه حلهاى خود به جامعه را تحرکی جدی بخشیده است. در این میدان علاوه بر بخشهای سرمایه در ایران و نمایندگان مختلف آنها در حاکمیت٬ صف راست و چپ اپوزیسیون نیز به تحرک در آمده است٬ و همزمان دامنه آن به صفوف بورژوازی جهانی و دولتهای بزرگ سرمایه داری نیز کشیده شده است.

موضوع انتخابات و تعیین سهم هر یک از بخشهای سرمایه در قدرت و حاکمیت،  و سهم هر کدام از جناحهای جمهوری اسلامی در قدرت سیاسی ٬ بسیاری از مسائل مورد اختلاف قدیم و جدید را زنده کرده است. اینکه اوضاع سیاسی ایران به کدام سو میرود و جدال بر سر چه است٬ رابطه غرب و جمهوری اسلامی به کجا میرسد و سرنوشت تهدیدهای نظامی و تحریم و اتمی و... چه میشود٬ اینکه راه حل بحران مزمن و تاریخی جمهوری اسلامی و افق و آینده آن چه میشود٬ و همزمان اینکه رابطه جمهوری اسلامی با مردم و بیش از همه با طبقه کارگر ٬ با جدال و مبارزه هر روزه این طبقه علیه سرمایه به کجا میرسد٬ و سرانجام اینکه در این اوضاع کمونیستها و طبقه کارگر باید کجا بایستند و چه نقشی میتوانند بازی کنند٬ همگی سوالاتی است که اشخاص و جریانات سیاسی بر اساس منافع جنبشی و طبقاتی خود به آن جواب میدهد. این نوشته تلاشی در جواب به اینگونه سوالات و سرانجام جایگاه و نقش کمونیستهای طبقه کارگر در این جدال و در این فضا است.

 

انتخابات و جدال جناحهای سرمایه

تبلیغات انتخاباتی از مدتی پیش شروع شده است و فضای سیاسی ایران را کاملا تسخیر کرده است. جناحهای مختلف جمهوری اسلامی علنا و رسما در مقابل هم صف آرایی کرده اند و هر کدام در تلاشند ضمن دفاع از تمامیت جمهوری اسلامی٬ حول افق و راه حل خود نیرو جمع کنند. از اصلاح طلب تا طیفهای مختلف اصول گرایان٬ از رفسنجانی و خاتمی تا احمدی نژاد٬ از فرماندهان سپاه تا برادران لاریجانی و... و سرانجام شخص خامنه ای در میدان اند. علاوه بر بخشهای مختلف سرمایه و نمایندگان آن٬ در محافل امپریالیستی اینکه وضعیت سیاسی ایران سرانجام به کجا خواهد کشید، نه تنها مورد توجه جدی است بلکه از آن بیشتر تلاش میکنند که در پروسه تغییرات در ایران نقشی بازی کنند. 

در محافل امپریالیستی نیز آینده ایران و سرنوشت جدالهای موجود نه تنها مورد توجه است٬ بلکه آنها نیز در تلاشند به سهم خود در این پروسه نقش ایفا کنند. در این فضا تمام مسائل سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی و دیپلماسی و.. ٬ همگی رنگ جدال انتخاباتی و فضای کنونی را بر خود دارند. از مسئله بحران هسته ای٬ فضای جنگی و تحریمهای اقتصادی٬ تا حقوق بشر و موقعیت زندانها٬ تا اصلاح قانون کار و جواب به بیکاری و... کلا رنگ جدال موجود را بر خود دارند  و هر جناحی در تلاش است٬ در جواب خود به این مسائل توده وسیعتری از مردم را حول سیاست و راه حل خود بسیج کند و نیرو جمع کند.

 

اولین سوال این است که جدال بر سر چیست؟

دعوای جناحهای سرمایه در ایران و سوالاتی که بورژوازی ایران در مقابل خود دارد٬ از بدو به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی روی میز آنها بوده است. مهمترین و تاریخی ترین معضل سرمایه در ایران٬ تسهیل رشد سرمایه و برداشتن موانع آن و تامین سود هرچه بیشتر بر گرده طبقه کارگر است. و این مهم در تناقض با روبنای سیاسی، اختناق فرهنگی و حکومت مذهبی است. جمهوری اسلامی از بدو تولد تا کنون همیشه با این مشکل و راه حلهای مختلف بخشهای سرمایه برای حل آن روبرو بوده است. دوره رفسنجانی و طرحهای سازندگی او٬ دوره خاتمی و گفتگوی تمدنها٬ دوره احمدی نژاد و لغو سوبسیدها و خصوصی سازیهای وسیع٬ عروج جنبش سبز و جدالهای آن حول انتخابات و "تقلب"٬ همگی مهر تلاش بخشهای سرمایه جهت رشد سرمایه داری و رفع موانع پیشرفت آنرا بر خود داشته است. مسئله به سادگی این است که جمهوری اسلامی از روز اول تا کنون با تناقضاتی روبرو بوده است. از طرفی نیازهای سرمایه در جامعه بزرگ و صنعتی ایران و لزوم رشد آن و تامین امنیت کارکرد سرمایه و از طرفی دیگر تناقض آن با روبنای سیاسی و فرهنگی حاکمیت مذهبی و قوانین آن و نقش ولی فقیه و قدرت مطلقه آن٬ از مشکلات نهادینه جمهوری اسلامی است.

سران جمهوری اسلامی با همه جناحهای مانده و رانده از قدرت٬ در دنیای واقعی نمایند گان بخشهای مختلف سرمایه هستند. در این سه دهه نیازهای واقعی و زمینی سرمایه رهبران جمهوری اسلامی را متقاعد کرده است که قدم به قدم گوشه و زوایای دست و پاگیر حکومت مذهبی را بزنند و از دخالت دستگاه مذهبی به نفع سود سرمایه بکاهند. مقایسه وضع کنونی ایران با دو دهه گذشته و حتی با ده سال قبل٬ بیان این حقایق و تحولات جدی در دامنه و میزان رشد سرمایه است.

با همه اینها، بلوغ بورژوازی ایران و نمایندگان آن و درسهایی  که از قیام ٥٧ تا کنون کسب کرده اند٬ همگی را در دفاع از نفس سرمایه و حفظ منافع روشن بورژوازی در مقابل طبقه کارگر٬ در یک صف متحد کرده است. کل جناحها و دسته بندیهای سرمایه در ایران و بخش اعظم اپوزیسیون بورژوایی ایران و حتی دول امپریالیستی٬ هیچکدام از این غافل نیستند٬ که باید به صورتی عمل کنند که نفس حاکمیت سرمایه در این پروسه لطمه نخورد و علاوه بر این موانع راه رشد آن برداشته شود. همه به این آگاهند که در این پروسه و در دل دعوای میان خود٬ میدان و فرجه ای برای دخالت طبقه کارگر ایجاد نشود. کل دعوا بر سر استثمار بیشتر طبقه کارگر به نفع سرمایه و افزایش سود بیشتر بر گرده این طبقه و سهم هر جناح از این سود است. کل جناحهای سرمایه در ایران در حفظ جمهوری اسلامی هم نظراند٬ در تلاش برای رشد سرمایه و کنار زدن موانع آن و تامین نیازهای سرمایه داری با هم توافق دارند. اما هر کدام راه حل و جواب خود را به این نیاز سرمایه دارند و هر کدام منافع این یا آن جناح بورژوازی ایران را مد نظر دارند. در حقیقت اختلاف بر سر جوابها و راه حلهایی است که به نیاز سرمایه و امنیت و بالا بردن سود آن٬ میدهند.

در دنیای واقعی چه طرحهای رفسنجانی و برنامه سازندگی او٬ چه جنبش اصلاحات در کل دوران گذشته٬ چه سران سبز و چه احمدی نژاد و تلاشهای دوره اخیرش٬ با هر تفاوت و اختلاف و خرده حسابهایی که با هم دارند٬ در جهت کاستن از دامنه اقتدار دستگاه مذهبی و شخص خامنه ای در حکومت است. بحث دولت قانون و قانونیت و ایرانیت این دوره احمدی نژاد که به نسبت خاتمی و سران سبز و رفسنجانی با جسارت بیشتری طرح شده٬ چیزی جز این حقیقت و چیزی جز امیال دیرینه بورژوازی ایران نیست. از نقش و دخالت ولی فقیه در ساز و کار دولت و مملکت باید کاست. هیچ کدام از آنها بر وجود ولایت فقیه و نیاز سرمایه به چنین عنصری در جمهوری اسلامی٬ مشکلی ندارند٬ مشروط بر گرفتن اقتدار امروز او. اکنون با نزدیک شدن انتخابات و با فشارهای غرب به بهانه هسته ای و تحریمهای وسیع اقتصادی اعمال شده و عوارضی آن برای سرمایه در ایران دارد٬ اختلافات بر سر آینده ایران و راه حل جناحهای سرمایه، ابعاد دیگری بخود گرفته است.

 

غرب و جمهوری اسلامی

فشارهای غرب بر جمهوری اسلامی تحت عنوان خطر ایران هسته ای٬ حقوق بشر و...٬ نه ربطی به ایران هسته ای دارد و نه اعتراضی است به بیحقوقی مردم ایران. طرح این شعارها در دوره های مختلف از جانب دولتهای غربی٬ قالب مردم پسند مورد انتخاب غرب برای بیان اهداف خود و دنبال کردن منافع غرب است. غرب و در راس آن دولت آمریکا، تحت چنین بهانه هایی در واقع مشغول حل و فصل مسائل و مشکلات پایه‌ای تر خود در کل خاورمیانه است.

فروپاشی شوروی و خاتمه دنیای دو قطبی٬ در حقیقت شروع پایان ابر قدرتی آمریکا نیز بود. قرار بود با شکست بلوک شرق٬ جهان صاحب یک ژاندارم و آنهم قدرت غرب پیروز و در راس آن امریکا باشد. این آرزو تولد نیافته بدلیل عدم نیاز به ژاندارمی آمریکا در جهان یک قطبی برای خود غرب٬ و بدنبال با عروج قطبهای بزرگ اقتصادی در سطح جهان٬ سیر نزولی خود را طی کرد. و امروز بیش از هر زمانی قدر قدرتی آمریکا و نقش ژاندارمی او حتی برای سران و رهبران خوشبین این کشور زیر سوال رفته است. شکست آمریکا در عراق و مشکلات متعاقب آن، پایان آن دوره بود. و از آن پس دوره ای دیگر از کشمکش میان دول اصلی امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان روی میز همه دولتها و از جمله دول غربی قرار گرفته است. در این میان آمریکا برای حفظ اقتدار خود آشکارا متکی به قدرت نظامی خود و دخالتهای میلیتاریستی در سایر کشورها است.

خاورمیانه تاریخا یکی از کانونهای اصلی جدال میان شرق و غرب بوده است که امروز نیز ما بشکل بارزی شاهد تلاش دولتهای امپریالیستی  برای شکل دادن به دامنه نفوذ و قدرت خود در این منطقه هستیم. دولتهای امپریالیستی غربی برای بهبود موقعیت خود در خاورمیانه از هیچ جنایتی کوتاهی نکرده اند. نگاهی به اتفاقات لیبی و سوریه و تبدیل این دو کشور به میدان جنگ و جنایت انواع دسته جات مسلح٬ تحمیل یک سناریوی تمام عیار فاشیستی به مردم سوریه تحت نام دفاع از مردم و "حقوق بشر"، تنها گوشه ای از نقش مخرب و میلیتاریستی غرب است. امروز دخالت به شکل سوریه برای تامین منافع آتی غرب در خاورمیانه و به قیمت تحمیل جنگ داخلی٬ تباهی جامعه، بی خانمانی، گرسنگی و کشتار مردم٬ بخشی از سیاست رسمی دولتهای امپریالیستی و مشخصا آمریکا است.

ماجرای خطر ایران اتمی و عدم رعایت "حقوق بشر" از جانب دول غربی و... که در متن کشمکشهای دیگری در منطقه پیش کشیده شده اند، در دنیای واقعی ربطی به مخاطرات ایران برای دول غربی و پایمال شدن حقوق مردم ایران ندارد. کما اینکه در دوره های دیگر، هزار بار بیش از امروز، زندان و کشتار مردم ایران و مخالفین جمهوری اسلامی در جریان بود و دول غربی هم مشکلی با آن نداشتند. دهها هزار نفر از مخالفان جمهوری اسلامی٬ از کمونیستها و چپها و انقلابیون قتل عام شدند و رسانه های "باشرف" غربی و دولتهای امپریالیستی لب به اعتراض نگشودند! و حتی اخبار این جنایات را نیز منتشر نکردند. به این دلیل ساده که آنزمان منافع غرب چنین ایجاب میکرد. داعیه حقوق بشری دول غربی، پوچ تر از آن است که کسی امروز آن را جدی بگیرد.

امروز در دنیای واقعی گزینه نظامی در دستور غرب نیست و علیرغم شدت تخاصمات غرب با ایران و تهدیدات گاه و بیگاه اسرائیل و عناصری از مقامات آمریکایی٬ حداقل در این دوره حمله به ایران در دستور غرب نیست. غرب بعد از شکست در عراق و با موقعیت کنونی و مشکلاتی که دارد٬ در حقیقت توان جنگی در ایران را ندارد و فعلا به راه مذاکره و همزمان به تحریم های وسیع علیه ایران روی آورده است. همچنانکه شاهدیم٬ دامنه تحریمهای اقتصادی هر روز افزایش می یابد و تا کنون نتیجه آن تباهی و گرانی و محرومیت برای مردم ایران بوده است. تحریم اقتصادی در دنیای واقعی ابزار جنگی جنایتکارانه علیه زندگی مردم است و فشار آن بیش از هر کس بر طبقه کارگر ایران است. تاثیرات تحریم علاوه بر گرانی و محرومیت و بیکاری وسیع حتی در مراکز مهم صنعتی و تولیدی٬ ابزاری برا در دست بورژوازی ایران برای توجیه هر نوع بی حقوقی طبقه کارگر و اقشار محروم است. غرب و کل صف طرفدارش امیدوارند که فشار تحریمها از طرفی سرمایه در ایران را تحت فشار قرار دهد تا جمهوری اسلامی را مجبور کند به راه حل و شرایط غرب گردن نهد٬ و علاوه بر این مردم ایران و در راس آن طبقه کارگر و بخش محروم جامعه چنان در مضیقه و محرومیت قرار گیرند٬ که به خیابان بریزند و امکانی برای امتیاز گیری دول غربی از جمهوری اسلامی ایجاد کنند. تحریم اقتصادی ایران علاوه بر اینکه ضد بشری است٬ مبارزه طبقه کارگر و اتحاد و خوشبینی در صفوف این طبقه را بشدت ضعیف کرده است. تحریم اقتصادی و فضای جنگی، طبقه کارگر را در مقابل بورژوازی در موقعیت بسیار نامساعدی قرار داده است.

علاوه بر اینها دولتهای امپریالیستی و مشخصا دولت آمریکا در این دوره تلاش کرده است٬ نیروهای اپوزیسیون را به عنوان اهرم فشار و در خدمت سیاست خود بکار گیرد. تلاشهای دهه گذشته و خصوصا چند سال اخیر دولتهای غربی٬ جمع کردن اپوزیسیون راست و سازمان دادن انواع جریانات قومی و مذهبی و اختصاص پول و امکانات به آنها به همین منظور صورت میگیرد. ماجرای مجاهد و خارج کردن آن از لیست نیروهای سیاه و تروریست آمریکا و بخدمت گرفتن آنها و اختصاص پول و امکانات به مجاهدین به عنوان نیروی آماده برای هر سناریوی سیاه و هر دخالتی در ایران٬ بخشی از همین سیاست است.

غرب و مشخصا دولت آمریکا در تلاش است که از این دوره و در دل جدال انتخاباتی جناحهای سرمایه٬ به عنوان فرصتی مناسب برای وادار کردن جمهوری اسلامی به قبول شرایط خود استفاده کند. غرب متقاعد شده است که اپوزیسیون طرفدارش هنوز آن قدرتی نیست که بتواند با اتکا به آن تحولاتی جدی به نفع خود ایجاد کند یا مثلا با اتکا به آن جمهوری اسلامی را کنار بزند و حکومتی متمایل به خود را سر کار آورد. به همین دلیل دول غربی  از کل این اهرمها در خدمت ایجاد  تعدیلی در جمهوری اسلامی،  و روی کار آمدن جناحی متمایل به غرب از خود حاکمیت، استفاده میکند.

اینکه جمهوری اسلامی در این دوره یا در آینده و بعد از انتخابات با آمریکا به توافق میرسد یا نه، قابل پیش بینی نیست. اما کل جناحهای جمهوری اسلامی ظاهرا بر سر مذاکره مستقیم با غرب توافق دارند. اما زمان و چگونگی این مذاکره و چهارچوب آن، میزان امتیازاتی که طرفین در این مذاکره بدنبال آن هستند، یا میزان عقب نشینی که جمهوری اسلامی باید در مذاکره قبول کند و عواقب آن برای ایران٬ طبعا مورد توافق دو طرف نیست. امروز نفس مذاکره مستقیم با آمریکا، و خاتمه دادن  به جدال کنونی و تحریمهای اعمال شده٬ به عنوان ابزاری در انتخابات نیز در دست گرفته شده است.

 

اپوزیسیون راست و "انتخابات آزاد"

اپوزیسیون راست ایران٬ از جمهوری خواه و سلطنت طلب٬ از بخشی از جنبش سبز تا ناسیونالیستهای کرد و گروههای قومی٬ و حتی بخش اعظم چپ ایران٬ در این دوره به دخالت غرب امید بسته بودند. طیفهای مختلف این اپوزیسیون، علیرغم اینکه بخشی از آنها مخالف حمله نظامی بودند٬ اما عمدتا در کمپ آمریکا ایستادند. کنفرانسهای مختلف از استکهلم تا واشنگتن٬ پراگ و...٬ دولت سازیها در تبعید و وحدت و آشتی های آنها٬ همگی در چهارچوب سیاست غرب و حداقل به امید کمک غرب متکی بود. جنب و جوش این اپوزیسیون و امیدواری آنها و انرژیی که گرفته بودند٬ همگی تابعی از رشد تخاصمات غرب با جمهوری اسلامی و تهدیدات دخالت آنها در ایران بود. بخشی از این اپوزیسیون با شعار "بعد از اسد نوبت ایران است"٬ عملا و رسما خواهان دخالت غرب در ایران به شکل سوریه و لیبی بود. در این دوره بخش زیادی از اپوزیسیون راست و چپ ایران مشکلی با تحریم اقتصادی ایران نداشت و راه نشان میداد که "تحریمها باید هدفمند باشند"! با پایان تهدیدات نظامی غرب و مشخصا آمریکا و اسرائیل، و طرح مذاکره مستقیم با ایران و راه حل دیپلماسی٬ افق این اپوزیسیون نیز تار شد٬ و همه از تب و تاب افتادند. مقایسه دوره ای که بحث حمله نظامی  به ایران و تهدیدات اسرائیل داغ بود٬ و اپوزیسیون راست و چپ مشغول آلترناتیو سازی و کنفرانس و وحدت کردنها بود٬ با دوره کمرنگ شدن گزینه نظامی ٬ شاهد به کوما رفتن اپوزیسیون در دوره اخیر میشوید. امثال رضا پهلوی برای مدتی ناپیدا بودند و امروز با داغ شدن بازار انتخابات در کنار دول غربی دوباره فعال شده است.

این اپوزیسیون در این اواخر و با تغییر سیاست غرب٬ بار دیگر، به تحولی در خود جمهوری اسلامی و جناح بندیهای آن، دل بست. بخش اعظم این اپوزیسیون که در دوره قبل در جنبش سبز جمع شده بودند٬ امروز شعار "انتخابات آزاد" را بلند کرده اند. در بیانیه ها و بحثهای جریانات مختلف در این صف٬ از رضا پهلوی٬ تا گنجی و عناصر مختلف جنبش سبز٬ از اکثریت تا جمهوری خواه و لائیک٬ با هر اختلافی که با هم دارند٬ خواهان "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی هستند. اینکه در سی سال گذشته هیچ زمانی انتخابات آزاد حتی به معنای بورژوایی آن در ایران صورت نگرفته است٬ و توقع هر نوع انتخابات آزاد حتی به مفهوم بورژوایی و رایج آن در ایران پوچ است٬ فعلا مد نظر من نیست. اما پرچم "انتخابات آزاد" این صف٬ شکایت از حذف جناح خود و رهبران و نمایندگان خود، در انتخابات است. اعتراض این صف به اختناق سیاسی٬ به دیکتاتوری و عدم آزادیهای وسیع سیاسی٬ به ممنوعیت اعتصاب و تشکل و فعالیت احزاب چپ و کمونیستی در این جامعه، نیست. آنها حق انتخاب و آزادی را برای جناحهای حذف شده و رانده شده از قدرت دولتی بورژوازی را میخواهند، و برای آن سینه چاک میکنند. به اینکه آنها را شرکت نمیدهند، معترضند! از سهم ناچیز خود در قدرت سیاسی و همچنین سود حاصل از استثمار طبقه کارگر، ناراضی هستند. شعار "انتخابات آزاد" و خواست آن در جمهوری اسلامی توسط این صف٬ خواست سهیم شدن این بخش از بورژوازی در قدرت و سهم خواهی آنها است که به نام منافع مردم ایران بیان میشود.

این اپوزیسیون و یا بخش زیادی از آنها امروز زیر چتر "شورای ملی ایرانیان" جمع شده اند و میخواهند با چنین چتری اپوزیسیون راست را دور هم جمع کرده و اتحادی در صفوف آن ایجاد کنند. رضا پهلوی در بحثهای مختلف خود و به عنوان شخص شاخص این صف٬ بر این تاکید میکند که تحریمها به تنهایی کار نمیکد٬ باید در کنار آن غرب به چنین جمعی کمک کند تا فشار بیشتری به جمهوری اسلامی آورد. معلوم است مخالفت های تا کنونی رضا پهلوی با تحریمها٬ پوچ بوده است. و امروز رسما میگوید تحریم اگر در خدمت کمک به خودشان باشد و همراه تحریم٬ "شورای ملی" اپوزیسیون راست تقویت شود٬ مردم بدلیل هدف مثبت تحریم علیرغم فشارهای آن به مشکلی بر نخواهند خورد. به هر حال ظاهرا بار دیگر رضا پهلوی بعد از دوره ای سکوت به صحنه بازگشته و دید و بازدیدهای او از دولتهای غربی جهت جلب توجه آنها به "شورای ملی شان" شروع شده است. در حقیقت تا جایی که به مخالفت و موافقت اپوزیسیون راست با تحریم برگردد٬ بر اساس منافع روز موضع میگیرند و همچنانکه رضا پهلوی به وضوح اعلام کرده است٬ "اصولی" بودن و "مثبت" بودن تحریم بستگی به هدفی دارد که غرب دنبال میکند. شتر سواری دولا دولای رضا پهلوی در مورد تحریم٬ مختص اپوزیسیون راست نیست. در همین دوران از جناح چپ جنبش سبز نیز شاهد مواضع مختلف در مورد تحریم بوده ایم. برای نمونه حزب کمونیست کارگری نیز انواع شرایط برای اعمال تحریم هدفمند میگذاشت و امروز بدون پرداختن و اشاره به موضع دیروز خود٬ علیه تحریمهای وسیع مینویسد که اینجا جای پرداختن به آن نیست.

آنچه مسلم است کل اپوزیسیون راست٬ همراه جمهوری اسلامی با همه شاخه های آن٬ به عنوان بخش ناراضی بورژوازی ایران٬ در دفاع از حاکمیت سرمایه و استثمار بی وقفه طبقه کارگر٬ در یک صف ایستاده اند. اینها با هر اختلاف و جنگ و جدالی که با هم دارند٬ در دشمنی با طبقه کارگر و دشمنی با عدالت و برابری و رفاه و آسایش همگانی٬ از هم سبقت میگیرند.

 

اپوزیسیون چپ و امیدهای آن

احزاب٬ گروهها و جریانات سیاسی در بخش اعظم اپوزیسیون چپ ایران٬ دقیقا چون اپوزیسیون راست٬ سردرگم اند. علاوه بر اینکه این نیروها تاثیر زیادی در فضای سیاست ایران ندارند٬ کل امید خود را به تحولاتی احتمالی و بدون نقشه و کار جدی٬ به تحولات و اتفاقات خودبخودی٬ در جامعه، بسته اند. تا شاید در فردای آن،  آنها نیز گوشه ای و جایی برای خود داشته باشند. این چپ اگر در دوره گذشته، امید خود را به کشتی جنبش سبز بسته بود٬ امروز امیدوار است که در دل بحرانهای متعدد و هر روزه ای که پیش بینی میکند٬ جمهوری اسلامی ساقط شود،  تا خود بر شانه توده های مردم در خیابانها٬ به جامعه ایران قدم  رنجه کند.  بخش عمده این چپ تصویری که از انقلاب و سرنگونی دارد، از تجربه خود در انقلاب ٥٧ ایران نشات میگیرد.

بخش زیادی از این جریانات رسما مخالف دخالت نظامی و حتی تحریم اقتصادی هستند. علیرغم این همراه با تب و تاب و افزایش تخاصمات و تنشهای غرب علیه جمهوری اسلامی٬ میزان الحراره سرنگونی طلبی و انقلابیگری خورده بورژوایی این چپ، نیز صعود میکند. همراه با اتحادهای اپوزیسیون راست  و دولت سازی و آلترناتیو درست کردنهای آنها، این چپ هم  قطب چپ و "سوسیالیستی" آنرا در همان میدان و با همان میزان الحراره تشکیل میدهد. هر روز وعده های تازه ای برای سرنگونی میدهد و با هر تحول کوچک و بزرگی٬ در انتظار اعتراضات توده های مردم می نشیند. دوره ای مردم را به جنبش سبز دعوت کرد و وعده انقلاب در روز عاشورا و نماز جمعه رفسنجانی و ... میداد٬ و امروز هم منتظر است که در نتیجه جنگ جناحهای جمهوری اسلامی اوضاع به هم بخورد و جمهوری اسلامی سرنگون شود. یا در اثر گرانی و محرومیت و تحریمهایی که شده است٬ کاسه صبر "توده های مردم" لبریز شود و با یک شورش کار جمهوری اسلامی تمام شود. این نهایت استراتژی این چپ و صف رنگارنگ آن است. در حقیقت و در صمیمانه ترین حالت این چپ نه نقشی جدی دارد و نه نقشه ای جدی بلکه دنبال حوادث امروز و فردا است.

نهایت نقد این چپ به سرمایه٬ نقد به اسلامیت رژیم است٬ و به همین دلیل کل برنامه و نقشه و امید خود را به رفتن "رژیم اسلامی" بسته است. همین حقیقت باعث شده در خیلی از میدانها فاصله این چپ از بقیه جریانات و از اپوزیسیون بورژوایی به سختی قابل تشخیص باشد. افقی که برای خود ترسیم میکند و نقدی که به جامعه٬ به کارکرد سرمایه٬ به مناسبات سرمایه داری دارد٬ از چهارچوب جناح ناراضی چپ بورژوازی فراتر نمیرود. و به همین دلیل این اپوزیسیون با کارگر٬ با انقلاب کارگری٬ و با کمونیسم کارگری بیگانه است. همین حقیقت است که باعث میشود هر شلوغی و هر تحرکی به شرط اینکه علیه جمهوری اسلامی باشد،  بدون توجه به آرمانها و افق و پرچم آن تحرک٬ مایه انرژی گرفتن و بالا رفتن تب "انقلابی" اش میشود. در حقیقت و همچنانکه گفتم نقش این چپ و آکتیویسم آن٬ به انقلابیگیری کمونیستی و کارگری نامربوط است و برخلاف تصوری که از خود بدست میدهد، عملا دنباله رو اوضاع و به معنای واقعی پاسیو و سردرگم است.

 

کمونیستها و طبقه کارگر و اوضاع کنونی

اگر از فضای تبلیغاتی اپوزیسیون ایران و رسانه های غربی کمی فاصله بگیریم٬ جدالی جدی تر در جامعه جریان دارد که بر سیاست همه نیروهای اصلی چه حاکم و چه اپوزیسیون٬ چه محلی و چه منطقه ای تاثیر دارد٬ و آن جدال روزمره طبقه کارگر علیه سرمایه و برای بهبودی در زندگی است. کل برنامه ها و نقشه های سرمایه و نمایندگان مختلف آن٬ کل نقشه های دول امپریالیستی برای آینده ایران٬ و همه خوابهایی که میبینند٬ مهر موقعیت این طبقه و مبارزه آنرا بر خود دارد. خطر طبقه کارگر آگاه و متحد٬ طبقه ای که امروز در ایران یکی از لشگرهای بزرگ طبقه کارگر جهانی است٬ و قدرتی که بالقوه این طبقه دارد٬ بر بورژوازی پوشیده نیست. نقش طبقه کارگر و توان آن و خطراتی که میتواند ایجاد کند٬ بخشی از خودآگاهی بورژوازی ایران است و این حقیقت بخشی از بلوغ سیاسی بورژوازی ایران و خودآگاهی صف آنها را تشکیل میدهد.

جمهوری اسلامی با همه مشکلاتی که دارد٬ با همه تناقضات و معضلاتی که امروز با آن گریبانگیر است٬ درغیاب دخالت آگاهانه طبقه کارگر و به خطر انداختن حاکمیت بورژوازی ایران٬ میتواند سالهای سال بر سر کار بماند. انتخابات در جمهوری اسلامی با هر درجه جدال و دعوا در میان دستجات مالی و سیاسی سرمایه در ایران٬ در غیاب حضور طبقه کارگر متحد و آگاه٬ میتواند قدرت را از جناحی به جناحی دیگر منتقل کند و یا با غرب به توافق برسد یا نرسد. اما حقیقت اینست که بهبود واقعی و جدی در زندگی نه تنها طبقه کارگر بلکه بخش اعظم مردم محروم متصور نیست. خاتمی یا رفسنجانی٬ موسوی یا زهرا رهنورد٬ احمدی نژاد یا لاریجانی٬ رضا پهلوی تا انواع ناسیونالیستهای کرد و ترک و مذهبی و لائیک و غیر لائیک٬ میتوانند جامعه ایران را به هر جهنمی سوق دهند و هر تغییر و تحولی را در آن ایجاد کنند. اما آنچه در همه این حالات باقی میماند و همه بر سر وجودش توافق کامل دارند٬ ادامه بردگی طبقه کارگر و تلاش برای کسب سود بیشتر سرمایه بر گرده این طبقه است.

در این دوره و با تحولاتی که دنیا از سر گذرانده است٬ سناریوی سیاه یکی از احتمالات جدی در پروسه دست بدست شدن قدرت در میان طیفهای مختلف بورژوازی ایران است. گزینه نظامی فعلا نه در دستور غرب است و نه محتمل.  اما هیچ تضمینی مبنی بر عدم وقوع جنگ داخلی و سناریوی سیاه و دخالت غرب در پروسه دست بدست شدن قدرت وجود ندارد. مجاهد و دهها گروه قومی و فاشیستی که توسط آمریکا سازمان داده میشوند و برایشان پول خرج  میکنند٬ همراه با ظرفیت بالای انواع دسته بندیهای جمهوری اسلامی٬ انواع دسته جات مذهبی و فاشیستی و آدم کش در صفوف حکومتی که سه دهه است با جنایت و کشتار مخالفین و معترضین و کمونیستها زیسته است٬ در هر تحولی از بالا میتوانند کل مدنیت را نابود کنند. این ظرفیت را همه اینها از دولت اسرائیل و آمریکا٬ از مجاهد و باندهای قومی و مذهبی در اپوزیسیون٬ تا همه جناحهای جمهوری اسلامی دارند. ما در دنیایی زندگی میکنیم که روزانه در کنارمان این اتفاقات می افتد٬ عراق را دیدیم  و امروز به یمن سیاست غرب٬ لیبی و سوریه را داریم.

اگر با دخالت غرب٬ و یا در دست بدست شدن قدرت میان جناحهای سرمایه٬ جامعه به جنگ داخلی و سناریوی سیاه کشیده شود٬ و چه در همین دوره و در دل جدالهای میان هیئت حاکمه٬ مردم ناراضی طغیان کنند و حتی حاکمیت جمهوری اسلامی را به زیر بکشند٬ میزان اتحاد و خودآگاهی بالا در صفوف طبقه کارگر است که میتواند مانع سناریوی سیاه شود٬ و یا در دل یک طغیان توده ای میتواند متضمن بهبودی در زندگی مردم شود.  

اما نه ادامه حاکمیت سرمایه در ایران و نه دخالت ناتو و غرب و جنگ داخلی و سناریوی سیاه٬ هیچکدام سرنوشت محتوم ما نیست. مشروط بر اینکه کمونیستها و طبقه کارگر ایران بتوانند٬ بر مشکلات دامنگیر صفوف خود بدرجه ای فایق آیند.

تاریخ تحولات دنیا تا کنون نشان داده است که هر زمان کارگر و کمونیست یک جامعه نتوانسته باشند به آلترناتیوی روشن و قابل اعتماد و نیرومند و مستقل شکل دهند٬ بورژوازی توانسته است آحاد طبقه کارگر را حول آلتراناتیوهای خود جمع کند. نه تنها این بلکه قویترین و بزرگترین ارتش های بورژوایی را از طبقه ما درست کند. عراق را به یاد داریم که کارگر صنعتی آن کشور را در سایه جنگ و گرسنگی و فقر و جنایت٬ بر شانه های دولتهای "دمکرات" و "بشردوست" غربی و مستقیما با نقشی که آنها ایفا کردند و با جهنمی که آنها ساختند٬ توسط گروهای تروریستی از اسلامی تا قومی و عشیره ای٬ اجیر کردند. و امروز مبرمترین مسئله شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی طبقه کارگر و کمونیسم ایران در مقابل همه است. آلترناتیوی که با نقد پایه ای کل سیستم سرمایه با همه دسته بندیهای محلی و بین المللی آن٬ با همه جناحهای چپ و راست آن٬ بتواند طبقه کارگر را برای انقلاب خود آماده کند و امکانی برای انتخاب راه حل خود و آلترناتیو کارگری را رو به جامعه بلند کند.

بالا بردن خودآگاهی طبقه کارگر به نسبت حقایق امروز جامعه٬ افشای نقش دولتهای امپریالیستی و افشای افقهای ضدکارگری آنها٬ و بیان کل حقایقی که توسط انواع گروهها و جریانات غیر کارگری و بورژوایی به نام دفاع از کارگر علیه استقلال سیاسی و طبقاتی این طبقه انجام میگیرد٬ بخشی از ایجاد آمادگی در صفوف طبقه ما است.

جمهوری اسلامی رفتنی است٬ اگر طبقه کارگر به موقعیت و توان خود و به منافع روشن طبقاتی خود آگاه باشد. اگر سی سال گذشته جمهوری اسلامی سرکار بوده است٬ دلیل آن عدم آمادگی صف ما٬ عدم آمادگی کمونیسم ما و نیروی انقلاب کارگری بوده است. ماندگاری حاکمیت سرمایه در ایران و اعمال وحشیانه بردگی به میلیونها کارگر و مردم محروم٬ تحمیل عقب مانده ترین فرهنگ و سنن ارتجاعی٬ تحمیل آپارتاید جنسی و مرد سالاری به کل جامعه٬ درست بدلیل پایین بودن خودآگاهی٬ پایین بودن اتحاد طبقه کارگر و نداشتن افقی واحد و روشن کمونیستی در میان صف هر چند وسیع کمونیستهای طبقه کارگر است. اختناق تنها و تنها در چنین شرایطی است که میتواند بعنوان ابزار یک حکومت، عمل کند.

اتحاد رهبران کمونیست طبقه کارگر حول یک پرچم و افق سیاسی و طبقاتی روشن٬ خشت بنای هر نوع اتحاد جدی و پایدار در میان طبقه کارگر است. هیچ آلترناتیو کمونیستی در خفا شکل نمیگیرد. اگر مرکز قدرت طبقه کارگر در تولید است٬ اگر چرخهای اقتصادی این جامعه در دست کارگر صنعتی و بخشهای مختلف طبقه کارگر است٬ مرکز تحزب کمونیستی این طبقه نیز از همین مراکز٬ از محل کار و زندگی این طبقه شروع میشود. انقلاب کارگری همین امروز در ایران ممکن است٬ به شرطی که نیروی این انقلاب به افق خود مسلح باشد٬ به حزب و تشکل توده ای خود مسلح باشد و به منافع طبقاتی خود حداقل در میان بخشی از پرولتاریای صنعتی آگاه باشد.

اگر امروز و در دل تبلیغات انتخاباتی، تمام گروهبندیهای بورژوازی برای خود نیرو جمع میکنند و در تلاش اند که الگو و آلترناتیو خود را به نام منفعت جامعه به خورد طبقه کارگر بدهند٬ کمونیستها نیز باید از این فرصت و از این فضا که هر نوع تجمع و بحث و جدل را عملا مشروعیت داده است٬ استفاده کنند و صفوف خود را متحد کنند٬ و افق خود و راه حل انسانی خود را به افق طیف هر چه وسیع تری از کارگران تبدیل کنند. امروز سیاست به امر روز همه تبدیل شده است٬ از احمدی نژاد تا رفسنجانی٬ از خاتمی و نمایندگان مجلس تا رضا پهلوی٬ از ناسیونالیست و قوم پرست تا سران دول غربی٬ همه دارند در مورد آینده ایران و انتخابات و برد و باخت این و آن جناح صحبت میکنند و جامعه را خطاب قرار میدهند و تحت تاثیر میگذارند. همگی روزانه در تلاشند حول پلاتفرم خود نیرو جمع کنند٬ علیه همدیگر افشاگری میکنند٬ مردم را دعوت میکنند و خطاب قرار میدهند. این اوضاع برای هر کمونیست آگاهی فرصتی است که قدمی در راه اتحاد صفوف خود٬ در راه اتحاد صفوف کارگران در همه مراکز تولیدی٬ صنعتی و خدماتی و در همه محلات کارگری بردارند. اگر همه میتوانند در مورد فقر و گرانی و زندگی مردم صحبت کنند٬ و الترناتیوها و راه حل های بخشهای مختلف بورژوازی ایران را بنام راه حل نجات جامعه٬ تبلیغ کنند٬ لاجرم نمیتوانند مانع تلاش فعال کمونیست طبقه کارگر در بالا بردن خودآگاهی و اتحاد صفوف این طبقه حول منافع خود باشند.