اپورتونیسم را باید منزوی کرد

اسد گلچینی 

مروری بر دخالت رضا مقدم و گروهش در مسئله سندیکای شرکت واحد

تا زمانیکه فرصت طلبان به بهانه های مختلف بخواهند از موضوع نه چندان پیچیده برکناری اسالو در سندیکای واحد بهره برداری کنند و آنرا مستمسک مسائل دیگر قرار دهند،  باید آنها را افشا کرد. اظهار نظر  اخیر رضا مقدم و جمعی از کادرهای  دیگر گروه “اتحاد سوسیالیستی کارگری” در میز گردی در تلویزیون” به پیش”، روشنتر ماهیت این جریان را بعنوان فعالین ایجاد انشقاق و پراکندگی و نه اتحاد و  همبستگی کارگری،  مشخصا  در برخورد به رهبران و تشکل های کارگری و مشکلات و موانع کارشان، نشان میدهد.

این گروه به روال همیشگی تلاش میکند با گل الود کردن آب، با سواستفاده از اختلافات پیش آمده در هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد، امر خود یعنی  تسویه حساب با مخالفین خود را پیش برد. این جریان  نه دنبال کمک به اصلاح اشتباهات آشکاری است که هیت مدیره سندیکای واحد در ماجرای برکناری اسالو شد و نه بدنبال ترمیم مناسبات ضربه خورده میان فعالین سندیکای واحد. برعکس به گفته خود در پی “رادیکال” کردن (اسم رمز تسویه حساب‌های گروهی خود) مسئله هستند. فرصت طلبانه هشت سال فعالیت مشترک رهبران سندیکا را در یک اعلامیه خلاصه کرده اند و بر روی آن تئوریهای شورایی و ” یک قدم مهم از پیشروی جناح  چپ جنبش کارگری”  سوار کرده و تلاش  میکنند برکناری و تلاش برای ایزوله  و منزوی کردن اسالو را به شکلی سطحی، مصنوعی و ساختگی  به “سنت شورایی”  منتسب کنند. این جریان  رهبران کارگری را دست گم گرفته است. فعالین و رهبران کارگری را مشتی ساده لوح که با چند ادعای پوچ و دهن پر کن کلاهی به این گشادی سرشان می‌رود فرض کرده است.

چنانچه سابقه این جریان سالم بود میشد در نیت خیرشان تردید نکرد. اما سابقه آنها بر اساس اسناد و عملکردشان تردیدی باقی نمیگذارد که در دنیای واقعی این جریان که ادعا میکند میخواهد حزب کمونیستی و کارگری بسازد نه “قهرمان” این راه است و نه حتی جریانی سیاسی، رادیکال و سالم در میان کارگران، دانشجویان و اعتراض و مبارزه آنها است. اینرا فعالین جنبش دانشجویی و فعالین کارگری با گوشت و پوست خود احساس کرده و لطمات آنرا دیده اند. سابقه فعالیت این جریان در میان کارگران، فعالین کارگری و تشکیلاتهای سیاسی دیگر آغشته به فرصت طلبی بی نهایت، سواستفاد و راست روی است و در این راه از هر زیگزاگ و هر رنگ عوض کردنی دریغ نکرده است. در  ماجرای برکناری اسالو هم اینها با استفاده از نام غلط انداز فعال کارگری، البته از جنس اپورتونیست ترین آن، تلاش میکنند نه فقط اشتباه سندیکای واحد و حواشی آنرا توجیه کنند، بلکه با پیش کشیدن آینده اسالو و کشف “پروژه اسالو”  بهانه‌ای برای تزریق تئوریهای امروز خود پیدا کنند. رضا مقدم و رفقایش با اظهار نظر های خود در این مورد و قلمداد کردن برکناری اسالو بعنوان “قدم پیشروی جنبش کارگری”  بی پرنسیبی، فرصت طلبی و ضدیت خود با جنبش کارگری را تثبیت کردند! به مواردی از آنها میپردازیم.

تقابل ساختگی تشکیلات و رهبران کارگری

در این میز گرد تئوری جدیدی در مورد رهبر و رهبران کارگری کشف شده است. میگویند رهبر کسی و چیزی نیست و این تشکیلات است که رهبر را رهبر میکند! در این میزگرد اعضای این جریان به تفصیل در مورد نقش تشکیلات های کارگری برای ساختن رهبران کارگری سخن میگویند و در نهایت تلاش میکنند نشان دهند که در موضوع مشخص بین اسالو و تصمیم سندیکای واحد، باید قبول کرد که چون رهبر کارگری جایگاهی ندارد، چون تشکیلات همه چیز است، اسالو و فردا هر رهبر کارگری دیگری شایسته چنین بدرقه ای از طرف تشکیلات خود است.

 ظاهراً این جریان مدافع سرسخت تشکیلات کارگری است و از سر دلسوزی و دفاع سرسختانه از تشکل است که امروز برای اسالو، و فردا برای هر فعال دیگری، پرونده سازی میکنند.  این جریان با دامن زدن به دو قطبی ساختگی تشکیلات و رهبری سنگ بنای تفرقه، رقابت تیشه به ریشه هر تشکل کارگری میزنند.

در  تئوری جدید این جمع جایگاه رهبران کارگری قرار است کم اهمیت و  تقریبا هیچ شود تا اینکه فرصت طلبی و سنت غیرکارگری، که در برخورد اخیر هیئت مدیره سندیکای واحد خود را نشان داد، جا گیر شود. شرکت کنندگان در این میز گرد چنان در توجیه برکناری اسالو پیشروی میکنند بطوریکه احساس میکنید که جای  منصور حیات غیابی و ارائه بحث های وبلاگش۱)  در این میزگرد خالی است! آنها ناشیانه تلاش میکنند به مخاطب خود بقبولانند که آنچه سندیکای واحد انجام داده است بر حق است، ادامه “سنت شورایی” و قدمی در جهت رادیکال کردن این تشکل است. خوشبختانه درک فعالین کارگری و کارگران کمونیست و احساس مسئولیت بالایی که تا کنون بسیاری از فعالین سیاسی و بویژه کمونیستها در برخورد به این مساله نشان داده اند که سر سوزنی به تئوری‌های من در آوردی و سطحی و پوچ این جریان سمپاتی ندارند و برعکس در هر سطحی که لازم باشد در مقابل آن می ایستند.

این‌جریان شعور، تجربه، آگاهی فعال کارگری و کارگران کمونیست را دستکم گرفته‌و ظاهرا میدان را برای بیان چنین  خزعبلاتی خالی میبیند.اما این اداها و پزها ناشیانه تر از آن است که فعالین کارگری و بویژه کارگران کمونیست را فریب دهد.

 این تئوری و استدلال های دلبخواهی قرار است  سیاستهای امروز این جریان، در دامن زدن به اختلاف و تفرقه و تئوریزه کردن برخورد نادرست و غیر رفیقانه هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد، را توجیه کند.اما نباید انتظار درجه‌ای از پاینبدی به این تئوری را از طرف این جریان داشت. چنانچه زمانیکه نقد از هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد بالا گرفته بود، رضا مقدم برای عقب نماندن از قافله در دفاع از اسالو و در اهمیت و جایگاه رهبران و فعالین کارگری اظهار نظری کرد که صد وهشتاد درجه با اظهارات امروز او متفاوت است. جالب این است که اپورتونیسم او چنان عمیق است که امروز حتی نیازی به توضیح این تناقض و رنگ عوض کرد ن نمیبیند. این را هم ظاهراً باید  به حساب درافزوده های این جریان به سنت اپورتونیسم گذاشت.

تقابل تشکیلات و رهبری سنت چپ فرقه ای و حاشیه ای است که دنیای حقیرش، او را به رقابت و انتخاب میان تشکیلات یا رهبر میکشاند. چپ خرده بورژوایی که حتی توان سیاسی متحد کردن سه نفر را ندارد. در این سنت است که محفل جای تشکل و محفلیسم جای اتحاد سیاسی را میگیرد.

رهبران کارگری و آژیتاتور های کارگری و تشکلهای کارگری مجموعه و مکانیزم بهم تنیده و جدا نشده ای اند که هر یک نقش تعیین کننده ای در ایجاد تشکیلات، بقا آنها، موجودیت فعال و زنده اش ایفا میکنند و بدون هر یک از این مجموعه نه اتحادی و نه حرکتی جدی ممکن و موجود خواهد بود. اتحاد  هر بخش از طبقه کارگر بدون تشکل ، بدون اتحاد فعالین و رهبران عملی  کارگران ممکن نیست. اتحاد و قدرت طبقه کارگر خود را در تشکل و رهبرانی که توان، ظرفیت، جسارت رفتن به جلوی صحنه را دارند، نشان میدهد. این‌ها مجموعه‌ای به شدت به هم تنیده اند. علاوه بر این برعکس فرهنگ جریانات حاشیه ای و تبعیدی که با اظهار نظر در میدیای خود قهرمانان خود ساخته میشوند،  در دنیای واقعی و در شرایط خفقان آور جمهوری اسلامی، اگر شخصیت علنی مبارزه کارگری شدن در جنبش کارگری و جامعه با  احترام و اتوریته همراه است اما همزمان با خود محدودیت، زندان، شکنجه، محرومیت را به همراه می آورد.این واقعیت زندگی و مبارزه دهها و صدها فعال و رهبر عملی کارگری است.

تجربه شخصی تعدادی از اعضای این جریان این واقعیت را بخودشان هم گوشزد میکند اما مصلحت امروز چیز دیگری است و منفعت گروهی امروز حکم میکند به این تجربیات هم پشت کنند. سؤال این است چرا این درجه از خصومت و چرا امروز؟   واقعیت این است که عملکرد و تئوری‌های این جریان بیش از بیش با مانع روبرو شده  است، که  دست اینها بیش از بیش نزد فعالین کارگری که تنشان به این‌ها خورده و یا دوره ای تحت نفوذ فکری شان بودند و  دچار سردرگمی شده بودند، رو شده است. ظاهراً سبیل کردن اسالو، پیدا کردن “دشمنی جدید” قرار است توجه را به جای دیگری ببرد و پرونده سوالات بیشتر در مورد تئوری‌های  راست رضا مقدم- ایرج آذرین را تا مدتی ببندد. با این هدف امروز اسالو را هدف قرار میدهند و همزمان زمینه درگیریهای بعدی با امثال محمود صالحی را فراهم میکنند. ظاهرا باید منتظر حملاتی به همین درجه کثیف علیه محمود صالحی و هر فعال و رهبر کارگری که از این جمع فاسد و فرصت طلب حرف شنویی نکند یا مقابل آن بایستد بود. این هشدار را باید جدی گرفت و از امروز در مقابل آن سدی بست.

حمله به اسالو، که از نظر آنها لخ و السای آینده ایران است، قرار است کارگران را قانع به انتخاب رهبرانی دیگر یا بی‌نیاز از رهبری کند! باز کردن مسئله آینده اسالو برای سرپوش گذاشتن بر سیاست‌های راست و نقش مخرب و ضدکارگری این جریان است. رضا مقدم و رفقایش در این تعرض کثیف تا آنجا پیش میرود که پیش‌بینی میکند اسالو مانند لخ والسا یا حشمت رئیسی میشود، دیروز در جبهه کارگر و فردا در جبهه  بورژوازی! آینده اسالو، مانند هر فعال کارگری و سیاسی، قابل پیش‌بینی نیست و نمیتوان از امروز پیش بینی کرد. اما مسئله‌اینده اسالو نیست. قصاص قبل از گناه و سنگر بندی حول‌آینده اسالو گمراه کننده و برای توجیه سیاستهای راست و تفرقه افکنانه امروزشان است.

اپورتونیسم و فاصله موضع دیروز و امروز!

در آغاز بحران در سندیکای واحد، رضا مقدم  از مسئولین این جریان، در وصف رهبر کارگری و جایگاه آن‌، و بویژه اسالو، نوشت. نوشته ای کاملاً متفاوت از اظهارات امروزش! ظاهراً منفعت گروهی امروز حکم میکند حرف دیگری زد و البته چون این جریان به شدت “تئوریک و عمیق” است باید برای خزعبلات و حملات امروزشان، تئوری جدیدی تراشید.

رضا مقدم در نوشته خود ” برکناری اسالو و سنتهای کارگری” در تاریخ ۲۴ ژانویه ۲۰۱۳ چنین نوشته است: ” .. اما اسانلو نباید طرد شود. طرد اسانلو می تواند مضرات افراد و جریانات ضد کارگری به جنبش کارگری ایران را افزایش دهد. اسانلو در یک مقطع مهم سهم اساسی داشت در عبور جنبش کارگری ایران از بی تشکلی در دوران اختناق به تشکل داشتن. هیچ درجه از اختلاف نظر هیات مدیره سندیکای واحد با اسانلو نباید ذره ای از حقوق و حرمت انسانی وی بکاهد. در چنین مواردی باید با اتکا به سنتهای جنبش کارگری مناسبات و نحوه بیان اختلافات در عین صراحت و قاطعیت در فضایی سالم و صمیمی صورت گیرد و راه بازگشت طرفین پس از پی بردن به اشتباهات احتمالی باز باشد. جمهوری اسلامی از بدو پیدایشش با اخراج، دستگیری، شکنجه و اعدام جنبش کارگری را از فعالینش محروم کرده است. جنبش کارگری نباید بدلیل اختلاف نظر و یا هر خطا،لغزش واشتباه یخود را از فعالینش محروم کند. باید فعالانه کمک کرد وراه بازگشت رافراهم ساخت.”  (تاکیدات از من است)

این گفته ها را مقایسه کنید با اظهارات رضا مقدم در میزگرد اخیر که پا را فراتر گذاشته و اسالو را تلویحا بعنوان “تواب” معرفی میکند که در مورد رفقای خود “تک نویسی” کرده است. رضا مقدم که دیروز تحت تاثیر فضای رادیکال و منتقد در شان و حرمت و اهمیت رهبران کارگری قلم بدست گرفته بود، امروز بنا به منافع گروهی و فرقه ای خود همین رهبران را به راحتی و در کمال بیشرمی تواب قلمداد میکند. آنهم با پز تئوریک “تقدم تشکیلات بر رهبران”! هر چند رضا مقدم  جرأت نمیکند مستقیماً کمونیستها، انقلابیون و مبارزینی که در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی بوسیله جانیان و جنایتکاران   شکنجه شده و اعترافاتی کرده و بعضا اعدام شدند را “تواب” بنامد، اما “تک نویسی” زیر شکنجه آنها را شهادت میگیرد تا آن‌ها و منجمله اسالو را “تواب” جلوه دهد. رضا مقدم  در این زمینه به همه زندانیان و به اسالو یک معذرت خواهی بدهکار است!

نحوه دخالت و اظهار نظرهای اخیر این جریان در مسأله برکناری اسالو، تئوری پوچ تقابل تشکل های کارگری و رهبران کارگری، تواب اعلام کردن اسالو، آماده کردن فضا برای جدال با سایر فعالین و رهبران کارگری مخالف خود،  صرفاً ناشی از بن‌بست این جریان، سیستم بیمار و تفرقه اندازانه و عقده ایی این فرقه است وربطی به منافع طبقاتی کارگران ندارد. پشت پز تئوریک و دفاع از تشکل کارگری جریانی راست و ضدکارگری خوابیده که افشا دائم آن وظیفه هر فعال کارگری و کمونیست است.

نگاهی به کارنامه این جمع

جریانی راست با ظاهر کارگری و چپ که علیرغم ظاهر کارگری، فوکول کراواتی و تئوریک رسالتشان آلوده کردن فضای سیاسی، تفرقه انداختن است.

سنت اتهام زنی به مخالفیت سیاسی، متوسل شدن به کثیف ترین اتهامات، سنت و سابقه سیاه این جمع است. جریانی فاسد که جسارت قبول مسئولیت های خود را ندارد. پشت نامهای مستعار قایم شدن و تهمت زدن به فعالین سیاسی سنت این جریان و موسسین آن است.

در سال ۱۹۹۹ و در پروسه جدایی شان از حزب کمونیست کارگری رضا مقدم و ایرج آذرین بدعت گذاری جدیدی در فضای سیاسی اپوزیسیون کردند. آنهم همصدا شدن با دستگاههای تبلیغی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی و با اتکا به آنتی سمیتیسم جمهوری اسلامی، ادعا کردند مخالف سیاسی آنها، حزب کمونیست کارگری،  اسرائیلی است و از اسرائیل کمک مالی میگیرد. البته با نام مستعار پیمان نعمتی. خوشبختانه این تبلیغات اسلامی با اولین تعرض عقب نشست و پیمان نعمتی از صحنه سیاست گورش را گم کرد.

در سال ۸۶ این جریان مجدداً با دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی همصدا شده و دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب  رابه حزب حکمتیست منتسب کردند و بمب دستی و اسلحه به پرونده های دانشجویانی که هنوز در زندان و  در خطر اعدام بودند، اضافه کردند. آن زمان هم این همکاری را رادیکال کردن و وسوسیالیستی تر کردن جنبش دانشجویی نام گذاشتند. اینبار هم رذیلانه پشت  وبلاگ، تریبون مارکسیسم و بدون نام و نشان (مطلب “وضعیت فعلی و گامهای ضروری” ).  این وبلاگ و نویسنده مخفی آن هم سرنوشتی مانند پیمان نعمتی پیدا کرد.

این جریان نئوتوده ای  در جریان داب با دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی همصدا شده و در کنار زندان و شکنجه زندانبانان جمهوری اسلامی تعرضی سیاسی و البته تئوریک را به چپ و کمونیسم که پس از ۳۰ سال حاکمیت جمهوری اسلامی متشکل و سازمانیافته در دانشگاه ابراز وجود کرده بود را راه انداختند.

جنبش سبز، اسالو، رضا مقدم و گروهش

در جریان جنبش سبز اسالو در زندان بود. گفته میشود که اظهار نظرهایی مثبت در مورد جنبش سبز داشته است. من شخصا این اظهار نظرها را نشنیده ام. اما اینکه شکنجه جسمی و روحی زندانیان، اعتراف گرفتن زیر شکنجه، جز لایتجزای زندانهای مخوف و سرکوبگر جمهوری اسلامی است،چنان بدیهی است که حتی بخشی از سران رژیم هم آنرا انکار نمیکنند. به همین دلیل اظهارات زندانیان سیاسی نه برای خود و نه برای مخاطبانش پشیزی ارزش ندارد. اینرا دیگر راست ترین نهادهای بین‌المللی هم قبول کرده‌اند. اما ظاهراً رضا مقدم و جریانش کاسه داغ تر از آش جمهوری اسلامی شده و این واقعیت تلخ را قبول ندارد. مهمتر اینکه خوشبختانه منصور اسالو، که مانند هر فعال سیاسی و هر رهبر کارگری  مدال های دوران های مختلف مبارزه اش، با تئوریهای جدید این گروه فرصت طلب پس گرفته نمیشود، سالم و زنده است. میتواند در مورد این مسأله اظهار نظر کند.

اما این اظهار نظر از طرف جریانی که در دوره عروج  جنبش سبز در سال ۸۸  کاملاً داوطلبانه وآگاهانه سبز شد و سردمداران آن “تئوری” این دفاع را هم تدوین کردند،  بیشرمی است. رضا مقدم به اشتباه روی حافظه ضعیف کارگران کمونیست سرمایه‌گذاری میکند. این جریان و سران و تئوریسینهای آن در آندوره  در زندان و تحت شکنجه جمهوری اسلامی سبز نشدند. اینها در خارج کشور و در جای امن، آزادانه، آگاهانه و داوطلبانه  و بدون دغدغه  طرفدار جنبش سبز شدند و در کنار کل جناح چپ جنبش سبز، کارگران را به شرکت در این “انقلاب توده ای” دعوت کردند. پس از افول  سبز، زمانیکه حتی دیگر جوانان طبقه متوسط و خواهان خلاصی فرهنگی هم از این جنبش قطع امید کردند و ماهیت ضد کمونیستی و ضد کارگری دنباله روی از سبز عیان شد، این جریان طبق معمول فرصت طلبانه رنگ عوض کرد. زمانیکه کمونیستهای متشکل در حزب حکمتیست از زاویه انقلاب کارگری و منافع مستقل طبقه کارگر شرکت و دخالت  با هدف “بدست آوردن هژمونی” در این جنبش بورژوایی را هشدار دادند، و گفتند سیاست “انقلاب سواری” نه فقط غیر ممکن که تئوری راست برای تبدیل طبقه کارگر به سیاهی لشگر بورژوازی است.  زمانیکه ما، حزب حکمتیست، مردم مبارز و کارگران و همه انقلابیون و کمونیستها را از تبدیل شدن به سرباز این جنبش منع کردیم، اینها کفش و کلاه کرده بودند که سازمان این جنبش و خزانه دار و منشی هایش را سر و سامان دهند و ما را ضد انقلاب خواندند. امروز هم فرصت طلبانه خودر ا به کوچه علی چپ زده و انگار نه انگار آنها بودند که عناصر فعال و” تئوریک” از این جنبش راست و بورژوایی بودند!

امروز ظاهراً اظهارات، مفروض، اسالو در زندان بهانه‌ای برای اثبات طرفداری وی از جنبش سبز و گمانه زنی های کارگاه مقدم- آذرین  در مورد آینده اسالو، دستمایه بهره برداری فرقه ای از دخالتشان در تصمیم هیات مدیره و برکناری اسالو شده است. ظاهرا این جریان اپورتونیست روحیه بسیار بالا و “جرات و شهامت” زیادی در این اکروبات بازی ها دارد.

بیائید بنا به گفته های امروز خودشان این اپورتونیسم  عیان را بشناسیم.

رضا مقدم در مصاحبه تلویزیونی با محمد حسین، از کادرهای این گروه، تلاش میکند خجولانه این دنباله روی را توجیه کند. محمد حسین بعنوان مصاحبه کننده و “وجدان بیدار”  این جریان در دروه جنبش سبز و در ادامه بحث خود در مورد جنبش جاری و ماهیت و اهداف آن٬ به جنبش سبز و شروع تحرکات سال ٨٨ میپردازد و میپرسد:
 ”به هر حال اتحاد سوسیالیستی کارگری از جنبش سال ٨٨ دفاع کرد و میگفت که توی این جنبش باید شرکت کرد٬ دخالت کرد٬ تاثیر گذاشت و به اصطلاح تلاش شود که آن جنبش را بر اساس منافع طبقه کارگر دنبال کنیم و در آن حضور داشته باشیم. این را چگونه ارزیابی میکنید”!

ظاهرا دفاع چنان آشکار بوده که رضا مقدم با تمام اپورتونیسم خود نمیتواند روشن آنرا رد کند و میگوید: “من مطمئن نیستم که میشه گفت ما از آن جنبش حمایت کردیم٬ ما از آن جنبش حمایتی نکردیم”.

در ادامه میگوید:“آن جنبش یک جنبش ضد دیکتاتوری بود٬ علیه به اصطلاح سیستم جمهوری اسلامی٬ علیه اختناق و دیکتاتوری و استبداد. …هیچ جنبشی تو سرمایه داری خالص و ناب از روز اول با شعار٬ لغو مالکیت خصوصی راه نمی افتد. ….بنابر این گفتیم اگر طبقه کارگر نمیتواند به این جنبش و اعتراضات بی تفاوت باشد، که ما بی تفاوت نبودیم، مثل کسانی که میگفتند، اختلاف جناحها است اشکالی ندارد، ما بی تفاوت نبودیم به این جنبش و تلاش کردیم جنبش کارگران سوسیالیسم بی تفاوت نباشند واین را گفتیم که اگر جنبش کارگری تلاش کند٬ رهبری در این جنبش را به عهده بگیرد، هژمنی خودش را اعمال کند بر این جنبش، که گفتیم چه مراحلی دارد و چه نیازها و کارهایی…، از این اعتراضات به نفع خودش، به نفع طبقه خودش استفاده خواهد کرد برای آوردن آزادی که آنها به شکل دم بریده اش را توی چهارچوب قانون اساسی تازه خواستند، جنبش کارگری میتوانست آزادی واقعی را به این کشور بیاورد با هژمنی بر آن جنبش و بعد مسئله نان را هم حل کند.(برگرفته از مقاله خالد حاج محمدی تحت عنوان “از جنبش سبز تا دانشگاه صبح بخیر اقای مقدم “تاکیدات از مقاله است)

همانطور که محمد حسین به رضا مقدم یادآور میشود “اتحاد سوسیالیستی کارگری” از این جنبش دفاع کرد. مبلغ شرکت در آن با هدف رادیکال کردن آن بود، و سیاست کل جناح چپ سبز از حزب کمونیست کارگری تا حزب کمونیست ایران را تئوریزه کرد. این را حتی کادر آگاه این جریان نمیتواند انکار کند و رضا مقدم بیهوده در پی  لاپوشانی کردن، خط زدن این سابقه “درخشان”  جریان خود است.  تبدیل شدن کارگاه رضا مقدم – ایرج آذرین به سرباز جنبش سبز در پرونده شان ثبت شده است و فرصت طلبانه نمیتوانند آنرا از تاریخ این جریان و اذهان کارگران کمونیست پاک کرد.

فرصت طلبی و بیشرمی زیادی لازم است تا سبز شدن آگاهانه و مبلغ و تئوریسین دفاع از سبز شدن خود را اینچنین توجیه کرد و از دفاع احتمالی، اظهار نظر سمپاتیک و یا هر نوع اظهار نظر متمایل به جنبش سبز از طرف اسالو در زندان بعنوان پرونده ای علیه او مورد سواستفاده گروهی خود قرار داد .

زیر پوشش دورغین دفاع از تشکل های توده ای

با نگاهی به سیاست و سنت غیر کارگری که این جریان به آن متعلق است، ادعای دروغین دفاع از تشکلهای کارگری و نقش تفرقه افکنانه این جریان در جنبش کارگری بیشتر روشن میشود.

این جریان سنتا ابتدا فعالین کارگری را بر اساس نظرات و گرایشات سیاسی شان تقسیم میکند و بعد تشکیلات و آنهم تشکیلات هایی خارج از محیط کار و تلاش برای جایگزینی آنها بعنوان تشکل های کارگری را پیشه میکنند.

برای این جریان، مانند کل چپ غیرکارگری و فرقه ای، طرفداری از فعال کارگری وتشکلهای کارگری به شرط چاقو، همنظری با من، است. امروز تحت عنوان اینکه ما طرفدار سنت شورایی هستیم و مخالف سنت سندیکالیستی، و به بهانه اینکه اسالو سندیکالیست است، تمام ترور شخصیت، پرونده سازی و سیاست تفرقه افکنانه خود و کل چپ غیر کارگری را در جنبش کارگری توجیه می‌کنند و به آن دامن میزنند. گویا اختلاف سیاسی توجیه و مجوزی برای ترور شخصیت فعالین و رهبران کارگری است.

از کی سنت کارگری و کمونیستی دفاع از فعال، رهبر کارگری و تشکل کارگری به شرط همنظری است؟ برعکس این دامن زدن به تفرقه تحت عنوان تقویت گرایش رادیکال در طبقه کارگر است. این فعالیت تفرقه افکنانه این چپ فرقه ای در جنبش کارگری است. فعالیتی که اثرات مخرب و ضدکارگری آن را بیش از هر کس فعالین رادیکال و کمونیست با گوشت و پوست خود حس کرده اند.

این جریان تا بحال نقش جدی در نهادینه کردن تفرقه در سطوح مختلف داشته اند. تجربه هفت، هشت ساله رضا مقدم و جریانش تا به امروز در زمینه فعالیتهای تشکل هایی مانند کمیته هماهنگی و امروز کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری همین را نشان میدهد. باید تاکید کنیم که در این زمینه اتفاقا “لخ والسای آینده ایران” پرونده بسیار روشن تر و کارگری تری دارد تا این مدعیان دروغین دفاع از کارگران و”سوسیالیستهای کارگری”!   پرونده اسالو و رفقایش در سندیکای واحد، علیرغم هر انتقادی که دیروز و امروز به آنان وارد است، در متحد کردن کارگران و پیشبرد مبارزه آنان و تلاش شبانه روزی شان برای سرپا نگاه داشتن این اتحاد دقیقاً در تقابل با سنت این جریان در ترور شخصیت، ضدیت با تشکلهای کارگری قرار دارد.

در حالیکه کارگرانی امثال منصور اسالو و رفقای سندیکای واحد سراغ ساختن تشکیلات متحد کارگران در محیط کار خود رفتند، در حالی که شورای اسلامی را منحل اعلام کردند و سندیکای خود را احیا کردند، سراغ سازماندهی اعتراضات مستقل خود رفتند، بسیاری از “فعالین کارگری” و از جمله گروه رضا مقدم و رفقایش به نام چپ و کمونیسم، با عناوینی چون مبارزه برای لغو کار مزدی، مبارزه رادیکال، سیاسی، سنت شورایی و غیر سندیکایی دست به تشکیل انواع تشکلهای حاشیه جنبش کارگری زده و با دور کردن بخشی از فعالین کارگری از محیط کار و زندگی خود و تبدیل آن‌ها به مبلغین سیاستهای فرقه ای خود، علیه این اتحاد طبقاتی طبقه کارگر در همه سطوح‌آن ایستادند.

نه فقط استقلال طبقاتی طبقه کارگر در مقابله با افقهای بورژوایی که در مقابل آن قرار میگیرد بلکه سلامت و امنیت فعالین کارگری و تشکلهای آنان حکم میکند این جمع راست، فاسد و … را در صوف جنبش کارگری، افشا، طرد و منزوی کرد.

agolchini@gmail.com

30 بهمن ۱۳۹۱

۱۸ فوریه ۲۰۱۳

 

۱-       اخیرا وبلاگ منصور حیات غیبی شروع به کار کرده که اساس و مبنای آن کمپینی کثیف با فرهنگی مردسالارنه، اسلامی و ناموس پرستانه علیه شخص اسالو و مریم ضیا و ترور شخصیت آنان است.