در انتخابات جمهوری اسلامی مردم بازنده اند! مظفر محمدي
انتخاباتهای بورژوایی چه محلی و پارلمانی و یا انتخابات ریاست جمهوری با اندک تفاوتهایی همگی سر و ته یک کرباسند. دمکراسی بورژوایی دیکتاتوری طبقه حاکمه است. بورژوازی در چهارچوب سیستم ونظام سرمایه دارانه هر چند سال یک بار تعدادی از نمایندگان وسخنگویان خود را به پارلمان می فرستد و یا یکی را به ریاست جمهوری انتخاب می کنند. طبقه کارگر و مردم در این بازی سیاهی لشکر و بازندگان اصلی صحنه انتخاباتهای بورژوایی اند. در دیکتاتوریهای نظامی و فردی و یا نظام های کم تر پایبند به دمکراسی بورژوایی هم همین اتفاق اما به شیوه های دیگر می افتد. جمهوری اسلامی ایران از این قاعده مستثنی نیست. به این اعتبار انتخابات ریاست جمهوری اسلامی هم با هر پسوند و صفتی چون، مضحکه، استصوابی، انتصاب و غیره، هر 4 سال یک بار با همان اهدافی که کل نظام سرمایه دارانه در جهان در شرق و غرب و شمال و جنوب کره زمین دارد، انجام می گردد: یعنی حفظ نظام طبقاتی و سودآوری سرمایه به قیمت کار ارزان و از گرده طبقه کارگر. در هر مقطع انتخاباتی جمهوری اسلامی، معمولا جناح های مختلف بورژوازی ایران و حتی بورژوازی بین المللی انتظار دارند بهترین مهره و نماینده منافع طبقه شان پا به صحنه بگذارد. هر اتفاقی بیفتد در هر حال این منافع تضمین شده است ولو بخشی از بورژوازی خود را مغبون بدانند. اما در هر حال جامعه بر همان پاشنه و چرخهای ماشین تولید ثروت و سود برشانه های خسته طبقه کارگر می چرخد. در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران، در جبهه اپوزیسیون ممنوعه از راست و چپ و بخصوص در خارج کشور بازار بسیار آشفته و تماشایی است. احزاب و جریانات سیاسی، روشنفکران ناراضی بورژوا، اقتصاددانان و مفسران و تحلیلگران هر کدام در حاشیه اتفاقاتی که سه دهه است در ایران می افتد، هورا می کشند، کف می زنند، آه و ناله می کنند و نهایتا مستاصل و درمانده به تماشای صحنه نمایش های انتخاباتی می نشینند یا در سوگ قهرمانان شکست خورده شان در رقابتهای انتخاباتی می نشینند و نوحه سرایی می کنند. در جبهه چپ اپوزیسیون هم، هر بار انتخابات ریاست جمهوری، بحران سرنگونی و آغاز پایان عمر جمهوری اسلامی است. از نظر این چپ در هر انتخاباتی جمهوری اسلامی بازنده است یا انتخابات کنونی هم جنگ بازنده ها است! اپوزیسیون چپ و راست که خود برنامه و نقشه و افق روشنی برای سرنگونی جمهوری اسلامی ندارند، درنتیجه منتظرند در نتیجه ی تحولات از بالا و در درون بورژوازی و از جمله در رقابتهای انتخاباتی شان، رژیم برود. و این ابلهانه ترین توقع و انتظار و فریبکارانه ترین تبلیغات بخشی از اپوزیسیون است. انتظار و تبلیغاتی که البته تاثیری در روند اوضاع سیاسی و جابجایی نیروهای بورژازی و در درون طبقه کارگر و مردم زحمتکش ایران ندارد.
به صحنه کنونی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران نگاه کنیم: پروسه تصفیه ی کاندیداهای بورژوا در انتخابات، طبق روال همیشه و چند دهه اخیر پیش رفت. آقای خاتمی قهرمان اصلاح طلبان، مثل موش در سوراخ رفت و جرات خودنمایی نداشت: این پهلوان پنبه گفت: "به ما اجازه نمی دهند بیاییم!" معلوم نیست در کدام پروسه و عرف رقابتهای جناحی کسی منتظر اجازه جناح رقیب می شود! عناصر لیبرال و سست عنصرهای حاشیه نظام از جمله رفسنجانی کنار گذاشته شدند. در نتیجه، طرفداران "انتخابات آزاد" ناامید شدند و بساطشان را جمع کردند. چرا که از نظر آنها آمدن رفسنجانی بمعنای انتخابات ازاد بود. اما ابهام و نگرانی که در چشمان رفسنجانی بهنگام کاندیدا شدن درجلو دوربین ها دیده می شد، بهنگام حذفش، تبدیل به شادی و شعف شد. ایشان حتما در خلوت خود بشکن زده و خدارا شکر کردند که از این مخمصه و عمل ناخواسته نجات پیدا کرده است. رفسنجانی این فرزند خلف و "با درایت" جمهوری اسلامی، بهتر از هر کسی می داند که یک ذره تردید در نظام را بر کسی نمی بخشند. 8 کاندید باقی مانده همه بلا استثنا و از زبان خودشان مخلص رهبر و نظام و مجری قانون اساسی معرفی شده اند. همگی به منافع مشترکشان واقف و به خطرانفجار اجتماعی، حمله نظامی، بحران اقتصادی و ضرر اختلافات داخلی شان آگاهند. اگر خاتمی و رفسنجانی هم می آمدند همان حرفی را می زدند که عارف و قالیباف و ولایتی و... می گویند: "قسم به قانون اساسی، رهبر معظم، اقتصاد مهم است، هر دوجناح را دخالت بدهید..." مرگ بردیکتاتور در سال 88 و تا هم اکنون ولو از زبان سیاهی لشکر جنبش سبز و اصلاح طلبان و یا طرفداران فلان آیت الله مرحوم در اصفهان ، ترجمه عملی و زمینی اش همین است که اکنون عارف و روحانی... می گویند: "هر دوجناح باشند، با یک جناح نمی شود." می گویند کاندیداها نفهمند، اقتصاد بلد نیستند... گیریم چنین است. مگر احمدی نژاد چقدر اقتصاد و سیاست و دیپلماسی بلد بود؟ مگر اطلاعات خمینی رهبر جمهوری اسلامی از اقتصاد بیشتر از این بود که گفت اقتصاد مال خر است. مگر ابله تر از بوش در میان شخصیتهای حزب محافظه کار امریکا وجود داشت؟ اینها نمی فهمند که پشت هر انتخابات و کاندیدا و رییس جمهور منتخبی، گله ای از اقتصاددانان و مشاورین و سیاستگزاران و کسانی که استراتژی و تاکتیک تعیین می کنند، قرار دارند. پشت هر رییس جمهوری که به کاخ سفید می فرستند لابی های میلیاردرها و یهودی ها و دم و دستگاه های پنتاگون و سازمان سیا و صدها نهاد و بنگاه اقتصادی و سیاسی و امنیتی خفته است. همین بورژوازی ایران و ظاهرا با کاندیداهای ابله شان و با فرهنگ و ا خلاقیات آخوندی و عقبمانده سه دهه است اقتصاد وسیاست و فرهنگ و اخلاقیات جامعه 70 میلیونی را تعیین می کند وسازمان می دهد. بهترین شرایط را برای سودآوری سرمایه از طریق کار ارزان، ازاد سازی قیمت ها و حذف یارانه ها و تحمیل بی قانونی محض به طبقه چند ده میلیونی کارگر، فراهم آورده است. همسو و همجهت با بورژوازی بین المللی ونهادهایش معیشت طبقه کارگر و مردم محروم را به بیرحمانه ترین وجه مورد تعرض قرار داده است. نفهم ترین عنصر بورژوا منافع طبقاتی اش را بو می کشد. بورژوازی نفهم و کم فهم و عاقل، بهر وسیله ممکن از پیشرفته ترین امکانات جهان امروز تا عقب مانده ترین ابزاهای تحمیق و فریب و سرکوب استفاده می کند. از شمشیر طالبان تا حجاب اجباری جمهوری اسلامی و سیستم پیشرفته استراق سمع در امریکا برای کنترل مکالمات خصوصی مردم... همگی در خدمت همین منفعت طبقاتی قرار دارند. انتخابات درچهارچوب قوانین بورژوایی چه در سیستم دمکراسی نوع امریکایی و اروپایی و یا حزب رستاخیز زمان شاه، حزب بعث صدام و یا حزب بعث بشاراسد... همگی یک منفعت را پاسداری می کنند: تضمین تداوم نظام سرمایه دارانه و تامین سودآوری سرمایه بر دوش طبقه کارگر. شکل اگر فرق می کند اما محتوا و هدف یکی است. تجربه یک قرن انتخاباتهای بورژوایی "متمدنانه" و "مضحکه"، چند حزبی و تک حزبی، و تجربه سه دهه انتخابات های جمهوری اسلامی، این درس و نتیجه گیری را به طبقه کارگر و مردم تشنه آزادی و برابری می دهند که : اولا- انتخابات بورژوایی میدان رقابت جناح های مختلف بورژوازی و تقسیم کرسی های پارلمان و ریاست جمهوری، برای تضمین تداوم نظام سرمایه دارانه و تامین سودآوری بیشتر بر گرده طبقه کارگر است. دوم- در همه انتخاباتهای بورژوایی، سرمایه داران و نمایندگان و سخنگویان سیاسی شان چه احزاب وچه شخصیت ها، هیچگاه قانون بازی را به ضرر نظام سرمایه داری برهم نمی زنند. بقول معروف، آنها اگر گوشت همدیگر را بخورند استخوان همدیگر را نمی شکنند. قوانین بازی از پیش تعریف شده و مورد توافق همه است: دمکراسی بورژوایی. یعنی نظام اقتصادی بازار آزاد سرمایه داری و نظام سیاسی پارلمانی و چند سال یک بار انتخاب یک رییس جمهوری. سوم- انتخاباتهای جمهوری اسلامی میدان مانور طبقه کارگر و مردم زحمتکش و دنباله روی از این یا آن جناح بورژوایی ولو با وعده های دهن پرکن نیست. بورژوازی در وعده دادن، دروغ گفتن و فریبکاری کارآمد است. نباید فریب خورد. 8 سال دوره اصلاحات سیاسی خاتمی که بیشترین ترور و قتل های سیاسی و سرکوب فعالین کارگری در آن انجام شد و 8 سال دوره عدالتخواهی احمدی نژاد که در آن بیشترین تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر و آزادیهای سیاسی و حرمت انسان و حقوق زنان آانجام گردید، در مجموع 16 سال برای جمهوری اسلامی عمر خرید. چهارم- انتخابات ریاست جمهوری ولو با بحران و یا هر اندازه اختلافاتشان و صف آرایی در مقابل همدیگر، بخودی خود نشانه و طلیعه سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. در انتخابات 88 توده ی وسیعی از مردم متوهم، سیاهی لشکر جناحی از جمهوری اسلامی درمقابل جناح دیگر و به نام جنبش سبز شدند. نزدیک به کل اپوزیسیون چپ و راست پشت جنبش سبز رفتند و بخشی هم سرنگونی جمهوری اسلامی را در دل ان تحولات نتیجه گرفتند. آیا در این ماجرا "آنچه باید آموخت" را آموختیم! پنجم- جوامع بشری امروز و از جمله جامعه ایران به طبقات با منافع متفاوت تقسیم شده اند. تلاش بورژوازی این است که این ایده را به جامعه القا کند که منافع همه مشترک است: "منافع ملی". یک کاسه کردن طبقات مختلف از دارا وندار و کارگر و بورژوا در قالبی به نام ملت و کشور واحد و منافع ملی، یک حقه بازی بی شرمانه است. این را می گویند تا برای دفاع از نظام طبقاتی و قدرت طبقاتی شان از مردم سرباز و در انتخاباتهایشان رای بگیرند. طبقه کارگر هیچ منفعت ملی و کشوری و مذهبی و غیره با طبقات دارا و با بورژوازی و دولتش ندارد. طبقه کارگر در انتخاباتهای جمهوری اسلامی نباید یشرکت کند. این انتخابات ربطی به منافع او ندارد. طبقه کارگر و منافعش در این انتخابات نمایندگی نمی شود. نه تنها در انتخاباتهای جمهوری اسلامی، در انتخابات کشورهای مهد دمکراسی هم، منافع طبقه کارگر نمایندگی نمی شود. تصور کنید که یک فعال و رهبر کارگری بیاید ودر میتینگی در میدان های مرکزی تهران یا نیویورک و استانبول اعلام کند که کاندید است و برنامه اش لغو کار مزدی است. و اینکه همه نیازهای ضروری انسان های جامعه از مسکن و دارو و حمل ونقل و خوراک برای همگان رایگان است. آنوقت خواهیم دید که چه زلزله ای در نظام سرمایه دارانه ایجاد شده و چگونه نیروهای پلیس مخفی و علنی و میلیون ها تومان و دلار و لیر ترکی به خدمت گرفته می شوند تا جلو این صدا و این ایده و باور و تصمیم را بگیرند و صاحبان این برنامه و تصميم را بعنوان مجرم و خشونتگر و ضد دمکراسی بورژوایی، ترور و یا از صحنه کنار بزنند و جزیره آرام نظم بورژوایی را پاسداری کنند. ششم و بالاخره. طبقه کارگر در تحولات سیاسی پاسیو نیست. میدان مبارزه و اعتراض طبقه کارگر و مردم زحمتکش، صف های انتخابات برای رای گیری و یا تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و بورژوازی حاکم در این نمایش نیست. طبقه کارگر بدوا به اتحاد صفوف خود نیازمند است. طبقه کارگر درهر مطالبه و هر رفرم و بهبودی در سطح معیشت خود افق بزیر کشیدن نظام سرمایه داری را تعقیب می کند. سرمایه داری و دولتش اگر نمی توانند معیشت طبقه کارگر و رفاه او را در بالاترین سطح جامعه تامین کند باید برود. وقتی کارگر می گوید دستمزد من از حقوق وزیر و وکیل نباید کم تر باشد. وقتی کارگر می گوید من و خانواده ام نمی خواهیم کم تر از وزرا و وکلا و بورژواها بخوریم و بنوشیم و بپوشیم و مسکن داشته باشیم، هیچ چیزی بیشتر از حقوق انسانی و برابرش را نطلبیده است. اگر مجلس، دولت و رییس جمهوری بورژوازی نمیتواند این حقوق ابتدایی و برابری را تامین کند برود. برود تا طبقه کارگر جامعه ای برابر و آزاد وانسانی بسازد. این آن افقی است که کارگران کمونیست از هر مطالبه و از هر پیروزی ولو کوچک، توده کارگران را با آن آموزش می دهند، حول این افق متشکل و متحد می کنند و به میدان می آورند. بدون این افق سیاسی "قدرت سیاسی طبقه کارگر" و افق و برنامه اقتصادی " لغو نظام تبعیض آمیز و غیر انسانی سرمایه دارانه" و تامین آزادی و برابری کامل انسان ها صرفنظر از ملیت و جنسیت ومذهب و ...، طبقه کارگر در هر جدال و تحول سیاسی و اجتماعی بازنده است. به عقب رانده می شود و سرکوب خونین می شود طبقه کارگر ایران بر خلاف پروپاگاند بی اساس ولو دوستدارانش، باید این حقیقت تلخ را بپذیرد که جمهوری اسلامی پس از هر انتخابات ولو بحرانی و با اختلافات جناحی، پیروز و منسجم تر بیرون آمده است وهر بار 8 سال به عمرش افزوده است. متاسفانه نتیجه این انتخابات برای جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری ایران همین چشم انداز را دارد. و این حقیقت تلخی است که تنها دوستان دروغین مردم می توانند آن را انکار و با شعارهای پوچ و بی ربط پرده پوشی کنند. بحران های سرمایه داری، بحران اقتصادی، سیاسی و اختلافات جناحی و غیره بخودی خود نظام سیرمایه داری و رژیم جمهوری اسلامی را بزیرنمی کشند. این رژیم می تواند چند دهه دیگر باهمه این بحران ها به حیاتش ادامه دهد. طبقه کارگر را استثمار کند، فقر و بیکاری و گرسنگی را به مردم تحمیل کند، جامعه را به جنگ و ویرانی بکشاند... اگر قرار است این پروسه جایی متوقف شود و ورق برگردد، آن زمانی است که طبقه کارگر به مثابه یک طبقه متحد و متشکل و سازمانیافته و با حزب کمونیستی کارگری اش در عرصه جامعه ابراز وجود کند وهمه زحمتکشان و محرومان و زنان و جوانان ازادیخواه را پشت خود بیاورد. طبیعی است که بورژوازی ضعیف تر و دارای بحران، در مقابل تعرض طبقه کارگر و مطالباتش، ضربه پذیر تر است و این فرصتهایی است که فعالین و رهبران کارگری و کارگران کمونیست از آن به نفع تعجیل و تسریع در اتحاد صفوف طبقه خود استفاده می کنند. اما نباید فراموش کرد که افق بزیر کشیدن نظم سرمایه دارانه، افقی است که طبقه کارگر در مقابله با بورژوازی و دولتش چه در بحران و در حال ضعف و چه در حال انسجام و قدرت، در هر اعتراض و مبارزه و مطالبه ی رفاهی و سیاسی...، نباید گم کند.
|