سوسیال دمکرات به مدل ایرانی
ثریا شهابی

Soraya_shahabi@yahoo.com

حشمت رئیسی "سوسیال دمکرات" وطنی امروز، از فعالین کارگری دیروز، و عضو کمیته مرکزی حزب توده پریروز، پیوند خود را با پروژه "احیای سلطنت" تحت رهبری رضا پهلوی، را جشن گرفته است و رسانه های ایرانی در لوس آنجلس را چراغانی کرده است.
مستقل از ذهنی و کودکانه بودن تصور اینکه مردم ایران بر متن جنگ داخلی در سوریه و در فردای سقوط بشار اسد، از فرط شعف و استیصال و بی آلترناتیوی در صفوف میلیونی به خیابانها سرازیر خواهند شد و فریادهای "جاوید شاه" سرخواهند داد! مستقل از توهمات صفی که به این سناریو "دیزنی لندی" تغییر رژیم ایران چشم امید دوخته اند! و با اغماض زیاد نسبت به ادعاهای رضا پهلوی مبنی بر اینکه اخیرا مطلع شده اند که صفی از "زندانیان سیاسی" دوران ایران آریامهری در مقابل جنایات جمهوری اسلامی از ایشان و "جنبش شان" عذر خواسته اند و صدها بار آرزوی اعدام خود توسط ساواک را کرده اند! در میان این کارناول رنگارنگ تجدید اتحادها و آلترناتیو سازیها در میان اپوزیسیون بورژوایی، برای مقبولیت بخشیدن به خود در بارگاه ناتو برای آینده بعد از جمهوری اسلامی، یک نمایش رقت انگیز بهت و تعجب همگان را برانگیخت! آنهم شیرجه رفتن حشمت رئیسی به دامان اعلیحضرت همایونی، و بالماسکه ای است که به این مناسبت براه انداخته است.

حشمت رئیسی که گاهی سوسیال دمکرات و گاهی چپ و گاهی فعال کارگری خطاب میشود، فعلا و تا اطلاع ثانوی سلطنت طلب شده است. از حزب توده تماما بریده و عزم کرده است که بالهای ملکوتی خود را سپر حفاظت از شاهنشاه "جوان" کند! حتما احساس کرده است که به این ترتیب، در روند بعدی آلترناتیو سازی غرب برای ایران بعد از جمهوری اسلامی، شانس بیشتری دارد. لابد فکر میکنند که در مسیر "احتمالی" دست بدست شدن قدرت از بالای سر مردم، بخصوص پس از تجربه "تلخ" حزب ایشان و "خراب" کردن برادران توده ای در حمایت بی دریغ از خمینی و خزیدن تمام و کمال به زیر عبای امام، ایشان به این ترتیب و این بار با بستن دخیل به شنل ملوکانه، شانس بیشتری دارند.
تغییر موضع سیاسی و سازمان و حزب، چرخیدن از راست به چپ و چپ به راست، نه کفر است و نه مستوجب عذاب اليم در دنيا و آخرت! مردم طبعا شخصیت های سیاسی را بر مبنای مواضع سیاسی و عملکرد آنها در روز خودش، قضاوت میکنند. از این نظر حشمت رئیسی دلیلی ندارد که پشت کردن به حزب توده و رفتن به دامان سلطنت را به کسی توضیح دهد. این صحنه از نمایش، پیش پرده ای است از صحنه های رقت انگیز ابراز وفاداری افراطی و "رعیت مابانه" ایشان نسبت به اعلیحضرت.
آقای رئیسی پشیمان از ادعاهای "چپگرایی" دیروز، برای انتقام گرفتن از گذشته خود، و خدمت به "ملت بزرگ ایران"، قدم رنجه کرده و پا به میدان گذاشته اند. خوش خدمتی رفقای دیروزش در حزب توده در گرفتن زیر بغل جمهوری اسلامی را مستمسک "گرزچرخانی" امروز، علیه هرآنچه که بر خود نام کمونیسم و انقلاب کارگری و رادیکالیسم در ایران دارد، کرده است. تا جایی که صدای برخی از سلطنت طلبان ارتدکس از "اینهمه افراطی گری" به شیوه "شعبان جعفری"، درآمده است! آقای رئیسی تمام چپ ها و کمونیست ها و طرفداران انقلاب کارگری و کسانی که تغییرات بنیادی میخواهند را به باد چنان فحاشی هایی هیستریکی گرفته است که، نه اعلیحضرت و ساواک، نه انصار حزب الله و امثال ده نمکی ها و کیهان شریتعمداری، هرگز جرات نکردند انجام دهند. لابد فکر میکند یدک کشیدن نام فعال کارگری و استفاده از احترامی که جامعه برای یک فعال کارگری قائل است، برایش مصونیت ذاتی و دیپلماتیک ایجاد کرده است. و میتواند با استفاده از این مصونیت دیپلماتیک، علیه طبقه کارگر و کمونیسم آن "گرز" چرخانی کند! این تصویر مهجور از طبقه کارگر ایران و رهبران مبارزات کارگری، که گویا چشم و گوش بسته بدنبال این و آن ولی فقیه و مرجع تقلید در صفوف خود براه خواهند افتاد، را باید به حساب عارضه و بیماری آقای رئیسی در مهاجرت و تبعید، گذاشت.

این هم حال و هوای یک "سوسال دمکرات" از نوع وطنی و ایرانی که در عین حال اعتبارنامه "کارگری" هم در جیب دارد! و میخواهند ما قبول کنیم که در فردای مشروطه مدل سوئدی آنها، کمونیست ها و سوسیالیست ها و بی خدایان حق حرف زدن دارند! و در نظامشان طبقه کارگر اجازه تشکیل اتحادیه و شورا و حزب سیاسی خواهد داشت و حق اعتصاب و اجتماع دارد! و حضرات متمدن و دمکرات و آزاده اند!
دامن زدن به نفرت پراکنی ایدئولوژیک علیه کمونیسم و چپ در ایران به هر بهانه ای، و از جمله به بهانه خدمات حزب توده به جمهوری اسلامی، در ایران خریدار ندارد. پرووکاتور ضدکمونیست را منزوی میکند. حشمت رئیسی سی سال دیر پشیمان شده است! قتل عام کمونیست ها در روزهایی که ایشان و دوستانشان در حزب توده در کنار امام خمینی شان شمشیر میزدند و سربلند کردن مجدد کمونیسم در ایران در میان جوانان و طبقه کارگر، آنهم سی سال پس از در قدرت بودن یک رژیم تماما ضدکمونیستی، به بورژوازی ایران، اسلامی یا سلطنتی درسهایی داده است.
در ایران کمونیسم و آرمانهای انقلاب کارگری، قوی تر، ریشه دار تر از آن است که "سوسیال دمکرات" ارزان و جعلی ما تصور کند که با حمله به آن، برای خود حتی در بارگاه راست و سطلنت طلبان موقعیتی کسب خواهد کرد. دشمنان سنتی طبقه کارگر، بورژوازی ایران، قدرت این طبقه و نفوذ آرمانهایش را در انقلاب ۵۷ و شوراهای کارگری و اعتصابات نفت، تجربه کرده است. از جنایات جمهوری اسلامی علیه کمونیسم و طبقه کارگر در ایران بشکه باروت خراطی کردن، خراط بی خبر از دنیا را منزوی و طرد میکند. این در عین حال ظرفیت راست در ایران برای برپاکردن میدانهای تیر از کمونیست ها را هم نشان میدهد.
مردم ایران، طبقه کارگر، و کمونیست ها، شانس آورده اند که سناریوهای هالیوودی این جماعت برای دست بدست شدن قدرت، روی پای خود، پوچ است. مگر ناتو به دادشان برسد!
۲ اوت ۲۰۱۲