دو جبهه ارتجاع در سوریه
و درسی که طبقه کارگر ایران باید بگیرد!
محمد فتاحی
آنچه که امروز در سوریه میگذرد، برعکس چرندیاتی که نیروهای بورژوایی و چپ
ضدرژیمی پروغرب با همراهی میدیای بورژوازی غرب ادعا میکنند، نه تقابل انقلاب و
ضد انقلاب که تقابل دو جبهه ارتجاعی است.
تحرکات اعتراضی در سوریه بی شباهت به چیزی نیست که در لیبی گذشت٬ بعداز شروع
اعتراضات ضد رژیمی در سوریه به فاصله نه چندان زیادی، با نقشه آمریکا و ناتو یک
بدیل مرتجع تر از رژیم بشار اسد به عنوان "رهبری انقلاب" به جامعه اعلام شد.
سپس به تدریج نیروهای مرتجعی برای تسلیح آماده و فاز تقابل توده ای به تقابل
نظامی کشیده شد. سپس همانطوریکه امروزه شاهدیم، با تلوایز کردن صحنه های خونین،
ضرورت دخالت نظامی برای "جلوگیری" از ادامه کشتار مردم در ذهن بینندگان جهانی
زمینه سازی میشود. صرفنظر از اینکه تناسب قوای جهانی بین بلوک های درگیر در
تقسیم جهان چه اندازه دست دخالت نظامی در این کشمکش را میدهد، اما ادامه این
حرکت بر محور تقابل دو جبهه ارتجاع در جریان است. ظاهرا مردم سوریه از بین دو
نیروی نظامی درگیر و دو جبهه ارتجاعی باید یکی را انتخاب کنند٬ رژیم بشار اسد
یا جبهه ای که زیر رهبری غرب تقابل سیاسی نظامی را به نفع خود قطبی کرده است.
بورژوازی غرب بعد از غافلگیر شدن در جریان انقلابات تونس و بویژه مصر بطور
طبیعی نگران رشد و سرایت آنها در دیگر مناطق جهان شد. به همین دلیل به سرعت
نقشه فکر شده ای برای اعمال کنترل خود بر ادامه تحولات را کشیده و به اجرا
گذاشتند٬ در لیبی ادامه تحرکات اعتراضی مردم به سرعت صاحب یک شورای رهبری متشکل
از مرتجعترین های رقیب قذافی شد. و با وارد کردن آن به فاز نظامی زمینه های
دخالت نظامی فراهم گردید. در جایی مانند بحرین برای بقای حکومت هوادار خود از
نیروهای عربستان سعودی برای سرکوب تحرکات آن کشور استفاده کردند. برای یمن هم
که دولت پروغرب سر کار بود، پشت آنرا گرفتند تا بدیل مناسب خود را شکل داده و
در پروسه ای قدرت را به اصطلاح قانونا به رئیس جمهور دیگری به جای علی عبدالله
صالح سپردند. در سوریه که رژیم هم پیمان جمهوری اسلامی و بلوک روسیه و چین سر
کار است، آلترناتیو سیاسی نظامی خود را شکل داده اند. و ظاهرا امروز مردم
آزادیخواه سوریه باید بین دو ارتجاع باید به یکی تمکین کنند.
بورژوازی غرب در سی سال گذشته در ایران با حکومتی یاغی از غرب روبرو بوده است.
ایران به دلایل متعدد جایگاه ویژه ای در تقسیم قدرت منطقه ای و جهانی دارد. به
همین دلیل در کل این سی سال تقابل با حکومت اسلامی یک مشغله مداوم غرب و بویژه
آمریکا بوده است. پروژه های غرب از کودتا در روزهای بعداز قدرتگیری جمهوری
اسلامی تا نقشه حمله نظامی و رژیم چنج و تا اصلاحات از درون به نوبت جای خود را
به دیگری داده اند. امروز با پیشرفت هایی که جبهه غرب در کل منطقه خاورمیانه و
شمال آفریقا کسب کرده است، تقلا برای انسجام جبهه هوادار خود در ایران به
موازات پیشرفت در بقیه کشورهای منطقه یک سیاست رسمی منطقه ای شده است. از شانس
بد غرب اما ایران نه لیبی است و نه بحرین و یمن و سوریه. اینجا جامعه با یک
طبقه کارگر بسیار قدرتمند در مراکز صنعتی روبروست که تا این لحظه بدون استثنا
برای هیچ یک از طرح های جبهه غرب تره خرد نکرده است.
مسئله این است که طبقه کارگر ایران و رهبران کمونیست آن نمیتوانند و نباید بیش
از این نظاره گر تقابلات بورژوازی غرب و جناح های بورژوازی ایران بمانند. در
جریان انقلاب مصر حضور طبقه کارگر قدرتمند موجبات ادامه انقلاب به نفع خود را
تا این لحظه تامین کرده است. اما طبقه کارگر در ایران نمیتواند به موقعیت طبقه
کارگر مصر در انقلاب آن رضایت دهد. جامعه ایران تحولات مشابه مصر را بیش از سی
سال قبل پشت سر گذاشته است. در متن انقلاب پنجاه و هفت طبقه کارگر حضور
قدرتمندی داشت اما دقیقا مانند امروز مصر در غیبت یک صف سوسیالیست و متشکل در
جنبش کمونیستی خود قادر به تسخیر سنگر غیر قابل شکستی نشد٬ چیزی که امروز خطر
پیش پای کارگر مصری است.
طبقه کارگر ایران اگر بعد از شکست خود در انقلاب سه دهه قبل پشت دست خود را داغ
کرده تا دنبال نیروهای اپوزیسیون بورژوازی صف نکشد، امروز باید به وضوح ببیند
که دنباله روی نکردن صرف از این و آن کافی نیست. عدم همراهی با ارتجاع سبز و
سیاه به تنهایی دیگر پاسخ نیست٬ ایجاد سنگری برای پیشروی بیشتر به همان اندازه
نان شب لازم است. سنگ بنای این کار هم البته از سازماندهی اولین حرکت به سوی
تحزب شروع میشود. و اولین آغاز این کار از اولین تقلاها برای ایجاد کمیته های
متشکل از رهبران و سازماندهان و آژیتاتورهای کمونیست طبقه کارگر میگذرد٬ کمیته
کمونیستی کارخانه و محله!
|