تغییر در آرایش خاورمیانه محمد فتاحی 26 نوامبر 2013
توافقات ژنو جلوس جمهوری اسلامی بر سکوی ژاندارم منطقه خاورمیانه را به رسمیت شناخت. روزگاری را همه به یاد دارند که قرار بود بعداز طالبان در کابل نوبت طالبان در تهران باشد، نگرفت. قرار بود بعداز صدام نوبت خامنه ای باشد، نگرفت. قرار بود بعداز سوریه نوبت ایران باشد، نگرفت. این البته نیمی از حقیقت است؛ قدم به قدم تمام فتوحات نظامی امریکا در منطقه مسیری هموار برای پیشروی های سیاسی جمهوری اسلامی شد. بعلاوه ترکیه و عربستان و مصر اخوان المسلمین برای تسخیر این جایگاه در خاورمیانه دور برداشته بودند. اخوان المسلیمن در تناسب قوای داخلی مغلوب و از روند رقابت ها حذف شد. ترکیه و عربستان هم در نیمه راه سعود به قله خاورمیانه،همراه متحدین شان، ناتو و امریکا شکست خورده و باید در کنار زمین بازی به عنوان رزرو روی صندلی انتظار فعلا استراحت کنند. امیر قطر زودتر دو هزاری اش افتاد و با تحویل تاج سلطنت به پسرش، ظاهرا داوطلبانه در روز روشن و در یک آسمان بی ابر مرخص شد. تحلیل گران سطحی ادعا کردند که خامنه ای جام زهر نوشیده است. در حالیکه امریکای "بیچاره" از همه بیشتر نیازمند این معامله و این "جام زهر" بود. اوباما در راس بورژوازی امریکا میخواهد از لجنزار افغانستان در برود و گیر کرده است، میخواهد از عراق بگریزد و قادر به اقدام نهایی نیست، میخواهد سوریه را نیم کلاج ول کند و مانده است. میخواهد صرف هزینه های هنگفت در این منطقه را به نفع کمک به رشد اقتصاد بحرانی خود متوقف کند، اما راه بیرون رفت ندارد. امریکای گیر کرده در نبردهای هزینه بردار و بی نتیجه منطقه، امروز نه می تواند بگریزد و نه میتواند بماند. دست کمکی میخواهد تا بلند شود. و این دست یاری، امروز ظاهرا تنها از طرف جمهوری اسلامی دراز شده است. دست کشیدن از بهانه اتمی و چرندیات حقوق بشری و دمکراسی برای ایران محصول این درد کمر امریکاست. در غیر اینصورت، اگر جمهوری اسلامی از سر ضعف تن به سازش داده بود، لابد امریکا می بایست تمام امکانات و زیرساخت های اتمی اش را مثل دوره قذافی در لیبی سوار کشتی کند و به تاراج ببرد و چیزی هم به طرف مقابل نرسد. میتوانست حتی مطالبه غنی سازی در خاک ترکیه را مثل چند سال قبل پیش بکشد و جمهوری اسلامی را هم ممنون خود کند. میتوانست قول بستن تمام مراکز غنی سازی را بگیرد و جمهوری اسلامی را ساکت کند. هیچ کدام از این گزینه ها را نمی شد جلوی قدرتی گذاشت که امریکا را کشور به کشور دنبال کرده و در همه جای خاورمیانه غنایمش را در روز روشن به نفع خود مصادره کرده است. در حقیقت امر معامله قبل از هر کسی نیاز امریکاست؛ نیاز روانی است، نیاز سیاسی است و البته در راس همه یک نیاز اقتصادی. اما این تمام تغییراتی نیست که در خاورمیانه به نفع جمهوری اسلامی در جریان است. به شکست رسیدن بهانه اتمی امریکایی، کم نفتی فتیله قلدری اسرائیل را هم به دنبال دارد. این یعنی حزب ناتانیاهو در انتخابات بعدی باید برود. نه فقط این بلکه ناچار میشود در فلسطین هم کوتاه بیاید. ترکیه و عربستان ناچارند همراه غرولند، جمهوری اسلامی را به عنوان برادر بزرگتر تحمل کنند. کشورهای دیگر منطقه خلیج از قبل نتیجه بازی را پذیرفته و فوری پیام داده اند. فقط اینها نیست؛ عراق مالکی قویتر، سوریه بشار اسد با اعتماد به نفس تر، حزب الله لبنان پیروزمندتر و کرزای افغانستان خوش تیپ تر میشوند. تا مقطع کنفرانس ژنو در بیست و سوم ماه ژانویه هم ارتش سوریه و متحدینش فرصت دارند سوریه را ویرانتر و وحوش دمکراسی غرب در این کشور را عقب تر برانند. تعطیل اردوگاه مجاهد و اخیرا بستن مساجد سنی ها توسط دولت مالکی در عراق، بحث قانونی کردن سنگسار در افغانستان دمکراتیک! توسط دستگاه قضایی این کشور، جیغ و داد دولت قومی مذهبی اسرائیل از درد بسته شدن پرونده اتمی و باخت در مرحله بعدی، مسابقه شرکت های مختلف بین المللی برای شیرجه به ایران، گفتگوهای تلفنی نخست وزیر انگلیس دیوید کامرون با حسن روحانیف در مسابقه با بقیه اروپا، برای برقراری یک رابطه فعال و دوستانه با ایران... اینها همه نشانه های شروع طلوع یک نظم دیگر، یک توازن قوای دیگر،به همان اندازه ارتجاعی، به همان اندازه وحشی و همان اندازه ضد کارگری، به نفع جمهوری اسلامی، در منطقه اند. جمهوری اسلامی مامور آرام کردن منطقه خاورمیانه بعداز استراحت گرفتن امریکاست. امریکا در خاورمیانه، به جز جمهوری اسلامی هیچ قدرتی بالاتر نمی بیند تا برای ایجاد ثبات در منطقه کلید تحویل بگیرد. جمهوری اسلامی قوی شده در منطقه در مقابل امریکا و تمام متحدین تا دیروزش، البته همه اقشار طبقه متوسطه، همه جناح های نق زن تا به امروز، همه سینه چاکان دمکراسی و همه روسای خودگمارده حقوق ملل و اقوام و عشایر را میتواند پشت خود خرامان خرامان بکشد. روحانی فرصت دارد همه روشنفکران این طبقات را در خدمت بگیرد و بر تخت موفق ترین دولت بعداز انقلاب 57 جلوس کند. این تصویر فقط یک طرف قضیه و یک بخش ناقصی از حقیقت است؛
آنها که در این میان فقط پیروزی های بورژوازی ایران را می شمارند، آنها که روحانی و دولتش را نماینده اراده "ملت" برای عبور از اوضاع فعلی و به نفع طلوع خورشید جامعه مدنی می ستایند، لشکر روشنفکران خوش فکر طبقه متوسطه که در بارکشی استاد روزگارند، خیل تحلیلگران فارغ التحصیل مدارس ایدئولوژیک دمکراسی غربی، احزاب بی بی سی و صدای امریکا و خیل بقیه رزمندگان این جبهه ملون، آگاهانه و از روی ایمان به دمکراسی، از این به بعد میتوانند در وصف تقلاهای روحانی و دولت اعتدال برای نجات مردم بگویند، بسرایند، بخوانند و بنویسند. دنیا همین چند روز خوش و بش وزرا و وکلا و مشاورین و سروران نیست. اگر شرکت های بین المللی برای ورود به ایران می آیند، اگر سرمایه گذاری های جدید در راه اند، اگر مراکز صنعتی و اقتصادی، از خودروسازی تا پتروشیمی و نفت و گاز و ...دور دیگری برای سودآوری در پیش دارند، اینها فقط پول برای بورژواها نیست. این پروژه ها را، این طرح ها را و این نقشه ها را بلاخره کسی باید عملی کند. نه نفت از اعماق دریا مستقیما در گلوی سرمایه دار می ریزد، نه گاز و پتروشیمی و خودروسازی ها اتوماتیک و مستقیما پول میزایند و سرمایه انباشته می کنند. تمام این کارها، از اعماق زمین تا بالای کشتی های عظیم الجسه متکی بر توان و دستان قدرتمندترین و پیشروترین طبقه کارگر در خاورمیانه است. گردش این سرمایه ها بر گرده طبقه ای است که تا به امروز شنیده که از ترس سوریه ای نشدن ایران باید لب بدوزد. شنیده که خبرهای خطرناکی در جریان است و باید فعلا سکوت کند. او را ترساندند که ایران میتواند عراقیزه شود، افغانستان شود، لیبی و سوریه و آن یکی ویرانگه شود... شنیده که در غیر اینصورت تنها بدیل سرنوشت همین جهنم دره های همسایگان است. امروز دیگر صحنه تماما عوض شده است. ایران خوش بختانه سوریه نشد، عراق و افغانستان هم نشد. امروز، در فضای غیبت تهدیدات جنگی و ویرانی و سناریو سیاه، طبقه کارگر ایران و در راس آن رهبران کمونیست و آگاهش فرصت دارند سراغ سازماندهی خود بروند و شروع دوره متفاتی در مبارزه و تقلای خود را در شیپور طبقه خود کنند. تحولات اخیر فقط طبقه کارگر را متوجه طرح توقعات بالاترش نکرده است؛ در فضایی که همه از بالا مژده میدهند که وضع بهبود می یابد، همه از دم نه منتظر که متوقع اند تا اوضاع به نفع شان تغییر کند. این یعنی بالا رفتن پرچم توقعات از طرف همه است؛ لشکر میلیونی جوانانی که افقی برای بهبود نمی دیدند، زنانی که حق شان همان بود که موجود نبوده است، گرسنه گان و لشکر به فقر محکوم شدگان، توده میلیونی شرافتمندترین اقشار ستمدیده محکوم شده به تن فروشی های اسلامی و غیر اسلامی، معتادین و بیرون راندگان از زندگی، همه و همه توقع دارند وضع شان تغییر کند. طبقه کارگر، این غول بیصدای تا به امروز، میتواند نه فقط از سیکل تقلاهای پراکنده و جنگ های پراکنده تر و شکست های پی در پی خارج شود، بلکه در راس لشکر گرسنه گان و به مرگ محکوم شدگان شیپور شروع دور دیگری در زندگی و مبارزه را با تمام قدرت در گوش جامعه بدمد.
ایران فقط سرزمین نفت و گاز و خاویار و فرش و پسته مرغوب نیست؛ اینجا مملکت انقلابات و قیام ها و تحولات مهم سیاسی در یک قرن گذشته را شاهد بوده و سرنگون کردن و فراری دادن حاکمان و شاهان را کم ندیده است. منتالیته سرکش انسان تشنه عدالت و رهایی پدیده ای تاریخا قویست. تاریخ بشر اینجا، تجارب گران قیمت سیاسی را کم ندارد. مهم تر و البته مهمتر از همه اینها، کمونیسم یک پدیده زنده، پویا و جاری در درون صفوف طبقه کارگر است. طیف رهبران و سازماندهندگان کمونیست طبقه کارگر بدون اغراق فراوانند. شبکه های سوسیالیست و کمونیست در صفوف کارگر داده های واقعی امروز ایران اند. شمار رو به افزایش اعتراضات کارگری هم برای دست یابی به آنچه که خواستنش جرم بوده، طبق آمار رو به افزون است. آنها که خواب منتظر نگهداشتن طبقه کارگر برای دریافت انعام از روحانی را در سر دارند، نابینایان سیاسی اند. همه فاکتورها به ما میگوید که یک خیز قدرتمند طبقاتی در دل اوضاع فعلی یک ممکن واقعی است. اگر در یک جامعه کلاسیک بورژوایی رشد کمونیسم یک داده بی چون و چراست، در جامعه ای با مشخصات تاریخی سیاسی ایران کمونیسم یک گزینه واقعی است. با همه اینها، یک کار هرکولی و بشدت خستگی ناپذیر کمونیست ها یک ضرورت قطعی تولد این تحول است. پاسخ به این ضرورت اما یک کار متفاوت کمونیست ها و سازماندهندگان کمونیست طبقه کارگر را می طلبد. کاری کارستان می طلبد. حزب حکمتیست و رهبران کمونیست طبقه کارگر در ایران امروز، دورانی و دنیایی برای یک کار متفاوت در مقابل خود داریم، که در این بحث نمی گنجد. دوره افول اپوزیسیون های بورژوایی میتواند و باید دوران عروج اپوزیسیون کارگری در مهمترین مراکز کشور باشد. این دوره، و در دل پیشرد یک نبرد طبقاتی، همه ما در بوته یک آزمایشیم.
|