دست از تفرقه بردارید، زمان اتحاد است!
محمد جعفری
بیست وششم ماه ژوئیه ٢٠١٢
قطبین راست و "چپ" اپوزیسیون داخل و خارج جمهوری اسلامی ایران، به طرز عجیبی،
بر خطیر بودن اوضاع و بر این متن، بر ضرورت اتحاد و جبهه سازی توافق دارند. طی
سال جاری، ما شاهد تقلای فراوان اپوزیسیون بورژوائی برای آلترناتیو سازی بوده و
هستیم. کلاً هر بار که مساله تحریم اقتصادی ایران و زمزمه حمله نظامی به این
کشور اوج می گیرد، یا آرایش خود حکومت تغییر می کند، این احزاب به تحرک می
افتند و مشغول شکل دادن به الترناتیو سازی های از نوع "الماسی برای فریب"، "
اولاف پالمه سنتر" ، "کنگره ملیتهای ایران فدرال" و ــ چندی پیش ــ کنفرانس
احزاب راست در بروکسل و اتحاد چپ در آلمان هستند. در همین رابطه، طی این مدت،
ده ها شخصیت، اندر فواید این اتحادها نوشتند، راهنمایی ها کردند وخوشحالی و
علاقمندی خود را نسبت به ادامه این اجلاس بیان نمودند. چه کسی در این آشفته
روزگار می تواند علیه اتحاد اپوزیسیون جمهوری اسلامی باشد؟ تلاش برای متحد کردن
نیروهای اپوزیسیون، ابتدا کاری ارزشمند و بحدی مبرم بنظر می رسد که سایه بر
محتوای هر نوع آن انداخته است. آنان چنین می اندیشند که در پی گیری این روند،
راه غلبه بر پراکندگی نیروهای مشترک المنافع است و اتحاد یعنی جمع بستن تعداد
هر چه بیشتری از احزاب! و اگر٢٢حزب، سازمان و نهاد چپی که در آلمان تجمع کردند
را به ٤٠ سازمان برسانیم، آنگاه به درجه بالاتری از اتحاد پایه دار نیروها دست
یافته ایم! در این وسط این تنها حزب حکمتیست است که از عاج فیل پایین نمی آید و
با "چپ سبز شده دیروز؛ و پرو ناتوی امروز" اتحاد نمی کند و از بیخ با این صورت
مساله " این فرصت را در یابیم" توافق ندارد و به افشای سیاست های پشت این تبیین
ها می پردازد. ظاهرا اگر این روند ادامه داشته باشد، حزب حکمتیست یا باید دست
از سیاست شفاف سازی "دشمنی" با اتحاد و جبهه سازی بردارد و با موج همراه شود؛ و
یا "منزوی" خواهد شد.
عواملی که پایه اتحاد آنان شده کدام هستند؟
اگر دولتهای حاکمین دول غربی و ایران به توافق برسند، جناحین اپوزیسیون
بورژوائی جمهوری اسلامی نه حرف جدی برای گفتن دارند و نه زمینه ای برای اتحاد.
این اتحاد، نواختن موزیک هم آهنگ با ارکست مرتجع ترین حکومت های جهان برای شکل
دادن به آینده ایران است. می توان با فاکت نشان داد که مبنای شور و شوق و اتحاد
و جبهه سازی اخیر این طیف، ناشی از امیدواری به مداخله غرب در شکل دادن به
آینده ایران پس از جمهوری اسلامی است. این مخرج مشترک و حیاتی ترین زمینه
"تعجیل در دریافتن فرصت" در رویکرد این نیروها و خمیر مایه جبهه سازی کنونی
آنان است. این نیاز به اتحاد از منظر ایشان است و نه ضرورت سد بستن علیه
بیکاری، تلاش برای ایجاد تشکل های تودهای و اعتراض به فقر و گرانی. این مصیبت
ها با قدمت جمهوری اسلامی وجود داشته اند که ما شاهد این درجه از تلاش برای
اتحاد و "فکری بحال مردم" این جریانات نبوده ایم. در نتیجه مساله ضرورت اتحاد
امروز آنان چیزی دیگر است: هسته اصلی خطیر بودن اوضاع و فرصت بوجود آمده برای
جبهه سازی، عواملی مانند فشار تحریم اقتصادی، مناقشه هسته ای ایران و غرب و
ناخوانایی اسلام سیاسی با روندهای سرمایه داری در ایران و در منطقه می باشد.
صورت مساله ای که غرب به دستور نیروهای اپوزیسیون بورژوائی جمهوری اسلامی رانده
است، همه را بحرکت در آورده و این طیف هم بر مدار آن هسته اصلی می چرخد. هیئت
حاکمه غرب و بورژوازی پرو ناتو، تصویر خود را به تصویر این جمع نیز تبدیل کرده
و برای اجرایی (لیبی مانند و سوریه مانند) آن، به یارگری و بسیج عمومی جامعه
نیاز دارند. این چپ صورت مساله را آنگونه که متفکرین غرب طرح کرده را می پذیرد
و ایشان هم خود را برای سهم بردن از (غنائم) فصل برداشت محصول آماده می کند.
زمین بازی و ماتریال اتحاد قطبین این سناریو همین است. بنابر این، این اتحاد،
اتحاد سالمی نیست، ارتجاعی و به ضرر مردم است.
ما، کما فی سابق، افق ها، پرچم ها، ماتریال و زمین بازی این اتحاد و جبهه سازی
ها و تصویر پشت آن را شفاف تر از گذشته به نقد می کشیم. زیرا این نیروها بجای
دست بردن به ریشه و از زمین سفت نیرو گرفتن، و با آن نیرو به جنگ جمهوری اسلامی
رفتن، همیشه به امید فرجی، به جنبش های اجتماعی بورژوازی کولی می دهند. روزی به
جنبش سبز امیدوار می شوند، روزی طالب مداخله ی نیروهای "رهایی بخش" آمریکا
هستند که بیایند و مانند آنچه درعراق رخ داد رژیم را سرنگون کنند و در همین
راستا امروز با جمع بستن تعدادی سازمان ملون گرد هم، به ضرورت اتحاد پاسخ می
دهند!
نفس اتحاد این چپ مورد اعتراض ما نیست٬ اینها گروه ها و جریانات مختلف یک جنبش
واحد هستند، چه بهتر متحد شوند. کاش همگی یکی می شدند، هم ما و هم جامعه راحت
تر می شیدیم که بجای ٢٠ سازمان از یک جنسی، فقط با یکی رو به رو بودیم. مشکل ما
با آنان نه در اتحاد، بلکه در آن هسته اصلی که خمیرمایه امیدواری چپ به مداخله
کشورهای غربی و اتحاد بر این اساس است. غرب میخواهد تکلیف رابطه خود با جمهوری
اسلامی را روشن کند، اینها هم همه نیرو و توان و نیاز به اتحاد خود را از این
گرفته اند. در زمین غرب بازی میکنند و شریک صورت مساله یک ارتجاع امپریالیستی و
توحش کثیف ضد انسانی هستند. و جدال قدرتهای برزگ برای تقسیم و سهم بری بیشتر
یکی از دیگری را به عنوان انقلاب مردم، یا تحول مثبت قورت داده اند. البته این
همه باهم بودن فقط مختص تفکر سازمانهای نامبرده نیست، بلکه گرایش و تفکر
بورژوازی رسوخ کرده در بخشهای از خود مردم ایران نیز هست که درکش از اتحاد و
پیروزی بر دشمن همین است و ما این را در جنبش سبز دیدیم. تسمه نقاله این
اتحادها همان افق و اهداف و استراتژی جنبش سبز است که هر روز در لباسی نو، خود
نمایی می کند. این (همه با هم بودن) آن روی دیگر سکه ی جنبش سبز است. جنبش سبز
منقسم به جریانات ریز و درشت، چپ و راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی است. با فروکش
کردن این جنبش متحدین آن محو نشدند، به نقد مشی گذشته خود نرسیدند، در مقابل
طبقه ی کارگر پرچم سفید بلند نکردند و هنوز دارند همان راه را می روند. این ها
غیر از همراهی با سناریوی ناتو و جنبش سبز، در زمینه ی پراتیک، هیچ اقدام عملی
و اجرایی مشترکی در سطح پایین که پایه ی هر اتحاد اصولی است را انجام نداده و
تنها به برگزاری جلسات از بالا فکر می کنند.
وقتی به عمق تصویر نگاه می کنید، موضوع ، تلاش برای متشکل کردن طبقه کارگر
نیست، شفاف سازی نیست که اتحاد را ضروری کرده است، از منظر کارگری، متحد کردن و
متحد شدن امری همیشگی و پایه دار هستند و لازم به شرایط خاصی ندارد. متشکل شدن
و متحد کردن روتین های مبارزه هر روزه طبقه ی کارگر با بورژوا است. اهدافی که
قطبین راست و "چپ" اپوزیسیون را به هم وصل می کند همان اهداف مشترک، تصویر
مشترک و صورت مساله مشترک باغرب است.
درست نیست با یک چوب قطبین راست و چپ اپوزیسیون را زد
مساله تا به جناح چپ این جنبش مربوط می شود، وزن این سازمان ها هر چه باشد،
آنها کم و بیش بر اساس پارامترهای عمومی تر و روندهای مهم تر طبقات اصلی جامعه،
فعال یا منفعل می شوند. کم و بیش افق و جهان بینی و منافع طبقاتی گروه اول را
منعکس می کنند. افق های طبقات جامعه جهان شمول هستند. این افق ها ایران و خارج
ازایران نمی شناسند و راه حلی رادیکال و یا ارتجاعی برای مسائل و گره گاهایی
طبقاتی جهان شمول هستند. من ناچارهستم همه آنهائی که در مدار شرایطی که غرب
مهیا کرده به تحرک در آمده اند و زیر این چتر به فکر جبهه سازی هستند، با وجود
تفاوت های در این یا آن مورد، زیر همان چتر نقد کنم. از نظری این تا حدودی کلی
گویی است. زیرا جناح چپ این جنبش به جناح راست آن مثلا به رضا پهلوی انتقاد
دارد. فراموش می کند جبهه سازی به این شکل غیر از آن روی دیگر سکه تصویر رضا
پهلوی چه چیز دیگری نیست. فراموش می کند چند سال است دوش به دوش هم در جریان
"انقلاب ٨٨" با رضا پهلوی کم و بیش در " این فرصت را دریابیم" هم تصویر بوده و
هست. اما در حین چیدن میوه این باغ، می خواهد حق ایشان را از محصول خرمن این
فصل برداشت محرم کند. به فعال شدن پهلوی خرده می گیرند، در حالی که حداقل سه
سال است این چپ در همه مناسبت های مهم در جنبش سبز دوش به دوش هم شرکت داشتند،
تمام مولفه های خطیر بودن اوضاع جهت جبهه سازی و اتحاد کنونی آنان یکی است.
وقتی ما بر ضرورت تشکل یابی طبقه کارگری و پاسخ به معضل آن تاکید می کردیم،
آنان این رویکرد را نسبت به اوضاع پاسیفیستی می دانستند و حتی تعدادی خرج خود
را به این دلیل از ما جدا کردند.
افق و تصویری که وانمود می کند غیر از طبقه کارگر طبقات دیگری هم هستند که امر
کارگر را امر خود می دانند و تشکل و سازمانشان همان تشکل و سازمان و اتحادشان
بسود کارگر است. به این خاطر از جریانات راست گرفته تا هر ده نفری که در سایه ی
این تبیین ها، افق ها و جهان بینی جمع می شوند را ، باید نقد کرد. باید رشته ی
اشتراکات آنان با ناتو نشان داد. تا بتوان زمینه ی اتحاد طبقاتی کارگر را فراهم
آورد. نقد افق ها و جهان بینی طبقات غیر کارگری و غیر کمونیستی، وظیفه ی همیشگی
و تعطیل ناپذیر ما است. ما با نقد آنان باید بدیل کارگری- کمونیستی خود را به
جامعه ارائه بدهیم.
پاسخ کارگری به مساله اتحاد چه می شود؟
مگر چه اشکالی دارد انسان روی حداقل ها توافق کند تا زمینه برای توافق پایه ای
و ادامه دارتر فراهم شود؟ در نگاه اول باید دست هر کسی که ایده اتحاد را مطرح
می کند به نشانه اخوت، خوشفکری، واقع بینی و درایت فشرد. از این لحاظ ممکن است
از ما انتقاد شود که این چه هنری دارد که گفته شود این اتحاد و جبهه سازی ها
کارگری نیست و در خدمت طبقه کارگر و جامعه نیست. هنر این است که راه اتحاد
واقعی طبقه کارگر و کمونیست های جامعه را نشان داد و ابزار آن را فراهم ساخت.
این انتقاد کاملا بجایی است. اما فراموش نشود که اولین قدم در راه اتحاد
کارگری، نقد اتحادهای بورژوایی است. گام برداشتن در مسیر اتحاد پایه دار
کارگری، نقد آن جریاناتی است که جنبش ها و اتحاد بورژوائی را فقط بدلیل اینکه
کارگر را از داشتن تشکل واقعی خود محرم کرده اند به نرخ کارگری به وی می
فروشند. اتحاد آنان کدام منفعت را برای جامعه، برای کارگر و مردم آزادیخواه
دارد و چه درسی می توان از آن گرفت؟ باید دید و فهمید که آن نیروها زیر کدام
پرچم به هم چسبیده اند. چون پروسه اتحاد و جبهه سازی در هر جریانی سر نخی از
ماهیت آنان را به دست خواهد داد تا از منظر آن به کاراکتر این جریانات نگاه کرد
و به آنها پی برد. این ها اگر تحریم اقتصادی، مناقشه هسته ای ایران و غرب نبود،
کوچک ترین آمادگی برای اقدام عملی در سطح پایئن جامعه با هم ندارند.
تلاش برای متحد کردن طبقه ی کارگر و کمونیست ها، همیشه ضروری، بسیار با اهمیت،
عظیم، پیشبرنده و حیاتی است. پا فشاری بر اتحاد کارگری، نگرانی از پراکندگی و
نبود تشکل طبقاتی کارگران و تلاش برای پایان دادن به این وضع، مبارزه مقدسی است
که همه آزادیخواهان حق دارند در این راستا بگویند، جنگ کنند و بنویسند تا اینها
منجر به تشکل و اتحاد ما شود. اما تلاش آنانی که در سایه هژمونی سیاست جهانی
بورژوازی به صرافت جبهه سازی افتاده اند، از جنس کاری نیست که ما به آن نیاز
داریم. آنان ماهیتاً وفادار به ارزش های کهنه از جمله حفظ مالکیت خصوصی بر
ابزار تولید، ناسیونالیسم، مذهب و کار مزدی هستند. و بنا به تعرف نیروهای
وفادار به آن سه اصل، نمی توانند متحدین طبقه کارگر برای سرنگونی جمهوری اسلامی
باشند.
هر اتحادی اتوماتیک درست و مفید نیست. پشت هر اتحاد نیروهای سیاسی مجموعه
دلائلی هستند که اصولی بودن، منطقی بودن و کافی بودن آن مجموعه دلائل را چه
برای اتحاد و چه برای پرهیز از آن، تعیین می کند که فلان اتحاد لازم و درست
بوده است یا خیر. اتحاد کی با کی؟ امروزه تلاش بخشهای مختلف جناح چپ جنبش سبز،
با تمام تنوع آن و نیت خیر ... بر سر مساله منافع کارگر و زحمتکش جامعه نبوده و
نیست، اتحاد خانوادگی بر سر تاکتیک و چگونگی نحوه استفاده از فشار غرب بر
جمهوری اسلامی در این بحران است. جریان بورژوایی امکانگرا، خواهان تأمین سهم
خود از ارزش "تقسیم عادلانه ثروت اضافه تولید شده" توسط طبقه کارگر و شریک قدرت
شدن در ایران هستند. برای متحقق کردن این هدف و بعهده گرفتن این سمت از هیچ
اقدامی مانند حمایت مستقیم و غیر مستقیم از محاصره اقتصادی ایران، تائید حمله
نظامی آمریکا- اسرائیل به ایران ، همراهی با بخشی از رانده شدگان از حاکمیت خود
رژیم و... ابائی ندارد.
حتماً طبقه کارگر می تواند به مساله اتحاد هر جریانی ابژکتیو نگاه کند و هر
جایی ممکن بود به نفع آزادی و سعادت بشر و تحکیم صفوف خود از آن استفاده نماید.
اما این یکی از آن جنس نیست. طبقه ی کارگر باید برروی پای خود ایستاده باشد،
شعار و پرچم متفاوت خود را داشته باشد و درک کند جبهه ی او جبهه ی ثالثی است که
از بنیان با این گونه بلوک بندی ها متفاوت است. شرط سیاهی لشگر نشدن کارگر و
قطب نمای خود را گم نکردن، تنها در صورتی امکان پذیر است که این تمایز و
تفاوتهای خود با دیگران را واضح و گویا توضیح داده باشیم. اتحاد آنها یک سرسوزن
راجع به مخالفت کردن با استثمار کارگر یعنی گره ای ترین معضل بشردر نظام سرمایه
داری (نظام مورد تائید همگی اینها) نیست. در نتیجه طبقه ی کارگر، کمونیستها و
مردم آزادیخواه باید امر خود را پیش ببرند. ما نه در شادی فعلی اتحاد آنها
ذینفع و نه شریک غم و شیون جدایی احتمالی درآینده آنان هستیم.
در هر شرایطی ما موظفیم تمام سعی خود را بکار بگیریم که دست هر چند نفری که
برای تغییر مادی و بهبود زندگی مردم تلاش می کنند را در دست آن دیگری بگذاریم،
تا بتوان عملاً فضای مختنق محلی، کارگاهی، دانشگاهی و شهری را عوض کرد و مردم
نفس راحت تری بکشند. اما جریاناتی که ضرورت اتحاد و جبهه سازی خود را نه از این
دسته از نیازهای واقعی، بلکه از مناقشه هسته ای ایران و غرب و فشار تحریم
اقتصادی استنتاج می کنند، چه ربطی به کارگر دارند؟ این ها مشغول کار دیگری بوده
و مردم را به مسیر دیگری دعوت می کنند. کمونیسم بورژوائی همراه با طیف راست
حداقل چند سال است بر مدار این امید می چرخد.
میان این طیف ، یک سازمان یافت نمی شود که از منظر کارگر بر اتحاد تأکید کند.
اما برای ما مساله اصلی و پرنسیپی، اتحاد کارگری است. پافشاری ما بر تحزب
کمونیستی طبقه ی کارگر مسائل مبرمی است که باید دنبال کرد. گرانی و افزایش هر
روزه قیمت ها و خطر فلاکت٬ یک امر واقعی و از معضلات هر روزه ی این دوره اند.
ما دست هر انسانی را که برای ریشه یابی و همکاری عملی در این زمینه ها می کوشد،
می فشاریم. جواب کارگر و کمونیست ها به این اوضاع٬ انگشت گذاشتن بر کمبودها و
تلاش برای کاستن فاصله ها٬ جواب دادن به ناروشنی ها٬ ابهامات٬ توهمات و غیره در
جنبش ماــ جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر تعطیل ناپذری است.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه چیز آن طبقاتی است. اگر اخلاقی، ایدئولویکی،
فرصت طلبانه و دیپلماتیک به پایه های اتحاد نگاه نکنیم، باید دوباره به متن
جامعه و مبارزه ی طبقاتی (جایی که خیر و شر را تقسیم می کنند) مراجعه کرد و در
این زمین سفت دید کی با کی هم سرنوشت، مشترک المنافع و راهرو یک مسیر واحد است.
در غیر این صورت غیر از بی دلیل، دلیلی برای اتحاد نکردن همه احاد مردم دنیا
وجود نخواهد داشت. آیا امکان دارد کارفرما بر سر افزایش دستمزد، کاهش ساعت کار
و در مالکیت جمعی قرار دادن ابزار تولید با کارگر اتحاد کند؟ کل تاریخ مبارزه ی
طبقاتی به ما می گوید که خیر. در نتیجه نیروهایی که با زبان فلسفی و سیاسی این
حقیقت که پایه ی تمام جنگ ها و تضادهای تاریخ جوامع طبقاتی بوده و هست را از
جامعه پنهان می کنند در فکر اتحاد کارگر با کارگر نیستند، خواهان توافق و اتحاد
کارگر با پلان دیگرانی هستند که وی را استثمار می کنند. وقتی افق و تصویر
کارگری بر اتحادی سیطره ندارد، در خواست از کارگر برای اتحاد با آن جبهه، تنها
در خواست تمکین کردن ایشان به برنامه، استراتژی، سیاست و هژمونی بخش دیگری از
طبقه ی بورژوا است. طبقه ی کارگر تنها با شناخت درست و نقد ریشه ای افق ها و
آرمانهای نیروهای محافظ شرایط موجود ، زمینه ی اتحاد استراتژیک طبقاتی خود را
محکم می کند. در این رابطه ( شعارهمه باهم) جز خوش باوری مذهب گونه، غیر واقعی
و توهم کودکانه ای بیش نیست.
این (متحدین)، با طبقه ی کارگر ، اهل مدارا نیستند که گویا مثلاً درک کنند
کارگر نباید سکتاریست و فرقه گرا باشد و همیشه برای اتحاد بزرگ تر، منافع
طبقاتی را بر منافع گروهی خود ترجیح دهد و کارگر طرفدار سندیکا در مبارزه ی
مشترک (علیه بیکاری)، کارگر طرفدار تشکل شورایی را تحمل کند و با او متحد شود.
خیر. در این زمینه همه بیاد داریم که بخش دیگر این چپ (حککا) چه برخورد سکت،
زشت و خشنی به سندیکای هفته تپه کرد و رهبران آن را تا سطح طرفدار احمدی نژاد و
خائن به "انقلاب" ترور شخصیتی کردند! بنا به ماهیت طبقاتی این جریانات، در هر
اتحادی که پایه کارگر و کمونیسم رامحکم کند، غیر از "اتحاد اتحاد کردن"، عملا
اقدامی نمی کنند. ما در ٢٨ مرداد١٣٨٨ از کومه له که در ابتدا از جنبش سبز حمایت
نکرد و در این مورد خاص ، به ما نزدیک بود، در خواست کردیم تا صف متمایزی
از جنبش سبز شکل بدهیم و به مردم معترضی که بدلیل در دسترس نبودن
سازمان های رایکال به دنبال جریانات مرتجع و رفتند؛ شانسی بدهیم که به صف ما در
جبهه ی کمونیست ها که تاریخ واقعی مبارزه با جمهوری اسلامی را در پرونده
داریم روی بیاورند تاعلیه رژیم متحد شویم. و فراخوان اعتصاب عمومی در سالگرد
لشگرکشی جمهوری اسلامی به کردستان در ٢٨ مرداد ١٣٥٨را پیشنهاد کردیم. اما کومه
له بحدی از طبقه ی کارگر فاصله گرفته که این حداقل رایکالیسم و تشخیص منافع
عموم را نداد و به این خاطر که کمونیست ها در این عمل مطرح می شدند جواب
رد به در خواست انجام عمل مشترک ما داد. در زمان طرح " رژیم چنج" و تهدید حمله
ی نظامی آمریکا به ایران ، جهت پای بندی نیروهای سیاسی به حفظ جامعه مدنی ،
منشور سرنگونی ، تنظیم کردیم که چون طرح این منشور توسط کمونیست ها بود ، حتی
یک سازمان از اینها ، با احساس مسئولیت به آن برخورد نکرد. در جریان مباحثات
(سناریوی سیاه) از سازمانهایی که حفظ جامعه ی مدنی را به نفع خود می دانند در
خواست کردیم که توافق نامه ای را امضا کنیم؛ یکی از این جریانات ، حاضر به
امضای آن نشد. چون کمونیست ها پیش دستی کرده بودند، چون امریکا پشت طرح ما نبود
و....حزب کمونیست کارگری ایران بعد از اعتراضات جنبش سبز به نتیجه ی "انتخابات"
دوره ی دهم ریاست جمهوری ، در دوازدهم ماه ژوئن ٢٠٠٩، وقتی متوجه شد که با شعار
آزادی ، برابری ، حکومت کارگری راهش نمی دهند، برای قبولاندن خود (اتحاد) با
جنبش سبز، تاکتیک بخرج داد و کوتاه آمد و شعار (آزادی ، برابری ،حکومت کارگری)
را به " انقلاب انسانی برای حکومت انسانی" تغییر داد؛ تا بزعم خود از آن طریق
جای پایی در آن جنبش برای خود پیدا کند.
چه در این مورد خاص و چه بطور کلی در بررسی جبهه سازی در صفوف جریانات بورژوایی
باید اصولاً متوجه دینامیسم واصول پایه ای بود که هدف اتحاد آنها با هم هر چه
که باشد، از مدار نظام کارمزدی و این یا آن شکل سرمایه داری خارج نمی شود.
"کمونیسم" پرو غرب و ضد رژیمی ایران حتی آنگاه که از کارگر اسمی به میان می
آورند، نه بعنوان طبقه ی کارگر و دکترینی برای خلاصی از وضع موجود، بلکه بعنوان
اقشارمستضعف، بیچاره و مظلوم جامعه که مستحق ترحم هستند، یا از آن جهت است تا
حمایت کارگران را برا ی رسیدن بقدرت و تحقق شکل سرمایه داری مورد نظرخود جلب
کند. در نتیجه علیرغم شکل ظاهری (خاصیت اتحاد)، در اساس ماهیت آن ارتجاعی است و
دفاع از طبقه ی ستمکش واستثمار شده در مقابل استثمارگران نیست. اینها خطوط عمده
متدلوژی مارکسیستی دربرخورد با اتحاد احزاب بورژوایی است.امیدوارم تا اینجا
روشن شده باشد که طبقه ی کارگر باید فریب شکل ظاهری این اتحادها را نخورد.
|